( ادامه مباحثه با برادر عزیز آقای عبدالحی ، پیرامون جمله امام مالک )
قبل از پرداختن به مبحث اصلی ، به ذکر مقدمه ای کوتاه در مورد (( مکان )) می پردازم :
خداوند آفریننده مکان است و همانند «نور محض» نیازى به مکان ندارد بلکه پیدایى همه چیز در پرتو روشنایى و تجلى اوست و همانند «روح» تدبیر همه سلول هاى بدن و فعالیت هاى بدن به عهده اوست بدون اینکه جایى از بدن را اشغال کند اما نه جدا از جهان است و نه آمیخته با جهان است و همچنان که انسان در شناخت روح و اسرار آن عاجز است و از درک ذات حق نیز عقل آدمى عاجز است و تنها باید به آثار و صفات خداوند فکر کند و معرفت پیدا کند. و تنها باید از طریق محبت و قلب او را بیابد که وصف ناشدنى است.
الف. وقتى ما بخواهیم صفتى را براى چیزى اثبات یا سلب کنیم یا بپرسیم که این چیز فلان صفت و ویژگى را دارد و یا خیر باید آن چیز قابلیت و استعداد پذیرش آن صفت را داشته باشد لذا انسان که قابلیت عالم شدن را دارد مى توانیم بگوییم عالم است و یا عالم نیست و یا بپرسیم که آیا عالم است؟ ولى در رابطه با چیزى مثل دیوار که قابلیت پذیرش این صفت را ندارد و نمى توانیم بگوییم آیا عالم است و یا جاهل است مثلا سؤال از اینکه آیا این دیوار عالم است یا جاهل سؤال بى معنایى خواهد بود. پس این قاعده منطقى بما مى گوید در جایى مى توان از ثبوت یا سلب صفتى سؤال کرد که قابلیت اتصاف به آن صفت باشد ولى در جایى که بخاطر ضعف یا قوت وجود این قابلیت نیست سؤال معنا نخواهد داشت.
ب. در این مقدمه باید معناى مکانى روشن شود. براى مکان فلاسفه تعاریف متعددى ذکر کرده اند معروفترین تعریف که مورد قبول فارابى و ابن سینا است و از راسطو ذکر شده این است که مکان عبارت است از سطح داخلى جسمى که مماس با سطح خارجى جسم دیگر باشد.
معناى این عبارت این است که مکان حقیقى هر چیز عبارت است از مقدارى از حجم جهان مادى که مساوى با حجم جسم منسوب به مکان باشد. چنانچه از این تعریف و همینطور از تعاریف دیگر بدست مى آید که اولا مکان تابع جهان است و قبل از پیدایش یا بعد از فناء جهان مادى مکان وجود ندارد و ثانیا مکان از خواص اجسام است و شى مجرد داراى مکان نیست.
ج. فلاسفه بین مکان و مفهوم کجائى فرق مى گذارند و مى گویند کجائى از مفاهیم نسبى است یعنى کجائى از سنجش چیزى با مکان حاصل مى شود که این فرع داشتن نسبت یا مکان است لهذا چیزى که نسبت یا مکان ندارد سؤال کجائى درباره او معنا ندارد.
د. خداوند متعال موجودى مکانمند نیست تا جا و مکانى را اشغال نماید که ادله بسیارى به این مدعى ذکر شده یکى از مهمترین ادله این است که قرار گرفتن در جهت یا مکان از اوصاف اجسام یا عوارض جسمانى است و خداوند متعال نه جسم است و نه از عوارض جسمانى و اینکه خداوند جسم و جسمانى نیست چون جسمانیت مستلزم ترکیب است و هر مرکبى در تحقق خود محتاج به اجزاء است حال آنکه خداوند متعال واجب الوجود و غنى مطلق است.
