اعتراف علمای اهل سنت به تولد حضرت مهدی (عج) + تصاویر کتاب ها | ||
گروه مهدویت | ||
بسم الله الرحمن الرحیم تولد حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف به اعتراف بزرگان اهل سنت
فهرست مطالب
مقدمه:اعتقاد به ظهور منجی در آخر الزمان ، باوری است همگانی که تمام ادیان الهی و حتی غیر الهی بر آن تأکید دارند. در میان مسلمانان از این اعتقاد به «مهدویت» تعبیر شده است. طبق روایات صحیح السند و متواتری که تمام مذاهب اسلامی آن را در معتبرترین کتابهای خود نقل کردهاند، در آخر الزمان شخصی که همنام رسول خدا صلی الله علیه وآله و از نسل آن حضرت است، ظهور نموده و جهان را که پر از ظلم و جور شده است، سرشار از عدالت و داد خواهد کرد . در طول تاریخ اسلام جز اندکی که مخالفت آنان تأثیری در اصل اعتقاد مهدویت ندارد، تمام مسلمانان بر اصل ظهور چنین شخصی اجماع دارند ؛ اما در برخی از جزئیات آن اختلافاتی دیده میشود. شیعیان و پیروان اهل بیت علیهم السلام اعتقاد دارند که حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف از فرزندان امام حسن عسکری علیه السلام است و در سال 255 هجری قمری به دنیا آمده است. بر خلاف اهل سنت که معتقدند در آینده و نزدیک به زمان ظهور به دنیا خواهد آمد . ما در این مقالات کلمات برخی از علمای اهل سنت را نقل خواهیم کرد که تصریح کردهاند حضرت مهدی علیه السلام فرزند امام عسکری در سال 255 هجری قمری به دنیا آمده است. هر چند که اکثر آنها بعد از تصریح بر تولد آن حضرت ، مطالب دروغ دیگری را نیز افزودهاند؛ مثل غیبت در سرداب و ... اما آن چه برای ما اهمیت دارد و به آن استناد کردهایم ، اعتراف این اشخاص به تولد فرزند امام عسکری علیه السلام است. <!--[if !supportLists]-->1. الذهبی الشافعی (متوفاى 748 هـ):<!--[endif]-->شمس الدین ذهبی، یکی از بزرگان تاریخ اهل سنت در علم رجال، درایه، حدیث ، تاریخ و انساب در چندین کتاب خود؛ از جمله : العبر فی خبر من غبر، تاریخ الإسلام، سیر أعلام النبلاء تصریح کرده است که امام عسکری علیه السلام فرزندی به نام (م ح م د) داشته که د ر سال 256 هجری به دنیا آمده است. وی در کتاب العبر مینویسد: وفیها [سنة 256 ه] محمد بن الحسن العسکری بن علی الهادی محمد الجواد بن علی الرضا بن موسى الکاظم بن جعفر الصادق العلوی الحسینی أبو القاسم الذی تلقبه الرافضة الخلف الحجة و تلقبه بالمهدی وبالمنتظر وتلقبه بصاحب الزمان وهو خاتمة الاثنى عشر... . در سال 256 محمد بن الحسن العسکری که رافضیها او را با القابی همچون : خلف الحجه ، مهدی ، منتظر و صحاب الزمان یاد میکنند، به دنیا آمد . او آخرین امام از ائمه دوازده گانه است. العبر فی خبر من غبر ، ج1 ، ص381 و در کتاب تاریخ الإسلام در شرح حال امام عسکری علیه السلام مینویسد: الحسن بن علی بن محمد بن علی الرضا بن موسى بن جعفر الصادق . أبو محمد الهاشمی الحسینی أحد أئمة الشیعة الذین تدعی الشیعة عصمتهم . ویقال له الحسن العسکری لکونه سکن سامراء ، فإنها یقال لها العسکر . وهو والد منتظر الرافضة . توفی إلى رضوان الله بسامراء فی ثامن ربیع الأول سنة ستین ، وله تسع وعشرون سنة . ودفن إلى جانب والده . وأمه أمة . ) وأما ابنه محمد بن الحسن الذی یدعوه الرافضة القائم الخلف الحجة ، فولد سنة ثمان وخمسین ، وقیل : سنة ست وخمسین . عاش بعد أبیه سنتین ثم عدم ، ولم یعلم کیف مات . وأمه أم ولد . حسن بن علی بن محمد ... علیه السلام یکی از ائمه شیعه است که آنها اعتقاد به عصمت آنان دارد. او پدر همان شخصی است که رافضیها منتظر او هستند... اما فرزندش محمد بن الحسن که رافضیها و را قائم و خلف الحجه مینامند در سال258 یا 256 به دنیا آمد و دو سال بعد از پدرش زندگی کرد و سپس معدوم شد و مشخص نشد که چگونه مرد. تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام، ج19، ص113.
شرح حال ذهبی:ابن ناصر الدین از مشاهیر قرن نهم ، (متوفای842 هـ ) در باره شخصیت ذهبی میگوید : الشیخ الامام الحافظ الهمام مفید الشام ومؤرخ الاسلام ناقد المحدثین وإمام المعدلین والمجرحین شمس الدین ... الدمشقی ابن الذهبی الشافعی . امام ، حافظ (کسی که بیش از صد هزار حدیث حفظ باشد) مورّخ واسلام شناس ، منتقد بر اهل حدیث ، پیشوا در جرح و تعدیل راویان ومؤلفان ، شمس الدین ذهبی. إبن ناصر الدین الدمشقی ، محمد بن أبی بکر ، الرد الوافر ، ناشر : المکتب الإسلامی - بیروت - 1393 ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : زهیر الشاویش . و در جای دیگری از همین کتابش میگوید : وکان آیة فی نقد الرجال عمدة فی الجرح والتعدیل عالما بالتفریع والتأصیل إماما فی القراءات فقیها فی النظریات له دربة بمذاهب الأئمة وأربابا المقالات قائما بین الخلف بنشر السنة ومذهب السلف . در نقد رجال حدیث یگانه بود و در جرح وتعدیل راویان حدیث استاد و در استفاده فروع از اصول دانشمند و در دانش قرائتهای قرآن پیشوا و در آراء و انظار فقیه بود . راه ورود به مذاهب چهار گانه و پیشوای همه اندیشه ها بود، یک تنه در میان معاصرانش به نشر و تبلیغ سنت و مذهب سلفی گری همت گمارد . الرد الوافر ، ج 1 ، ص 31 . و ابن حجر عسقلانی (متوفای 852هـ) در الدرر الکامنة مینویسد : قرأت بخط البدر النابلسی فی مشیخته کان علامة زمانه فی الرجال وأحوالهم حدید الفهم ثاقب الذهن وشهرته تغنی عن الإطناب فیه . من دستخط بدر نابلسی را که در شرح حال اساتیدش آورده است خواندم که در باره ذهبی گفته بود : وی در دانش رجال و حالات راویان و نویسندگان دانش فراوان داشت ، تیز فهم و ذهنی قوی داشت ، شهرت و آوازه او ما را از توصیف بیشتر بی نیاز می کند . ابن حجر عسقلانی ، الحافظ شهاب الدین أبی الفضل أحمد بن علی بن محمد ، الدرر الکامنة فی أعیان المائة الثامنة ، ج 5 ، ص 68 ، تحقیق : مراقبة / محمد عبد المعید ضان ، ناشر : مجلس دائرة المعارف العثمانیة - صیدر اباد/ الهند ، الطبعة الثانیة ، 1392هـ/ 1972م . و جلال الدین سیوطی (متوفای911هـ) در باره او مینویسد : الذهبی الإمام الحافظ محدث العصر وخاتمة الحفاظ ومؤرخ الإسلام وفرد الدهر والقائم بأعباء هذه الصناعة شمس الدین أبو عبد الله محمد بن أحمد بن عثمان قایماز الرکمانی ثم الدمشقی . ذهبی امام و حافظ ، حدیث گوی زمان و آخرین نفر از حافظان ، مورخ اسلام و یگانه زمان و ... بود . جلال الدین سیوطی ، عبد الرحمن بن أبی بکر ، طبقات الحفاظ ، ج 1 ، ص 521 ، ناشر : دار الکتب العلمیة - بیروت ، الطبعة الأولى ، 1403 هـ . 2. ابن حجر العسقلانی الشافعی (متوفای852هـ):ابن حجر عسقلانی، یکی دیگر از بزرگان علم رجال و حدیث اهل سنت است که تولد حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف را مفروغ عنه گرفته و امام عسکری علیه السلام را پدر آن حضرت خوانده است . وی در کتاب لسان المیزان در شرح حال جعفر بن علی برادر امام عسکری علیه السلام مینویسد: 493 جعفر بن علی بن محمد بن علی بن محمد بن علی بن موسى بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن أبی طالب الحسینی أخو الحسن الذی یقال له العسکری وهو الحادی عشر من الأئمة الإمامیة ووالد محمد صاحب السرداب جعفر بن علی بن محمد ... برادر حسن است که به او عسکری گفته میشود . حسن عسکری (علیه السلام) امام یازدهم از ائمه دوازده گانه مذهب امامیه است که پدر محمد صاحب سرداب بوده است. لسان المیزان ج 2 ص 460
شرح حال ابن حجر عسقلانی:سیوطی در شرح حال او مینویسد: 34 - ابن حجر العسقلانی ، الحافظ شهاب الدین أبو الفضل أحمد بن علی أحمد بن علی بن محمد بن محمد بن علی بن محمود بن أحمد بن حجر بن أحمد الکنانی العسقلانی الأصل ، ثم المصری ، الشافعی ، قاضی القضاة شیخ الإسلام ، شهاب الدین ، أبو الفضل بن نور الدین ، بن قطب الدین ، بن ناصر الدین ، بن جلال الدین . فرید زمانه ، وحامل لواء السنة فی أوانه ، ذهبی هذا العصر ونضاره ، وجوهره الذی ثبت به على کثیر من الاعصار فخاره ، أمام هذا الفن للمقتدین ، ومقدم عساکر المحدثین ، وعمدة الوجود فی التوهیة والتصحیح ، وأعظم الشهود والحکام فی بابی التعدیل والتجریح . ابن حجر عسقلانی ... در اصل عسقلانی و ساکن مصر و پیرو مذهب شافعی بود. او قاضی القاضی ، شیخ الإسلام ، یگانه زمان خود، پرچمدار سنت در دوران خود، او همانند ذهبی و همقطاران او در این دوران، پیشوای این فن برای پیشوایان، جلودار لشکر محدثان، رکن اساسی در تضعیف و تصحیح روایات، بزرگترین شاهد و حاکم در باب جرح و تعدیل بود. السیوطی، جلال الدین أبو الفضل عبد الرحمن بن أبی بکر (متوفاى911هـ)، نظم العقیان فی أعیان الأعیان ، ج 1 ص 45، تحقیق : فیلیب حتی ، ناشر : المکتبة العلمیة - بیروت 3. ابن حجر الهیثمی، (متوفاى973هـ):ابن حجر مکی، در کتاب الصواعق المحرقه، تصریح میکند که امام عسکری علیه السلام فرزندی داشته که در زمان وفات آن حضرت 5 ساله بوده است: ولم یخلف غیر ولده أبی القاسم محمد الحجة ، وعمره عند وفاة أبیه خمس سنین ، لکن أتاه الله فیها الحکمة ، ویسمى القائم المنتظر... . امام عسکری فرزندی غیر از ابو القاسم محمد الحجه نداشت که در هنگام وفات پدرش پنج ساله بود؛ اما خداوند به او در آن سن کم حکمت عطا کرد و قائم، منتظر و ... نامیده شده است. الصواعق المحرقة علی أهل الرفض والضلال والزندقة، ص207 شرح حال ابن حجر هیثمی:عبد القادر العیدروسی (متوفای 1037هـ) در باره او میگوید : وفیها [سنة أربع وسبعین بعد التسعمائة ] فی رجب توفی الشیخ الإمام شیخ الإسلام خاتمة أهل الفتیا والتدریس ناشر علوم الامام محمد بن إدریس الحافظ شهاب الدین أبو العباس أحمد بن محمد بن علی بن حجر الهیتمی السعدی الأنصاری بمکة ودفن بالمعلاة فی تربة الطبریین وکان بحرا فی علم الفقه وتحقیقه لا تکدره الدلاء وإمام الحرمین کما أجمع على ذلک العارفون وانعقدت علیه خناصر الملاء إمام اقتدت به الأئمة وهمام صار فی إقلیم الحجاز أمة مصنفاته فی العصر آیة یعجز عن الإتیان بمثلها المعاصرون ... واحد العصر وثانی القطر وثالث الشمس والبدر من أقسمت المشکلات أن لا تتضح إلا لدیه وأکدت المعضلات آلیتها أن لا تتجلى إلا علیه لا سیما وفی الحجاز علیها قد حجر ولا عجب فإنه المسمى بابن حجر . ابن حجر هیثمی دریائی از دانش فقه و تحقیق ، امام مدینه و مکه بود که همه پیشوایان به وی اقتدا می کردند ، در سرزمین حجاز از جهت آثار نمونهای بود که مثل و مانند نداشت ... . العیدروسی ، عبد القادر بن شیخ بن عبد الله ، تاریخ النور السافر عن أخبار القرن العاشر ، ج 1 ، ص 258 ، ناشر : دار الکتب العلمیة - بیروت ، الطبعة الأولى ، 1405 . 4. ابن أثیر الجزری (متوفاى630هـ) :ابن أثیر جزری، در کتاب معتبر الکامل فی التاریخ تصریح میکند که امام عسکری علیه السلام فرزندی به نام م ح م د داشته است: وفیها توفی الحسن بن علی بن محمد بن علی بن موسى بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن أبی طالب (ع) . وهو أبو محمد العلوی العسکری وهو أحد الأئمة الاثنی عشر على مذهب الامامیة ، وهو والد محمد الذی یعتقدونه المنتظر بسرداب سامرا وکان مولده سنة اثنتین وثلاثین ومائتین. در سال 260هجری قمری حسن بن علی ... علیهم السلام از دنیا رفت. او ابو محمد عسکری یکی از ائمه دوازده گانه مذهب امامیه است . او پدر محمد است که شیعیان منتظر او از سرداب سامرا هستند . الکامل فی التاریخ ، ج 6 ، ص249 ـ 250 . شرح حال ابن اثیر:ابن خلکان در وفیات الأعیان مینویسد: 460 عز الدین ابن الأثیر الجزری أبو الحسن علی بن أبی الکرم محمد بن محمد بن عبد الکریم بن عبد الواحد الشیبانی المعروف بابن الأثیر الجزری الملقب عز الدین ولد بالجزیرة ونشأ بها ثم سار إلى الموصل مع والده وأخویه........وکان إماما فی حفظ الحدیث ومعرفته وما یتعلق به وحافظا للتواریخ المتقدمة والمتأخرة وخبیرا بأنساب العرب وأخبارهم وأیامهم ووقائعهم صنف فی التاریخ کتابا کبیرا سماه الکامل ابتدأ فیه من أول الزمان إلى آخر سنة ثمان وعشرین وستمائة وهو من خیار التواریخ . او در حفظ حدیث ، شناخت آن و آن چه به علم حدیث مربوط میشود پیشوا و حافظ تاریخ گذشته و معاصر بود. همچنین در علم انساب ، تاریخ ، اخبار و حوادث عرب متحبر بود. کتاب بزرگی به نام الکامل نوشته است که حوادث سرآغاز تاریخ تا سال 628 را در آن آورده و از بهترین کتابهای تاریخی است. إبن خلکان، ابوالعباس شمس الدین أحمد بن محمد بن أبی بکر (متوفاى681هـ)، وفیات الأعیان و انباء أبناء الزمان، ج 3 ص 348، تحقیق احسان عباس، ناشر: دار الثقافة - لبنان. و ابن کثیر دمشقی در کتاب البدایۀ والنهایۀ ، ابن أثیر را امام و علامه و کتاب الکامل فی التاریخ را از بهترین کتابهای تاریخی میشمارد: ابن الاثیر مصنف اسدالغابة والکامل هو الامام العلامة عز الدین أبو الحسن علی بن عبدالکریم بن عبد الواحد الشیبانی الجزری الموصلی المعروف بابن الاثیر مصنف کتاب أسد الغابة فی أسماء الصحابة وکتاب الکامل فی التاریخ وهو من أحسنها حوادث ابتدأه من المبتدأ إلى سنة ثمان وعشرین وستمائة. ابن کثیر الدمشقی، ابوالفداء إسماعیل بن عمر القرشی (متوفاى774هـ)، البدایة والنهایة، ج 13 ص 139، ناشر: مکتبة المعارف – بیروت. 5. عبد الوهاب شعرانی (متوفای974هـ)عبد الوهاب شعرانی، یکی از بزرگان اهل سنت در قرن دهم هجری تصریح میکند که ما منتظر حضرت مهدی علیه السلام هستیم که او فرزند امام عسکری علیه السلام است و در سال 255 به دنیا آمده و تا امروز 706 سال دارد : المبحث الخامس والستون : فی بیان أن جمیع أشراط الساعة التی أخبرنا الشارع صلی الله علیه وسلم حق لابد أن یقع کلها قبل قیام الساعة وذلک کخروج المهدی ثم الدجال ثم نزول عیسى وخروج الدابة وطلوع الشمس من مغربها ورفع القرآن وفتح سد یأجوج ومأجوج ، حتى لو لم یبق من الدنیا إلا مقدار یوم واحد لوقع ذلک کله. قال الشیخ تقی الدین بن أبی منصور فی عقیدته : وکل هذه الآیات تقع فی المائة الأخیرة من الیوم الذی وعد به رسول الله صلی الله علیه وسلم أمته بقوله : إن صلحت أمتی فلها یوم وإن فسدت فلها نصف یوم، یعنی من أیام الرب المشار الیها بقوله «وإن یوما عند ربک کألف سنة مما تعدون». وقال بعض العارفین: وأول الألف محسوب من وفاة علی بن أبی طالب رضی الله عنه آخر الخلفاء. فإن تلک المدة کانت من جملة أیام نبوة رسول الله ورسالته فمهد الله تعالى بالخلفاء الأربعة البلاد ، ومراده صلی الله علیه وسلم إن شاء الله بالألف قوة سلطان شریعته إلی إنتهاء الألف، ثم تأخذ فى الاضمحلال إلی أن یصیر الذین غریبا کما بدأ، وذلک الاضمحلال یکون بدایته سنة ثلاثین من القرن الحادی عشر، فهناک یترقب خروج المهدی. وهو من أولاد الإمام حسن العسکری , ومولده علیه السلام لیلة النصف من شعبان سنة خمس وخمسین ومائتین، وهو باق إلی أن یجتمع بعیسى بن مریم علیه السلام، فیکون عمره إلی وقتنا هذا ـ وهو سنة ثمان وخمسین وتسعمائة ـ سبعمائة سنه وست سنین. بحث شصت وپنجم: در بیان این مطلب که علامتهای قیامت که حضرت محمد صلی الله علیه واله خبر داده است حق است و باید همه آنها قبل از قیامت اتفاق بیفتد. علامتهایی مثل خروج مهدی، پس از آن خروج دجال، سپس خروج عیسی و خروج دابه، بیرون آمدن خورشید از غرب و طلوع خورشید از غرب، بالا رفتن قرآن، باز شدن سد یأجوج و مأجوج . حتی اگر از عمر دنیا به اندازه یک روز باقی مانده باشد، تمام این علامات اتفاق میافتد. قال الشیخ تقی الدین بن أبی منصور در کتاب عقیده خودش: همه این نشانهها در صد سال آخر روزی که پیامبر صلی الله علیه واله امتش را وعده داده است اتفاق میافتد. آن جا که فرمود: اگر امت من اصلاح شود، او یک روز حکومت خواهد کرد و اگر فاسد شوند، نصف روز . مقصود آن حضرت از روز ، روزهایی اس که خداوند در قرآن به آن اشاره کرده است آن جا که فرمود: «روز در نزد خداوند به اندازه هزار سالی است که شما میشمارید». بعضی از عرفا گفتهاند: هزار سال اول از روز وفات علی بن أبی طالب علیه السلام که آخرین خلیفه است شمرده میشود. زیرا این ایام (ایام خلفای چهار گانه) از ایام نبوت رسول خدا صلی الله علیه واله و پیامبری او شمرده میشود. پس خداوند به وسیله خلفای چهار گانه شهرها را آماده کرد. مقصود آن حضرت این است که اگر خداوند بخواهد دین در این هزار سال قوی خواهد بود و سپس دین سقوط میشود و به همان صورتی که از اول غریب بود، درمیآید. این سقوط از سال سیم قرن یازدهم شروع شده است. از این زمان باید منتظر خروج مهدی بود. و مهدی از اولاد امام حسن عسکری علیه السلام است که در شب نیمه شعبان سال 255هجری به دنیا آمده است و او تا زمانی که با حضرت عیسی بن مریم علیه السلام دیدار کند باقی خواهد ماند. پس عمر آن حضرت تا این سال ـ 958هـ ـ هفت صد و شش سال شده است. الیواقیت والجواهر ، ج2 ، ص127
شرح حال شعرانی:برای اثبات دانش شعرانی و این که او از بزرگان اهل سنت به شمار میرود، همین گفته آلوسی سلفی کفایت میکند که به مناسبتی میگوید: ومن العجیب أن مولانا الشعرانی وهو من أکابر أهل السنة بل من مشایخ أهل الله تعالى نقل عن شیخه الخواص أنه خص العصمة بملائکة السماء. عجیب است که مولای ما شعرانی که او از بزرگان اهل سنت و بلکه از بزرگان مسلمان است از استادش نقل کرده است که او تنها ملائکه را معصوم میدانسته است. الآلوسی البغدادی الحنفی، أبو الفضل شهاب الدین السید محمود بن عبد الله (متوفاى1270هـ)، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی، ج 1 ص 221، ناشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت. 6. سبط بن الجوزی الحنفی (متوفاى654هـ):سبط بن جوزی حنفی، در کتاب تذکرۀ الخواص فصلی را به امام زمان علیه السلام و مشخصات آن حضرت اختصاص داده است: ذکر أولاده منهم محمد الإمام فصل فی ذکر الحجة المهدی محمد بن الحسن بن علی بن محمد بن علی بن موسى بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن أبی طالب ، وکنیته أبو عبد الله وأبو القاسم وهو الخلف الحجة صاحب الزمان القائم والمنتظر والتالی وهو آخر الأئمة ، وقال : ویقال له ذو الإسمین محمد وأبو القاسم قالوا : أمه أم ولد یقال لها : صقیل. بحث فرزندان امام عسکری که یکی از آنها امام محمد است. فصلی در باره حجت و مهدی محمد بن الحسن بن علی .... کنیهاش ابو عبد الله و أبو القاسم است . او همان خلف حجت، صاحب الزمان، قائم، منتظر و آخرین نفر از ائمه است. برخی گفتهاند که او دو اسم داشته: یکی محمد و دیگری ابو القاسم . گفتهاند که مادرش کنیز بوده که به او صقیل میگفتهاند... . تذکرة الخواص، ص363 -364.
شرح حال سبط بن جوزیشمس الدین ذهبی در باره او میگوید: یوسف بن قُزْغْلی بن عبد الله . الإمام ، الواعظ ، المؤرخ شمس الدین ، أبو المظفر الترکی ، ثم البغدادی العونی الحنفی . سِبْط الإمام جمال الدین أبی الفرج ابن الجوزی ؛ نزیل دمشق . وُلِد سنة إحدى وثمانین وخمسمائة ... وکان إماما ، فقیها ، واعظا ، وحیدا فی الوعظ ، علاّمةً فی التاریخ والسیر ، وافر الحرمة ، محبباً إلى الناس ... ودرّس بالشبلیة مدة ، وبالمدرسة البدریة التی قبالة الشبلیة . وکان فاضلا عالما ، ظریفا ، منقطعا ، منکرا ، على أرباب الدول ما هم علیه من المنکرات ، متواضعا صاحب قبول تام . یوسف بن فزعلی حنفی ، پیشوا ، فقیه ،تاریخ دان و در سخنوری یگانه بود ، در تاریخ و سرگذشت ، علامه و در نزد مردم بسیار قابل احترام و محبوب بود . مدتی در شبیله و مدرسه بدریه تدریس میکرد ، او فاضل ، دانشمند و نکته سنج بود و با دولتمردانی که کارهای ناپسندی میکردند ، مخالفت میکرد و همگان او را قبول داشتند . الذهبی ، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان بن قایماز ، تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام ، ج 48 ص 183، تحقیق : د. عمر عبد السلام تدمرى ، ناشر : دار الکتاب العربی - لبنان/ بیروت ، الطبعة : الأولى ، 1407هـ - 1987م . أبو محمد یافعی (متوفای768هـ) در باره او مینویسد : العلامة الواعظ المورخ شمس الدین أبو المظفر یوسف الترکی ثم البغدادی المعروف بابن الحوزی سبط الشیخ جمال الدین أبی الفرج ابن الجوزی أسمعه جده منه ومن جماعة وقدم دمشق سنة بضع وست مائة فوعظ بها وحصل له القبول العظیم للطف شمائله وعذوبة وعظه . در شهر دمشق مردم را موعظه می کرد و چون چهره و سخنش جذاب بود ، مورد قبول و پذیرش عموم قرار گرفت ... . الیافعی ، أبو محمد عبد الله بن أسعد بن علی بن سلیمان ، مرآة الجنان وعبرة الیقظان ، ج 4 ، ص 136 ، ناشر : دار الکتاب الإسلامی - القاهرة - 1413هـ - 1993م . قطب الدین الیونینی (متوفای726هـ) در باره او مینویسد : وکان أوحد زمانه فی الوعظ حسن الإیراد ترق لرؤیته القلوب وتذرف لسماع کلامه العیون وتفرد بهذا الفن وحصل له فیه القبول التام وفاق فیه من عاصره وکثیراً ممن تقدمه حتى أنه کان یتکلم فی المجلس الکلمات الیسیرة المعدودة أو ینشد البیت الواحد من الشعر فیحصل لأهل المجلس من الخشوع والاضطراب والبکاء ما لا مزید علیه فیقتصر على ذلک القدر الیسیر وینزل فکانت مجالسه نزهة القلوب و الأبصار یحضرها الصلحاء والعلماء والملوک والأمراء والوزراء وغیرهم ولا یخلو المجلس من جماعة یتوبون ویرجعون إلى الله تعالى . در وعظ و سخنرانی در زمان خودش منحصر به فرد بود ، با دیدنش رقت قلب برای بیننده ایجاد میشد و با شنیدن سخنش اشکها جاری می شد ، مورد قبول عموم بود ، گاهی در مجلسی کلماتی اندک و یا شعری می خواند همه حاضران را به گریه می انداخت . در مجلس وی همواره دانشمندان و امیران و وزیران و غیر آنان حضور می یافتند ، و هیچگاه نمی شد که بدون توبه کسی از مجلسش خارج شود . الیونینی ، قطب الدین أبو الفتح موسى بن محمد ، ذیل مرآة الزمان ، ج 1 ، ص 15 . 7 . المسعودی الشافعی (متوفاى346هـ):علی بن الحسین مسعودی، یکی از بزرگان شافعی مذهب در کتاب معتبر مروج الذهب تصریح به ولادت حضرت مهدی علیه السلام کرده است: الإمام الثانی عشر وفی سنة ستین ومائتین قبض أبو محمد الحسن بن علی بن محمد بن علی بن موسى بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن أبی طالب علیهم السلام فی خلافة المعتمد، وهو ابن تسع وعشرین سنة، وهو أبو المهدی المنتظر، والإِمام الثانی عشر عند القطِعیة من الإِمامیة، در سال 260هـ ابو محمد حسن بن علی ... در زمان خلافت معتمد و در سال 29 سالگی از دنیا رفت. او پدر مهدی منتظر است که امام دوازدهم از دیدگاه مذهب دوازده امامی به شمار میرود. مروج الذهب ج 4 ص 160
شرح حال مسعودیتاج الدین سبکی (متوفای771هـ) ، نام مسعودی را در زمره علمای شافعی آورده و او را مورخ ، صاحب فتوا و علامه میداند : على بن الحسین بن على المسعودى صاحب التواریخ کتاب مروج الذهب... وکان أخباریا مفتیا علامة.. . طبقات الشافعیة الکبرى ، ج 3 ، ص 456 ، تحقیق : د. محمود محمد الطناحی د.عبد الفتاح محمد الحلو ، ناشر : هجر للطباعة والنشر والتوزیع - 1413هـ ، الطبعة : الثانیة . و علیمی مجیر الدین حنبلی (متوفای927هـ ) در باره او مینویسد : علی بن الحسین بن علی أبو الحسن المسعودی من أعلام التاریخ ومن مشاهیر الرحالین ومن الباحثین المقدرین من أهل بغداد أقام بمصر وتوفی فیها عام 346 ه له مؤلفات عدیدة منها مروج الذهب وأخبار الزمان وغیر ذلک من المؤلفات القیمة . الأنس الجلیل بتاریخ القدس والخلیل ، ج 1 ، ص 11 ، تحقیق : عدنان یونس عبد المجید نباتة ، ناشر : مکتبة دندیس - عمان - 1420هـ- 1999م . شمس الدین ذهبی نیز او را اخباری و معتزلی خوانده است: 343 المسعودی صاحبمروج الذهب وغیره من التواریخ أبو الحسن علی بن الحسین بن علی من ذریة ابن مسعود عداده فی البغاددة ونزل مصر مدة وکان أخباریا صاحب ملح وغرائب وعجائب وفنون وکان معتزلیا سیر أعلام النبلاء ، ج 15 ص 48 و جمال الدین أتابکی در کتاب النجوم الزاهره او را شیخ، امام، مورخ ، اخباری و علامه معرفی کرده است: وفیها توفی علی بن الحسین بن علی الشیخ الإمام المؤرخ العلامة أبوالحسن المسعودی صاحب التاریخ المسمى بمروج الذهب قیل إنه من ذریة ابن مسعود وکان أصله من بغداد ثم أقام بمصر إلى أن مات بها فی جمادى الآخرة قال المسبحی فی تاریخه وکان أخباریا علامة الأتابکی ، جمال الدین أبی المحاسن یوسف بن تغری بردى (متوفاى874هـ) ، النجوم الزاهرة فی ملوک مصر والقاهرة ، ج 3 ص 315، ناشر : وزارة الثقافة والإرشاد القومی – مصر. 8. إبن خلکان (متوفاى681هـ):ابن خلکان در کتاب وفیات الأعیان مینویسد که حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف در شب جمعه نیمه شعبان سال 255 هجری قمری به دنیا آمد و در هنگام وفات پدر بزرگوارش پنج ساله بوده است. هر چند که او نیز همانند ذهبی دروغهای دیگری افزوده است: 562 أبو القاسم المنتظر : أبو القاسم محمد بن الحسن العسکری بن علی الهادی بن محمد الجواد المذکور قبله ثانی عشر الأئمة الاثنی عشر على اعتقاد الامامیة المعروف بالحجة وهو الذی تزعم الشیعة أنه المنتظر والقائم والمهدی وهو صاحب السرداب عندهم وأقاویلهم فیه کثیرة وهم ینتظرون ظهوره فی آخر الزمان من السرداب بسر من رأى کانت ولادته یوم الجمعة منتصف شعبان سنة خمس وخمسین ومائتین ولما توفی أبوه وقد سبق ذکره کان عمره خمس سنین واسم امه خمط وقیل نرجس والشیعة یقولون إنه دخل السرداب فی دار أبیه وامه تنظر إلیه فلم یعد یخرج إلیها وذلک فی سنة خمس وستین ومائتین وعمره یومئذ تسع سنین. وفیات الأعیان و انباء أبناء الزمان، ج2، ص94. و در جلد چهارم از همین کتاب میگوید: أبو القاسم المنتظر أبو القاسم محمد بن الحسن العسکری بن علی الهادی بن محمد الجواد المذکور قبله ، ثانی عشر الأئمة الاثنی عشر علی اعتقاد الإمامیة ، المعروف بالحجة ، وهو الذی تزعم الشیعة أنه المنتظر والقائم والمهدی، وهو صاحب السردب عندهم، وأقاویلهم فیه کثیرة، وهم ینتظرون ظهوره فی آخر الزمان من السرداب بسر من رأیز کانت ولادته یوم الجمعة منتصف شعبان سنة خمس و خمسین ومأتین، ولما توفی أبوه _ وقد سبق ذکره ـ کان عمره خمس سنین، وإسم أمه خمط وقیل نرجس. أبو القاسم المنتظر محمد بن الحسن العسکری ... در نیمه شعبان سال 255 هجری در روز جمعه به دنیا آمد و هنگامی که پدرش از دنیا رفت، پنج ساله بود . نام مادرش خمط بوده و گفته شده که اسمش نرجس بوده است. وفیات الأعیان، ج4 ، ص176
البته همانطور که پیش از این نیز گفتیم ، آن چه برای ما مهم است، اعتراف او به تولد حضرت مهدی علیه السلام اما دیگر دروغهایی که میگوید از نظر ما ارزشی ندارد و در جای دیگر بارها جواب داده شده است. شرح حال ابن خلکانذهبی در کتاب تاریخ الإسلام در باره او مینویسد: 6 - أحمد بن محمد بن إبراهیم بن أبی بکر ابن خلکان . قاضی القضاة ، شمس الدین ، أبو العباس البرمکی ، الإربلی ، الشافعی ... وکان إماما ، فاضلا ، بارعا ، متفنناً ، عارفا بالمذهب ، حسن الفتاوى ، جید القریحة ، بصیرا بالعربیة ، علامة فی الأدب والشعر وأیام الناس ، کثیر الاطلاع ، حلو المذاکرة ، وافر الحرمة ، من سروات الناس . قدم دمشق فی شبیبته . احمد بن محمد بن ابراهیم بن خلکان ، قاضی القضات و شافعی مذهب بود. او پیشوا، فاضل ، متخصص در رشتههای مختلف، آشنا به مذهب، دارای فتواهای خوب، خوش ذوق، آگاه به زبان عرب، علامه در علوم ادب ، شعر و تاریخ و ... بود. الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام ، ج 51 ص 66، تحقیق : د. عمر عبد السلام تدمرى ، ناشر : دار الکتاب العربی - لبنان/ بیروت، الطبعة : الأولى، 1407هـ - 1987م ، 9. أبو الفداء (متوفاى732هـ):عماد الدین أبو الفداء نویسنده کتاب تاریخ مشهور المختصر فی أخبار البشر در شرح حال امام عسکری علیه السلام مینویسد: وکانت ولادة الحسن العسکری المذکور، فی سنة ثلاثین ومائتین، وتوفی فی سنة ستین ومائتین فی ربیع الأول، وقیل فی جمادى الأولى، بسرمن رأى، ودفن إِلى جانب أبیه علی الزکی المذکور، والحسن العسکری المذکور، هو والد محمد المنتظر، صاحب السرداب، ومحمد المنتظر المذکور هو ثانی عشر الأئمة الاثنی عشر، على رأى الإِمامیة، ویقال له القائم، والمهدی، والحجة. وولد المنتظر المذکور، فی سنة خمس وخمسین ومائتین. ولادت امام حسن عسکری در ساله 230 و وفاقت آن حضرت در سال 260 هجری در شهر سامرا بوده و در کنار پدرش علی الزکی دفن شده است. امام عسکری پدر محمد منتظر و صاحب سرداب است. محمد منتظر ، امام دوازهم بنابر اعتقاد شیعیان است که به او قائم ، مهدی و حجت میگویند . او در سال 255 به دنیا آمده است. المختصر فی أخبار البشر ج 2 ص 45 شرح حال ابوالفداءابن قاضی شهبه در کتاب طبقات الشافعیه در باره أبو الفداء مینویسد: 537 إسماعیل بن علی بن محمود بن عمر بن شاهنشاه بن أیوب بن شاذی العالم العلامة المفنن المصنف السلطان الملک المؤید عماد الدین أبو الفداء بن الملک الأفضل نور الدین بن الملک المظفر تقی الدین بن الملک ... واشتغل فی العلوم وتفنن فیها وصنف التصانیف المشهورة منها التأریخ فی ثلاث مجلدات. قال ابن کثیر له فضائل کثیرة فی علوم متعددة من الفقه والهیئة والطب وغیر ذلک وله مصنفات عدیدة وکان یحب العلماء ویقصدونه لفنون کثیرة وکان من فضلاء بنی أیوب الأعیان منهم وذکر له الإسنوی فی طبقاته ترجمة عظیمة وقال کان جامعا لأشتات العلوم أعجوبة من أعاجیب الدنیا ماهرا فی الفقه والتفسیر والأصلین والنحو وعلم المیقات والفلسفة والمنطق والطب والعروض والتأریخ وغیر ذلک من العلوم شاعرا ماهرا کریما إلى الغایة صنف فی کل علم تصنیفا نفسیا أو تصانیف وتوفی فی المحرم سنة اثنتین وثلاثین وسبعمائة فجأة عن ستین سنة إلا ثلاثة أشهر وأیاما وقال الذهبی توفی کهلا وهو عجیب تصحف علیه سبعین بتسعین وتبعه الإسنوی. اسماعیل بن علی بن محمود ... دانشمند، علامه ، استاد فنون مختلف، نویسنده ... در علوم مختلف متخصص بود و کتابهای مشهوری نوشت؛ از جمله کتاب تاریخ که سه جلد است. ابن کثیر گفته: او دارای برتریهای زیاد در علوم مختلف ؛ از جمله : فقه ، هیئت، طب و ... داشت . کتابهای زیادی نوشت ، علما را دوست داشت و علما برای یادگیری علوم مختلف پیش او میآمدند... . إبن قاضی شهبة ، أبو بکر بن أحمد بن محمد بن عمر (متوفای851هـ) ، طبقات الشافعیة ، ج 2 ص 256 ، تحقیق : د. الحافظ عبد العلیم خان ، ناشر : عالم الکتب - بیروت ، الطبعة : الأولى ، 1407هـ. 10. الرازی الشافعی (متوفاى604هـ):فخر الدین رازی مفسر نامدار اهل سنت در کتاب الشجرۀ المبارکه در شرح حال امام عسکری علیه السلام مینویسد: أما الحسن العسکری الإمام (ع) فله إبنان وبنتان ، أما الإبنان فأحدهما صاحب الزمان عجل الله فرجه الشریف ، والثانی موسى درج فی حیاة أبیه وأما البنتان ففاطمة درجت فی حیاة أبیها ، وأم موسى درجت أیضاًً. امام حسن عسکری، دو پسر و دو دختر داشت. اما دو پسر او یکی صاحب الزمان است و دیگری موسی که در زمان حیات پدرش از دنیا رفت. اما دخترانش یکی فاطمه و دیگری ام موسی بود که هر دو در زمان حیات پدرش از دنیا رفتند. الرازی الشافعی، فخر الدین محمد بن عمر التمیمی (متوفاى604هـ)، الشجرة المبارکة فی أنساب الطالبیة، ص78 ـ 79 .
