بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

 

ابن عباس مى گوید: در بنى اسرائیل عابدى بود به نام ((برصیصا)). مدت طولانى خدا را عبادت کرد تا به جایى رسیده بود که او را مستجاب الدعوه مى خواندند.
مردم براى درمان دیوانه ها و مریضهاى خود به او مراجعه مى کردند و او هم بیماران آنها را درمان مى کرد.
روزى از روزها دخترى دیوانه شد. برادران او آن دختر را پیش عابد آوردند تا دعا کند و او شفا یابد. آن دختر از خانواده اشراف بود. او پیش عابد رفت و مدتى ماند تا مداوا شود. شیطان ، عابد را وسوسه کرد که اى عابد! این دختر زیبا در دستان تو است و کسى غیر از تو و او در این جا نیست . این قدر او را وسوسه کرد تا عابد را به زنا وادار است .
آن دختر از عابد آبستن شد. وقتى شکم دختر بزرگ و گناه عابد آشکار شد. شیطان به او پیشنهاد کرد: اى عابد! اگر برادران دختر بفهمند، آبروى تو را مى برند و تو را خواهند کشت . اگر مى خواهى از آن رهایى یابى ، دختر را بکش و او را دفن کن . عابد هم ، همین عمل را انجام داد. آن ملعون بعد از این قضیه رفت و به برادران دختر گفت : چرا نشسته اید! عابد با خواهر شما زنا کرده و بعد از آن که آبستن شد او را کشت و دفن کرد. جاى قبر او را هم نشان داد. این خبر پخش شد تا به گوش پادشاه رسید. مردم و پادشاه آمدند پیش عابد، او هم اقرار به گناه خود کرد.
عابد را دست گیر کردند و به دار زدند. وقتى او را بالاى دار کشیدند، شیطان در برابر او نمایان شد و گفت : اى
((برصیصا))! من این بلا را بر سر تو آورم .
اگر مى خواهى از این معرکه خلاصى یابى ، باید به آن چه مى گویم ، به فرمان من باشى ! آیا حاضرى قبول کنى ؟ عابد گفت : بلى قبول مى کنم بگو:
شیطان گفت : به من سجده کن ، عابد گفت : من که بالاى دارم ، چگونه تو را سجده کنم ؟
گفت : با اشاره هم اگر سجده کنى من قبول دارم . عابد بدبخت با اشاره سجده کرد و به خدا کافر شد. در همان حال هم از دنیا رفت .(552)
قرآن کریم در این باره مى فرماید:
 

کمثل الشیطان اذ قال للانسان الکفر، فلما کفر، قال : انى برى ء منک ، انى اخاف الله رب العالمین
(این منافقان ) در مثل
((مانند شیطان اند که به انسان (همان برصیصاى عابد) گفت : به خدا کافر شو. پس از آن که به دستور آن ملعون کافر شد، به او گفت : من از تو بیزارم . من از عذاب پروردگار عالمیان مى ترسم !))(553)
بلى آن ملعون ، از آن حقد و کینه اى که از آدم و اولاد او دارد، آنان را به گناه مى کشاند سپس بیزارى خود را از ایشان اعلام مى دارد.


چرا حضرت علی (ع) نام سه فرزند خود را عمر ، ابوبکر و عثمان گذاشت؟

  

طرح شبهه:

شیعیان ادعا مى‌کنند که خلیفه اول و دوم به خانه فاطمه (رضى الله عنها) حمله کرده‌اند؛ در حالى که همه مى‌دانیم علی رضى الله عنه چند تن از فرزندان خود را به نام‌هاى خلفا ـ همان‌هایى که ادعا مى‌شود قاتل فاطمه بوده‌اند ـ نام گذارى کرده است. این نشان مى‌دهد که خلفا از این تهمت‌ها برى هستند. آیا کسى نام فرزندانش را از نام قاتل زنش مى‌گذارد؟

نقد و بررسی:

پاسخ اجمالی:

نام گذاری به نام ابوبکر:

اولاً: اگر قرار بود که امیر مؤمنان علیه السلام نام فرزندش را ابوبکر بگذارد، از نام اصلى او (عبد الکعبه، عتیق، عبد الله و... با اختلافى که وجود دارد) انتخاب مى‌کرد نه از کنیه او؛

ثانیا: ابوبکر کنیه فرزند علی علیه السلام بوده و انتخاب کنیه براى افراد در انحصار پدر فرزند نمى‌باشد؛ بلکه خود شخص با توجه به وقایعى که در زندگی‌اش اتفاق مى‌افتاد کنیه‌اش را انتخاب مى‌کرد.

ثالثاً: بنا بر قولى، نام این فرزند را امیر مؤمنان علیه السلام، عبد اللّه گذارد که در کربلا سنّش 25 سال بوده است.

ابو الفرج اصفهانى مى نویسد:

قتل عبد الله بن علی بن أبی طالب، وهو ابن خمس وعشرین سنة ولا عقب له.

عبد الله بن علی 25 ساله بود که در کربلا به شهادت رسید.

الاصفهانی، أبو الفرج علی بن الحسین (متوفای356)، مقاتل الطالبیین، ج 1، ص 22.

بنا براین سال ولادت عبد الله در اوائل خلافت حضرت علی علیه السلام بوده که حضرت در آن دوره تندترین انتقاد ها را از خلفاى پیشین داشته است.

نام گذاری به نام عمر:

اولاً: یکى از عادات عمر تغییر نام افراد بود و بر اساس اظهار مورخان شخص عمر این نام را بر او گذازد و به این نام نیز معروف شد.

بلاذرى در انساب الأشراف مى‌نویسد:

وکان عمر بن الخطاب سمّى عمر بن علیّ بإسمه.

عمر بن خطاب، فرزند علی را از نام خویش، «عمر» نام‌گذارى کرد.

البلاذری، أحمد بن یحیى بن جابر (متوفای279هـ)، أنساب الأشراف، ج 1، ص 297.

ذهبى در سیر اعلام النبلاء مى‌نویسد:

ومولده فی أیام عمر. فعمر سماه باسمه.

در زمان عمر متولد شد و عمر، نام خودش را براى وى انتخاب کرد.

الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفای748هـ)، سیر أعلام النبلاء، ج 4، ص 134، تحقیق: شعیب الأرناؤوط، محمد نعیم العرقسوسی، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.

عمر بن الخطاب، اسم افراد دیگرى را نیز در تاریخ تغییر داده است که ما فقط به سه مورد اشاره مى‌کنیم:

1. إبراهیم بن الحارث بـ عبد الرحمن.

عبد الرحمن بن الحارث.... کان أبوه سماه إبراهیم فغیّر عمر اسمه.

پدرش اسم او را ابراهیم گذاشته بود؛ ولى عمر آن را تغییر داد و عبد الرحمن گذاشت.

العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل (متوفای852هـ)، الإصابة فی تمییز الصحابة، ج 5، ص 29، تحقیق: علی محمد البجاوی، ناشر: دار الجیل - بیروت، الطبعة: الأولى، 1412 - 1992.

2. الأجدع أبى مسروق بـ عبد الرحمن.

الأجدع بن مالک بن أمیة الهمدانی الوادعی... فسماه عمر عبد الرحمن.

