مناظره آیت الله حسینی قزوینی
با مولوی مراد زهی
«فاطمه زهرا(س) سند حقانیت شیعه»
سلسله مناظرات آیت الله حسینی قزوینی در دفاع از حریم تشیع
گفتگوی علمی و مناظره وقتی منطق و اخلاق استوار باشد؛ بهترین راهکار برای دستیابی به واقعیتها میباشد؛ روشی که قرآن کریم نیز بر آن تاکید ورزیده و میفرماید: «فَبَشِّرْ عِبَادِی الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ؛[1] پس بندگان مرا بشارت ده! همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند.»
از دیگر فرایند اساسی مناظرات علمی، بسترسازی برای ایجاد وحدت و همدلی میان پیروان مذاهب اسلامی است. گفتگوی دوستانه و چهره به چهره، عامل برطرف ساختن دشمنیها و درگیریهایی است که در اثر اختلاف در مذهب و یا دین ایجاد شده است.
از پیشگامان عرصه مناظره و گفتگوی علمی، اهل بیت(علیهم السلام) بودهاند. کتابهای روایی مملوّ از احتجاجات و مناظراتی است که میان اهل بیت(علیهم السلام) و دیگر پیروان مذاهب اسلامی و ادیان الهی در موضوعات اعتقادی و احکام شرعی صورت پذیرفته است.
با الهام از این سخن خداوند: «ادْعُ إلی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ؛[2] با حکمت و اندرز نیکو، به راه پروردگارت دعوت نما! و با آنها به روشی که نیکوتر است، استدلال و مناظره کن!» گریزی نیست که مناظره کنندگان برای دستیابی به موفقیت، باید از آدابی پیروی کنند که آنها را به نتیجه مورد نظر خویش برساند.
بدیهی است بدون رعایت روشهای صحیح اخلاقی و علمی مناظره و عدم پیروی از اهداف مورد نظر نتیجه دلخواه حاصل نخواهد گردید.
به دنبال پخش برنامههایی از آقای دکتر تیجانی و دکتر عصام العماد در ماه رمضان از سیمای جمهوری اسلامی ایران؛ جناب مولوی عبدالحمید امام جمعه مسجد مکی زاهدان مطالبی را در خطبههای نماز جمعه مطرح کرد و پیرو آن، حضرت آیت الله دکتر حسینی قزوینی پیشنهاد مناظره با ایشان را دادند ولی بعد از رد و بدل شدن چندین نامه سرگشاده بین آنان، این موضوع محقق نشد تا این که جناب مولوی عبد المجید مرادزهی از اساتید اهل سنت حوزه علمیه دارالعلوم مکی زاهدان از طرف جناب مولوی عبد الحمید به قم آمده و آمادگی خود را جهت مناظره اعلام داشت و به دنبال هماهنگی با مدیریت شبکه جهانی سلام، در روز 17 مرداد 1387 این مناظره انجام شد و از شبکه جهانی سلام پخش گردید.
این کتاب عین گفتار طرفین مناظره، با ویرایش و اندک تغییر گفتاری به نوشتاری در پیش روی خوانندگان گرامی است و در مواردی که نیاز به توضیح بیشتری بود در پاورقی به آن اشاره شده است.
موسسه تحقیقاتی حضرت ولیعصر (عج)
علی روح اللهی
پیشگفتار
حجت الاسلام آقای هدایتی مدیر مسئول شبکه جهانی سلام به عنوان مجری آغاز سخن نموده و گفتند:
خدمت شما دوستان بیننده سلام و درود تقدیم میکنیم، انشاءالله که با موفقیت و سربلندی کامل در پناه خداوند سبحان روز گار را سپری کرده باشید. برنامهای که امروز شروع میکنیم، گفتگوی دوستانه و مناظرهای است بین دو بزرگوار، جناب آقای دکتر سید محمد حسینی قزوینی از اندیشمندان شیعه و از اساتید حوزه علمیه قم و عضو هیأت علمی دانشگاه بینالمللی آل البیت و جناب مولوی آقای عبدالمجید مراد زهی از علماء اهل سنت و از اساتید بزرگ حوزه علمیه دار العلوم مکی زاهدان.
موضوع مناظره، شهادت حضرت زهرا(س) است که از ماهها قبل قرار بود برگزار کنیم که متأسفانه به دلایل مختلف این امکان فراهم نشد. دلیل انتخاب این موضوع، اختلافاتی بود که اخیرا برای برخی از دوستان و هموطنان رخ داده و شب نامههایی را پخش کرده و سخنرانیهایی کردهاند.
اول این که: این گفتگو دوستانه است و هر دو طرف از شخصیّتهای اسلامی هستند و بنابراین است که حقایق روشن و دانش ما بارورتر شود.
هیچ یک از دو طرف مناظره به دنبال شکست طرف دیگر نیستند.
انشاءالله این برنامه الگویی خواهد شد برای برخی از رسانهها و تلویزیونهایی که مناظره برگزار میکنند و خودشان هم به قضاوت مینشینند که ما پیروز شدیم و فلانی شکست خورد.
ولی ما دوست داریم خود مردم قضاوت کنند و در بارهاش صحبت کنند و خود این برنامه یک حرکت جدید و تعیین کنندهای باشد که ما این مناظره را ادامه دهیم.
دوم این که: انتظار داریم که هر دو بزرگوار، از موضوع مناظره که در رابطه با حضرت زهرا(س) است دور نشوند.
برنامه به این شکل خواهد بود که در آغاز، دو وقت ده دقیقه برای هر دو بزرگوار خواهد بود بعد یک دقیقه طرف مقابل سؤال خود را مطرح خواهد کرد، طرف دیگر چهار دقیقه وقت دارد که در باره این سؤال صحبت کند. وقتی چهار دقیقهاش تمام شد، یک دقیقه ایشان وقت دارد که سؤالی مطرح کنند تا طرف مقابل چهار دقیقه وقت داشته باشد که جواب دهد.
برای شروع از آقای مراد زهی خواهش میکنیم که چون مهمان هستند شروع کنند و یا به عهده قرعه میگذاریم.
* مولوی مراد زهی: هرچه نظر جناب آقای قزوینی باشد ما حرفی نداریم.
* استاد حسینی قزوینی: اگر ایشان تمایل برای شروع دارند و چون مهمان ما هستند این حق اولویت را به ایشان واگذار میکنیم.
* مراد زهی: من شروع میکنم.
* مولوی مراد زهی:
بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین، نحمده و نصلی علی رسوله الکریم و نصلی و نسلم علی آله و اصحابه الکرام. قال الله تبارک و تعالی: «فَبَشِّرْ عِبَاد الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئکَ الَّذِینَ هَدَئهُمُ اللَّهُ وَ أُوْلَئکَ هُمْ أُوْلُواْ الْأَلْبَاب؛[3] [پس بندگان مرا بشارت ده! همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند؛ آنان کسانی هستند که خدا هدایتشان کرده، و آنها خردمندانند.]»
ضمن عرض تشکر و قدردانی از مسؤولین شبکه سلام و حاج آقای قزوینی که با هم در ارتباط بودیم و قرار بود که یک گفتگوی دوستانهای در این شبکه داشته باشیم که بحمد الله این زمینه فراهم شد و بنده لازم میدانم که از همه دست اندرکاران تقدیر و تشکر داشته باشم.
لازم میدانم مقدمهای که بسیار مرتبط با بحثمان است، عرض کنم تا بعد وارد بحث اصلی بشویم.
همه میدانیم که اسلام در زمان فعلی وضعیت خاصی دارد که در طول چهارده قرن فکر نمیکنم که چنین وضعیتی را داشته باشد. بسیار متفرق و پراکنده و بنابراین مسؤولیت اندیشمندان، علما، مطبوعات، شبکههای ماهوارهای و متولّیان امور فرهنگی در جهان اسلام بسیار سنگین است.
ما چهارده ـ سیزده قرن از راه تفرقه و کوبیدن همدیگر دست آورد و نتیجهای نداشتهایم، مسلّما در حال حاضر و در قرون آینده هم دست آوردی نخواهیم داشت.
در حال حاضر نیاز شدید به وحدت داریم و آن فرمانی که خداوند متعال فرموده: «بسم الله الرحمن الرحیم: وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا[4]؛ [و همگی به ریسمان خدا [= قرآن و اسلام، و هرگونه وسیله وحدت]، چنگ زنید ، و پراکنده نشوید!]»
نیاز شدید به اعتصام به حبل الله و چنگ زدن به ریسمان الهی که همان قرآن است و عمل کردن به آن داریم. و این که از تعصبات کورکورانه و از هر گونه فرقه گرایی و تقویت فرقه گرایی کنار بیاییم.
هدف اصلی از این بحث مناظره، همان طور که آقای هدایتی[5] فرمودند، کشتی گرفتن نیست که به دنبال این باشیم که به هر حال این طرف، طرف دیگر را مغلوب کند، خیر. اصل گفتگو، اصل حوار و مخصوصاً در کشور اسلامی ایران که پیشتاز طرح گفتگوی تمدنها بوده و هست، شایسته است که ما این گفتگوی دوستانه و گفتمان را در میان خودمان هم داشته باشیم؛ بنابراین این گفتمان را به فال نیک میگیریم.
تمام شنوندگان گرامی، از تمام اهل نظر و آنهایی که صدای ما را میشنوند؛ چه از برادران شیعه و چه برادران اهل سنّت، این یکی دو ساعت، بحث شیعه و یا بحث سنّی را از مغزشان بیرون بریزند، به عنوان یک مسلمان پای صحبت برادر مسلمان خودشان بنشینند و براساس آیهای که تلاوت کردیم، که قرآن میفرماید:
بشارت به آن انسانهایی که گفتمان و گفتارها را گوش میدهند و از مستندترین و مستدلترین و بهترین گفتمان آن را اتباع میکنند، آنها صاحبان اندیشه هستند پیروی میکنند.
شبکه سلام، فرصتی است که به هر حال برای دوستان ما پیش آمده و میتوانند که دراین مکان دوری که قرار دارند به عنوان فرصت استثنایی در جهت وحدت مسلمین و در جهت دعوت به اسلام و در جهت تبلیغ اسلام تلاش و کوشش کنند.
بنابراین ما از همین الآن مجددا از مسؤولین و متولیان شبکه سلام با رویکرد جدیدی به سمت اتّحاد و انسجام اسلامی، به سمت وحدت و به سمت تقریب دلها و نزدیک کردن دلهای جامعه اسلامی گام بردارند.
بنابراین آنچه که احساس کردیم که انگیزه شد تا در این بحث شرکت کنیم، بحثهایی است که در این یکی دو سال اخیر مطرح شده و در شبکههای خبری، روزنامهها، مطبوعات و در شبکههای اینترنتی بسیار به صورت گسترده روی آن بحث میشود و آن همان طرح اتهاماتی که به بهترین انسانها بعد از رسول خدا؛ یعنی حضرت ابوبکر صدیق و حضرت عمر فاروق رضی الله عنهما زده شده این اتهامات و بعد از آن هم مستنداتی که آورده شده برای آن مواردی از کتب اهل سنّت است. میخواهیم بررسی کنیم که واقعاً انسانهایی که بعد از پیامبر پایه گذار دین اسلام و فتوحات اسلامی بودند و ما ایرانیان هم به ویژه مرهون خدمات و زحمات و تلاشها و مجاهدتهای آنها هستیم که اسلام به ما رسید و الآن ما مسلمان هستیم. آیا واقعاً چنین برنامههایی بوده، چنین چیزی صورت گرفته و یا این که اینها براثر دسیسه مخالفین اسلام و دشمنان اسلام در طول تاریخ که خواستهاند تفرقه گرایی را تشویق بفرمایند بین فرقههای اسلامی از سوی آنها صورت گرفته و در بعضی از کتابها روایات جعلی و ساختگی در این خصوص وضع شده است.
ما الآن وظیفه بزرگی نسبت به آل و اصحاب پیامبر بر عهده داریم. آل و اصحاب پیامبر همانند دو بازوی یک پرندهای میمانند که هر کدام از این بازو اگر نباشد، پر نباشد، پرنده نمیتواند پرواز کند.
بنابراین ما از همه شنوندگان عزیز استدعا داریم که به دور از تعصب و به دور از این که پیرو چه مذهبی هستند به عرائض مختصر بنده انشاءالله در بحثهای آینده گوش میدهند و همه در نهایت دنبال این چیزی که کشف حقیقت هست، باشیم. انشاءالله.
در رابطه با شخصیّت فاطمه زهرا و این که دیدگاه اهل سنّت و بالاتر از آن در رابطه با دیدگاه اهل سنّت نسبت به دخت پیامبر عرائضی است انشاءالله در بحثهای آینده و بعدی خواهیم داشت و الان چون وقت در این ده دقیقه تمام شد، من سعی میکنم که در فرصتهای بعدی در خدمت دوستان باشیم.
فاطمه زهرا(س) سند حقانیت شیعه
* استاد حسینی قزوینی:
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم، و به نستعین و هو خیر ناصر و معین، الحمد لله والصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله، لاسیما علی مولانا بقیة الله، واللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله الی یوم لقاء الله. افوض امری الی الله إن الله بصیر بالعباد
ما هم ضمن سلام به همه دست اندرکاران شبکه سلام، جناب حاج آقای هدایتی و بینندگان عزیز در سراسر دنیا، اولاً از شبکه سلام که این بستر را فراهم کردند تشکر میکنیم که یکی از عزیزان اهل سنّت که از اساتید برجسته حوزه علمیه دارالعلوم مکی زاهدان هست، حضور پیدا کند و مطالبشان را شفاف در این جلسه دوستانه و گفتگوی صمیمی بیان کند.
من از مقدمهای که برادر عزیزم جناب مراد زهی بیان کردند، تشکر میکنم و تأکید میکنم بر این که ما مسلمانها امروز در برابر دشمن مشترک قرار گرفتهایم که دشمنان برای آنها شیعه و سنّی هیچ کدام فرق نمیکند، با همان سلاحهایی که در افغانستان و در کابل سنّی را میکشند، در مزار شریف شیعه را میکشند.
در عراق اگر در فلوجه برادران اهل سنّت ما را میکشند، در شهرک صدر هم شیعیان را میکشند و ما چه شیعه و چه سنّی برادر هستیم، کتابمان یکی است، قبلهمان یکی است، پیامبران مان یکی است، مشترکات زیادی داریم و در کنار، هم اختلافاتی داریم و برای اختلافات به جای این که متوسّل به خشونت، اهانت و یا جسارت بشویم، چه بهتر که بسترهای این چنینی فراهم شود که شیعه و سنّی در یک جلسه خیلی دوستانه مطالبشان را مطرح کنند. و اما این که موضوع بحث ما حضرت زهرا(س) است، روی چند محور این موضوع انتخاب شد و جناب مراد زهی هم این پیشنهاد را پذیرفتند.
نکته اول این که: حضرت صدیقه طاهره(س) در میان فرزندان نبیّ مکرم(ص) و هم از دیگر صحابه جایگاه و امتیاز ویژهای داشت. صدیقه طاهره(س) تنها کسی که است که رسول اکرم(ص) به صراحت درباره او فرمود: «سیّدة نساء أهل الجنة»[6]؛ «خانم و بانوی زنان بهشتیان است.»
همچنین روایتی را هیثمی از عائشه ام المؤمنین نقل میکند که: «مارأیت أفضل من فاطمة غیر أبیها»؛ «جز رسول اکرم، کسی در فضیلت به حضرت صدیقه طاهره(س) نمیرسد.»
و یا: «ما رأیت أحداً أصدق من فاطمة»؛ «راستگوتر از فاطمه(س) در کره زمین نبود.»
هیثمی در مجمع الزوائد این روایت آورد و رجالش هم تصحیح کرده است.[7]
ابن حجر هم در کتاب الإصابة میگوید: این روایت سندش به شرط شیخین صحیح است.[8]
همچنین روایات متعددی که میگویند محبوبترین زنها در نزد پیامبر حضرت فاطمه زهرا (س)بوده است.[9]
همچنین روایتی به این مضمون احمد بن حنبل در مسند نقل کرده وهیثمی گفته: روایت صحیح است.[10]
حتی ابن حجر عسقلانی از سُبْکی که از استوانههای علمی اهل سنّت است نقل میکند که حضرت صدیقه طاهره از خدیجه و از عائشه فضیلتش بالاتر بوده است.[11]
و همچنین مناوی نقل میکند که فاطمه زهرا(س) از خلفای اربعه، به اتفاق علمای اهل سنّت افضل بوده است.[12]
نکته دیگر: ما میبینیم که در کتابهای معتبر اهل سنّت، غضب و رضای فاطمه زهرا(س) معادل با رضا و غضب خدای عالم قرار گرفته است: «انّ الله یغضب لغضبک یا فاطمه(س) و یرضی لرضاک.»[13]
همچنین خود بخاری در صحیحش آورده: «فاطمة(س) بضعة منی، فمن اغضبها اغضبنی؛»[14] «فاطمه(س) پاره تن من است، هرکس او را به غضب بیاورد، مرا به غضب آورده است.»
یا مسلم دارد: «فاطمة(س) بضعة منی، یؤذینی ما آذاها»؛[15] «هر آن چه که زهرا را اذیّت کند، مرا اذیّت کرده است.»
اینها نشان میدهد که فاطمه زهرا (س)جایگاه ویژهای در نزد رسول اکرم(ص) و خدای عالم داشته و ما بر این عقیده هستیم که قصد نبیّ مکرم(ص)، از بیان این روایات و احادیث این بود که الگویی برای امّت اسلامی معیّن کند، یعنی اگر بعد از نبیّ مکرم جامعه اسلامی دچار تلاطم، فتنه و اختلاف شد، تنها یادگار نبیّ مکرم، فاطمه زهرا(س) به هر سو رو کرد حق هست و رضای خداوند در آن سو است و اگر نسبت به هر طرفی و هر فردی غضب کرد و ناخشنود شد، قطعاً خدا و پیامبر هم از او غضبناک و ناخشنود است.
و لذا قضیّه فاطمه زهرا(س)، یک قضیه طبیعی نیست و این روایات متعدد روایاتی نیست که نبیّ مکرم فقط به خاطر این که فاطمه زهرا(س) دختر او و از نسل و نطفۀ او هست، بیان کرده باشد؛ چون پیامبر اکرم فرزندان پسر و دختر دیگری هم داشتهاند.
و لذا ما معتقد هستیم که قضیه حضرت زهرا(س) سند حقانیّت عقیده شیعه است و این که جناب مراد زهی اشاره فرمودند نسبت به صحابه به ویژه جناب خلیفه اول و دوم این مسایل مطرح است، این مسایل قبل از این که در کتابهای شیعه مطرح شده باشد، در کتابهای اهل سنّت مطرح است. به قول معروف میگویند: احترام امام زاده را باید متولّی نگه دارد. آن مطالبی که در مطاعن خلفاء در کتابهای اهل سنّت آمده، شاید آن قدر در کتابهای شیعه نیامده باشد.
* مجری:
الآن از جناب آقای قزوینی میخواهیم که در یک دقیقه سؤال بکنند و جناب مراد زهی در چهار دقیقه پاسخ بدهند. بعد از آن که جناب مراد زهی چهار دقیقه پاسخ دادند، یک دقیقه به ایشان فرصت میدهیم که سؤالشان را مطرح کنند.