شرح حال فخر رازیشمس الدین ذهبی در باره فخر رازی مینویسد: وفخر الدین الرازى العلامة أبو عبد الله محمد بن عمر بن حسین القرشی الطبرستانی الأصل الشافعی المفسر المتکلم صاحب التصانیف المشهورة ولد سنة أربع وأربعین وخمس مئة واشتغل على والده الإمام ضیاء الدین خطیب الرى صاحب محی السنة البغوی وکان ربع القامة عبل الجسم کبیر اللحیة جهوری الصوت صاحب وقار وحشمة له ثروة وممالیک وبزة حسنة وهیئة جمیلة إذا رکب مشى معه نحو الثلاث مئة مشتغل على اختلاف مطالبهم فی التفسیر والفقه والکلام والأصول والطب وغیر ذلک وکان فرید عصره ومتکلم زمانه ورزق الحظوة فی تصانیفه وانتشرت فی الأقالیم وکان ذا باع طویل فی الوعظ فبکى کثیرا فی وعظه فخر الدین رازی که اصلش از طبرستان و شافعی مذهب بود . او مفسر ، متکلم و صاحب کتابهای مشهوری است . هنگامی که راه میرفت، سیصد نفر از دانشجویان با گرایشهای مختلف ؛ از جمله تفسیر ، فقه، کلام، اصول ، پزشکی و ... او را همراهی میکردند. او یگانه دوران و متکلم زمان خود بود ... الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، العبر فی خبر من غبر، ج 5 ص 18، تحقیق: د. صلاح الدین المنجد، ناشر: مطبعة حکومة الکویت - الکویت، الطبعة: الثانی، 1984. 11. صلاح الدین الصفدی (متوفاى764هـ):خلیل بن أیبک صفدی، یکی دیگر از بزرگان اهل سنت است که به ولادت حضرت مهدی علیه السلام تصریح کرده است . وی در الوافی بالوفیات مینویسد: الحجة المنتظر محمد بن الحسن العسکری بن على الهادی ابن محمد الجواد بن علی الرضا بن موسى الکاظم بن محمد الباقر بن زین العابدین على بن الحسین بن علی بن أبی طالب رضى الله عنهم الحجة المنتظر ثانی عشر الأیمة الأثنی عشر هو الذی تزعم الشیعة انه المنتظر القائم المهدی وهو صاحب السرداب عندهم وأقاویلهم فیه کثیرة ینتظرون ظهوره آخر الزمان من السرداب بسر من رأى ولهم إلى حین تعلیق هذا التاریخ أربع مائة وسبعة وسبعین سنة ینتظرونه ولم یخرج ولد نصف شعبان سنة خمس وخمسین. حجت منتظر ، محمد بن الحسین العسکری ... دوازدهمین امام مذهب دوازد امامی است ... او در نیمه شعبان سال 255 به دنیا آمده است. الوافی بالوفیات، ج2، ص249.
همان طور که در ذیل کلام ذهبی گفتیم، مقصود ما از نقل کلام این گونه افراد نیست که آنها حضرت مهدی را امام زمان خود میدانند و همان اعتقادی را دارند که ما داریم ؛ بلکه هدف ما از نقل کلام آنها تنها تصریح آنها به تولد امام زمان علیه السلام است که هیچ اشکالی در این قضیه نیست . شرح حال صفدی:شمس الدین ذهبی در باره او مینویسد: ( 107 ) خلیل بن أیبک الصفدی خلیل بن أیبک الإمام العالم الأدیب البلیغ الأکمل صلاح الدین أبو الصفاء الصفدی من موالی الأمیر الکبیر فارس الدین الألبکی ولد سنة تسع وتسعین وستمائة ( 699 ه 1300 ) وطلب العلم وشارک فی الفضائل وساد فی علم الرسائل وقرأ الحدیث وکتب المنسوب وسمع من یونس الدبابیسی وحمل عن أبی حیان وأبی الفتح الأندلسیین وکتب المنسوب وجمع وصنف والله یمده بتوفیقه سمع منی وسمعت منه له توالیف وکتب وبلاغة خلیل بن أیبک، پیشوا ، دانشمند، ادیب و ... بود الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، المعجم المختص بالمحدثین (معجم المحدثین)، ج 1 ص 91، تحقیق : د. محمد الحبیب الهیلة ، ناشر : مکتبة الصدیق - الطائف ، الطبعة : الأولى ، 1408هـ . 12. خیر الدین الزرکلی (متوفای1410هـ):خیر الدین زرکلی، یکی از دانشمندان معاصر وهابی است که تصریح به ولادت حضرت مهدی علیه السلام کرده است: محمد بن الحسن العسکری الخالص بن علی الهادی أبو القاسم ، آخر الأئمة الإثنی عشر عند الإمامیة ، وهو المعروف عندهم بالمهدی ، وصاحب الزمان ، والمنتظر ، والحجة وصاحب السرداب ، ولد فی سامراء ، ومات أبوه وله من العمر نحو خمس سنین. محمد فرزند حسن عسکری... آخرین امام از ائمه دوازدگانه در نزد شیعه است . او از دیدگاه شیعیان به مهدی، صاحب الزمان، منتظر ، حجت و صاحب سرداب مشهور است . او در سامرا به دنیا آمد و در هنگام وفات پدرش پنج سال داشته است. الأعلام قاموس تراجم لأشهر الرجال والنساء من العرب والمستعربین والمستشرقین ، ج6، ص80. شرح حال زرکلیمحمد ناصر الدین ألبانی، دانشمند مشهور وهابی در باره زرکلی مینویسد: العلامة الزرکلی - وهو من أعلم من عرفنا فی العصر الحاضر بتراجم الأعلام قدیماً وَحَدِیثاً. علامه زرکلی ، آگاهترین شخص نسبت به تراجم بزرگان گذشته و جدید است که من میشناسم. البانی ، محمد ناصر الدین ، متوفای 1420هـ) ، سلسلة الأحادیث الضعیفة والموضوعة وأثرها السیئ فی الأمة ، ج12، ص 924، ناشر : دار المعارف ـ الریاض. 13. ابومحمد الیافعی (متوفاى768هـ):وفیها وقیل فی سنة ستین توفى الشریف العسکرى الحسن بن على بن محمد ابن على بن موسى الرضى بن جعفر الصادق بن محمد الباقر بن على زین العابدین ابن الحسین بن على بن ابى طالب رضى الله تعالى عنهم أحد الائمة الاثنى عشر على اعتقاد الامامیة وهو والد المنتظر صاحب السرداب. در 260 هجری حسن بن العسکری ... از دنیا رفت . او یکی از ائمه دوازدگانه بنابر اعتقاد مذهب امامیه است . او پدر منتظر صاحب سرداب است. مرآة الجنان وعبرة الیقظان، ج2، ص81 .
شرح حال یافعی:ابن قاضی شهبه در کتاب طبقات الشافعیه مینویسد: 644 عبد الله بن أسعد بن علی بن سلیمان بن فلاح الشیخ الإمام القدوة العارف الفقیه العالم شیخ الحجاز عفیف الدین أبو محمد الیافعی الیمنی ثم المکی. عبد الله بن أسعد یافعی یمنی که بعدها ساکن مکه شد شیخ ، پیشوا ، رهبر ، عارف ، فقیه ، دانشمند و بزرگ حجاز بود. إبن قاضی شهبة ، أبو بکر بن أحمد بن محمد بن عمر (متوفای851هـ) ، طبقات الشافعیة ، ج 3 ص 95، تحقیق : د. الحافظ عبد العلیم خان ، ناشر : عالم الکتب - بیروت ، الطبعة : الأولى ، 1407هـ. و خالد بن عیسی بلوی در کتاب تاج المفرق مینویسد: وأکبر من لقیت به وأفضلهم وأعلمهم بالله تعالى وأزهدهم وأکملهم الشیخ الإمام الأوحد، ولى الله تعالى أبو محمد بن أسعد بن علی الیافعی، الیمنی الشافعی، رضی الله عنه هو أجل العلماء العابدین وأفضل الأولیاء الزاهدین، وأحفل الأدباء البلغاء الماجدین آثر الفقر عن الغنى، واختار الآخرة على الدنیا . بزرگترین، برترین و آگاه ترین شخص نسبت به خدای تعالی، زاهدترین و کامل ترین شخصی که ملاقات کردم، شیخ و پیشوای یگانه، ولی خدای تعالی ابو محمد بن أسعد بن علی یافعی یمنی و شافعی بود . او بزرگترین دانشمند با تقوا و برترین أولیاء زهدان بود ... البلوی ، خالد بن عیسى (متوفای765هـ)، تاج المفرق فی تحلیة علماء المشرق، ج1، ص 67 ، طبق برنامه الجامع الکبیر. 14. أحمد القرمانی الحنفی (متوفای1019هـ)احمد بن یوسف القرمانی دانشمندی که در دربار چهار تن از سلاطین عثمان خدمت کرده و در تمام جنگهای آنان علیه ایران و عراق و ... شرکت داشته، در کتاب أخبار الدول مینویسد: فی ذکر أبی القاسم محمد الحجة الخلف الصالح : وکان عمره عند وفاة أبیه خمس سنین ، أتاه الله فیها الحکمة کما أوتیها یحیى (ع) صبیاً ، وکان مربوع القامة ، حسن الوجه والشعر ، أقنى الأنف ، أجلى الجبهة .... وإتفق العلماء على أن المهدی هو القائم فی آخر الوقت ، وقد تعاضدت الأخبار على ظهوره ، وتظاهرت الروایات على إشراق نوره ، وستسفر ظلمة الأیام واللیالی بسفوره ، وینجلی برؤیته الظلم إنجلاء الصبح ، عن دیجوره ، ویسیر عدله فی الآفاق فیکون أضوء من البدر المنیر فی مسیره. شرح حال ابو القاسم محمد الحجۀ الخلف الصالح عمر او در هنگام وفات پدرش پنج سال بوده است . خداوند در کودکی به او حکمت آموخت، همانطوری که به حضرت یحیی در کودکی اعطا کرد . آن حضرت قامت چهارشانه، صورت و موی زیبا، بینی کشیده، پیشانی نورانی دارد. علما اتقاف دارند که مهدی همان کسی است که در آخر الزمان قیام میکند. أخبار الدول وآثار الأول ، ج1، ص353 ـ 354.
شرح حال قرمانی حنفیخیر الدین زرکلی در باره او میگوید: القرمانی ( 939 - 1019 ه = 1532 - 1610 م ) أحمد بن یوسف بن أحمد بن سنان القرمانی الدمشقی : مؤرخ منشئ ، حسن المحاضرة ، رقیق المعاشرة . ولد ونشأ فی دمشق وتولى فیها النظر فی وقف الحرمین . له التاریخ المعروف بتاریخ القرمانی واسمه ( أخبار الدول وآثار الأول - ط ) و ( الروض النسیم فی مناقب السلطان إبراهیم - خ ) ومات فی دمشق . احمد بن یوسف القرمانی الدمشقی، در تاریخ نوآوری داشت، خوش صحبت بود و معاشرت با او لذت داشت. در دمشق متولد و بزرگ شد و مسؤول نظارت بر وقف حرمین بود . کتاب تاریخ او معروف به تاریخ قرمانی است که اسم کتابش أخبار الدول و آثار الأول بود . الأعلام، خیر الدین الزرکلی، ج1، ص275 15. یحیی بن سلامه ﴿متوفای553هـ﴾أبو الفضل یحیى بن سلامة بن الحسین حصکفی یکی از بزرگان اهل سنت است که وجود حضرت مهدی علیه السلام را مفروغ عنه گرفته و در باره آن حضرت و سایر ائمه اهل بیت علیهم السلام شعر سروده است . ابن کثیر دمشقی سلفی پس از نقل غزل طولانی از او مینویسد: ثم خرج من هذا التغزل إلى مدح أهل البیت والأئمة الإثنی عشر رحمهم الله وسائلی عن حب أهل البیت هل أقر إعلانا به أم أجحد هیهات ممزوج بلحمی ودمی حبهم هو الهدى والرشد حیدرة والحسنان بعده ثم علی وابنه محمد وجعفر الصادق وابن جعفر موسى ویتلوه على السید أعنی الرضى ثم ابنه محمد ثم علی وابنه المسدد والحسن الثانی ویتلو تلوه محمد بن الحسن المفتقد ... فلا یظن رافضی أننی وافقته أو خارجی مفسد ... والشافعی مذهبی مذهبه لأنه فی قوله مؤید اتبعته فی الأصل والفرع معا فلیتبعنی الطالب المرشد إنی بإذن الله تاج سابق إذا ونی الظالم ثم المفسد پس از این غزل به مدح اهل بیت و ائمه دوازده گانه میپردازند و میگوید: ای کسی که از من در باره محبت أهل بیت سؤال میکنی که آیا آشکارا به آن اقرار میکنم یا منکر میشوم؟ بدان ! هرگز انکار نمیکنم، محبت آنان با گوشت و خون من آمیخته شده است . محبت آنان هدایت و رشد است . مقصود از اهل بیت، حیدر است و حسنین و ... دوازدهمین آنان حسن است که بعد از او محمد بن الحسن خواهد آمد که الآن غائب شده است. کسی گمان نکند که من رافضی شده و با آنان موافق هستم یا این که خارجی و فاسد هستم . مذهب من شافعی است؛ زیرا او در دیدگاهش تأیید شده است. من از شافعی در اصل و فرع پیروی میکنم ؛ پس هر کسی خواهان هدایت است از من پیروی کند... البدایة والنهایة ج14، ص154-155 .
شرح حال یحیی بن سلامهشمس الدین در کتاب سیر أعلام النبلاء در باره او مینویسد: 3 الحصکفی الإمام العلامة الخطیب ذو الفنون معین الدین أبو الفضل یحیى بن سلامة بن حسین بن أبی محمد عبد الله الدیاربکری الطنزی الحصکفی نزیل میافارقین تأدب ببغداد على الخطیب أبی زکریا التبریزی وبرع فی مذهب الشافعی وفی الفضائل مولده فی سنة ستین وأربع مئة تقریبا وولی خطابة میافارقین وتصدر للفتوى وصنف التصانیف وله دیوان خطب ودیوان نظم وترسل . الحصکفی، پیشوا، علامه، خطیب و استاد فنون مختلف بود. در بغداد نزد ابوزکریا تبریزی ادبیات خواند و متخصص مذهب شافعی شد. در شهر میافارقین متصدی خطبه نماز جمعه و صدور فتوا شد .. الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، سیر أعلام النبلاء، ج 20 ص 320، تحقیق : شعیب الأرناؤوط , محمد نعیم العرقسوسی ، ناشر : مؤسسة الرسالة - بیروت ، الطبعة : التاسعة ، 1413هـ . 16. ابن صباغ المالکی المکی ، (متوفای855هـ):علی بن محمد بن أحمد مشهور به ابن صباغ مالکی در کتاب الفصول المهمه تصریح به ولادت آن حضرت کرده و القاب او را شمرده است: ولد أبو القاسم محمد الحجه بن الحسن الخالص بسر من رأى لیلة النصف من شعبان سنة 255 للهجره ، وأما نسبه أباً وأماً فهو أبو القاسم محمد الحجه بن الحسن الخالص بن علی الهادی بن محمد الجواد بن علی الرضا بن موسى الکاظم بن جعفر الصادق بن محمد الباقر بن علی زین العابدین بن الحسین بن علی بن أبی طالب (ع) ، وأما أمه فأم ولد یقال لها : نرجس خیر أمة ، وقیل : إسمها غیر ذلک ، وأما کنیته فأبو القاسم ، وأما لقبه فالحجه والمهدی والخلف الصالح والقائم المنتظر وصاحب الزمان وأشهرها المهدی. ابو القاسم محمد الحجۀ بن الحسن در نیمه شعبان سال 255هـ در سامرا به دنیا آمد. کنیهاش ابو القاسم و اسمش محمد الحجۀ بن الحسن است ... مادرش کنیز است که گفتهاند اسمش نرجس خیر أمه بوده است . القابش : حجت ، خلف الصالح، قائم، منتظر صاحب الزمان و مشهورترین لقبش مهدی است. الفصول المهمة فی معرفة الأئمة، ص282. شرح حال ابن صباغ مالکی:شمس الدین سخاوی در شرح حال ابن صباغ مینویسد: علی بن محمد بن أحمد بن عبد الله نور الدین الأسفاقسی الغزی الأصل المکی المالکی ویعرف بابن الصباغ . ولد من ذ الحجة سنة أربع وأربعین وثمانین وسبعمائة ونشأ بها فحفظ القرآن والرسالة فی الفقه ابن مالک وعرضهما على الشریف الرحمن الفاسی وعبد الوهاب بن العفیف الیافعی والجمال ابن ظهیر وقربیه أبی السعود النووی وعلی بن محمد بن أبی بکر الشیبی ومحمد ابن سلیمان بن أبی بکر البکری ، وأجاز له وأخذ فی الفقه عن أولهم والنحو عن الجلال عبد الواحد المرشدی وسمع على الزین المراغی سداسیات الرازی وکتب بخط الحسن وباشر الشهادة مع إشراف على نفسه لکنه کان ساکنا مع القول بأنه تاب وله مؤلفات منها الفصول المهمة لمعرفة الأئمة وهم اثنا عشر والعبر فیمن شفه النظر ، أجاز لی . ومات فی ذی القعدة وخمسین ودفن بالمعلاة سامحه الله وإیانا. علی بن محمد ... که اصالتا اهل غزه بود، ساکن مکه و مالکی مذهب و مشهور به این صباغ است. در مکه بزرگ شد، قرآن و رسالهای را در فقه امام مالک حفظ کرد و آن را بر شریف الرحمن فاسی و عبد الوهاب بن عفیف یافعی و ... عرضه کرد... او کتابهای مختلفی دارد که از جمله آنها کتاب فصول المهمۀ در شناخت ائمه دوازدگانه است ... السخاوی، شمس الدین محمد بن عبد الرحمن (متوفاى902هـ)، الضوء اللامع لأهل القرن التاسع ، ج 5 ص 283، ناشر : منشورات دار مکتبة الحیاة – بیروت. 17. شیخ عبد المعطی أبا کثیر مکی (متوفای989هـ):عبد القادر عیدروسی در کتاب النور السافر شعری را از شیخ عبد المعطی مینویسد که در آن اسم حضرت را میآورد و میگوید که در رفع گرفتاری خواندن این شعر را تجربه کرده است: قال وقد جربتهما للفرج بعد الشدة مفیدة ومنه فی الإثنی عشر الأئمة بالمصطفى وعلى البتول وبالسبطین ثم علی والباقر العلم جعفر وموسى علی والجواد کذا علی الحسن وکذا المهدی ذی الشیم . من این دو شعر را در هنگام رفع گرفتاری تجربه کرده و مفید دیدهام . یکی از این شعرها در باره ائمه دوازده گانه است : به حق مصطفی، بتول ... و همچنین به حق مهدی که خالی بر گونه دارد. تاریخ النور السافر عن أخبار القرن العاشر ، ص479ـ481. شرح حال عبد المعطی أبا کثیر المکی:عیدروسی در شرح حال او مینویسد: سنة تسع وثمانین بعد التسعمائة ( 989 ) ه وفی لیلة الثلاثاء لثلاث بقینمن ذی الحجة سنة تسع وثمانین توفی الشیخ الفاضل المحدث المعمر عبد المعطی بن الشیخ حسن بن الشیخ عبد الله أبا کثیر المکی ثم الحضرمی بأحمد آباد وکان مولده فی رجب سنة خمس وتسعمائة وکان من الأدباء الفاضلین والشعراء المصقعین ولد بمکة ونشأ بها ولقی جماعة من العلماء الفاضلین وشارک فی المنقول والمعقول وتفنن فی کثیر من العلوم. در سال 989هـ و در شب سه شنبه 28 ذی الحجه سال 989هـ شیخ فاضل و محدث سالخورده عبد المعطی بن شیخ حسن مکی در احمد آباد از دنیا رفت . او از ادیبان فاضل و از شعرای بلند آوازه بود . در مکه به دنیا آمد و در همان جا بزرگ شد. گروهی از علمای فاضل را ملاقات کرد و عالم علوم عقلی و نقلی بود و در بسیاری از علوم متخصص شد. النور السافر ج 1 ص 326 18. محمد أمین السویدی (1246هـ):شیخ أبو الفوز محمد أمین السویدی از علمای اهل سنت در قرن سیزدهم در کتاب سبائک الذهب به ولادت آن حضرت تصریح کرده است: محمد المهدی : وکان عمره عند وفاة أبیه خمس سنین ، وکان مربوع القامة ، حسن الوجه والشعر ، أقنى الأنف ، صبیح الجبهة ، وزعم الشیعة أنه غاب فی السرداب بسر من رأى والحرس علیه ... محمد المهدی که عمر او در هنگام وفات پدرش پنج ساله بود، اندام چهار شانه داشت، صورت و موهای زیبا ، بینی کشیده و پیشانی نورانی داشت . سبائک الذهب فی معرفة قبائل العرب، ص346. البته ایشان نیز همانند اسلاف خود پس از اعتراف به تولد حضرت مهدی علیه السلام مطالب دروغ دیگری مثل قضیه سرداب و ... را میافزاید و اشکالاتی به عقیده شیعه میگیرد . و همان طور که پیش از این گفتیم، آن چه برای ما مهم است اعتراف آنها به تولد حضرت مهدی است؛ سایر اشکالات و دروغهای آنها در جای دیگر پاسخ داده شده است. شرح حال السویدیالشیخ أبو الفوز محمد أمین السویدی أحد کبار الکتبة فی بغداد وله مؤلفات جلیلة فی عدة فنون منها کتاب سبائک الذهب فی معرفة أنساب العرب الذی نشر بالطبع وقد مر لنا وصفه وکتاب الجواهر والیواقیت فی معرفة القبلة والمواقیت. وکتاب رد على الرافضة. شیخ أبو الفوز محمد أمین سوید یکی از نویسندگان بزرگ در بغداد بود که کتابهای گرانسنگی در علوم مختلف نگاشت که از جمله آنها کتاب سبائک الذهب فی معرفۀ أنساب العرب است . و همچنین کتابی در رد رافضیها نوشته است. رزق الله بن یوسف بن عبد المسیح بن یعقوب شیخو (متوفای1346هـ) ، تاریخ الآداب العربیة ، ج1، ص 49 ، طبق برنامه الجامع الکبیر إسماعیل باشا بغدادی در کتاب هدیۀ العارفین او را یکی از علمای شافعی خوانده است: السویدی. أبو الفوز محمد امین بن الشیخ علی بن محمد سعید البغدادی الشافعی المعروف بالسویدی توفی راجعا عن الحج بالبریدة من قرى نجد سنة 1246 ست البغدادی ، إسماعیل باشا (متوفای1339هـ) ، هدیة العارفین أسماء المؤلفین وآثار المصنفین ، ج 6 ص 364، ناشر : دار الکتب العلمیة – بیروت، 1413هـ ـ 1992م. 19. محمد بن یوسف الکنجی (متوفای 658هـ):محمد بن یوسف گنجی شافعی در کتاب کفایۀ الطالب در شرح حال امام عسکری علیه السلام مینویسد: وهو الإمام بعد الهادی ، مولده بالمدینة فی شهر ربیع الآخر سنة إثنین وثلاثین ومأتین وقبض یوم الجمعة لثمان خلون من شهر ربیع الأول سنة ستین ومأتین له یومئذ ثمان وعشرون سنة ودفن فی داره بسر من رأى فی البیت الذی دفن فیه أبوه ، وخلف إبنه وهو الإمام المنتظر. او بعد از امام هادی به امامت رسید در ربیع الثانی سال 232 به دنیا آمد ... پس از خود فرزندی را به جای گذاشت که او امام منتظر است. کفایة الطالب ، ص 458. شرح حال گنجی شافعیخلیل بن أیبک صفدی در شرح حال گنجی شافعی مینویسد: الفخر الکنجی محمد بن یوسف بن محمد بن الفخر الکنجی نزیل دمشق عنی بالحدیث وسمع ورحل وحصل کان إماما محدثا لکنه کان یمیل إلى الرفض... محمد بن یوسف گنجی، ساکن دمشق بود و به علم حدیث توجه داشت و برای شنیدن آن مسافرت و تحصیل میکرد. او پیشوا و محدث بود؛ اما به طرف رافضیها تمایل داشت... الصفدی، صلاح الدین خلیل بن أیبک (متوفاى764هـ)، الوافی بالوفیات، ج 5 ، ص166 ، تحقیق أحمد الأرناؤوط وترکی مصطفى، ناشر: دار إحیاء التراث - بیروت - 1420هـ- 2000م. 20. تذکره الهاشمی:برخی از اهل سنت ایرانی که ساکن امارات هستند و خود را سید و منتسب به رسول خدا صلی الله علیه وآله میدانند، کتابی با عنوان «تذکره الهاشمی» چاپ کردهاند که در این کتاب نیز تصریح شده است که حضرت امام عسکری علیه السلام فرزندی به نام محمد داشته است: تولد امام زمان در 15 شعبان سال 255 هجری فرزند امام حسن عسکری اسم مادر نرجس. تذکره الهاشمی نسب السادات الحسینی ص 185 عقیل هاشمی کارشناس شبکه کلمه خبیثه در برنامه زنده همین کتاب را در دست خود گرفته بود و ادعا میکرد که نسب او نیز در این کتاب آمده است . هر چند که به اقرار معروفترین نسب شناسان بخشی که در این کتاب مرتبط با نسب خاندان وی میشود تحریف شده و چنین نسبی در تاریخ وجود ندارد. ************* البته کتابهای دیگری نیز وجود دارد که تصریح کردهاند حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف به دنیا آمده است که ما به همین اندازه اکتفا کرده و ان شاء الله در فرصت مناسب افراد دیگری را نیز به این فهرست خواهیم افزود. |
آیا نامهاى متعدد حضرت نرجس (س) دلیل بر عدم تولد حضرت مهدى (عج) است؟ | ||
گروه مهدویت | ||
/meta>/meta>/meta>/meta> سؤال کننده: بهرام طرح شبهه:احسان الهى ظهیر، وهابى معاصر پاکستانى و همچنین غالب عواجى یکى دیگر از وهابىهاى معاصر، اختلاف در اسم مادر امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشریف را دلیل بر ضعف قضیه ولادت آن حضرت دانستهاند. احسان الهى ظهیر مىنویسد: اختلف فی اسم الجاریة التی قالوا انّها ولدته، فقال قائلهم: انّ اسمها نرجس، وقیل: اسمها صقیل أو صیقل، وقیل: حکیمة، وقیل غیر ذلک. در باره نام کنیزى که مىگویند او را به دنیا آورده است، اختلاف شده است؛ برخى گفتهاند که اسم او نرجس بوده، برخى دیگر صقیل، صیقل، حکیمه و... گفتهاند. الشیعة والتشیع، ص272 ـ 273. غالب عواجی نیز همین مطلب را در کتاب فرق معاصرة، ج1، ص263، تکرار کرده است. نقد و بررسی:این شبهه از آن دسته شبهاتى است که واقعا باید به و هوش و ذکاوت طرح کننده آن آفرین گفت و او را به خاطر این کشف بزرگ تحسین کرد!! اگر این اختلافات جزئى بتواند اصل وجود افراد را زیر سؤال ببرد، اهل سنت براى اثبات وجود اشخاص زیادى دچار مشکل خواهند شد که در ادامه به برخى از آنها پرداخته خواهد شد. نامها و القاب مادر امام زمان (عج):حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ إِسْحَاقَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ زَکَرِیَّا بِمَدِینَةِ السَّلَامِ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ خَلِیلَانَ قَالَ: حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ غِیَاثِ بْنِ أَسِیدٍ قَالَ: وُلِدَ الْخَلَفُ الْمَهْدِیُّ علیه السلام یَوْمَ الْجُمُعَةِ وَأُمُّهُ رَیْحَانَةُ وَیُقَالُ لَهَا نَرْجِسُ وَیُقَالُ صَقِیلُ وَیُقَالُ سَوْسَنُ إِلَّا أَنَّهُ قِیلَ لِسَبَبِ الْحَمْلِ صَقِیلُ.... غیاث بن اسید گفت حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشریف روز جمعه متولد شد، نام مادرش ریحانه بود به او نرجس گفته مىشد و بعضى گفتهاند مادرش صیقل است و گفتهاند که سوسن است؛ مگر این که برخى گفتهاند به خاطر فرزندى که باردار بوده، صقیل (نورانى، روشن و براق) نامگذارى شده است. الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفاى381هـ)، کمال الدین و تمام النعمة، ص432، تحقیق: علی اکبر الغفاری، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامی ( التابعة ) لجماعة المدرسین ـ قم، 1405هـ. علامه مجلسى رضوان الله تعالى علیه در شرح جمله «قِیلَ لِسَبَبِ الْحَمْلِ صَقِیلُ» گفته است: بیان قوله إلا أنه قیل لسبب الحمل أی إنما سمی صقیلا لما اعتراه من النور و الجلاء بسبب الحمل المنور یقال صقل السیف و غیره أی جلاه فهو صقیل و لا یبعد أن یکون تصحیف الجمال. منظور از جمله: « لِسَبَبِ الْحَمْلِ صَقِیلُ؛ چون به آن حضرت باردار بود او را صیقل نامیدند» روشنى و نورى بوده که از آن بانو به دلیل حمل نور امامت ساطع مىشده است؛ همانطور وقتى مىگویند «فلانى شمشیر را صیقل داد» به علت درخشش آن است، بعید نیست که منظور از جمله وصف جمال آن بانو باشد. المجلسی، محمد باقر (متوفاى 1111هـ)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج51، ص15، تحقیق: محمد الباقر البهبودی، ناشر: مؤسسة الوفاء - بیروت - لبنان، الطبعة: الثانیة المصححة، 1403هـ - 1983م. در برخى فرهنگ نامهها گفته شده است: الصِّقَالَة. منسوب به جزیره سیسیل در ایتالیا این کلمه در زبان متداول رایج است. مهیار، رضا (معاصر)، فرهنگ ابجدى، ص556، ماده صقل. طبق این معنا شاید بتوان گفت که چون آن بانو از روم و شاید جزیره سیسیل آمده بوده، به او صقیل مىگفتهاند. مناوى، از علماى برجسته اهل سنت، تصریح مىکند که اسم او نرجس بوده است: وأما أمه فاسمها نرجس من أولاد الحواریین. اما اسم مادر آن حضرت نرجس از فرزندان حواریین حضرت عیسى بوده است. المناوی، محمد عبد الرؤوف بن علی بن زین العابدین (متوفاى 1031هـ)، فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، ج 6 ص 277، ناشر: المکتبة التجاریة الکبری - مصر، الطبعة: الأولى، 1356هـ. آیا مادر امام عصر (عج) حکیمه نام داشته است؟حضرت حکیمه خاتون، عمه حضرت امام عسکرى علیه السلام در زمان ولادت امام عصر دایه آن حضرت بوده است؛ اما برخى در بین نامهاى مادر ایشان «حکیمه» را نیز اضافه کردهاند. محمد بن طلحه شافعى، یکى از علماى اهل سنت در کتاب مطالب السؤول ادعا مىکند که برخى گفتهاند یکى از نامهاى مادر امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشریف حکیمه بوده است: وأمه: أم ولد تسمى صقیل، وقیل: حکیمة، وقیل: غیر ذلک. الشیخ کمال الدین محمد بن طلحة الشافعی (متوفاى652هـ)، مطالب السؤول فی مناقب آل الرسول (ع)، ص481، تحقیق ماجد ابن أحمد العطیة. برخى از علماى شیعه نیز همین مطلب را به نقل از او در کتابهاى خود آوردهاند؛ از جمله مرحوم اربلى در کشف الغمه مىنویسد: قال الشیخ کمال الدین بن طلحة رحمه الله الباب الثانی عشر فی أبی القاسم محمد الحجة بن الحسن الخالص... أمه أم ولد تسمى صیقل وقیل حکیمة وقیل غیر ذلک. الإربلی، أبو الحسن علی بن عیسی بن أبی الفتح (متوفاى693هـ)، کشف الغمة فی معرفة الأئمة، ج3، ص333 ـ 234، ناشر: دار الأضواء ـ بیروت، الطبعة الثانیة، 1405هـ ـ 1985م. سید هاشم بحرانى در غایة المرام، سید محسن امین در أعیان الشیعه و... همین مطلب را از محمد بن طلحه شافعى نقل کردهاند. البحرانی الموسوی، أبو المکارم السید هاشم بن السید سلیمان بن السید إسماعیل (متوفاى1107هـ)، غایة المرام وحجة الخصام فی تعیین الإمام من طریق الخاص والعام، ج7، ص135، تحقیق العلامة السید علی عاشور. الامام السید محسن الأمین (متوفاى1371هـ)، أعیان الشیعة، تحقیق: حسن الأمین، ج2، ص64، ناشر: دار التعارف للمطبوعات ـ بیروت. همان طور که ملاحظه شد، مصدر اصلى این نقل قول، کتاب مطالب السؤول محمد بن طلحه شافعى است و او هم براى این قول نه قائلى ذکر کرده و نه دلیلى آورده است؛ بنابراین ارزش استناد ندارد. به احتمال فراوان او نام عمه امام عسکرى علیه السلام را که در زمان تولد امام عصر عجل الله تعالى فرجه الشریف دایه آن حضرت بوده، در روایات ولادت دیده و بین نام مادر و دایه آن حضرت خلط کرده است. نامهای متعدد زنان در صدر اسلاماختلاف در اسم مادر امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشریف هرگز نمىتواند اصل ولادت آن حضرت را زیر سؤال ببرد؛ چرا که در گذشته، داشتن نامهاى متعدد در میان مردم کاملا مرسوم بوده است. برخى توسط پدر نامگذارى مىشدند؛ اما مادران اسم دیگرى را براى او انتخاب مىکردند؛ دختران وقتى ازدواج مىکردند؛ خانواده شوهر اسم جدیدى براى او انتخاب مىکردند؛ چنانچه تا امروز این مسأله در برخى از کشورهاى اسلامى مرسوم است. برخى از افراد علاوه بر نام، القاب متعددى داشتند که آیندگان به اشتباه این القاب را اسمهای متعدد آنها فرض کردهاند. مثلا حضرت زهرا سلام الله علیها، تنها دختر رسول خدا صلى الله علیه وآله از کسانى است که نامها و القاب متعددى داشته است؛ از جمله: زهرا، فاطمه، صدیقه، مرضیه، راضیه، زکیه، طاهره، طیبه، مطهرة، ریحانه، محدثه، کامله، فاضله... زنان دیگرى را نیز مىتوان در صدر اسلام پیدا کرد که نامهاى متعددى داشتهاند. ابن أثیر در اسد الغابه مىنویسد: سُهَیمة امرأة رِفاعَةَ القُرَظی. وقد تقدم ذکرها فی رِفَاعَةَ، وفی عبد الرحمن بن الزبیر. وقیل: اسمها تمیمة، وقیل: عائشة. سهمیه همسر رفاعه... برخى گفتهاند که اسم تمیمه و بعضى گفتهاند که عائشه بوده. ابن أثیر الجزری، عز الدین بن الأثیر أبی الحسن علی بن محمد (متوفاى630هـ)، أسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج 7 ص 171، تحقیق عادل أحمد الرفاعی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1417 هـ - 1996 م. و نیز مىنویسد: فَاطِمَةُ بنتُ حَمزة بن عبد المطلب القُرَشیة الهَاشِمیة ابنة عم النبی. وقیل: اسمها أُمامة. وقیل: عُمارة. قاله أبو نعیم، وتکنى أُم الفضل. فاطمه دختر حمزه بن عبد المطلب علیه السلام دختر عموى پیامبر، بعضى گفتهاند اسم او امامه بود و دیگر گفته که عماره بوده. این سخن را ابو نعیم گفته است. ابن أثیر الجزری، عز الدین بن الأثیر أبی الحسن علی بن محمد (متوفاى630هـ)، أسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج 7 ص 237، تحقیق عادل أحمد الرفاعی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1417 هـ - 1996 م. و همچنین در شرح حال أرقم بن أبى الأرقم مىنویسد: الأرْقَم بن أبی الأرْقَم: واسم أبی الأرقم عبد مناف بن أسد بن عبد الله ابن عمر ابن مخزوم القرشی المخزومی، وأمه أمیمة بنت عبد الحارث، وقیل اسمها: تماضر بنت حُذَیْم من بنی سهم، وقیل اسمها: صفیة بنت الحارث بن خالد بن عمیر بن غُبْشَان الخزاعیة... أرقم بن أبى الأرقم... نام مادرش امیمه دختر عبد الحارث بوده. برخى نام مادرش را تماضر بن حذیم، برخى دیگر صفیه بنت الحارث گفتهاند. ابن أثیر الجزری، عز الدین بن الأثیر أبی الحسن علی بن محمد (متوفاى630هـ)، أسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج 1 ص 94، تحقیق عادل أحمد الرفاعی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1417 هـ - 1996 م. اسم ابوبکر، و اسم مادر او چه بود؟