عمر بن الخطاب، اسم اجدع بن مالک را تغییر داد و عبد الرحمن گذاشت.

العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل (متوفای852هـ)، الإصابة فی تمییز الصحابة، ج 1، ص 186، رقم: 425، تحقیق: علی محمد البجاوی، ناشر: دار الجیل - بیروت، الطبعة: الأولى، 1412 - 1992.

4 ثعلبة بن سعد بـ معلی:

وکان إسم المعلى ثعلبة، فسماه عمر بن الخطاب المعلى.

نام معلی، ثعلبه که عمر آن را تغییر داد و معلی گذاشت.

الصحاری العوتبی، أبو المنذر سلمة بن مسلم بن إبراهیم (متوفای: 511هـ)، الأنساب، ج 1، ص 250.

ثانیاً: ابن حجر در کتاب الاصابة، باب «ذکر من اسمه عمر»، بیست و یک نفر از صحابه را نام مى‌برد که اسمشان عمر بوده است.

1. عمر بن الحکم السلمی؛ 2. عمر بن الحکم البهزی؛ 3 . عمر بن سعد ابوکبشة الأنماری؛ 4. عمر بن سعید بن مالک؛ 5. عمر بن سفیان بن عبد الأسد؛ 6. عمر بن ابوسلمة بن عبد الأسد؛ 7. عمر بن عکرمة بن ابوجهل؛ 8. عمر بن عمرو اللیثی؛ 9. عمر بن عمیر بن عدی؛ 10. عمر بن عمیر غیر منسوب؛ 11. عمر بن عوف النخعی؛ 12. عمر بن لاحق؛ 13. عمر بن مالک؛ 14. عمر بن معاویة الغاضری؛ 15. عمر بن وهب الثقفی؛ 16. عمر بن یزید الکعبی؛ 17. عمر الأسلمی؛ 18. عمر الجمعی؛ 19. عمر الخثعمی؛ 20. عمر الیمانی. 21. عمر بن الخطاب.

العسقلانی، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل الشافعی، الإصابة فی تمییز الصحابة، ج4، ص587 ـ 597، تحقیق: علی محمد البجاوی، ناشر: دار الجیل - بیروت، الطبعة: الأولى، 1412 – 1992.

آیا این نام گذاری‌ها همه به خاطر علاقه به خلیفه دوم بوده؟!.

نام گذاری به نام عثمان:

اولاً: نام گذارى به عثمان، نه به جهت همنامى با خلیفه سوم و یا علاقه به او است؛ بلکه همانگونه که امام علیه السلام فرموده، به خاطر علاقه به عثمان بن مظعون این نام را انتخاب کرده است.

إنّما سمّیته بإسم أخی عثمان بن مظعون.

فرزندم را به نام برادرم عثمان بن مظعون نامیدم.

الاصفهانی، أبو الفرج علی بن الحسین (متوفای356)، مقاتل الطالبیین، ج 1، ص 23.

ثانیاً: ابن حجر عسقلانى بیست و شش نفر از صحابه را ذکر مى‌کند که نامشان عثمان بوده است، آیا مى‌شود گفت: همه این نام گذاری‌ها چه پیش و چه پس از خلیفه سوم به خاطر او بوده است

1. عثمان بن ابوجهم الأسلمی؛ 2. عثمان بن حکیم بن ابوالأوقص؛ 3. عثمان بن حمید بن زهیر بن الحارث؛ 4. عثمان بن حنیف بالمهملة؛ 5. عثمان بن ربیعة بن أهبان؛ 6. عثمان بن ربیعة الثقفی؛ 7. عثمان بن سعید بن أحمر؛ 8. عثمان بن شماس بن الشرید؛ 9. عثمان بن طلحة بن ابوطلحة؛ 10. عثمان بن ابوالعاص؛ 11. عثمان بن عامر بن عمرو؛ 12. عثمان بن عامر بن معتب؛ 13. عثمان بن عبد غنم؛ 14. عثمان بن عبید الله بن عثمان؛ 15. عثمان بن عثمان بن الشرید؛ 16. عثمان بن عثمان الثقفی؛ 17. عثمان بن عمرو بن رفاعة؛ 18. عثمان بن عمرو الأنصاری؛ 19. عثمان بن عمرو بن الجموح؛ 20. عثمان بن قیس بن ابوالعاص؛ 21. عثمان بن مظعون؛ 22. عثمان بن معاذ بن عثمان؛ 23. عثمان بن نوفل زعم؛ 24 . عثمان بن وهب المخزومی؛ 25. عثمان الجهنی؛ 26. عثمان بن عفان.

العسقلانی، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل الشافعی، الإصابة فی تمییز الصحابة، ج 4، ص 447 ـ 463، تحقیق: علی محمد البجاوی، ناشر: دار الجیل - بیروت، الطبعة: الأولى، 1412 - 1992.

پاسخ های تفصیلی

1. هیج اسمى (غیر از نام‌هاى خداوند بارى تعالی) انحصارى نیست که مختص یک نفر باشد؛ بلکه گاهى یک اسم براى افراد زیادى انتخاب مى‌شد که با همان نام هم شناخته مى‌شدند و هیچ محدودیتى در این زمینه در بین اقوام و ملل وجود نداشته است؛ بنابراین، نام‌هایى از قبیل ابوبکر و عمر و عثمان از نام‌هاى مرسومى بوده است که بسیارى از مردم زمان پیامبر و یاران واصحاب آن حضرت، و نیز یاران و دوستان و اصحاب امامان شیعه به همین نامها معروف و مشهور بوده‌اند، مانند:

أبوبکر حضرمی، ابوبکر بن ابوسمّاک، ابوبکر عیاش و ابوبکر بن محمد از اصحاب امام باقر و صادق علیهما السلام.

عمر بن عبد اللّه ثقفى، عمر بن قیس، عمر بن معمر از اصحاب امام باقر علیه السلام. و عمر بن أبان، عمر بن أبان کلبی، عمر بن ابوحفص، عمر بن ابوشعبة! عمر بن اذینة، عمر بن براء، عمر بن حفص، عمر بن حنظلة، عمر بن سلمة و... از اصحاب امام صادق علیه السلام.

عثمان اعمى بصرى، عثمان جبلة و عثمان بن زیاد از اصحاب امام باقر علیه السلام، و عثمان اصبهانى، عثمان بن یزید، عثمان نوا، از اصحاب امام صادق علیه السلام.

2. شکى نیست که شیعیان از یزید بن معاویه و اعمال زشت او تنفر شدیدى داشته و دارند؛ ولى در عین حال مى‌بینیم که در بین شیعیان و اصحاب ائمه علیهم السلام کسانى بوده‌اند که نام شان یزید بوده است؛ مانند:

یزید بن حاتم از اصحاب امام سجاد علیه السلام. یزید بن عبد الملک، یزید صائغ، یزید کناسى از اصحاب امام باقر علیه السلام؛ یزید الشعر، یزید بن خلیفة، یزید بن خلیل، یزید بن عمر بن طلحة، یزید بن فرقد، یزید مولى حکم از اصحاب امام صادق علیه السلام.

حتى یکى از اصحاب امام صادق علیه السلام، نامش شمر بن یزید بوده است.