چرا خلیفۀ اول به خواستۀ فاطمه(س) جواب رد داد؟
* استاد حسینی قزوینی:
سؤال اول من از آقای مراد زهی این است که روایات صحیحی که عرض کردم، از عائشه است که میگوید: ما رأیت احداً أصدق من فاطمه(س)؛ راستگوتر از فاطمه(س) ندیدم؛ فاطمه زهرا(س) بعد از رحلت نبی مکرم مطالباتی از خلیفه اول داشتند؛ ولی خلیفه اول پاسخ منفی دادند، آیا این خود نشانگر تکذیب سخن پیامبر اکرم(ص) نیست؟
* مولوی مراد زهی:
من با توجه به روایاتی که در رابطه با فضیلت و منقبت فاطمه زهرا قرائت شد، این قبول. فضیلت و منقبت فاطمه زهرا از دیدگاه اهل سنّت یک امری مستند و قطعی است و جا دارد ما این را در سه چهار قطعه شعری که علامه اقبال لاهوری سروده توضیح دهیم:
مریم از یک نسبت عیسی عزیز | از سه نسبت حضرت زهرا عزیز |
نور چشم رحمة للعالمین | آن امام اولین و آخرین |
آن که جان در پیکر گیتی دمید | روزگار تازه آئین آفرید |
بانوی آن تاج دار هل اتی | مرتضی مشکل گشا شیر خدا |
در رابطه با حضرت فاطمه زهرا و اهل بیت پیامبر اکرمl، به طور کلّی عقیده اهل سنّت این است که محبّت اهل بیت و محبّت صحابه پیامبر جزء معتقدات مسلم و جزء ایمانیات ما است. یعنی به همان نسبتی که ما نسبت به خلیفه اول و نسبت به خلیفه دوم و سایر صحابه محبّت داریم، به همان نسبت، نسبت به علی، فاطمه زهرا و حسن و حسینF و دیگر اهل بیت محبّت داریم.
اگر یک ترازو جلوی ما گذاشته بشود و محبّت اهل بیت ومحبّت اصحاب پیامبر در دو کفه ترازو قرار بگیرد، هیچ کفهای بر کفه دیگر شاید سنگینتر نباشد و دلیلش هم این که ما در خطبههای نماز جمعه در هر جمعه و در تمام خطبهها در روزهای جمعه دعای مغفرت برای اهل بیت و به ویژه حضرت فاطمه زهرا و اهل بیت صورت میگیرد.
من قطعهای ازآن خطبه را قرائت بکنم. این خطبه دومی است که در تمام مساجد اهل سنّت قرائت میشود؛ مخصوصا در کشورهای آسیایی ایران و پاکستان و هندوستان که خطبههای اصلی به زبان فارسی و بعضی به زبان عربی قرائت میشود.
«قال النبی(ص): أرحم أمتی بأمتی أبوبکر، وأشدهم فی أمر الله عمر، و أصدقهم حیاء عثمان و أقواهم علی، و فاطمة سیدة نساء أهل الجنة، وحمزة أسد الله و أسد رسوله رضوان الله تعالی علیهم أجمعین. اللهم اغفر للعباس و ولده مغفرة ظاهرة و باطنة لاتغادر ذنبا.»[16]
این عقیده ما است. هیچ فرقی در این راستا وجود ندارد. یک قطعه شعری هم از ملا عبدالرحمن جامی قرائت کنم:
جز به آل کرام و صحب عظام | فلک دین نبی نیافته نظام |
نامشان جز به احترام مبر | جز به تعظیم به سویشان منگر |
همه را اعتقاد نیکو کن | دل ز انکارشان یک سو کن |
هر خصومت که بودشان باهم | به تعصب مزن در آن جا دم |
حکم آن قصه با خدای بود | زندگی کن، تو را به حکم چه کار |
* مجری:
وقت شما تمام است، الآن لطف کنید سؤال خودتان را مطرح کنید، جناب آقای قزوینی پاسخ دهند.
مستندات حمله به خانۀ فاطمۀ زهرا(س) چیست؟
* مولوی مراد زهی:
جناب آقای قزوینی که سؤال فرمودند خارج از موضوع بحث ما بود، موضوع بحث ما هجوم به خانه فاطمه زهرا و سوزاندن خانه و ضرب و لطم حضرت فاطمه و اسقاط جنین است که توسط طبق ادعای ایشان و در سایت اینترنتی ایشان این مسأله را که گفتهاند به دستور ابوبکر صدیق و مجریاش هم خلیفه دوم و بعضی دیگر بودند، ما سؤال مان این است که با توجه به گذشت چهارده قرن از آن قضایا چه مستنداتی برای طرح این قضیه جناب آقای قزوینی دارند که الآن وجود دارد، نه مدعی علیه وجود، نه شهود وجود دارد لطف بفرمایند پاسخ دهند.
* استاد حسینی قزوینی:
اگر بنا باشد در رابطه با قضیه هجوم به خانه فاطمه زهرا(س)، ما آن چه که در کتابهای روایی، رجالی و تاریخی آمده، ارزش قائل نشویم، هیچ یک از موضوعات حتی در اثبات رکعات نماز ما نمیتوانیم بگوییم چیزی برای ما ثابت شده و یا ثابت نشده است.
ولی آن چه در رابطه با هجوم به خانه حضرت زهرا(س) است، ما چهار تا روایت صحیح داریم. یکی از آنها قضیّه ندامت خود جناب خلیفه اول است که میگوید من برای سه چیز که انجام دادهام، تأسف میخورم و پشیمان هستم؛ یکی از آنها: «وددت أنی لم اکشف بیت فاطمة و إن اغلق علی الحرب»؛ «ای کاش من خانه فاطمه زهرا(س) را مورد هجوم قرار نمیدادم، اگر چه سنگر جنگی قرار گرفته بود.»
این روایت کاملاً صحیح است و هیچ شبههای در صحت روایت نیست، بعضی از بزرگان اهل سنّت صراحت بر صحت روایت دارند.
جناب سیوطی در مسند فاطمه(س)، ص34، و 35 صراحت دارد که این روایت صحیح است.
جناب مقدسی از شخصیّتهای برجسته اهل سنّت است که ذهبی از او به عنوان: الإمام، العالم الحافظ الحجة، نام میبرد،[17] میگوید: «هذا حدیث حسن عن أبی بکر.»[18]
و همچنین روایت دیگری که ابن أبی شیبه، استاد بخاری، صراحت دارد بر این که جناب خلیفه دوم گفت با این که احترام حضرت زهرا(س) برای من محرز است، ولی قسم به خدای عالم این احترام حضرت زهرا(س) مانع آن نمیشود که من دستور بدهم: «أن یحرق علیهم البیت»؛[19] «خانه را با ساکنانش به آتش بکشند.»
از شخصیّتهای برجسته اهل سنّت؛ مثل جناب فرحان مالکی می نویسد: من اول تصور میکردم که این روایات سند ندارد؛ ولی پس از بررسی برایم ثابت شد که این قضیه به اسانید صحیح ثبت شده است.[20]
بلاذری در کتاب الأنساب الأشراف، ج1، ص586، قضیه احراق یعنی تهدید به سوزاندن را مطرح میکند و همچنین خود طبری در روایت دیگر همین مسأله را در ج2، ص443 تاریخش مطرح میکند.
* مجری:
از الآن شما یک دقیقه فرصت دارید سؤال جدید مطرح کنید، بعد جناب مراد زهی فرصت خواهند داشت که پاسخ دهند.
چگونه محبّت فاطمه (س) و دشمنانش در یک قلب جمع میشود؟
* استاد حسینی قزوینی:
ایشان فرمودند ما به همان نسبتی که حضرت زهرا(س) و حضرت علی(ع) را دوست داریم، جناب ابوبکر و عمر را دوست داریم. طبق روایت صحیح بخاری، پیامبر اکرم فرمود: فاطمه(س) غضبش، غضب من و رضایتش رضایت من است.[21]
در صحیح بخاری و مسلم صراحت دارد که فاطمه زهرا(س) از ابوبکر و عمر غضبناک از دنیا رفتند؛ «فلم تزل مهاجرته حتی توفیّت.»[22] واین نشانگر این است که وقتی فاطمه زهرا(س) از آنها راضی نیست، پیامبر هم از آن دو نفر راضی نیست، خدا هم راضی نیست. محبّت کسی که پیامبر و خدا از او راضی نیست، خلاف شرع و خلاف عقل است، جواب بدهند.
خداوند متعال می فرماید: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَوَلَّوْا قَوْمًا غَضِبَ اللَّهُ عَلَیهِمْ» [ای کسانی که ایمان آورده اید! با قومی که خداوند آنان را مورد غضب قرار داده دوستی نکنید] [23]
* مولوی مراد زهی:
ببنیید موضوع بحث ما آن چیزی است که جناب آقای قزوینی مطرح فرمودند. بعد از چهارده قرن دادگاهی ایشان تشکیل دادند و به عنوان مدعی چهار ادعا را و چهار اتهام را متوجه خلیفه اول ودوم کردند:
1. هجوم به خانه فاطمه زهرا؛
2. سوزاندن خانه فاطمه زهرا؛
3. شکستن در و فرورفتن میخ به سینه فاطمه زهرا؛
4. سقط جنین.
من خواهشم این است که ما از موضوع خارج نشویم و اول سؤالی که مطرح میشود، تمام بشود تا سؤال جدیدی. و چهارده قرن از این قضیه گذشته، آیا در دوران خلیفه اول و دوم و سوم و چهارم و در طول این چهارده قرن، ما در کتب معتبر تاریخ این قضیه، قضیه شوخی نیست.
الآن اگر واقعاً یکی از انسانهای بزرگ عصر حاضر؛ مثلاً رئیس جمهور و یا یکی از مراجع تقلید و یا یکی از مفتیان اهل سنّت متّهم به چنین امری بشود، بالأخره باید مستندات قوی برایش وجود داشته باشد.
الآن آمدهاند و خلیفه اول و دوم را که اساس اسلام و برنامههای اسلامی، و نشر و دعوت اسلامی از آن جا سرچشمه میگیرد، متّهم به این قضیّه کردهاند و دلایلی هم که ایشان آوردهاند، این دلایل اصلاً سندیّت ندارد و صحّت ندارد. کتابی که ایشان فرمودند: انساب الأشراف بلاذری، یک مشکل که وجود دارد معمولاً آقای قزوینی و دیگر دوستان ما یک صفحه کتاب را که مطرح میکنند، صفحه دوم را یا نگاه نمیکنند و یا مطرح نمیکنند.
همین انساب الأشراف بلاذری چه گفته در ص250: «لما بایع الناس أبا بکر، اعتزل علی والزبیر، فبعث إلیهما عمر بن الخطاب، وزید بن ثابت، فأتیا منزل علیّ، فقرعا الباب، فنظر الزبیر من فترة ثم رجع إلى علیّ فقال: هذان رجلان من أهل الجنة، ولیس لنا أن نقاتلهما. قال: افتح لهما. ثم خرجا معهما حتى أتیا أبا بکر، فقال أبو بکر: یا علی أنت ابن عم رسول الله وصهره، فتقول إنی أحق بهذا الأمر، لاها الله لأنه أحق به منک. قال: لا تثریب، یا خلیفة رسول الله، ابسط یدک أبایعک. فبسط یده فبایعه. ثم قال للزبیر: تقول أنا ابن عمة رسول الله وحواریه وفارسه وأنا أحقّ بالأمر؛ لاها الله لأنا أحق به منک. فقال: لا تثریب یا خلیفة رسول الله، ابسط یدک، فبسط یده فبایعه. المدائنی، عن مسلمة بن محارب، عن سلیمان التیمی، و عن ابن عون.»
انساب الأشراف بلاذری، در ص250 میگوید که حضرت علیE با حضرت زبیر اول در خانه نشسته بودند، بعد رفتند خدمت ابوبکر صدیق و ایشان علّت این را پرسیدند که شما چرا نیامدید برای بیعت؟ گفتند ما فکر میکردیم که ما مستحق تر هستیم. بعد حضرت علی و حضرت زبیر گفتند که دستت را دراز کن تا ما با تو بیعت کنیم. دستشان را دراز کردند و بیعت کردند. بنابراین، به صراحت در انساب الأشراف آمده و بعد هم در چند پاراگراف جلوتر آمده: «فخرج علی فقال یا ابابکر ألم تری لنا حقا فی هذا الأمر، قال بلی ولکن... .»
فقط گلایهای که حضرت علی داشت، انتظار مشاوره داشتند، وضعیت به گونهای بود که خلأ قدرت نباید پیش بیاید. این هم جواب انساب الأشراف بلاذری است وعبارت دیگر هم زیاد داریم که در جاهای دیگر آمده که وقتی حضرت ابوبکر برگشت حضرت علی و حضرت زبیر رفتند و بلافاصله بیعت کردند.
آیا حقیقت جنایت بر فاطمه(س) بر امام صادق(ع) پنهان بود؟
* مولوی مراد زهی:
سؤال من این است که جناب آقای قزوینی مستندات درست و قوی در این رابطه بیاورند. و اگر ایشان معتقدند که هجوم صورت گرفته، بنابراین، خلیفه اول و دوم جانی قلمداد میشوند و خیانتی صورت گرفته است.
ایشان بیاند پاسخ بدهند نسبت به این روایتی که در کتاب احقاق الحق قاضی نور الله شوشتری، ج1، ص16 آمده است: «و جاء عن الإمام السادس جعفر الصادق انه سئل عن أبى بکر وعمر رضی الله عنهما ففی الخبر " ان رجلاً سأل الإمام الصادق، فقال: یا ابن رسول الله! ما تقول فى حق أبى بکر و عمر؟ فقال: إمامان عادلان قاسطان، کانا علی الحق، وماتا علیه، فعلیهما رحمة الله یوم القیامة.» «شخصی خدمت امام صادق آمد و از ایشان سؤال کرد در رابطه با أبوبکر و عمر شما چه میگویید؟ آن حضرت فرمود آنها هر دو امامان عادلان قاسطان، دو امام عادل بودند و بر حق بودند و بر حق مردند «فعلیهما رحمة الله یوم القیامة.»
چگونه امام صادق نسبت به خلیفه اول و دوم میفرماید که اینها عادل بودند، بر حق بودند و بر حق هم فوت کردند.
چگونه آقای قزوینی میفرمایند که ایشان بر اثر هجوم به خانه فاطمه زهرا اینها خیانت کار بودند و اینها جنایت کار بودند، آیا این قضایا از ذهن امام صادق پنهان بود؟
* استاد حسینی قزوینی:
اول این که ایشان فرمودند که طبق روایت انساب الأشراف، امیرالمؤمنین(ع) بیعت کردند، من تعجب میکنم جناب آقای مراد زهی که از اساتید توانمند حوزه علمیه و شاید حدود پنجاه تا کتاب تألیف کردهاند، چگونه عبارت صحیح بخاری، ج5، ص82، حدیث 4240، که صراحت دارد امیرالمؤمنین(ع) شش ماه بعد از رحلت پیامبر اکرم، مادامی که فاطمه زهرا(س) زنده بودند، بیعت نکردند را توجیه میکنند؟ «ولم یکن یبایع تلک الأشهر»؛ «در این شش ماه حضرت امیر(ع) بیعت نکردند.»
در صحیح مسلم، ج5، ص154، هم هست که امیرالمؤمنین(ع) بیعت نکردند.، جناب عبد الرزاق استاد بخاری در المصنف، ج5، ص472 میگوید: نه تنها علی بیعت نکرد، هیچ یک از بنی هاشم نیز در طول آن شش ماه بیعت نکردند.[24]
طبری صراحت دارد از زهری سؤال کردند: «أفلم یبایع على ستة اشهر»؛ «علی درآن شش ماه بیعت نکرد.» «قال ولا احد من بنى هاشم»؛ «هیچ یک از بنی هاشم نیز بیعت نکردند.»[25]
و بحث این که ایشان میفرماید ما جناب ابوبکر وعمر را جنایت کار و خیانت کار معرفی میکنیم، جناب مراد زهی در خود صحیح مسلم ج5، ص152، حدیث 4468، خلیفه دوم اشاره میکند به علی(ع) و عباس و میگوید: وقتی پیامبر از دنیا رفت، ابوبکر گفت که من خلیفه پیامبر هستم؛ ولی شما رأیتان این بود که ابوبکر: «کاذباً آثماً غادراً خائنا»؛ «هم دروغگو است، گنهکار، حیله گر و هم خائن است.» «فلما توفیّت ابوبکر قلت أنا خلیفة رسول الله و خلیفة ابی بکر»؛ «پس از ابوبکر هم من خلیفه شدم»، «فرأیتمانی کاذباً آثماً غادرا خائناً.»
پس این ما نیستیم که آنها را در قفس اتهام قرار داده ایم و نسبت جنایت به آنها میدهیم.
اما نسبت به قضیه روایتی که حضرت عالی نقل فرمودید که البته آن آدرسی که جناب عالی دادید، درست نیست؛ آن چه هست در همان کتاب احقاق الحق ج 1 ص 69 و 70 است و در الصوارم المهرقة هم است[26]؛ ولی ایکاش حضرت عالی یک دقّتی میکردید، که اولاً این روایت هیچ سندی ندارد و روایت از نظر سند کاملاً مخدوش است.
و اضافه در ذیل آن روایت از امام صادق(ع) سؤال میکند آیا مراد شما که گفتید امامان عادلان؛ این دو امام عادل هستند، چی بود. حضرت(ع) فرمود: من مرادم این بود که اینها «عدلا عن الحق»؛ «این دو از عدل عدول کردند»، اینها «اماما اهل النار»، «دو تا امام اهل آتش هستند.»
بعد حضرت(ع) اشاره میکند به آیه شریفه: «وجعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ»[27] [و آنان [= فرعونیان ] را پیشوایانی قرار دادیم که به آتش (دوزخ) دعوت می کنند] و گفتم اینها قاسط هستند، حضرت(ع) فرمود مراد من این است که: «وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَبًا»[28] [و اما ظالمان آتشگیره و هیزم دوزخند!].
فلذا روی این جهت ما نه تنها این روایت را ضعیف میدانیم، از مطاعن میدانیم، خواندنش را درست نمیدانیم، به طلبههایمان توصیه میکنیم که اصلاً این روایت را مطرح نکنند. چون موجب فتنه میشود.
بیعت با کدامین امام بر گردن فاطمۀ زهرا(س) بوده است؟
* استاد حسینی قزوینی:
گر چه ایشان نسبت به سؤال دوم بنده جواب ندادند، غضب حضرت زهرا(س) از أبی بکر و عمر یک مسأله ثابت در صحیح بخاری و مسلم است. سؤال سوم من از ایشان این است که شما در روایات، در صحیح بخاری و مسلم آوردهاید:
«وَمَنْ مَاتَ وَلَیْسَ فِی عُنُقِهِ بَیْعَةٌ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّةً.»[29] «هر کس بمیرد و بیعتی در گردنش نباشد به مرگ جاهلیت مرده است.»
و همچنین «من مات و لیس علیه امام مات میتة الجاهلیة.»[30]
این کاملاً ثابت است.
از طرف دیگر در صحیح بخاری و مسلم هست که: «ماتت وهی واجدة علی ابی بکر.»[31] «حضرت زهرا(س) به شهادت رسید در حالی که از ابوبکر ناراحت بود.»
نه تنها بیعت نکرد؛ بلکه نسبت به ابی بکر غضبناک نیز از دنیا رفت، «فلم تزل مهاجرته حتی توفیت.»[32]
در این جا مسأله این است فاطمه زهرا(س) که در برابر خلیفه اول بیعت نکرد و او را به عنوان امام قبول نکرد، آیا فاطمه زهرا(س) به مرگ جاهلی از دنیا رفته و یا خلافت ابوبکر، خلافت مشروع نیست؟
* مولوی مراد زهی:
ببنید من اولاً به این سبک برنامه که چهار دقیقه و یک دقیقه است، اعتراض دارم. یک بحث وقتی ادامه پیدا میکند باید جمع بندی بشود تا حالا سه چهار تا بحث مطرح شد.
سؤالی که من کردم در رابطه با مطلب قاضی نور الله شوشتری. من متأسفم که تمام بینندگان آشنا هستند به زبان عربی. چگونه واقعاً یک مسأله را از ظاهر مسأله بر میگردانند که وقتی سؤال کردند: «یا ابن رسول الله! ما تقول فى حق أبى بکر و عمر؟ فقال: إمامان عادلان قاسطان.» «ای فرزند رسول خدا چه میگوید در حق ابوبکر و عمر؟ امام فرمودند: دو امام عادل هستند.»
عادل در زبان عربی به چه گفته میشود، «قاسطان» قاسط در زبان عربی به چه گفته میشود؟ وماتا علیه.
مطلب دوم آن چه از صحیح مسلم آوردند. جای تأسف است که من همین مسأله را عرض کردم که یک پاراگراف را میخوانند و یک پاراگراف را نمیخوانند.