علماى اهل سنت در باره نام مادر ابوبکر و اسم خود او دچار اختلاف شدهاند، ابن أثیر جزرى در کتاب اسد الغابة در شرح حال ابوبکر مىنویسد: وأُمه أُم الخَیْر سَلْمَى بنت صخر بن عامر بن کعب بن سعد بن تیم بن مرة، وهی ابنة عَمّ أبی قحافة، وقیل: اسمها: لیلى بنت صخر بن عامر. قاله محمد بن سعد، وقال غیره: اسمها سلمى بنت صخر بن عامر بن عمرو بن کعب بن سعد بن تَیْم. وهذا لیس بشیءٍ؛ فإنها تکون ابنةَ أخیه، ولم تکن العربُ تنکح بنات الإخوة. والأول أصح.... وقد اختلف فی اسمه، فقیل: کان عبدَ الکعبة فسماه رسول الله صلى الله علیه وسلّم عبد الله. وقیل: إن أهله سموه عبد الله. ویقال له: عتیق أیضاً. نام مادر ابوبکر ام الخیر دختر صخر بن عامر بن کعب که دختر عمه ابو قحافه مىشده بوده، برخى گفتهاند که اسم او لیلى بن صخر بوده، این مطلب را محمد بن سعد گفته، دیگران گفتهاند که اسم مادر ابوبکر سلمى دختر صخر دختر عامر بن عمر بوده؛ ولى این سخن بىارزشى است؛ چرا که او دختر برادر ابوقحافه بوده و در عرب رسم نبوده که کسى با دختر برادرش ازدواج کند، دیدگاه اول صحیحتر است. و همچنین در باره نام خود ابوبکر اختلاف شده است؛ برخى گفتهاند که اسم او عبد الکعبه بوده؛ پس رسول خدا او را عبد الله نامید، برخى گفتهاند که خانوادهاش او را عبد الله نامیدند؛ و گفته شده که اسم او عتیق نیز بوده است. ابن أثیر الجزری، عز الدین بن الأثیر أبی الحسن علی بن محمد (متوفاى630هـ)، أسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج 3 ص 315، تحقیق عادل أحمد الرفاعی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1417 هـ - 1996 م. نکته جالب در گفته ابن أثیر این است که مىگوید: برخى گفتهاند مادر ابوبکر دختر عمویش بوده؛ یعنى ابوقحافه با دختر برادرش ازدواج کرده است؛ اما در ادامه این نظر را بىارزش دانسته و مىگوید که در عرب چنین چیزى نبوده است؛ ولى این گفته ابن اثیر قانع کننده نیست؛ چرا که ادعایى است بدون دلیل و بلکه دلیل بر خلاف آن وجود دارد. طبرانى در معجم الکبیر مىنویسد: 1 حدثنا محمد بن عَمْرِو بن خَالِدٍ الْحَرَّانِیُّ حدثنی أبی ثنا بن لَهِیعَةَ عن أبی الأَسْوَدِ عن عُرْوَةَ قال أبو بَکْرٍ الصِّدِّیقُ اسْمُهُ عبد اللَّهِ بن عُثْمَانَ بن عَامِرِ بن عَمْرِو بن کَعْبِ بن سَعْدِ بن تَیْمِ بن مُرَّةَ شَهِدَ بَدْرًا مع رسول اللَّهِ صلى اللَّهُ علیه وسلم وَأُمُّ أبی بَکْرٍ رضی اللَّهُ عنه أُمُّ الْخَیْرِ سَلْمَى بنتُ صَخْرِ بن عَامِرِ بن عَمْرِو بن کَعْبِ بن سَعْدِ بن تَیْمِ بن مُرَّةَ بن کَعْبِ بن لُؤَیِّ بن غَالِبِ بن فِهْرِ بن مَالِکٍ. از عروه نقل شده است که اسم ابوبکر، عبد الله بن عثمان بن عامر بن عمرو بود، در جنگ بدر به همراه رسول خدا (ص) حضور داشت، و مادرش سلمى بنت صخر بن عامر بن عمرو... نام داشت. الطبرانی، ابوالقاسم سلیمان بن أحمد بن أیوب (متوفاى360هـ)، المعجم الکبیر، ج 1 ص 51، تحقیق: حمدی بن عبدالمجید السلفی، ناشر: مکتبة الزهراء - الموصل، الطبعة: الثانیة، 1404هـ – 1983م. طبرانى بعد از نقل این روایت مىگوید: رواه الطبرانی وإسناده حسن. این روایت را طبرانى نقل کرده و سند آن حسن است. الهیثمی، ابوالحسن علی بن أبی بکر (متوفاى 807 هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج 9 ص 40، ناشر: دار الریان للتراث/ دار الکتاب العربی - القاهرة، بیروت – 1407هـ. پس طرفداران خلیفه براى اثبات این مطلب که مادر ابوبکر دختر عمویش نبوده، به دنبال دلیل بهتر و قانع کنندهترى باشند. به هر حال طبق این نقل، مادر ابوبکر و خود او نامهاى متعددى داشتهاند؛ آیا بر این اساس مىتوان گفت که اصلا ابوبکر وجود خارجى نداشته؟ نام ابوهریره و نام پدرش چه بود؟یکى از جالبترین و عجیبترین اختلاف در نامها، اختلاف در نام ابوهریره و نام پدر او است که شاید به بیش از سی نام براى خود او و نام پدرش ذکر کردهاند. ما به جهت اختصار فقط این مطلب را از کتاب تقریب التهذیب ابن حجر عسقلانى نقل مىکنیم: أبو هریرة الدوسی الصحابی الجلیل حافظ الصحابة اختلف فی اسمه واسم أبیه قیل عبد الرحمن بن صخر وقیل بن غنم وقیل عبد الله بن عائذ وقیل بن عامر وقیل بن عمرو وقیل سکین بن ودمة بن هانئ وقیل بن مل وقیل بن صخر وقیل عامر بن عبد شمس وقیل بن عمیر وقیل یزید بن عشرقة وقیل عبد نهم وقیل عبد شمس وقیل غنم وقیل عبید بن غنم وقیل عمرو بن غنم وقیل بن عامر وقیل سعید بن الحارث هذا الذی وقفنا علیه من الاختلاف فی ذلک... در باره نام ابوهریره و نام پدرش اختلاف شده است: 1. عبد الرحمن بن صخر؛ 2. عبد الرحمن بن غنم؛ 3. عبد الله بن عائذ؛ 4. عبد الله بن عامر؛ 5. عبد الله بن عمر؛ 6. سکین بن ودمة بن هانى؛ 7. سکین بن مل؛ 8. سکین بن صخر؛ 9. عامر بن عبد الشمس؛ 10. عامر بن عمیر؛ 11. یزید عشرقة؛ 12. یزید بن عبد نهم؛ 13. یزید بن عبد شمس؛ 14. یزید بن غنم؛ 15. عبید بن غنم؛ 16 عمرو بن غنم؛ 17. عمرو بن عامر؛ 18. سعید بن الحارث. اینها اسمهایى بودند که بنده توانستم به آن دسترسى پیدا کنم. العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفاى852هـ)، تقریب التهذیب، ج 1 ص680، رقم: 8426، تحقیق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشید - سوریا، الطبعة: الأولى، 1406 - 1986. و در دیگر کتاب خود مىنویسد: وقد اختلف فی اسمه اختلافا کثیرا قال بن عبد البر لم یختلف فی اسم فی الجاهلیة والإسلام مثل ما اختلف فی اسمه اختلف فیه على عشرین قولا قلت وسرد بن الجوزی فی التلقیح منها ثمانیة عشر وقال النووی تبلغ أکثر من ثلاثین قولا قلت وقد جمعتها فی ترجمته فی تهذیب التهذیب فلم تبلغ ذلک ولکن کلام الشیخ محمول على الاختلاف فی اسمه وفی اسم أبیه معا. در باره نام ابوهریره اختلاف شدیدى شده است؛ ابن عبد البر گفته: در زمان جاهلیت و بعد از اسلام در باره نام هیچ کسى به اندازه نام ابوهریره اختلاف نشده؛ تا جائى که در این باره بیش از بیست قول نقل شده است، ابن جوزى در کتاب التلقیح هیجده نام را شمرده است، نووى گفته: در باره نام او بیش از سى نظر وجود دارد. من مىگویم: من در شرح حال ابوهریره این نامها را جمع کردم؛ ولى به این حد نرسید؛ و لکن ممکن است که کلام نووى بر اختلاف در باره اسم خود او و اسم پدرش حمل کرد. العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفاى852 هـ)، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج 1 ص 51، تحقیق: محب الدین الخطیب، ناشر: دار المعرفة - بیروت. البته اختلافات بسیارى دیگر نیز مىتوان لیست کرد؛ مثل نام ام المؤمنین ام حبیبه، ام المؤمنین ام سلمه و... که اختلاف در باره نام آنها در کتابهاى تاریخى و رجالى آمده است؛ ولى ما به جهت اختصار به همین اندازه اکتفا مىکنیم. در نتیجه: نامهاى متعدد حضرت نرجس خاتون، هرگز نمىتواند اصل ولادت فرزند گرامى آن حضرت را خدشهدار کند و زیر سؤال ببرد، اگر فرضیه درست باشد، اهل سنت نمىتوانند اصل وجود ابوبکر را که هم در نام مادرش و هم در نام خودش اختلاف وجود دارد ثابت کنند. همین قاعده در باره ابوهریره و دیگران نیز صدق مىکند. |
آیا ولادت حضرت مهدى (ع) فقط از طریق حکیمه، نقل شده است؟ | ||
گروه مهدویت | ||
آیا ولادت حضرت مهدى (ع) از طریق حکیمه، از دیدگاه شیعیان مورد قبول است؟آیا ولادت حضرت مهدى (ع) از طریق حکیمه، از دیدگاه شیعیان مورد قبول است؟ مطلب اول: مغالطه در استدلال قفاری الف: حیات یک شخص، دلالت بر ولادت او میکند ! ب: هیچ کس برای اثبات ولادت دیگری، شهادت یک معصوم را شرط نمیداند! ج: در امور مربوط به زنان، شهادت یک زن هم کافی است ! د: عدم اثبات ولادت مصداق مهدی، نمیتواند اصل مهدویت را زیر سؤال ببرد هـ: مصداق مهدی (عج) در روایات شیعه با روایات متواتر ثابت شده است: و: آیا رفع اختلاف در نام مادر نیاز به شاهد دارد ؟ مطلب دوم: شهادت حکیمه بر تولد حضرت مهدی (ع) مطلب سوم: نسب و شخصیت حضرت حکیمه (سلام الله علیها) پاسخ اول: شهادت حکیمه، تعیین مصداق ودلیل اصل عقیده مهدویت است مهدویت، عقیده ریشه دار در کتب اهل سنت: پاسخ دوم: شهادت دیگران بر ولادت حضرت مهدی (عج) 2 و 3. نسیم و ماریه خادمان امام حسن عسکری (ع) پاسخ سوم: تعدادی از افراد مورد اطمینان، حضرت مهدی (ع) را بعد از تولد، دیدهاند 1. روایت عبد الله بن جعفر حمیری: مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ: مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى العطار: عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْیَرِیِّ: 2. محمّد بن عثمان عمرى با چهل نفر 3. جعفر بن محمد بن مالک فزاری: 5. محمد بن ایوب بن نوح و محمد بن عثمان عمری: 3. روایت ابو غانم خادم امام عسکری (ع). 5. إبراهیم بن محمد بن فارس النیسابوری 9. محمّد بن إسماعیل بن موسى بن جعفر علیهماالسلام 12. نسیم خادم امام عسکرى علیهالسلام. پاسخ چهارم: امام عسکری (ع)، به افراد مورد اطمینان از وجود مهدی (ع) خبر دادهاست 2. خبر دادن به محمد بن علی بن بلال پاسخ پنجم: اعتراف بزرگان اهل سنت بر ولادت و ملاقات با حضرت مهدی (ع) 3. ابن حجر هیثمی (متوفای973هـ) 6. ملاقات حسن عراقی با حضرت مهدی (ع) اصل شبهه:از جمله شبهاتى که وهابیت در مورد ولادت حضرت مهدى علیه السلام وارد کردهاند این است که مىگویند: در منابع شیعه، ولادت آنحضرت تنها از طریق حکیمه نقل شده است و این خانم هم که معصوم نیست؛ پس شیعیان چگونه مىتوانند گفته شخصى را که معصوم نیست در مورد امر مهمى همانند اثبات ولادت حضرت مهدى علیه السلام که از اصول مذهب آنها به شمار مىرود، بپذیرند. ناصر قفارى از نظریه پرداز معاصر وهابى در این باره مىنویسد: فمسألة المهدی وغیبته تسربت عن طریق حکیمة وما أدری کیف یقبلون قول امرأة غیر معصومة فی اصل المذهب. مسأله [ولادت] مهدى و غیبت او، از طریق حکمیه نقل شدهاست، و من نمىدانیم شیعیان گفته یک زن غیر معصوم را در باره مسأله اى که مربوط به اصل مذهب شان است چگونه مىپذیرند. ناصر بن عبد الله القفاری، أصول مذهب الشیعة، ج2 ص1024، ناشر: دار الرضا ـ الجیزة. مقدمه:قبل از پرداختن به پاسخ، لازم است به دو مطلب مهم که اصل بحث را روشن مىکند، اشاره شود: مطلب اول: مغالطه در استدلال قفاریقفارى در این متن، کبرى و صغرى چیده و بعد از راه مغالطه تلاش کرده است که عقیده شیعه را زیر سؤال ببرد. صغراى استدلال: شهادت حکیمه براى ولادت حضرت مهدى، شهادت یک زن غیر معصومه است؛ کبرى: با شهادت یک زن غیر معصوم نمىتوان امر مهمى مثل اصل مهدویت را به اثبات رساند؛ نتیجه: شیعیان نمىتوانند اصل مسأله مهدویت را ثابت کنند. این استدلال قفارى داراى اشکالات متعددى است که ما به اختصار به آن خواهیم پرداخت: الف: حیات یک شخص، دلالت بر ولادت او میکند !برای اثبات وجود یک شخص، دیدن او در هنگام تولد و یا حتى اثبات تولد او هم لازم نیست؛ زیرا کسى که وجود خارجى دارد و یا وقتی عدهای گفتهاند ما او را دیدهایم و اقرار به وجود او داریم خود به خود تولد او ثابت مىشود! در باره حضرت مهدى علیه السلام نیز قضیه از همین قرار است که روایاتش را مفصل خواهیم آورد. گذشته از این روایات، که تعداد قابل توجهى از یاران و شیعیان امام عسکرى علیه السلام اعتراف به رؤیت آن حضرت کردهاند، بزرگان اهل سنت نیز به ولادت آن حضرت معترفاند که در پایان این مقاله به کلام آنها اشاره خواهد شد. ما از قفارى و امثال ایشان مىپرسیم: آیا این اعترافها، براى اثبات ولادت و پذیرش مسأله مهدویت کافى نیست که شما شهادت حکیمه را بهانه براى انکار مهدویت قرار دادهاید؟ ب: هیچ کس برای اثبات ولادت دیگری، شهادت یک معصوم را شرط نمیداند!اصل اشکال قفارى غلط است و با توجه به عقیده شیعه و سنى اساس و مبنایى ندارد؛ زیرا هیچ یکى از علماى شیعه نگفتهاند و یا در کتابهایشان ننوشتهاند که براى اثبات تولد یک شخص، حتماً فرد معصوم شهادت بدهد چنانچه علماى اهل سنت هم این سخن را نگفتهاند. آیا براى اثبات خلیفه اول و دوم و سوم و عائشه و حفصه و ابوهریره و معاویه و حتى خود قفارى، جماعتى از مردم جمع شده و شهادت دادهاند؟! ظاهراً قفارى و امثال او، تا آن اندازه در مورد مهدویت تعصب به خرج دادهاند که از قانون بین المللى و عرفى هم به کلى غافل شدهاند و هیچ قانونى را در پیش چشم خودشان ندیدهاند. در نتیجه، اشکال او تنها و تنها مغالطهاى است که ناشى از چشمپوشى از حقایق بهخاطر انکار عقاید شیعه است که نه مبنایى در مکتب فریقین دارد و نه عقل سلیم و عرف انسانى آن را مىپذیرد. ج: در امور مربوط به زنان، شهادت یک زن هم کافی است !حتى اگر فرض بگیریم که این مساله از مسائلى باشد که نیاز به شاهد داشته باشد (یعنى فرض بگیریم که اصل ولادت از مادر نیازمند شهادت باشد)؛ اما این مساله قطعاً از مسائلى نیست که شهادت یک زن در آن کفایت نکند. به همین جهت علماى شما در این مساله، شهادت یک زن را نیز (حتى غیر معصومه) کافى مىدانند. براى اثبات مطلب فتواى چند تن از علماى شما را نقل مىکنیم: عبد الرزاق صنعانى فتواى شعبى و حسن بصرى را اینگونه نقل کردهاست: عبد الرزاق عن الثوری قال أخبرنی أشعث عن الشعبی والحسن قالا: تجوز شهادة المرأة الواحدة فیما لا یطلع علیه الرجال. از شعبى و حسن بصرى گفته اند: شهادت یک زن، در مسائلى که مردان از آن آگاهى پیدا نمى کنند (مثل ولادت و رضاع و حیض و...) کفایت مىکند! الصنعانی، أبو بکر عبد الرزاق بن همام (متوفای211هـ)، مصنف عبد الرزاق، ج8، ص333، تحقیق: حبیب الرحمن الأعظمی دار النشر: المکتب الإسلامی- بیروت، الطبعة: الثانیة1403 ابن قدامه یکى از علماى حنبلى در باره شهادت یک زن مىگوید: ولا نعلم بین أهل العلم خلافا فی قبول شهادة النساء المنفردات فی الجملة، قال القاضی والذی تقبل فیه شهادتهن منفردات خمسة أشیاء الولادة والاستهلال والرضاع والعیوب تحت الثیاب کالرتق والقرن والبکارة والثیابة والبرص وانقضاء العدة. در میان اهل علم در پذیرش شهادت یک زن فى الجمله اختلافى نیست. قاضى گفته است: شهادت یک زن در پنج جا مورد قبول است: ولادت، استهلال، رضاع، عیوب موجب فسخ نکاح و سپرى شدن عده. المقدسی الحنبلی، شمس الدین أبی الفرج عبد الرحمن بن محمد بن أحمد بن قدامة (متوفاى682هـ)، الشرح الکبیر على متن المقنع، ج12، ص97، ناشر: دار الکتاب العربی للنشر والتوزیع ـ بیروت. شمس الدین دمشقى از علماى اهل سنت فتواى احمد بن حنبل در کافى دانستن شهادت یک زن را در مورد ولادت از اسحاق بن منصور اینگونه آوردهاست: وقال إِسْحَاقُ بن مَنْصُورٍ: قُلْت لِأَحْمَدَ: هل تَجُوزُ شَهَادَةُ الْمَرْأَةِ؟ قال: شَهَادَةُ الْمَرْأَةِ فی الرَّضَاعِ وَالْوِلَادَةِ فِیمَا لَا یَطَّلِعُ علیه الرِّجَالُ. قال: وَأُجَوِّزُ شَهَادَةَ امْرَأَةٍ وَاحِدَةٍ إذَا کانت ثِقَةً فَإِنْ کان أَکْثَرَ فَهُوَ أَحَبُّ إلَیَّ. اسحاق بن منصور مىگوید: براى احمد بن حنبل گفتم: آیا شهادت یک زن کافى است؟ گفت: شهادت یک زن در باره رضاع، و ولادت و امورى که مردان بر آنها اطلاع ندارند. اسحاق بن منصور مىگوید: من شهادت یک زن را در صورتى که موثق باشد، کافى مىدانم، اما اگر بیشتر باشد در نزد من محبوب تر است. الزرعی، أبو عبد الله شمس الدین محمد بن أبی بکر بن أیوب بن سعد الدمشقی (متوفای751 هـ)، الطرق الحکمیة فی السیاسة الشرعیة، ج1، ص118، تحقیق: د. محمد جمیل غازی، دار النشر: مطبعة المدنی – القاهرة، طبق برنامه الجامع الکبیر. وحتى اگر این روایات و فتاوا نیز نبود، عقل حکم مىکرد که در مسائلى مانند ولادت، شهادت زنان کفایت کند! در همه مکاتب و مذاهب رسم بر این است که هنگام تولد، زنان شاهد این ماجرا هستند و نه مردان. بنا براین، شهادت زنان همانند قابله و کمک کار آن و بقیه زنانى که احیاناً در امر تولد همکارى دارند، کافى است و هنگامىکه زنان دست اندر کار در امر ولادت، بر تولد فرزندى شهادت بدهند کسى دیگر حق اعتراض ندارند. اما قفارى براى زیر سوال بردن اصل عقیده مهدویت، شهادت زنان را در امور مختص به آنها نیز منکر مىشود ! همگان مىدانند که ولادت حضرت موسى علیه السلام از دید همگان مخفى بود، جز مادر آن حضرت کسى دیگرى در هنگام تولد او نبود که شهادت دهد به چشم خود دیده است که حضرت موسى از مادرش به دنیا آمده باشد؛ اما کسى در این باره از مادر موسى شاهدى نخواست. اگر ادله نقلى را دلیل بر این مطلب بگیریم، همان ادله نقلى ولادت حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشریف را به اثبات مىرساند. ضمن این که شخصى همانند حکیمه شاهد ولادت بوده و بر آن شهادت داده است. د: عدم اثبات ولادت مصداق مهدی، نمیتواند اصل مهدویت را زیر سؤال ببردقفارى در این جا بین دو مسأله کاملا مجزا خلط کرده است: الف: اصل عقیده مهدویت؛ ب: اثبات ولادت شخصى که مصداق مهدى است. روشن است که این دو مسأله با یکدیگر تفاوت اساسى دارند و با عدم اثبات ولادت مصداق مهدى، نمىتوان اصل عقیده مهدویت را زیر سؤال برد. قفارى نمىتواند با این سخن که حکیمه یک زن غیر معصوم است، اصل عقیده مهدویت را زیر سؤال ببرد؛ بلکه نهایتا در فرض اثبات شبهه، ادعاى حکیمه براى ولادت حضرت زیر سوال مىرود و نه عقیده مهدویت؛ زیرا عقیده مهدویت یک مسأله اساسى و ریشه دارى است که هیچ ربطى به شهادت حکیمه بر تولد حضرت مهدى ندارد؛ و چه حکیمه شهادت بدهد یا شهادت ندهد، اصل این عقیده سرجاى خود ثابت و پا برجا است؛ زیرا اصل عقیده مهدویت با آیات قرآن، روایات صحیح السند فریقین به راحتى قابل اثبات است و تقریبا جمهور مسلمانان؛ جزه عده اندکى که دیدگاه آنها در اصل مهدویت خللى ایجاد نخواهد کرد، اعتقاد دارند که در آخر الزمان یکى از فرزندان حضرت فاطمه سلام الله علیها قیام و جهان را پر از عدل و داد خواهد کرد. این عقیده ثابت است؛ چه شهادت حکیمه بر ولادت مصداق مهدى قابل قبول باشد یا خیر. هـ: مصداق مهدی (عج) در روایات شیعه با روایات متواتر ثابت شده است:نکته دیگرى که باید مد نظر قرار بگیرد، این است که بر فرض که ادعاى حکیمه مورد قبول قرار نگیرد، اما این به معنى نفى اصل تولد فرزندى براى امام حسن عسکرى علیه السلام نیست! زیرا صدها روایت در منابع شیعه با سندهاى صحیح وجود دارد که حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشریف فرزند امام عسکرى علیه السلام است و آن حضرت بعد از غیبت طولانى قیام و جهان را پر از عدل و داد خواهد کرد؛ همان طورى که پر از جور و ظلم بوده است. حال چه شهادت حضرت حکیمه پذیرفته شود یا نشود، مصداق مهدى از دیدگاه شیعه فرد مشخصى است و روایات متواتر و اجماع تمام علماى شیعه آن را به اثبات مىرساند. آیا اینکه براى ابوهریره نام دقیقى مشخص نشده است و نام پدر او نیز به درستى معلوم نیست، یعنى ابوهریرهاى وجود ندارد؟ ابن حجر عسقلانى از علماى رجال اهل سنت، اسامى ابوهریره را اینگونه شرح مىدهد: أبو هریرة الدوسی الصحابی الجلیل حافظ الصحابة اختلف فی اسمه واسم أبیه قیل عبد الرحمن بن صخر وقیل بن غنم وقیل عبد الله بن عائذ وقیل بن عامر وقیل بن عمرو وقیل سکین بن ودمة بن هانئ وقیل بن مل وقیل بن صخر وقیل عامر بن عبد شمس وقیل بن عمیر وقیل یزید بن عشرقة وقیل عبد نهم وقیل عبد شمس وقیل غنم وقیل عبید بن غنم وقیل عمرو بن غنم وقیل بن عامر وقیل سعید بن الحارث هذا الذی وقفنا علیه من الاختلاف فی ذلک... در باره نام ابوهریره و نام پدرش اختلاف شده است: 1. عبد الرحمن بن صخر؛ 2. عبد الرحمن بن غنم؛ 3. عبد الله بن عائذ؛ 4. عبد الله بن عامر؛ 5. عبد الله بن عمر؛ 6. سکین بن ودمة بن هانى؛ 7. سکین بن مل؛ 8. سکین بن صخر؛ 9. عامر بن عبد الشمس؛ 10. عامر بن عمیر؛ 11. یزید عشرقة؛ 12. یزید بن عبد نهم؛ 13. یزید بن عبد شمس؛ 14. یزید بن غنم؛ 15. عبید بن غنم؛ 16 عمرو بن غنم؛ 17. عمرو بن عامر؛ 18. سعید بن الحارث. اینها اسمهایى بودند که بنده توانستم به آن دسترسى پیدا کنم. العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفاى852هـ)، تقریب التهذیب، ج1، ص680، تحقیق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشید - سوریا، الطبعة: الأولى، 1406 - 1986. یعنى ثابت نشدن یک مطلب، با دلیلى، به این معنى نیست که هیچ دلیل صحیح دیگرى براى آن مطلب وجود نداشته باشد! رسول خدا صلى الله علیه وآله از آمدن مهدى موعود خبر داده، طبق روایات صحیح و متواتر شیعه (و گروهى از علماى اهل سنت) فرزند امام حسن عسکرى است؛ اما اینکه اسم مادرش چه باشد، مهم نیست. و حتى اگر مسأله تولد از حضرت نرجس هم ثابت نشود، باز وجود مهدى زیر سؤال نمىرود؛ زیرا ممکن است از همسرى دیگر متولد شده باشد. بنابراین، مهم در تعیین مصداق در عقیده شیعه، پدر آن حضرت است نه مادر. و: آیا رفع اختلاف در نام مادر نیاز به شاهد دارد ؟براى چه مسألهاى شهادت مادر امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را احتیاج دارید؟ اگر شخصى غریبه بیاید و بگوید من در نسب فلانى شک دارم ! که آیا او از این مادر متولد شده است یا از مادرى دیگر، یا اصلا فرزند این شخص هست یا خیر، آیا اصل این ادعاى او شبههاى ایجاد مىکند که نیازمند شاهد و قضاوت باشد؟ در رابطه با تولد حضرت مهدى علیه السلام، نه اتهامى مطرح است و نه خود پدرش (امام حسن عسکری) آن را انکار کردهاست؛ پس براى اثبات چه چیزى نیازمند به شهادت دادن باشد؟ ماوردى شافعى مىگوید: اگر کسى بگوید من پدر فلانى هستم حکم نسب ثابت مىشود و نیاز به شاهد ندارد: دعوى النسب الخاص وهو الواحد یدعی أبا فیقول: أنا ابن فلان، فإن اعترف له بالأبوة ثبت نسبه أو یدعی الواحد ابناً فیقول: هذا ابنی، فإن اعترف له بالبنوة ثبت نسبه وصار جمیع من ناسبهما عواقل لکل واحد منهما... دعوى النسب العام: وهو أن یدعی الرجل أنه من قریش وقریش تسمع دعواه ولا تنکره، أو یدعی أنه من بنی هاشم وبنو هاشم یسمعون ولا ینکرونه فیحکم بنسبه فیهم بإقرارهم على دعوى نسبهم وبمثل هذا تثبت أکثر الأنساب العامة، فإن تجرد من أنکر نسبه ونفاه عنهم، وقال: لست منهم لم یقبل نفیه له، ولو شهد أنه لیس منهم؛ لأن الشهادة على مجرد النفی لا تصح. ادعاى نسب خاص، یعنى شخصى بگوید من پسر فلانى هستم، اگر آن پدر نیز اعتراف کند، نسب ثابت مىشود؛ یا شخصى بگوید من پدر فلانى هستم، اگر او نیز قبول کند نسب ثابت است و تمام کسانى که به این دو ارتباط دارند، حکم نسب را پیدا مىکنند... ادعاى نسب عام، یعنى شخصى ادعا کند که از قریش است و قریش نیز این ادعا را بشنود و رد نکند، یا ادعا کند که از بنى هاشم است و بنى هاشم این ادعا را بشنود و رد نکند، به همین سبب حکم به انتساب این شخص، به آن قبیله خواهد شد، به خاطر اقرار بر دعواى نسب او، و به همین طریق است که بیشتر انساب عامه ثابت مى شود. بنا بر این اگر کسى که از آن قبیله بیرون است، بگوید که نسب تو به فلان قبیله صحیح نیست،ادعاى او قبول نیست، حتى اگر شاهد بیاورد که او از آنها نیست، زیرا شهادت بر مجرد نفى این ادعا صحیح نیست ! الماوردی البصری الشافعی، علی بن محمد بن حبیب (متوفاى450هـ)، الحاوی الکبیر فی فقه مذهب الإمام الشافعی وهو شرح مختصر المزنی، ج12، ص368، تحقیق الشیخ علی محمد معوض - الشیخ عادل أحمد عبد الموجود، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - لبنان، الطبعة: الأولى، 1419 هـ -1999م. بنا بر این، اگر اشکال در اثبات نسب حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشریف باشد (و نه در اصل مهدویت) باز هم اشکال وارد نیست و صغراى کلام او اشکال دارد، زیرا این مطلب حتى نیاز به شاهد هم ندارد ! و حتى به گفته علماى اهل سنت، حتى اگر شاهد بر ضد آن از بیرون این نسب آورده شود، شاهد بیرونى مقبول نیست ! و کسى که ادعاى نسب کرده است، به شاهد نیاز نخواهد داشت! مطلب دوم: شهادت حکیمه بر تولد حضرت مهدی (ع)از آنجائى که سخن فقارى حول و محور شهادت حضرت حکیمه بر تولد حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشریف دور مىزند، لازم است قبل از پاسخ، روایاتى که بیانگر شهادت این خانم بزرگوار بر ولادت حضرت مهدى علیه السلام است در این قسمت نقل کنیم: روایت اول:مرحوم کلینى در کافى و شیخ مفید در ارشاد روایت حکیمه را که امام زمان علیه السلام را در شب ولادت و بعد از آن دیده اینگونه نقل کردهاند: مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ رِزْقِ اللَّهِ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: حَدَّثَنِی مُوسَى بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْقَاسِمِ بْنِ حَمْزَةَ بْنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ قَالَ: حَدَّثَتْنِی حَکِیمَةُ ابْنَةُ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ وَهِیَ عَمَّةُ أَبِیهِ أَنَّهَا رَأَتْهُ لَیْلَةَ مَوْلِدِهِ وَبَعْدَ ذَلِک. موسى بن محمد مىگوید: حکیمه دختر محمد بن على (امام جواد) علیهما السلام که عمه پدر آن حضرت است به من گفت که خود او آن حضرت را در شب ولادتش و هم بعد از آن دیده است. الکلینی الرازی، أبو جعفر محمد بن یعقوب بن إسحاق (متوفاى328 هـ)، الأصول من الکافی، ج1، ص331، باب تسمیة من رآه، ح3، ناشر: اسلامیه، تهران، الطبعة الثانیة،1362 هـ.ش الشیخ المفید، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبی عبد الله العکبری البغدادی (متوفاى413 هـ)، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج2، ص351، تحقیق: مؤسسة آل البیت علیهم السلام لتحقیق التراث، ناشر: دار المفید للطباعة والنشر والتوزیع - بیروت - لبنان، الطبعة: الثانیة، 1414هـ - 1993 م. روایت دوم:شیخ صدوق به سندش از حکیمه دختر امام جواد علیه السلام روایت طولانى ترى در این مورد نقل مىکند که حکمیه فرمود: بَعَثَ إِلَیَّ أَبُو مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ علیه السلام فَقَالَ: یَا عَمَّةُ اجْعَلِی إِفْطَارَکِ هَذِهِ اللَّیْلَةَ عِنْدَنَا فَإِنَّهَا لَیْلَةُ النِّصْفِ مِنْ شَعْبَانَ فَإِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَتَعَالَى سَیُظْهِرُ فِی هَذِهِ اللَّیْلَةِ الْحُجَّةَ وَهُوَ حُجَّتُهُ فِی أَرْضِهِ قَالَتْ: فَقُلْتُ لَهُ وَمَنْ أُمُّهُ؟ قَالَ: لِی نَرْجِسُ قُلْتُ لَهُ: جَعَلَنِی اللَّهُ فِدَاکَ مَا بِهَا أَثَرٌ؟ فَقَالَ: هُوَ مَا أَقُولُ لَکِ قَالَتْ: فَجِئْتُ فَلَمَّا سَلَّمْتُ وَجَلَسْتُ جَاءَتْ تَنْزِعُ خُفِّی وَقَالَتْ لِی: یَا سَیِّدَتِی وَسَیِّدَةَ أَهْلِی کَیْفَ أَمْسَیْتِ؟ فَقُلْتُ: بَلْ أَنْتِ سَیِّدَتِی وَسَیِّدَةُ أَهْلِی قَالَتْ: فَأَنْکَرَتْ قَوْلِی وَقَالَتْ: مَا هَذَا یَا عَمَّةُ؟ قَالَتْ فَقُلْتُ لَهَا: یَا بُنَیَّةُ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى سَیَهَبُ لَکِ فِی لَیْلَتِکِ هَذِهِ غُلَاماً سَیِّداً فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ قَالَتْ: فَخَجِلَتْ وَاسْتَحْیَتْ فَلَمَّا أَنْ فَرَغْتُ مِنْ صَلَاةِ الْعِشَاءِ الْآخِرَةِ أَفْطَرْتُ وَأَخَذْتُ مَضْجَعِی فَرَقَدْتُ فَلَمَّا أَنْ کَانَ فِی جَوْفِ اللَّیْلِ قُمْتُ إِلَى الصَّلَاةِ فَفَرَغْتُ مِنْ صَلَاتِی وَهِیَ نَائِمَةٌ لَیْسَ بِهَا حَادِثٌ ثُمَّ جَلَسْتُ مُعَقِّبَةً ثُمَّ اضْطَجَعْتُ ثُمَّ انْتَبَهْتُ فَزِعَةً وَهِیَ رَاقِدَةٌ ثُمَّ قَامَتْ فَصَلَّتْ وَنَامَتْ- قَالَتْ حَکِیمَةُ: وَخَرَجْتُ أَتَفَقَّدُ الْفَجْرَ فَإِذَا أَنَا بِالْفَجْرِ الْأَوَّلِ کَذَنَبِ السِّرْحَانِ وَهِیَ نَائِمَةٌ فَدَخَلَنِی الشُّکُوکُ فَصَاحَ بِی أَبُو مُحَمَّدٍ علیه السلام مِنَ الْمَجْلِسِ فَقَالَ: لَا تَعْجَلِی یَا عَمَّةُ فَهَاکِ الْأَمْرُ قَدْ قَرُبَ قَالَتْ فَجَلَسْتُ وَقَرَأْتُ الم السَّجْدَةَ وَیس فَبَیْنَمَا أَنَا کَذَلِکَ إِذِ انْتَبَهَتْ فَزِعَةً فَوَثَبْتُ إِلَیْهَا فَقُلْتُ: اسْمُ اللَّهِ عَلَیْکِ ثُمَّ قُلْتُ لَهَا: أَ تَحِسِّینَ شَیْئاً؟ قَالَتْ: نَعَمْ یَا عَمَّةُ فَقُلْتُ لَهَا: اجْمَعِی نَفْسَکِ وَاجْمَعِی قَلْبَکِ فَهُوَ مَا قُلْتُ لَکِ قَالَتْ: فَأَخَذَتْنِی فَتْرَةٌ وَأَخَذَتْهَا فَتْرَةٌ فَانْتَبَهْتُ بِحِسِّ سَیِّدِی فَکَشَفْتُ الثَّوْبَ عَنْهُ فَإِذَا أَنَا بِهِ علیه السلام سَاجِداً یَتَلَقَّى الْأَرْضَ بِمَسَاجِدِهِ فَضَمَمْتُهُ إِلَیَّ فَإِذَا أَنَا بِهِ نَظِیفٌ مُتَنَظِّفٌ فَصَاحَ بِی أَبُو مُحَمَّدٍ علیه السلام هَلُمِّی إِلَیَّ ابْنِی یَا عَمَّةُ فَجِئْتُ بِهِ إِلَیْهِ فَوَضَعَ یَدَیْهِ تَحْتَ أَلْیَتَیْهِ وَظَهْرِهِ وَوَضَعَ قَدَمَیْهِ عَلَى صَدْرِهِ ثُمَّ أَدْلَى لِسَانَهُ فِی فِیهِ وَأَمَرَّ یَدَهُ عَلَى عَیْنَیْهِ وَسَمْعِهِ وَمَفَاصِلِهِ ثُمَّ قَالَ تَکَلَّمْ یَا بُنَیَّ فَقَالَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله ثُمَّ صَلَّى عَلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَعَلَى الْأَئِمَّةِ علیهم السلام إِلَى أَنْ وَقَفَ عَلَى أَبِیهِ... حکیمه (خواهر امام دهم) مىگوید حسن بن على، دنبال من فرستاد و من نزد او رفتم، فرمود: عمه جان امشب که نیمه شعبان است در منزل ما افطار کن؛ زیرا خداى تبارک و تعالى امشب حجت خود را آشکار مىکند، او حجت وى در زمین باشد. عرضکردم: مادرش کیست؟ فرمود: نرجس. عرض کردم: فدایت شوم، به خدا در او اثرى نیست، فرمود: همین است که به تو مىگویم، حکیمه مىگوید: آمدم و چون سلام کردم و نشستم نرجس آمد کفش مرا در آورد و گفت: اى سیده من و سیده خاندانم شب خوبى داشته باشى. گفتم: تو سیده من و سیده خاندان منى، گفتار مرا ناستوده شمرد و گفت: این چه فرمایشى است عمه جان به او گفتم: دختر جانم خداى تعالى امشب پسرى به تو کرامت کند که در دنیا و آخرت آقا است؛ اما او خجالت کشید و حیا کرد و چون نماز عشا را خواندم افطار کردم و در بستر خوابیدم و خوابم برد چون نیمه شب شد برخاستم نماز خواندم و فارغ شدم و نرجس در خواب راحت بود و پیشامدى نداشت سپس نشستم تعقیب خواندم و دراز کشیدم و هراسان بیدار شدم و او باز هم خواب بود برخاست نماز خواند و خوابید. حکیمه مىگوید: من در شک افتادم ابو محمد از محل خود فریاد زد عمه جان شتاب مکن این امر نزدیک است. حکیمه مىگوید: نشستم و مشغول قرائت سوره سجده و یس شدم، در این میان بود که هراسان بیدار شد بالین او جستم و گفتم: بسم اللَّه علیک چیزى را احساس مىکنى؟ گفت آرى اى عمه به او گفتم: خود را جمع کن دل آسوده دار امر همان است که به تو گفتم. حکیمه مىگوید: من و او را یک لحظه از خود رفتگى عارض شد و به آواز مولاى خود به خود آمدم و جامه را از روى نرجس عقب زدم و مولاى خود را دیدم که در حال سجده است و مواضع سجودش بر زمین است او را برگرفتم دیدم پاک و نظیف است ابو محمد فریاد زد پسرم را نزدم بیاور عمه جان او را نزد وى بردم دستش را زیر دوران و پشتش گذاشت و دو پایش را روى سینه خود جا داد و زبانش را در دهان او نهاد و دو دستش را بر دو چشم و دو گوش و بندهاى او کشید. سپس فرمود: اى پسر جانم سخن بگو. نوزاد لب به سخن گشود و فرمود: اشهد ان لا اله الا اللَّه وحده لا شریک له و ان محمدا رسول اللَّه سپس بر امیرمؤمنان و هر یکى از امامان تا پدرش درود فرستاد... الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفاى381هـ)، کمال الدین و تمام النعمة، ص424، ناشر: اسلامیة ـ تهران، الطبعة الثانیة، 1395 هـ. روایت سوم:قضیه ولادت حضرت مهدى را قندوذى حنفى نیز در ینابیع المودة از قول حکیمه نقل کردهاست: فلما کانت لیلة النصف من شعبان سنة خامس وخمسین ومائتین، دخلت حکیمة عند الحسن فقال لها: یا عمتی کونی اللیلة عندنا لأمر، فأقامت. فلما کان وقت الفجر اضطربت نرجس، فقامت إلیها حکیمة، فوضعت المولود المبارک، فلما رأته حکیمة أتت به الحسن (رضی الله عنهم) وهو مختون، فأخذه ومسح بیده على ظهره وعینیه، وأدخل لسانه فی فیه، وأذن فی أذنه الیمنى وأقام فی الأخرى، ثم قال: یا عمة إذهبی به إلى أمه، فردته إلى أمه. قالت حکیمة: ثم جئت من بیتی إلى أبی محمد الحسن فإذا المولود بین یدیه فی ثیاب صفر، وعلیه من البهاء والنور، أخذ حبه مجامع قلبی، فقلت: یا سیدی هل عندک من علم فی هذا المولود المبارک ؟ فقال: یا عمة هذا المنتظر الذی بشرنا به... هنگامى که شب نیمه ماه شعبان سال دویست و پنجاه و پنج فرا رسید، حکیمه نزد حسن عکسرى آمد، به حکیمه گفت: اى عمه به خاطر پیشامد امرى امشب در نزد ما باش. حکیمه آن شب را نزد او ماند، هنگام طلوع فجر نرجس نا آرام شد، حکیمه نزد او ایستاد و نرجس مولود مبارکى را به دنیا آورد، هنگامىکه حکیمه آن را دید او را نزد حسن عسکرى آورد و این مولود ختنه شده بود. حسن عسکرى او را گرفت و دستش را بر پیشت و چشمانش مالید و زبانش را در دهان گذاشت و در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت. سپس فرمود: اى عمه! این بچه را به مادرش بر گردان. حکیمه مىگوید: او را پیش مادرش بردم. حکیمه مىگوید: (روزى دیگر) به خانه ابو محمد حسن عسکرى آمدم در این هنگام آن مولود نورانى را که در میان پارچه زرد پیچیده بود، در مقابل او دیدم، محبت او دلم را گرفت گفتم: اى آقاى من! آیا به تولد این مولود خجسته علم داشتی؟ حسن عسکرى فرمود: اى عمه این همان منتظرى است که بشارت آمدنش را داده اند.... القندوزی الحنفی، الشیخ سلیمان بن إبراهیم (متوفاى1294هـ) ینابیع المودة لذوی القربى، ج3، ص172، تحقیق: سید علی جمال أشرف الحسینی، ناشر: دار الأسوة للطباعة والنشرـ قم، الطبعة:الأولى1416هـ. همانطورى که از این روایات به دست مىآید، حضرت حکیمه هم در شب ولادت و هم بعد از آن، حضرت مهدى علیه السلام را دیده و مشاهداتش را براى دیگران گزارش کردهاست. مطلب سوم: نسب و شخصیت حضرت حکیمه (سلام الله علیها)از آنجائى که قفارى مىگوید: حضرت حکیمه یک شخص غیر معصوم است، چگونه شیعیان شهادت او را در مورد تولد امام زمان علیه السلام قبول دارند، ناگزیر باید نسب و شخصیت این بانوى فاضله را بررسى کرد تا شبههى در این زمینه باقى نماند. 1. اسم و نسبحضرت حکیمه همانند راویان دیگر یک فرد نا شناختهاى نیست که به راحتى بتوان در مورد او شک و تردید به خود راه داد؛ بلکه او در اسم و نسب، وابسته به اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام و فرزند امام معصوم است. طبرسى مىگوید: حضرت حکیمه از جمله فرزندان امام جواد علیه السلام است: وَخَلَّفَ مِنَ الْوَلَدِ عَلِیّاً علیه السلام ابْنَهُ الْإِمَامَ وَمُوسَى وَمِنَ الْبَنَاتِ حَکِیمَةَ وَخَدِیجَةَ وَأُمَّ کُلْثُوم. امام جواد سلام اللَّه علیه دو پسر و سه دختر از خود به جاى گذارد که یکى از آنان حضرت هادى سلام اللَّه علیه است و دومى هم به نام موسى مىباشد و دختران آن جناب هم حکیمه، خدیجه و ام کلثوم نام داشتهاند، الطبرسی، أبی علی الفضل بن الحسن (متوفاى548هـ)، إعلام الورى بأعلام الهدى، ص 355، تحقیق و نشر: تحقیق مؤسسة آل البیت علیهم السلام لإحیاء التراث ـ قم، الطبعة: الأولى، 1417هـ. علامه مجلسى نیز مىنویسد: سم المعتصم محمد بن علی علیهما السلام وأولاده علی الامام وموسى وحکیمة وخدیجة وأم کلثوم. معتصم عباسى، امام جواد علیه السلام را مسموم کرد و فرزندان امام جواد، على (امام هادى علیه السلام)، موسى، حکیمه، خدیجه و ام کلثوم هستند. المجلسی، محمد باقر (متوفاى 1111هـ)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج50، ص 8، تحقیق: محمد الباقر البهبودی، ناشر: مؤسسة الوفاء - بیروت - لبنان، الطبعة: الثانیة المصححة، 1403هـ - 1983م. 2. جلالت و وثاقت:جلالت شأن و وثاقت این بانوى عالى مقام از نسبت او به خانواده امام جواد علیه السلام آشکار و روشن است. در فضلیت و علم و تقواى این بانو همین بس که ایشان محرم اسرار ائمه از جمله امام حسن عسکرى علیه السلام است که با توجه به روایات گذشته، حضرت او را از ولادت فرزندش خبر داد و به خانه خودش فراخواند. علامه مجلسى و سید محسن امین دو تن از بزرگان شیعه، این بانو را با القابى همانند: نجیبه، کریمه، عالمه، فاضله، تقیه، رضیه و صالحه و عابده ستودهاند. علامه مجلسى مىنویسد: ثمّ اعلم أنّ فی القبّة الشریفة قبراً منسوباً إلى النجیبة الکریمة العالمة الفاضلة التقیة الرضیة حکیمة بنت أبی جعفر الجواد علیه السلام ولا أدری لِمَ لم یتعرضوا لزیارتها مع ظهور فضلها وجلالتهاوإنّها کانت مخصوصة بالأئمّة علیهم السلام، ومودعة أسرارهم، وکانت اُمّ القائم عندها، وکانت حاضرة عند ولادته علیه السلام، وکانت تراه حیناً بعد حین فی حیاة أبی محمّد العسکری علیه السلام، وکانت من السفراء والأبواب بعد وفاته، فینبغی زیارتها بما أجرى الله على اللسان ممّا یناسب فضلها وشأنها. بدان در زیر این قبه شریفه قبرى به بانوى نجیبه، کریمه، دانا، فاضله، پرهیزگار و رضیه حکیمه دختر ابو جعفر امام جواد علیه السلام است و من نمىدانم با این که فضیلت و جلالت این بانو روشن است چرا زیارت او را متعرض نشدهاند و این بانو محرم اسرار ائمه بود و مادر حضرت مهدى علیه السلام در نزد او بود و در هنگام ولادت آن حضرت حاضر بود و او را در هر زمانى در زمان حیات امام عسکرى مىدید و بعد از وفاتش از سفیران او بود، پس سزاوار این است که آن بانو را همانگونه که مناسب شأن و فضلیت او است، زیارت کرد. المجلسی، محمد باقر (متوفاى 1111هـ)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج99، ص79، تحقیق: محمد الباقر البهبودی، ناشر: مؤسسة الوفاء - بیروت - لبنان، الطبعة: الثانیة المصححة، 1403هـ - 1983م. سید محسن امین نیز بعد از اینکه ایشان را از نظر نسب معرفى کرده، او را از زنان عابده و پرهیزگار توصیف کردهاست: حکیمة بنت الإمام محمد الجواد بن علی الرضا بن موسى الکاظم بن جعفر الصادق بن محمد الباقر بن علی بن الحسین بن علی بن أبی طالب علیهم السلام. مدفونة بسامراء هی ونرجس أم المهدی مع الإمامین العسکری والهادی علیهما السلام... کانت من الصالحات العابدات القانتات. حکیمه دختر امام جواد فرزند امام هشتم، فرزند موسى کاظم، فرزند حعفر صادق، فرزند محمد باقر، فرزند امام زین العابدین، فرزند حسین، فرزند على بن اطالب علیهم السلام، در سامرا همراه نرجس مادر حضرت مهدى و امام هادى و عسکرى علیهما السلام دفن شدهاست، او از زنان صالح، عابد پرهیزگار بود. الأمین، السید محسن (متوفای1371هـ)، أعیان الشیعة، ج6، ص217، تحقیق وتخریج: حسن الأمین، ناشر: دار التعارف للمطبوعات - بیروت – لبنان، سال چاپ: 1403 - 1983 م بنا براین، حضرت حکیمه، فرزند امام معصوم، محرم اسرار امام، و مورد اطمینان امام و شیعیان است و خبر او در مورد تولد حضرت مهدى علیه السلام براى شیعیان مورد قبول است. حال بعد از این که روایت گزارش حکیمه از تولد حضرت مهدى ذکر شد، به پاسخ تفصیلى مىپردازیم: پاسخ اول: شهادت حکیمه، تعیین مصداق ودلیل اصل عقیده مهدویت استدکتر ناصر قفارى، عقیده شیعه را در مورد ولادت حضرت مهدى علیه السلام و غیبت آن حضرت، گاهى از مخترعات عثمان بن سعید عمرى و همفکرانش مىداند و گاهى مىگوید: این عقیده از طریق حکیمه که یک زن غیر معصوم است به عقائد شیعه راه پیدا کرده و در حقیقت او در این مورد، دچار تناقض گویى آشکارى شدهاست؛ لذا مخاطب کلام او سرگردان مىشود که کدام سخنش را بپذیرد. علت تناقض گویى او این است که تفکر مهدویت نه تنها ریشه در عقیده شیعه دارد؛ بلکه یک تفکر و عقیده اسلامى است. ایشان براى این که این عقیده را باطل جلوه دهد، از هر راهى که مىرود، به بن بست گیر مىکند و خودش را در قعر چاهى مىبیند که براى خود کنده است. پاسخ نخست در جواب این شبهه این است که اگر چه حضرت حکیمه یکى از کسانى است که ولادت حضرت مهدى علیه السلام را مشاهده کرده و براى دیگران نقل کرده است؛ اما شهادت ایشان و دیگران، باعث ایجاد عقیده مهدویت در میان شیعیان نشده است؛ بلکه این عقیده، همانند توحید، نبوت، امامت و معاد، از جمله عقائد ثابت شیعه در متن امامت بوده که رسول خدا صلى الله علیه وآله و ائمه معصومین علیهم السلام مهدى موعود را با تمام مشخصات نسبى و اسمى براى شیعیان معرفى کرده و از ولادت وغیبت آن حضرت خبر دادهاند. بنابراین، مسأله مهدویت یک مسأله تازهاى نیست که با شهادت آنها در عقائد شیعه راه یافته باشد؛ بلکه تنها با این شهادت، مصداق خارجى وجود امام زمان علیه السلام ثابت مىشود، نه آنچه را قفارى و همفکرانش ادعا مىکنند. مهدویت، عقیده ریشه دار در کتب اهل سنت:بزرگترین اشتباه قفارى این است که مسأله مهدویت را ریشه یابى نکرده است؛ زیرا این عقیده با همه برنامههاى که در عصر مهدوى محقق خواهد شد، در کتابهاى بزرگان اهل سنت از جمله احمد حنبل، ترمذى، طبرانى و... در روایات صحیح از رسول خدا صلى الله علیه وآله بیان شده که برخى از روایات براى اثبات مطلب آورده مىشود: 1. ترمذیترمذى از محدثان پر آوزه اهل سنت، در کتاب سنن خود، ابتدا روایت عبد الله بن مسعود را آورده و در پایان، روایت ابو هریره را نقل کرده و تصریح کرده است که این روایت حسن و صحیح است: حدثنا عبد الْجَبَّارِ بن الْعَلَاءِ بن عبد الْجَبَّارِ الْعَطَّارُ حدثنا سُفْیَانُ بن عُیَیْنَةَ عن عَاصِمٍ عن زِرٍّ عن عبد اللَّهِ عن النبی صلى الله علیه وسلم قال: یَلِی رَجُلٌ من أَهْلِ بَیْتِی یُوَاطِئُ اسْمُهُ اسْمِی قال عَاصِمٌ وأنا أبو صَالِحٍ عن أبی هُرَیْرَةَ قال: لو لم یَبْقَ من الدُّنْیَا إلا یَوْمٌ لَطَوَّلَ الله ذلک الْیَوْمَ حتى یَلِیَ... قال أبو عِیسَى: هذا حَدِیثٌ حَسَنٌ صَحِیحٌ. ابن مسعود مىگوید: رسول خدا صلى الله علیه وسلم فرمود: مردى از اهل بیت من که هم اسم من است مىآید. به نقل ابو هریره نیز رسول خدا فرموده است: اگر از عمر دینا تنها یک روز باقى مانده باشد، خداوند آن را آنقدر طولانى کند تا این که مردى از اهل بیت من که هم اسم من است بیاید. ابو عیسى گفته است: این رویت حسن و صحیح است. الترمذی السلمی، ابوعیسی محمد بن عیسی (متوفاى 279هـ)، سنن الترمذی، ج4، ص505، تحقیق: أحمد محمد شاکر وآخرون، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت. 2. ابو داود سجستانیسجستانى در سنن خود از ام سلمه با سند موثق آورده است که مهدى از نسل حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است: حدثنا أَحْمَدُ بن إبراهیم ثنا عبد اللَّهِ بن جَعْفَرٍ الرَّقِّیُّ ثنا أبو الْمَلِیحِ الْحَسَنُ بن عُمَرَ عن زِیَادِ بن بَیَانٍ عن عَلِیِّ بن نُفَیْلٍ عن سَعِیدِ بن الْمُسَیِّبِ عن أُمِّ سَلَمَةَ قالت: سمعت رَسُولَ اللَّهِ صلى الله علیه وسلم یقول: الْمَهْدِیُّ من عِتْرَتِی من وَلَدِ فَاطِمَةَ. از پیامبر (ص) شنیدم که فرمود: مهدى از خاندان من از فرزندان فاطمه است. السجستانی الأزدی، ابوداود سلیمان بن الأشعث (متوفاى 275هـ)، سنن أبی داود، ج4، ص1071، تحقیق: محمد محیی الدین عبد الحمید، ناشر: دار الفکر. 3. احمد حنبل:احمد حنبل پیشواى مذهب حنابله در مسندش پنج روایت را، از طریق عاصم و زر بن حبیش آورده که یکى از روایات این است: حدثنا عبد اللَّهِ حدثنی أبی ثنا سُفْیَانُ بن عُیَیْنَةَ ثنا عَاصِمٌ عن ذر عن عبد اللَّهِ عَنِ النبی صلى الله علیه وسلم: لاَ تَقُومُ السَّاعَةُ حتى یلی رَجُلٌ من أَهْلِ بیتی یواطی اسْمُهُ اسمی. رسول خدا صلى الله علیه وسلم فرمود: قیامت بر پا نمىشود تا این که مردى از اهل بیتم که هم اسم من است زمام امر را به دست بگیرد. الشیبانی، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاى241هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج1، ص376، ح3571، ناشر: مؤسسة قرطبة – مصر. 4. طبرانیطبرانى در المعجم الکبیر، بیش از سیزده روایت با تعبیرات مختلف و طرق متعدد که همگى سندش به عاصم بن بهدله و زر بن حبیش (از راویان صحیح بخاری) و عبد الله بن مسعود مىرسد، نقل کرده ویکى از روایات این است: حدثنا مُوسَى بن هَارُونَ ثنا عبد اللَّهِ بن دَاهِرٍ الرَّازِیُّ ثنا عبد اللَّهِ بن عبد الْقُدُّوسِ عَنِ الأَعْمَشِ عن عَاصِمِ بن أبی النَّجُودِ عن زِرِّ بن حُبَیْشٍ عن عبد اللَّهِ بن مَسْعُودٍ رضی اللَّهُ عنه قال: قال رسول اللَّهِ صلى اللَّهُ علیه وسلم: لا تَقُومُ السَّاعَةُ حتى یَمْلِکَ رَجُلٌ من أَهْلِ بَیْتِی یواطىء اسْمُهُ اسْمِی یَمْلأُ الأَرْضَ عَدْلًا وَقِسْطًا کما مُلِئَتْ ظُلْمًا وَجَوْرًا. رسول خدا (ص) فرمود: قیامت بر پا نمىشود، تا اینکه مردى از اهل بیت من که نام او همنام من است، حاکم شود، که زمین را پر از عدل و داد مى کند همانطور که پر از ظلم و جور شده است. الطبرانی، ابوالقاسم سلیمان بن أحمد بن أیوب (متوفاى360هـ)، المعجم الکبیر، ج10، ص133، ح10214، تحقیق: حمدی بن عبدالمجید السلفی، ناشر: مکتبة الزهراء - الموصل، الطبعة: الثانیة، 1404هـ – 1983م. مقاله جداگانه در اثبات این که حضرت مهدى از نسل حضرت امام حسن عسکرى است تحت عنوان «آیا نام پدر حضرت مهدى عبد الله است؟» تدوین شده و بر روى نیز سایت قرار گرفته است، در این مقاله این قسمت از بحث روشن شده است: http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=12872 بنا بر این شهادت حضرت حکیمه، تنها ثابت مىکند که حضرت مهدى علیه السلام، کسى که روایات بسیار آمدن او را بشارت دادهاند، به دنیا آمده است؛ نه این که عقیده مهدویت را در مکتب شیعه ایجاد کرده باشد؛ زیرا این عقیده، یک عقیده ریشه دارى است که نه تنها در مکتب تشیع، بلکه در مکتب اهل سنت نیز پذیرفته شده است و در این مورد روایات صحیحى از منابع معتبر آنان را متذکر شدیم. پاسخ دوم: شهادت دیگران بر ولادت حضرت مهدی (عج)اگر اشکال قفارى و همفکرانش بر شهادت حضرت حکیمه است باید گفت: با جستجو در منابع شیعه به دست مىآید که ولادت آن حضرت را جز حکیمه، چهار زن دیگر نیز مشاهده نموده و گزارش کردهاند که با حضرت حکیمه، پنج تن مىشود. ماجراى تولد امام زمان علیه السلام در هر محکمهاى اگر ارائه شود، شهادت این پنج نفر کافى خواهد بود. اینک اسامى زنانى که شاهد تولد حضرت مهدى علیه السلام بوده اند از این قرار است: 1. زن قابلهشهادت زن قابله را بر تولد امام زمان علیه السلام، احمد بن بلال بن داود کاتب که تربیت شده همان زن قابله بوده از قول این زن، براى دوستش به نام حنظله نقل کردهاست. شیخ طوسى این روایت را که مفصل است در کتاب الغیبة آورده و ما همان محل شاهد را در این جا مىآوریم: زن قابله مىگوید: خادم امام حسن عسکرى علیه السلام به در خانه ما آمد و گفت: 208 - أحمد بن علی الرازی، عن محمد بن علی، عن حنظلة بن زکریا قال: حدثنی أحمد بن بلال بن داود الکاتب... فَقَالَ: یَحْتَاجُ إِلَیْکِ بَعْضُ الْجِیرَانِ لِحَاجَةٍ مُهِمَّةٍ فَادْخُلِی وَلَفَّ رَأْسِی بِالْمُلَاءَةِ وَأَدْخَلَنِی الدَّارَ وَأَنَا أَعْرِفُهَا فَإِذَا بِشِقَاقٍ مَشْدُودَةٍ وَسَطَ الدَّارِ وَرَجُلٌ قَاعِدٌ بِجَنْبِ الشِّقَاقِ فَرَفَعَ الْخَادِمُ طَرَفَهُ فَدَخَلْتُ وَإِذَا امْرَأَةٌ قَدْ أَخَذَهَا الطَّلْقُ وَامْرَأَةٌ قَاعِدَةٌ خَلْفَهَا کَأَنَّهَا تَقْبَلُهَا فَقَالَتِ الْمَرْأَةُ تُعِینُنَا فِیمَا نَحْنُ فِیهِ فَعَالَجْتُهَا بِمَا یُعَالَجُ بِهِ مِثْلُهَا فَمَا کَانَ إِلَّا قَلِیلًا حَتَّى سَقَطَ غُلَامٌ فَأَخَذْتُهُ عَلَى کَفِّی وَصِحْتُ غُلَامٌ غُلَامٌ وَأَخْرَجْتُ رَأْسِی مِنْ طَرَفِ الشِّقَاقِ أُبَشِّرُ الرَّجُلَ الْقَاعِدَ فَقِیلَ لِی: لَا تَصِیحِی فَلَمَّا رَدَدْتُ وَجْهِی إِلَى الْغُلَامِ قَدْ کُنْتُ فَقَدْتُهُ مِنْ کَفِّی فَقَالَتْ لِیَ الْمَرْأَةُ الْقَاعِدَةُ: لَا تَصِیحِی وَأَخَذَ الْخَادِمُ بِیَدِی وَأَخْرَجَنِی مِنَ الدَّارِ وَرَدَّنِی إِلَى دَارِی... یکى از همسایهها براى حاجت مهمى تو را مىخواند به خانه آنها بیا، روسرى به سر کردم و او مرا به خانهاى آورد که نمىشناختم. دیدم پرده درازى در وسط خانه آویختهاند و مردى کنار پرده ایستاده است. خادم گوشه پرده را بالا زد و من داخل شدم. دیدم زنى در حال وضع حمل است و زنى دیگر مانند قابله پشت سر او نشسته است. آن زن به من گفت در این کار به ما کمک مىکنى؟ پس به او کمک کردم و چیزى نگذشت که پسرى متولد گردید. من او را روى دست گرفتم و صدا زدم پسر! پسر! آنگاه سر از پرده بیرون آوردم که به آن مرد نشسته مژده دهم، کسى گفت سر و صدا مکن! چون متوجه بچه شدم او را روى دست خود ندیدم و همان زن گفت: صدا مکن! در این موقع خادم مرا به خانهام برگردانید. این زن بعد نقل ماجراى تولد امام زمان به احمد بن بلال مىگوید: إِنَّ لِهَؤُلَاءِ الْقَوْمِ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ شَأْناً وَمَنْزِلَةً وَکُلُّ مَا یَدَّعُونَهُ حَقٌّ.. این جریان را براى تو نقل کردم تا بدانى که این قوم (خانواده پیامبر) نزد خداوند داراى شأن و مقام بزرگى هستند و آنچه ادعا مىکنند درست است. الطوسی، الشیخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علی بن الحسن (متوفاى460هـ)، کتاب الغیبة، ص240- 242، تحقیق: الشیخ عباد الله الطهرانی/ الشیخ على احمد ناصح، ناشر: مؤسسة المعارف الاسلامیة، الطبعة: الأولى، 1411هـ. 2 و 3. نسیم و ماریه خادمان امام حسن عسکری (ع)نسیم و ماریه از خادمان خانه امام حسن عسکرى علیه السلام است که وجود مقدس امام زمان علیه السلام را هنگام تولد دیده و این قضیه را اینگونه نقل کردهاند: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ مَاجِیلَوَیْهِ وَأَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَى الْعَطَّارُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى الْعَطَّارُ قَالَ: حَدَّثَنَا الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ النَّیْسَابُورِیُّ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ علیه السلام عَنِ السَّیَّارِیِّ قَالَ: حَدَّثَتْنِی نَسِیمٌ وَمَارِیَةُ قَالَتَا: إِنَّهُ لَمَّا سَقَطَ صَاحِبُ الزَّمَانِ علیه السلام مِنْ بَطْنِ أُمِّهِ جَاثِیاً عَلَى رُکْبَتَیْهِ رَافِعاً سَبَّابَتَیْهِ إِلَى السَّمَاءِ ثُمَّ عَطَسَ فَقَالَ: الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ وَصَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ زَعَمَتِ الظَّلَمَةُ أَنَّ حُجَّةَ اللَّهِ دَاحِضَةٌ لَوْ أُذِنَ لَنَا فِی الْکَلَامِ لَزَالَ الشَّک. نسیم و ماریه مىگویند: هنگامىکه صاحب الزّمان علیه السّلام از مادر متولد شد، دو زانو را بر زمین نهاد و دو انگشت سبّابه را به جانب آسمان بالا برد، آنگاه عطسه کرد و فرمود: سپاس ویژهى خداوندى است که پرودگار جهانیان است و درود خدا بر پیامبر و آل او باد، ستمکاران پنداشتهاند که حجّت خدا از میان رفته است اگر براى ما اذن در کلام بود شکّ زایل مىگردید. الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفاى381هـ)، کمال الدین و تمام النعمة، ص430.، ناشر: اسلامیة ـ تهران، الطبعة الثانیة، 1395 هـ. 4. کنیز امام عسکرى (ع)کنیز دیگرى از امام حسن عسکرى علیه السلام که بعد از غارت خانه امام توسط جعفر کذاب با شخصى به نام ابو على خیزرانى ازدواج کرد، بر تولد حضرت مهدى علیه السلام شهادت دادهاست: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ مَاجِیلَوَیْهِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى الْعَطَّارُ قَالَ: حَدَّثَنِی أَبُو عَلِیٍّ الْخَیْزَرَانِیُّ عَنْ جارِیََةٍ لَهُ کَانَ أَهْدَاهَا لِأَبِی مُحَمَّدٍ علیه السلام فَلَمَّا أَغَارَ جَعْفَرٌ الْکَذَّابُ عَلَى الدَّارِ جَاءَتْهُ فَارَّةً مِنْ جَعْفَرٍ فَتَزَوَّجَ بِهَا قَالَ أَبُو عَلِیٍّ: فَحَدَّثَتْنِی أَنَّهَا حَضَرَتْ وِلَادَةَ السَّیِّدِ علیه السلام وَأَنَّ اسْمَ أُمِّ السَّیِّدِ صَقِیلُ.... قَالَ أَبُو عَلِیٍّ: وَسَمِعْتُ هَذِهِ الْجَارِیَةَ تَذْکُرُ أَنَّهُ لَمَّا وُلِدَ السَّیِّدُ علیه السلام رَأَتْ لَهَا نُوراً سَاطِعاً قَدْ ظَهَرَ مِنْهُ وَبَلَغَ أُفُقَ السَّمَاءِ وَرَأَتْ طُیُوراً بَیْضَاءَ تَهْبِطُ مِنَ السَّمَاءِ وَتَمْسَحُ أَجْنِحَتَهَا عَلَى رَأْسِهِ وَوَجْهِهِ وَسَائِرِ جَسَدِهِ ثُمَّ تَطِیرُ فَأَخْبَرْنَا أَبَا مُحَمَّدٍ علیه السلام بِذَلِکَ فَضَحِکَ ثُمَّ قَالَ: تِلْکَ مَلَائِکَةٌ نَزَلَتْ لِلتَّبَرُّکِ بِهَذَا الْمَوْلُودِ وَهِیَ أَنْصَارُهُ إِذَا خَرَج. ابو على خیزرانى کنیزى داشت که او را به امام حسن عسکرىّ علیه السّلام اهدا کرد و چون جعفر کذّاب خانه امام را غارت کرد وى از دست جعفر گریخت و با ابو علىّ ازدواج نمود. ابو علىّ مىگوید که او گفته است در ولادت سیّد (امام زمان) علیه السّلام حاضر بود و مادر سیّد، صقیل نام داشت... ابو علىّ گوید: از همین کنیز شنیدم که مىگفت: چون سیّد (امام زمان) علیه السّلام متولّد شد، نور درخشان وى را دیده است که از او ظاهر گردیده و به افق آسمانها رسیده است و پرندگان سپیدى دیده که از آسمان فرود مىآیند و پرهاى خود را به سر و صورت و سایر اعضاى وى مىکشند و سپس پرواز مىکنند، این مطلب را به امام حسن عسکرىّ علیه السّلام خبر دادیم، خندید و فرمود: آنها ملائکهاى هستند که براى تبرّک جستن به این مولود فرود آمدهاند و چون ظهور کند یاوران وى خواهند بود الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفاى381هـ)، کمال الدین و تمام النعمة، ص431، ناشر: اسلامیة ـ تهران، الطبعة الثانیة، 1395 هـ. پاسخ سوم: تعدادی از افراد مورد اطمینان، حضرت مهدی (ع) را بعد از تولد، دیدهاندعلاوه بر این پنج نفر فوق که بر تولد حضرت مهدى علیه السلام شهادت دادهاند (که در میان آنها حضرت حکیمه در نزد شیعه از منزلت خاصى برخوردار است که بعداً در باره آن توضیح مىدهیم)، تعدادى از ارادتمندان و اصحاب امام عسکرى علیه السلام، نیز در مدت پنج سال آخر حیات آن حضرت، فرزندش حضرت مهدى علیه السلام را دیدهاند. در اینجا به اسامى عدهاى که در آن مقطع خاص تاریخى محضر مبارک آن حضرت شرفیاب شدهاند، اشاره مىکنیم: 1. روایت عبد الله بن جعفر حمیری:یکى از کسانى که به دیدار حضرت مهدى علیه السلام بار یافته، نائب و سفیر او عثمان بن سعید عمرى است، او در جواب سؤال عبد الله بن جعفر حمیرى که از راویان موثق است تصریح مىکند که امام زمان علیه السلام را دیدهاست. مرحوم کلینى این روایت را با سند صحیح اینگونه نقل کردهاست: مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ وَمُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى جَمِیعاً عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْیَرِیِّ قَالَ: اجْتَمَعْتُ أَنَا وَالشَّیْخُ أَبُو عَمْرٍو رَحِمَهُ اللَّهُ عِنْدَ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ فَغَمَزَنِی أَحْمَدُ بْنُ إِسْحَاقَ أَنْ أَسْأَلَهُ عَنِ الْخَلَفِ فَقُلْتُ لَهُ: یَا أَبَا عَمْرٍو إِنِّی أُرِیدُ أَنْ أَسْأَلَکَ عَنْ شَیْءٍ وَمَا أَنَا بِشَاکٍّ فِیمَا أُرِیدُ أَنْ أَسْأَلَکَ عَنْهُ فَإِنَّ اعْتِقَادِی وَدِینِی أَنَّ الْأَرْضَ لَا تَخْلُو مِنْ حُجَّةٍ إِلَّا إِذَا کَانَ قَبْلَ یَوْمِ الْقِیَامَةِ بِأَرْبَعِینَ یَوْماً فَإِذَا کَانَ ذَلِکَ رُفِعَتِ الْحُجَّةُ وَأُغْلِقَ بَابُ التَّوْبَةِ فَلَمْ یَکُ یَنْفَعُ نَفْساً إِیمَانُهَا لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ کَسَبَتْ فِی إِیمَانِهَا خَیْراً فَأُولَئِکَ أَشْرَارٌ مِنْ خَلْقِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَهُمُ الَّذِینَ تَقُومُ عَلَیْهِمُ الْقِیَامَةُ وَلَکِنِّی أَحْبَبْتُ أَنْ أَزْدَادَ یَقِیناً وَإِنَّ إِبْرَاهِیمَ علیه السلام سَأَلَ رَبَّهُ عَزَّ وَجَلَّ أَنْ یُرِیَهُ «کَیْفَ یُحْیِی الْمَوْتَى قَالَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قَالَ بَلَى وَ لَکِنْ لِیَطْمَئِنَّ قَلْبِی».... ثُمَّ قَالَ: سَلْ حَاجَتَکَ فَقُلْتُ لَهُ: أَنْتَ رَأَیْتَ الْخَلَفَ مِنْ بَعْدِ أَبِی مُحَمَّدٍ علیه السلام؟ فَقَالَ: إِی وَاللَّهِ وَرَقَبَتُهُ مِثْلُ ذَا وَأَوْمَأَ بِیَدِهِ.... عبد الله بن جعفر حمیرى مىگوید: من با عثمان بن سعید عمروى سفیر امام زمان علیه السلام در خانه احمد بن اسحاق، وکیل امام بودیم. احمد بن اسحاق به من اشاره کرد تا از جانشین امام عسکرى بپرسم، من به سفیر امام زمان عثمان بن سعید گفتم: مىخواهم سؤالى مطرح کنم. سؤال من در اثر شک و تردید نیست، زیرا کیش و آئین من بر این است که زمین از حجت خالى نمىماند، مگر چهل روز قبل از قیامت که در آن روز حجت خدا به آسمان پر مىکشد. در آن روز راه توبه و بازگشت به ایمان مسدود مىشود آنسان که بعد از آن نه ایمان کسى پذیرفته شود که تا آن روز کافر بوده است، و نه کردار شایسته مردمان مورد قبول مىافتد که پاداشى بر آن مترتب گردد. مردمى که در آن چهل روز بر روى زمین باشند بدکارههاى خلق خدا هستند و عالم هستى بر سر همانان خراب مىشود. با این اعتقاد و یقین، دوست دارم بر یقین خود بیفزایم. همانا ابراهیم خلیل از خدا مسألت کرد تا به او نشان دهد که چگونه مردگان را زنده مىکند. و خدا به او گفت: مگر این را باور نداری؟ ابراهیم گفت: «چرا باور دارم. اما مىخواهم اطمینان و آرامش دل بیابم». من نیز به شما که سفیر امام زمانى وثوق کامل دارم.... عثمان بن سعید گفت: سؤال خود را مطرح کن و آنچه حاجت دارى بپرس. من گفتم: «تو خودت جانشین امام حسن عسکرى را دیدهاى؟». گفت: آرى به خدا. موقعى که او را دیدم گردن او تا این حد رشد کرده بود و به دست خود اشاره کرد... الکلینی الرازی، أبو جعفر محمد بن یعقوب بن إسحاق (متوفاى328 هـ)، الأصول من الکافی، ج1، ص330، ناشر: اسلامیه، تهران، الطبعة الثانیة،1362 هـ.ش. بررسی سند روایت:مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ:نجاشى در بار او مىنویسد: محمد بن عبد الله بن جعفر بن الحسین بن جامع بن مالک الحمیری أبو جعفر القمی، کان ثقة، وجها، کاتب صاحب الامر علیه السلام. النجاشی الأسدی الکوفی، ابوالعباس أحمد بن علی بن أحمد بن العباس (متوفاى450هـ)، فهرست أسماء مصنفی الشیعة المشتهر ب رجال النجاشی، ص 355، تحقیق: السید موسی الشبیری الزنجانی، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامی ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى العطار:محمد بن یحیى أبو جعفر العطار القمی، شیخ أصحابنا فی زمانه، ثقة، عین، کثیر الحدیث. رجال النجاشی، ص 353 عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْیَرِیِّ:عبد الله بن جعفر بن الحسین بن مالک بن جامع الحمیری أبو العباس القمی. شیخ القمیین و وجههم. رجال النجاشی، ص 219 احمد بن إسحاق القمی:أحمد بن إسحاق بن عبد الله بن سعد بن مالک بن الأحوص الأشعری، أبو علی القمی، وکان وافد القمیین، وروى عن أبی جعفر الثانی وأبی الحسن علیهما السلام، وکان خاصة أبی محمد علیه السلام. رجال النجاشی، ص 91 عثمان بن سعید العمری:[ 5877 ] 22 - عثمان بن سعید العمری الزیات، ویقال له: السمان، یکنى أبا عمرو، جلیل القدر ثقة، وکیله علیه السلام. الطوسی، الشیخ ابوجعفر محمد بن الحسن بن علی بن الحسن (متوفاى460هـ)، رجال الطوسی، ص 401، تحقیق: جواد القیومی الأصفهانی، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامی ـ قم، الطبعة: الأولى، 1415هـ. سند این روایت صحیح اعلائى است و تمام روات آن از برترین راویان تاریخ شیعه هستند. 2. محمّد بن عثمان عمرى با چهل نفراز جمله کسانى که بعد از تولد حضرت مهدى، آن حضرت را دیدهاند، چهل نفر از محبان و شیعیان امام حسن عسکرى است که در منزل آن حضرت بودند و امام عسکرى فرزندش را به آنها نشان داد و در مورد اطاعت از آن بزرگوار سفارش کرد. این روایت موثق را شیخ صدوق در کمال الدین با سندى که همه راویانش موثق هستند، نقل کردهاست: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ مَاجِیلَوَیْهِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى الْعَطَّارُ قَالَ: حَدَّثَنِی جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَالِکٍ الْفَزَارِیُّ قَالَ: حَدَّثَنِی مُعَاوِیَةُ بْنُ حُکَیْمٍ وَمُحَمَّدُ بْنُ أَیُّوبَ بْنِ نُوحٍ وَمُحَمَّدُ بْنُ عُثْمَانَ الْعَمْرِیُّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالُوا عَرَضَ عَلَیْنَا أَبُو مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ علیه السلام وَنَحْنُ فِی مَنْزِلِهِ وَکُنَّا أَرْبَعِینَ رَجُلًا فَقَالَ: هَذَا إِمَامُکُمْ مِنْ بَعْدِی وَخَلِیفَتِی عَلَیْکُمْ أَطِیعُوهُ وَلَا تَتَفَرَّقُوا مِنْ بَعْدِی فِی أَدْیَانِکُمْ فَتَهْلِکُوا أَمَا إِنَّکُمْ لَا تَرَوْنَهُ بَعْدَ یَوْمِکُمْ هَذَا قَالُوا فَخَرَجْنَا مِنْ عِنْدِهِ فَمَا مَضَتْ إِلَّا أَیَّامٌ قَلَائِلُ حَتَّى مَضَى أَبُو مُحَمَّدٍ علیه السلام. معاویة بن حکیم و محمد بن ایوب بن نوح و محمد بن عثمان عمرى مىگویند: ابو محمد حسن بن على علیه السلام پسرش را در منزل خودش با حضور چهل نفر از ماها به ما نشان داد و فرمود: این امام شما بعد از من و خلیفه من بر شما است، او را اطاعت کنید و بعد از من در دین خود اختلاف نکنید تا هلاک نشوید. آگاه باشید که بعد از امروز او را نخواهید دید. آنها مىگویند: ما از حضورش بیرون آمدیم چند روزى نگذشت که ابو محمد در گذشت. الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفاى381هـ)، کمال الدین و تمام النعمة، ص435، ناشر: اسلامیة ـ تهران، الطبعة الثانیة، 1395 هـ. المجلسی، محمد باقر (متوفاى 1111هـ)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج52، ص25، ح 19، تحقیق: محمد الباقر البهبودی، ناشر: مؤسسة الوفاء - بیروت - لبنان، الطبعة: الثانیة المصححة، 1403هـ - 1983م. در روایت دیگر آمده است که محمد بن عثمان عمرى مىگوید: من امام زمان را دیدهام: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الْحِمْیَرِیُّ قَالَ: قُلْتُ لِمُحَمَّدِ بْنِ عُثْمَانَ الْعَمْرِیِّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: إِنِّی أَسْأَلُکَ سُؤَالَ إِبْرَاهِیمَ رَبَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ حِینَ قَالَ لَهُ «رَبِّ أَرِنِی کَیْفَ تُحْیِ الْمَوْتى قالَ أَ وَلَمْ تُؤْمِنْ قالَ بَلى وَلکِنْ لِیَطْمَئِنَّ قَلْبِی» فَأَخْبِرْنِی عَنْ صَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ هَلْ رَأَیْتَهُ قَالَ: نَعَمْ وَلَهُ رَقَبَةٌ مِثْلُ ذِی وَأَشَارَ بِیَدِهِ إِلَى عُنُقِه. عبد اللَّه بن جعفر حمیرى مىگوید: به محمد بن عثمان عمرى گفتم من از تو همان سؤالى را مىکنم که ابراهیم علیه السلام از پروردگارش پرسد وقتى گفت: «پروردگارا به من نشان بده چگونه مردهها را زنده مىکنى گفت: مگر ایمان ندارى؟ عرضکرد: چرا ولى مىخواهم دلم مطمئن شود» به من خبرده از صاحب الامر که او را دیدى؟ فرمود: آرى، گردنى دارد مانند این و با دست خود اشاره بگردن خود نمود. الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفاى381هـ)، کمال الدین و تمام النعمة، ص 435، ح3، ناشر: اسلامیة ـ تهران، الطبعة الثانیة، 1395 هـ. بررسی سند روایت نخست:در سند روایت نخست، افرادى: 1. محمد بن على بن ماجیلویه؛ 2. محمد بن یحى العطار؛ 3. جعفر بن محمد مالک فزارى؛ 4. معاویة بن حکیم؛ 5. محمد بن ایوب بن نوح؛ 6. محمد بن عثمان عمرى قرار دارند که اینک همه آنها را از نظر رجال شناسان شیعه بررسى مىکنیم: 1. محمد بن علی بن ماجیلویه:محمد بن علی بن ماجیلویه: ثقة على الأقوى. هو وأخوه أحمد ممن یکثر الصدوق من الروایة عنهما مترضیا علیهما. وتقدم جدهما محمد بن أبی القاسم الملقب بما جیلویه. وعد من تلامذة الکلینی. محمد بن على بن ماجیلوى، بنا قول قوى ثقه است، او برادرش احمد از جمله کسانى است که شیخ صدوق فراوان از آنها روایت نقل کرده و از آنها راضى است و جد آنها محمد بن ابى القاسم ملقب به ماجیلویه بوده و از شاگردان کلینى است. الشاهرودی، الشیخ علی النمازی ( متوفای1405هـ )، مستدرکات علم رجال الحدیث، ج7، ص242، ناشر: ابن المؤلف، چاپخانه: شفق – طهران، الأولى 1412هـ ومحمد بن علی ماجیلویه الذی یروی الصدوق عنه ممن عد العلامة خبره صحیحا. محمد بن على ماجیلویه کسى است که شیخ صدوق از او روایت کرده و علامه روایت او را صحیح دانسته است. الکلباسی، أبی المعالی محمد بن محمد ابراهیم (متوفای 1315هـ)، الرسائل الرجالیة، ج1، ص348، تحقیق: محمد حسین الدرایتی، ناشر: دار الحدیث للطباعة والنشر ـ قم، چاپ: الأولى 1423 - 1381ش 2. محمد بن یحیی العطار.دومین شخص در این سند، محمد بن یحیى ابو جعفر عطار است. نجاشى ایشان را موثق دانسته است: محمد بن یحیى أبو جعفر العطار القمی، شیخ أصحابنا فی زمانه، ثقة، عین، کثیر الحدیث. محمد بن یحیى ابو جعفر عطار از اهل قم، بزرگ اصحاب امامیه در زمان خود، موثق و مورد اطمینان و روایات فراوان نقل کردهاست. النجاشی الأسدی الکوفی، ابوالعباس أحمد بن علی بن أحمد بن العباس (متوفاى450هـ)، فهرست أسماء مصنفی الشیعة المشتهر ب رجال النجاشی، ص353، تحقیق: السید موسی الشبیری الزنجانی، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامی ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ. شیخ طوسى نیز ایشان را از مشایخ مرحوم کلینى ذکر کردهاست: محمد بن یحیى العطار، روى عنه الکلینی، قمی، کثیر الروایة. الطوسی، الشیخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علی بن الحسن (متوفاى460هـ)، رجال الطوسی، ص439، تحقیق: جواد القیومی الأصفهانی، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامی ـ قم، الطبعة: الأولى، 1415هـ. 3. جعفر بن محمد بن مالک فزاری:اما در رابطه با جعفربن محمد بن مالک باید گفت که در باره او بین علماى رجال اختلاف وجود دارد، نجاشى و إبن غضائرى وى را تضعیف کردهاند؛ اما شیخ طوسى در باره او مىنویسد: جعفر بن محمد بن مالک، کوفی، ثقة. رجال الطوسی، ص 418. و نیز ابو القاسم کوفى متوفاى 352 هـ در کتاب الإستغاثه، وى را این گونه توثیق مىکند: حدثنا جماعة من مشایخنا الثقاة منهم جعفر بن محمد بن مالک الکوفی... الاستغاثة، ج 1، ص 77. البته تضعیف نجاشى و ابن غضائرى در مقابل توثیق شیخ طوسى ارزشى ندارد؛ زیرا تضعیفات این دو بزرگوار به خاطر نقل روایاتى بوده است که در آن زمان از دیدگاه آنها غلو محسوب مىشده؛ در حالى که امروزه همه آنها از ضروریات مذهب شیعه به حساب مىآید. مرحوم علامه جلیل القدر، حاج شیخ عبد الله مامقانى در تنقیح المقال بعد از نقل تضعیفات نجاشى و ابن غضائرى مىنویسد: وأقول قد نبهنا فی المقدمة فوائد عشر علی أنّ جملة ممّا هو من ضروریات مذهبنا الیوم قد کان یعد فی السلف الزّمان غلوّا و علیه فرّعوا تضعیف جمع من الثقات و ظنّی أنّ ما صدر فی المقام فی حقّه من الغمز و التضعیف ناش من روایته جملة من معجزات الأئمة سیما معجزات ولادة القائم... و تحقیق المقال أنّ الأقوی کون الرجل ثقة اعتماداً علی توثیق الشیخ.... در فوائد دهگانه در مقدمه کتابمان گفتیم که برخى از مسائل که امروز از ضروریات مذهب شمرده مى شود درگذشته آن را غلو مى دانسته اند که بر همین اساس هم جمعى از راویان مورد ثقه را تضعیف مى کرده اند ومن فکر مى کنم آنچه که در مورد جعفر بن محمد مالک از ضعف وغیر آن گفته شده است ناشى از نقل او معجزات ائمه مخصوصا داستان ولادت حضرت مهدى علیه السلام باشد.....نتیجه این تحقیق آن است که وى بنا بر سخن شیخ طوسى ثقه است. تنقیح المقال، ج1، ص226، باب جعفر. علامه محقق نمازى شاهرودى مى نویسد: والتحقیق أن الأقوى کون الرجل من الثقات المعتمدین اعتمادا على توثیق الشیخ، وأبی القاسم الکوفی فی کتاب الاستغاثة، والعلامة المامقانی فی رجاله. راى محکمتر در باره جعفر بن محمد مالک کوفى این است که بگوئیم: بنا بر توثیق شیخ وابو القاسم کوفى در کتاب استغاثه و مامقانى در کتاب رجالش، ثقه ومورد اعتماد است. مستدرکات علم رجال الحدیث، ج 2، ص 213، رقم: 2830. 4. معاویة بن حکیم:نخستین فرد از آن سه تن که این روایت را نقل کرده و در یک طبقه هستند، معاویة بن حکیم است که رجال شناسان شیعه او را موثق دانستهاند: نجاشى در رجالش در باره او مىنویسد: معاویة بن حکیم بن معاویة بن عمار الدهنی ثقة، جلیل، فی أصحاب الرضا علیه السلام. قال أبو عبد الله الحسین بن عبید الله: سمعت شیوخنا یقولون: روى معاویة بن حکیم أربعة وعشرین أصلا لم یرو غیرها. معاویة بن حکیم بن معاویة بن عمار دهنى، ثقه و شخص جلیل القدر از اصحاب امام هشتم علیه السلام است. ابو عبد الله حسین بن عبید الله مىگوید: از بزرگان شنیدم که مى گفتند: معاویه بن حکیم بیست و چهار اصل را که دیگران روایت نکرده او روایت کردهاست. النجاشی الأسدی الکوفی، ابوالعباس أحمد بن علی بن أحمد بن العباس (متوفاى450هـ)، فهرست أسماء مصنفی الشیعة المشتهر ب رجال النجاشی، ص412، تحقیق: السید موسی الشبیری الزنجانی، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامی ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ. 5. محمد بن ایوب بن نوح و محمد بن عثمان عمری:این دو بزرگوار از نواب خاص امام زمان علیه السلام بودند که نیاز به بررسى شرح حال آنها نیست و در نزد شیعه موثق هستند، ضمن این که با معاویة بن حکیم در یک طبقه هستند و وقتى وثاقت یک نفر از آنها ثابت شود، راویان هم طبقه آنها نیازى به بررسى ندارند. 3. روایت ابو غانم خادم امام عسکری (ع).ابو غانم یکى از خدمت گزاران خانه امام حسن عسکرى علیه السلام بود، طبق گزارش او، در روز سوم ولادت حضرت مهدى علیه السلام، امام حسن عسکرى فرزندش را براى اصحاب نشان داد و او را به عنوان جانشین بعد از خود معرفى کرد. شیخ صدوق مىنویسد: ابْنُ الْمُتَوَکِّلِ عَنِ الْحِمْیَرِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ الْعَلَوِیِّ عَنْ أَبِی غَانِمٍ الْخَادِمِ قَالَ: وُلِدَ لِأَبِی مُحَمَّدٍ علیه السلام وَلَدٌ فَسَمَّاهُ مُحَمَّداً فَعَرَضَهُ عَلَى أَصْحَابِهِ یَوْمَ الثَّالِثِ وَقَالَ: هَذَا صَاحِبُکُمْ مِنْ بَعْدِی وَخَلِیفَتِی عَلَیْکُمْ وَهُوَ الْقَائِمُ الَّذِی تَمْتَدُّ إِلَیْهِ الْأَعْنَاقُ بِالانْتِظَارِ فَإِذَا امْتَلَأَتِ الْأَرْضُ جَوْراً وَظُلْماً خَرَجَ فَمَلَأَهَا قِسْطاً وَعَدْلا. ابو غانم خادم روایت نموده که چون امام زمان علیه السّلام متولد گردید، پدر بزرگوارش نام او را «محمد» گذارد و در روز سوم او را به اصحاب خود نشان داد و فرمود: بعد از من این کودک امام شما و جانشین من خواهد بود. این همان قائم است که مردم براى ظهور او انتظارها مىکشند و هنگامى که دنیا پر از ظلم و بى عدالتى شود، با ظهورش جهان را پر از عدل و داد کند. الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفاى381هـ)، کمال الدین و تمام النعمة، ص431، باب 42، ح8، ناشر: اسلامیة ـ تهران، الطبعة الثانیة، 1395 هـ. المجلسی، محمد باقر (متوفاى 1111هـ)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج51، ص6، باب ولادته و احوال امه، ح11، تحقیق: محمد الباقر البهبودی، ناشر: مؤسسة الوفاء - بیروت - لبنان، الطبعة: الثانیة المصححة، 1403هـ - 1983م. 4. أحمد بن إسحاق قمى.شیخ صدوق در کمال الدین ، قضیه رؤیت امام زمان علیه السلام را در زمان امام حسن عسکرى علیه السلام از زبان احمد بن اسحاق قمى نقل مىکند: حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْوَرَّاقُ قَالَ: حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ بْنِ سَعْدٍ الْأَشْعَرِیِّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِی مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ علیه السلام وَأَنَا أُرِیدُ أَنْ أَسْأَلَهُ عَنِ الْخَلَفِ مِنْ بَعْدِهِ فَقَالَ لِی مُبْتَدِئاً: یَا أَحْمَدَ بْنَ إِسْحَاقَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَتَعَالَى لَمْ یُخَلِّ الْأَرْضَ مُنْذُ خَلَقَ آدَمَ علیه السلام وَلَا یُخَلِّیهَا إِلَى أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ مِنْ حُجَّةٍ لِلَّهِ عَلَى خَلْقِهِ بِهِ یَدْفَعُ الْبَلَاءَ عَنْ أَهْلِ الْأَرْضِ وَبِهِ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ وَبِهِ یُخْرِجُ بَرَکَاتِ الْأَرْضِ قَالَ فَقُلْتُ لَهُ: یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَمَنِ الْإِمَامُ وَالْخَلِیفَةُ بَعْدَکَ فَنَهَضَ علیه السلام مُسْرِعاً فَدَخَلَ الْبَیْتَ ثُمَّ خَرَجَ وَعَلَى عَاتِقِهِ غُلَامٌ کَأَنَّ وَجْهَهُ الْقَمَرُ لَیْلَةَ الْبَدْرِ مِنْ أَبْنَاءِ الثَّلَاثِ سِنِینَ فَقَالَ: یَا أَحْمَدَ بْنَ إِسْحَاقَ لَوْ لَا کَرَامَتُکَ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ وَعَلَى حُجَجِهِ مَا عَرَضْتُ عَلَیْکَ ابْنِی هَذَا إِنَّهُ سَمِیُّ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وآله وَکَنِیُّهُ الَّذِی یَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَعَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَظُلْماً یَا أَحْمَدَ بْنَ إِسْحَاقَ مَثَلُهُ فِی هَذِهِ الْأُمَّةِ مَثَلُ الْخَضِرِ علیه السلام وَمَثَلُهُ مَثَلُ ذِی الْقَرْنَیْنِ وَاللَّهِ لَیَغِیبَنَّ غَیْبَةً لَا یَنْجُو فِیهَا مِنَ الْهَلَکَةِ إِلَّا مَنْ ثَبَّتَهُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ عَلَى الْقَوْلِ بِإِمَامَتِهِ وَوَفَّقَهُ فِیهَا لِلدُّعَاءِ بِتَعْجِیلِ فَرَجِهِ فَقَالَ أَحْمَدُ بْنُ إِسْحَاقَ فَقُلْتُ لَهُ: یَا مَوْلَایَ فَهَلْ مِنْ عَلَامَةٍ یَطْمَئِنُّ إِلَیْهَا قَلْبِی؟ فَنَطَقَ الْغُلَامُ علیه السلام بِلِسَانٍ عَرَبِیٍّ فَصِیحٍ فَقَالَ: أَنَا بَقِیَّةُ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ وَالْمُنْتَقِمُ مِنْ أَعْدَائِهِ فَلَا تَطْلُبْ أَثَراً بَعْدَ عَیْنٍ یَا أَحْمَدَ بْنَ إِسْحَاقَ.... احمد بن اسحاق بن سعد اشعرى مىگوید به محضر امام یازدهم ابو محمد حسن بن على علیه السلام وارد شدم و مىخواستم راجع به جانشین پس از او پرسش کنم، آنحضرت آغاز سخن کرد و فرمود: اى احمد بن اسحاق به درستى که خداى تبارک و تعالى از هنگامىکه آدم را آفریده تا هنگامه قیامت زمین را از حجت خودش که به واسطه وجود او بلاء را از زمین دفع مىکند و باران رحمتش را مىفرستد و به برکات زمین را استخراج مىکند، خالى نگذاشته و نخواهد گذاشت. گفتم یا ابن رسول اللَّه امام و خلیفه پس از شما کیست؟ آن حضرت شتابانه برخاست و درون خانه رفت و سپس برگشت و بر شانه او بچه پسرى بود که رویش چون ماه شب چهارده بود، کودک، سه سالى مىنمود و فرمود: اى احمد بن اسحاق اگر نزد خداى عز و جل و نزد حجج او گرامى نبودى من این پسر خود را به تو نشان نمىدادم. به درستى او هم نام رسول خدا و هم کنیه او است، او آن کسى است که زمین را از عدل و داد آکنده سازد هم چنانکه از جور و ستم پر شدهاست. اى احمد بن اسحاق! مثل او در این امت، مثل خضر علیه السلام و مثل ذو القرنین است. به خدا یک غیبتى دارد که در آن کسى از هلاکت نجات نیابد جز آنکه خداى عز و جل او را بر قول به امامت وى ثابت دارد و او را موفق سازد که براى تعجیل فرجش دعا کند. گفتم: اى مولاى من آیا نشانهاى دارد که دل من بدان مطمئن شود؟ آن کودک به زبان فصیح فرمود: منم ذخیره خدا در زمین و انتقام گرنده از دشمنان او، اى احمد بن اسحاق پس از مشاهده باچشم، دنبال اثر نگرد.... الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفاى381هـ)، کمال الدین و تمام النعمة، ص 384، ناشر: اسلامیة ـ تهران، الطبعة الثانیة، 1395 هـ. المجلسی، محمد باقر (متوفاى 1111هـ)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج52، ص24، تحقیق: محمد الباقر البهبودی، ناشر: مؤسسة الوفاء - بیروت - لبنان، الطبعة: الثانیة المصححة، 1403هـ - 1983م. 5. إبراهیم بن محمد بن فارس النیسابوریابراهیم بن محمد فارس نیشابورى از اصحاب امام عسکرى علیه السلام خود وجود مقدس امام زمان علیه السلام را در خانهاش دیده است. میرزاى نورى به نقل از کتاب اثباة الهداة به نقل از کتاب إثبات الرجعة فضل بن شاذان مىنویسد: حَدَّثَنَا إِبْرَاهِیمُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ فَارِسِیٍّ النَّیْسَابُورِیُّ قَالَ: لَمَّا هَمَّ الْوَالِی عَمْرُو بْنُ عَوْفٍ بِقَتْلِی وَهُوَ رَجُلٌ شَدِیدٌ وَکَانَ مُولَعاً بِقَتْلِ الشِّیعَةِ فَأُخْبِرْتُ بِذَلِکَ وَغَلَبَ عَلَیَّ خَوْفٌ عَظِیمٌ فَوَدَّعْتُ أَهْلِی وَأَحِبَّائِی وَتَوَجَّهْتُ إِلَى دَارِ أَبِی مُحَمَّدٍ علیه السلام لِأُوَدِّعَهُ وَکُنْتُ أَرَدْتُ الْهَرَبَ فَلَمَّا دَخَلْتُ عَلَیْهِ رَأَیْتُ غُلَاماً جَالِساً فِی جَنْبِهِ کَانَ وَجْهُهُ مُضِیئاً کَالْقَمَرِ لَیْلَةَ الْبَدْرِ فَتَحَیَّرْتُ مِنْ نُورِهِ وَضِیَائِهِ وَکَادَ أَنْ أَنْسَى مَا کُنْتُ فِیهِ مِنَ الْخَوْفِ وَالْهَرَبِ فَقَالَ: یَا إِبْرَاهِیمُ لَا تَهْرُبْ فَإِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَتَعَالَى سَیَکْفِیکَ شَرَّهُ فَازْدَادَ تَحَیُّرِی فَقُلْتُ لِأَبِی مُحَمَّدٍ علیه السلام: یَا سَیِّدِی جَعَلَنِیَ اللَّهُ فِدَاکَ مَنْ هُوَ وَقَدْ أَخْبَرَنِی بِمَا کَانَ فِی ضَمِیرِی؟ فَقَالَ: هُوَ ابْنِی وَخَلِیفَتِی مِنْ بَعْدِی وَهُوَ الَّذِی یَغِیبُ غَیْبَةً طَوِیلَةً وَیَظْهَرُ بَعْدَ امْتِلَاءِ الْأَرْضِ جَوْراً وَظُلْماً فَیَمْلَأُهَا قِسْطاً وَعَدْلًا فَسَأَلْتُهُ عَنِ اسْمِهِ فَقَالَ: هُوَ سَمِیُّ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وآله وَکَنِیُّهُ وَلَا یَحِلُّ لِأَحَدٍ أَنْ یُسَمِّیَهُ أَوْ یُکَنِّیَهُ بِکُنْیَتِهِ إِلَى أَنْ یُظْهِرَ اللَّهُ دَوْلَتَهُ وَسَلْطَنَتَهُ فَاکْتُمْ یَا إِبْرَاهِیمُ مَا رَأَیْتَ وَسَمِعْتَ مِنَّا الْیَوْمَ إِلَّا عَنْ أَهْلِهِ فَصَلَّیْتُ عَلَیْهِمَا وَآبَائِهِمَا وَخَرَجْتُ مُسْتَظْهِراً بِفَضْلِ اللَّهِ تَعَالَى وَاثِقاً بِمَا سَمِعْتُ مِنَ الصَّاحِبِ علیه السلام. ابراهیم بن محمد فارسى نیشابورى مىگوید: هنگامى والى حکومت عباسى، عمرو بن عوف که مرد سخت دل و بر کشتن شیعیان حریص بود، مىخواست مرا بکشد. از این تصمیم آگاه شدم و ترس بر من غالب شد، با اهل بیت و دوستانم خدا حافظى کردم به خانه امام عسکرى آمدم تا با آن حضرت هم خدا حافظى کنم و اراده فرار کردم. هنگامىکه بر آن حضرت وارد شدم، در کنارش پسر بچهاى که رویش همانند ماه شب چهارده نورانى بود، دیدم و از این نور و روشنائى متحیر شدم و نزدیک بود که آن خوف و فرارى را که در دل داشتم فراموش کنم. آن بچه به من فرمود: اى ابراهیم فرار نکن، زیرا خداوند بلند مرتبه شر آنها را کفایت مىکند. در این هنگام تحیر من زیاد تر شد، به امام عسکرى علیه السلام عرض کردم اى آقاى من خداوند مرا فدایت گرداند این بچه کسیت که از اسرار درونم خبر داد؟ حضرت فرمود: او پسرم، جانشین من بعد از من است او آن کسى است که به مدت طولانى غایب مىشود و بعد از این که زمین از جور و ظلم پر شود، او زمین را از قسط و عدالت آکنده مىسازد. از نام او پرسیدم حضرت فرمود: او همنام و هم کنیه رسول خدا صلى الله علیه وآله است براى هیچ کسى جایز نیست که به نام و کنیه او اسم ببرد تا این که خداوند دولت و حکومت او را ظاهر سازد. پس اى ابراهیم! آن چه را امروز دیدى و شنیدى جز از اهلش، مخفى نگهدار. من به آن دو حضرت و پدرانشان درود فرستادم و از محضرشان به تکیه به فضل خدا و اطمینان به گفتههاى حضرت مهدى علیه السلام خارج شدم. الطبرسی، میرزا الشیخ حسین النوری (متوفای1320هـ) خاتمة المستدرک، ج12، ص281، تحقیق: مؤسسة آل البیت علیهم السلام لإحیاء التراث، ناشر: مؤسسة آل البیت علیهم السلام لإحیاء التراث - قم – ایران، الطبعة الاولی 1415 معجم أحادیث الإمام المهدی (ع) - الشیخ علی الکورانی العاملی - ج 4 ص 238 مکیال المکارم - میرزا محمد تقی الأصفهانی - ج 1 ص 237 6. أبو هارونشیخ صدوق در کتاب کمال الدین مىنویسد: حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ الْفَرَجِ الْمُؤَذِّنُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الْکَرْخِیُّ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا هَارُونَ رَجُلًا مِنْ أَصْحَابِنَا یَقُولُ: رَأَیْتُ صَاحِبَ الزَّمَانِ علیه السلام وَوَجْهُهُ یُضِیءُ کَأَنَّهُ الْقَمَرُ لَیْلَةَ الْبَدْرِ وَرَأَیْتُ عَلَى سُرَّتِهِ شَعْراً یَجْرِی کَالْخَطِّ وَکَشَفْتُ الثَّوْبَ عَنْهُ فَوَجَدْتُهُ مَخْتُوناً فَسَأَلْتُ أَبَا مُحَمَّدٍ علیه السلام عَنْ ذَلِکَ فَقَالَ: هَکَذَا وُلِدَ وَهَکَذَا وُلِدْنَا وَلَکِنَّا سَنُمِرُّ الْمُوسَى عَلَیْهِ لِإِصَابَةِ السُّن. محمد بن حسن کرخى مىگوید: از ابو هارون که یکى از اصحاب ما بود شنیدم مىگفت: من صاحب الزمان را دیدم رویش مانند ماه شب چهارده مىدرخشید و بر نافش موئى چون خط روئیده بود، جامه را از او برداشتم ختنه شده بود در باره آن از امام یازدهم پرسیدم فرمود: چنین متولد شده است و ما هم چنین متولد شدیم ولى تیغ بر آن مىکشیم براى مراعات سنة اسلام. الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفاى381هـ)، کمال الدین و تمام النعمة، ج2، ص435، ناشر: اسلامیة ـ تهران، الطبعة الثانیة، 1395 هـ. المجلسی، محمد باقر (متوفاى 1111هـ)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج52، ص25، ح 18، تحقیق: محمد الباقر البهبودی، ناشر: مؤسسة الوفاء - بیروت - لبنان، الطبعة: الثانیة المصححة، 1403هـ - 1983م. 7. یعقوب بن منقوششیخ صدوق روایت یعقوب بن منقوش (از اصحاب امام حسن عسکری) را که امام زمان علیه السلام را دیده اینگونه نقل کردهاست: حَدَّثَنَا أَبُو طَالِبٍ الْمُظَفَّرُ بْنُ جَعْفَرِ بْنِ الْمُظَفَّرِ الْعَلَوِیُّ السَّمَرْقَنْدِیُّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْعُودٍ عَنْ أَبِیهِ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْعُودٍ الْعَیَّاشِیِّ قَالَ حَدَّثَنَا آدَمُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْبَلْخِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی عَلِیُّ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ هَارُونَ الدَّقَّاقُ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْقَاسِمِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ بْنِ الْأَشْتَرِ قَالَ حَدَّثَنَا یَعْقُوبُ بْنُ مَنْقُوشٍ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِی مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ علیه السلام وَهُوَ جَالِسٌ عَلَى دُکَّانٍ فِی الدَّارِ وَعَنْ یَمِینِهِ بَیْتٌ وَعَلَیْهِ سَتْرٌ مُسْبَلٌ فَقُلْتُ لَهُ: یَا سَیِّدِی مَنْ صَاحِبُ هَذَا الْأَمْرِ فَقَالَ ارْفَعِ السِّتْرَ فَرَفَعْتُهُ فَخَرَجَ إِلَیْنَا غُلَامٌ خُمَاسِیٌّ لَهُ عَشْرٌ أَوْ ثَمَانٌ أَوْ نَحْوُ ذَلِکَ وَاضِحُ الْجَبِینِ أَبْیَضُ الْوَجْهِ دُرِّیُّ الْمُقْلَتَیْنِ شَثْنُ الْکَفَّیْنِ مَعْطُوفُ الرُّکْبَتَیْنِ فِی خَدِّهِ الْأَیْمَنِ خَالٌ وَفِی رَأْسِهِ ذُؤَابَةٌ فَجَلَسَ عَلَى فَخِذِ أَبِی مُحَمَّدٍ علیه السلام ثُمَّ قَالَ لِی: هَذَا هُوَ صَاحِبُکُمْ ثُمَّ وَثَبَ فَقَالَ لَهُ: یَا بُنَیَّ ادْخُلْ إِلَى الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ فَدَخَلَ الْبَیْتَ وَأَنَا أَنْظُرُ إِلَیْهِ ثُمَّ قَالَ لِی: یَا یَعْقُوبُ انْظُرْ إِلَى مَنْ فِی الْبَیْتِ فَدَخَلْتُ فَمَا رَأَیْتُ أَحَدا. یعقوب بن منقوش مىگوید: بر امام حسن عسکرىّ علیه السّلام وارد شدم و او بر سکّویى در سرا نشسته بود و سمت راست او اتاقى بود که پردههاى آن آویخته بود، گفتم: اى آقاى من صاحب الامر کیست؟ فرمود: پرده را بردار، و پرده را بالا زدم و پسر بچهاى به قامت پنج وجب که حدود هشت یا ده سال داشت بیرون آمد با پیشانى درخشان و رویى سفید و چشمانى در افشان و دو کف ستبر و دو زانوى برگشته و خالى بر گونه راستش و گیسوانى بر سرش بود، آمد و بر زانوى پدرش ابو محمّد علیه السّلام نشست، آنگاه به من فرمود: این صاحب شماست، سپس برخواست و امام بدو گفت: پسرم! تا وقت معلوم داخل شو و او داخل خانه شد و من بدو مىنگریستم، سپس به من فرمود: اى یعقوب! به داخل بیت برو و ببین آنجا کیست؟ و من داخل شدم امّا کسى را ندیدم. الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفاى381هـ)، کمال الدین و تمام النعمة، ص407، ناشر: اسلامیة ـ تهران، الطبعة الثانیة، 1395 هـ. المجلسی، محمد باقر (متوفاى 1111هـ)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج 52، ص 25، تحقیق: محمد الباقر البهبودی، ناشر: مؤسسة الوفاء - بیروت - لبنان، الطبعة: الثانیة المصححة، 1403هـ - 1983م. 8. عمرو اهوازىیکى از افرادى که امام زمان علیه السلام را دیده، عمرو اهوازى است. مرحوم کلینى و شیخ مفید روایت او را نقل کردهاند: عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْکُوفِیِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْمَکْفُوفِ عَنْ عَمْرٍو الْأَهْوَازِیِّ قَالَ: أَرَانِیهِ أَبُو مُحَمَّدٍ علیه السلام وَقَالَ: هَذَا صَاحِبُکُم. عمرو اهوازى گوید: امام حسن عسکرى علیه السلام آن حضرت را به من نشان داد و فرمود: این صاحب شما است. الکلینی الرازی، أبو جعفر محمد بن یعقوب بن إسحاق (متوفاى328 هـ)، الأصول من الکافی، ج،1 ص332،ح12، ناشر: اسلامیه، تهران، الطبعة الثانیة،1362 هـ.ش. الشیخ المفید، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبی عبد الله العکبری البغدادی (متوفاى413 هـ)، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج2، ص354، تحقیق: مؤسسة آل البیت علیهم السلام لتحقیق التراث، ناشر: دار المفید للطباعة والنشر والتوزیع - بیروت - لبنان، الطبعة: الثانیة، 1414هـ - 1993 م. 9. محمّد بن إسماعیل بن موسى بن جعفر علیهماالسلاممحمد بن اسماعیل که از فرزندان موسى بن جعفر علیه السلام است امام زمان را دیدهاست: عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ بْنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ وَکَانَ أَسَنَّ شَیْخٍ مِنْ وُلْدِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وآله بِالْعِرَاقِ فَقَالَ: رَأَیْتُهُ بَیْنَ الْمَسْجِدَیْنِ وَهُوَ غُلَامٌ علیه السلام. محمد بن اسماعیل بن موسى بن جعفر که پیرمردترین اولاد پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله در عراق بود، گفت آن حضرت را میان دو مسجد (مکه و مدینه یا مسجد کوفه و سهله یا مسجد سهله و صعصعه) دیدم و او هنوز کودکى نابالغ بود الکلینی الرازی، أبو جعفر محمد بن یعقوب بن إسحاق (متوفاى328 هـ)، الأصول من الکافی، ج1، ص330 باب تسمیة من رآه، ح2، ناشر: اسلامیه، تهران، الطبعة الثانیة،1362 هـ.ش. 10. أبو نصر طریف خادمابو نصر طریف، از خادمان امام حسن عسکرى است، او مىگوید: من حضرت مهدى را دیدم و به من فرمود: من خاتم جانشینان رسول خدا هستم: عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْعَلَوِیِّ قَالَ: حَدَّثَنِی طَرِیفٌ أَبُو نَصْرٍ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى صَاحِبِ الزَّمَانِ علیه السلام فَقَالَ: عَلَیَّ بِالصَّنْدَلِ الْأَحْمَرِ فَأَتَیْتُهُ بِهِ ثُمَّ قَالَ: أَ تَعْرِفُنِی قُلْتُ: نَعَمْ فَقَالَ: مَنْ أَنَا فَقُلْتُ: أَنْتَ سَیِّدِی وَابْنُ سَیِّدِی فَقَالَ: لَیْسَ عَنْ هَذَا سَأَلْتُکَ قَالَ: طَرِیفٌ فَقُلْتُ: جَعَلَنِیَ اللَّهُ فِدَاکَ فَبَیِّنْ لِی قَالَ: أَنَا خَاتَمُ الْأَوْصِیَاءِ وَبِی یَدْفَعُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ الْبَلَاءَ عَنْ أَهْلِی وَشِیعَتِی. طریف ابو نصر مىگوید خدمت صاحب الزمان علیه السلام رسیدم فرمود: صندل سرخ برایم بیاور، برایش آوردم سپس فرمود: مرا مىشناسى گفتم: آرى فرمود: من کیستم؟ گفتم آقاى من و زاده آقایم، فرمود: از این نپرسیدم، طریف گوید عرضکردم خدا مرا فدایت کند پس شما بیان کنید برایم فرمود: من خاتم اوصایم و خداى عز و جل به وسیله من از خاندانم و شیعیانم دفع بلا کند. الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفاى381هـ)، کمال الدین و تمام النعمة، ص441، ح12، ناشر: اسلامیة ـ تهران، الطبعة الثانیة، 1395 هـ. الطوسی، الشیخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علی بن الحسن (متوفاى460هـ)، کتاب الغیبة، ص 246، ح 215، تحقیق: الشیخ عباد الله الطهرانی/ الشیخ على احمد ناصح، ناشر: مؤسسة المعارف الاسلامیة، الطبعة: الأولى، 1411هـ. 11. أبو علیّ بن مطهرابو على بن مطهر نیز از جمله کسانى است که حضرت را دیده و کلینى روایت او را در این مورد نقل کردهاست: عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ فَتْحٍ مَوْلَى الزُّرَارِیِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَلِیِّ بْنَ مُطَهَّرٍ یَذْکُرُ أَنَّهُ قَدْ رَآهُ وَوَصَفَ لَهُ قَدَّه. فتح گوید: از ابا على بن مطهر شنیدم نقل مىکرد که خود او آن حضرت را دیده و قامتش را براى او وصف کرده است الکلینی الرازی، أبو جعفر محمد بن یعقوب بن إسحاق (متوفاى328 هـ)، الأصول من الکافی، ج1، ص329، باب من رآه، ح5، ناشر: اسلامیه، تهران، الطبعة الثانیة،1362 هـ.ش. 12. نسیم خادم امام عسکرى علیهالسلام.نسیم از خادمان امام حسن عسکرى، حضرت مهدى را در شب تولدش دیده است. شیخ صدوق و حر عاملى روایت او را نقل کردهاند: َحدَّثَنَا أَبُو طَالِبٍ الْمُظَفَّرُ بْنُ جَعْفَرِ بْنِ الْمُظَفَّرِ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَرَ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام قَالَ: حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْعُودٍ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو النَّضْرِ مُحَمَّدُ بْنُ مَسْعُودٍ قَالَ: حَدَّثَنَا آدَمُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْبَلْخِیُّ قَالَ: حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ الْحَسَنِ الدَّقَّاقُ قَالَ: حَدَّثَنِی إِبْرَاهِیمُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْعَلَوِیُّ قَالَ: حَدَّثَتْنِی نَسِیمُ خَادِمَةُ أَبِی مُحَمَّدٍ علیه السلام قَالَتْ: دَخَلْتُ عَلَى صَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ علیه السلام بَعْدَ مَوْلِدِهِ بِلَیْلَةٍ فَعَطَسْتُ عِنْدَهُ قَالَ لِی: یَرْحَمُکِ اللَّهُ قَالَتْ نَسِیمُ: فَفَرِحْتُ بِذَلِکَ فَقَالَ لِی علیه السلام: أَ لَا أُبَشِّرُکِ فِی الْعُطَاسِ قُلْتُ: بَلَى قَالَ: هُوَ أَمَانٌ مِنَ الْمَوْتِ ثَلَاثَةَ أَیَّام. نسیم- خادمه امام حسن علیه السّلام- مىگوید: بر صاحب الأمر علیه السّلام یک شب پس از تولّدش وارد شدم و نزد او عطسه زدم، فرمود: یرحمک اللَّه، نسیم گوید: بدان خوشحال شدم، فرمود: آیا تو را در باب عطسه زدن مژده بدهم؟ گفتم: آرى، فرمود: کسى که عطسه مىزند تا سه روز از مرگ در امان است. الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفاى381هـ)، کمال الدین و تمام النعمة، ص441، باب 41، ح13، ناشر: اسلامیة ـ تهران، الطبعة الثانیة، 1395 هـ. الحر العاملی، محمد بن الحسن (متوفاى1104هـ)، تفصیل وسائل الشیعة إلی تحصیل مسائل الشریعة، ج12، ص89، تحقیق و نشر: مؤسسة آل البیت علیهم السلام لإحیاء التراث، الطبعة: الثانیة، 1414هـ. 13. مردى از فارسمردى از اهل فارس که از ارادتمندان امام حسن عسکرى است هنگامى که خدمتگزار آن حضرت بوده، حضرت مهدى علیه السلام را دیده و حضرت امام عسکرى فرزندش را به او معرفى کردهاست. مرحوم کلینى روایت او را در کافى نقل کردهاست: عَنْ ضَوْءِ بْنِ عَلِیٍّ الْعِجْلِیِّ عَنْ رَجُلٍ مِنْ أَهْلِ فَارِسَ سَمَّاهُ قَالَ: أَتَیْتُ سُرَّ مَنْ رَأَى فَلَزِمْتُ بَابَ أَبِی مُحَمَّدٍ علیه السلام فَدَعَانِی مِنْ غَیْرِ أَنْ أَسْتَأْذِنَ فَلَمَّا دَخَلْتُ وَسَلَّمْتُ قَالَ لِی: یَا أَبَا فُلَانٍ کَیْفَ حَالُکَ؟ ثُمَّ قَالَ لِی: اقْعُدْ یَا فُلَانُ ثُمَّ سَأَلَنِی عَنْ رِجَالٍ وَنِسَاءٍ مِنْ أَهْلِی ثُمَّ قَالَ لِی: مَا الَّذِی أَقْدَمَکَ عَلَیَّ؟ قُلْتُ: رَغْبَةً فِی خِدْمَتِکَ قَالَ لِی فَقَالَ: الْزَمِ الدَّارَ قَالَ: فَکُنْتُ فِی الدَّارِ مَعَ الْخَدَمِ ثُمَّ صِرْتُ أَشْتَرِی لَهُمُ الْحَوَائِجَ مِنَ السُّوقِ وَکُنْتُ أَدْخُلُ عَلَیْهِ مِنْ غَیْرِ إِذْنٍ إِذَا کَانَ فِی دَارِ الرِّجَالِ فَدَخَلْتُ عَلَیْهِ یَوْماً وَهُوَ فِی دَارِ الرِّجَالِ فَسَمِعْتُ حَرَکَةً فِی الْبَیْتِ فَنَادَانِی مَکَانَکَ لَا تَبْرَحْ، فَلَمْ أَجْسُرْ أَخْرُجُ وَلَا أَدْخُلُ، فَخَرَجَتْ عَلَیَّ جَارِیَةٌ وَمَعَهَا شَیْءٌ مُغَطًّى، ثُمَّ نَادَانِی ادْخُلْ فَدَخَلْتُ وَنَادَى الْجَارِیَةَ فَرَجَعَتْ فَقَالَ لَهَا: اکْشِفِی عَمَّا مَعَکِ فَکَشَفَتْ عَنْ غُلَامٍ أَبْیَضَ حَسَنِ الْوَجْهِ وَکَشَفَتْ عَنْ بَطْنِهِ فَإِذَا شَعْرٌ نَابِتٌ مِنْ لَبَّتِهِ إِلَى سُرَّتِهِ أَخْضَرُ لَیْسَ بِأَسْوَدَ فَقَالَ:هَذَا صَاحِبُکُمْ ثُمَّ أَمَرَهَا فَحَمَلَتْهُ فَمَا رَأَیْتُهُ بَعْدَ ذَلِکَ حَتَّى مَضَى أَبُو مُحَمَّدٍ علیه السلام. ضوء بن على عجلى از مرد فارسى که نام او را برد روایت کرده است که گفت رفتم سر من- رأى و ملازم آستان خانه امام یازدهم شدم بىآنکه اجازه خواهم مرا خواست، چون وارد شدم و سلام کردم واحوال مرا پرسید، سپس فرمود: بنشین، از حال مردان و زنانى از خاندانم پرسید و فرمود: براى چه آمدى؟ عرضکردم: براى اشتیاق خدمت شما. فرمود: در خانه باش، گوید با خادمان در خانه او بودم و به بازار مىرفتم و ما یحتاج آنها را مىخریدم و در اطاق مردان بدون اجازه به محضر آن حضرت مىرفتم. یک روز که آن حضرت تنها در اطاق مردان نشسته بود وارد شدم؛ اما حرکتى از درون اطاق شنیدم. حضرت به من فرمود: در جاى خود باش و قدم بر مدار. من جرأت نکردم نه بیرون آیم و نه درون اطاق بروم. دیدم کنیزى از نزد آن حضرت بیرون آمد و با او چیز سرپوشیدهاى بود، سپس به من فرمود: وارد شو من وارد شدم. حضرت آن کنیز را صدا زد و او برگشت حضرت به او فرمود: از آنچه با تو است پرده بردار، او پرده را از یک بچه سفید زیباروئى کنار زد و شکمش را گشود و بر آن موئى روئیده بود از زیر گلو تا ناف سبز رنگ بود و سیاه نبود حضرت فرمود: این صاحب الامر شما است سپس به او دستور داد او را برد و من دیگر تا وفات ابو محمد او را ندیدم. الکلینی الرازی، أبو جعفر محمد بن یعقوب بن إسحاق (متوفاى328 هـ)، الأصول من الکافی، ج 1، ص329، ح 6، ناشر: اسلامیه، تهران، الطبعة الثانیة،1362 هـ.