الأردبیلی الغروی، محمد بن علی (متوفای1101هـ)، جامع الرواة وإزاحة الاشتباهات عن الطرق والاسناد، ج 1 ص 402، ناشر: مکتبة المحمدی.

آیا این نام گذاری‌ها مى‌تواند دلیل بر محبوبیت یزید بن معاویه نزد ائمّه و شیعیان آنان باشد؟

3. نامگذارى فرزندان روى علاقه پدر و مادر به افراد و شخصیت‌ها صورت نمى‌گرفت و گر نه باید همه مسلمانان، نام فرزندان خود را به نام رسول اکرم صلى الله علیه وآله نامگذارى مى‌کردند.

اگر نامگذارى به خاطر ابراز محبت به شخصیت‌ها بود، چرا خلیفه دوم به سراسر ممالک اسلامى بخشنامه کرد که کسى حق ندارد فرزندش را به نام رسول خدا صلى الله علیه وآله نامگذارى کند؟

ابن بطال و ابن حجر در شرحشان بر صحیح بخارى مى‌نویسند:

کتب عمر إلى أهل الکوفة الا تسموا أحدًا باسم نبى.

إبن بطال البکری القرطبی، أبو الحسن علی بن خلف بن عبد الملک (متوفای449هـ)، شرح صحیح البخاری، ج 9، ص 344، تحقیق: أبو تمیم یاسر بن إبراهیم، ناشر: مکتبة الرشد - السعودیة / الریاض، الطبعة: الثانیة، 1423هـ - 2003م.

العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل (متوفای852 هـ)، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج 10، ص 572، تحقیق: محب الدین الخطیب، ناشر: دار المعرفة - بیروت.

عینى در عمدة القارى مى‌نویسد:

وکان عمر رضی الله تعالى عنه کتب إلى أهل الکوفة لا تسموا أحدا باسم نبی وأمر جماعة بالمدینة بتغییر أسماء أبنائهم المسمین بمحمد حتى ذکر له جماعة من الصحابة أنه أذن لهم فی ذلک فترکهم.

العینی، بدر الدین محمود بن أحمد (متوفای 855هـ)، عمدة القاری شرح صحیح البخاری، ج 15، ص 39، ناشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت.

4. نام یکى از صحابه «عمر بن ابوسلمة قرشی» است که پسر خوانده رسول اکرم صلى الله علیه وآله از امّ‌سلمه بوده است، از کجا این نام گذارى به خاطر علاقه حضرت امیر علیه السلام به این پسر خوانده پیامبر گرامى صلى الله علیه وآله نبوده است؟

5. بنا به نقل شیخ مفید نام یکى از فرزندان امام مجتبى علیه السلام عمرو بوده است، آیا مى شود گفت: که این نامگذارى به خاطر همنامى با اسم عمرو بن عبدود و یا عمرو بن هشام (ابوجهل) بوده است؟

الشیخ المفید، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبی عبد الله العکبری، البغدادی (متوفای413 هـ)، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 2، ص 20، باب ذکر ولد الحسن بن علی علیهما ، تحقیق: مؤسسة آل البیت علیهم السلام لتحقیق التراث، ناشر: دار المفید للطباعة والنشر والتوزیع - بیروت - لبنان، الطبعة: الثانیة، 1414هـ - 1993 م.

6. با توجه به آن چه که در صحیح مسلم از قول عمر بن خطاب آمده است، نظر حضرت امیر علیه السلام نسبت به ابوبکر و عمر این بود که آنان دروغگو، گنهکار، فریبکار و خائن بوده‌اند، وى خطاب به علی علیه السلام و عباس مى‌گوید:

فَلَمَّا تُوُفِّىَ رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- قَالَ أَبُو بَکْرٍ أَنَا وَلِىُّ رَسُولِ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- فَجِئْتُمَا تَطْلُبُ مِیرَاثَکَ مِنَ ابْنِ أَخِیکَ وَیَطْلُبُ هَذَا مِیرَاثَ امْرَأَتِهِ مِنْ أَبِیهَا فَقَالَ أَبُو بَکْرٍ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- « مَا نُورَثُ مَا تَرَکْنَا صَدَقَةٌ ». فَرَأَیْتُمَاهُ کَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا وَاللَّهُ یَعْلَمُ إِنَّهُ لَصَادِقٌ بَارٌّ رَاشِدٌ تَابِعٌ لِلْحَقِّ ثُمَّ تُوُفِّىَ أَبُو بَکْرٍ وَأَنَا وَلِىُّ رَسُولِ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- وَوَلِىُّ أَبِى بَکْرٍ فَرَأَیْتُمَانِى کَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا.

پس از وفات رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) ابوبکر گفت: من جانشین رسول خدا هستم،‌ شما دو نفر (عباس و علی ) آمدید و تو اى عباس میراث برادر زاده‌ات را درخواست کردى و تو اى علی میراث فاطمه دختر پیامبر را.

ابوبکر گفت: رسول خدا فرموده است: ما چیزى به ارث نمى‌گذاریم، آن‌چه مى‌ماند صدقه است و شما او را دروغگو، گناه‌کار، حیله‌گر و خیانت‌کار معرفى کردید و حال آن که خدا مى‌داند که ابوبکر راستگو،‌ دین دار و پیرو حق بود.

پس از مرگ ابوبکر،‌ من جانشین پیامبر و ابوبکر شدم و باز شما دو نفر مرا خائن، دروغگو حیله گر و گناهکار خواندید.

النیسابوری، مسلم بن الحجاج أبو الحسین القشیری (متوفای261هـ)، صحیح مسلم، ج 3، ص 1378، ح 1757، کِتَاب الْجِهَادِ وَالسِّیَرِ، بَاب حُکْمِ الْفَیْءِ، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت.

و در روایتى که در صحیح بخارى وجود دارد، امیر مؤمنان علیه السلام، ابوبکر را «استبدادگر» مى‌داند:

وَلَکِنَّکَ اسْتَبْدَدْتَ عَلَیْنَا بِالْأَمْرِ وَکُنَّا نَرَى لِقَرَابَتِنَا من رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم نَصِیبًا.

تو به زور بر ما مسلط شدی، و ما بخاطر نزدیک بودن به رسول اکرم (ص) خود را سزاوار تر به خلافت مى‌دیدیم.

البخاری الجعفی، محمد بن إسماعیل أبو عبدالله (متوفای256هـ)، صحیح البخاری ج 4، ص 1549، ح3998، کتاب المغازی، باب غزوة خیبر، تحقیق: د. مصطفى دیب البغا، ناشر: دار ابن کثیر، الیمامة - بیروت، الطبعة: الثالثة، 1407هـ – 1987م.

و در روایت دیگرى خود شیخین نقل کرده‌اند که امیر مؤمنان علیه السلام حتى دوست نداشت، چهر عمر را ببیند:

فَأَرْسَلَ إلى أبی بَکْرٍ أَنْ ائْتِنَا ولا یَأْتِنَا أَحَدٌ مَعَکَ کَرَاهِیَةً لِمَحْضَرِ عُمَرَ.

البخاری الجعفی، محمد بن إسماعیل أبو عبدالله (متوفای256هـ)، صحیح البخاری ج 4، ص 1549، ح3998، کتاب المغازی، باب غزوة خیبر، تحقیق: د. مصطفى دیب البغا، ناشر: دار ابن کثیر، الیمامة - بیروت، الطبعة: الثالثة، 1407هـ – 1987م.

