چرا به امام هشتم «قبله هفتم» می‌گویند؟

چرا به امام هشتم «قبله هفتم» می‌گویند؟

 شاید برای شما هم این سؤال پیش آمده باشد که چرا به علی‌بن موسی الرضا(ع) که هشتمین اختر تابناک آسمان امامت و ولایت است،‌ «قبله هفتم» می‌گویند؟
  
 
 

،مدرس خاتون‌آبادی اصفهانی مؤلف کتاب «جنات الخلود» (تألیف شده در سال 1125 هجری) که از علمای برجسته عصر صفوی به شمار می‌رود، ‌در این باره می‌نویسد: حضرت علی‌بن موسی الرضا(ع) را بدین لحاظ قبله هفتم می‌گویند که مردم در روی زمین به هفت موضع توجه دارند یا هفت موضع از زمین، قبله‌گاه مسلمانان است: 1. مکه معظمه 2. مدینه منوره 3. نجف اشرف 4. کربلای معلی 5. مقابر قریش یعنی قبور کاظمین علیهما السلام 6. سامرا و 7. مشهدالرضا(ع). بدین جهت آن بزرگوار را قبله هفتم می‌نامند.
برخی از این نکته استفاده می‌کنند و می‌گویند شاید ثواب زیارت امام رضا(ع) با این هفت موضع برابر باشد، زیرا شیعیانی که به امامت امام رضا(ع) قائل هستند، امامتشان کامل است. برای اینکه بعد از آن حضرت فرقه دیگری در تشیع به وجود نیامد.
وجه تسمیه دیگری که برای اطلاق قید «قبله هفتم» برای حضرت رضا(ع) بیان می‌شود، این است: روزی امام موسی‌بن جعفر(ع) در برابر فرزندان خود موقع نماز فرمودند: باید فرزندم علی برای اقامه نماز جماعت باشد تا من به او اقتدا کنم. بنابراین، حضرت رضا(ع) امام جماعت شدند و از آنجا، حضرت را به قبله هفتم (یعنی قبله امام هفتم) ملقب می‌کردند.
حجت‌الاسلام فاضل بسطامی در کتاب «تحفه الرضویه» در این باره می‌نویسد: احتمالاً امام کاظم(ع) می‌‌خواستند به فرزندان و خویشان بفهمانند که امام بعد از ایشان، «علی‌بن موسی» است.
62303/

توصیه های آیت‌الله بهجت برای چگونگی زیارت امام رضا(ع)

توصیه های آیت‌الله بهجت برای چگونگی زیارت امام رضا(ع)

- آیت الله بهجت در کتاب (برگی از دفتر آفتاب) توصیه هایی را به زائران حرم امام رضا(ع) کرده اند که علاوه بر درک درست از زیارت آن حضرت، راهگشای حضور قلبی و نزدیکی به امام هشتم است.

1- زیارت شما قلبی باشد. در موقع ورود اذن دخول بخواهید، اگر حال داشتید به حرم بروید. هنگامی که از حضرت رضا علیه‌السلام اذن دخول می‌طلبید و می‌گویید: «أ أدخل یا حجة الله: ای حجت خدا، آیا وارد شوم؟»
زیارت امام رضا علیه‌السلام از زیارت امام حسین علیه‌السلام بالاتر است، چرا که بسیاری از مسلمانان به زیارت امام حسین علیه‌السلام می‌روند ولی فقط شیعیان اثنی عشری به زیارت حضرت امام رضا علیه‌السلام می‌آیند.
2- به قلبتان مراجعه کنید و ببینید آیا تحولی در آن به وجود آمده و تغییر یافته است یا نه؟ اگر تغییر حال در شما بود، حضرت علیه‌السلام به شما اجازه داده است. اذن دخول حضرت سیدالشهداء علیه‌السلام گریه است، اگر اشک آمد امام حسین علیه‌السلام اذن دخول داده‌اند و وارد شوید.

3- اگر حال داشتید به حرم وارد شوید. اگر هیچ تغییری در دل شما به وجود نیامد و دیدید حالتان مساعد نیست، بهتر است به کار مستحبی دیگری بپردازید. سه روز روزه بگیرید و غسل کنید و بعد به حرم بروید و دوباره از حضرت اجازه ورود بخواهید.

4- بسیاری از حضرت رضا علیه‌السلام سؤال کردند و خواستند و جواب شنیدند، در نجف، در کربلا، در مشهد مقدس،- هم همین طور – کسی مادرش را به کول می‌گرفت و به حرم می‌برد. چیزهای عجیبی را می‌دید.