پس مرکب نیست پس جسم نیست پس انتساب به مکان در او معنا ندارد. وقتى طبق مقدمات معلوم شد خداوند از افق مکان بیرون است چنانچه از افق زمان بیرون است، موجودى است فرا زمانى و مکانى چون زمان و مکان از خصائص جهان ماده و اجسام هستند که مخلوق خداوند متعال هستند. دیگر این سؤال که در کجاست و یا در چه زمانى است معنا نخواهد داشت و آیه شریفه: «و لله المشرق و المغرب فاینما تولوا فتم وجه الله»(البقره / 115) اشاره به همین حقیقت دارد که خداوند فراتر از مکان است که این چنین موجودى در همه جا هست منتهى نه بدین معنا که در مکان حلول کند که ملازم یا محدودیت و جسمانیت است.. لهذا بهترین تعبیر تعبیر امام صادق (ع) است که فرمود: « ان الله تبارک و تعالى لا یوصف بزمان و لا مکان و لا حرکت و لا انتقال و لا سکون بل هو خالق الزمان و المکان و الحرکه و السکون و الانتقال » (بحارالانوار، علامه مجلسى، ج 3، ص 309)
همانا خداوند به زمان و مکان و حرکت و سکون و انتقال وصف نمى شود بلکه او آفریدگار زمان و مکان و حرکت و سکون و انتقال است.
نکته دقیقى که در این روایت است اینکه در کنار نفى حرکت، سکون را نیز از خداوند نفى مى کنند و مى فرماید معناى اینکه خداوند داراى حرکت نیست این نیست که ساکن است که همان طور که در مقدمه اول درباره عالم بودن انسان و دیوار فرق قایل شدیم تقابل بین حرکت و سکون یا زمان و مکان داشتن و نداشتن به تقابل ملکه و عدم ملکه است لهذا نفى یکى مستلزم اثبات دیگرى نیست بلکه بدین معنا است که او فراتر از اینها است.
( بر گرفته از کتاب آموزش فلسفه ، آیت الله مصباح یزدی )
اما بعد :
جمع بندی تمام مطالب بنده و شما این است که خداوند سبحان ، متعال است از مکان لذا در آسمان نیست . و آیات 16 و17 سوره ملک نیز اصلا دلالت بر بودن خداوند در آسمان نمی کند ( همانگونه که تمام تفاسیر شیعه و سنی اجماع دارند) زیرا بودن خداوند در آسمان ( و کلا در مکان)، مخالف عقل و وحی است.
پس اگر جمله امام مالک را اینگونه تاویل کنیم که (( خداوند بر آسمان (نیز) حاکم است)) ، این جمله موافق عقل و وحی است و کاملا صحیح ، و دیگر بحثی سر آن نیست .
ولی این جمله امام مالک (( الله فی السماء و علمه فی کل مکان )) خداوند در آسمان است و علم او در همه جا ، با وجود قسمت دوم جمله که (( وعلمه فی کل مکان )) همراه قسمت اول و( این که جمله امام مالک را در تفسیر آیه 7 سوره مجادله وارد می دانید، راه را برای توجیه می بندد . و معنی این جمله امام مالک در تفسیر آیه مذکور اینگونه می شود :
( مجادله / 7) : أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ مَا یَکُونُ مِن نَّجْوَى ثَلَاثَةٍ إِلَّا هُوَ رَابِعُهُمْ وَلَا خَمْسَةٍ إِلَّا هُوَ سَادِسُهُمْ وَلَا أَدْنَى مِن ذَلِکَ وَلَا أَکْثَرَ إِلَّا هُوَ مَعَهُمْ أَیْنَ مَا کَانُوا ثُمَّ یُنَبِّئُهُم بِمَا عَمِلُوا یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ
آیا نمىدانى که خداوند آنچه را در آسمانها و آنچه را در زمین است مىداند؛ هیچ گاه سه نفر با هم نجوا نمىکنند مگر اینکه خداوند چهارمین آنهاست، و هیچ گاه پنج نفر با هم نجوا نمىکنند مگر اینکه خداوند ششمین آنهاست، و نه تعدادى کمتر و نه بیشتر از آن مگر اینکه او همراه آنهاست هر جا که باشند، سپس روز قیامت آنها را از اعمالشان آگاه مىسازد، چرا که خداوند به هر چیزى داناست!
امام مالک در تفسیر ((آیا نمىدانى که خداوند آنچه را در آسمانها و آنچه را در زمین است مىداند )) می فرمایند که : الله فی السماء و علمه فی کله مکان . (مسلم گوید: ) یعنی با اینکه خداوند در آسمان است ولی چون علم او در همه جا هست لذا : ((آیا نمىدانى که خداوند آنچه را در آسمانها و آنچه را در زمین است مىداند )) .