آیا با توجه به این موضعگیرى‌هاى تند امیر مؤمنان علیه السلام در برابر خلفا، مى‌شود ادعا کرد که حضرت به خاطر علاقه به خلفاء اسم فرزندان خود را همنام آنان قرار داده است؟

7. اهل سنت ادعا مى‌کنند که این نامگذارى ها همگى به خاطر روابط خوب امام علی علیه السلام باخلفا بوده است. اگر چنین است، چرا خلفاء نام حسن وحسین را که فرزندان رسول خدا صلى الله علیه وآله نیز بوده اند، براى فرزندان خویش انتخاب نکرده‌اند؟

آیا دوستى مى‌تواند یک طرفه باشد؟

نتیجه:

نامگذارى فرزندان امیر مؤمنان علیه السلام به نام‌هاى خلفا، خدمتى به حُسن روابط میان امیر مؤمنان و خلفا نمى‌کند و از آن نمى‌توان براى انکار شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها استفاده کرد.

 


آیا روایت علی «امام المتقین وسید المسلمین» با سند معتبر وارد شده؟ (+ تصویر)

گروه

 

روایت، علی «امام المتقین وسید المسلمین» با سند معتبر + تصویر کتاب

ابو نعیم اصفهانی در کتاب «معرفة الصحابه» روایت صحیح السندی را از رسول خدا صلی الله علیه وآله نقل کرده است که خداوند در شب معراج، سه لقب را برای امیر مؤمنان علیه السلام اهداء فرموده است:

(3642)- حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ، ثنا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْحَضْرَمِیُّ، ثنا أَبُو بَکْرِ بْنُ أَبِی شَیْبَةَ، ثنا أَحْمَدُ بْنُ مُفَضَّلٍ، حَدَّثَنَا جَعْفَرٌ الأَحْمَرُ، عَنْ هِلالٍ أَبِی أَیُّوبَ الصَّیْرَفِیِّ، عَنْ أَبِی کَثِیرٍ الأَنْصَارِیِّ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَسْعَدَ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم: " انْتَهَیْتُ لَیْلَةَ أُسْرِیَ بِی إِلَى السِّدْرَةِ الْمُنْتَهَى، فَأُوحِیَ إِلَیَّ فِی عَلِیٍّ بِثَلاثٍ: أَنَّهُ إِمَامُ الْمُتَّقِینَ، وَسَیِّدُ الْمُسْلِمِینَ، وَقَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِینَ إِلَى جَنَّاتِ النَّعِیمِ

 رَوَاهُ رَبَاحُ بْنُ خَالِدٍ، وَیَحْیَى بْنُ أَبِی کَثِیرٍ، عَنْ جَعْفَرٍ الأَحْمَرِ مِثْلَهُ، وَرَوَاهُ غَسَّانُ، عَنْ إِسْرَائِیلَ، عَنْ هِلالٍ الْوَزَّانِ، عَنْ رَجُلٍ مِنَ الأَنْصَارِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَسْعَدَ، وَقَالَ عَمْرُو بْنُ الْحُسَیْنِ، عَنْ یَحْیَى بْنِ الْعَلاءِ، عَنْ هِلالٍ الْوَزَّانِ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَسْعَدَ بْنِ زُرَارَةَ، عَنْ أَبِیهِ.

عبد الله بن اسعد می‌گوید:‌ رسول خدا صلی الله علیه وسلم فرمود: شبی مرا به آسمان بردند، به سدرة المنتهی رسیدم، در باره علی به سه چیز برای من وحی شد:

او (علی) پیشوای پرهیزگاران؛

آقای مسلمانان؛

و رهبر رو سفیدان تا بهشت های پر نعمت است.

این روایت را رباح بن خالد و یحیی بن ابی کثیر، از جعفر احمر نقل کرده اند.

در نقل دیگر، روایت را غسان از اسرائیل از هلال وزان از مردی از انصار از محمد بن عبد الرحمن بن اسعد نقل کرده اند.

در نقل دیگر، عمر بن حسین، از یحیی بن علاء، از هلال وزان، از عبدالله بن اسعد بن زراره از پدرش نقل کرده است.

ابی نعیم الأصبهانی (متوفای430هـ)، معرفة الصحابة، ج3، ص1587، دار النشر :


بررسی سند روایت

افرادی که در سند روایت قرار دارند، از دیدگاه علمای اهل سنت موثق و مورد اعتماد هستند. در این قسمت توثیق آنها را در باره روایت حدیث ذکر می‌کنیم:

1. مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ

خطیب بغدادی در کتاب «مدینة السلام» که امروزه به «تاریخ بغداد» معروف است، محمد بن محمد بن احمد را صریحا توثیق کرده و می‌نویسد:

1281 محمد بن محمد بن أحمد أبو جعفر المقرئ.

 سکن البصرة وحدث بها عن أبى شعیب الحرانی والحسن بن على المعمری والحسین بن الکمیت الموصلی وخلف بن عمرو العکبری والاحوص بن المفضل الغلابی حدثنا عنه الحسین بن على النیسابوری ومحمد بن على بن حبیب المتوثی وعیسى بن غسان ثلاثتهم بالبصرة وأبو نعیم الأصبهانی وکان ثقة.

محمد بن محمد بن احمد، ابو جعفر مقریء:

وی در بصره می زیسته و از ابی شعیب حرانی و ....

و از او، حسین بن علی نیشابوری، محمد بن علی حبیب متوثی و عیسی بن غسان که هر سه تن آنها در بصره بودند و ابو نعیم اصفهانی، روایت کرده اند و او ثقه بوده است.

تاریخ بغداد، ج 3، ص 221

  

2. مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْحَضْرَمِیُّ

این راوی را ذهبی در کتاب «تذکرة الحفاظ »، معرفی کرده و در پایان، توثیقات علماء را در باره او ذکر کرده و خودش نیز به توثیق او تصریح می‌کند:

682 مطین الحافظ الکبیر أبو جعفر محمد بن عبد الله بن سلیمان الحضرمی الکوفى رأى أبا نعیم وسمع أحمد بن یونس ویحیى الحمانی ویحیى بن بشر الحریری وسعید بن عمرو الأشعثى وکان من أوعیة العلم حدث عنه أبو بکر النجاد وأبو القاسم الطبرانی وأبو بکر الإسماعیلی علی بن حسان الدمی وعلی بن عبد الرحمن البکائی وعدة وقد صنف المسند وغیر ذلک وله تاریخ صغیر قال أبو بکر بن أبی دارم الحافظ کتبت عن مطین مائة ألف حدیث وسئل عنه الدارقطنی فقال ثقة جبل قلت ولد سنة اثنتین ومائتین ومات فی شهر ربیع الآخر سنة وعدد له نحوا من ثلاثة أوهام فلا یلتفت إلى کلام الأقران بعضهم فی بعض وبکل حال فمطین ثقة مطلقا ولیس کذلک العبسی.

مطین، حافظ بزرگ روایات،‌ ابوجعفر محمد بن عبد الله بن سلیمان حضرمی کوفی.