5- ملتفت باشید! معتقد باشید! شفا دادن الی ماشاءالله به تحقق پیوسته. یکی از معاودین عراقی غده‌ای داشت و می‌بایستی مورد عمل جراحی قرار می‌گرفت. خطرناک بود، از آقا امام رضا(ع) خواست او را شفا بدهد، شب، حضرت معصومه علیهاالسلام را در خواب دید که به وی فرمود: «غده خوب می‌شود. احتیاج به عمل ندارد!» ارتباط خواهر و برادر را ببینید که از برادر خواسته، خواهر جوابش را داده است.

6- همه زیارتنامه‌ها مورد تأیید هستند. زیارت جامعه کبیره را بخوانید. زیارت امین الله مهم است. -قلب شما- این زیارات را بخواند. با زبان قلب خود بخوانید. لازم نیست حوائج خود را در محضر امام علیه‌السلام بشمرید. حضرت علیه‌السلام می‌دانند! مبالغه در دعاها نکنید! زیارت قلبی باشد. امام رضا علیه‌السلام به کسی فرمودند: «از بعضی گریه‌ها ناراحت هستم!»

7- یکی از بزرگان می‌گوید، من به دو چیز امیدوارم؛ نخست آنکه قرآن را با کسالت نخوانده‌ام. بر خلاف بعضی که قرآن را آنچنان می‌خوانند که گویی شاهنامه می‌خوانند. قرآن کریم موجودی است شبیه عترت. دوم، در مجلس عزاداری حضرت سیدالشهداء گریه کرده‌ام.

حضرت آیت‌الله العظمی بروجردی رحمة‌الله علیه مبتلا به درد چشم شدند، فرمودند: «در روز عاشورا مقداری از گِلِ عزاداری امام حسین علیه‌السلام را بر چشمان خود مالیدم، دیگر در عمرم مبتلا به درد چشم نشدم و از عینک هم استفاده نکردم!»

پس از حادثه بمب گذاری در حرم مطهر حضرت رضا علیه‌السلام حضرت به خواب کسی آمدند، سؤال شد.«در آن زمان شما کجا بودید؟ فرمودند: کربلا بودم.»

این جمله دو معنی دارد:

معنی اول این که حضرت رضا علیه‌السلام آن روز به کربلا رفته بودند.

معنی دوم یعنی این حادثه در کربلا هم تکرار شده است. دشمنان به صحن امام حسین علیه‌السلام ریختند و ضریح را خراب کردند و در آنجا آتش روشن کردند!

8- کسی وارد حرم حضرت رضا علیه‌السلام شد، متوجه شد سیدی نورانی در جلوی او مشغول خواندن زیارتنامه می‌باشد، نزدیک او شد و متوجه شد که ایشان اسامی معصومین – سلام الله علیهم – را یک یک با سلام ذکر می‌فرمایند. هنگامی که به نام مبارک امام زمان ـ عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ رسیدند سکوت کردند! آن کس متوجه شد که آن سید بزرگوار خود مولایمان امام زمان سلام الله علیه و ارواحنا له الفداء است.

9- در همین حرم حضرت رضا علیه‌السلام چه کراماتی مشاهده شده است. کسی در رؤیا دید که به حرم حضرت رضا علیه‌السلام مشرف شده و متوجه شد که گنبد حرم شکافته شد و حضرت عیسی و حضرت مریم علیهماالسلام از آنجا وارد حرم شدند. تختی گذاشتند و آن دو بر آن نشستند و حضرت رضا علیه‌السلام را زیارت کردند.روز بعد آن کس در بیداری به حرم مشرف شد. ناگهان متوجه شد حرم کاملاً خلوت است! حضرت عیسی و حضرت مریم علیهماالسلام از گنبد وارد حرم شدند و بر تختی نشستند و حضرت رضا علیه‌السلام را زیارت کردند. زیارت‌نامه می‌خواندند. همین زیارت‌نامه معمولی را می‌خواندند! پس از خواندن زیارت‌نامه از همان بالای گنبد برگشتند. دوباره وضع عادی شد و قیل و قال شروع شد حال آیا حضرت رضا علیه‌السلام وفات کرده است؟

10- حرف آخر این که: عمل کنیم به هر آنچه که می‌دانیم. احتیاط کنیم در آنچه خوب نمی‌دانیم. با عصای احتیاط حرکت کنیم.
/30362

سخنان بزرگان درباره یکی از چهار زن کامل دنیا

سخنان بزرگان درباره یکی از چهار زن کامل دنیا  

 

 

حضرت خدیجه(س) یکی از چهار زن کامل دنیا، اولین و بهترین همسر رسول خدا(ص)، در چنین روزی مطابق با 10 ماه رمضان درگذشت.