ش. 14. کامل بن إبراهیم مدنى.کامل بن ابراهیم در خانه امام عسکرى براى گرفتن پاسخ سؤالى آمده بود که جوابش را از محضر حضرت مهدى علیه السلام دریافت کردهاست. جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَالِکٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ الْأَنْصَارِیِّ قَالَ وَجَّهَ قَوْمٌ مِنَ الْمُفَوِّضَةِ وَالْمُقَصِّرَةِ کَامِلَ بْنَ إِبْرَاهِیمَ الْمَدَنِیَّ إِلَى أَبِی مُحَمَّدٍ علیه السلام قَالَ کَامِلٌ: فَقُلْتُ فِی نَفْسِی أَسْأَلُهُ لَا یَدْخُلُ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ عَرَفَ مَعْرِفَتِی وَقَالَ بِمَقَالَتِی قَالَ: فَلَمَّا دَخَلْتُ عَلَى سَیِّدِی أَبِی مُحَمَّدٍ علیه السلام نَظَرْتُ فَسَلَّمْتُ وَجَلَسْتُ إِلَى بَابٍ عَلَیْهِ سِتْرٌ مُرْخًى فَجَاءَتِ الرِّیحُ فَکَشَفَتْ طَرَفَهُ فَإِذَا أَنَا بِفَتًى کَأَنَّهُ فِلْقَةُ قَمَرٍ مِنْ أَبْنَاءِ أَرْبَعِ سِنِینَ أَوْ مِثْلِهَا فَقَالَ لِی: یَا کَامِلَ بْنَ إِبْرَاهِیمَ فَاقْشَعْرَرْتُ مِنْ ذَلِکَ وَأُلْهِمْتُ أَنْ قُلْتُ لَبَّیْکَ یَا سَیِّدِی فَقَالَ: جِئْتَ إِلَى وَلِیِّ اللَّهِ وَحُجَّتِهِ وَبَابِهِ تَسْأَلُهُ هَلْ یَدْخُلُ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ عَرَفَ مَعْرِفَتَکَ وَقَالَ بِمَقَالَتِکَ فَقُلْتُ إِی وَاللَّهِ قَالَ إِذَنْ وَاللَّهِ یَقِلَّ دَاخِلُهَا وَاللَّهِ إِنَّهُ لَیَدْخُلُهَا قَوْمٌ یُقَالُ لَهُمُ الْحَقِّیَّةُ قُلْتُ: یَا سَیِّدِی وَمَنْ هُمْ؟ قَال:َ قَوْمٌ مِنْ حُبِّهِمْ لِعَلِیٍّ یَحْلِفُونَ بِحَقِّهِ وَلَا یَدْرُونَ مَا حَقُّهُ وَفَضْلُهُ ثُمَّ سَکَتَ علیه السلام عَنِّی سَاعَةً ثُمَّ قَالَ: وَجِئْتَ تَسْأَلُهُ عَنْ مَقَالَةِ الْمُفَوِّضَةِ کَذَبُوا بَلْ قُلُوبُنَا أَوْعِیَةٌ لِمَشِیَّةِ اللَّهِ فَإِذَا شَاءَ شِئْنَا وَاللَّهُ یَقُولُ وَما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ ثُمَّ رَجَعَ السِّتْرُ إِلَى حَالَتِهِ فَلَمْ أَسْتَطِعْ کَشْفَهُ فَنَظَرَ إِلَیَّ أَبُو مُحَمَّدٍ علیه السلام مُتَبَسِّماً فَقَالَ: یَا کَامِلُ مَا جُلُوسُکَ وَقَدْ أَنْبَأَکَ بِحَاجَتِکَ الْحُجَّةُ مِنْ بَعْدِی؟ فَقُمْتُ وَخَرَجْتُ وَلَمْ أُعَایِنْهُ بَعْدَ ذَلِکَ. جعفر بن محمد بن مالک از محمد بن عبد اللَّه بن جعفر از محمد بن احمد انصارى روایت مىکند که گفت: گروهى از مفوضه و مقصره، کامل بن ابراهیم مدنى را نزد امام حسن عسکرى علیه السّلام فرستادند.کامل مىگوید: من پیش خود گفتم: به امام خواهم گفت: هیچ کس داخل بهشت نمىشود، مگر اینکه آنچه را من شناختهام او بشناسد و اعتقاد به چیزى داشته باشد که من معتقدم. وقتى به خدمتش رسیدم دیدم لباس سفید و نرمى پوشیده است پیش خود گفتم: ولى اللَّه و حجت خدا لباسهاى نرم و لطیف مىپوشد ولى به ما امر میکند که در فکر برادران دینى خود باشیم و ما را از پوشیدن این گونه لباسها منع مىکند در آن موقع که در این اندیشه بودم، حضرت تبسمى نمود و آستینهاى مبارک را بالا زد، و لباس سیاه زبرى که در زیر لباس سفید به تن کرده بود، نشان داد و فرمود: اى کامل! این لباس را براى خدا پوشیدهام و آن را براى شما! من سلام کردم و کنار درى که پردهاى از آن آویزان بود، نشستم ناگاه باد گوشه پرده را بالا زد، و من بچه ماه پارهاى که تقریبا چهار ساله بنظر مىآمد، دیدم که فرمود: اى کامل بن ابراهیم! از این حرف چنان تعجب نمودم که مو بر بدنم راست گردید، و مثل اینکه به من الهام شد که بگویم: بله آقاى من! فرمود: آمدهاى از ولى اللَّه و حجت خدا سؤال کنى، کسى داخل بهشت مىشود که آنچه را تو شناختهاى او هم بشناسد و هر چه را تو معتقدى او هم معتقد باشد. گفتم: آرى به خدا قسم براى پرسیدن این مطلب آمدهام. فرمود: به خدا قسم آنها که داخل بهشت مىشوند تقلیل مىیابند: به خدا قسم مردمى داخل بهشت مىشوند که آنها را «حقیه» مىگویند. گفتم: آقا آنها کیستند؟ فرمود: آنها کسانى هستند که از بس على علیه السّلام را دوست دارند؛ به حق او قسم مىخورند ولى حق او و فضل او را نمىدانند. آنگاه لحظهاى ساکت شد و سپس فرمود: آمدهاى که از عقائد مفوضه سؤال کنى؟ مفوضه در عقیده خود دروغ گفتند. (نه! خداوند امور عالم را بما تفویض نکرده) بلکه دلهاى ما ظرفهائى براى تعلق مشیت خداوند است. پس هر وقت خدا چیزى را بخواهد ما نیز مىخواهیم چنان که خود فرموده: وَ ما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ یعنى: نمىخواهند چیزى مگر این که خداوند بخواهد. آنگاه پرده مانند اول پائین آمد و من نتوانستم آن را بالا بزنم. در این هنگام امام حسن عسکرى علیه السّلام نظرى به من نمود و تبسمى فرمود و گفت: اى کامل! دیگر براى چه نشستهاى؟ شنیدى که امام بعد از من آنچه را مىخواستى به تو گفت؟ من برخاستم و بیرون آمدم و دیگر آن حضرت (امام زمان) را ندیدم. الطوسی، الشیخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علی بن الحسن (متوفاى460هـ)، کتاب الغیبة، ص247، تحقیق: الشیخ عباد الله الطهرانی/ الشیخ على احمد ناصح، ناشر: مؤسسة المعارف الاسلامیة، الطبعة: الأولى، 1411هـ. المجلسی، محمد باقر (متوفاى 1111هـ)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج 69، ص163، تحقیق: محمد الباقر البهبودی، ناشر: مؤسسة الوفاء - بیروت - لبنان، الطبعة: الثانیة المصححة، 1403هـ - 1983م. نتیجه:با توجه به آنچه ذکر شد، تعدادى از افراد حضرت مهدى علیه السلام را در زمان حیات پدر بزرگوارش یا بعد از آن دیدهاند، در نتیجه غیر از حضرت حکیمه که خود موثقترین فرد در این مورد است روایان موثقى دیگرى نیز ولادت آن حضرت را گزارش کردهاند و بعد از تولد نیز عدهاى به محضرش تشرف یافتهاند. پاسخ چهارم: امام عسکری (ع)، به افراد مورد اطمینان از وجود مهدی (ع) خبر دادهاستعلاوه بر این که امام حسن عسکرى علیه السلام به تعدادى از اصحاب و شیعیانش فرزندش مهدى را نشان دادند، به افرادى مورد اطمینان دیگر نیز از وجود حضرت مهدى علیه السلام خبر داده است. در این قسمت، دو روایت صحیح و موثق را ذکر مىنماییم: 1. خبر دادن به ابو هاشم جعفریابو هاشم جعفرى از جمله راویان موثقى است که امام عسکرى علیه السلام از وجود فرزندش حضرت مهدى به او خبر دادهاست. مرحوم کلینى این روایت را به سند صحیح آوردهاست: مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ أَبِی هَاشِمٍ الْجَعْفَرِیِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی مُحَمَّدٍ علیه السلام: جَلَالَتُکَ تَمْنَعُنِی مِنْ مَسْأَلَتِکَ فَتَأْذَنُ لِی أَنْ أَسْأَلَکَ فَقَالَ: سَلْ قُلْتُ: یَا سَیِّدِی هَلْ لَکَ وَلَدٌ؟ فَقَالَ: نَعَمْ فَقُلْتُ: فَإِنْ حَدَثَ بِکَ حَدَثٌ فَأَیْنَ أَسْأَلُ عَنْهُ؟ قَالَ: بِالْمَدِینَةِ. ابو هاشم جعفرى مىگوید: به امام حسن عسکرى علیه السلام عرضکردم: جلالت و بزرگى شما مرا از پرسش باز مىدارد، اجازه مىفرمائید از شما سؤالى کنم؟ فرمود، بپرس، عرضکردم: آقاى من! آیا شما فرزندى دارید؟ فرمود: آرى، عرضکردم: اگر براى شما پیش آمدى کند، در کجا از او بپرسم؟ فرمود: در مدینه. الکلینی الرازی، أبو جعفر محمد بن یعقوب بن إسحاق (متوفاى328 هـ)، الأصول من الکافی، ج1، ص328، ناشر: اسلامیه، تهران، الطبعة الثانیة،1362 هـ.ش. بررسی سند روایت:در سند این روایت سه نفر از راویان: 1.محمد بن یحى العطار؛ 2. احمد بن اسحاق؛ 3. ابو هاشم جعفرى واقع شدهاند که باید هریک آنان را بررسى کرد. 1ـ محمد بن یحیى العطار:راوى نخست این روایت، محمد بن یحیاى عطار است. این شخص از دیدگاه رجال شناسان شیعه، ثقه است. نجاشى از بزرگان رجالیون در باره او مىگوید: «محمد بن یحیى أبو جعفر العطار القمی، شیخ أصحابنا فی زمانه، ثقة، عین، کثیر الحدیث» محمد بن یحى ابو جعفر عطار قمى، از بزرگان اصحاب امامیه در زمان خودش، موثق، بزرگ قوم است و روایات بسیارى را نقل کردهاست. النجاشی الأسدی الکوفی، ابوالعباس أحمد بن علی بن أحمد بن العباس (متوفاى450هـ)، فهرست أسماء مصنفی الشیعة المشتهر ب رجال النجاشی، ص353، تحقیق: السید موسی الشبیری الزنجانی، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامی ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ. 2ـ أحمد بن إسحاق:دومین راوى در این روایت، احمد بن اسحاق قمى است. نجاشى در باره او مىنویسد: أحمد بن إسحاق بن عبد الله بن سعد بن مالک بن الأحوص الأشعری، أبو علی القمی، وکان وافد القمیین، وروى عن أبی جعفر الثانی وأبی الحسن علیهما السلام، وکان خاصة أبی محمد علیه السلام. احمد بن اسحاق بن عبد الله بن سعد بن مالک بن احوص اشعرى، ابو على قمى است، او نماینده مردم قم بود و از ابى جعفر و امام على النقى علیهما السلام روایت کرده است و از یاران ویژهاى امام حسن عسکرى علیه السلام بود. النجاشی الأسدی الکوفی، ابوالعباس أحمد بن علی بن أحمد بن العباس (متوفاى450هـ)، فهرست أسماء مصنفی الشیعة المشتهر ب رجال النجاشی، ص91، تحقیق: السید موسی الشبیری الزنجانی، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامی ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ. شیخ طوسى نیز در فهرست او را به همان عبارت نجاشى ستوده و اضافه مىکند که او امام زمان علیه السلام را دیدهاست: الأشعری، أبو علی، کبیر القدر، وکان من خواص أبی محمد علیه السلام، ورأى صاحب الزمان علیه السلام، وهو شیخ القمیین ووافدهم. الطوسی، الشیخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علی بن الحسن (متوفاى460هـ)، الفهرست، ص70، تحقیق: الشیخ جواد القیومی، ناشر: مؤسسة نشر الفقاهة، چاپخانه: مؤسسة النشر الإسلامی، الطبعة الأولى1417 و در رجال خود او را ثقه دانسته است: أحمد بن إسحاق بن سعد الأشعری، قمی، ثقة. الطوسی، الشیخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علی بن الحسن (متوفاى460هـ)، رجال الطوسی، ص397، تحقیق: جواد القیومی الأصفهانی، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامی ـ قم، الطبعة: الأولى، 1415هـ. 3ـ أبو هاشم الجعفری:اسم ابو هاشم، داود، فرزند قاسم و کنیه اش ابو هاشم است. او شخصى بزرگوار و مورد وثوق است. نجاشى در باره او مىنویسد: داود بن القاسم بن إسحاق بن عبد الله بن جعفر بن أبی طالب، أبو هاشم الجعفری رحمه الله کان عظیم المنزلة عند الأئمة علیهم السلام، شریف القدر، ثقة، روى أبوه عن أبی عبد الله علیه السلام. داود بن قاسم بن اسحاق بن عبد الله بن جعفر بن ابى طالب، ابو هاشم جعفرى در نزد ائمه علیهم السلام داراى منزلت بزرگ بود، او یک انسان با شرافت و ثقه است. و پدرش از امام صادق علیه السلام روایت کرده است. النجاشی الأسدی الکوفی، ابوالعباس أحمد بن علی بن أحمد بن العباس (متوفاى450هـ)، فهرست أسماء مصنفی الشیعة المشتهر ب رجال النجاشی، ص156، تحقیق: السید موسی الشبیری الزنجانی، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامی ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ. شیخ طوسى نیز او را موثق و جلیل القدر تعریف کردهاست: داود بن القاسم الجعفری، یکنى أبا هاشم، من ولد جعفر بن أبی طالب علیه السلام، ثقة جلیل القدر. داود بن قاسم جعفرى کنیه اش ابوهاشم از فرزندان جعفر بن ابى طالب علیه السلام است، او فرد موثق و جلیل القدر است. الطوسی، الشیخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علی بن الحسن (متوفاى460هـ)، رجال الطوسی، ص375، تحقیق: جواد القیومی الأصفهانی، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامی ـ قم، الطبعة: الأولى، 1415هـ. حال با توجه به تصریحات رجالیون در مورد راویان فوق؛ سند روایت در نهایت اتقان است. روایت، از نظر دلالت نیز روشن و صریح در این است که امام حسن عسکرى علیه السلام فرزند دارد که ابو هاشم را به او راهنمائى مىکند. 2. خبر دادن به محمد بن علی بن بلالمحمد بن على بن بلال مىگوید: دو بار امام عسکرى از وجود فرزندش به من خبر داد، این روایت موثق را نیز مرحوم کلنیى و شیخ مفید روایت کردهاند: عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ بِلَالٍ قَالَ: خَرَجَ إِلَیَّ مِنْ أَبِی مُحَمَّدٍ قَبْلَ مُضِیِّهِ بِسَنَتَیْنِ یُخْبِرُنِی بِالْخَلَفِ مِنْ بَعْدِهِ ثُمَّ خَرَجَ إِلَیَّ مِنْ قَبْلِ مُضِیِّهِ بِثَلَاثَةِ أَیَّامٍ یُخْبِرُنِی بِالْخَلَفِ مِنْ بَعْدِه. محمد بن على بن بلال مىگوید: از جانب امام حسن عسکرى علیه السلام، دو سال پیش از وفاتش پیامى به من رسید که از جانشین بعد از خود به من خبر داد، بار دیگر سه روز پیش از وفاتش پیامى رسید و از جانشین بعد از خود به من خبر داد. الکلینی الرازی، أبو جعفر محمد بن یعقوب بن إسحاق (متوفاى328 هـ)، الأصول من الکافی، ج1، ص328، ناشر: اسلامیه، تهران، الطبعة الثانیة،1362 هـ.ش. الشیخ المفید، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبی عبد الله العکبری البغدادی (متوفاى413 هـ)، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج2، ص348، تحقیق: مؤسسة آل البیت علیهم السلام لتحقیق التراث، ناشر: دار المفید للطباعة والنشر والتوزیع - بیروت - لبنان، الطبعة: الثانیة، 1414هـ - 1993 م. بررسی سند رو ایت:در سند این روایت نیز دو نفر: 1. على بن محمد و 2. محمد بن على بن بلال واقع شده است: 1. علی بن محمد:علی بن محمد بن إبراهیم بن أبان الرازی الکلینی المعروف بعلان یکنى أبا الحسن. ثقة، عین. له کتاب أخبار القائم [ علیه السلام ]. رجال النجاشی، ص 261 2ـ محمد بن علی بن بلال:محمد بن علی بن بلال، ثقة. الطوسی، الشیخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علی بن الحسن (متوفاى460هـ)، رجال الطوسی، ص401، تحقیق: جواد القیومی الأصفهانی، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامی ـ قم، الطبعة: الأولى، 1415هـ. نتیجه بررسی روایات:در ذیل پاسخ سوم، چهارده روایت بیان شد، همه آنها بیانگر این است که تعدادى از افراد مورد اطمینان که در میان آنها نائبان حضرت مهدى و اصحاب خاص امام عسکرى علیهما السلام نیز وجود دارند، آن حضرت را پس از تولد دیدهاند و به جود حضرت اعتراف کردهاند. طبق برخى از روایات نیز امام حسن عسکرى علیه السلام، به تعدادى از افراد مورد اطمینان، از وجود حضرت مهدى علیه السلام خبر داده است. که در این رابطه، دو روایت صحیح السند بیان شد. نکته مهم این که خود امام معصوم حضرت امام حسن عسکرى علیه السلام از وجود فرزند بزرگوار و جانشین خود خبر داده است که در این باره دو روایت صحیح السند نقل شد. با در نظر داشت این روایات، در پاسخ قفارى مىگوییم: برفرض اینکه از دیدگاه شیعه، اقوال راویان خبر تولد امام زمان علیه السلام مورد قبول نباشد، دیده شده آن حضرت توسط بزرگان شیعه که با روایات صحیح السند ثابت شد و همچنین اعلام خبر تولد و وجود حضرت مهدى توسط پدرش که امام معصوم است کار را یکسره مىکند و راه را براى شبهه افکنان مىبندد. پاسخ پنجم: اعتراف بزرگان اهل سنت بر ولادت و ملاقات با حضرت مهدی (ع)همانطوریکه قبلاً متذکر شدیم، خیلى به جا بود که جناب قفارى قبل از ایراد این شبهه، به اقوال بزرگان اهل سنت نظرى مىافکند و مىدید که آنان چگونه بر ولادت حضرت مهدى علیه السلام اعتراف دارند و تصریح کردهاند که مهدى فرزند حسن عسکرى و در سال 255هجرى متولد شده و نام مادرش نرجس است. از قفارى باید پرسید که این آقایان و بزرگان اهل سنت از چه راهى به ولادت حضرت مهدى علیه السلام یقین کردهاند که الان به این مسأله اعتراف دارند؟ در این جا به برخى از کلمات دانشمندان اهل سنت که بر ولادت حضرت اعتراف دارند، اشاره مىکنیم و یک نمونه از داستان ملاقات آنان را با حضرت مىآوریم: 1. ابو الفداء (متوفای732هـ)عماد الدین اسماعیل ابو الفداء، تصریح مىکند که امام حسن عسکرى، پدر محمد منتظر که به او قائم، مهدى و حجت مىگویند مىباشد: وکانت ولادة الحسن العسکری المذکور... هو والد محمد المنتظر، صاحب السرداب، ومحمد المنتظر المذکور هو ثانی عشر الأئمة الاثنی عشر، على رأى الإِمامیة، ویقال له القائم، والمهدی، والحجة. وولد المنتظر المذکور، فی سنة خمس وخمسین ومائتین. حسن عسکرى که در بالا ذکر شد،پدر محمد منتظر، صاحب سرداب است. محمد منتظر، دوازدهمین امام دوازدهگانه امامیه است که به او قائم، مهدى و حجت مىگویند. این مهدى منتظر در سال 255هجرى به دنیا آمد. أبو الفداء عماد الدین إسماعیل بن علی (متوفاى732هـ)، المختصر فی أخبار البشر، ج1، ص178، طبق برنامه الجامع الکبیر. 2. ابو الوردی (متوفای749هـ)زین الدین ابن الوردى نیز تصریح کرده است که محمد منتظر فرزند حسن عسکرى و در سال255هجرى متولد شده است: والحسن العسکری والد محمد المنتظر صاحب السرداب، والمنتظر ثانی عشرهم ویلقب أیضا القائم والمهدی والحجة، ومولد المنتظر سنة خمس وخمسین ومائتین. حسن عسکرى،پدر محمد منتظر، صاحب سرداب است. این منتظر، دوازدهمین امام شیعیان است که به قائم، مهدى و حجت لقب گرفته است و زمان تولد منتظر، سال 255هجرى است. ابن الوردی، زین الدین عمر بن مظفر (متوفاى749هـ)، تاریخ ابن الوردی، ج1، ص223، ناشر: دار الکتب العلمیة - لبنان / بیروت، الطبعة: الأولى، 1417هـ - 1996م 3. ابن حجر هیثمی (متوفای973هـ)ابن حجر هیثمى در کتاب الصواعق المحرقه که آن را بر ضد شیعه نوشته است، اعتراف مىکند که امام عسکرى فرزندى به نام ابو القاسم الحجة داشته است: ولم یخلف غیر ولده أبی القاسم محمد الحجة، وعمره عند وفاة أبیه خمس سنین، لکن أتاه الله فیها الحکمة، ویسمى القائم المنتظر.... امام عسکرى علیه السلام فرزندى غیر از ابو القاسم م ح م د حجت نداشته است که عمر آن حضرت در زمان وفات پدرش پنج سال بوده است؛ ولى خداوند به او حکمت آموخت و قائم منتظر نامیده شده است. الهیثمی، ابوالعباس أحمد بن محمد بن علی ابن حجر (متوفاى973هـ)، الصواعق المحرقة علی أهل الرفض والضلال والزندقة، ج2، ص601، تحقیق عبد الرحمن بن عبد الله الترکی - کامل محمد الخراط، ناشر: مؤسسة الرسالة - لبنان، الطبعة: الأولى، 1417هـ - 1997م. 4. مناوی (متوفای1031هـ)مناوى از علماى به نام اهل سنت، مىگوید: بسطامى اعتراف کرده است که مادر مهدى علیه السلام نرجس است. قال العارف البسطامی فی الجفر... وأما أمه فاسمها نرجس من أولاد الحواریین. عارف بسطامى در جفر گفته است: نام مادر مهدى، نرجس از فرزندان حواریون است. المناوی، محمد عبد الرؤوف بن علی بن زین العابدین (متوفاى 1031هـ)، فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، ج 6، ص277، ناشر: المکتبة التجاریة - مصر، الطبعة: الأولى، 1356هـ. 5. عاصمی مکی (متوفای1111هـ)عاصمى مکى از دیگر علماى اهل سنت به صراحت مىگوید: تنها فرزند امام حسن عسکرى به نام م ح م د مهدى است و بر امامت آن حضرت نیز اعتراف مىکند: الإمام الحسن العسکری بن على الهادی بن محمد الجواد بن على الرضا بن موسى الکاظم وهو الإمام بعد أبیه وحادی عشر الأئمة... کنیته أبو محمد... خلف ولده محمدا أوحده وهو الإمام محمد المهدی بن الحسن العسکری بن على التقی بن محمد الجواد ابن على الرضا بن موسى الکاظم بن جعفر الصادق بن محمد الباقر بن على زین العابدین بن الحسین بن على بن أبی طالب رضی الله تعالى عنهم أجمعین ولد یوم الجمعة منتصف شعبان سنة خمس وخمسین ومائتین وقیل سنة ست وهو الصحیح أمه أم ولد اسمها أصقیل وقیل سوسن وقیل نرجس کنیته أبو القاسم ألقابه الحجة والخلف الصالح والقائم والمنتظر وصاحب الزمان. امام حسن عسکرى، فرزند امام هادى.... و امام بعد از پدرش و یازدهمین امام است... کنیه حسن عسکرى، ابو محمد است. او تنها فرزندش محمد را از خود برجاى گذاشت که او، امام محمد، مهدى فرزند حسن العسکرى... است. محمد، روز جمعه نیمه شعبان سال 255 به دنیا آمد و برخى گفته اند: در سال 256 به دنیا آمده است و این قول صحیح است. مادر محمد، ام ولد است و نام مادرش صقیل و برخى گفتهاند نرجس است. کنیه محمد، ابو القاسم و القاب او حجت، خلف الصالح، قائم، منتظر و صاحب الزمان است. العاصمی المکی، عبد الملک بن حسین بن عبد الملک الشافعی (متوفاى1111هـ)، سمط النجوم العوالی فی أنباء الأوائل والتوالی، ج 4 ص149- 150، تحقیق: عادل أحمد عبد الموجود- علی محمد معوض، ناشر: دار الکتب العلمیة. تعداد دیگرى از بزرگان اهل سنت نیز همین مطالب را گفتهاند که ما در مقاله جداگانه مدارک آن را نقل کردهایم: http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=11914 6. ملاقات حسن عراقی با حضرت مهدی (ع)موارد فوق، صراحت گفتار علماى اهل سنت بر ولادت حضرت حجت ارواحناه فداه بود و حال به نمونهاى از اعتراف علماى اهل سنت در مورد ملاقات با آن حضرت اشاره مىکنیم: شعرانى یکى از علماى اهل سنت در کتاب الطبقات الکبرى که آن را به «لواقح الانوار فى طبقات الاخیار» نام گذارى کرده، و در آن سخن و سیره اولیاء و علماء و سرگذشت آنان را تا قرن دهم بازگو نموده است. از جمله به حکایت عجیبى از حسن عراقى نیز اشاره کرده و داستان تشرف او را به محضر حضرت مهدى علیه السلام این گونه آورده است: ومنهم الشیخ العارف بالله تعالى سیدی حسن العراقی رحمه الله تعالى المدفون بالکوم خارج باب الشعریة رضی الله عنه بالقرب من برکة الرطلی، وجامع البشیری ترددت إلیه مع سیدی أبی العباس الحریثی، وقال أرید أن أحکی لک حکایتی من مبتدأ أمری إلى وقتی هذا کأنک کنت رفیقی من الصغر، فقلت له: نعم فقال: کنت شاباً من دمشق، وکنت صانعاً، وکنا نجتمع یوماً فی الجمعة على اللهو واللعب، والخمر، فجاءنی التنبیه من الله تعالى یوماً ألهذا خلقت ؟ فترکت ما فیهم فیه، وهربت منهم فتبعوا ورائی فلم یدرکونی، فدخلت جامع بنی أمیة، فوجدت شخصاً یتکلم على الکرسی فی شأن المهدی علیه السلام، فاشتقت إلى لقائه فصرت لا أسجد سجدة إلا وسألت الله تعالى أن یجمعنی علیه فبینما أنا لیلة بعد صلاة المغرب أصلی صلاة السنة، وإذا بشخص جلس خلفی، وحسس على کتفی، وقال لی: قد استجاب الله تعالى دعاءک یا ولدی مالک أنا المهدی فقلت تذهب معی إلى الدار، فقال نعم، فذهب معی، فقال: أخل لی مکاناً أنفرد فیه فأخلیت له مکاناً فأقام عندی سبعة أیام بلیالیها، ولقننی الذکر، وقال أعلمک ورعی تدوم علیه إن شاء الله تعالى تصوم یوماً، وتفطر یوماً، وتصلی کل لیلة خمسمائة رکعة، فقلت: نعم فکنت أصلی خلفه کل لیلة خمسمائة رکعة وکنت شاباً أمرد حسن الصورة فکان یقول: لا تجلس قط إلا ورائی فکنت أفعل، وکانت عمامته کعمامة العجم، وعلیه جبة من وبر الجمال فلما انقضت السبعة أیام خرج، فودعته، وقال لی: یا حسن ما وقع لی قط مع أحد ما وقع معک فدم علی ورعک حتى تعجز، فإنک ستعمر عمراً طویلا انتهى کلام المهدی. شیخ عارف به خدا حسن عراقى که دفن شده در کوم، بیرون باب شعریه نزدیک برکه رطلى و جامع بشیرى. من با آقایم ابى العباس حریثى به نزد او رفتیم، حسن عراقى گفت: از این که تو از کودکى با من رفیق بودى مىخواهم حکایت خودم را برایت بگویم گفتم: بگو. گفت: من جوانى از اهل دمشق و صنعت گر بودم. روزهاى جمعه همراه رفقایم مشغول کار لهو و لعب و نوشیدن شراب بودیم، روزى پیام آگاهى و الهام گونهاى از جانب خدا سراغم آمد که آیا تو را براى این کارها خلق کردهام؟ بعد از آن، از رفقا و کارهاى که مىکردیم صرف نظر کردم و از آنها جدا شدم، رفقایم مرا دنبال کردند اما نتوانستند مرا بیابند. آمدم در مسجد جامع بنى امیه دیدم شخصى روى منبر در باره مهدى علیه السلام سخن مىگوید. بعد از شنیدن سخنان او در دلم اشتیاق دیدار مهدى نمایان شد، هر سجدهاى که انجام مىدادم از خداوند درخواست مىکردم که مرا به دیدار آن حضرت مشرف کند. شبى بعد از نماز مغرب، نماز مستحب انجام مىدادم که شخصى پشت سر من نشست و بازویم را گرفت و به من فرمود: فرزندم خداوند دعاى تو را مستجاب کرد، ترا چه شده است، من مهدى هستم. گفتم: آیا به خانه ام مىروی؟ فرمود: بلى. همراه من به خانه رفت و فرمود: جاى خلوت برایم آماده کن. من جاى خلوتى آماده کردم آن حضرت هفت شبانه روز ماند و مرا ذکر خدا یاد داد و فرمود: به تو تقوایم را یاد مىدهم تا انشاء الله بر آن مداومت کنى: یک روز روزه بگیر و یک روز افطار کن و هر شب پانصد رکعت نماز بگذار. گفتم: بلى. من هر شب پشت سر او پانصد رکعت نماز مىکردم و من جوان بىریش و نیکو صورت بودم. مى فرمود: فقط پشت سر من بنشین و من همن کار را مىکردم. عمامه او همانند مردم عجم بود و عبایش از کرک شتران بود. پس از گذشت هفت روز خدا حافظى کرد و رفت و به من فرمود: اى حسن، چیزى که بین من و تو اتفاق افتاده با کسى دیگر اتفاق نیفتاده، پس بر ورع و تقوا مستدام باش تا جائى که بتوانى؛ چرا که من عمر طولانى خواهم داشت. الشعرانی، أبو المواهب عبد الوهاب بن أحمد بن علی المعروف بالشعرانی (متوفای 973هـ)، الطبقات الکبرى المسماة بلواقح الأنوار فی طبقات الأخیار، ج1، ص475، تحقیق: خلیل المنصور، دار النشر: دار الکتب العلمیة – بیروت، الطبعة: الأولى1418هـ-1997م حسن عراقی کیست؟یکى از علماى اهل سنت، نجم الدین محمد بن محمد، حسن عراقى را اینگونه معرفى کردهاست: حسن العراقی: حسن العراقی نزیل مصر، الشیخ الصالح العابد الزاهد صاحب الأحوال العجیبة، والکشف الصحیح، کان عن طریقه إذا أتاه أحد بشیء من الأثواب النفیسة ویقول هذا نذر لک یا شیخ حسن یقبلها ثم یأخذ السکین فیقطعه قطعاً ثم یخیطها بخیط ومسلة، ویقول: إن العبد إذا لبس الجدید تصیر النفس سارقة بالنظر إلیه، وتعجب به، فإذا قطعناها تقطع خاطر النفس، وحکى عنه الشیخ عبد الوهاب الشعراوی حکایة عجیبة أخبر بها عن نفسه الغزی، نجم الدین محمد بن محمد (متوفای1061هـ)، الکواکب السائرة بأعیان المئة العاشرة، ج1، ص114، دار النشر: طبق برنامه الجامع الکبیر. نتیجه این بخش:تولد حضرت مهدى علیه السلام از دیدگاه شیعه و اهل سنت یک امر قطعى و بدیهى است و در نهایت عقیده مهدویت نیز یک عقیده فرا شیعى است که با این شبهه پراکنىها زیر سؤال نخواهد رفت. نتیجه کلی از همه مطالب:از مطالبى که بیان شد نتایج ذیل به دست مىآید: 1. از دیدگاه شیعه، مسأله مهدویت، یک عقیده ریشه دارى است که ابتداى آن به زمان رسول خدا صلى الله علیه وآله بر مىگردد. آن حضرت در روایات متعدد از آمدن دوازده جانشین خود خبر داده و هریکى از آن بزرگواران را با تمام مشخصات و اسم براى ما معرفى کرده است. 2. بر خلاف دیدگاه قفارى، شهادت حضرت حکیمه و افراد دیگرى که قضیه تولد امام زمان گزارش کردهاند، فقط مصداق مهدى موعود علیه السلام را براى ما ثابت مىکند؛ نه اینکه مسأله مهدویت را در مکتب شیعه جدیداً واردکند. 3. جز حضرت حکیمه، حد اقل چهار تن دیگر از خادمان و کنیزان خانه امام عسکرى علیه السلام نیز تولد حضرت را مشاهد نموده و آن را گزارش کردهاند. علاوه بر این پنج نفر، تعدادى زیادى از اصحاب امام عسکرى علیه السلام در حضور آن حضرت، چهره مبارک حضرت مهدى را دیده اند و طبق اخبار صحیح و موثق، براى برخى از افراد نیز خود حضرت از وجود فرزندش خبر داده است. اگر برفرض روایات کسانى دیگر هم نبود، تنها روایتى که بیانگر وجود حضرت مهدى توسط امام عسکرى است براى ما کفایت مىکند. علاوه بر موارد فوق، خود علماى اهل سنت نیز اقرار دارند که با حضرت مهدى تشرفات و ملاقاتى داشته اند که نمونه آن را از حسن عراقى نقل کردیم. موفق باشید |
آیا طبق منابع شیعه و اهل سنت، در میان313 نفر از یاران امام زمان (عج) زن نیز وجود دارد؟ (ویرایش جدید) | ||
گروه مهدویت | ||