وی ابو نعیم را دیده و از احمد بن یونس، یحیای حمانی، یحیی بن بشر و سعید بن عمرو، روایت شنیده است. او از کسانی بود که ظرف علم بود. (کنایه از این که دارای علوم بی‌شماری بود) ...

ابو بکر بن ابی‌دارم حافظ گفته است: از مطین هزار روایت نوشتم . درباره او از دار قطنی سؤال شد، گفت: او موثق است. ... در هر صورت، مطین مطلقا شخص موثقی است.

تذکرة الحفاظ، ج2،‌ ص662

 

3. أَبُو بَکْرِ بْنُ أَبِی شَیْبَةَ

یکی از روایان روایت، ابو بکر بن ابی شیبه است. او از اساتید بخاری است. ذهبی توثیقات علمای رجال را در باره او این‌گونه ذکر کرده است:

439 خ م د س ق أبو بکر بن أبی شیبة الحافظ عدیم النظیر الثبت النحریر عبد الله بن محمد بن أبی شیبة ...

قال أحمد أبو بکر صدوق هو أحب الی من أخیه عثمان وقال العجلی ثقة حافظ وقال الفلاس ما رأیت احفظ من أبی بکر بن أبی شیبة وکذا قال أبو زرعة الرازی

وقال أبو عبید انتهى الحدیث إلى أربعة فأبو بکر بن أبی شیبة اسردهم له وأحمد افقههم فیه وابن معین اجمعهم له وابن المدینی أعلمهم به وقال صالح بن محمد اعلم من أدرکت بالحدیث وعلله علی بن المدینی واحفظهم له عند المذاکرة أبو بکر بن أبی شیبة وعن أبی عبید قال احسنهم وضعا لکتاب أبو بکر بن أبی شیبة وقال الخطیب کان أبو بکر متقنا حافظا صنف المسند والاحکام والتفسیر ...

ابو بکر بن ابی شیبه، حافظ، بی نظیر، ثابت قدم و متخصص، عبد الله بن محمد بن ابی‌شیبه ... است. احمد بن حنبل گفته است: ابو بکر صدوق (راستگو) است. وی نزد من محبوب تر از برادرش عثمان است. عجلی گفته: ابو بکر موثق و حافظ است. فلاس گفته: من کسی حافظ تر از ابو بکر بن ابی شیبه ندیدم، ابوذرعه رازی نیز چنین گفته است.

ابو عبید گفته: روایت به چهار تن رسیده است: ابو بکر بن ابی شیبه از همه بیشتر نقل کرده و احمد فقیه ترین آنها و ابن معین جامع ترین و ابن مدینی داناترین آنها به روایت است. صالح بن محمد گفته است: دانا ترین کسی را که در روایت یافتم و حافظ ترین آنها در مباحثه،‌ ابو بکر بن ابی‌شیبه است.

.... خطیب گفته است: ابو بکر مورد اعتماد و حافظ بوده و مسند و احکام و تفسیر تصنیف کرده است.

تذکرة الحفاظ، ج 2، ص 432


4. اَحْمَدُ بْنُ مُفَضَّلٍ الکوفی

ذهبی ایشان را نیز صدوق معرفی کرده است:

88 أحمد بن المفضل الکوفی عن الثوری وإسرائیل وعنه الحنینی وأبو زرعة وطائفة شیعی صدوق د س

احمد بن مفضل کوفی از ثوری و اسرائیل روایت نقل کرده و از او حنینی، ابو ذرعه و گروهی روایت کرده اند. وی شیعه و راستگو است.

الکاشف، ج 1، ص 203


و در کتاب «تاریخ الاسلام» توثیق ابن حبان را در باره او آورده است:

 ( أحمد بن المفضل . أبو علیّ الکوفیّ . عن : وکیع ، وأسیاط بن نصر . وعنه : یعقوب الفسویّ ، وأهل الکوفة . قال ابن حبّان : ثقة،

ابن حبان گفته است: احمد بن مفضل موثق است.

تاریخ الإسلام، ج 16،  ص 54

 

5. جَعْفَرٌ الأَحْمَرُ

ابن حجر عسقلانی در کتاب «تقریب التهذیب» این راوی را نیز بعد از معرفی، به صداقت و راستگویی توصیف کرده است:

940 جعفر بن زیاد الأحمر الکوفی صدوق یتشیع من السابعة مات سنة سبع وستین ل ت س .

جعفر بن زیاد احمر کوفی، راستگو است که متمایل به شیعه بود. وی از طبقه هفتم است ...

تقریب التهذیب، ج 1، ص140

مزی از علمای رجال اهل سنت، در کتاب «تهذیب الکمال» نیز می نویسد:

941 ل ت ص (عس) : جعفر بن زیاد الاحمر أبو عَبد الله ، ویُقال : أبو عبد الرحمن ، الکوفی والد علی بن جعفر ، وجد الحسین بن علی بن جعفر الاحمر. ....

قال عَبد الله بن أحمد بن حنبل ، عَن أبیه : صالح الحدیث.

وَقَال عَباس الدُّورِیُّ وأبو بکر بن أَبی خیثمة ومحمد بن عثمان بن أَبی شَیْبَة ، عن یحیى بن مَعِین : ثقة ، زاد محمد : وکان من الشیعة. ....

وَقَال یعقوب بن سفیان : ثقة. وَقَال أبو زُرْعَة : صدوق.

جعفر بن زیارت احمر ... عبد الله ابن احمد از پدرش نقل کرده است که وی صالح الحدیث است. عباس دوری، ابو بکر بن ابی خثیمه، محمد بن عثمان از یحیی بن معین نقل کرده است که وی گفته: جعفر بن زیاد ثقه است. محمد بن عثمان اضافه کرده است که وی از شیعه بوده است.

محمد بن یعقوب بن سفیان گفته است : وی ثقه است. ابو ذرعه گفته: راستگو است.

تهذیب الکمال، ج 5 ، ص 38

 

6. هِلالٍ أَبِی أَیُّوبَ الصَّیْرَفِیِّ

ابو ایوب صیرفی نیز از سوی ابن حبان توثیق شده و اسم او در شمار موثقات در کتاب «الثقات»‌ آمده است:

11527 هلال الصیرفی أبو أیوب یروى عن أبى کثیر روى عنه جعفر الأحمر .

هلال، همان صیرفی ابو ایوب است که از ابی‌کثیر روایت کرده و او از جعفر احمر روایت نقل کرده است.

الثقات، ج 7 ، ص572

 

8. أَبِی کَثِیرٍ الأَنْصَارِی

روای دیگر این روایت، ابو کثیر انصاری است. اسم وی افلح است. ابن حجر ایشان را توثیق می‌کند:

549 أفلح مولى أبی أیوب الأنصاری أبو عبد الرحمن وقیل أبو کثیر مخضرم ثقة من الثانیة مات سنة ثلاث وستین م

افلح غلام ابو ایوب انصاری، ابو عبد الرحمن است. گفته شده است که ابو کثیر مخضرم (کسی که زمان جاهلیت و اسلام را درک باشد) بوده و موثق است.

تقریب التهذیب، ج 1، ص 114


9. عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَسْعَدَ،

آخرین راوی، عبد الله بن اسعد است. ایشان از صحابه پیامبر است و نیاز به توثیق ندارد و صحابه از نظر اهل سنت جایگاه خاصی دارند و از نظر آنها عادل هستند.

