(قسمت دوم)

 

4 - نخستین بار اهل کتاب عمر را فاروق نامیدند :

 

محمد بن سعد در الطبقات الکبری ، ابن عساکر در تاریخ مدینة دمشق ، ابن اثیر در اسد الغابة و محمد بن جریر طبری در تاریخش می‌نویسند :

 

قال بن شهاب بلغنا أن أهل الکتاب کانوا أول من قال لعمر الفاروق وکان المسلمون یأثرون ذلک من قولهم ولم یبلغنا أن رسول الله صلى الله علیه وسلم ذکر من ذلک شیئا .

 

الطبقات الکبرى - محمد بن سعد - ج 3 - ص 270 و تاریخ مدینة دمشق - ابن عساکر - ج 44 - ص 51 و تاریخ الطبری - الطبری - ج 3 - ص 267 و أسد الغابة - ابن الأثیر - ج 4 - ص 57 .

 

ابن شهاب گوید : این گونه به ما رسیده است که اهل کتاب نخستین کسانی بودند که به عمر لقب فاروق دادند و مسلمانان از سخن آن‌ها متأثر شدند و این لقب را در باره عمر استعمال کردند  و از پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم هیچ مطلبی در این باره به ما نرسیده است .

 

و نیز ابن کثیر دمشقی سلفی در ترجمه عمر بن الخطاب در کتاب معتبر البدایة والنهایة می‌نویسد :

 

عمر بن الخطاب بن نفیل بن عبد العزى ... أبو حفص العدوی ، الملقب بالفاروق قیل لقبه بذلک أهل الکتاب

 

البدایة والنهایة - ابن کثیر - ج 7 - ص 150 .

 

عمر بن الخطاب ... ملقب به فاروق ، ‌گویند که اهل کتاب این لقب را به عمر دادند

 

 

مسلم گوید : این مطالب صحیح است . دوست سنی ( آقای عبدالحی) در این مورد مطالبی را بیان کرده اند که قابل قبول نیست .

 

ایشان گفته اند : ابن شهاب تابعی است ،و این گفته خود ابن شهاب است نه  اصحاب رسول الله صلی الله علیه و سلم  که بتوان گفت  بله  نام گذاری عمر رضی الله عنه اولین بار به فاروق  توسط اهل کتاب بوده است،جالب اینکه ابن سعد دو روایت بعد از روایت مدنظر جناب قزوینی  در مورد نام گذاری عمر رضی الله عنه به فاروق  را نقل کرده است که  جناب قزوینی یا آن را ندیده است که معذور است و یا آن را دیده و ساکت شده که این خلاف  و متعارض با محقق عادل و امانت دار است.

 

از ایوب بن موسی روایت است که پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود خداوند حق را بر زبان وقلب عمر رضی الله عنه قرار دادو او فاروق است خداوند به وسیله او بین حق و باطل  فرق گذاشت(حق و باطل از هم جدا شدند) ،روایت شده است که ابی  عمرو ذکوان به عائشة رضی الله عنها گفت چه کسی  عمررضی الله عنه را فاروق نام نهاد؟ فرمود: پیامبر علیه سلام.

 

در تاریخ طبری 2/562 چنین آمده است: قال أبو جعفر وکان یقال له الفاروق... وقال بعضهم أول من سماه بهذا الاسم أهل الکتاب.

 

ابوجعفر گفت  به او(عمر رضی الله عنه) فاروق می گفتند ...و بعضی از آنها گفتند که اولین کسی که  او را  به این اسم(فاروق) نام گذاری کردند  اهل کتاب بودند. طبری برای هردو  مورد روایاتی که  در طبقات ابن سعد  آمده است-روایات مذکور-را از او نقل می کند.همان طور که  مشاهده کردید  طبری از لفظ (بعضهم)اسفاده نموده است و این نشان از ضعف روایت دارد.

 

جالب اینکه خود طبری در  جای جای تاریخش از اسم فاروق برای عمر بن خطاب رضی الله عنه  استفاده می کند و یا روایاتی را که در آن اشاره شده به لقب  عمر رضی الله عنه .

 

در البدایة و النهایة 7/150 چنین آمده است: وهو عمر بن الخطاب بن نفیل بن عبدالعزی بن ریاح بن عبد الله بن قرط بن رزاح بن عدی ابن کعب بن لؤی بن غالب بن فهر بن مالک بن النضر بن کنانة بن خزیمة بن مدرکة بن الیاس بن مضر بن نزاربن معد بن عدنان القرشی ابو حفص العدوی الملقب بالفاروق قیل لقبه بذلک اهل الکتاب.

 

دو نکته اساسی در این جمله -رنگی-وجود دارد اول اینکه حافظ ابن کثیر  در  خصوص معرفی عمر رضی الله عنه بعد از  معرفی اصل و نسبش می گوید (ملقب بالفاروق)یعنی لقب داده شده است به فاروق(فاروق لقب اوست) و این  مراد اهل سنت در خصوص بطلان  اکاذیب جناب قزوینی است.دوم اینکه از لفظ (قیل)یعنی گفته شده ،فعل مجهول، اسفاده کرده است برای  این جمله ،یعنی گفته شده  اهل کتاب  اورا به آن لقب نام گذاری کردند.