سؤال کننده : لیلا مشکانی آیا طبق منابع شیعه و اهل سنت در میان313 نفر از یاران امام زمان (عج) زن نیز وجود دارد؟ پاسخ :این که چند نفر از یاران حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، زن هستند، دقیقاً مشخص نیست و حتی این که زنی در میان یاران خاص آن حضرت باشد، مورد تردید است؛ چرا که بیشتر روایاتی کهدرباره عدد 313 نفر از یاران حضرت در کتابهای معتبر شیعه و اهل سنت نقل شده است، همگی آنها مرد را ذکر کردهاند و تنها در بین این روایات، یک روایت از شیعه و یک روایت از اهل سنت وجود دارد که گفتهاند در بین این یاران خاص، پنجاه نفر زن وجود دارد. از این رو، در نوشتار حاضر ابتدا روایاتی را که بیانگر یاران آن حضرت از مردان هستند، از منابع اهل سنت و شیعه بررسی کرده و در پایان روایاتی که زنان را نیز جزء یاران حضرت میدانند مورد بررسی قرار میدهیم. الف: منابع اهل سنتدر منابع اهل سنت روایاتی متعددی آمده است که تعداد یاران حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را از میان مردان بیان کرده اند: روایت اولحاکم نیشابوری روایت صحیحی را درباره تعداد یاران حضرت مهدی علیه السلام چنین نقل میکند: حدثنا أبو العباس محمد بن یعقوب ثنا الحسن بن علی بن عفان العامری ثنا عمرو بن محمد العنقزی ثنا یونس بن أبی إسحاق أخبرنی عمار الدهنی عن أبی الطفیل عن محمد بن الحنفیة قال کنا عند علی رضی الله عنه فسأله رجل عن المهدی فقال علی رضی الله عنه هیهات ثم عقد بیده سبعا فقال: ذاک یخرج فی آخر الزمان إذا قال الرجل الله الله قتل فیجمع الله تعالى له قوما قزع کقزع السحاب یؤلف الله بین قلوبهم لا یستوحشون إلى أحد ولا یفرحون بأحد یدخل فیهم على عدة أصحاب بدر لم یسبقهم الأولون ولا یدرکهم الآخرون وعلى عدد أصحاب طالوت الذین جاوزوا معه النهر محمد حنفیه گوید نزد علی علیه السلام بودیم که شخصی از مهدی پرسید حضر علی علیه السلام فرمودند: چقدر دور است ، سپس حضرت هفت بار دستش را بست و فرمود : او ( حضرت مهدى علیه السلام ) در آخر الزمان قیام خواهد کرد، زمانیکه اگر کسى ، خدا خدا ، بگوید کشته مى گردد. آنگاه خداوند متعال گروهى را که مانند ابرهاى پاره پاره متفرق بوده اند جمع کرده و بین آنها دوستى را حاکم کرده که از احدى نمى ترسند واز آنکه کسى در جمع آنها وارد شده وبه آنها اضافه مى گردد خوشحال نگشته و تعداد آنها بعدد اصحاب بدر بوده ونه سابقین ونه آینده گان به مقام و فضیلت آنها نخواهند رسید و نیز تعداد آنها به عدد اصحاب طالوت پیامبر که همراه او از نهر گذشتند. الحاکم النیسابوری، ابو عبدالله محمد بن عبدالله (متوفاى 405 هـ)، المستدرک علی الصحیحین، ج 4 ، ص 596، تحقیق: مصطفی عبد القادر عطا، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت الطبعة: الأولى، 1411هـ - 1990م. وی در خصوص سند روایت گوید: هذا حدیث صحیح على شرط الشیخین ولم یخرجاه. الحاکم النیسابوری، ابو عبدالله محمد بن عبدالله (متوفاى 405 هـ)، المستدرک علی الصحیحین، ج 4 ، ص 596، تحقیق: مصطفی عبد القادر عطا، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت الطبعة: الأولى، 1411هـ - 1990م. المقدسی الشافعی السلمی، جمال الدین، یوسف بن یحیی بن علی (متوفاى: 685 هـ)، عقد الدرر فی أخبار المنتظر، ج 1 ص 199، طبق برنامه الجامع الکبیر. ذهبی نیز درباره روایت گوید: على شرط البخاری ومسلم الحاکم النیسابوری، ابو عبدالله محمد بن عبدالله (متوفاى 405 هـ)، المستدرک علی الصحیحین، ج 4 ، ص 596، تحقیق: مصطفی عبد القادر عطا، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت الطبعة: الأولى، 1411هـ - 1990م. روایت دومروایتی را طبرانی در معجم الکبیر خود چنین آورده است: حدثنا أَحْمَدُ بن مُوسَى الشَّامِی الْبَصْرِی ثنا سَهْلُ بن تَمَامِ بن بَزِیعٍ ثنا عِمْرَانُ الْقَطَّانُ عن قَتَادَةَ عن أبی الْخَلِیلِ عن عبد اللَّهِ بن الْحَارِثِ عن أُمِّ سَلَمَةَ قالت قال رسول اللَّهِ صلى اللَّهُ علیه وسلم یبَایعُ لِرَجُلٍ بین الرُّکْنِوَالْمَقَامِ عِدَّةُ أَهْلِ بَدْرٍ فَیأْتِیهِ عَصَائِبُ أَهْلِ الْعِرَاقِ وَأَبْدَالُ أَهْلِ الشَّامِ فَیغْزُوَهُمْ جَیشٌ من أَهْلِ الشَّامِ حتى إذا کَانُوا بِالْبَیدَاءِ خُسِفَ بِهِمْ یغْزُوهُمْ رَجُلٌ من قُرَیشٍ أَخْوَالُهُ کَلْبٌ فَیلْتَقُونَ فَیهْزِمُهُمْ فَکَانَ یقَالُ الْخَائِبُ من خَابَ من غَنِیمَةِ کَلْبٍ ام سلمه روایت کرده است که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: در میان مکه و مقام ابراهیم علیه السلام، کسانی که تعدادشان به اندازه اهل بدر است، با مردى بیعت مىکنند. در این هنگام سران عراق و قهرمانان اهل شام ظاهر مىگردند لشکرى از شامىها با آنها نبرد مىکنند تا هنگامى که به «بیدا» مىرسند و در آنجا دچار خسوف مىشوند. و با آنها مردى از قریش که دائىهاى او از «بنى کلب» اند نبرد مىکند و در میدان جنگ با آنها تلاقى مىنماید و خدا آنها را منهزم مىسازد. آرى زیانکار کسى است که از غنیمت «بنى کلب» بهرهاى برده باشد. الطبرانی، ابوالقاسم سلیمان بن أحمد بن أیوب (متوفاى360هـ)، المعجم الکبیر، ج 23، ص 295، تحقیق: حمدی بن عبدالمجید السلفی، ناشر: مکتبة الزهراء - الموصل، الطبعة: الثانیة، 1404هـ – 1983م. هیثمی نیز این روایت را نقل کرده و گوید: رواه الطبرانی فی الکبیر والأوسط باختصار وفیه عمران القطان وثقه ابن حبان وضعفه جماعة وبقیة رجاله رجال الصحیح. این روایت را طبرانی نقل کرده و در سند آن عمران است که ابن حبان او را توثیق کرده است اما عدهای نیز او را تضعیف کردهاند اما بقیه رجالش صحیح است. الهیثمی، ابوالحسن نور الدین علی بن أبی بکر (متوفاى 807 هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج 7، ص 314، ناشر: دار الریان للتراث/ دار الکتاب العربی - القاهرة، بیروت – 1407هـ. لازم به ذکر است افراد دیگری نیز قطان را توثیق کردهاند. ابن حجر او را توثیق کرده و گوید: عمران بن داور بفتح الواو بعدها راء أبو العوام القطان البصری صدوق یهم. العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفاى852هـ)، تقریب التهذیب، ج1، ص429، تحقیق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشید - سوریا، الطبعة: الأولى، 1406 - 1986. عجلی نیز او را ثقه دانسته است: عمران بن داور العمى بصرى ثقة. عمران ثقه است العجلی، أبی الحسن أحمد بن عبد الله بن صالح (متوفاى 261هـ)، معرفة الثقات من رجال أهل العلم والحدیث ومن الضعفاء وذکر مذاهبهم وأخبارهم، ج2، ص189، تحقیق: عبد العلیم عبد العظیم البستوی، ناشر: مکتبة الدار - المدینة المنورة - السعودیة، الطبعة: الأولى، 1405 – 1985م. روایت سومابن نعیم روایت صحیحی را از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل میکند که در آن اشاره شده است که تعداد یاران امام مهدی به اندازه اهل بدر هستند: حدثنا أبو یوسف المقدسی عن عبد الملک بن أبی سلیمان عن عمرو بن شعیب عن أبیه عن جده قال قال رسول الله صلى الله علیه وسلم فی ذی القعدة تحازب القبائل وعامئذ ینتهب الحاج فتکون ملحمة بمنى فیکثر فیها القتلى وتسفک فیها الدماء حتى تسیل دماؤهم على عقبة الجمرة حتى یهرب صاحبهم فیؤتى [ به ] بین الرکن والمقام فیبایع وهو کارة ویقال له ان أبیت ضربنا عنقک فیبایعه مثل عدة أهل بدر یرضى عنه ساکن السماء وساکن الأرض. المروزی، أبو عبد الله نعیم بن حماد (متوفاى288هـ) ، کتاب الفتن، ج 1، ص 341، تحقیق : سمیر أمین الزهیری ، ناشر : مکتبة التوحید - القاهرة ، الطبعة : الأولى ، 1412هـ. بررسی سند
عبدالملک بن أبی سلیمانوی از راویان صحیح بخاری و مسلم است ابن حجر او را توثیق کرده و گوید: عبد الملک بن أبی سلیمان میسرة العرزمی ...المفتوحة صدوق. العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفاى852هـ)، تقریب التهذیب، ج1، ص363، تحقیق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشید - سوریا، الطبعة: الأولى، 1406 - 1986. عجلی نیز گوید: عبد الملک بن أبی سلیمان العرزمی کوفى ثقة ثبت فی الحدیث. عبدالملک ثقه و ثابت در حدیث است العجلی، أبی الحسن أحمد بن عبد الله بن صالح (متوفاى 261هـ)، معرفة الثقات من رجال أهل العلم والحدیث ومن الضعفاء وذکر مذاهبهم وأخبارهم، ج2 ص103، تحقیق: عبد العلیم عبد العظیم البستوی، ناشر: مکتبة الدار - المدینة المنورة - السعودیة، الطبعة: الأولى، 1405 – 1985م. ابن سعد نیز درباره او گوید: عبد الملک بن أبی سلیمان العرزمی ...وکان ثقة مأمونا ثبتا. عبدالمک ثقه، مورد اطمینان و ثابت بود الزهری، محمد بن سعد بن منیع ابوعبدالله البصری (متوفاى230هـ)، الطبقات الکبرى، ج6 ، ص350،، ناشر: دار صادر - بیروت. ذهب نیز او را حافظ کبیر نامیده است: عبد الملک بن أبی سلیمان العرزمی الکوفی الحافظ الکبیر. الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، تذکرة الحفاظ، ج1 ص155، ناشر: دار الکتب العلمیة – بیروت، الطبعة: الأولى. عمر بن شعیبوی نیز از راویان صحیح بخاری و مسلم است ابن حجر درباره او گوید: عمرو بن شعیب بن محمد بن عبد الله بن عمرو بن العاص صدوق. عمرو صدوق است العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفاى852هـ)، تقریب التهذیب، ج1 ص423، تحقیق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشید - سوریا، الطبعة: الأولى، 1406 - 1986. عجلی نیز او را توثیق کرده است: عمرو بن شعیب بن محمد بن عبد الله بن عمرو بن العاص ثقة. عمرو ثقه است العجلی، أبی الحسن أحمد بن عبد الله بن صالح (متوفاى 261هـ)، معرفة الثقات من رجال أهل العلم والحدیث ومن الضعفاء وذکر مذاهبهم وأخبارهم، ج2 ص177، تحقیق: عبد العلیم عبد العظیم البستوی، ناشر: مکتبة الدار - المدینة المنورة - السعودیة، الطبعة: الأولى، 1405 – 1985م. شعیب بن محمدابن حجر درباره او گوید: شعیب بن محمد بن عبد الله بن عمرو بن العاص صدوق ثبت. شعیب صدوق و ثابت است. العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفاى852هـ)، تقریب التهذیب، ج1 ص267، تحقیق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشید - سوریا، الطبعة: الأولى، 1406 - 1986. ابن حبان نیز او را در الثقات آورده است شعیب بن محمد بن عبد الله. التمیمی البستی، ابوحاتم محمد بن حبان بن أحمد (متوفاى354 هـ)، الثقات، ج6 ص437، تحقیق السید شرف الدین أحمد، ناشر: دار الفکر، الطبعة: الأولى، 1395هـ – 1975م. عبدالله بن عمرو بن عاصوی از صحابه است همچنانکه ابن حجر او را در الاصابه آورده است: عبد الله بن عمرو بن العاص بن وائل. العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفاى852هـ)، الإصابة فی تمییز الصحابة، ج 4 ص 192، تحقیق: علی محمد البجاوی، ناشر: دار الجیل - بیروت، الطبعة: الأولى، 1412هـ - 1992م.گ روایت چهارمروایتی را ابن نعیم از زهری نقل میکند که عدد یاران حضرت مهدی علیه السلام را 312 نفر ذکر کرده است: حدثنا عبد الله بن مروان عن سعید بن یزید عن الزهری قال یخرج المهدی من مکة بعد الخسف فی ثلثمائة وأربعة عشر رجلا عدة أهل بدر. المروزی، أبو عبد الله نعیم بن حماد (متوفاى288هـ) ، کتاب الفتن ، ج 1، ص 351، تحقیق : سمیر أمین الزهیری ، ناشر : مکتبة التوحید - القاهرة ، الطبعة : الأولى ، 1412هـ. روایت پنجمابن نعیم همچنین روایت دیگری را نیز این چنین نقل کرده است: حدثنا سعید أبو عثمان عن جابر عن عن أبی جعفر قال ثم یظهر المهدی بمکة عند العشاء ....سنته فیظهر فی ثلثمائة وثلاثة عشر رجلا عدة أهل بدر. المروزی، أبو عبد الله نعیم بن حماد (متوفاى288هـ) ، کتاب الفتن ، ج 1، ص 345، تحقیق : سمیر أمین الزهیری ، ناشر : مکتبة التوحید - القاهرة ، الطبعة : الأولى ، 1412هـ. روایت ششمفاکهی روایتی را از ابن سیرین چنین نقل میکند: حدثنا علی بن المنذر قال ثنا محمد بن فضیل بن غزوان قال حدثنا أشعث عن ابن سیرین قال یبایع المهدی بین الحجر والمقام على عدة أهل بدر ثلاثمائة وثلاثة عشر. الفاکهی، محمد بن إسحاق بن العباس ابوعبد الله (متوفاى275هـ)، أخبار مکة فی قدیم الدهر وحدیثه، ج 1، ص470، تحقیق د. عبد الملک عبد الله دهیش، ناشر: دار خضر - بیروت، الطبعة: الثانیة، 1414هـ. روایت هفتممقدسی روایتی را نقل کرده و در آن روایت به عدد یاران حضرت مهدی علیه السلام نیز این چنین اشاره شده است: ثم قال علیه السلام : فیجمع الله عز وجل أصحابه على عدد أهل بدر ، وعلى عدد أصحاب طالوت ، ثلاثمائة وثلاثة عشر رجلاً ، ..... المقدسی الشافعی السلمی، جمال الدین، یوسف بن یحیی بن علی (متوفاى: 685 هـ)، عقد الدرر فی أخبار المنتظر، ج1 ص 161، طبق برنامه الجامع الکبیر. روایت هشتممقدسی همچنین روایت دیگری را این چنین نقل کرده است: وقیل : إنه یخرج من واد بأرض الشام ... ، ویکونون على عدد أهل بدر ، ثلاثمائة وثلاثة عشر رجلاً ، ثم تجتمع إلیه المؤمنون. المقدسی الشافعی السلمی، جمال الدین، یوسف بن یحیی بن علی (متوفاى: 685 هـ)، عقد الدرر فی أخبار المنتظر، ج 1، ص 149، طبق برنامه الجامع الکبیر. طبق این روایات تعداد یاران امام مهدی علیه السلام 313 نفر مرد میباشد و در این روایات نامی از زنان برده نشده است البته طبرانی روایتی را از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل میکند که تعداد یاران امام 314 نفر هستند که در بین آنها زنان نیز وجود دارند. حدثنا محمد بن عثمان بن أبی شیبة قال حدثنا محمد بن عمران بن أبی لیلى قال حدثنا المطلب بن زیاد عن لیث عن أبی جعفر محمد بن علی بن حسین عن أم سلمة قالت قال رسول الله صلى الله علیه وسلم یسیر ملک المشرق إلى ملک المغرب فیقتله ثم یسیر ملک المغرب إلى ملک المشرق فیقتله فیبعث جیشا إلى المدینة فیخسف بهم ثم یبعث جیشا فیسبى ناسا من اهل المدینة فیعوذ عائذ بالحرم فیجتمع الناس إلیه کالطائر الواردة المتفرقة حتى تجمع إلیه ثلاثمائة واربع عشر فیهم نسوة فیظهر على کل جبار وبن جبار ویظهر من العدل ما یتمنى له الاحیاء امواتهم فیحیا سبع سنین فان زاد ساعة فاربع عشرة ثم ما تحت الأرض خیر مما فوقها. الطبرانی، ابوالقاسم سلیمان بن أحمد بن أیوب (متوفاى360هـ)، المعجم الأوسط، ج 5 ، ص 334، تحقیق: طارق بن عوض الله بن محمد،عبد المحسن بن إبراهیم الحسینی، ناشر: دار الحرمین - القاهرة – 1415هـ. هیثمی این روایت را ذکر کرده و در مورد سندش گوید: رواه الطبرانی فی الاوسط وفیه لیث بن أبی سلیم وهو مدلس وبقیة رجاله ثقات. در سند این روایت لیث بن ابی سلیم وجود دارد که مدلس است اما بقیه رجال همه ثقه هستند. الهیثمی، ابوالحسن نور الدین علی بن أبی بکر (متوفاى 807 هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج 7 ، ص 315، ناشر: دار الریان للتراث/ دار الکتاب العربی - القاهرة، بیروت – 1407هـ. این روایت نه تنها از نظر سند همچنانکه هیثمی گفته است، مشکل دارد، توان مقابله با آن همه روایت که اسم زن در آنها نیامده است، ندارد. ب: منابع شیعهروایات در اینباره در کتب شیعه آنقدر فراوان است که نیازی به بررسی سند نیست، اما یک روایت را از باب نمونه مورد بررسی سندی قرار داده و بقیه را بدون بررسی سند نقل میکنیم: روایت اولمرحوم شیخ صدوق روایت صحیحی را با این سند چنین نقل میکند: وَبِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام سَیأْتِی فِی مَسْجِدِکُمْ ثَلَاثُمِائَةٍ وَثَلَاثَةَ عَشَرَ رَجُلًا یعْنِی مَسْجِدَ مَکَّةَ یعْلَمُ أَهْلُ مَکَّةَ أَنَّهُ لَمْ یلِدْهُمْ آبَاؤُهُمْ وَلَا أَجْدَادُهُمْ عَلَیهِمُ السُّیوفُ مَکْتُوبٌ عَلَى کُلِّ سَیفٍ کَلِمَةٌ تَفْتَحُ أَلْفَع کَلِمَةٍ فَیبْعَثُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى رِیحاً فَتُنَادِی بِکُلِّ وَادٍ هَذَا الْمَهْدِی یقْضِی بِقَضَاءِ دَاوُدَ وَسُلَیمَانَ علیهما السلام وَلَا یرِیدُ عَلَیهِ بَینَةً. ابان بن تغلب گفت: امام صادق علیه السلام فرمود: در همین مسجد شما یعنى در مکه به زودى سیصد و سیزده مرد میآیند که اهل مکه بخوبى میدانند آنها را پدران و نیاکان آنان به دنیا نیاوردهاند (آنها را نمیشناسند). به دست آنها شمشیرهای است که بر هر کدام آنها کلمهای نوشته شده که هزار کلمه از آن گشوده میشود؛ پس خداوند بادی میفرستد تا هر وادى فریاد بزنند که این مهدى است و به روش داود و سلیمان و قضاوت میکند و برای حکم خود بینه و شاهد نمیطلبد. الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفاى381هـ)، کمال الدین و تمام النعمة، ص671، تحقیق: علی اکبر الغفاری، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامی ( التابعة ) لجماعة المدرسین ـ قم، 1405هـ . (مکتبه اهل بیت) بررسی سندسند این حدیث همان سند روایتی است که قبل از این روایت در کتاب کمال الدین و النعمه میباشد که به این صورت است: محمد بن الحسن بن ولید:نجاشی درباره او میگوید: شیخ القمیین وفقیههم، ومتقدمهم ووجههم ثقة ثقة، عین... بزرگ مردم قم، فقیه و پیشکسوت آنان به شمار میرفت، وی بسیار مورد اعتماد و مطمئن بود و شخصیت برجستهای داشت. رجال النجاشی، ص383. شیخ طوسی نیز میگوید: جلیل القدر، عارف بالرجال، موثوق به... جلیل القدر، بصیر بالفقه، ثقة. وی گرانقدر و والا مقام است، به علم رجال تسلط دارد و مورد اعتماد است. در فقه نکته سنج و آگاه و مطمئن است». الفهرست، ص237 محمد بن الحسن بن فروخ الصفارنجاشی میگوید: کان وجها فی أصحابنا القمیین، ثقة، عظیم القدر، راجحا، قلیل السقط فی الروایة. در میان عالمان شیعه قم، دارای قدر و منزلت، مورد اعتماد، گرانقدر و برتر از دیگران بوده و روایات او، افتادگی کمتری داشت: رجال النجاشی، ص354 یعقوب بن یزیدنجاشی می گوید وکان ثقة صدوقا... وی مورد اعتماد و بسیار صادق و راستگو بود: رجال النجاشی، ص450. شیخ طوسی میگوید: کثیر الروایة، ثقة. وی روایات بسیاری نقل کرده و مورد اعتماد است: الفهرست، ص264 محمد بن أبی عمیر:وی از برترین راویان شیعه و از اصحاب اجماع به شمار میرود؛ یعنی از افرادی است که هر روایتی که با سند صحیح به آنها برسد، شیعیان اتفاق بر قبول آن دارند. نجاشی در باره او می گوید: جلیل القدر، عظیم المنزلة فینا وعند المخالفین... وی از نظر ما و حتی مخالفان، عالم گرانقدر و والا مقام است: رجال النجاشی، ص32. شیخ طوسی نیز میگوید: وکان من أوثق الناس عند الخاصة والعامة، وأنسکهم نسکا، وأورعهم وأعبدهم. وی مطمئن ترین، زاهدترین، با تقواترین و عابدترین شخص نزد شیعه و سنی است الفهرست، ص218 أبان بن عثمان الأحمرمرحوم کشی او را جزء اصحاب اجماع آورده است: أجمعت العصابة على تصحیح ما یصح من هؤلاء وتصدیقهم لما یقولون وأقروا لهم بالفقه، من دون أولئک الستة الذین عددناهم وسمیناهم، ستة نفر: جمیل بن دراج. وعبد الله بن مسکان، وعبد الله بن بکیر، وحماد بن عیسى، وحماد ابن عثمان، وأبان بن عثمان. تمام شیعیان اجماع دارند بر تصحیح روایاتی که با سند صحیح از این افراد نقل شود و همچنین بر راستگو بودن آنها اجماع دارند:... رجال الکشی، ج2، ص673 أبان بن تغلبنجاشی مینویسد عظیم المنزلة فی أصحابنا، لقی علی بن الحسین، وأبا جعفر، وأبا عبد الله علیه السلام وروى عنهم، وکانت له عندهم منزلة وقدم. که او محضر سه امام علیه السلام را درک و جایگاه خاصی نزد آن بزرگواران داشته و شیعیان نیز برای او موقعیت ممتازی قائل بودند: رجال النجاشی، ص10. شیخ طوسی نیز میگوید ثقة، جلیل القدر، عظیم المنزلة فی أصحابنا. او ثقه جلیل القدر است که جایگاه ویژه نزد اصحاب ما دارد الفهرست، ص57 بنابراین این روایت از نظر سند معتبر است روایت دوماین روایت را نعمانی چنین نقل کرده است: أخبرنا أحمد بن محمد بن سعید ، عن هؤلاء الرجال الأربعة ، عن ابن محبوب . وأخبرنا محمد بن یعقوب الکلینی أبو جعفر ، قال : حدثنی علی بن إبراهیم بن هاشم ، عن أبیه . قال : وحدثنی محمد بن عمران ، قال : حدثنا أحمد بن محمد بن عیسى ، قال : وحدثنا علی بن محمد وغیره ، عن سهل بن زیاد ، جمیعا ، عن الحسن بن محبوب . قال : وحدثنا عبد الواحد بن عبد الله الموصلی ، عن أبی علی أحمد بن محمد بن أبی ناشر ، عن أحمد بن هلال ، عن الحسن بن محبوب ، عن عمرو بن أبی المقدام ، عن جابر بن یزید الجعفی ، قال : " قال أبو جعفر محمد بن علی الباقر ( علیه السلام ) : یا جابر ، الزم الأرض ولا تحرک یدا ولا رجلا حتى ترى علامات أذکرها لک إن أدرکتها ... . فیجمع الله علیه أصحابه ثلاثمائة وثلاثة عشر رجلا، ویجمعهم الله له على غیر میعاد قزعا کقزع الخریف . امام باقر علیه السلام بعد از ذکر نشانه های ظهور ووقایع ظهور فرمود: ...پس خداوند سیصد و سیزده مرد یاران آن حضرت را بر او گرد مىآورد و بدون قرار قبلى خداوند آنان را گرد مىآورد همچون پارههاى ابر پائیز که بهم میپیوندند النعمانی ،محمد بن إبراهیم ،(متوفای 380)، کتاب الغیبة، ص 288 – 291 ، تحقیق : فارس حسون کریم، قم ناشر : أنوار الهدى ، سال چاپ : 1422، چاپ : الأولى این روایت در بسیاری از کتابهای شیعه نقل شده و روایتی است کاملاً معتبر. روایت سوماین روایت را نیز نعمانی از ابان چنین نقل کرده است: أَخْبَرَنَا عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى الْعَطَّارُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ حَسَّانَ الرَّازِیُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الْکُوفِیِّ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَالَ:سَیَبْعَثُ اللَّه ثَلَاثَمِائَةٍ وَ ثَلَاثَةَ عَشَرَ رَجُلًا إِلَى مَسْجِدٍ بِمَکَّةَ یَعْلَمُ أَهْلُ مَکَّةَ أَنَّهُمْ لَمْ یُولَدُوا مِنْ آبَائِهِمْ وَ لَا أَجْدَادِهِمْ عَلَیْهِمْ سُیُوفٌ مَکْتُوبٌ عَلَیْهَا أَلْفُ کَلِمَةٍ کُلُّ کَلِمَةٍ مِفْتَاحُ أَلْفِ کَلِمَةٍ وَ یَبْعَثُ اللَّهُ الرِّیحَ مِنْ کُلِّ وَادٍ تَقُولُ هَذَا الْمَهْدِیُّ یَحْکُمُ بِحُکْمِ دَاوُدَ وَ لَا یُرِیدُ بَیِّنَةً. أبان بن تغلب از امام صادق علیه السّلام روایت کرده که آن حضرت فرمود: «خداوند در آینده سیصد و سیزده [مرد] را در مسجدى [در] مکّه بر مىانگیزد، و اهل مکّه مىدانند که آنان از پدرانشان و اجدادشان زاده نشدهاند (یعنى اهل مکّه نیستند)، براى ایشان شمشیرهائى است که هزار کلمه بر آن نوشته شده، هر کلمه خود کلید هزار کلمه است، خداوند از هر سرزمینى باد را برانگیزد تا بگوید: این همان مهدى است که بر طبق حکم داود حکم مىکند و به گواه نیاز ندارد». النعمانی ،محمد بن إبراهیم ،(متوفای 380)، کتاب الغیبة، ص 328، تحقیق : فارس حسون کریم، قم ناشر : أنوار الهدى ، سال چاپ : 1422، چاپ : الأولى روایت چهارمشیخ طوسی روایتی را در این خصوص چنین نقل کرده است: حدثنا أبو سلیمان أحمد بن هوذة الباهلی ، قال : حدثنا إبراهیم بن إسحاق النهاوندی بنهاوند سنة ثلاث وسبعین ومائة ، قال : حدثنا عبد الله بن حماد الأنصاری سنة تسع وعشرین ومائتین ، عن عبد الله بن بکیر ، عن أبان بن تغلب ، قال : کنت مع جعفر بن محمد ( علیه السلام ) فی مسجد بمکة وهو آخذ بیدی ، فقال : یا أبان ، سیأتی الله بثلاثمائة وثلاثة عشر رجلا فی مسجدکم هذا ، یعلم أهل مکة أنه لم یخلق آباءهم ولا أجدادهم بعد علیهم السیوف ، مکتوب على کل سیف اسم الرجل واسم أبیه وحلیته ونسبه ، ثم یأمر منادیا فینادی : هذا المهدی یقضی بقضاء داود وسلیمان ، لا یسأل على ذلک بینة. أبان بن تغلب گوید: «در مکّه خدمت امام صادق علیه السّلام در مسجدى بودم، و آن حضرت در حالى که دست مرا گرفته بود، به من فرمود: اى أبان در آینده نزدیک خداوند سیصد و سیزده مرد را در همین مسجد شما گرد مىآورد، و اهل مکّه مىدانند که پدرانشان و اجدادشان هنوز آفریده نشدهاند، آنان شمشیرها به میان بستهاند، بر هر شمشیرى اسم آن مرد و نام پدرش و مشخّصاتش و نسبش نوشته شده است، پس (آن حضرت) نداکنندهاى را دستور مىدهد و او آواز مىدهد: این همان مهدى است که بر طبق قضاوت داود و سلیمان قضاوت مىکند و براى آن گواهى نمىطلبد الطوسی، الشیخ ابوجعفر محمد بن الحسن بن علی بن الحسن (متوفاى460هـ)، کتاب الغیبة، ص 328، تحقیق الشیخ عباد الله الطهرانی/ الشیخ على احمد ناصح، ناشر: مؤسسة المعارف الاسلامیة، الطبعة : الأولى، 1411هـ. المجلسی، محمد باقر (متوفاى 1111هـ)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، - ج 52 ، ص 369،تحقیق: محمد الباقر البهبودی، ناشر: مؤسسة الوفاء - بیروت - لبنان، الطبعة: الثانیة المصححة، 1403هـ - 1983م. روایت پنجمصدوق روایت طولانی را از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل کرده است که در آن به عدد اصحاب حضرت مهدی علیه السلام چنین اشاره شده است: حدثنا أبو الحسن أحمد بن ثابت الدوالیبی بمدینة السلام قال : حدثنا محمد بن الفضل النحوی قال : حدثنا محمد بن علی بن عبد الصمد الکوفی قال : حدثنا علی بن عاصم ، عن محمد بن علی بن موسى ، عن أبیه علی بن موسى بن جعفر ، عن أبیه جعفر بن محمد ، عن أبیه محمد بن علی ، عن أبیه علی بن الحسین ، عن أبیه الحسین بن علی علیهما السلام قال : دخلت على رسول الله صلى الله علیه وآله وعنده أبی بن کعب فقال رسول الله صلى الله علیه وآله : مرحبا بک یا أبا عبد الله یا زین السماوات والأرض...... یجْمَعُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ مِنْ أَقَاصِی الْبِلَادِ عَلَى عَدَدِ أَهْلِ بَدْرٍ ثَلَاثَمِائَةٍ وَ ثَلَاثَةَ عَشَرَ رَجُلًا مَعَهُ صَحِیفَةٌ مَخْتُومَةٌ فِیهَا عَدَدُ أَصْحَابِهِ بِأَسْمَائِهِمْ وَ أَنْسَابِهِمْ وَ بُلْدَانِهِمْ وَ صَنَائِعِهِمْ وَ کَلَامِهِمْ وَ کُنَاهُمْ کَرَّارُونَ مُجِدُّونَ فِی طَاعَتِهِ امام حسین علیه السلام فرمود : بر پیامبر صلی الله علیه و آله وارد شد در حالی که ابی بن کعب نیز در محضر پیامبر (ص) بودند حضرت به من فرمود: ای زینت زمین و آسمان خداوند از دورترین شهرها به تعداد أهل بدر یعنى سیصد و سیزده مرد براى او سپاه گرد آورد. او نوشتهاى در دست دارد که لاک و مهر شده و در آن تعداد و اسامى اصحاب او و نیز نسب شهرهاى آنها و خلق و خوى، وضع ظاهرى، چهره و قیافه و نیز کنیه آنان ثبت شده است. این نفرات جنگاور بوده، در اطاعت و فرمانبردارى از او کوشا هستند و مجدّانه عمل مىکند. الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفاى381هـ)، کمال الدین و تمام النعمة، ص 268، تحقیق: علی اکبر الغفاری، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامی ( التابعة ) لجماعة المدرسین ـ قم، 1405هـ . (مکتبه اهل بیت) روایت ششموی همچنین از امام سجاد علیه السلام چنین نقل کرده است حدثنا أحمد بن محمد بن یحیى العطار رضی الله عنه قال : حدثنا أبی : عن محمد بن الحسین بن أبی الخطاب ، عن محمد بن سنان ، عن أبی خالد القماط ، عن ضریس ، عن أبی خالد الکابلی ، عن سید العابدین علی بن الحسین علیهما السلام قال : المفقودون عن فرشهم ثلاثمائة وثلاثة عشر رجلا عدة أهل بدر فیصبحون بمکة ، وهو قول الله عز وجل : " أینما تکونوا یأت بکم الله جمیعا وهم أصحاب القائم علیه السلام . امام چهارم زین العابدین علیه السلام فرمود آنها که از بستر خود براى یارى امام قائم ناپدید شوند سیصد و سیزده مرد باشند بشماره اهل بدر که صبح آن شب در مکه باشند و این ست گفته خداى تعالى (در سوره بقره آیه 148) هر جا که باشید خدا شما را همه را بیاورد» اینها اصحاب قائم علیه السلام باشند الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفاى381هـ)، کمال الدین و تمام النعمة، ص 654، تحقیق: علی اکبر الغفاری، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامی ( التابعة ) لجماعة المدرسین ـ قم، 1405هـ . (مکتبه اهل بیت) روایت هفتمنعمانی همچنین از امام باقر علیه السلام چنین نقل روایت کرده است: اخبرنا أحمد بن هوذة أبو سلیمان ، قال : حدثنی إبراهیم بن إسحاق النهاوندی ، عن عبد الله بن حماد الأنصاری ، عن أبی الجارود ، عن أبی جعفر الباقر ( علیه السلام ) ، قال : أصحاب القائم ثلاثمائة وثلاثة عشر رجلا أولاد العجم ، بعضهم یحمل فی السحاب نهارا ، یعرف باسمه واسم أبیه ونسبه وحلیته ، وبعضهم نائم على فراشه فیوافیه فی مکة على غیر میعاد ابى جعفر امام باقر علیه السّلام که فرمود: یاران قائم سیصد و سیزده مرد از فرزندان عجم خواهند بود که بعضى از آنان بروز در میان ابر حمل مىشود و بنام خود و بنام پدرش و نسبش و خصوصیاتش معروف است و بعضى از آنان در بسترش بخواب باشد که بمکّهاش دیدار کند بدون قرار وقت قبلى. النعمانی ،محمد بن إبراهیم ،(متوفای 380)، کتاب الغیبة، ص 329، تحقیق : فارس حسون کریم، قم ناشر : أنوار الهدى ، سال چاپ : 1422، چاپ : الأولى روایت هشتمروایت دیگری را نعمانی از امام باقر علیه السلام چنین نقل کرده است: حدثنا علی بن الحسین ، قال : حدثنا محمد بن یحیى ، عن محمد بن حسان الرازی ، عن محمد بن علی الکوفی ، عن علی بن الحکم ، عن علی بن أبی حمزة ، عن أبی بصیر ، عن أبی جعفر الباقر ( علیه السلام ) : أن القائم یهبط من ثنیة ذی طوى فی عدة أهل بدر ثلاثمائة وثلاثة عشر رجلا حتى یسند ظهره إلى الحجر الأسود ، ویهز الرایة الغالبة . قال علی بن أبی حمزة : فذکرت ذلک لأبی الحسن موسى بن جعفر ( علیه السلام ) ، فقال : کتاب منشور ابو بصیر از امام باقر علیه السّلام روایت کرده که: قائم علیه السّلام در میان گروهى به عدد اهل بدر- سیصد و سیزده مرد از ثنیه (گردنه) ذى طوى پائین مىآید تا آنکه پشت خود را به حجر الأسود تکیه مىدهد و پرچم پیروزی را به اهتراز در مىآورد. النعمانی ،محمد بن إبراهیم ،(متوفای 380)، کتاب الغیبة، ص 329، تحقیق : فارس حسون کریم، قم ناشر : أنوار الهدى ، سال چاپ : 1422، چاپ : الأولى روایت نهماین روایت را علامه مجلسی نقل کرده است: قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام لَکَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَیهِمْ مُصْعِدِینَ مِنْ نَجَفِ الْکُوفَةِ ثَلَاثَمِائَةٍ وَ بِضْعَةَ عَشَرَ رَجُلًا کَأَنَّ قُلُوبَهُمْ زُبَرُ الْحَدِیدِ. گوئی به آن سیصد و چند مرد یاران مینگرم که از نجف کوفه بالا میروند، گویا قلبهای آنان (در استحکام و استواری) پارهها و قطعههای آهن است المجلسی، محمد باقر (متوفاى 1111هـ)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج 52 ، ص 34، تحقیق: محمد الباقر البهبودی، ناشر: مؤسسة الوفاء - بیروت - لبنان، الطبعة: الثانیة المصححة، 1403هـ - 1983م. روایت دهمروایت دیگری را نیز علامه مجلسی چنین نقل کرده است: قال رَسُولُ اللَّهِ ص یا عَلِی إِنَّ قَائِمَنَا إِذَا خَرَجَ یجْتَمِعُ إِلَیهِ ثَلَاثُمِائَةٍ وَ ثَلَاثَةَ عَشَرَ رَجُلًا عَدَدَ رِجَالِ بَدْرٍ فَإِذَا کَانَ وَقْتُ خُرُوجِهِ یکُونُ لَهُ سَیفٌ مَغْمُودٌ نَادَاهُ السَّیفُ قُمْ یا وَلِی اللَّهِ فَاقْتُلْ أَعْدَاءَ اللَّه پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله فرمود: یا على موقعى که قائم ظهور کند سیصد و سیزده مرد به تعداد مردان جنگ بدر بگرد وى اجتماع کنند و وقت آمدنش نزدیک شود شمشیر غلافشدهاى دارد که همان شمشیر به وى مىگوید: اى ولى خدا برخیز و دشمنان را بکش. المجلسی، محمد باقر (متوفاى 1111هـ)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج 52 ص 303، تحقیق: محمد الباقر البهبودی، ناشر: مؤسسة الوفاء - بیروت - لبنان، الطبعة: الثانیة المصححة، 1403هـ - 1983م. روایت یازدهمروایتی را قمی در کفایة الأثر چنین نقل کرده است: أخبرنا أبو عبد الله الخزاعی ، قال أخبرنا محمد بن أبی عبد الله الکوفی ، عن سهل بن زیاد الآدمی ، عن عبد العظیم بن عبد الله الحسنی، قال : قلت لمحمد بن علی بن موسى .....وهو سمی رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم وکنیه ، وهو الذی تطوى له الأرض ویذل له کل صعب ، یجتمع إلیه من أصحابه عدد أهل بدر ثلاثمائة وثلاث عشر رجلا من أقاصی الأرض ، وذلک قول الله عز وجل أینما تکونوا یأت بکم الله جمیعا إن الله على کل شئ قدیر ، فإذا اجتمعت له هذه العدة من أهل الاخلاص أظهر أمره ، فإذا أکمل له العقد وهی عشرة ألف رجل خرج بإذن الله ، فلا یزال یقتل أعداء الله حتى یرضى الله تبارک وتعالى او همنام و هم کینه رسول خداست و او است کسى که زمین زیر پاى او نوردیده شودو هر سرکشى براى او رام گردد و یارانش که بشماره اهل بدرند یعنی 313 مرد از دورترین نقطه هاى زمین گرد او فراهم شوند و اینست تفسیر گفته خداى عز و جل (در سوره بقره آیه 148) فرماید هر کجا باشید خدا شما را مىآورد گردهم بدرستى که خدا بر هر چیز توانا است- چون این شماره از مردم زمین از اهل اخلاص گرد او جمع شوند خدا امر او را آشکار کند و چون شماره آنها یک عقد کامل شد که ده هزار مرد است باذن خدا خروج کند و پى در پى دشمنان خدا را بکشد تا خداى تعالى راضى گردد. الخزاز القمی الرازی ، أبی القاسم علی بن محمد بن علی، کفایة الأثر فی النص على الأئمة الاثنی عشر ، ص 282، تحقیق: السید عبد اللطیف الحسینی الکوه کمری الخوئی، ناشر: انتشارات ـ قم، 140هـ . المجلسی، محمد باقر (متوفاى 1111هـ)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج 51 ص 157، تحقیق: محمد الباقر البهبودی، ناشر: مؤسسة الوفاء - بیروت - لبنان، الطبعة: الثانیة المصححة، 1403هـ - 1983م. روایت دوازدهممفضل روایتی را از امام صادق علیه السلام این چنین روایت کرده است: عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَى الْقَائِمِ علیه السلام عَلَى مِنْبَرِ الْکُوفَةِ وَ حَوْلَهُ أَصْحَابُهُ ثَلَاثُمِائَةٍ وَ ثَلَاثَةَ عَشَرَ رَجُلًا عِدَّةُأَهْلِ بَدْرٍ وَ هُمْ أَصْحَابُ الْأَلْوِیةِ وَ هُمْ حُکَّامُ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ عَلَى خَلْقِهِ حَتَّى یسْتَخْرِجَ مِنْ قَبَائِهِ کِتَاباً مَخْتُوماً بِخَاتَمٍ مِنْ ذَهَبٍ عَهْدٌ مَعْهُودٌ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص فَیجْفِلُونَ عَنْهُ إِجْفَالَ الْغَنَمِ الْبُکْمِ فَلَا یبْقَى مِنْهُمْ إِلَّا الْوَزِیرُ وَ أَحَدَ عَشَرَ نَقِیباً کَمَا بَقَوْا مَعَ مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ علیه السلام فَیجُولُونَ فِی الْأَرْضِ وَ لَا یجِدُونَ عَنْهُ مَذْهَباً فَیرْجِعُونَ إِلَیهِ وَ اللَّهِ إِنِّی لَأَعْرِفُ الْکَلَامَ الَّذِی یقُولُهُ لَهُمْ فَیکْفُرُونَ بِهِ مفضل بن عمر گوید امام صادق علیه السلام فرمود گویا بقائم (ع) نگاه میکنم بالاى منبر کوفه است و سیصد و سیزده مرد یارانش بشماره اهل بدر اطرافش هستند و آنان پرچمداران و حکام خدایند در روى زمین بر خلقش تا آن که امام علیه السلام از قباى خود یک نامه با مهر طلائى بیرون میکند که سفارشى است از طرف رسول خدا براى او و چون آن را اعلام میدارد مانند گوسفند وحشت زده گنگ از دورش میرمند و جز یک وزیر و یازده نقیب و سرهنک کسى نمیماند همان اندازه که با حضرت موسى ماندند اینها در سراسر زمین میگردند و جز او مرجعى بدست نمىآورند و بسوى او برمیگردند بخدا من میدانم براى آنها چه میگوید که کافر میشوند. الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفاى381هـ)، کمال الدین و تمام النعمة، ص 673، تحقیق: علی اکبر الغفاری، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامی ( التابعة ) لجماعة المدرسین ـ قم، 1405هـ . (مکتبه اهل بیت - روایت سیزدهمروایتی را محمد بن مسلم از امام باقر علیه السلام درباره نشانههای ظهور ذکر نقل کرده و در آن به عدد یاران امام مهدی علیه السلام نیز چنین اشاره شده است: محمد بن مسلم قال : سمعت أبا جعفر علیه السلام یقول...