موفق باشید

ثواب گریه بر امام حسین علیه السلام

ثواب گریه بر امام حسین علیه السلام

در باب ثواب گریه بر مصائبى که بر ائمه معصومین علیهم السلام عموما و بر حسین علیه السلام خصوصا وارد شده روایات زیاد است که براى نمونه به چند حدیث و روایت اشاره مى شود:

1 ـ حسن بن فضال روایت مى کند که حضرت رضا علیه السلام فرمود: « کسى که مـتذکر مصائب ما شود و بخاطر ستمهایى که بر ما وارد شده گریه کند در روز قـیامت با ما خواهد بود و مقام و درجه ما را خواهد داشت و کسى که مصیبت هاى ما را بیان کند و خـود بگـرید و دیگران را بگریاند در روزى که همه چشمها گریان است چشم او نگـرید و هر کس ‍ در مـجلسى بنشیند که در آن مجلس امر ما را زنده مى نمایند روزى که قلبها مى میرند قلب او نخواهد مرد.»1

2 ـ حسن بن محبوب از امام باقر علیه السلام روایت مى کند که حضرت زین العابدین علیه السلام مـى فـرمـود: «اگـر مـؤمـنى براى شهادت امام حسین علیه السلام گریه کند که اشکهایش بر گونه اش جارى شود خداوند متعال او را در غرفه هاى بهشتى جاى مى دهد و هر مـؤمـنى بخـاطر صدمـه و اذیتى که از دشمنان به ما رسیده بگرید، که اشکش بر گـونه اش جارى شود خدا او را در بهشت در مقام صدیقین جاى دهد و هر مؤمنى به خاطر ما، اذیت و آزارى به او برسد که اشکش به گونه هایش سرازیر شود خدا اذیت و آزار را از او دور گرداند و در روز قیامت از سخط و عذاب دوزخ ایمن باشد.»2

3 ـ ابو عـمـاره شاعـر مى گوید: امام صادق علیه السلام به من فرمود: درباره امام حسین علیه السلام شعرى بگو، من شروع کردم به خواندن شعر و حضرت مى گریست و آنقدر خـواندم که صداى گریه از بیرون خانه شنیده مى شد سپس امام صادق(علیه السلام) فرمود: « اى ابا عـماره کسى که درباره حسین بن على علیهماالسلام شعرى بخـواند و پـنجاه نفـر را بگریاند جاى او بهشت است ، و کسى که شعرى درباره حسین بخـواند و سى نفـر را بگریاند جایگاه او بهشت است ، و کسى که شعرى درباره حسین بخـواند و بیست نفر را بگریاند جایش در بهشت است ، و کسى که شعرى درباره حسین بسراید و ده نفر را بگریاند بهشت جاى او است و کسى که شعرى درباره حسین بخواند و یک نفـر را بگـریاند جاى او بهشت است و اگر شعرى بخواند و خود بگرید در بهشت مـنزل خواهد کرد، و اگر شعرى بخواند و تباکى کند (حالت گریه را بخود بگرید) او هم به بهشت خواهد رفت .»3

4 ـ زید شحام مى گوید: ما گروهى از اهل کوفه خدمت امام صادق علیه السلام بودیم که جعفر بن عفان وارد شد، امام صادق علیه السلام او را نزدیک خود نشانید.

و سپس فرمود: جعفر!

جعفر گفت : لبیک ، خدا مرا فداى تو گرداند.

امام : بمن رسیده که درباره امام حسین علیه السلام اشعار خوبى مى سرائى .

جعفر: آرى قربانت گردم .

امام : بخوان .

جعفر اشعارى خواند، امام و کسانى که اطرافش بودند گریستند و امام صادق علیه السلام آنقـدر گـریه کرد که اشگش صورت و محاسن شریفش را فرا گرفت آنگاه فرمود: «جعـفـر! بخدا سوگند فرشتگان مقرب خدا در اینجا حضور یافتند و گفتار تو را درباره حسین عـلیه السلام شنیدند و گریستند چنانکه ما گریستیم بلکه بیشتر. سپس فرمود: جعـفر! خدا بهشت را در همین ساعت بر تو واجب گردانید. سپس فرمود: جعفر آیا بیش از این برایت بگویم ؟

جعفر: آرى آقاى من .

حضرت رضا علیه السلام فرمود: « کسى که مـتذکر مصائب ما شود و بخاطر ستمهایى که بر ما وارد شده گریه کند در روز قـیامت با ما خواهد بود و مقام و درجه ما را خواهد داشت و کسى که مصیبت هاى ما را بیان کند و خـود بگـرید و دیگران را بگریاند در روزى که همه چشمها گریان است چشم او نگـرید و هر کس ‍ در مـجلسى بنشیند که در آن مجلس امر ما را زنده مى نمایند روزى که قلبها مى میرند قلب او نخواهد مرد.»

امـام هر که شعرى درباره حسین بخواند که خود بگرید یا دیگرى را بگریاند بهشت را بر او واجب گرداند و او را بیامرزد .»4

ـ صالح بن عقبه از امام صادق علیه السلام روایت مى کند که فرمود: اگر کسى درباره حسین علیه السلام یک بیت شعر بخواند و خود بگرید و ده نفر را هم بگریاند براى او و گـریه کنندگان بهشت است و اگر بیتى بگوید که خود بگرید و نه نفر را بگریاند جاى او و گـریه کنندگان در بهشت خواهد بود و پیوسته تعداد نفرات را پائین مى آورد تـا جائیکه فرمود: اگر کسى بیتى درباره حسین بگوید و خود گریه کند ـ و گمان مى کنم فرمود یا تباکى کند ـ جاى او در بهشت خواهد بود.5

6 ـ ابو هارون مـکفوف (نابینا) روایت مى کند که امام صادق علیه السلام در حدیث طویلى فـرمود: « اگـر نزد کسى از حسین علیه السلام یادى به میان آید و اشک از چشمان او باندازه بال مـگـسى جارى شود ثـوابش بر خـداى عـزوجل است که کمـتـرین آن دخول در بهشت است » .6

7 ـ مـرحوم عـلامه مجلسى مى فرماید: در بعضى از تالیفات معاصرین مورد وثوق دیدم که روایت شده وقـتـى پـیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم فاطمه زهرا سلام الله علیها را از شهادت امام حسین و مصائب آن حضرت با خبر ساخت فاطمه شدیدا گریه کرد و گـفـت : پـدر در چـه زمـانى این اتـفـاق مـى افـتـد؟ رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: در زمانى که نه من باشم و نه تو و نه على .

زهرا که این سخـن شنید گـریه اش شدیدتر شد و عرض کرد: پدر پس کى ؟ براى فرزندم اقامه عزا مى نماید و گریه مى کند؟

رسول خـدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: زنان امتم بر زنان اهلبیت من و مردان آنها بر مـردان اهلبیت من مى گریند و هر سال اقامه عزا خواهند نمود و چون قیامت بر پا شود تـو شفـیع زنان خـواهى شد و من شفیع مردان و هر یک از آنها که بر مصیبت حسین گریه کرده باشند دستشان را مى گیریم و وارد بهشت مى کنیم .