صحیح مسلم همین الآن جلوی من است، همین حدیثی که ایشان آوردند، حدیث صحیح مسلم است و من میخوانم و شنوندگان هم گوش کنند، خود آقای قزوینی هم گوش کنند و بعد قضاوت کنند.
«فلما توفى رسول اللهlقال أبو بکر انا ولى رسول اللهl فجئتما تطلب میراثک من ابن أخیک ویطلب هذا میراث امرأته من أبیها فقال أبو بکر قال رسول اللهa ما نورث ما ترکنا صدقة فرأیتماه کاذبا آثما غادرا خائنا والله یعلم أنه لصادق بار راشد تابع للحق ثم توفى أبو بکر و انا ولى رسول اللهa و ولى أبى بکر فرأیتمانی کاذبا آثما غادرا خائنا والله یعلم انى لصادق بار راشد تابع للحق»؛
حضرت عباسE و حضرت علی (کرم الله وجه) وقتی خدمت حضرت عمر میآیند عبارت این است: «فرأیتماه کاذبا آثما غادرا خائنا.» «او را شما هم دروغگو، گنهکار، حیلهگر و خیانت کننده میدانستید.»
یعنی وقتی شما نزد خلیفه اول آمدید، به گمان شما؛ یعنی شما چنین فکر میکردید، این علامت استفهامی و سؤالی است، آیا شما فکر میکردید که ایشان کاذبا غادرا آثما خائنا است، در حالی که این طور نیست؛ چون در ادامهاش میگوید: «والله یعلم أنه لصادق بار راشد تابع للحق.» «پس مرا نیز دروغگو، گنهکار و خیانت کننده میدانید و خداوند آگاه است.»
ایشان صادق است، نیکوکار است.
ثم توفى أبو بکر. بعد شما نزد من آمدید، «فرأیتمانی کاذبا آثما غادرا خائنا والله یعلم.» «و خدا میداند که من صادق هستم و خدا میداند که او نیز صادق است.»
این والله یعلم را نمیخوانند: خدا میداند که من صادق و بار راشد و تابع حق هستم. بعد شما آمدید پیش من و اصرار دارد و این مسألهای است که ابوبکر صدیق در باره آن قضاوت کرده است.
بعد وقتی که آمدند میفرماید: «فرأیتمانی کاذبا آثما غادرا خائنا»،
نه این که من از خودش خبر میدهد، یعنی شما چنین فکر میکنید. «بعد والله یعلم انی لصادق، والله یعلم إنه لصادق.»
چگونه است که استنباط توهین میکند که خلیفه دوم، خلیفه اول را کاذب و غادر و آثم میداند؛ در حالی پشت سر همین جمله میگوید: «والله یعلم أنه لصادق بار راشد تابع للحق.»
آقای قزوینی نسبت به این عبارت توضیح دهند، امام چهارم حضرت علی بن حسین بن علی در کتاب کشف الغمة اربیلی، ج2، ص78 که گروهی از ایران آمدند خدمت ایشان و از حضرت ابوبکر و عمر و عثمان سؤال کردند. بعد ایشان فرمود: آیا شما نمیدانید که «الذین یخرجهم من دیارهم»،
آن آیه معروف در قرآن کریم در باره کی است؟[33] من گواهی میدهم که شما از آن گروه سوم نیستید که خداوند درباره آنان گفته: «وَالَّذِینَ جَاءُوا مِنْ بَعْدِهِمْ یقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلِإِخْوَانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونَا بِالْإِیمَانِ وَلَا تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنَا غِلًّا لِلَّذِینَ آمَنُوا»[34] [(همچنین) کسانی که بعد از آنها [= بعد از مهاجران و انصار] آمدند و می گویند: «پروردگارا! ما و برادرانمان را که در ایمان بر ما پیشی گرفتند بیامرز، و در دلهایمان حسد و کینه ای نسبت به مؤمنان قرار مده!]
یعنی وظیفه بنده و آقای قزوینی و مسلمانان بعدی طبق این آیه صریح قرآن این است که ما باید برای مؤمنین گذشته؛ به ویژه برای اصحاب و اهل دعای مغفرت کنیم و بخواهیم از خدا که هیچ گونه غل و کدورتی در دلهای ما از آنها نباشد وظیفه ما را قرآن مشخص کرده است.
بنابراین نسبت به این روایت که در کشف الغمة، ج1، ص78 آمده که حضرت علی بن الحسین، نسبت به معترضین و آنهایی که بد گو بودند نسبت به سه خلیفه اول این گونه برخورد میکند و این آیه قرآن را میگوید که آنها مصداق این آیه بودند....
* استاد حسینی قزوینی:
در رابطه با روایتی که ایشان مطرح کردند در کتاب کشف الغمة، ج1، ص78، همچنین روایتی نیست. در ص291، ج2، یک روایتی است که این روایت سندش میرسد به ابو هریره، ابوهریره از دیدگاه ما به هیچ وجه مورد وثوق نیست؛ چون مورد ذم آقا امیرالمؤمنین(ع) است.[35] و روایاتی هم که جناب اربلی میآورد، غالباً از منابع اهل سنّت میآورد و بدون ذکر سند. و روایتی که سند نداشته باشد و یا سندش به روات اهل سنّت برسد که از دیدگاه ما وثاقتش ثابت نیست، این روایت ازدیدگاه و نظر ما اعتبار ندارد.
اما نسبت به روایت صحیح مسلم که جناب مراد زهی فرمودند. آن جا امیرالمؤمنین(ع) و عباس مورد خطاب خلیفه دوم است. تعدادی از صحابه هم آن جا نشستهاند.
جناب خلیفه دوم سؤال نکرد بلکه گفت: وقتی من خلیفه شدم «فرأیتمانی» یعنی رأی و نظر شما این بود که من دروغگو هستم، و حیله گر و خائن هستم.
بلی خود ایشان میگوید: «والله یعلم أنی لصادق.» این ادعای جناب خلیفه دوم است؛ ولی آقا امیرالمؤمنین(ع) و عباس وقتی که خلیفه دوم گفت رأی شما این بود، علی(ع) آن جا تکذیب نکرد، علی(ع) نگفت که نه جناب عمر اختیار دارید من چنین عقیدهای نسبت به شما نداریم، چنین رأیی نداریم. و همچنین عباس حرف جناب خلیفه دوم را انکار نکرد.
و صحابهای که آن جا نشسته بودند،[36] هیچ کدام نگفتند که جناب خلیفه این که شما میگویید نظر آقای عباس و آقا امیرالمؤمنین(ع) درباره تو این است که کاذب و آثم و غادر و حیلهگر هستید، هیچ کدام این قضیه را تکذیب نکردند.
و اضافه بر این، جناب آقای مراد زهی عزیز! آیا این قضیه مگر منحصر به همین روایت است؟
حدیث حوض مگر جدای از این قضیه است.[37]
مگر قضیه شک خلیفه دوم در قضیه حدیبیه[38]، آیا جدای از این قضیه است؟
اینها مطالبی است که ما باید فکر کنیم یک مقداری از جنبه تقلیدی بیاییم بیرون.
یک مقداری دقت کنیم در مضمون روایت و سند روایت که در صحیح مسلم است و هیچ شک و شبههای نیست.
و خود آقای بخاری احساس میکند که این واژه «کاذباً آثماً غادراً خائناً» «دروغگو، گنهکار، حیلهگر و خائن است.»
توهین در حق خلیفه اول و دوم است و لذا در صحیح بخاری اینها را حذف میکند و میآورد «فرأیتمانی کذا وکذا»[39]
این نشانگر این است که آقای بخاری از این روایت در حقیقت اهانت و توهین به خلیفه اول و دوم فهمیده و این واژهها را به کلمه «کذا وکذا» تبدیل کرده است.
عدم رضایت فاطمۀ زهرا(س) دلیل مشروع نبودن خلافت شیخین
* استاد حسینی قزوینی:
من عرض میکنم که سؤال قبلی و قبلیتر من را جناب مراد زهی جواب ندادند. و من باز تکرار میکنم که حضرت صدیقه طاهره(س) از ابوبکر و عمر به ویژه از ابوبکر غضبناک شد. «فغضبت فاطمه(س) بنت رسول الله فهجرت أبابکر» از ابابکر قهر کرد. با این که قهر کردن یک امر منفی است. «فلم تزل مهاجرته حتی توفیت»[40]
تا آخرین لحظه حیات هم جناب حضرت زهرا(س) از ابوبکر راضی نشدند. آیا این غضب فاطمه(س) دلیل بر عدم مشروعیت آنها نیست؟ آیا این دلیل بر آن نیست که آنها بر یک مسندی نشستهاند که مرضیّ حضرت زهرا(س) نیست که اگر مورد رضایت حضرت زهرا(س) نباشد، مرضیّ نبیّ مکرم نیست و مرضیّ خدای عالم نیست.[41] آیا این غضب و این هجرت و آن چه در الإمامة و السیاسه هم آمده که میگوید: «والله لأدعونکما فی کل صلاة أصلّیها.»[42] آیا این مشروعیت خلافت شیخین را زیر سؤال نمیبرد؟
* مولوی مراد زهی:
منظور بحث ما هجوم به خانه فاطمه زهرا، سوزاندن خانه، توهین به حضرت فاطمه زهرا و سقط جنین است. بحث فاطمه زهرا و بحث بیعت یک بحث مستقلی است. من خواهش میکنم. من استدعا دارم مستندات خودش را نسبت به ادعا و اتهامی که متوجه خلیفه اول و دوم شده، مستندات هجوم و.... من چون مقید هستم که در موضوع مورد نظر، بحث بشود، نظر من این است که از همین الآن بحث هجوم و این مسایل باشد.
بحث بیعت و بحث غضب، خودش بحث مستقلی است که خودش چندین جلسه را میطلبد. آنها در جلسات آینده. فعلاً بحث هجوم مطرح بشود. ایشان مستنداتی نیاوردند برای هجوم.
اولین سؤال من این بود که این مسألهای که نسبت داده شده و در بسیاری از شبکههای ماهوارهای و در بسیاری از سایتهای اینترنتی و در کتابها و یک مسأله بسیار مهمی است که خلیفه دوم را متهم به حمله و هجوم به خانه فاطمه زهرا کرده و متهم شده؛ در حالی که الآن نه مدعی وجود دارد نه مدعی علیه، نه خود حضرت علی و نه خود حضرت فاطمه و حسن و حسین، این ادعا را در طول چهارده قرن مطرح نکردهاند.
پروندهای که الآن باز شده، درخواست من از جناب قزوینی این است که مستندات قوی حقوقی و محکمه پسندی را در این مورد بیارند و اثبات کنند. مسأله کشف الغمة. واقعاً بعد از کتاب الله از دیدگاه شیعه، نهج البلاغه قویترین کتاب است. وقتی ما خطبهها و مطالب نهج البلاغه و بسیاری از کتابهایی که ائمه در باره خلیفه اول و دوم است بررسی میکنیم، آن جا یک الگویی از محبّت و از اخوت و برادری میبینیم و خطبههای نهجالبلاغه، کلاً این مطاعن را که خلیفه اول و یا دوم بر باطل بودند و یا هجوم صورت گرفته را رد میکنند. در خطبه 219 نهجالبلاغه حضرت علی حضرت عمر رضی الله عنه را این گونه توصیف میکند، من عربیاش را نمیخوانم و فارسیاش را میخوانم:[43]
خداوند شهرهای عمر بن خطاب را آباد گرداند، همانا او کجی را راست نمود، بیماری را معالجه کرد، سنّت را بر پا داشت، تبهکاری و فساد را پشت سر نهاد و پاک و بیآلایش از دنیا رفت، نیکویی و خیر خلافت را دریافت و از شرّ و بدی هم پیشی گرفت.
خوب این خطبه 219 نهج البلاغه است که از زبان مبارک علیE نسبت به خلیفه دوم صادر شده و کاملاً ایشان را متبع سند، مخالف هوای نفس، پاک و بیآلایش، قلیل العیب و این که خیر دین اسلام و قرآن را دریافت و از شرش دور بوده است. «أَدَّى إِلَى اللَّهِ طَاعَتَهُ» همواره طاعت الهی را به جا آورده «وَ اتَّقَاهُ بِحَقِّهِ» «و از خداوند هم تقوا را پیشه گرفته.»
این چیزی است که در خطبه 219 نهج البلاغه است و خطبه دیگر نهج البلاغه هم «فِی کَلَامٍ لَهُ وَ وَلِیَهُمْ وَالٍ فَأَقَامَ وَ اسْتَقَامَ حَتَّى ضَرَبَ الدِّینُ بِجِرَانِه»[44] بعد از ابوبکر بر مسلمانان فرمانروا شد، فرمانده یعنی عمر بن خطاب، پس امر خلافت را برپا داشت و استقامت نمود تا این که دین قرار گرفت و پابرجا شد. این خطبههای صریح و آشکار نهج البلاغه است. حالا ما روایات بسیاری هم داریم...
ارائه دلایل محکمه پسند برای محکومیت خلیفه اول و دوم
* مولوی مراد زهی:
سؤال من همین است که شنوندگان و خوانندگان سایتهای اینترنتی که در این مدت این موضوع را دیدهاند و شنیدهاند و بررسی کردهاند این موضوع را، با دیده انصاف بنگرند و توجه بکنند.
خلیفه اول و خلیفه دوم بهترین انسانها بعد از رسول خدا مورد اتهام قرار گرفتهاند بعد ازچهارده قرن جلسه دادگاه و محاکمه برایشان تشکیل شده.
ما این استدعا را داریم به عنوان مدافع که مدعی دلایل قوی و مستند که منطبق با قرآن و مطابق با سنّت صحیحه و مطابق با اخلاق و ادبیات ائمه و اهل بیت باشد، نسبت به این ادعا و همچنین مستنداتی که محکمه پسند باشد، در چارچوب مسایل قضایی و حقوقی اسلامی و غیر اسلامی مشروعیت داشته باشد، مستندات این قضیه را مطرح بفرمایند.
* استاد حسینی قزوینی:
در رابطه با سؤالی که برادر عزیزمان داشتند که آیا ما دلیل محکمه پسند داریم یا نداریم، بنده عرض کردم که چهار روایت صحیح و محکم از کتاب ابن أبی شیبه استاد بخاری، المصنف، بحث سندیاش هم کاملا محرز است.
محمد بن بِشر است، یحیی بن معین میگوید ثقة[45]، ابن حجر میگوید «ثقة».[46]
عبید الله بن عمر بن حفص است، یحیی بن معین و همچنین ابوزرعه و ابوحاتم میگویند «ثقة».[47]
زید بن اسلم قرشی است، مزی نقل میکند از ابوزرعه، ابو حاتم، نسائی و ابن خراج که میگویند «ثقة».[48]
اسلم قرشی است. عجلی میگوید «مدینی ثقة» ابوزرعه میگوید «ثقة».[49]
سند از دیدگاه اهل سنّت کاملاً صحیح است و هیچ مناقشهای در سند روایت نیست. وقتی سند روایت صحیح شد، میشود دلیل محکمه پسند.
در متن روایت دارد که جناب خلیفه دوم گفت: من دستور میدهم که خانه را به آتش بکشند.
تهدید میکند حضرت زهرا(س)، حضرت امیر(ع)، حضرت امام حسن(ع) و حضرت امام حسین(ع) را به سوزاندن.
آیا خلیفه چنین حقی دارد که اگر کسی از بیعت ممانعت کرده و حاضر نشد که بیعت کند، آیا بیعت کردن از قبول دین بالاتر است؟!
قرآن صراحت دارد نسبت به قبول دین که: «لا إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ».[50] [در قبول دین اکراهی نیست زیرا راه درست از راه انحرافی روشن شده است.]
و همچنین نسبت به خود رسول اکرم(ص) صراحت دارد بر این که پیامبر اگر چنانچه مردم از تو روی گردان شدند: «انّما علیک البلاغ»؛ «تو وظیفهات فقط ابلاغ است»، حق این که شما بخواهید مردم را به زور وادار کنید به اسلام ندارید.
وقتی جناب خلیفه دوم تهدید میکند، این خلاف سنّت و قرآن است.
و همچنین سه روایت دیگر آوردیم دو روایت از طبری که سنداً کاملاً صحیح است. و یک روایت از بلاذری که سنداً صحیح است. و همچنین شخصیتهای بزرگ اهل سنّت مثل ضیاء الدین مقدّسی میگوید روایت صحیح است، سیوطی میگوید روایت صحیح است.
فرحان بن مالکی میگوید روایت صحیح است، ابن تیمیه حرانی با این که نهایت ظلم را در حق اهل بیت کرده، صراحت دارد بر این که انه کبس البیت؛ جناب ابوبکر، به زور وارد خانه حضرت زهرا(س) شد و حرمت خانه را شکست.[51]
شهرستانی همین را دارد،[52]
ابن حجر عسقلانی در لسان المیزان،[53] صفدی در الوافی بالوفیات،[54] ابن عبد ربه[55] همه این قضایا را مطرح میکنند.
عبدالفتاح عبدالمقصود از شخصیّتهای برجسته اهل سنّت در کتاب الإمام علی بن أبی طالب(ع) این قضیه را تأیید میکند.[56]
محمد حسنین هیکل در کتاب «الصدیق ابابکر» این را قبول دارد،[57]
عمر رضا کحاله این قضیه را قبول دارد[58] و هیچ مشکلی هم ندارد.
قضیّه هجوم به خانۀ فاطمۀ زهرا(س) ثابت است
* استاد حسینی قزوینی:
با توجه به مستنداتی که بنده عرض کردم با بررسی سندی و شهادت علمای بزرگ، مثل محمد حسین هیکل و دیگران، قضیه هجوم به خانه حضرت زهرا(س)، کاملاً ثابت است و این نشان میدهد که جناب خلیفه دوم این هجوم را انجام دادهاند و این هجوم نشان میدهد که اجماعی در کار نبوده و حد اقل این است که امیرالمؤمنین (ع)وعدهای از بنی هاشم از بیعت با ابوبکر خارج شده بودند.
آقای ابن حزم اندلسی در المحلی، ج9، ص345 میگوید: «ولعنة الله علی کل اجماع یخرج عنه علی بن أبی طالب و من بحضرته من الصحابة»؛ «لعنت خدا به آن اجماعی باد که حضرت علی(ع) و صحابهاش در درون آن اجماع نباشند.»
* مولوی مراد زهی:
روایت المصنفی که ایشان میآورند، بحث ما این است که متأسفانه ایشان یک صفحه کتاب را نگاه میکنند و صفحه دیگر کتاب را نگاه نمیکنند. در همین مصنف ابن أبی شیبه، ج7، ص432، ح 4705، حضرت علی و حضرت زبیر: «کان علی والزبیر یدخلان علی فاطمة بنت رسول اللهa فیشاورونها ویرتجعون فى أمرهم، فلما بلغ ذلک عمر بن الخطاب...»
تا آن جا که همان بحث تهدید است. «فلما خرج عمر جاؤوها»؛
حضرت علی(ع) و زبیر نزد فاطمه آمدند. «فقالت: تعلمون أن عمر قد جاءنی وقد حلف بالله لئن عدتم لیحرقن علیکم البیت وأیم الله لیمضین لما حلف علیه، فانصرفوا راشدین»؛
حضرت فاطمه(س) اظهار داشت که حضرت عمر آمده و چنین تهدیدی کرده و تهدیدش را عملی میکند، شما بروید و دوباره پیش من نیایید تا تکلیف روشن بشود. «فانصرفوا عنها»؛ «رفتند حضرت علی و حضرت زبیر»، «فلم یرجعوا إلیها حتى بایعوا لأبی بکر»؛ «و با ابوبکر بیعت کردند.»
این روایت تصریح میکند این چیزی که این ادعایی که این اتهامی که مطرح شده، هجوم، سوزاندن خانه، سقط جنین و... از این روایت حد اکثر تهدید ثابت میشود با وجودی که این روایتی که ایشان مستند آوردند روایت منقطع است. و روایت منقطع از نظر اصول حدیث نمیتواند مستند باشد؛ چون راوی زید بن اسلم است، در همین تقریب التهذیب ابن حجر است که «هذه الروایة منقطعة لأن زید بن أسلم کان یرسل. و احادیثه عن عمر منقطع.» ابن حجر و همچنین اسانید الرواة مال علامه البانی.