 

جالب اینکه در جای جای  البدایة و النهایة ،حافظ ابن کثیر از لفظ فاروق برای  عمر رضی الله عنه نیز اسفاده کرده است برای نمونه توجه فرمایید:

 

منبع قبل ص7 و 9 و 70: ولکن عوضهم الله بالفاروق رضى الله عنه. وهذا آخر ما یتعلق بخبر العراق الى آخر ایام الصدیق واول دولة الفاروق. فقام بالامر من بعده أتم القیام الفاروق امیر المؤمنین عمر بن الخطاب رضی الله عنه وهو اول من سمی بامیر المؤمنین. وبعثه الفاروق أمیرا على الجنود إلى نهاوند ففتح الله على یدیه فتحا عظیما. و غیر... در اسد الغابة  و تاریخ مدینة دمشق ابن عساکر نیز به مانند  موارد قبل آمده است.

 

 

 

مسلم گوید : اولا این مطلب را یک تابعی گفته که اصحاب رسول الله را دیده لذا استدلال شما غلط است. ثانیا : آقای عبد الحی می گوید که علماء اهل سنت این لقب را در جای جای کتبشان برای عمر بن الخطاب بکار برده اند . می گویم : امام طبری و سایرین گفته اند : عمر بن خطاب ملقب به فاروق گفته اند که اولین بار اهل کتاب این لقب را به او داده اند . واین مطلب واضحی است و توجیه ایشان غیر قابل قبول است.

 

آقای عبدالحی در ادامه می گوید :

از همه جالبر اینکه در کتب اهل تشیع  دو لقب صدیق و فاروق برای  ابوبکر صدیق و عمر فاروق  رضی الله عنهما آمده است.

 

 

مسلم گوید : احادیثی که ایشان از کتب شیعه نقل کرده اند را می آورم :

 

1.   موسى بن عمر بن یزید الصیقل عن عثمان بن عیسى عن خالد بن یحیی قال قلت لأبی عبد الله علیه سلام سمى رسول الله صلى الله علیه وآله أبا بکر صدیقا فقال نعم انه حیث کان معه أبو بکر فی الغار(مختصر بصائر الدرجات لحسن بن سلیمان الحلی  ص29)

 

مسلم گوید : این تکه ای است از یک حدیث که کامل آن را می اورم و انشاء الله که آقای عبدالحی سهوا قسمت اول حدیث را آورده اند و قسمت دوم را ندیده اند ، در غیر اینصورت خیانت علمی و معارض روحیه تحقیق است.

 

 

اصل روایت از کتاب بصائر الدرجات : موسى بن عمر بن یزید الصیقل عن عثمان بن عیسى عن خالد بن یحیی قال قلت لأبی عبد الله علیه سلام سمى رسول الله صلى الله علیه وآله أبا بکر صدیقا فقال نعم انه حیث کان معه أبو بکر فی الغار قال رسول الله انی لاری سفینه جعفر بن ابی طالب تضطرب فی البحر ضاله قال یا رسول الله و انک لتراها قال نعم قال فتقدر ان ترینیها قال ادن منی قال فدنا منه فمسح علی عینه ثم قال انظر فنظر ابو بکر فرای السفینه و هی تضطرب فی البحر ثم نظر الی قصور اهل المدینه فی نفسه الان صدقت انک ساحر فقال رسول الله الصدیق انت.

 

2.   روایتی را از کتاب کشف الغمه آورده اید : عروه بن‏عبداللّه از امام باقر رحمة الله علیه درباره تذهیب شمشیر با طلا پرسید که آیا درست است؟ فرمود: هیچ اشکالى ندارد؛ زیرا أبوبکر صدّیق، شمشیرش را با طلا تذهیب کرده بود.. عروه مى‏گوید: گفتم: تو مى‏گویى: صدیق؟! فرمود: آرى! صدّیق! و هر کس به او صدّیق نگوید، سخن خدا را در دنیا و آخرت، تصدیق نکرده است.

 

مسلم گوید : این حدیث بدون سند است لذا ارزش استدلال ندارد .

 

3.    فرموده اید که در مجمع البیان در تفسیر آیه ((والذی جاء بالصدق و صدق به أولئک هم المتقون )) منظور رسول خداست و مراد از صدّق به أبوبکر صدّیق است که او را تصدیق نمود.