« فاطمه ، هر چشمى در روز قیامت گریان است به جز چشمى که بر حسین بگرید که آن خندان است و او را به نعمتهاى بهشتى بشارت مى دهند. »

گریه جنیان بر امام حسین(علیه‎السلام)

گریه جنیان بر امام حسین(علیه‎السلام)

«و جلت و عظمت مصیبتک فى السموات على جمیع اهل السموات»؛ و بزرگ و عظیم شد بلاها و صدمات شما در آسمانها و بر همه اهل آسمانها.

 

در مطلب قبل در مورد بزرگی مصیبت واقعه عاشورا سخن گفتیم و این که وحوش و پرندگان و زمین و آسمان در این مصیبت نالان و غمزده بوده‎اند. در این مطلب به ادامه بحث می‎پردازیم.

 

گریه جنیان بر امام حسین(علیه‎السلام)

در کامل الزیاره از ابونصیر و از او از حضرت باقر(علیه‎السلام) روایت می‎کند که فرمود: آدمیان و جنیان و مرغان و وحوش بر امام حسین(علیه‎السلام) گریستند بطوری که اشک از چشمان آنها فرو ریخت .

در روایت "محفوظ بن منذر" است که گفت مردى از بنى هاشم در "رابیه" که اسم محلى است به من خبر داد که از پدرم شنیدم، می‎گفت ما متوجه کشته شدن امام حسین(علیه‎السلام) نشدیم تا شب یازدهم محرم که با چند نفر نشسته بودیم. صدایى شنیدیم که کسى اشعارى می‎خواند و راجع به کشتن امام حسین(علیه‎السلام) در کربلا گریه می‎کرد؛ ولى او را نمی‎دیدیم. به او گفتم خدا ترا رحمت کند تو کیستى؟ گفت من از جن‎هاى "نصیبین" هستم از حج مراجعت کردم و براى یارى کردن آن حضرت به کربلا رفتم ولى وقتی رسیدم که آن حضرت را شهید کرده بودند.

نقل است که وی اشعاری در مصیبت حضرت سیدالشهداء(علیه‎السلام) می‎خواند و گریه می‎کرد.

در روایتی دیگر آمده است که برخی از جنیان که در واقعه بئر ذات العلم توسط امیرالمومنین مسلمان شده بودند برای یاری امام حسین(علیه‎السلام) به کربلا رفتند، اما امام اجازه‎ی جنگیدن به ایشان ندادند و ایشان پس از شهادت حضرت، مجلس عزا و ماتم برپا نمودند.

 

عزاداری آسمانها

در کامل الزیارات از امیرالمؤمنین(علیه‎السلام) روایت می‎کند که در "رحبه" کوفه این آیه مبارکه را تلاوت می‎فرمود: "فما بکت علیهم السماء و الارض و ما کانوا منظرین."

در مجمع البیان نقل می‎کند که از ابن عباس نقل کردند که آیا آسمان و زمین بر فوت کسى گریه می‎کند؟ گفت: بلى چون مؤمن از دنیا می‎رود، محل عبادت او در زمین و محل صعود عمل او در آسمان که محل بالا بردن عمل او است؛ برای او گریه می‎کنند.

ناگاه امام حسین(علیه‎السلام) از درى از درهاى مسجد وارد شد فرمود: اما ان هذا سیقتل و یبکى علیه السماء و الارض. آیه شریفه "فما بکت علیهم السماء و الارض و ما کانوا منظرین" درباره هلاکت قبطیان و قوم فرعون است که فوت ایشان را تحقیر می‎نماید به این که آسمان و زمین بر ایشان گریه نکرد و اعتنایى بر مرگ ایشان ننمود. از مفهوم این آیه استفاده می‎شود که اگر کسى مؤمن و خداپرست باشد آسمان و زمین بر مرگ او گریان شود.

در مجمع البیان نقل می‎کند که از ابن عباس نقل کردند که آیا آسمان و زمین بر فوت کسى گریه می‎کند؟ گفت: بلى چون مؤمن از دنیا می‎رود، محل عبادت او در زمین و محل صعود عمل او در آسمان که محل بالا بردن عمل او است؛ برای او گریه می‎کنند.

انس بن مالک از حضرت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) روایت می‎کند که حضرت فرمود: "ما من مؤمن الا و له باب یصعد منه عمل و باب ینزل منه رزقه فاذا مات بکیا علیه"؛ هیچ بنده‎ی مؤمنی نباشد مگر آن که براى او دو در باشد یکى جهت بالا بردن اعمالش و دیگرى برای پایین آمدن روزی او. و وقتی این بنده بمیرد این دو در، از عروج عمل و نزول رزق محروم می‎شوند و بر او بگریند.

در امالى و علل الشرایع از "میثم تمار" نقل می‎کنند که به "جبله" گفت: اى جبله بدان که حسین بن على(علیهماالسلام) شهید می‎شود و سید شهیدان خواهد بود و همچنین اصحاب او که در کربلا شهید می‎شوند بر سایر شهدا برترى و مقام خواهند داشت .

اى جبله هر وقت نظر بر آفتاب کردى و آن را چون خون سرخ دیدى بدان که حسین بن على (علیهماالسلام) کشته می‎شود. جبله گفت روزى از حجره خود بیرون آمدم آفتاب را بر دیوار قرمز دیدم چون بر خورشید نظر کردم رنگ او را غیرمعمولى دیدم گریه کردم و گفتم بخدا قسم که حسین امروز کشته شد.

در امالى و عیون از "ریان بن شبیب" نقل می‎کند که امام رضا(علیه‎السلام) فرمود که آسمان‎هاى هفتگانه و زمین‎ها بر امام حسین(علیه‎السلام) گریستند.

وقتی پیغمبرى از دنیا می‎رود آسمان و زمین چهل سال بر او گریه می‎کنند و در رحلت امام چهل ماه، و در فوت عالم عامل، چهل روز اما در شهادت امام حسین (علیه‎السلام)، آسمان و زمین همیشه گریه می‎کنند .

"قرطبى اندلسى" در کتاب عقد از محمد بن شهاب زهرى نقل می‎کند که گفت وقتى شام نزد عبدالملک مروان آمدم جمعى آنجا بودند، عبدالملک از آنان سئوال کرد که آیا شما می‎دانید، روزی که حسین بن على کشته شد در بیت المقدس چه اتفاقی افتاد؟ حاضرین جواب ندادند تا نوبت به من رسید. از من سئوال کرد گفتم اى خلیفه شنیده‎ام که در روز شهادت حسین بن على(علیهما‎السلام) در بیت المقدس ‍ هیچ سنگى از زمین برداشته نشد مگر آن که در زیر آن خون تازه‎اى یافتند.

 

جارى شدن خون از سنگ و درخت در روز عاشورا

- در کتاب ریاض الشهاده نقل می‎کند که در یک فرسخى "موصل" محلى است که آن را مشهد نقطه گویند و به این علت این نام را بر آن محل نهاده‎اند که وقتی سرهاى شهیدان را با اسرای شام می‎بردند به هر شهری که می‎رسیدند پیش از ورود خود، خبر می‎دادند که شهر را آذین بندند و با استقبال بیایند. ولى به "موصل" که رسیدند؛ خبر به حاکم موصل دادند که شهر را آذین بندند. حاکم جمعى از عقلا و پیرمردان را جمع کرده و در این امر با آنها مشورت کرد و بالاخره قرار شد که آنها را به شهر راه ندهند و در یک فرسخى شهر از آنها پذیرایى کنند.