بنابراین اگر این روایت مورد احتجاج بشود، اصل ادعا باطل است؛ چون در این روایت حداکثر تهدید ثابت میشود. اصل ادعا تخریب و سوزاندن خانه و سقط جنین است.
باتوجه به این، شنوندگان گرامی استحضار داشته باشند که خانه حضرت علی و حضرت زهرا متّصل به مسجد النبیّ بود؛ یعنی اگر خانه به آتش کشیده میشد، قطعاً مسجد النبی هم بالأخره با آن امکانات آنروزی به آتش کشیده میشد. چگونه بود که مسجد النبی که در شبانه روز صحابه پنج بار در مرکز مدینه برای نماز خواندن میآمدند، این همه صحابه باید در حد تواتر ثابت میشد این روایت.
چگونه فرد خاصی میآید و این روایت را به صورت منقطع یا به صورت موضوع بیان میکند و یا حد اکثر در سه چهار تا کتاب که راویاش متهم است؛ مثل جابر جعفی که کذاب است به اتفاق عامه حدیث. یا روایت زید بن اسلم که منقطع است.
ادعا چیزی دیگر و دلیل چیزی دیگر. دلیل آقای قزوینی بر ادعایی که قبلاً مطرح کردند منطبق نیست. ادعای ایشان سوزاندن بود، ادعای ایشان سقط جنین بود. ادعای ایشان توهین به فاطمه زهرا بود؛ ولی از روایت ثابت میشود که بلافاصله حضرت علی و حضرت زبیر رفتند و بیعت کردند.
اما انساب الأشراف بلاذری را هم من قبلا عرض کردم. این روایت هم باطل است؛ به خاطر این که این انساب الأشراف همان طوری که از اسمش پیداست، یک کتاب نسب نامه است. ما نمیتوانیم یک همچین اتهام بزرگی را از یک مطلبی که در یک کتاب نسب نامه آمده، نوشته شده ثابت کنیم.
«مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ...»[59] «محمد فرستاده خداست و کسانی که با او هستند در برابر کفار سرسخت و شدید...»
قرآن میگوید که صحابه در میان همدیگر رحمت داشتند، رحماء بینهم بودند، و با این هم در تضاد است. با خطبههای نهج البلاغه درتضاد است....
توضیح مطالب به جای سؤال
من به جایی این سؤالی مطرح کنم، پاسخ روایت طبری را میدهم. ببینید که این روایت طبری، یک کتاب تاریخ است که در او رطب و یابس است؛ یعنی یک مورخ و یک تاریخ نویس مثل طبری؛ هیچ گاه این تعهد را نداشته که روایات صحیح را بیاورد.
هزاران روایات موضوع، روایات دروغ و روایات جعلی است که ما در تاریخ طبری داریم. سندیت را باید از کتاب نهج البلاغه بیاورند، از کتاب صحیح بخاری بیاورند، از کتاب صحیح مسلم و صحاح سته بیاورند نه از کتاب تاریخ طبری. وانگهی چه تضمینی وجود دارد که در تاریخ طبری هم دستبرد نباشد.
ما همان الآن دو کتاب داریم یکی به نام العربیة للناشئین، خوانندگان توجه داشته باشند، یکی هم کتاب تعلیم اللغة العربیة که مؤلفش مصری است.
همین دو کتاب توسط یکی از ناشرین قم چاپ شدند و تحریف زیادی در این دو کتاب صورت گرفته است. مطالب جابجا شده و خیلی از مطالب در عصر سرعت امروزی یک شایعه میشود و دو ماه طول میکشد تا این....
بنابراین استناد به کتاب تاریخ طبری نمیتواند سندیت برای اثبات اتهام بزرگی که هم به اهل بیت توهین است و هم به خلیفه اول و خلیفه دوم.
* استاد حسینی قزوینی:
من از جناب آقای مراد زهی انتظارم خیلی بیش از اینها بود، چون من به علمیت ایشان اعتقاد دارم و این که یک استاد حوزه هستند و بیش از پنجاه کتاب تألیف کردهاند.
ایشان که میفرماید از ناحیه زید بن اسلم، این روایت مصنف مورد اشکال است، حداقل یک نگاه بکنند به سند. دارد که: زید بن أسلم، عن أبیه أسلم. انقطاع ندارد، جناب آقای مراد زهی.
زید بن اسلم از پدرش نقل میکند. زید بن اسلم مورد ثقه است، هیچ شکی در وثاقت او نیست. ابوزرعه، ابوحاتم، ابن سعد، نسائی وابن خراش، همه میگویند که این ثقه است.[60] و اضافه آقای زید بن اسلم از روات بخاری و از روات صحیح مسلم است.
چگونه آقای مراد زهی میآید، زید بن اسلم را که از روات بخاری و از روات مسلم است، این چنین تخریب میکند.
زید بن اسلم از پدرش اسلم نقل میکند. اسلم قرشی از غلامان جناب عمر بن خطاب بوده است.
مزی میگوید: «اسلم القرشی العدوی مولی عمر بن الخطاب، ادرک زمان النبی (ص).» «اسلم قرشی عدوی غلام عمر بن خطاب است و زمان پیامبر اکرم(ص) را درک کرده است.»
و عجلی هم گفته: «مدینی ثقة.» ابوزرعه هم گفته: «ثقة.»[61]
اما ایشان میفرمایند که ما از کتاب نهج البلاغه برای ایشان دلیل بیاوریم. چشم ما از نهج البلاغه هم برای ایشان دلیل عرض میکنیم.
در نهج البلاغه، خطبه 202 امیرالمؤمنینA هنگام دفن حضرت زهرا(س) خطاب به رسول اکرم(ص) میفرماید: «ستنبئک ابنتک بتضافر امتک علی هضمها»؛ «یا رسول الله! دخترت به تو خبر خواهد داد که امّت تو در حق فاطمه زهرا(س) ظلم کردهاند.»
جناب شیخ حبیب الله خوئی کتابی در شرح نهج البلاغه، به نام منهاج البراعة دارد، که ج13، ص14 میگوید: «تضافر الأمة علی هضمها»
معنایش این است که: «اشارة الی ما صدر عنهم من کسر ضلعها و اسقاط جنینها»؛
این که امت در حق حضرت زهرا(س) ظلم کردهاند و حق او را پایمال، اشاره است به شکستن پهلوی حضرت زهرا(س) و سقط جنین حضرت زهرا(س). منهاج البراعه، جناب خوئی از کتابهای معتبر است و خود جناب خوئی از شخصیّتهای برجسته است.
و اضافه در نهج البلاغه، خطبه 202 این عبارت است. بزرگان اهل سنّت هم همین تعبیر را از امیرالمؤمنین(ع) نقل کردهاند.
آقای عمر رضا کحاله، از علمای معاصر اهل سنّت است، در کتاب اعلام النساء، ج3، ص21 نقل میکند.
فاضل معاصر مصری، جناب مأمون غریب در کتاب خلافة علی بن أبی طالب، ص33 نقل میکند.
عبد العزیز شناوی، فاضل مصری در کتاب سیدات نساء اهل الجنة، ص151 نقل میکند.
[تذکر: جناب مولوی مرادزهی که کتاب تاریخ طبری را زیر سؤال بردند باید توجه داشته باشند که شخصیتهای برجسته اهل سنّت وی را توثیق کرده و کتابش را تأیید نموده اند:
ابن خلکان مینویسد: «کان إماما فی فنون کثیرة، منها : التفسیر... والتأریخ و تأریخه أصح التواریخ وأثبتها.»[62]
ذهبی مینویسد: «کان ثقة، صادقا، حافظا، رأسا فی التفسیر، إماما فی الفقه.. علامة فی التاریخ.»[63]
خطیب بغدادی مینویسد: «وله الکتاب المشهور فی تاریخ الأمم والملوک، وکتاب فی التفسیر لم یصنف أحد مثله.[64] »]
* استاد حسینی قزوینی:
جناب آقای مراد زهی فرمودند آن چه که این روایت ثابت میکند، تهدید است، ما از جناب آقای مراد زهی سؤال میکنیم که آیا تهدید فردی برای بیعت، از دیدگاه قرآن سند دارد؟
آیا خلیفه و امام میتواند کسی را برای بیعت، اجبار کند؟
یا در سنّت روایتی داریم که جناب خلیفه دوم و همچنین خلیفه سوم و یا آقا امیرالمؤمنین(ع)، کسی را وادار کردهاند.
این تهدید مخالف آیه 54 سوره نور است که خداوند به پیامبر اکرم(ص)، میگوید: «فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَیْهِ مَا حُمِّلَ وَعَلَیْکُمْ مَا حُمِّلْتُمْ»؛
اصلاً از رسالت تو که به مراتب بالاتر از امامت و خلافت است، رویگردان شدند، گناهش مال خودشان است.
«وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِینُ.»
رابطۀ علی(ع) با شیخین حسنه بوده است
* مولوی مراد زهی:
خطبه نهج البلاغهای که ایشان قرائت فرمودند، من خواهش میکنم که کسانی که در رشته فقه و حقوق مطالعاتی دارند، ببینند که این خطبه نهج البلاغه، دلیلی و سندی میشود. دلیل و سند باید روشن باشد که قتل فاطمه زهرا، سقط جنین، هجوم به خانه فاطمه زهرا از آن دلیل ثابت بشود. این یک خطبه است؛ اما خطبهای به این صراحت، خطبه 219 که میفرماید: «وَ دَاوَى الْعَمَدَ وَ أَقَامَ السُّنَّةَ وَ خَلَّفَ الْفِتْنَةَ ذَهَبَ نَقِیَّ الثَّوْبِ قَلِیلَ الْعَیْبِ.»
این جا نفی میکند این خطبه، این چیزی را که جناب قزوینی به آن استناد میکنند. خطبه کاملا روشن است. خطبه بعدی هم: «وَ وَلِیَهُمْ وَالٍ فَأَقَامَ وَ اسْتَقَامَ حَتَّى ضَرَبَ الدِّینُ بِجِرَانِه.»
که تمام شارحین؛ از جمله ابن أبی الحدید، محمد عبده و دیگران از والی، تحت این خطبه نوشتهاند که مراد خلیفه دوم است. و این جای تأسف است که ایشان از روزنامه نگاری مثل هیکل میآیند که ایشان صحبتی کرده باشند برای اثبات همچنین امر مهمی و افتراء مهمی که در چهارده قرن پیش صورت گرفته باشد.
بعد از چهارده قرن آقای هیکل و یا کسان دیگر، ادیبانی بیایند، رمان نویسانی، داستان نویسانی بیایند، اینها سندیت ندارند. من عرض کردم برای ما خطبههای نهج البلاغه سند است، قرآن سند است.
وانگهی من از جناب قزوینی سؤال میکنم که کتاب ناسخ التواریخ مال میرزا تقی خان که معاصرما است و در کتاب اعیان الشیعة میگوید که لم یعمل مثله، میگوید: «ان ناساً من رؤساء الکوفة و أشرافهم الذین بایعوا زیداً حضروا یوماً عنده، و قالوا له: رحمک الله، ماذا تقول فى حق أبى بکر و عمر؟»
آمدند از اشراف کوفه سؤال کردند که جناب زید، ما تقول فی حق ابوبکر و عمر؛ در باره ابوبکر و عمر شما چه میفرمایید؟ توجه داشته باشند شنوندگان و محققان منصفین که امام زید در پاسخ به این چه فرمود: «قال: ما أقول فیهما إلا خیراً کما أسمع فیهما من أهل بیتی إلا خیرا»،
من تمام اهل بیتم در باره اینها جز خیر نمیگویند. «ما ظلمانا و لا أحد غیرنا»؛ «به کسی دیگری نیز ظلم نکردند»، «و عملا بکتاب الله و سنة رسوله»؛ «به کتاب الله وسنّت رسول عمل کردند.»
این هم یکی از پژوهشگران بزرگ قرون گذشته است، کتاب ناسخ التواریخ، ج2، تحت عنوان احوال امام زین العابدین.
تمام ائمه اهل بیت منقبت و بزرگواری و عدالت و محبّت اهل بیت وخلیفه اول و دوم را اعتراف دارند و در کتابهای مستند آمده است.
و باز در همین خطبه نهج البلاغه، حضرت علی به عنوان مشاور عالی خلیفه دوم قرار میگیرد و در تمام کتابهای تاریخ است که حدود چهارده بار خلیفه دوم سفر خارج از مدینه داشته و در آن چهارده بار، دوازده بار جانشینش حضرت علی بود.
شنوندگان عزیز قضاوت بکنید. این قدر محبّت و صفا و صمیمیت بین خلیفه اول و او وجود داشت که دوازده بار او را جانشین خودش تعیین میکند. اگر عداوت بود، بغض بود، هیچ کسی همچین کاری انجام نمیداد.
من به جای طرح سؤال در رابطه با روایت طبری یک توضیحی دیگر عرض کنم که نخستین راوی تاریخ طبری ابن حمید است. ابن حمید هم از دیدگاه محدثین متهم به دروغ پردازی است.
آخرین راوی هم روایت منقطع است. راوی اول که أبی عبد الله الرازی که متوفای 148 هجری است. که ابن خراش در باره او میگوید: «حدثنا حمید وکان والله یکذب.» ابن حمید برایم حدیث کرد؛ ولی به خدا قسم که او دروغ میگفت.
همچنین علامه ذهبی در باره او میگوید: و هی مع امامته منکر الحدیث، صاحب عجائب است.
آخرین راوی زیاد بن کلیب، ابومعشر کوفی است...
پاسخ به سند روایت و منکرالحدیث
* استاد حسینی قزوینی:
من از همین سؤال ایشان شروع میکنم که ایشان نسبت به محمد بن حمید اشکال کردند. جناب مراد زهی! جناب آقای مزی در تهذیب الکمال، ج5، ص100 از یحیی بن معین، ابوزرعه و از احمد بن حنبل، توثیق ایشان را نقل میکند. وقتی شخصیتی مثل احمد بن حنبل، یحیی بن معین و ابوزرعه که از استوانههای علمی اهل سنّت است، وقتی نسبت به یک فردی بگویند که این فرد ثقه است، حرف دیگران را ما به هیچ وجه نمیتوانیم قبول کنیم.
ایشان گفتند که منکر الحدیث است. این را ما بارها گفتهایم و در شبکه المستقله هم بیان کردیم. ابن حجر عسقلانی میگوید: «لو کان کل من روی شیئا منکراٌ استحق أن یذکر فی الضعفاء، لما سلم من المحدثین احد»[65] «اگر بنا باشد هر کس منکر الحدیث بود، او را ما ضعیف بدانیم، از محدثین یک نفر هم سالم نمیماند.»
آقای ذهبی میگوید: «ما کل من روی المناکیر یضعف»؛ «این چنین نیست که هر کس حدیث منکر نقل کرد، ضعیف باشد. آن کسی که منکر را نقل میکند، او مورد تضعیف نیست.»[66]
پس بنابراین روایت ازنظر سند کاملا ثابت است. و اگر چنانچه جناب آقای مراد زهی دقت کنند، در همین صحیح بخاری که حضرات هر سال برای ایشان ختم صحیح بخاری میگیرند، راویان متعددی در صحیح بخاری آمده، درباره آنها گفتهاند که، منکر الحدیث است.
محمد بن عبدالرحمن طوافی، آقای ابن حجر میگوید «قال ابوزرعه، منکر الحدیث.»[67] مفضل بن فضاله، ابن سعد گفته منکر الحدیث، از روات صحیح بخاری است.[68] داود بن حصین مدنی، از رجال صحیح بخاری است، در بارهاش گفتهاند منکر الحدیث.
اگر بنابراین باشد، باید یک انبوهی از احادث صحیح بخاری را جناب آقای مراد زهی از صحیح بخاری حذف بفرمایند.
در رابطه با قضیه آقای محمد حسنین هیکل که ایشان فرمود یک روزنامه نگار است، جناب آقای مراد زهی! ایشان کسی است که دو مرتبه وزارت معارف مصر را قبول کرده؛ یعنی دو دوره وزیر معارف مصر بوده و همچنین یک دوره ریاست مجلس شیوخ مصر را داشته. یک روزنامه نگار نیست.
و اضافه، غیر از ایشان، عمررضا کحاله از نویسندگان برجسته اهل سنّت است، ایشان در اعلام النساء، ج4، ص114 قضیه هجوم به خانه حضرت زهرا(س) را مطرح میکند.
و همچنین جناب آقای عبد الفتاح عبد المقصود که از دانشمندان مشهور مصری و عضو هیأت تحریریه مجله الحدیث است و مدتی رئیس دفتر معاون رئیس جمهور مصر حسن ابراهیم و رئیس دفتر نخست وزیر مصر بوده است. و اضافه در رابطه با آن خطبهای که از نهج البلاغه، مطرح کردید که مراد جناب عمر بن الخطاب است، کافی است بگوییم که جناب آقای صبحی صالح از شخصیّتهای برجسته اهل سنّت میگوید که مراد امیرالمؤمنین(ع) از این خطبه، عمر بن خطاب نیست؛ بلکه یکی از اصحاب علی(ع) است. واضافه روایاتی که در نهج البلاغه، در مذمت خلیفه دوم است، اصلاً همه قضایا را روشن کرده است.
* استاد حسینی قزوینی:
با این که جناب مراد زهی قضیه تهدید را پذیرفتند، این سؤال مطرح است، جناب خلیفه اول و دوم به خانه آنها هجوم بردند و خواستند که وادار به بیعت کنند؛ ولو این که فرمایش جناب مراد زهی را قبول کنیم که آمدند و بیعت کردند، چرا خلیفه دوم به خانه سعد بن عباده که تا آخر عمر بیعت نکرد، هجوم نبرد؟[69]
و همچنین آقای ابان بن سعید بن عاص جزء کسانی است که از بیعت تخلف کردند، چرا به خانه او هجوم نبردند؟[70] آقای ابی بن کعب از بیعت کردن تخلف کرد.[71] خالد بن سعید بن عاص،[72] زبیر بن عوام،[73] سلمان فارسی،[74] عباس بن عبدالمطلب،[75] عتبة بن ابولهب[76] و عمار یاسر[77] همه از بیعت خودداری کردند، چرا خلیفه دوم دوگانه برخورد کرد؟
* مولوی مرادزهی:
همان پاسخ قبلی من کامل نشد، من از شنوندگان گرامی تقاضا میکنم که منصفانه و به وجدانتان قسم میدهم، وجداناً قضاوت کنید، در خانۀ متصل به مسجد النبیّ، خلیفه دوم هجوم آورده، خانه فاطمه زهرا به آتش کشیده شده، اتهامی که بعد از چهارده قرن مطرح میشود، محسن عزیز سقط شده، فاطمه زهرا مورد اهانت قرار گرفته، 120 هزار صحابه، کم و یا زیاد که در آخرین حجّ در رکاب پیامبر بودند، کجا رفتند؟ مسلمانان مدینه که شبانه روز پنج بار در مسجد النبی نماز میخواندند، کجا هستند که این قضیهای که در حد تواتر باید ثابت میشد، روایتی از آنها نیست، ائمه از این گلایه و شکایتی نمیکنند؟
ببینید جناب قزوینی، شنوندگان محترم، ما میخواهیم دادگاهی تشکیل بشود، میخواهیم قصاص بگیریم از خلیفه دوم از نظر اصول و از نظر حقوقی. خلیفه دوم قصاص باید بشود.