 

مسلم گوید : متن مجمع البیان و تفسیر المیزان را می آورم و قضاوت را به خوانندگان محترم واگذار می کنم :

 

( مجمع البیان) و الذی جاء بالصدق و صدق به» اختلف فی المعنى به فقیل الذی جاء بالصدق محمد (صلى الله علیه وآله وسلم) جاء بالقرآن و صدق به المؤمنون فهو حجتهم فی الدنیا و الآخرة عن ابن زید و قتادة و مقاتل و احتجوا بقوله «أولئک هم المتقون» و قیل الذی جاء بالصدق و هو القرآن جبرائیل (علیه السلام) و صدق به محمد (صلى الله علیه وآله وسلم) تلقاه بالقبول عن السدی و قیل الذی جاء بالصدق و هو قول لا إله إلا الله هو محمد (صلى الله علیه وآله وسلم) و صدق به هو أیضا و بلغه إلى الخلق عن ابن عباس قال و لو کان المصدق به غیره لقال و الذی صدق به و هذا أقوى الأقوال و قیل الذی جاء بالصدق رسول الله (صلى الله علیه وآله وسلم) و صدق به أبو بکر عن أبی العالیة و الکلبی و قیل الذی جاء بالصدق الأنبیاء و صدق به أتباعهم عن عطاء و الربیع و على هذا فیکون الذی للجنس کما فی قول الشاعر:

 

و إن الذی حانت بفلج دماؤهم      هم القوم کل القوم یا أم خالد

 

أ لا ترى أنه عاد إلیه ضمیر الجمع و قیل الذی جاء بالصدق محمد (صلى الله علیه وآله وسلم) و صدق به علی بن أبی طالب (علیه السلام) عن مجاهد و رواه الضحاک عن ابن عباس و و المروی عن أئمة الهدى (علیهم السلام) من آل محمد (صلى الله علیه وآله وسلم) ثم من سبحانه بما أعد لهم من النعیم فقال «لهم ما یشاءون» من الثواب و النعیم فی الجنة «عند ربهم» ینالون من جهته «ذلک جزاء المحسنین» على إحسانهم الذی فعلوه فی الدنیا و أعمالهم الصالحة «لیکفر الله عنهم أسوأ الذی عملوا» أی أسقط الله عنهم عقاب الشرک و المعاصی التی فعلوا قبل ذلک بإیمانهم و إحسانهم و رجوعهم إلى الله تعالى «و یجزیهم أجرهم» أی ثوابهم «بأحسن الذی کانوا یعملون» أی بالفرائض و النوافل فهی أحسن أعمالهم لأن المباح و إن کان حسنا فلا یستحق به ثواب و لا مدح.

 

 

 

 

 

 

 

المیزان فی تفسیر القران

قوله تعالى: «و الذی جاء بالصدق و صدق به أولئک هم المتقون» المراد بالمجیء بالصدق الإتیان بالدین الحق و المراد بالتصدیق به الإیمان به و الذی جاء به النبی (صلى الله علیه وآله وسلم).

 

و قوله: «أولئک هم المتقون» لعل الإشارة إلى الذی جاء به بصیغة الجمع لکونه جمعا بحسب المعنى و هو کل نبی جاء بالدین الحق و آمن بما جاء به بل و کل مؤمن آمن بالدین الحق و دعی إلیه فإن الدعوة إلى الحق قولا و فعلا من شئون اتباع النبی، قال تعالى: «قل هذه سبیلی أدعوا إلى الله على بصیرة أنا و من اتبعنی:» یوسف: - 108

 

و فی المجمع،: فی قوله تعالى: «و الذی جاء بالصدق و صدق به» قیل: الذی جاء بالصدق محمد (صلى الله علیه وآله وسلم) و صدق به علی بن أبی طالب (علیه السلام) و هو المروی عن أئمة الهدى من آل محمد (صلى الله علیه وآله وسلم):. أقول: و رواه فی الدر المنثور، عن ابن مردویه عن أبی هریرة، و الظاهر أنه من الجری نظرا إلى قوله فی ذیل الآیة «أولئک هم المتقون».

 

و روی من طرقهم: أن الذی صدق به أبو بکر و هو أیضا من تطبیق الراوی، روی: أن الذی جاء به جبرئیل و الذی صدق به محمد (صلى الله علیه وآله وسلم) و هو أیضا تطبیق غیر أن السیاق یدفعه فإن الآیات مسوقة لوصف النبی (صلى الله علیه وآله وسلم) و المؤمنین و جبرئیل أجنبی عنه لا تعلق للکلام به.

 

 

نتیجه گیری : در کتب اهل سنت احادیث زیادی وجود دارد که رسول الله (صل الله علیه و آله و سلم ) حضرت امام علی (سلام الله علیه) راصدیق اکبر و فاروق اعظم دانسته ، ولی این احادیث یا واقعا ضعف سندی دارند یا راوی ان به خاطر نقل این احادیث، ضعف شمرده شده ، یا بعضی راوی را ثقه و بعضی ضعیف دانسته اند . و در کتب شیعه نیز هیچ حدیثی وجود ندارد که رسول الله ( صل الله علیه و اله و سلم) و یا ائمه اطهار ( صلوات الله علیهم اجمعین) لقب صدیق اکبر و فاروق اعظم را برای کسی غیر از امام علی بن ابی طالب ( صلوات الله و سلامه علیه) بکار برده باشند.