در محل پذیرایى، سرها را بر نیزه‎ها نصب کرده بودند و در پاى یک سنگ بزرگى سر مطهر منور حضرت ابى عبدالله الحسین(علیه‎السلام) را بر سر نیزه زده و در کنار آن سنگ بر زمین زدند و در کنار آن، خونى از سر مطهر بر آن سنگ چکید و از آن تاریخ تا مدت‎هاى مدید هر ساله روز عاشورا از آن سنگ، خون تازه می‎جوشد و در آنجا مسجدى بنا شده و هر سال در روز عاشورا بسیاری از شیعیان در آن محل جمع می‎شوند و عزادارى مفصلى می‎نمایند تا در زمان عبدالملک مروان آن سنگ را از آنجا بردند و دیگر اثرى از آن ظاهر نشد.

- مرحوم دربندى در اسرارالشهاده نقل می‎کند که در "زرآباد قزوین"، درخت چنارى است کهنسال که همه ساله ظهر عاشورا ناله‎اى از آن درخت بر می‎آید و از شاخه‎اى از آن درخت خون می‎ریزد و مردم از اطراف به آنجا آمده، و عزادارى و گریه و زارى می‎کنند.

مرحوم "حاج شیخ على اکبر نهاوندى" نقل می‎کند که قضیه این درخت را من از عالم جلیل جناب آقا یحیى که از نواده‎هاى مرحوم "وحید بهبهانى" بود شنیدم؛ می‎فرمودند من خودم آن درخت را دیدم و روز عاشورا به زیارت آن رفتم .

- در "دارالسلام" عراقى نقل می‎کند که وقتى عالم جلیل آقاى سیدمهدى، پسر مرحوم آقا سیدعلى صاحب ریاض در کربلا مریض شد دو نفر از علما را که یکى "شیخ محمد بن صاحب فصول" و دیگرى "حاج ملاجعفر استرآبادى" که هر دو از علمای بزرگ کربلا بودند در سرداب مقدس حسینى فرستاد که قدرى از خاک قبر آن حضرت برداشته براى شفای آن مرحوم بیاورند. آن دو عالم بزرگ غسل کرده، لباس احرام پوشیدند وارد سرداب شده و قدرى از تربت را با آدابی خاص، برداشته آوردند.

در امالى و علل الشرایع از "میثم تمار" نقل می‎کنند که به "جبله" گفت: اى جبله بدان که حسین بن على(علیهماالسلام) شهید می‎شود و سید شهیدان خواهد بود و همچنین اصحاب او که در کربلا شهید می‎شوند بر سایر شهدا برترى و مقام خواهند داشت .

قدرى از آن خاک را یکى از محترمین کربلا گرفته در میان کفن تهیه شده برای مادرش، گذاشت. گفت اتفاقا در یکى از روزهاى عاشورا به آن کفن نگاه کردم دیدم رطوبتى دارد، کفن را باز کردم دیدم آن خاک، خون شده و کفن را خونابه نموده است. روز یازدهم باز نگاه کردم به حالت اول درآمده و ابدا اثر رطوبتى در آن نبود.(1)

 

مختصری از مصائب واقعه کربلا

در اینجا سوالی مطرح می‎شود و آن این که چرا این مصیبت اینقدر سنگین است؛ تا جایی که آسمانها و زمین هم مصیبت زده هستند؟!

باید گفت که در واقعه کربلا، فجیع‎ترین جنایت‎ها دیده می‎شود. گرچه مدت زمان جنگ کم است اما، انواع و اقسام جنایت‎ها رخ داده است که البته بزرگترین نوع آن اینست که این جنایات بر امام معصوم وارد شده است. شهید مطهری در این باره می‎گوید:

"یک وقت حساب کردم و ظاهرا در حدود بیست و یک نوع پستی و لئامت در این جنایت دیدم و خیال نمی‎کنم در دنیا چنین جنایتی پیدا بشود که تا این اندازه تنوع داشته باشد."(2)

در کربلا از کشتن نوزاد شش ماهه هم صرفنظر نکردند؛ چنانکه شهید مطهری(ره) درباره دنائت لشکر عمر سعد می‎نویسد:

1- منع آب، نه تنها بر حریف؛ بلکه بر اطفال و کودکان .

2- کشتن اطفال، خصوصا در برابر دیدگان مادر و خواهر و عمه نظیر قضیه طفلی که دو گوشواره داشت.

3- برهنه کردن بدن امام حسین(علیه‎السلام) به طمع در لباس‎های آن حضرت.

4- ریختن به سر زنان و کندن زیورآلات از آنها .

5- سنگباران و تیرباران کردن یاران امام .

6- شماتت‎های نیشدار و گزنده.

7- سر شهید، به گردن اسب آویختن .

8- دشنام دادن .

9- اسب تاختن بر بدن مطهر امام .

10- تنگ گرفتن بر اسیران و زدن آنها و سوار کردن آنها بر شتران بی جهاز .

11- غل و زنجیر کردن بیمار(امام سجاد علیه‎السلام)

12- رو برو کردن سرهای شهدا با اسراء .

13- به اسیران جای بد دادن.

14- شماتت اسیران داغدار .

15- جسارت به سر مقدس و دندان‎های مقدس امام .

16- کشتن زن در کربلا .

17- آتش زدن خیمه‎های اهل بیت(علیهم‎السلام)

18- غذا ندادن به اطفال .(3)

مرحوم دربندى در اسرارالشهاده نقل می‎کند که در "زرآباد قزوین"، درخت چنارى است کهنسال که همه ساله ظهر عاشورا ناله‎اى از آن درخت بر می‎آید و از شاخه‎اى از آن درخت خون می‎ریزد و مردم از اطراف به آنجا آمده، و عزادارى و گریه و زارى می‎کنند.

مگر می‎توان این همه جنایت و مصیبت را شنید ولی بزرگی آن را درک نکرد؟ مگر ممکن است چنین مصیبتی بر عزیز پیامبر و حضرت زهرا و حضرت علی(علیهم‎السلام) وارد شود و انسان را اندوه و غصه فرا نگیرد؟

و اینها شدت و بزرگی مصیبت را می‎رساند.

 

اللهم ارزقنا زیارة الحسین(علیه‎السلام) فی الدنیا و الاخرة .

امام صادق(علیه‎السلام) می‎فرماید: چرا به زیارت قبر امام حسین(علیه‎السلام) نمی‎روید؟ به درستی که در آنجا چهار هزار فرشته هستند که تا روز قیامت بر او می‎گریند؟
مرحوم "سیدمهدى تبریزى"، در کتاب "ریاض المصائب" گوید که ابن عباس در تفسیر آیه شریفه "فما بکت علیهم السماء و الارض" گفته وقتی پیغمبرى از دنیا می‎رود آسمان و زمین چهل سال بر او گریه می‎کنند و در رحلت امام چهل ماه، و در فوت عالم عامل، چهل روز اما در شهادت امام حسین (علیه‎السلام)، آسمان و زمین همیشه گریه می‎کنند .