برای اثبات قصاص آیا کافی است که جناب آقای هیکل و یا نویسندگانی که بعد از 12 قرن و یا 13 قرن آمده، حالا وزیر هم باشد، رئیس جمهور هم باشد، رهبر کل جهان باشد، شاهد قضیه برای قصاص لازم است، آن افرادی که در خانه بودند، چرا آنها شهادت نمیدهند؟
چرا خود فاطمه زهرا از این موضوع بحثی به میان نمیآورد، شاکی نمیشود، بنی هاشم کجا بودند، علی شیر خدا، اسدالله که در مقابل عمرو بن عبدود که در برابر هزار نفر مبارزه میکرد، شمشیر کشید و او را به خاک و خون کشید، علیی که ما میشناسیم با آن جرأت و غیرتی که ما از او سراغ داریم و آن عمری که عدالتی که ما از او سراغ داریم، کجا بود؟ علی کجا بود؟ بنی هاشم کجا بودند؟ مسلمانان مدینه کجا بودند، و در نتیجه آیا این زیر سؤال بردن تربیت پیامبر اکرمl را نمیرساند که پیامبری که بیست و سه سال زحمت کشید، پیامبر آخرالزمان یارانی را باید تربیت کنند که تا قیامت حافظ دین باشند و دین را به دیگران برسانند، 23 سال زحمت کشید، به محضی که چشم از دنیا فرو بست، حاصل زحمتش این بود که نزدیکترین یارانش هجوم بیاورند به خانه دخترش به خانه دامادش، به جان هم بیفتند.
پس کجا رفت اسلام؟ پس کجا رفتند صحابه؟ کجا رفت تربیت پیامبر؟ آیا یک مسیحی، یک یهودی وقتی این صحبتها و این اتهامات ما را بشنود، بعد از چهارده قرن، آیا این سؤال برایش پیش نمیآید که پیامبری که نتوانست ده نفر را درست و حسابی صد هزار صحابه، این گونه تربیت بکند.
آن از مهاجمین شان، بقیه کجا بودند، صد هزار، صد بیست هزار صد و نوزده هزار دیگه کجا بودند،که دفاع نکردند؟ پس معلوم است که این دین پیامبر، این آئین پیامبر هم مثل همین قضیه میشود.
بنابراین، قضیه مستقیماً تربیت پیامبر را نسبت به صحابه زیر سؤال میبرد. ما میخواهیم مجددا از جناب قزوینی سؤال دارم که ما میخواهیم قصاصی را ثابت بکنیم، کجا هستند شاهدان این قضیه؟ آن هم قضیهای که در مسجد النبی اتفاق افتاده، منزل فاطمه زهرا متّصل به مسجد النبیّ بود.
وانگهی عمر رضا کحاله، من خواهش میکنم که اگر فرصت باشد، عبارت کاملش را ایشان بیاورند، و این جا مطلبشان را بخوانند که از مطلب ایشان چه ثابت میشود.
عبد الفتاح عبد المقصود یک نویسنده که کتابی را تحت عنوان ادبیات امروزی نوشته و هزاران مسأله را آن جا مطرح میکنند. ایشان شاهد قضیه نبودند که بخواهند بر علیه خلیفه دوم بر علیه متهم بیایند گواهی بدهند. گواهان محکم قوی و متقن و محکمه پسند میخواهیم.
بنابراین در رابطه با خطبههای نهج البلاغه، این طوری که جناب قزوینی مطرح فرمودند، یک سری خطبههای مذمتی هم داریم، بلی اگر ما معتقدیم که خطبههای که در نهج البلاغه مذمت میکنند، اینها منتسب به حضرت علی(ع) هستند؛ چون با ادبیات حضرت علی منطبق است. اذا تعارضا تساقطا. پس هر دو ساقط میشوند ما برگردیم به قرآن که قرآن: «وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرینَ وَ الْأَنْصارِ وَ الَّذینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ.»[78]
مهاجرین اولین چه کسانی بودند، خلیفه اول و دوم و سوم و چهارم رضیالله عنهم بودند. خداوند در قرآن از اینها اعلام رضایت کردند «رضیالله عنهم و رضوا عنه.»
«مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُم.»[79] [محمدa فرستاده خداست؛ و کسانی که با او هستند در برابر کفار سرسخت و شدید، و در میان خود مهربانند]
ناصحترین افراد برای امّت اسلامی
* سه دقیقه نهائی مولوی مراد زهی:
شعاری که در تمام درو دیوارهای کشور ما و مناطق برادران شیعه است، «لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار.»
علی که شاهد است که نسبت به همسرش این گونه برخورد میشود، ذوالفقار علی کجاست؟ آیا دفاع از ناموس، آیا دفاع از خانه، آیا دفاع در مقابل مهاجم واجب نیست؟
بنابراین من نظر خوانندگان، شنوندگان و مطالعه کنندگان را متوجه میکنم به نامهای که حضرت علی خطاب به معاویه نوشته، به این نامه توجه بفرمایید: «و أنصحهم لله و لرسوله الخلیفة الصدیق و خلیفة الخلیفة الفاروق، و لعمری أن مکانهما فى الإسلام شدید یرحمهما الله و جزاهم الله بأحسن ما عملا.»[80]
که حضرت علی میفرماید: ناصحترین انسانها برای خلق خدا و رسول خدا خلیفه صدیق و خلیفه فاروق هستند. آنها جایگاه والایی در اسلام دارند. و با وفات آنها و شهادت آنها زخم شدیدی در اسلام پیش آمد خداوند به آنها جزا و پاداش خیر عنایت فرماید.
و همچنین آن چیزی که ایشان فرمودند: که شرح نهج البلاغه صبحی صالح است و ابن أبی الحدید هست. ابن أبی الحدید میگوید: «وهذا الوالی عمر بن الخطاب و هذا الکلام من خطبته خطبها فی ایام خلافته طویلة یذکر فیها قربه من النبی(ص).»
پس بنابراین آن چیزی که الآن مطرح است با واقعیتهای تاریخی کاملاً در تضاد است با نصوص قرآن کاملاً در تضاد است، با برخوردی که خلیفه چهارم با خلیفه اول و دوم داشته. این کتاب شافی مال علامه علم الهدی، ج2، ص428 حضرت شهادت میدهد: إن خیر هذه الأمة بعد نبیها ابوبکر و عمر؛ بهترین امّت بعد از پیامبر ابوبکر و عمر هستند به بهترین و خیریت آنها شهادت میدهد.
و همچنین در ادامهاش میفرماید: «انهما الإمام الهدی و شیخ الإسلام والمقتدی بهما بعد رسول الله(ص) ...»
من از جناب قزوینی و از همه شنوندگان عزیزی که با حوصله به گفتهها و عرائض من به گفتههای من که به عنوان گفتمان دوستانه مطرح بود گوش دادند و خودشان بروند و تحقیق کنند و بررسی کنند و مطالعه کنند.
ارتداد قاطبه صحابه بعد از رسول الله(ص)
* سه دقیقه نهایی استاد حسینی قزوینی:
در رابطه با این که ایشان فرمودند این صد و بیست هزار نفر صحابه کجا رفتند؟ آ یا تربیت پیامبر زیر سؤال نمیرود؟
ما از بینندگان عزیز تقاضا میکنیم این را از ما سؤال نکنند، از آقایان اهل سنّت سؤال کنند که در صحیح بخاری ج7، ص207، ح 6507 در روایتی پیامبر اکرم(ص) میفرماید: تمام صحابه من بعد از من مرتد میشوند؛ «انه ارتدوا بعدک علی ادبارهم القهقری»؛ و اینها وارد آتش جهنم میشوند. «فلا اراه یخلص منهم الا مثل همل النعم»؛ «جز تعداد اندکی از صحابه من از آتش جهنم خلاص نمیشوند.» اگر ما دنبال این صد و بیست هزار نفر هستیم این را خود صحیح بخاری آورده است.
* مراد زهی:
عبارت صحیح بخاری را قرائت بفرمایید.
* استاد حسینی قزوینی:
چشم. عبارت این است: «حَتَّى إِذَا عَرَفْتُهُمْ خَرَجَ رَجُلٌ مِنْ بَیْنِى وَبَیْنِهِمْ فَقَالَ هَلُمَّ. فَقُلْتُ أَیْنَ قَالَ إِلَى النَّارِ وَاللَّهِ. قُلْتُ وَمَا شَأْنُهُمْ قَالَ إِنَّهُمُ ارْتَدُّوا بَعْدَکَ عَلَى أَدْبَارِهِمُ الْقَهْقَرَى. ثُمَّ إِذَا زُمْرَةٌ حَتَّى إِذَا عَرَفْتُهُمْ خَرَجَ رَجُلٌ مِنْ بَیْنِى وَبَیْنِهِمْ فَقَالَ هَلُمَّ. قُلْتُ أَیْنَ قَالَ إِلَى النَّارِ وَاللَّهِ. قُلْتُ مَا شَأْنُهُمْ قَالَ إِنَّهُمُ ارْتَدُّوا بَعْدَکَ عَلَى أَدْبَارِهِمُ الْقَهْقَرَى. فَلاَ أُرَاهُ یَخْلُصُ مِنْهُمْ إِلاَّ مِثْلُ هَمَلِ النَّعَمِ.»[81]
از رسول خدا(ص) در مورد قیامت نقل شده است که فرمودند: «در این هنگام که من ایستادهام عده ای از (اصحاب) را میآورند. وقتی آنها را میشناسم شخصی بین من و آنها آمده و میگوید: بیایید. پس من میگویم: به کجا؟ جواب میدهد: قسم به خداوند بسوی آتش. میگویم: آنها را چه شده است؟ در جواب میگوید: آنها بعد از تو مرتد شده و به گذشته خود بازگشتند. سپس عده دیگری را می آورند ... در آخر از آنها نجات نمییابد مگر به انداه چند شتر (معدود) رها شده در بیابان.»
و همچنین از روایت خود عائشه ام المؤمنین صراحت دارد که: «لما قبض رسول الله(ص)، ارتدت العرب قاطبة»؛ «همه عرب؛ یعنی همه مسلمانها مرتد شدند.»[82]
اگر در بعضی از روایتهای ما هست که «ارتد الناس الا ثلاثة او اربعة»، «مردم مرتد شدند مگر سه یا چهار نفر.»[83]
در روایت ام المؤمنین این استثنا هم نیست. این روایت را جناب ابن کثیر دمشقی در کتاب البدایة والنهایه، ج6، ص33 نقل میکند.
اما در رابطه با این که ایشان میفرماید که این قضیه شهادت حضرت زهرا(س) هیچ گونه سندی ندارد، ما قبلاً هم آوردهایم از جوینی که استاد ذهبی است و ذهبی در حق او تعبیرات خیلی سنگینی دارد و از او تعبیر به امام و پیشوا میکند.
ایشان نقل میکند از نبی مکرم(ص)، وقتی چشمش به فاطمه(س) افتاد فرمودند من میبینیم روزی را که: «وَ انْتُهِکَتْ حُرْمَتُهَا»؛ حرمت او شکسته میشود، «وَ غُصِبَتْ حَقَّهَا»؛ «حق او غصب میشود»، «وَ مُنِعَتْ إِرْثَهَا»؛ «ارث او گرفته میشود»، «وَ کُسِرَ جَنْبُهَا»؛ «پهلویش شکسته میشود»، «وَ أَسْقَطَتْ جَنِینَهَا»؛ «جنین او محسن را سقط میکنند.» «وَ هِیَ تُنَادِی یَا مُحَمَّدَاهْ فَلَا تُجَابُ وَ تَسْتَغِیثُ فَلَا تُغَاثُ فَتَکُونُ أَوَّلَ مَنْ یَلْحَقُنی مِنْ أَهْلِ بَیْتِی فَتَقَدَّمَ عَلَیَّ مَحْزُونَةً مَکْرُوبَةً مَغْمُومَةً مَغْصُوبَةً مَقْتُولَة»؛ «در حالى که پیوسته فریاد مىزند: وا محمداه؛ ولى کسى به او پاسخ نمىدهد، کمک مىخواهد؛ اما کسى به فریادش نمىرسد. او اول کسى است از خاندانم که به من ملحق مىشود؛ در حالى که محزون، نالان، غمگین است وحقش غصب گردیده و شهید شده است.»
تحلیل از مناظره
* مجری:
ایام دهه مهدویت را خدمت تمام عاشقان ائمه عصمت و طهارتc تبریک و تهنیت عرض میکنیم.
برخی از اهل سنّت افراطی، به دلیل مناظره آقای مراد زهی با دکتر حسینی قزوینی، علیه آقای مراد زهی هجمهها و بیادبیهایی داشتند. توضیحات آقای مراد زهی درباره مناظره جلسه قبل خود را میشنویم.
مناظرۀ دوستانه؛ اتّفاقی مبارک و میمون
* مولوی مراد زهی:
فکر میکنم برای اولین بار بود که دو نفر از کشور ما ـ از برادران شیعه و اهل سنّت ـ در یک موضوعی مستقیم، با هم بحث و گفتگویی را برقرار کردند و یک گفت و شنود دوستانهای صورت گرفت. با توجه به اینکه در نوع خود، اولین مورد بود، قطعاً نقد و نظرهای موافقین و مخالفین را به دنبال خواهد داشت.
اما نخست، بنده این عرض را داشته باشم که عصر امروز ما، عصر گفتگو و دیالوگ و حوار است و هر نوع شبهات و مشکلاتی را میشود از طریق گفتگو و دیالوگ و اظهار عقیده و اظهار نظر، بدون اینکه به معتقدات و مقدسات طرف مقابل توهینی صورت بگیرد، مطرح کرد. بنده با این دیدگاه در این مناظره حضور پیدا کردم.
از یک طرف هم تشکر دارم از شما که حدود یکسالی است که با شما یا با آقای حسینی قزوینی تماس تلفنی دارم. قطعاً رویکرد شبکه سلام نسبت به قبل از آن، خیلی تغییر کرده و انگیزه اصلی من هم این بوده که در جهت تقریب و کمکردن اتهامات و توهینها، از سوی هر کسی که باشد، قدم کوچکی برداشته باشیم. الحمدلله ما احساس خوشحالی میکنیم که در این مسیر به حدّی موفق شدیم.
اما بحثی که صورت گرفت، ممکن است بسیاری از بینندگان مخالف اصل طرح چنین موضوعی و یا اصل بحث و گفتگو در شبکه سلام باشند.
همینگونه که بسیاری از دوستان با ما تماس میگرفتند و خواهان تحریم بحث در شبکه سلام بودند و بنده هم با این نظریه موافق نبوده و نیستم؛ چون ممکن است مشکلات و مسایلی باشد، ولی ما از طریق گفتگو و دیالوگ میتوانیم به مشترکاتی برسیم و حداقل از موضوعاتی که مشکل آفرین میشود، بکاهیم.
موضوع دیگر که برای بسیاری از بینندگان، شبهه وارد شده بود، با توجه به اینکه موضوع بحث و گفتگو، بحث هجوم به خانه حضرت فاطمه زهرا بود، در این چارچوب وارد بحث شدیم.
یک سری سؤالات و شبهاتی که از سوی آقای حسینی قزوینی مطرح شد، چون بنده مقید بودم در آن چارچوب بحث کنم، به آن شبهات پاسخ ندادم. إنشاءالله این بحثها و گفتگوها ادامه دارد و در جلسات آینده تکمیل خواهد شد و شبهاتی که بنده و آقای حسینی قزوینی وارد کردیم را، قطعاً مورد بحث و بررسی قرار خواهیم داد.
اما مورد دیگری که خیلی برای بنده تعجب آور و تأسف آور بود، انتقاد و بلکه اتهام و بهتانی بود که از طریق آقای ملازاده در یکی از شبکههای معلومالحال به بنده وارد شد که ایشان حدود یک ساعت بحث داشتند و اتهاماتی به بنده وارد شد که خودشان هم واقف هستند بر این قضیه که این اتهامات بیاساس است. البته بعدا که بنده تماس گرفتم، ایشان گفت که این گزارشات از زاهدان به ما ارسال شده و قطعاً افراد حاسدی بودند.
بنابراین درخواست من از آقای ملازاده این است که با توجه به اینکه ما حدیثی داریم که پیامبر اکرمl میفرماید: «لیس المؤمن بطعان و لا بلعان و لا الفاحش البذى»؛[84] «مؤمن نباید طعنه زننده و لعنت کننده و بد زبان و بدگو باشد.»
درخواست بنده این است که ایشان در همان شبکه، رسما عذرخواهی بفرمایند تا ما مجبور به پاسخگویی و رفع اتهام نباشیم.
اما نصیحت دیگری که بنده به ایشان دارم، چون بنده به صحبتهای ایشان در همین شبکه گوش میدادم، با این توجه که ایشان ملبس به لباس روحانیت هستند، اگر بحثی و گفتگویی دارند، منطقی و مستدل مطرح کنند. در دنیای امروزی، بد گفتن، تهمت، بدزبانی و بدگویی اصلاً مجاز نیست. آیه قرآن است که میگوید: «وَ لَا تَسُبُّوا الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَیَسُبُّوا اللَّهَ عَدْوًا بِغَیْرِ عِلْمٍ.»[85] [(به معبود) کسانی که غیر خدا را میخوانند دشنام ندهید، مبادا آنها (نیز) از روی (ظلم و) جهل، خدا را دشنام دهند!]
شما حتی به بتها هم اجازه توهین ندارید. در حالیکه بنده شنیدم ایشان توهینها و بدگوییهای زیادی داشتند به بسیاری از علماء و مراجع و مردم شیعه.
من این نصیحت برادرانه را دارم به ایشان، به جای اینکه به علماء، مراجع، مردم و مذهب شیعه بدگویی بکند، بیاید معتقداتی که مورد نظر ایشان است، نقد و بحث و رد علمی بکند.
این در دنیای امروز پذیرفته شده است؛ و إلا یک چهره خیلی نادرست، آن هم که در لباس روحانیت هستند، از ایشان با آن وضعیّتی که تا الان داشتند، به بینندگان ارائه میشود و این قطعا، نه به صلاح خودش است و نه به صلاح اهل سنّت که ایشان منتسب به اهل سنّت هستند و نه به صلاح اخلاق ما ایرانیها.
این درخواست را دارم که ایشان برای رد اتهامات، در آن شبکه خودش رسماً عذرخواهی بکند تا ما هم مجبور به پاسخگویی و رد اتهامات نباشیم.
در نهایت، بنده این گفتگوی اولیه را، با اینکه مخالفانی داشته، به فال نیک میگیرم. حتی پریشب در جلسهای بودیم که حدود 20 نفر از اساتید برجسته دانشگاه و حوزه شرکت داشتند و یک ساعت اول بحث ما را مشاهده کردند و دیدند، خیلی خوشحال بودند که این بحث و گفتگوها صورت بگیرد.
ممکن است در اینجا هم مغرضینی باشند، اما از همه بینندگان این انتظار را داریم که در تمام مراحل زندگی، همیشه داوری با انصاف داشته باشند. بعد از اینکه بررسی بکند، مستند باشد، نقد و نظر در چارچوب اخلاق اسلامی باشد، نه در چارچوب اتهام و بهتان که احادیث زیادی در این مورد در فرهنگ اهل سنّت و شیعه داریم. حتی حدیثی داریم که پیامبر اکرم(ص) میفرماید: کسی که جانوری را اذیت کند، لعنت خدا بر او باد. حالا ما بیاییم به یک مسلمانی تهمت و افتراء وارد کنیم.
ما امیدواریم که إنشاءالله همه علماء و اندیشمندان و سایتهای اینترنتی و شبکههای ماهوارهای با رعایت موازین و چارچوب موازین اسلامی، حرکاتی داشته باشند که نه تنها الگو برای مسلمانان، بلکه برای غیر مسلمانان هم در دنیای امروزی ارائه بدهند و تمام مسایل و اختلافات و موارد، در چارچوب یک دیالوگ و گفتگو و بحث سالم، إنشاءالله به نتیجه برسد. امیدواریم که این گفتگوها ادامه داشته باشد.
از شما و همه بینندگان عزیز التماس دعا دارم.
* مجری:
از شما تشکر میکنیم که این تذکرات را دادید و همچنین خوشحالیم که برای ادامه مناظره اعلام آمادگی کردید. إن شاءالله این گفتگو حدود دو یا سه هفته دیگر شروع میشود.
در خدمت آقای حسینی قزوینی هستیم.
سؤالاتی دارم در مورد مناظره که شبهاتی مطرح شد و بیپاسخ ماند و یا اتفاقاتی که در هفته گذشته رخ داده را توضیح دهید.