همانگونه که نویسنده سنی ، محمد باقر سجودی می گوید : (( ( خدا در همه جا نیست ) باید بدانیم که زمین مکانهای کثیف و ناخوشایند هم دارد، پس باید بگوییم : الله با علمش در همه جا هست. )) .
مسلم گوید : پس سجودی نیز اشاره به این مطلب دارد که خداوند همه جا نیست ( پس کجاست ؟ آسمان ) و علمش همه جا هست .
واین تفسیر کاملا مشخص است و توجیه شما که فرموده اید : لذا می توان جمله امام مالک رحمة الله علیه –الله فی السماء –را چنین تاویل کرد: الله فوق السماء (( خداوند بر آسمان (نیز) حاکم است)) ، غلط است و توجیه شما برای جمله امام مالک قابل قبول نیست. ( ولی جمله شما که : خداوند بر آسمان نیز حاکم است ، کاملا صحیح است ، لکن این تاویل برای جمله امام مالک غلط است.)
همچنین با توجه به سخنان شما و تفاسیر شیعه و سنی در مورد آیات 16 و 17 سوره ملک که هیچکدام از مفسرین قران کریم (رضی الله عنهم) این آیه را اینگونه که برای خداوند قائل به مکان شوند تفسیر نکرده اند و بالعکس تاکید کرده اند که : و هو متعال عن المکان . و بعضی من فی السماء را ملائکه تفسیر کرده اند. و بعضی آیه را، من فی السماء(( سلطانه و قدرته )) تفسیر کرده اند . وهیچکدام آیات را اینگونه تفسیر نکرده اند که خداوند در آسمان است . (زیرا با عقل و وحی مخالف است که خداوند مظروف و آسمان ظرف باشد).
خداوند متعال است از مکان لذا در آسمان نیست . علم خداوند عین ذات اوست لذا این که گفته شود که او در آسمان است و علمش در همه جا، غلط است، اگر خداوند در آسمان باشد و علم او در همه جا ، یعنی جدایی علم از ذات ، این جمله به معنی تجزیه علم است از خدا ، یعنی خداوند در آسمان است وعلمش در همه جا ، پس علم جدا می شود از ذات ، اگر خدا عین علم است پس خدا در همه جا است نه در آسمان ، اگر خدا غیر علم است پس ذات از علم جدا شد.
پس در مرتبه ذات علم نیست ، علم که نباشد جهل است ، اگر علم غیر از خدا باشد یا قدیم است یا حادث است ، همه اینها بین نفی و اثبات است شقّ ثالث ، عقلا محال است . اگر قدیم است دو خدا لازم میآید یکی ذات ، یکی علم و این شرک است ، اگر حادث است پس علم خدا قدیم نیست . خدا بوده و علم نبوده بعد علم پیدا شده این علم از کجا پیدا شده است ؟ آیا خود خدا علم خود را به وجود آورده است؟ فاقد شیئ که معطی شیئ نمیشود ، آیا غیر خدا علم خدا را به وجود آورده است ؟ پس علم خدا مخلوق غیر خدا است ؟
پس خداوند، متعال است از مکان ، و علمش عین ذات اوست.
گوشه ای از فرمایشات وجود مبارک حضرت امام جعفربن محمد الصادق(صلوات الله و سلامه علیه) در مورد خداشناسی :
لا یحیط به شیئ . ان الله تبارک و تعالی لا یشبه شیئا و لا یشبهه شیئ. و کل ما وقع فی الوهم فهو بخلافه . لم یزل الله عز و جلّ و العلم ذاته .
چیزی به او احاطه نمیکند. نه شبیه هست به چیزی نه چیزی شبیه اوست . آنچه در وهم هر متوهمی آنچه در عقل هر عاقلی آنچه در درک هر مدرکی در بیاید او مخلوق اوست نه خالق او. او ذاتی است که در وهم نمیگنجد در عقل نمی آید فقط عقل به ایات حکمت او به نشانه های قدرت او به مقام اثبات او می رسد ان هم در حد خروج از حد تعطیل و حد تشبیه . و علم او عین ذات اوست.
ان الله تبارک و تعالى لا یوصف بزمان و لا مکان و لا حرکت و لا انتقال و لا سکون بل هو خالق الزمان و المکان و الحرکه و السکون و الانتقال»
همانا خداوند به زمان و مکان و حرکت و سکون و انتقال وصف نمى شود بلکه او آفریدگار زمان و مکان و حرکت و سکون و انتقال است.