إِذَا خَرَجَ أَسْنَدَ ظَهْرَهُ إِلَى الْکَعْبَةِ وَ اجْتَمَعَ إِلَیهِ ثَلَاثُمِائَةٍ وَ ثَلَاثَةَ عَشَرَ رَجُلًا وَ أَوَّلُ مَا ینْطِقُ بِهِ هَذِهِ الْآیةُ بَقِیتُ اللَّهِ خَیرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ ثُمَّ یقُولُ أَنَا بَقِیةُ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ وَ خَلِیفَتُهُ وَ حُجَّتُهُ عَلَیکُمْ فَلَا یسَلِّمُ عَلَیهِ مُسَلِّمٌ إِلَّا قَالَ السَّلَامُ عَلَیکَ یا بَقِیةَ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ فَإِذَا اجْتَمَعَ إِلَیهِ الْعِقْدُ وَ هُوَ عَشَرَةُ آلَافِ رَجُلٍ خَرَجَ فَلَا یبْقَى فِی الْأَرْضِ مَعْبُودٌ دُونَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ صَنَمٍ وَ وَثَنٍ وَ غَیرِهِ إِلَّا وَقَعَتْ فِیهِ نَارٌ فَاحْتَرَقَ وَ ذَلِکَ بَعْدَ غَیبَةٍ طَوِیلَةٍ لِیعْلَمَ اللَّهُ مَنْ یطِیعُهُ بِالْغَیبِ وَ یؤْمِنُ بِهِ. قائم ما خروج کند و چون ظهور کند به خانه کعبه تکیه زند و سیصد و سیزده مرد به گرد او اجتماع کنند و اوّلین سخن او این آیه قرآن است: بَقِیتُ اللَّهِ خَیرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ» سپس مىگوید: منم بقیة اللَّه در زمین و منم خلیفه خداوند و حجّت او بر شما و هر درود فرستندهاى به او چنین سلام گوید: السّلام علیک یا بقیة اللَّه فی ارضه، و چون براى بیعت ده هزار مرد به گرد او اجتماع کنند خروج خواهد کرد. و در زمین هیچ معبودى جز اللَّه تعالى نباشد و در صنم ووثن و غیره آتش در افتد و بسوزند و آن پس از غیبتى طولانى است، تا خدا بداند چه کسى در دوران غیبت از او اطاعت کرده و بدو ایمان مىآورد. المجلسی، محمد باقر (متوفاى 1111هـ)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج 52 ، ص 191، تحقیق: محمد الباقر البهبودی، ناشر: مؤسسة الوفاء - بیروت - لبنان، الطبعة: الثانیة المصححة، 1403هـ - 1983م. روایت چهاردهماین روایت را ابی بصیر از امام صادق علیه السلام چنین نقل کرده است: وبهذا الاسناد ، عن الحسین بن سعید ، عن ابن أبی عمیر ، عن أبی أیوب ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیرٍ عَنْ أَبِی أَیوبَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ: سَأَلَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الْکُوفَةِ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع کَمْ یخْرُجُ مَعَ الْقَائِمِ ع فَإِنَّهُمْ یقُولُونَ إِنَّهُ یخْرُجُ مَعَهُ مِثْلُ عِدَّةِ أَهْلِ بَدْرٍ ثَلَاثُمِائَةٍ وَ ثَلَاثَةَ عَشَرَ رَجُلًا قَالَ وَ مَا یخْرُجُ إِلَّا فِی أُولِی قُوَّةٍ وَ مَا تَکُونُ أُولُو الْقُوَّةِ أَقَلَّ مِنْ عَشَرَةِ آلَافٍ. ابو بصیر گوید مردى از اهل کوفه از امام ششم پرسید چند نفر با قائم علیه السلام در ظهور همراهند بدرستى که ایشان میگویند همراهان قائم علیه السلام مانند شماره اهل بدرند که سیصد و سیزده مرد بودند؟ فرمود قائم ظهور نکند مگر با نیروى مهمى و نیروى مهم کمتر از ده هزار نباشد الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفاى381هـ)، کمال الدین و تمام النعمة، ص 654، تحقیق: علی اکبر الغفاری، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامی ( التابعة ) لجماعة المدرسین ـ قم، 1405هـ . (مکتبه اهل بیت) روایت پانزدهممحمد بن جریر طبری شیعی روایتی را در اینباره چنین نقل کرده است: عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (عَلَیهِ السَّلَامُ)، قَالَ: سَأَلْتُهُ، مَتَى یقُومُ قَائِمُکُمْ؟ وبهذا الاسناد عن أبی عبد الله جعفر بن محمد ، قال : حدثنا محمد ابن حمران المدائنی عن علی بن أسباط ، عن الحسن بن بشیر ، عن أبی الجارود ، عن أبی جعفر ( علیه السلام ) ، قال : سألته ، متى یقوم قائمکم ؟ قَالَ: یا أَبَا الْجَارُودِ، لَا تُدْرِکُونَ. فَقُلْتُ: أَهْلَ زَمَانِهِ. فَقَالَ: وَ لَنْ تُدْرِکَ أَهْلَ زَمَانِهِ، یقُومُ قَائِمُنَا بِالْحَقِّ بَعْدَ إِیاسٍ مِنَ الشِّیعَةِ، یدْعُو النَّاسَ ثَلَاثاً فَلَا یجِیبُهُ أَحَدٌ، فَإِذَا کَانَ الْیوْمُ الرَّابِعُ تَعَلَّقَ بِأَسْتَارِ الْکَعْبَةِ، فَقَالَ: یا رَبِّ، انْصُرْنِی، وَ دَعْوَتُهُ لَا تَسْقُطُ، فَیقُولُ (تَبَارَکَ وَ تَعَالَى) لِلْمَلَائِکَةِ الَّذِینَ نَصَرُوا رَسُولَ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلَهُ) یوْمَ بَدْرٍ، وَ لَمْ یحُطُّوا سُرُوجَهُمْ، وَ لَمْ یضَعُوا أَسْلِحَتَهُمْ فَیبَایعُونَهُ، ثُمَّ یبَایعُهُ مِنَ النَّاسِ ثَلَاثُمِائَةٍ وَ ثَلَاثَةَ عَشَرَ رَجُلًا، یسِیرُ إِلَى الْمَدِینَةِ. ابی الجارود گوید: از امام باقر علیه السلام سئوال کردم قائم شما چه زمانی قیام میفرماید ؟ فرمود: ای ابا جارود شما آنزمان را نخواهید دید . عرضکردم اهل زمانش چطور ؟ فرمود : اهل زمانش راهم نمیبینید قائم ما بعد از مأیوس شدن و نا امید گشتن شیعیان قیام میکند و مردم را سه بار دعوت می کند و به کمک می طلبد ولی هیچکس پاسخ او را نمیدهد ، تا آنکه روز چهارم به پرده کعبه می چسبد و می گوید : خدا یا یاریم کن ودعایش رد نمیشود خداوند نیز به ملائکه ای که رسول الله ( صلی الله علیه وآله ) را در روز بدر یاری کردند دستور می دهد حضرت مهدی علیه السلام را یاری کنند وآنها که تا آنزمان هنوز آماده باش بوده وزین اسبهای واسلحه های خود را زمین نگذاشته اند با حضرت بیعت میکنند ، سپس سیصد وسیزده مرد با حضرت بیعت می نمایند و حضرت به مدینه رفته ومردم نیز همراه حضرت به مدینه می روند. الطبری ( الشیعی)، محمد بن جریر ( قرن 4) دلائل الامامة ، ص 455، تحقیق : قسم الدراسات الإسلامیة - مؤسسة البعثة قم، ناشر : مرکز الطباعة والنشر فی مؤسسة البعثة ، چاپ : الأولى سال چاپ : 141 روایت شانزدهمطبری همچنین نقل میکند: وأخبرنی أبو المفضل محمد بن عبد الله ، قال : أخبرنا محمد بن همام ، قال : أخبرنا جعفر بن محمد بن مالک ، قال : حدثنا علی بن یونس الخزاز ، عن إسماعیل بن عمر بن أبان ، عن أبیه ، عن أبی عبد الله ( علیه السلام ) قال : إذا أراد الله قیام القائم بعث جبرئیل فی صورة طائر أبیض ، فیضع إحدى رجلیه على الکعبة ، والأخرى على بیت المقدس ، ثم ینادی بأعلى صوته : ( أتى أمر الله فلا تستعجلوه ). قال : فیحضر القائم فیصلی عند مقام إبراهیم ( علیه السلام ) رکعتین ، ثم ینصرف ، وحوالیه أصحابه ، وهم ثلاثمائة وثلاثة عشر رجلا ، إن فیهم لمن یسری من فراشه لیلا ، فیخرج ومعه الحجر ، فیلقیه فتعشب الأرض امام صادق علیه السلام فرمودند: چون خدا به پا خواستن قائم را اراده کند، جبرئیل را به صورت پرنده ای سفید بر انگیزد، پس یکی از پاهایش را بر کعبه قرار دهد و پای دیگرش را بر بیت المقدس، سپس با بلند ترین صدایش ندا دهد: "[هان] امر خدا در رسید، پس در آن شتاب مکنید." و سپس قایم در مقام ابراهیم حاضر گردد و دو رکعت نماز در آنجا بخواند سپس بر گردد و در کنارش اصحابش باشند، آنها سیصد و سیزده مرد باشند، با آنها کسی است که شبانه از بسترش برخواسته و به او پیوسته است پس خروج می کند وبا او سنگ(سنگ موسی)می باشد که بابرخورد به زمین،زمین انشعاب می یابد الطبری ( الشیعی)، محمد بن جریر ( قرن 4) دلائل الامامة ، ص 472، تحقیق : قسم الدراسات الإسلامیة - مؤسسة البعثة قم، ناشر : مرکز الطباعة والنشر فی مؤسسة البعثة ، چاپ : الأولى سال چاپ : 141 روایت هفدهمروایتی را ابن مهزیار از امام زمان علیه السلام چنین نقل کرده است: وروى أبو عبد الله محمد بن سهل الجلودی ، قال : حدثنا أبو الخیر أحمد بن محمد بن جعفر الطائی الکوفی فی مسجد أبی إبراهیم موسى بن جعفر ( علیه السلام ) ، قال : حدثنا محمد بن الحسن بن یحیى الحارثی ، قال : حدثنا علی بن إبراهیم بن مهزیار الأهوازی، قال : خرجت فی بعض السنین حاجا إذ دخلت المدینة وأقمت بها أیاما ، أسأل واستبحث عن صاحب الزمان (علیه السلام) بُویعَ السُّفْیانِی یأْذَنُ لِوَلِی اللَّهِ، فَأَخْرُجُ بَینَ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ فِی ثَلَاثِمِائَةٍ وَ ثَلَاثَةَ عَشَرَ رَجُلًا سَوَاءً، فَأَجِیءُ إِلَى الْکُوفَةِ وَ أَهْدِمُ مَسْجِدَهَا وَ أَبْنِیهِ عَلَى بِنَائِهِ الْأَوَّلِ، وَ أَهْدِمُ مَا حَوْلَهُ مِنْ بِنَاءِ الْجَبَابِرَة. مردم با سفیانی بیعت کنند، به ولی خدا اجازة خروج داده میشود، آن زمان من به همراهی سیصد و سیزده نفر، مرد کارزار، بین صفا و مروه قیام میکنم و به سوی کوفه میآیم و مسجد کوفه را خراب میکنم و به جای آن مسجدی دیگر میسازم و همة ساختمانهایی را که در اطراف مسجد کوفه توسط مستکبران ساخته شده بود، خراب میکنم ... الطبری ( الشیعی)، محمد بن جریر ( قرن 4) دلائل الامامة ، ص 542، تحقیق : قسم الدراسات الإسلامیة - مؤسسة البعثة قم، ناشر : مرکز الطباعة والنشر فی مؤسسة البعثة ، چاپ : الأولى سال چاپ : 141 روایت هجدهمابی بصیر از امام صادق علیه السلام نقل میکند: عن أبی بصیر ، عن أبی عبد الله علیه السلام ..الْمُحْتَجُّ بِالْکِتَابِ عَلَى النَّاصِبِ مِنْ سَرَخْسَ رَجُلٌ.فَذَلِکَ ثَلَاثُمِائَةٍ وَ ثَلَاثَةَ عَشَرَرَجُلًا بِعَدَدِ أَهْلِ بَدْرٍ، یجْمَعُهُمُ اللَّهُ إِلَى مَکَّةَ فِی لَیلَةٍ وَاحِدَةٍ، وَ هِی لَیلَةُ الْجُمُعَةِ، فَیتَوَافَوْنَ فِی صَبِیحَتِهَا إِلَى الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ، لَا یتَخَلَّفُ مِنْهُمْ رَجُلٌ وَاحِدٌ، وَ ینْتَشِرُونَ بِمَکَّةَ فِی أَزِقَّتِهَا یلْتَمِسُونَ مَنَازِلَ یسْکُنُونَهَا. آن کسى که از سرخس بوسیله قرآن با دشمنان استدلال میکند. اینها سیصد و سیزده مردند که خدا همه را در یک شب جمعه در مکّه معظمه جمع میکند، شب را در بیت اللَّه الحرام صبح میکنند و احدى از آنها تخلف نخواهد کرد، آنگاه در بین کوچه هاى مکه منتشر میشوند و جستجوى اطاق میکنند که سکنا نمایند الطبری ( الشیعی)، محمد بن جریر ( قرن 4) دلائل الامامة ، ص 554، تحقیق : قسم الدراسات الإسلامیة - مؤسسة البعثة قم، ناشر : مرکز الطباعة والنشر فی مؤسسة البعثة ، چاپ : الأولى سال چاپ : 141 روایت نوزدهمدر کتاب مختصر بصائر الدرجات از امام صادق علیه السلام آمده است: ... الحسین بن حمدان عن محمد بن إسماعیل وعلی بن عبد الله الحسنیین عن أبی شعیب محمد بن نصر عن عمر بن الفرات عن محمد بن المفضل عن المفضل ابن عمر قال : سألت سیدی الصادق .. فَتَفْرَحُ نُفُوسُ الْمُؤْمِنِینَ بِذَلِکَ النُّورِ، وَ هُمْ لَا یعْلَمُونَ بِظُهُورِ قَائِمِنَا أَهْلَ الْبَیتِ عَلَیهِ وَ عَلَیهِمُ السَّلَامُ، ثُمَّ یصْبِحُونَ وُقُوفاً بَینَ یدَیهِ علیه السلام، وَ هُمْ ثَلَاثُمِائَةٍ وَ ثَلَاثَةَ عَشَرَ رَجُلًا، بِعِدَّةِ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وآله یوْمَ بَدْرٍ. آنگاه در بین رکن و مقام مىایستد و با صداى رسا مىگوید: اى نقبا و مردمى که بمن نزدیک هستید، و اى کسانى که خداوند شما را پیش از ظهور من در روى زمین براى یارى من ذخیره کرده است، براى اطاعت از من بسوى من بیائید! صداى او باین افراد میرسد و آنها در شرق و غرب عالم بعضى در محراب عبادت و گروهى خوابیدهاند، و با این وصف با یک صدا که میشنوند و با یک چشم بهم زدن در بین رکن و مقام نزد او خواهند بود.سپس خداوند بنور دستور میدهد که بصورت عمودى از زمین تا آسمان جلوه کند و هر که ساکن زمین است، از آن نور استضائه نماید و نور از میان خانه اش بر وى بدرخشد و از این نور دلهاى مؤمنین مسرور گردد، در حالى که هنوز آنها نمىدانند که قائم ما اهل بیت ظهور کرده است. ولى چون صبح شود همه در برابر قائم خواهند بود و آنها سیصد و سیزده مرد به تعداد لشکر پیغمبر در روز جنگ بدر هستند. الحلی، حسن بن سلیمان، مختصر بصائر الدرجات ص 182 ، النجف الأشرف، ناشر : منشورات المطبعة الحیدریة ، سال چاپ : 1370 - 1950 م، چاپ : الأولى روایت بیستمدر روایت مفضل از امام صادق علیه السلام چنین آمده است: یسِیرُ الْمَهْدِی إِلَى الْکُوفَةِ وَ ینْزِلُ مَا بَینَهَا وَ بَینَ النَّجَفِ وَ عَدَدُ أَصْحَابِهِ فِی ذَلِکَ الْیوْمِ سِتَّةٌ وَ أَرْبَعُونَ أَلْفاً مِنَ الْمَلَائِکَةِ وَ سِتَّةُ آلَافٍ مِنَ الْجِنِّ وَ النُّقَبَاءُ ثَلَاثُمِائَةٍ وَ ثَلَاثَةَ عَشَرَ رَجُلا. سپس مهدى از مدینه بکوفه میرود و در بین کوفه و نجف فرود مىآید در آن روزیارانش چهل و شش هزار فرشته و شش هزار نفر جن و سیصد و سیزده مرد نقیب میباشند الحلی، حسن بن سلیمان، مختصر بصائر الدرجات ص 188 ، النجف الأشرف، ناشر : منشورات المطبعة الحیدریة ، سال چاپ : 1370 - 1950 م، چاپ : الأولى ج: بررسی روایتی که میگوید: زنان نیز از جمله 313 نفر هستنددر تمام روایات فوق، هیچ اشارهای به اینکه زنان جزء 313 نفر هستند، نشده است تنها یک روایت از شیعه و یک روایت در منابع اهل سنت وجود دارد که در بین این یاران، 50 نفر زن هستند. روایت اهل سنت همچنانکه گفته شد، ضعیف است . روایت شیعه را نیز در این خصوص نقل کرده و مورد بررسی قرار میدهیم تا مشخص شود که آیا این روایت، میتواند ثابت کند که 50 نفر زن جزء یاران خاص حضرت هستند یا نه؟ روایت را عیاشی با این سند در تفسیرش ذکر کرده است: عن جابر الجعفی عن أبی جعفر علیه السلام یقول : الزم الأرض لا تحرکن یدک ولا رجلک ابدا حتى ترى علامات اذکرها لک فی سنة ... ویجیئ والله ثلاثمائة وبضعة عشر رجلا فیهم خمسون امرأة یجتمعون بمکة على غیر میعاد قزعا کقزع الخریف ... سوگند به خدا سیصد و اندی نفر مرد می آیند و در میان شان پنجاه نفر زن هستند در مکه اجتماع میکنند بی آن که قبلا وعده داده باشند ، آمدن شان همچون ابرهای پاییزی است که با حرکات تند می آیند . العیاشی السلمی السمرقندی، محمد بن مسعود بن عیاش (متوفای320هـ) تفسیر العیاشی ،، ج1، ص 64 – 66 ، تحقیق: السید هاشم الرسولی المحلاتی، ناشر : المکتبة العلمیة الإسلامیة – طهران. این تنها روایتی است که دلالت دارد که پنجاه نفر از زنان از یاران خاص حضرت مهدی علیه السلام میباشد، اما این روایت دارای اشکالاتی است که موجب عدم پذیرش آن میشود: اشکالات این روایت:اولا: سند روایت، تا جابر بن عبد الله جعفی، ذکر نشده است پس نمیشود به آن استناد کرد لذا سند مرسل است. ثانیا: عین همین روایت با سند کامل، در کتاب غیبت نعمانی از کلینی نقل شده است که عبارت «فیهم خمسون امرأة» نیامده است همچنانکه در روایت دوم بیان شد. ثالثا: با دقت در روایات ائمه علیهم السلام، متوجه میشویم که استعمال لفظ رجل در روایات، منظور مرد است. مثلا در روایتی چنین آمده است: عَنْ عَبْدِ الْعَظِیمِ الْحَسَنِی قَالَ: کَتَبْتُ إِلَى أَبِی جَعْفَرٍ الثَّانِی عَلَیهِ السَّلَامُ أَسْأَلُهُ عَنْ ذِی الْکِفْلِ مَا اسْمُهُ وَ هَلْ کَانَ مِنَ الْمُرْسَلِینَ فَکَتَبَ صَلَوَاتُ اللَّهِ وَ سَلَامُهُ عَلَیهِ بَعَثَ اللَّهُ تَعَالَى جَلَّ ذِکْرُهُ مِائَةَ أَلْفِ نَبِی وَ أَرْبَعَةً وَ عِشْرِینَ أَلْفَ نَبِی الْمُرْسَلُونَ مِنْهُمْ ثَلَاثُمِائَةٍ وَ ثَلَاثَةَ عَشَرَ رَجُلًا وَ إِنَّ ذَا الْکِفْلِ مِنْهُمْ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیهِم. از حضرت عبد العظیم حسنى نقل شده است: نامهاى به امام حسن عسگرى علیه السلام نوشتم و از ایشان درباره نام ذى الکفل و پیامبر بودن او سؤال کردم، آن حضرت در پاسخ نوشتند: خداوند تعالى صد و بیست و چهار هزار نبى مبعوث کرد که سیصد و سیزده نفر از آنها مرسل بودند و ذى الکفل از جمله ایشان بود. المجلسی، محمد باقر (متوفاى 1111هـ)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج 13 ص 405،تحقیق: محمد الباقر البهبودی، ناشر: مؤسسة الوفاء - بیروت - لبنان، الطبعة: الثانیة المصححة، 1403هـ - 1983م. امام حسن عسگری علیه السلام وقتی میخواهند بفرمایند 313 نفر از انبیاء مرسل بودند از واژه «رجلا» استفاده میکنند با توجه به اینکه انبیاء همه مرد بودندهاند و زنی میان آنها نبوده است. همچنین در روایت دیگر که خروج پیامبر صلی الله علیه واله برای جنگ بدر را ذکر میکند، آمده است: خَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله فِی ثَلَاثِمِائَةٍ وَ ثَلَاثَةَ عَشَرَ رَجُلا المجلسی، محمد باقر (متوفاى 1111هـ)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج 19، ص 246، تحقیق: محمد الباقر البهبودی، ناشر: مؤسسة الوفاء - بیروت - لبنان، الطبعة: الثانیة المصححة، 1403هـ - 1983م. یا در روایت نبرد جالوت که تنها 313 نفر از مردان جنگی از امتحان پیروز شدند، چنین نقل شده است: محمد بن یحیى ، عن أحمد بن محمد ، عن محمد بن خالد ، والحسن بن سعید ، عن النضر بن سوید ، عن یحیى الحلبی ، عن هارون بن خارجة ، عن أبی بصیر ، عن أبی جعفر علیه السلام... ی قول الله عز وجل : " إن الله قد بعث لکم طالوت ملکا قالوا أنى یکون له الملک علینا ونحن أحق بالملک .... فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلَّا ثَلَاثَمِائَةٍ وَ ثَلَاثَةَ عَشَرَ رَجُلًا مِنْهُمْ مَنِ اغْتَرَفَ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ یشْرَب فلما برزوا قال الذین اغترفوا : لا طاقة لنا الیوم بجالوت وجنوده وقال الذین لم یغترفوا : کم من فئة قلیلة غلبت فئة کثیرة بإذن الله والله مع الصابرین. همه آشامیدند جز سیصد و سیزده نفر، که برخى یک مشت نوشیدند و برخى اصلا نچشیدند و اینان بودند که به پیکار رفتند. آنانکه یک مشت نوشیده بودند گفتند «ما عده اندک تاب مقاومت با جالوت نداریم.» و آنان که اصلا نچشیدند گفتند: «چه بسیار شد که گروه اندک بر گروه انبوه چیره شد با رخصت حق و خدا با صابران است». الکلینی الرازی، أبو جعفر محمد بن یعقوب بن إسحاق (متوفاى328 هـ)، الأصول من الکافی، ج 8 ص 316، ناشر: اسلامیه، تهران، الطبعة الثانیة،1362 هـ.ش. بنابراین با توجه به اینکه در بین پیامبران و در بین 313 نفر اصحاب بدر و در بین یاران طالوت، زنی وجود نداشته است، به این نتیجه میرسیم که مراد از« ثَلَاثُمِائَةٍ وَ ثَلَاثَةَ عَشَرَ رَجُلًا» که در این روایات آمده است، فقط مرد هستند نه زن و اگر زنی نیز در جنگ باشد، آنان در پشت جبهه برای پرستاری وخدمات رسانی به جنگجویان بودهاند. رابعا: با دقت در برخی روایات(روایت چهارم) آمده است که بر روی شمشیرهای آن 313 نفر، اسم تک تک مردان نوشته شده است. همچنانکه شیخ طوسی این روایت را چنین نقل کرده است: ... سیأتی الله بثلاثمائة وثلاثة عشر رجلا فی مسجدکم هذا ، یعلم أهل مکة أنه لم یخلق آباءهم ولا أجدادهم بعد علیهم السیوف ، مکتوب على کل سیف اسم الرجل. الطوسی، الشیخ ابوجعفر محمد بن الحسن بن علی بن الحسن (متوفاى460هـ)، کتاب الغیبة، ص 328، تحقیق الشیخ عباد الله الطهرانی/ الشیخ على احمد ناصح، ناشر: مؤسسة المعارف الاسلامیة، الطبعة : الأولى، 1411هـ. اگر زن نیز در بین آنها بود چرا فقط نام مردان بر روی شمشیرشان نوشته شده است؟! خامسا: گرفتن اسلحه یا شمشیر دردست مردان میباشد که نماد مبارزه نظامی میباشد که شان زنان بالاتر از نبرد نظامی میباشد بلکه در روایات آمده است که زنان حضور فعال در یاری رساندن به جنگجویان و مداوای آنان نقش فعالی دارند؛ همچنانکه در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله نیز چنین بوده است. روایتی را کلینی در این خصوص چنین نقل کرد است: علی بن إبراهیم ، عن أبیه ، ومحمد بن یحیى ، عن محمد بن الحسین جمیعا ، عن عثمان بن عیسى ، عن سماعة ، عن أحدهما ( علیهما السلام ) قال : إن رسول الله ( صلى الله علیه وآله ) خرج بالنساء فی الحرب حتى یداوین الجرحى ولم یقسم لهن من الفیئ شیئا ولکنه نفلهن. رسول خدا(ص) زنان را در جنگ به همراه برد تا زخمیان را مداوا کنند، و از غنایم جنگ، سهمیه اى براى آنان قرار نداد ولى به عنوانبخشش و هبه، سهمى به آنان داد. الکلینی الرازی، أبو جعفر محمد بن یعقوب بن إسحاق (متوفاى328 هـ)، الأصول من الکافی، ج 5 ص 45، ناشر: اسلامیه، تهران، الطبعة الثانیة،1362 هـ.ش. همچنین در روایت نقل شده است که در زمان امام مهدی علیه السلام نیز زنان در این زمینه نقش فعالی را دارند: وأخبرنی أبو عبد الله ، قال : حدثنا أبو محمد هارون بن موسى ، قال : حدثنا أبو علی محمد بن همام ، قال : حدثنا إبراهیم بن صالح النخعی ، عن محمد ابن عمران ،عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ، قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیهِ السَّلَامُ یقُولُ: یکَن مَعَ الْقَائِمِ عَلَیهِ السَّلَامُ ثَلَاثَ عَشْرَةَ امْرَأَةً قُلْتُ: وَ مَا یصْنَعُ بِهِنَّ؟ قَالَ: یدَاوِینَ الْجَرْحَى، وَ یقُمْنَ عَلَى الْمَرْضَى، کَمَا کَانَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ .قُلْتُ: فَسَمِّهِنَّ لِی.فَقَالَ: الْقِنْوَاءُ بِنْتُ رُشَیدٍ، وَ أُمُّ أَیمَنَ، وَ حَبَابَةُ الْوَالِبِیةُ، وَ سُمَیةُ أُمُّ عَمَّارِ بْنِ یاسِرٍ، وَ زُبَیدَةُ ، وَ أُمُّ خَالِدٍ الْأَحْمَسِیةُ، وَ أُمُّ سَعِیدٍ الْحَنَفِیةُ، وَ صُبَانَةُ الْمَاشِطَةُ، وَ أُمُّ خَالِدٍ الْجُهَنِیة. مفضل بن عمر می گوید : از امام صادق علیه السلام منقول است که فرمود : با قائم علیه السلام سیزده تن زن وجود دارد ، عرض کردم بوسیله آنها چه کاری انجام می دهد ؟ فرمود : آنها زخمی ها را مداوا می کنند ، و از بیماران پرستاری می کنند ، همانگونه که همراه رسول خدا صَلَّى اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ این کار را انجام دادند ، عرض کردم : آنها را برایم نام ببر ، امام علیه السلام فرمود : قنواء دختر رشید ، وام ایمن ، وحبابه والبیه ، وسمیه مادر عمار یاسر ، وزبیده وام خالد احمسیه ، وام سعید حنفیه ، وصبانه ماشطه ، وام خالد جهنیه الطبری ( الشیعی)، محمد بن جریر ( قرن 4) دلائل الامامة، ص 484، تحقیق : قسم الدراسات الإسلامیة - مؤسسة البعثة قم، ناشر : مرکز الطباعة والنشر فی مؤسسة البعثة ، چاپ : الأولى سال چاپ : 141 سادسا: مقایسه یاران حضرت مهدی علیه السلام با اهل بدر می رساند که همانطور که در بدر و نبرد نظامی زنی نبوده است در 313 نفر هم زنی نمی باشد «ثَلَاثُمِائَةٍ وَ ثَلَاثَةَ عَشَرَ رَجُلًا عِدَّةُ أَهْلِ بَدْرٍ» هر چند برای مداوا در جنگها حاضر میشدند. نتیجه1. روایات صحیح و فراوان، به این امر دلالت دارد که 313 نفر یار امام زمان علیه السلام، همه مرد هستند. با توجه به اینکه در این روایات اسمی از زن برده نشده است. 2. وجود یک و یا دو روایت ضعیف که میگوید، زنان نیز داخل 313 نفر هستند، در مقابل این همه روایات، اعتبار چندانی ندارد. 3- نبودن زنان در بین این 313 نفر به این معنا نیست که مقام زن از مرد کم است، بلکه زنان گاهی میتوانند کاری را انجام دهند که کمتر از جنگ و نبرد نیست مانند کاری که حضرت زینب علیه السلام در کربلا کرد . ایشان دست به شمشیر نشد اما کاری کرد که نهضت امام حسین علیه السلام از بین نرفت و تا قیامت نام این نهضت باقی است. لازم به یادآوری است که در زمان حکومت امام زمان علیه السلام است که زنان به اصل جایگاه و ازرش خود پی خواهند برد. موفق باشید گروه پاسخ به شبهات مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) /meta>/meta>/meta>/meta> |
آتش در خانه وحی/ اسامی کسانی که خانه بنت رسول الله(صلی اله علیه وآله) را به آتش کشیدند | ||
حجت الاسلام عابدی حمله به خانه بنت رسول الله(صلی اله علیه وآله) برای گرفتن بیعت از ساکنان آن را مسئله ای مشهور در منابع شیعه و سنی خوانده و تصریح می کند: آتش زده شدن خانه حضرت فاطمه(سلام الله علیها) چنان معروف و مشهور بوده که وقتی عبدالله بن زبیر بر شهر مکه مسلط شد، اعلام کرد: هر کس با من بیعت نکند خانه او را آتش میزنم، آن گونه که خانه فاطمه را آتش زدند. به گزارش «شیعه نیوز»، حجت الاسلام والمسلمین دکتر احمد عابدی رئیس دانشگاه علوم و معارف قرآن کریم طی یادداشتی که در پایگاه اطلاع رسانی خویش قرار داده است، به مسئله چگونگی حمله به خانه حضرت زهرا(سلام الله علیها) پرداخته است که در پی می آید: خانه امیرالمؤمنین علیه السلام و فاطمه زهرا سلام الله علیها تنها خانهای بود که یک درب به داخل مسجد النبی(صلی اله علیه وآله) و یک درب به بیرون داشت.(و سدّ الابواب الّا بابه) این خانه چند بار مورد تعدّی و حرمتشکنی قرار گرفت، عبدالملک مروان این خانه را تخریب کرد (مناقب ابن شهر آشوب، جلد 2، صفحه 211) و در موقع اخذ بیعت برای خلافت خلیفه اول و برای تثبیت موقعیت او این خانه مورد هجوم واقع شده و به آتش کشیده شد. مسعودی در «اثبات الوصیة» صفحه 123 گوید: فهجموا علیه و اُحرقوا بابه. آتش زده شدن خانه حضرت فاطمه(سلام الله علیها) چنان معروف و مشهور بوده که وقتی عبدالله بن زبیر بر شهر مکه مسلط شد، اعلام کرد: هر کس با من بیعت نکند خانه او را آتش میزنم، آن گونه که خانه فاطمه را آتش زدند و سپس حسن بن محمد بن حنفیه که بیعت نکرده بود را دستگیر و زندانی کرد و خانه او را آتش زد و بنیهاشم را در شعب جمع کرده و میخواست آنها را زنده زنده در آتش بسوزاند.(مروج الذهب، جلد 3، صفحه 77) این هم یک نوعی آزادی و دموکراسی است که اول بر حکومت مسلط شوند و سپس شروع به بیعت گرفتن کرده و هر کس مخالف باشد، باید خانه او را آتش زده و اهل خانه نیز در آتش سوزانده شوند! در شهر مدینه تمام مردم انصار- که اکثریت شهر بودند- و بخش عمدهای از مهاجر طرفدار حضرت علی(علیه السلام) بودند، اینان که اکثریت را تشکیل میدادند مخالف بیعت با خلیفه اول بودند و چون حکومت آنان مشروعیت الهی نداشت سعی کردند مشروعیت مردمی را با تهدید و تطمیع دست و پا کنند. کسی که بعداً خودش خلیفه شد به درب منزل حضرت علی(علیه السلام) آمد - در حالیکه حضرت علی(علیه السلام)، حضرت فاطمه(سلام الله علیها)، حسن(علیه السلام) و حسین(علیه السلام) و طلحه و زبیر و عدهای از بزرگان قبایل مهاجر و انصار داخل منزل بودند و از بیعت خودداری میکردند- و گفت: یا برای بیعت با ابوبکر بیرون میآیید و یا آنکه خانه را با اهل آن به آتش میکشم، زبیر شمشیر خود را برهنه کرد و از منزل بیرون آمد ولی مهاجمان به خانه، او را سنگ باران کرده و سپس او را دستگیر کردند.(تاریخ طبری، جلد 2، صفحه 443). و این گونه مخالفان را سرکوب کردند. آنان که طرفدار مشروعیت الهی و خواهان اجرای دستورات رسول خدا(صلی الله علیه وآله) بودند مورد تهدید و آتش زده شدن خانه و فرزندان شدند و نوع جدیدی از دموکراسی پایه ریزی شد که امروزه نیز شبیه آن در کشور بحرین و عربستان مشاهده می شود. اسامی مهاجمان به خانه حضرت زهرا(سلام الله علیها) 1- خلیفه اول، وی موقع مرگ خود از این تهاجم اظهار تأسف میکرد، بنابراین معلوم میشود به دستور او انجام شده است.(شرح نهج البلاغه ابن ابیالحدید، جلد 6، صفحه 51). 2- خلیفه دوم (تاریخ طبری، جلد 2، صفحه 433 و کنزالعمال جلد 5، صفحه 651). 3- اسید بن حضیر ( الامامة و السیاسه جلد 1، صفحه 11) نام وی را برخی اسید بن حصین گفتهاند. (احقاق الحق، جلد 2، صفحه 370). 4- سلمة بن سلامة (شرح نهج البلاغه، جلد 6 ، صفحه 47) 5- ثابت بن قیس خزرجی (همان مدرک) 6- خالد بن ولید (همان مدرک). 7- محمد بن مسلمة (همان مدرک، صفحه 48). 8- بشیر بن سعد (احتجاج، جلد 1، صفحه 414 و اختصاص مفید، صفحه 185). 9- مغیرة بن شعبه (همان مدرک). 10- ابوعبیدة بن جراح (اختصاص مفید، صفحه 185) 11- سالم مولی ابی حذیفه (همان مدرک) 12- معاذ بن جبل (الوافی بالوفیات، جلد 6 صفحه 17. ملل و نحل، جلد 1 صفحه 5. الامامة و السیاسة، جلد 1 صفحه 12). 13- قنفذ (همان مدرک) 14- عثمان (اختصاص مفید، صفحات 184 و 187) 15- عبدالرحمن بن عوف (شرح نهج البلاغه، جلد 6، صفحه 68. البدایه و النهایه، جلد 5 ، صفحه 250. سیر اعلام النبلاء، صفحه 26) 16- زیاد بن لبید (شرح نهج البلاغه، جلد 6، صفحه 68) 17- معاویه بن ابیسفیان (وقعه صفین، صفحه 163) 18- عمروبن عاص (همان مدرک). 19- زید بن اسلم (احقاق الحق، جلد 2، صفحه 370). اینان کسانی هستند که نام خود را بر پیشانی تاریخ به عنوان «مهاجمان و آتش زنندگان به خانه وحی» ثبت کردند. و اما برخی از کسانی که داخل منزل بودند عبارتند از: 1- حضرت علی(علیه السلام) 2- حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) 3- امام حسن(علیه السلام) 4- امام حسین(علیه السلام) 5- زبیر (تاریخ طبری، جلد 2، صفحه 443) 6- طلحه (همان مدرک) 7- ثابت بن قیس (شرح نهج البلاغه، جلد2، صفحه 50) 8- سعد بن ابیوقاص (همان مدرک) 9- مقداد (همان مدرک) 10- سلمان (کتاب سلیم، جلد 2 ، صفحه 580). 11- ابوذر (همان مدرک) 12- عباس بن عبدالمطلب (الامامة و السیاسة، جلد 1، صفحه 11) 13- اکثر بنی هاشم، ابن ابی الحدید یک مرتبه گفته جمهور هاشمیین و سادات داخل خانه بودند (شرح نهج البلاغه، جلد 6 ، صفحه 48) و یک مرتبه گفته مردمی از بنیهاشم داخل خانه بودند(شرح نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 56). به هرحال جای این سؤال باقی است که حکومتی که مشروعیتی نداشت و هنوز عده زیادی با آن بیعت نکرده بودند، چگونه حق داشت خانه وحی را به آتش کشد، انسانهای بیگناه بلکه معصوم را بکشد و عدهای را تهدید و مورد شکنجه و ضرب و شتم قرار دهد؟ و چگونه عدهای این گونه حکومتی را جانشین حکومت رسول خدا(صلی الله علیه وآله) میدانند؟ امیرالمؤمنین علیهالسلام خلیفه و جانشین حکومت رسول خدا است که میگوید: اگر همه دنیا را به من بدهند در برابر آنکه به مورچهای ستم کنم هرگز نخواهم پذیرفت. |