* استاد حسینی قزوینی:
ضمن سلام خدمت بینندگان عزیز، هفته امامت و ولایت و هفته نور را که از ولادت آقا علی اکبر(ع) تا ولادت حضرت ولی عصر(ارواحنا فداه) ادامه دارد، به همه بینندگان و مسلمانان و آزاد اندیشان تبریک و تهنیت عرض میکنم و خدا را قسم میدهم به آبروی محمد(ص) و آل محمد(علیهم السلام)، عیدی ما را، فرج مولایمان حضرت ولی عصر(ارواحنا فداه) قرار بدهد إن شاءالله.
* مجری:
سؤال اول من این است که چون ایمیلها و تماسهای زیادی داشتیم در مورد این مناظره، در آن قسمت که شما سؤالاتی داشتید، خصوصا در سه دقیقه پایانی، ایشان پاسخ سؤال را ندادند و به شبهات جدید پرداختند.
البته عذر ایشان این است که چون سؤالات شما داخل در موضوع نبوده، پاسخ نداده است. گرچه قبلا موضوع مناظره به اطلاع هر دو طرف رسیده بود. چون در این حدود چند دقیقه آخر، از سوی ایشان شبهاتی مطرح شد، از شما میخواهیم که به این سؤالاتی که بنده خدمت شما دارم، پاسخ بدهید.
* مجری:
یکی از شبهات ایشان این بود که بعد از 13یا 14 قرن، شما دادگاهی قرار دادید و با شهادت امثال هیکل یا عبد الفتاح عبد المقصود و عمر رضا کحاله، میخواهید خلیفه دوم را محکوم کنید.
شما شاهد عینی ندارید که این قضایا (هجوم به خانه حضرت فاطمه زهرا(س)) صورت گرفته و شما شواهد و دلایلی محکم و محکمه پسند ارائه بدهید تا این اتهامات شما منطقی باشد.
بعد هم مطرح شد که چرا کسانی که در خانه حضرت فاطمه زهرا(س) بودند، یا خود حضرت فاطمه زهرا(س) شهادت ندادند به عنوان شاهدانی که سخنشان در دادگاه و محکمه قبول باشد. این خلاصه یکی از شبهاتی بود که از طرف شما بیپاسخ ماند.
توضیحات شما را در این زمینه میشنویم.
* استاد حسینی قزوینی:
بنده قبل از اینکه این سؤال شما را پاسخ دهم، مجددا از حضور برادر عزیزم جناب آقای مراد زهی در این بحث و گفتگوی دوستانه تشکر میکنم و اینکه ایشان نهایت ادب را نسبت به برنامه، بنده و معتقدات شیعه رعایت فرمودند و إن شاءالله امیدواریم اینها نقطه عطف و آغازی باشد برای گفتگوهای مستمر دیگر.
نکته دیگر که ایشان مطالبی را بیان کردند و تمام فرمایشات ایشان، درست و متین و زیبا بود، به ویژه انتقادات غیراخلاقی یا افترائاتی که بعضیها نسبت به ایشان زدند و ما خودمان هم برخی را شاهد بودیم، اینها برای خود من، مقداری دردآور بود که چرا افرادی اینچنین اخلاق اسلامی که هیچ، اخلاق انسانی را هم زیر پا میگذارند و به بعضی از دوستانشان، به خاطر حسد و کینه و...، اینچنین میتازند.
یکی از چیزهایی که برای من دردآور بود، این بود که آقای ملازاده در همان شبکه معلوم الحالی که خود آقای مراد زهی هم اشاره کردند و ایشان تحریک میکرد آقای مراد زهی را که حضور در شبکه سلام را تحریم کند، در یک شبکهای برنامه دارد که در آن به مقدّسات اسلامی، بدترین و وقیحانهترین توهینها میشود. به علماء و بزرگان، چه شیعه و چه سنی، بدترین اهانتها در آن شبکه روا میشود.
جالب اینکه در همین یکی دو روز قبل بود در همین شبکه معلوم الحالی که آقای ملازاده همواره در آنجا برنامه دارد، به جناب مولوی عبدالحمید، مولوی حبیبالرحمان مطهری امام جمعه محترم خاف، عبارتهای خیلی وقیح و توهین آمیزی روا داشتند. اگر واقعا بنا است که ما یک شبکه را برای حضور در آنجا تحریم کنیم، ایشان اولی هستند.
نکته دیگر که ایشان خیلی نسبت به آقای مراد زهی، نسبت به قضیه معلومات و سواد ایشان و اطلاعات حوزوی شان هجمه داشتند که ایشان کتاب و تألیفی ندارد.
بنده الان خودم نزدیک 35 عنوان از کتابهایی که ایشان تالیف یا تحقیق یا ترجمه کرده، در کتابخانه خودم دارم. مانند کتاب «ما لابد منه» که در فقه حنفی است و کتاب گران سنگی است. من گمان نمیکنم که آقای ملازاده یک صفحه از این کتاب را بتواند بخواند و ترجمه کند.
کتاب «شرح صحیح بخاری» را در 15 جلد ترجمه کرده است. کتاب «اشعة اللمعات»، ترجمه و شرح فارسی «مشکاة المصابیح» خطیب تبریزی است. «مختصر قدوری» را تصحیح و تحقیق کرده. «فروغ جاویدان» در سیره نبوی و... که حتی در خود لبنان و مصر، برخی تالیفات ایشان چاپ و منتشر شده است.
ایشان چند سالی است که در حوزه علمیه زاهدان تدریس دارند. حالا ما نسبت به اختلافات شخصی آقایان کاری نداریم، ولی اینکه انسان بخواهد یک چنین فردی را ناجوانمردانه مورد هجمه قرار بدهد صحیح نیست و من بر خودم لازم و وظیفه اخلاقی میدانم که در این زمینه از ایشان دفاع کرده باشم.
اما نسبت به اصل مناظره هم که آقای مراد زهی هم نظرشان را اعلام کردند، ایشان امروز از زاهدان زنگ زده بودند و حدود نیم ساعت تلفنی با هم صحبت داشتیم و دو روز قبل، چند بار با هم در تماس بودیم و انصافا رابطه ما، رابطه صد درصد دوستانه است و اینطور نیست که اگر یک مناظره شده، از همدیگر رنجیده باشیم.
البته بنده به اصل مناظره هم مانند بینندگان عزیز نقدی دارم، مِن جمله که از آقای هدایتی میخواهیم که برخی نکات رعایت بشود و 4 دقیقه و یک دقیقه، خیلی فرصت مناسبی نیست، نه برای پاسخگویی و نه برای طرح سؤال. اگر صلاح بدانید و آقای مراد زهی هم موافق باشند، 10 دقیقه برای پاسخ به سؤال و طرح سؤال باشد و طرف مقابل هم موظف باشد که به سؤال پاسخ دهد و اگر بنا شد که پاسخ ندهد و مطالب دیگری مطرح شود، چه بنده باشم و چه این عزیزمان یا دیگری، خیلی به صراحت جلوگیری شود و این سؤالات و شبهات جدید، ارتباطی به پاسخ ندارد.
این مباحث متفرقهای که مطرح میشود و مرتبط با موضوع نیست، رعایت بشود. من باز هم از شما و همه عزیزان و دست اندرکاران شبکه سلام تشکر میکنم که برنامه را به نحو خوب اداره کردند و حدود 90% یا بیشتر بینندگان از آن راضی بودند و این طبیعی است که تعدادی انتقاد دارند یا ناراضی هستند که اگر بنا باشد همه را راضی باشند این امکان پذیر نیست.
اما در رابطه با سؤالی که مطرح کردید، این سؤال مخصوص آقای مراد زهی نیست، بلکه بحثی است که در گذشته مطرح بوده و بزرگان و علماء اهل سنّت این شبهه را در سایت خودشان مطرح کردهاند.
آقای ابن تیمیه و احسان الهی ظهیر در برخی کتابهای خود مطرح کردهاند. در شبکه المستقله که ما یک بحثی داشتیم، از سوی برخی افراد مصری هم مطرح شد. اگر ما جواب میدهیم، اختصاصی به سؤال آقای مراد زهی ندارد و در حقیقت شبههای است که عموما در سایتها و ماهوارهها مطرح میشود.
حتی خود آقای ملازاده همین بحث را در شبکهای که ایشان در آنجا هستند، مطرح کردند که شما دادگاهی تشکیل دادهاید بعد از 1400 سال و شاهد عینی برای این قضیه نیست و از افراد دیگری مانند هیکل و عبدالفتاح عبدالمقصود و عمر رضا کحاله و دیگران استفاده میکنید.
در اینجا من ناگزیر هستم که چند نکته را خدمت بینندگان عزیز عرض کنم:
نکته اول:
برای اثبات وقایع تاریخی، نیاز به شاهد نیست؛ بلکه آنچه که باید توجه شود، احادیث صحیح و معتبر است. وگرنه اگر ما در مسایل اسلام و معارف، دنبال شاهد بگردیم، حتی در کوچکترین مسایل فقهی یا اخلاقی و تاریخی، شاهدی نمیتوانیم ارائه کنیم.
این آقایان به جای اینکه این شبهه را مطرح کنند، بهتر است که بگویند: شما دلیل و حدیث معتبر از منابع شیعه و اهل سنّت اقامه کنید.
نکته دوم:
علماء شیعه و اهل سنّت که در طول تاریخ اظهار نظر میکنند، قطعا با توجه به روایاتی که در اختیارشان بوده و از آن روایات این مسئله را به عنوان یک امر مسلّم تلقی کردهاند، اظهار نظر میکنند؛ مانند هیکل، عبد الفتاح عبدالمقصود و عمر رضا کحاله.
خود ابن تیمیه متوفای قرن 8 که وقتی این امر را قطعی مطرح میکند و میگوید که: «إنه کبس البیت»؛[86] «خانه حضرت فاطمه زهرا (س)را مورد هجوم قرار دادند و به زور گشودند.»
اینگونه نیست که ایشان از خودش و بدون توجه به روایاتی که در این زمینه است، این مسئله را بخواهد مطرح کند و اینچنین قاطعانه صحبت کنند.
نکته سوم:
ما بارها در این برنامه و شبکه المستقله که یک شبکه صد درصد وهابی است، عرض کردیم که شخصیتهای بزرگی از اهل سنّت مانند:
1- آقای ابن قتیبه دینوری، متوفای 276 در کتاب الامامة و السیاسة، ج1، ص12،
2- آقای بلاذری در انساب الاشراف، ج1، ص586،
3- آقای ابن ابی شیبه، در کتابالمصنف، ج8، ص572،
4- آقای طبری در تاریخش، ج2، ص443،
5- آقای مسعودی در اثبات الوصیة، ص143،
6- آقای ابن عبد البر، در کتاب الاستیعاب، ج3، ص975،
7- آقای ابن عبد ربه در کتاب عقد الفرید، ج5، ص12،
8- آقای ابوالفداء در تاریخش، ج1، ص164،
9- آقای صفدی در الوافی بالوفیات، ج5، ص347،
10- آقای ابن حجر عسقلانی در لسان المیزان، ج1، ص268،
11- آقای آلوسی در تفسیرش، ج3، ص124،
12- آقای محمد حافظ ابراهیم، شاعر بِنام مصر معروف به شاعر نیل که در شرح دیوانش، ص374 آمده است.
اینها وقتی قضایای مسئله هجوم به خانه حضرت فاطمه زهرا(س)، قضیه شکستن دندههای آن حضرت(س)، سقط جنین یا تهدید به آتش زدن خانه را مطرح میکنند، قطعاً روایات و احادیثی که در نزدشان معتبر بوده، دیدهاند و اظهار نظر میکنند.
ضیاء الدین مقدسی، از شخصیتهای برجسته اهل سنّت و متوفای 643 میگوید: این روایات هجوم، صحیح است.[87] یا آقای سیوطی متوفای 910، از شخصیّتهای بنام اهل سنّت، در کتاب مسند فاطمه(س)، ص34 میگوید: روایت صحیح است. یا آقای حسن بن فرهان مالکی از علمای بزرگ و مشهور عربستان سعودی است و مالکی مذهب هست، در کتاب قراءة فیکتب العقائد، ص52 میگوید: روایت صحیح است.
برای محکمه دو نفر شاهد بیاید، معمولا قاضی و حاکم میپذیرد. ما میبینیم که دهها نفر از بزرگان اهل سنّت این قضیه را به عنوان یک امر مسلم، مطرح کردهاند.
از علمای شیعه، مانند شیخ طوسیw که مورد تائید بزرگان اهل سنّت نیز هست، میگوید: «و المشهور الذی لا خلاف فیه بین الشیعة: أن عمر ضرب علی بطنها، حتی أسقطت، فسمی السقط محسنا. و الروایة بذلک مشهورة عندهم. و ما أرادوا من إحراق البیت علیها حتی التجأ إلیها قوم و امتنعوا من بیعته. و لیس لأحد أن ینکر الروایة بذلک و روایة الشیعة مستفیضة به، لا یختلفون فی ذلک. هذه مجموعة من الروایات و الموسوعات التاریخیة ملیئة بالحدیث عن الواقعة»؛[88] «اختلافی بین علماء شیعه نیست و مشهور است که: عمر درب را بر پهلوی زهرا(س) زد و محسن سقط شد...»
موضوع مشهوری که بین شیعه در آن اختلاف نیست، قضیّه هجوم به خانه حضرت فاطمه زهرا(س) و کتک خوردن ایشان و سقط محسن است و یک امری قطعی و روایات شیعه در این زمینه، مستفیض است.
شیخ مفیدw در کتاب الإختصاص خود، ص185 این امر را قطعی میداند. مرحوم کاشف الغطاء در جنة المأوی، این مسئله را کاملا به عنوان یک مسئله قطعی مطرح میکند.
نکته چهارم:
اگر آقایان برای اثبات قضیه دنبال شاهد عینی هستند، توجه داشته باشند که ما روایات متعددی از آقا امیرالمومنین(س) و حضرت صدیقه طاهره(علیهم السلام) و ائمه(س) داریم، و طبق آن روایات مراسم عزاداری حضرت فاطمه زهرا(س) را در ایام فاطمیه برگزار میکنیم و منتظر این نیستیم که ببینیم در کتب برادران اهل سنّت ما، چیزی در این زمینه آمده باشد یا نیامده باشد.
آنچه که برای ما مهم است، احادیثی است که از ناحیه ائمه معصوم(علیهم السلام) و عترت پیامبر اکرم(ص) و اهل بیت(س) وارد شده است و ما تابع این روایات اهل بیت(علیهم السلام) هستیم که پیامبر اکرم(ص) آنها را عِدل و هم طراز قرآن قرار داده است: «انی تارک فیکم الثقلین: کتاب الله و عترتی.»[89]
روایات اینها را در جلسات قبل اشاره کردیم و حدود یک ماه قبل، مفصل عرض کردیم که خود آقا امیرالمومنین(ع) در خطبه 202 نهج البلاغه، قضیه ظلم به حضرت فاطمه زهرا(س) را مطرح میکند و از رسول اکرم(ص) میخواهد: «و ستنبئک ابنتک بتضافر أمتک علی هضمها، فأحفها السؤال و استخبرها الحال، هذا و لم یطل العهد و لم یخل منک الذکر.» «به اصرار، از حضرت فاطمه زهرا(س) بپرس تا قضایا را برای تو بازگو کند. این همه ظلمی که در حق حضرت فاطمه زهرا (س)شد، هنوز از رحلت تو چیزی نگذشته بود، هنوز اسم تو بر زبانها بود.»
همچنین خود علامه مجلسیw در جلاء العیون، روایت معتبری را از امالی شیخ صدوقw، ص137 نقل میکند که امیرالمومنین(ع) نقل کرد از پیامبر اکرم(ص) که: «إذا التفت إلینا فبکى، فقلت: ما یبکیک یا رسول الله؟ فقال: أبکی مما یصنع بکم بعدی. فقلت: و ما ذاک یا رسول الله؟ قال: أبکی من ضربتک على القرن، و لطم فاطمة خدها.»[90] «پیامبر اکرم(ص) نگاه کرد به ما و گریه کرد و عرض کردم: یا رسول الله! چرا گریه میکنی؟ فرمود گریه میکنم از آن ضربتی که بر فرق تو زده میشود و سیلی که بر حضرت فاطمه زهرا(س) خورده میشود.»
از خود حضرت صدیقه طاهره(س)، شاید دهها روایت در کتاب سلیم بن قیس، بحار الأنوار، ارشاد القلوب دیلمی، مفصل از ایشان در رابطه با قضیه هجوم و شهادت محسن(ع) و سقط جنین آمده است.[91]
بینندگان عزیز شیعه و اهل سنّت را توجه میدهم به جالبتر از همه اینها، خطبه قراء و آتشین حضرت صدیقه طاهره(س) در مسجد که در منابع متعدد اهل سنّت نقل کردهاند به ویژه جناب ابن اثیر جزری از شخصیتهای برجسته اهل سنّت که ذهبی در سیر اعلام النبلاء، ج21، ص488 تجلیل و تمجید از ایشان کرده، در کتاب منال الطالب فی شرح طول الغرائب، ص501، خطبه حضرت صدیقه طاهره(س) را مفصل مطرح میکند و میگوید: «فلما اختار الله لنبیه دار أنبیائه و محل أصفیائه، ظهرت حسیکة النفاق و شمل جلباب الدین و نطق کاظم الغاوین و نبغ خامل الآفکین... » «پیامبر اکرم(ص) وقتی پیش خدا رفت، خار و خاشاک نفاق در میان شما صحابه پیدا شد و جامه و لباس دین کهنه گردید، پیمانها پاره گردید،...»
تا آنجا که حضرت صدیقه طاهره(س) مردم را به قیام تحریک میکند: «یا مَعْشَرَ الفِئَةِ، وأَعْضادَ المِلّة، وَحَضَنَةَ الإسلامِ، ما هذه الغَمِیزَةُ فی حَقّى، وَالسِّنَةُ عن ظُلامَتِی ؟ أَما قال رسولُ اللهِ(ص) «المرءُ یُحْفَظُ فِی وَلَدِهِ» «ای گروه جوانمردان! ای بازوان ملت! ای حافظان اسلام! این ضعف و سستی در مورد حق من چیست؟ چرا در دادخواهی از حق من سهل انگاری میکنید؟ مگر پیامبر اکرم(ص) نفرمود که حرمت هر کسی را درباره فرزندان او حفظ کنید ؟...»
«إیها بنی قیلة! أأهتضم تراث أبیه و أنتم بمرأى منی و مسمع؟...» «ای فرزندان قیله! در حق من چنین ظلم میشود و شما دارید میبینید و هیچ عکسالعملی نشان نمیدهید؟!!!...»
یعنی حضرت صدیقه طاهره(س) نه تنها عملکرد آنها را محکوم میکند، بلکه مردم را تحریک به قیام میکند و متأسفانه هیچ حرکتی از مردم در برابر سخنان حضرت صدیقه طاهره(س) مشاهده نمیشود.
امام حسن مجتبی(س) که شاهد قضیه بودند، [به مغیره بن شعبه میگوید: «وَ أَنْتَ الَّذِی ضَرَبْتَ فَاطِمَةَ بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ (ص) حَتَّى أَدْمَیْتَهَا وَ أَلْقَتْ مَا فِی بَطْنِهَا.»[92] «این تو بودی که فاطمه زهرا دختر پیامبر اکرم را زدی و خون از بدنش جاری گشت و محسن او را سقط کردی.]»
مرحوم کلینیw در کافی، ج1، ص459 از امام حسین(ع) نقل میکند که فرمود: «فبعین الله تدفن ابنتک سرا و تهضم حقها و تمنع إرثها.» «ای پیامبر خدا! در محضر خدا، دختر تو مخفیانه دفن میشود و حق او غصب و ارث او تصرف میشود.»
همچنین امام سجاد(ع) داستان هجوم به خانه حضرت زهرا (س) را نقل میکند.[93] طبری در دلائل الامامه طی روایت صحیح از امام باقر (ع) قضیه هجوم به خانه حضرت و سقط فرزندش را بیان میکند.[94]
از امام کاظم(ع) در کتاب کافی، ج1، ص458 نقل میکند که فرمود: «إِنَّ فَاطِمَةَ(س) صِدِّیقَةٌ شَهِیدَةٌ.»
از امام صادق(ع)، شاید بیش از 10 روایت در این زمینه داریم. از امام رضا(ع) در مهج الدعوات سید بن طاوس، ص257؛ از امام جواد(ع) در دلائل الامامة، ص401، از امام عسکری(ع) در کتاب موسوعة الامام الجواد، ج2، ص653 که با منابع و مدارک متعدد، ما این مسایل را آوردهایم.
اگر چنانچه عزیزان اهل سنّت دنبال مدرک از شاهدان عینی میگردند، خوب، این شاهدان. اگر دنبال شهادت از افراد بیغرض میگردند، علماء اهل سنّت و شیعه، این همه در این زمینه سخن گفتهاند و یکی دو مورد هم نیست. اینکه بیاییم این همه گفتار بزرگان را زیر سؤال ببریم، گمان میکنم دور از انصاف باشد. گر چه در این زمینه سخن بسیار است و من هم به اختصار در این چند دقیقه، اینها را خدمت بینندگان و جنابعالی مطرح کردم.
چرا امیر مؤمنان علی(ع) درهجوم به خانهاش دفاع نکرد؟
* مجری:
سؤال دیگر من این است و مکررا هم در نظرخواهیها آمده است و بین صحبتهای آقای مراد زهی هم مطرح شد، که حضرت علی(ع) شیر خدا و اسد الله بود و با آن شجاعتی که زبان زد خاص و عام است و دوست و دشمن آن را مطرح کردند، ذوالفقار علی(ع)؟ کجا رفت؟
آیا مگر دفاع از ناموس و خانه و حیثیت و آبرو واجب نیست؟
پس چرا این دفاع در مقابل هجمه هجوم کنندگان صورت نگرفته است؟
توضیح کوتاهی را بفرمایید.
* استاد حسینی قزوینی:
در یکی دو مورد جواب نقضی داریم بر کسانی که برای آقا امیرالمومنین(ع) ایراد میگیرند که چرا در برابر این هجوم به دختر پیامبر اکرم(ص) دفاع نکردند، با آن که شجاعتش زبانزد خاص و عام بود.
جواب اول نقضی:
از اینها سؤال میکنیم: رسول اکرم(ص) هم در شجاعت و هم در غیرت و حمایت از دیگران، قطعاً از امیرالمومنین(ع) بالاتر است و خود امیرالمومنین(ع) میفرماید که ما هر وقت در جنگها احساس ضعف میکردیم، به آقا رسول اکرم(ص) پناهنده میشدیم.[95] رسول اکرم(ص) 13 سال در مکه بودند و شاهد شکنجهها، اذیتها و آزارها بودند. شما ببینید که در رابطه با سمیه، مادر عمار یاسر، که هفتمین نفری بود که اسلام آورد، دارد که: «و کان رسول الله(ص) یمر بعمار و أمه و أبیه و هم یعذبون بالأبطح فی رمضاء مکة، فیقول: صبرا یا آل یاسر، موعدکم الجنة»؛[96] «پیامبر اکرم(ص) عبور میکرد و میدید که جلوی چشمش، عمار و پدر و مادر عمار را سخت شکنجه میکنند و پیامبر اکرم(ص) میفرمود: ای آل یاسر! در برابر این شکنجهها صبر کنید که وعده شما بهشت است.»
جواب دوم نقضی:
این آقایان که به امیرالمومنین(ع) اشکال میکنند، ما از اینها سؤال میکنیم در رابطه با هجوم به خانه خلیفه سوم، عثمان، در تمام کتب تاریخی اهل سنّت، حتی ابن کثیر دمشقی به عنوان یک امر قطعی در البدایة و النهایة، ج7، ص210 نقل میکند که سوداب ابن عمران آمد و به عثمان حمله کرد. همسر عثمان - نائله - خواست از عثمان دفاع کند، آنچنان با شمشیر زد و دست همسر عثمان قطع شد و بعد عبارتی نقل شد و من از عزیزان اهل سنّت پوزش میطلبم، چون در تاریخ طبری، ج3، ص421 و کامل ابن اثیر، ج3، ص178 و تاریخ ابن کثیر دمشقی سلفی که معمولا مطالب دارای طعن به خلفاء را نمیآورد، آورده است که: «فغمز أوراکها و قال إنها لکبیرة العجیزة»؛ «این فرد آمد و دست زد به باسن همسر عثمان و گفت که چه باسن بزرگی است.»
این نهایت وقاحتی است کسی که نسبت به یک زن انجام دهد، ولی جناب عثمان آنجا بود و هیچگونه اعتراض و دفاعی نکردند. با اینکه میدانست کشته میشود، چرا از همسر خودش دفاع نکرد؟
جواب حلی:
اول:
ما در روایات شیعه و سنی داریم که وقتی خلیفه دوم آمد و وارد منزل شد: «فوثب علی(ع) فأخذ بتلابیبه ثم نتره فصرعه و وجأ أنفه و رقبته و هم بقتله. فذکر قول رسول الله(ص) و ما أوصاه به من الصبر و الطاعة. فقال:... یا ابن صهاک! لولا کتاب من الله سبق لعلمت أنک لا تدخل بیتی.»[97] «امیرالمؤمنین(ع) از کمربند عمر گرفت و او را بر زمین زد و محکم بر دماغ و گردن او کوبید. امیرالمومنین(ع) به یاد سخن و وصیت پیامبر اکرم(ص) افتاد که یاعلی! اگر کمک نیافتی، صبر و تحمل کن. برگشت گفت: اگر نبود کتاب خدا و وصیت پیامبر اکرم(ص)، یقین بدان که تو نمیتوانستی وارد خانه من شوی.»
دوم:
این آقایان که میگویند امیرالمومنین(ع) اسد الله بود و شجاع و...، ما هم قبول داریم، حتی خلیفه دوم گفت: «و الله لولا سیفه، لما قام عمود الإسلام»؛[98] «اگر شمشیر علی(ع) نبود، پرچم اسلام برفراشته نمیشد.»
این امیرالمومنین(ع) که در هیچیک از جنگها و غزوات نبوده که شرکت نکرده باشد و از خودش شجاعت و دلاوری ثابت نکرده باشد و این قطعی است در بین شیعه و سنی. به تعبیر ابن ابی الحدید، شجاعت علی نام شجاعان گذشته را به فراموشی سپرد و جایی برای شجاعان آینده نگذاشت.[99]
ما از عزیزان اهل سنّت سؤال میکنیم که این امیرالمومنین(ع)، چرا در طول این 25 سال دوران خلافت آقای ابوبکر و آقای عمر و آقای عثمان، در این فتوحات حتی یک مورد هم شرکت نکرد و کوچکترین عکسالعملی نشان نداد؟
شجاعتش کجا رفت؟
نستجیر بالله، آیا بعد از رحلت پیامبر اکرم(ص) شجاعتش را از دست داده بود؟ یا نه، عملکرد خلفاء را مشروع نمیدانست؟
سوم:
روایات متعددی داریم از نبی مکرم(ص) که فرمودند: «یا علی! علیک بالصبر علی ما ینزل بک منهم حتی تقدم علیْ؛»[100] «بعد از من صبر و تحمل کن تا پیش من بیایی.»
چهارم:
شاید امیرالمومنین(ع) احساس کرد که اگر درگیری ایجاد شود و در برابر مهاجمان مقاومت کند، حضرت فاطمه زهرا(س) در این وسط از میان برود. خوب، از میان رفتن فرزند و پاره تن پیامبر اکرم(ص) برای حضرت علی(ع) قابل تحمّل نبود.
مضافاً به اینکه اگر با مقاومت امیرالمومنین(ع)، حضرت فاطمه زهرا(س) به شهادت میرسید، فردا شایع میکردند که حضرت علی(ع) عامل شهادت حضرت فاطمه زهرا(س) شد.
مگر همین آقایان در رابطه با عمار که پیامبر اکرم(ص) فرمود: «تقتله الفئة الباغیة یدعوهم الی الجنة و یدعونه الی النار»؛[101] «گروه ستمگر او را خواهند کشت. عمار آنها را به بهشت فرا میخواند و آنها عمار را به طرف آتش دعوت میکنند.»
وقتی عمار در جنگ صفین کشته شد، ببینید که چه بساطی در تشکیلات معاویه به راه انداختند. حتی بعضی از شخصیّتهای برجسته لشکر معاویه مثل عمرو عاص، از جنگ دست کشیدند و گفتند: چون ثابت شد که باطل هستیم و پیامبر اکرم(ص) فرمود که عمار را گروه ستمگری که اهل آتش است میکشد.[102] جالب اینکه وقتی به معاویه اعتراض کردند او گفت: ما که عمار را نکشتیم، عمار را علی کشت. چون علی باعث شد که عمار از خانهاش بیاید و در مقابل شمشیر ما قرار بگیرد.
از آقایان اهل سنّت من تقاضا دارم دقت کنند به عبارتی که در مسند أحمد، ج4، ص199، و حاکم نیشابوری در مستدرک، ج2، ص156 میگوید معاویه گفت: «أو نحن قتلناه؟ إنْما قتله علیْ و أصحابه، جاؤوا به حتى ألقوة بین رماحنا أو قال: بین سیوفنا. هذا حدیث صحیح على شرط الشیخین و لم یخرجاه بهذه السیاقة»؛ «مگر ما عمار را کشتیم، عمار را علی کشت و او را از خانهاش در مقابل شمشیر ما آورد.»
جالب اینکه وقتی این خبر به حضرت علی(ع) رسید، گفت: عجب! پس قاتل حمزه سید الشهداء هم پیامبر اکرم(ص) بوده است؛ چون پیامبر اکرم(ص) او را از خانهاش بیرون کشید و در جنگ احد کشته شد.[103]
همچنین جوابهای دیگری هم هست که من بخاطر رعایت اختصار، به همین جواب اکتفاء میکنم.
* مجری:
نکاتی هم به ذهن من رسید در مورد ذو الفقار. کار ذو الفقار دفاع از اسلام است. گاهی برفراز دستان حضرت علی(ع) و گاهی در نیام و غلاف بودنش است که از اسلام دفاع میکند و حرکتی صحیح که به مصلحت اسلام باشد؛ چه در غلاف و چه برفراز دستان حضرت علی(ع).
پس مصلحت بزرگتر که حفظ کیان اسلامی است در میان بوده است و قدرتهای بزرگ مانند ایران و امپراطوری روم در کمین نشسته بودند تا این حرکت نوپا را از بین ببرند و اگر این اختلافات و جنگهای داخلی صورت میگرفت، آنها هم بیکار نمینشستند و دیگر نامی از اسلام و مسلمانان باقی نمیماند.
* مجری:
سؤال دیگر من شبههای است که در سایتهای مختلف آمده و آقای مراد زهی هم مطرح کرد، این است که مردم مدینه کجا بودند و چرا از حضرت فاطمه زهرا(س) دفاع نکردند؟ کجا بودند این صحابه پیامبر اکرم(ص) و 120 هزار صحابه؟
اگر چنین اتفاقی صورت گرفته و آتش زدن درب خانهای بوده، چرا هیچیک از صحابه پیامبر اکرم(ص) واکنشی نشان ندادند؟
* استاد حسینی قزوینی:
در پاسخ به این سؤال، ما از آقایانی که این شبهه را مطرح کردند چند سؤال میپرسیم:
سؤال اول:
با توجه به روایات صحیحی که ما اقامه کردیم مبنی بر هجوم بر خانه حضرت فاطمه زهرا(س) و قضیه شهادت، از منابع شیعه و اهل سنّت که علمای دو طرف مطرح کردهاند، این را آقایان مستشکلین (اشکالکنندگان) باید جواب بدهند که چرا آقایان مهاجرین و انصار، در برابر هجوم به خانه حضرت فاطمه زهرا(س) سکوت کردند و دفاع نکردند؟
سؤال دوم:
این همه صحابه، در تشییع جنازه و دفن حضرت فاطمه زهرا(س) کجا بودند؟ مگر پیامبر اکرم(ص) چند فرزند داشت؟
او فرزند و پاره تن پیامبر اکرم(ص) بود: «فلما توفیت دفنها زوجها علی لیلا»؛ «وقتی حضرت فاطمه زهرا(س) از دنیا رفت، امیرالمومنین(ع) او را شبانه دفن کرد.»[104]
سؤال سوم:
برخی وهابیون اینطوری جواب داده اند که حضرت فاطمه زهرا(س) وصیت کرده بود که نمیخواست تابوت او را نامحرمان هم ببینند.
مگر حضرت فاطمه زهرا(س) در مسجد نیامد و خطبه نخواند؟ چرا آنجا بحث نامحرم نبود؟
مگر حضرت فاطمه زهرا(س) در جنگ احد، در پشت جبهه نبود و مگر در مداوای زخم پیامبر اکرم(ص) حضور نداشت؟ ایشان در صحنهها حضور داشته است. حالا گیریم که اینگونه است که شما میگویید:
روایاتی است که اهل سنّت آوردهاند، حتی عایشه آمد و خواست وارد خانه حضرت علی(ع) شود، اسماء بنت عمیس، همسر ابوبکر، به عایشه اجازه ورود به خانه حضرت علی(ع) و حضور در کنار جنازه حضرت فاطمه زهرا(س) را نداد.
خود آقای ابن عبد البر در کتاب الاستیعاب که معتبرترین کتاب رجالی اهل سنّت است، میگوید: «جاءت عایشه تدخل و قالت أسماء لا تدخلی. فشکت إلى أبی بکر فقالت: إن هذه الخثعمیة تحول بیننا و بین بنت رسول الله (ص)، و قد جعلت لها مثل هودج العروس. فجاء أبوبکر، فوقف على الباب، فقال: یا أسماء! ما حملک على أن منعت أزواج النبی (ص) أن یدخلن على بنت رسول الله(ص) و جعلت لها مثل هودج العروس، فقالت: أمرتنی ألا یدخل علیها أحد و أریتها هذا الذی صنعت و هی حیة فأمرتنی أن أصنع ذلک لها، قال أبو بکر: فاصنعی ما أمرتک، ثم انصرف، فغسلها علی و أسماء.»[105] «بعد از وفات حضرت فاطمه زهرا(س)، عایشه آمد که وارد خانه حضرت علی(ع) شود و در کنار جنازه حضرت فاطمه زهرا(س) حضور پیدا کند. اسماء گفت که حق ورود به خانه حضرت علی(ع) و حضور در کنار جنازه حضرت فاطمه زهرا(س) را نداری.
عایشه پیش ابوبکر رفت و شکایت کرد و گفت که همسر تو به من اجازه حضور در کنار حضرت فاطمه زهرا(س) را نداد. ابوبکر آمد درب خانه حضرت علی(ع) و اسماء را صدا زد و گفت: چرا مانع میشوی که همسر پیامبر اکرم(ص) در کنار جنازه دختر پیامبر اکرم(ص) حاضر شود؟
اسماء گفت: حضرت فاطمه زهرا(س) به من امر کرد که به کسی اجازه ورود در کنار جنازهاش را ندهم. ابوبکر به اسماء گفت: آنچه را که حضرت فاطمه زهرا(س) دستور داده، انجام بده.
ابوبکر برگشت و رفت به خانهاش. امیرالمومنین(ع) و اسماء، حضرت فاطمه زهرا(س) را غسل دادند.»
حالا ما سؤال میکنیم که چه مسئلهای است که حتی عایشه، همسر پیامبر اکرم(ص) هم اجازه ورود به کنار جنازه حضرت فاطمه زهرا(س) را ندارد؟
سؤال چهارم:
گیریم که صحابه میآمدند و اعتراض میکردند. ما از کسانی که این شبهه را مطرح کردند میپرسیم که:
آیا هیئت حاکمه - خلیفه اول و خلیفه دوم - برای نظر صحابه چقدر ارزش قائل بودند؟ آیا با این کار، مسئله فیصله پیدا میکرد؟
مگر همین صحابه و مهاجرین و انصار، نبودند که در آخرین لحظات زندگی خلیفه اول که ایشان میخواست جناب عمر را برای خلافت انتخاب کند، آمدند و به ابوبکر اعتراض کردند: «دخل علیه المهاجرون و الأنصار حین بلغهم أنه استخلف عمر، فقالوا: نراک استخلفت علینا عمر و قد عرفته وعلمت بوائقه فینا و أنت بین أظهرنا، فکیف إذا ولیت عنا و أنت لاق الله عز وجل، فسائلک فما أنت قائل؟ فقال أبوبکر: لئن سألنی الله لأقولن استخلفت علیهم خیرهم فی نفسی.»[106] «مهاجرین و انصار وقتی شنیدند که ابوبکر، عمر را برای خلافت انتخاب کرده وارد منزل ابوبکر شده و گفتند: شنیدهایم که عمر را برای خلافت انتخاب نمودهای با این که میدانی با حضور تو او نسبت به ما تندی و ستم میکرد و روشن هست که پس از تو، با ما چگونه برخورد خواهد داشت و در برابر این جواب خدا را چه خواهی داد ؟ ابوبکر گفت: آیا مرا از پروردگارم میترسانید؟ به خدا میگویم: بهترین فرد نزد خودم را خلیفه قرار دادم.»
ابن ابی شیبه طی روایت صحیح نقل کرده: «فقال الناس: تستخلف علینا فظا غلیظا، و لو قد ولینا کان أفظ و أغلظ، فما تقول لربک إذا لقیته و قد استخلفت علینا عمر، قال أبوبکر: أبربی تخوفوننی، أقول اللهم استخلفت علیهم خیر خلقک.»[107] «توده مردم به ابوبکر اعتراض کردند و گفتند: فردی را برای خلافت انتخاب کردهای که تند خو و بد اخلاق است و بعد از تو تندتر و بداخلاقتر خواهد بود، پاسخ خدا را چه خواهی داد که عمر را بر ما خلیفه قرار دادهای؟ ابوبکر پاسخ داد: خواهم گفت: خدایا بهترین خلق تو را برای خلافت انتخاب کردم.»
حتی خود ابن تیمیه میگوید: مردم به ابوبکر اعتراض کردند که چرا عمر را خلیفه قرار میدهی؟ ولی برای نظر اینها ارزش قائل نشد.[108]
سؤال پنجم:
از این آقایان که میگویند صحابه کجا بودند و چرا از حضرت فاطمه زهرا(س) دفاع نکردند؟ سؤال میکنیم که وقتی عثمان را میکشتند و محاصره کردند و آب را بر او بستند و جلوی چشمش به همسر او جسارت کردند، صحابه کجا بودند؟
چرا از عثمان دفاع نکردند؟
مگر جنازه عثمان سه شبانه روز بر روی زمین نماند؟ چرا صحابه برای دفن او اقدام نکردند؟ حتی مجبور شدند عثمان را در قبرستان یهود دفن کنند؛ یعنی مسلمانان نگذاشتند. در آنجا صحابه کجا بودند؟
طبری مینویسد: «لبث عثمان بعدما قتل لیلتین لا یستطیعون دفنه... فَلّما وضع لیصلى علیه، جاء نفر من الأنصار یمنعونهم الصلاة علیه فیهم أسلم بن أوس بن بجرة الساعدی وأبو حیة المازنی فی عدة ومنعوهم أن یدفن بالبقیع... فقالوا: لا و الله لا یدفن فی مقابر المسلمین أبدا، فدفنوه فی حش کوکب، فلما ملکت بنو أمیة أدخلوا ذلک الحش فی البقیع.» «جنازه عثمان دوشب زمین ماند و نمیتوانستند دفن کنند، هنگامیکه خواستند بر جنازه او نماز بخوانند تعدادی از انصار که در میان آنان اسلم بن اوس و ابو حیه مازنی همراه عدهای بودند، از نماز بر جنازه عثمان ممانعت کردند وگفتند به خدا سوگند نمیگذاریم او را در قبرستان مسلمانان دفن کنید و در نتیجه جنازه عثمان را در «حش کوکب» (قبرستان یهودیان) دفن کردند و وقتی بنی امیه روی کار آمدند، قبرستان یهود و بقیع را به هم متصل کردند.»[109]
ابن حجر و ابن عبد البر در ترجمه اسلم بن اوس نقل کردهاند که وی از کسانی بود که از دفن جنازه عثمان در بقیع جلوگیری کردند.[110]
هیثمی بعد از نقل مفصل داستان مینویسد: «رواه الطبرانی وقال الحش البستان، ورجاله ثقات»؛[111]
طبرانی این قضیه را نقل کرده و راویان او نیز ثقه هستند.
تمام این قضایا در حضور صحابه انجام گرفته است، پس هر جوابی که این آقایان دادند، همان جواب را هم ما در سؤال آنها میدهیم.
سؤال ششم:
سؤال میکنیم وقتی که جنازه امام حسن(ع) را میخواستند کنار قبر پیامبر اکرم(ص) دفن کنند و ممانعت کردند، جنازه امام حسن(ع) را تیرباران کردند،[112] ولی همین صحابه هیچ عکسالعملی نشان ندادند؟ یا به تعبیر یکی از بینندگان که گفت در قضایای امام حسین(ع) صحابه کجا بودند؟ چرا در برابر جنایت یزید هیچ عکسالعملی نشان ندادند؟
همین صحابه به خاطر اینکه عکسالعمل نشان ندادند، در سال بعد (62 هجری) یزید دستور حمله به مدینه را داد و 700 نفر از صحابه، مهاجرین و انصار را قتل عام کردند.
این تعبیری است که ابن کثیر دمشقی در الامامة و السیاسة، ج8، ص242 دارد. این 700 نفر مهاجرین و انصاری که توسط لشکر یزید قتل عام شدند، چرا در قضیه شهادت امام حسین(ع) عکسالعمل نشان ندادند؟ نتیجه این عملکرد یزید این شد که یزید برای لشکریانش، زنان و دختران مدینه را مباح کرد و لشکریان به هر زن و دختری که میخواستند تجاوز به عنف میکردند و به تعبیر ابن کثیر دمشقی در البدایة و النهایة ج8، ص241، هزار فرزند نامشروع از این عمل وقیح یزید بن معاویه در مدینه به دنیا آمد.
هر جوابی که آقایان در این سؤال دادند، ما هم همان را به سؤال آنها میدهیم. البته نکات خیلی زیاد است و من با رعایت اختصار به این چند مورد اکتفاء کردم.
ناسازگاری غیرت عربی با ضرب و شتم فاطمه زهرا(س)
* مجری:
لطفاً باقیمانده سؤالات را هم پاسخ دهید.
میگویند که این با غیرت مرد عرب سازگاری ندارد که یک مرد عرب، زنی را کتک بزند و عرب برای خودش این را ننگ و عار میداند. لذا قضیه هجوم به خانه حضرت فاطمه زهرا(س) و ضرب و شتم ایشان، با غیرت عرب سازگاری ندارد. این را توضیح مختصری بفرمایید.
استاد حسینی قزوینی:
این را ما یک ماه پیش در شبکه المستقلة جواب دادیم که یکی از آقایان گفت اصلا زدن زن برای عرب، ننگ و عار است و زن دارای احترام ویژهای است.
نکته اول:
این آقایان یا فراموش کردهاند یا خود را به فراموشی زدهاند. اصلا در میان عرب، تنها چیزی که فاقد ارزش بود، زن بود. زنان مورد هجوم عرب بوده و آنان را کتک میزدند و به عنوان کالا به او نگاه میکردند و حتی دختران را زنده به گور میکردند: «وَ إِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ بِأَیِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ.»[113] [و در آن هنگام که از دختران زنده به گور شده سؤال شود: به کدامین گناه کشته شدند؟!]
ابن جریر طبری در تفسیرش، ج30، ص91 صراحت دارد بر اینکه: «کان أهل الجاهلیة یقتل أحدهم ابنته، و یغذو کلبه»؛ «عربها دخترانشان را زنده به گور میکردند و غذای آنها را به سگانشان میدادند.»
یا اینکه خود قرطبی صراحت دارد بر اینکه اینها دخترانشان را زنده زنده، زیر خاک دفن میکردند.[114]ابن کثیر دمشقی هم همین قضایا را مطرح میکند.
عجیب است! قیس بن عاصم وقتی وارد محضر پیامبر اکرم(ص) میشود، میگوید: من 12 دخترم را زنده زنده، زیر خاک دفن کردم. این را میگفت و قطرات اشک از چشمان پیامبر اکرم(ص) سرازیر بود.[115]
نکته دوم:
آقایان گویا فراموش کردهاند که آقایانی که بعد از شهادت امام حسین(ع) در کربلاء به حرم امام حسین(ع) حمله کردند و دختران پیامبر اکرم(ص) را کتک زدند و اینها را مورد حمله قرار داده و به زنجیر بستند و با آن وضع دلخراش، شهر به شهر گرداندند، آیا اینها عرب نبودند؟!!! آیا اینها فارس، دیلم، کرد و غیره بودند؟!!! شما تاریخ را مراجعه بفرمایید. در کتاب جنة المأوی، ص82 مفصل این قضایا آمده است. امالی شیخ صدوق، ص139 و نفسالمهموم، ص379 و مقتل الحسین خوارزمی، قضایای کتک زدن فرزندان پیامبر اکرم(ص) را مفصل نقل کردهاند.
نکته سوم:
مگر همین عربها نبودند که خود سمیه، مادر یاسر را به بدترین وضع شکنجه میکردند، بطوری که در کتاب الاستیعاب آمده که: «و قد قتلت سمیة والدة عمار تحت وطأة التعذیب فی مکة، من قبل فرعون قریش، أبی جهل لعنه الله، فکانت أول شهیدة فی الإسلام»[116] «عربها، سمیه - مادر عمار یاسر - را به خاطر اسلامش در زیر شکنجه به قدری اذیت کردند که به شهادت رسید و اولین شهیده در راه اسلام بود.»
و دهها موارد دیگر از این مورد، که نه تنها غیرت عربی آن را عار نمیدانست، بلکه اکرام و احترام به زن را برای خودشان عار میدانستند؛ تا اینکه پیامبر اکرم(ص) آمد و برای زن، یک عزّت فوق العادهای داد که قبل از اسلام برای زنها همچنین عزّتی نبود.
آیا خلیفۀ دوّم تندخو بوده است؟
* مجری:
آخرین سؤال در این قسمت اینکه اینها میگویند اساسا زدن حضرت فاطمه زهرا(س) با روحیه خلیفه دوم سازگاری ندارد و همچنین سابقهای ندارد. ایشان اصلا تندخو نبوده وروی اعصاب و رفتار و کردار خود کنترل داشته است. آیا در کتب اهل سنّت، برخورد تندی از خلیفه دوم در مدتی که ایشان اسلام آورد و با پیامبر اکرم(ص) بودند، و با مردم برخورد داشت، مستندا آمده است؟ تا ببینیم که آیا برخورد خلیفه دوم با حضرت فاطمه زهرا(س) سازگاری داشته است یا نه؟
* استاد حسینی قزوینی:
سؤال حساس است و باید با مقداری احتیاط پاسخ دهیم تا عزیزان اهل سنّت تصور نکنند که قصد ما، جسارت و یا اهانت و زیر سؤال بردن حیثیت و آبروی خلیفه دوم است. همان طوری که آن شب هم روایتی را که آقای مراد زهی مطرح کردند در رابطه با «امامان عادلان» که از قول امام صادق(ع) نقل میکند، عرض کردم که در ذیل عبارت آمده که امام صادق(ع) فرمودند: «اماما اهل النار».
برخی تصور کردند که منظور ما از این قضیه، جسارت به خلیفه دوم بوده، نه والله.
اول این که: ما عرض کردیم که روایت معتبر نیست؛ و وقتی روایت معتبر نباشد، استناد آن به معصوم از دیدگاه شیعه اشکال دارد و شرط اول استناد روایت به معصوم، معتبر بودن سند روایت است و این روایت از دیدگاه شیعه، فاقد ارزش است.
دوم این که: در اول روایت دارد که: «سئله رجل من المخالفین»، «یعنی یکی از مخالفین از امام صادق(ع) سؤال کرد» که نظر شما نسبت به ابوبکر و عمر چیست؟ خوب، شما میدانید که امام باقر(ع) و امام(ع) در شدّت تقیّه به سر میبردند و دودمان بنیامیّه دنبال فرصتی میگشتند که هم امام صادق(ع) و هم شیعیان را قتل عام کنند؛ لذا برای حفظ جان خود و شیعیان این تعبیر را داشتند. بعد از اینکه سائل از جلسه بیرون رفت، از امام صادق(ع) پرسیدند که نظر شما چیست و چرا گفتید: «امامان عادلان»؟ حضرت فرمود: «اماما اهل النار» و....
عرض کردم که این اشکال من به آقای مراد زهی این بود که سند روایت مخدوش است. روایت در طعن خلیفه اول و خلیفه دوم است و ما به دانشجویان و طلبههایمان توصیه میکنیم که نقل این روایت که در مطاعن خلیفه است، صلاح نیست و خلاف شرع است و موجب تفرقه و فتنه میشود. وقتی شما یک سری روایات را در طعن خلفاء مطرح میکنید، افراد نادان هم میآیند و شروع میکنند به جسارت کردن به ساحت مقدس ائمه(علیهم السلام). لذا این سؤال شما خیلی ظریف و دقیق است. این سؤال با دو سه دقیقه جواب دادن امکان پذیر نیست و من فقط اشارهای بکنم به روایتی که خود آقایان اهل سنّت در کتابهایشان آوردهاند، مانند طبقات کبری، ج8، ص339 و... که صراحت دارند بر اینکه خلیفه دوم یک آدم بسیار تندخو، گستاخ، نامهربان و بد برخورد بوده است؛ «کان عمر شدید الغلظة و عر الجانب، خشن الملمس، دائم العبوس.»
این تعبیراتی است که اهل سنّت در کتب خود دارند و حتی برخی تعبیری دارند بر اینکه: «کان درة عمر أهیب من سیف الحجاج»؛ «شلاق جناب خلیفه دوم به مراتب ترسناکتر از شمشیر حجاج بن یوسف ثقفی بوده است.»
جناب آقای شربینی که از فقهای بزرگ شافعی است در کتاب مغنی المحتاج، ج4، ص390 و در حواشی شروانی بر تحفة المحتاج، ج10، ص134 و ابن خلکان در وفیات الاعیان، ج3، ص14 این قضایا را مطرح میکنند. همچنین این آقایانی که میگویند از خلیفه دوم خیلی بعید است بر اینکه با دختر پیامبر اکرم(ص) اینچنین برخورد خشنی داشته باشد و او را تهدید کند و یا اینکه بعید است به حضرت فاطمه زهرا(س) گفته باشد: قسم به خدایی که قدرت در دست اوست، اگر اینها برای بیعت نیایند، خانه را با ساکنانش به آتش میکشم؛
من از برادران اهل سنّت خیلی دوستانه سؤال میکنم و از کتاب صحیح مسلم روایتی را عرض میکنم نه از کتابهای دست دوم و سوم، تقاضا دارم که عزیزان اهل سنّت، با سعه صدر و بزرگواری این روایت را دقت کنند و به ما جواب بدهند: «فَقَالَ (رسول الله(ص)) یَا أَبَا هُرَیْرَةَ وَأَعْطَانِی نَعْلَیْهِ قَالَ «اذْهَبْ بِنَعْلَىَّ هَاتَیْنِ فَمَنْ لَقِیتَ مِنْ وَرَاءِ هَذَا الْحَائِطِ یَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ مُسْتَیْقِنًا بِهَا قَلْبُهُ فَبَشِّرْهُ بِالْجَنَّةِ. فَکَانَ أَوَّلَ مَنْ لَقِیتُ عُمَرُ فَقَالَ مَا هَاتَانِ النَّعْلاَنِ یَا أَبَا هُرَیْرَةَ. فَقُلْتُ هَاتَانِ نَعْلاَ رَسُولِ اللَّهِ(ص) بَعَثَنِی بِهِمَا مَنْ لَقِیتُ یَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ مُسْتَیْقِنًا بِهَا قَلْبُهُ بَشَّرْتُهُ بِالْجَنَّةِ. فَضَرَبَ عُمَرُ بِیَدِهِ بَیْنَ ثَدْیَىَّ فَخَرَرْتُ لاِسْتِی فَقَالَ ارْجِعْ یَا أَبَا هُرَیْرَةَ فَرَجَعْتُ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ(ص) فَأَجْهَشْتُ بُکَاءً وَرَکِبَنِی عُمَرُ فَإِذَا هُوَ عَلَى أَثَرِی فَقَالَ لِی رَسُولُ اللَّهِ(ص) «مَا لَکَ یَا أَبَا هُرَیْرَةَ». قُلْتُ لَقِیتُ عُمَرَ فَأَخْبَرْتُهُ بِالَّذِی بَعَثْتَنِی بِهِ فَضَرَبَ بَیْنَ ثَدْیَىَّ ضَرْبَةً خَرَرْتُ لاِسْتِی قَالَ ارْجِعْ. فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ(ص) «یَا عُمَرُ مَا حَمَلَکَ عَلَى مَا فَعَلْتَ». قَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ بِأَبِی أَنْتَ وَأُمِّی أَبَعَثْتَ أَبَا هُرَیْرَةَ بِنَعْلَیْکَ مَنْ لَقِیَ یَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ مُسْتَیْقِنًا بِهَا قَلْبُهُ بَشَّرَهُ بِالْجَنَّةِ. قَالَ «نَعَمْ». قَالَ فَلاَ تَفْعَلْ فَإِنِّی أَخْشَى أَنْ یَتَّکِلَ النَّاسُ عَلَیْهَا فَخَلِّهِمْ یَعْمَلُونَ. قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) «فَخَلِّهِمْ».»[117] «رسول اکرم(ص) نعلین خود را به ابوهریره داد و فرمود: پشت این دیوار هر کس را دیدی که به وحدانیّت خداوند شهادت میدهد، به او بشارت ده که اهل بهشت است.
ابوهریره میگوید: اول کسی را که دیدم عمر بن خطاب بود و به من گفت: این کفشها در دست تو چیست؟ گفتم: این ها نعلین رسول اکرم هست که به من فرموده به هر کس که شهادت به وحدانیّت خدا میدهد، بشارت بهشت دهم. عمر آن چنان با مشت بر سینه من زد که نقش بر زمین شدم و به من گفت: برگرد! من نزد پیامبر اکرم(ص) آمدم و داستان برخورد تند عمر را به حضرت گفتم و عمر هم به دنبال من نزد حضرت آمد. رسول اکرم(ص) فرمود: ای عمر چرا با ابو هریره این چنین کردی؟ عمر گفت: آیا تو به ابو هریره گفتهای که چنین بگوید؟ رسول گرامی(ص) فرمود: آری ! عمر به حضرت گفت: «فَلاَ تَفْعَلْ فَإِنِّی أَخْشَى أَنْ یَتَّکِلَ النَّاسُ عَلَیْهَا فَخَلِّهِمْ یَعْمَلُونَ»؛ این کار را نکن؛ چون من میترسم که مردم به اعتماد بر شهادت به وحدانیت خدا، دیگر واجباتی را انجام ندهند، اینها رها کن که به اعمال خود به پردازند. رسول اکرم(ص) هم قبول کرد.»
اینطور در برابر نبی مکرم(ص) جسارت کردن، کار کوچکی نیست. اگر این روایت در صحیح مسلم نبود، قطعا نقل نمیکردم. صحیح مسلم، به عقیده اهل سنّت، صحیحترین کتاب بعد از قرآن است.
آقای خلیفه دوم، ابوهریره را میزند و او به زمین میافتد و در برابر رسول اکرم(ص) میایستد به حضرت میگوید که همچنین کاری نکند. یعنی - نستجیر بالله - پیامبر اکرم(ص) اشتباه میکند! یعنی سخنان حضرت از وحی سرچشمه گرفته است، اشتباه است!!
مگر قرآن هم به پیامبر اکرم(ص) دستور نمیدهد: «اتَّبِعْ مَا أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ»؛[118] «از آنچه که از سوی پروردگارت بر تو وحی شده، پیروی کن!»
مگر قرآن از زبان پیامبر اکرم(ص) نمیگوید: «وَ لَا أَقُولُ لَکُمْ إِنِّی مَلَکٌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا یُوحَى إِلَیَّ»؛[119] «و به شما نمی گویم من فرشته ام؛ تنها از آنچه به من وحی می شود پیروی می کنم.»
ولی متاسفانه مسلم در صحیح خود از خلیفه دوم اینچنین نقل میکند.
همچنین در کتاب صحیح بخاری، در حدیثی آمده: «قُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ، أَتُصَلِّی عَلَى ابْنِ أُبَىّ وَقَدْ قَالَ یَوْمَ کَذَا وَکَذَا کَذَا وَکَذَا أُعَدِّدُ عَلَیْهِ قَوْلَهُ فَتَبَسَّمَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) وَقَالَ أَخِّرْ عَنِّی یَا عُمَرُ.»[120] «وقتی رسول اکرم(ص) برای نماز خواندن برای عبد الله بن أُبَی میایستد، خود شخص خلیفه دوم نقل میکند که من رفتم جلو و گفتم: یا رسول الله! برای ابن أُبَی نماز میخوانی در حالی که او اینچنین کارهای خلافی کرده است؟! پیامبر اکرم(ص) خندید و گفت: از من دور شو، بگذار من نماز بخوانم.»
در حدیث دیگر آمده: «فَلَمَّا أَرَادَ أَنْ یُصَلِّیَ عَلَیْهِ جَذَبَهُ عُمَرُ رضى الله عنه فَقَالَ أَلَیْسَ اللَّهُ نَهَاکَ أَنْ تُصَلِّیَ عَلَى الْمُنَافِقِینَ؟»[121] «پیامبر اکرم(ص) را کشید و گفت: مگر خداوند نگفته که بر منافقین نماز نخوان؟!»
یعنی نستجیر بالله پیامبر اکرم(ص) متوجه نیست و نمیفهمد، ولی خلیفه دوم متوجه است.
جالب اینکه خود خلیفه دوم میگوید: «فَعَجِبْتُ بَعْدُ مِنْ جُرْأَتِی عَلَى رَسُولِ اللَّهِ(ص) یَوْمَئِذ»؛[122] «بعد از آن قضیه، تعجب کردم که من چه جرأتی بر پیامبر اکرم(ص) داشتم.»
این قضایا واضح و روشن است. همچنین در صحیح بخاری، ج5، ص207 میگوید: «فَأَخَذَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ بِثَوْبِهِ فَقَالَ تُصَلِّی عَلَیْهِ وَهْوَ مُنَافِقٌ»؛ «عمر بن خطاب لباس پیامبر اکرم(ص) را گرفت و کشید و گفت: داری بر منافق نماز میخوانی؟!.»
آیا کسی که نسبت به نبیّ مکرم(ص) اینچنین جسورانه اعتراض میکند، بعید است که نسبت به دختر پیامبر اکرم(ص)، حضرت صدیقه طاهره(س) اینچنین تهدید کند؟!
البته این قصه سر دراز دارد و مقداری حساس است و وارد شدن بر میدان مین است؛ ولی ما در این زمینه بیش از 20 سؤال داریم و دوست داریم که عزیزان اهل سنّت، اساتید حوزههای علمیه، به ویژه حوزه علمیه دارالعلوم مکی زاهدان به این سؤالات ما جواب بدهد. این فقط سؤال بنده نیست، چه بسا یک جوان و دانشجو و طلبه سنّی بیاید از جناب مولوی عبدالحمید و عبدالمجید این سؤال را بکنند که چه قضیهای است که خلیفه دوم در برابر نبی مکرم(ص) اینچنین با جرأت برخورد میکند؟
امیدواریم که بزرگان اهل سنّت به این سؤال جواب بدهند و هم ما را قانع کنند و هم راه سؤال را بر جوانان اهل سنّت مسدود کنند.
«و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»