در شرح اوصاف و فضایل حضرت خدیجه (س)، سخن بسیار است. او زنى دانشمند، پرتجربه، فهیم، روشن‏بین و صاحب‌کمال بود. به مناسبت سالروز درگذشت این بانوی بزرگ سخنانی از پیامبر(ص)، اهل بیت و بزرگان و علمای دین درباره او را مرور می کنیم. گلچین خبرآنلاین از سخنان نقل شده درباره این بانوی بزرگ زنان عالم را در ادامه می خوانید.

*از حضرت على علیه السلام روایت شده است: این جمله را از خود پیامبر اسلام شنیدم که فرمود: بهترین زنان بنى‏اسرائیل در عصر گذشته، مریم بنت عمران، و بهترین زنان امت، امروز خدیجه بنت خویلد است. 

* بخارى یکى از محدثین بزرگ اهل سنت که یکى از شش «صحیح» عمده و معتبر جهان تسنن از آن اوست، نقل مى‏کند: عایشه مى‏گوید: درباره‏ى هیچ زنى به اندازه‏ى خدیجه حسرت نکشیدم و حسادت نبردم وقتى شنیدم که پروردگارش او را به بهشت وعده داده است.

* حضرت رسول، همواره از خدیجه به شایستگى یاد مى‏کرد، نام او را با احترام مى‏برد و همواره خاطره‏ى او را گرامى و عزیز مى‏داشت چنان که درباره‏اش مى‏فرمود: هرگز خداوند متعال بهتر از او را بر من نصیب نفرموده است. او روزى که من نیاز به کمک داشتم، به یارى‏ام آمد و دستم را با مهر و عطوفت گرفت؛ روزى به من ایمان آورد که جهانیان نسبت به من کفر مى‏ورزیدند، و روزى مرا تصدیق کرد که جهانیان تکذیبم مى‏کردند و خداوند از او به من اولاد عنایت کرد.

* امام صادق علیه السلام فرموده است: وقتی خدیجه علیهاسلام وفات کرد، فاطمه علیهاسلام به رسول خدا پناه برد. به دور پیامبر می‌چرخید و می‌گفت:«پدر جان، مادر من کجاست؟»
جبرئیل علیه السلام نازل شد و عرضه داشت:«ای رسول خدا، پروردگارت امر فرمود به فاطمه سلام برسان و بگو مادرش در خانه ای است از یاقوت و زبرجد که اطاق‌هایش از طلا و ستون‌هایش از یاقوت قرمز ساخته شده و با آسیه و مریم همنشین است »

* ابن عباس گفته است: رسول خدا (ص) بر روی زمین چهار خط کشید و گفت آیا می دانید این چیست؟
گفتند: خدا و رسولش داناترند. پس رسول خدا (ص) گفت: بهترین زنان اهل بهشت چهار تن هستند: خدیجه دختر خویلد، فاطمه دختر محمد (ص)، مریم دختر عمران و آسیه دختر مزاحم زن فرعون.

* «ابن‏اسحاق» یکى از سیره‏نویسان اولیه و معروف اسلام در این باره مى‏گوید: پیامبر اسلام هر چیز مکروهى را که مى‏دید و مى‏شنید و هر ناروایى را که بر او وارد مى‏گردید، محزون و متأثرش مى‏ساخت، هنگام بازگشت به خانه با خدیجه در میان مى‏گذاشت. و خداوند به وسیله‏ى خدیجه، آن مکروه و ناروا را فرج و گشایش عنایت مى‏فرمود. خدیجه همواره او را به ثبات و مقاومت دعوت مى‏کرد و با درایت و عطوفت خود دردها و رنج‏ها و آلام پیامبر را تسکین مى‏داد. مقام معنوى و اخلاقى حرمت بى‏مانند خدیجه به جایى رسید که مورد عنایت خاص الهى قرار گرفت. چنان که روزى جبرئیل به هنگام نزول وحى گفت: «اى پیامبر، سلام پروردگار یکتا را به خدیجه برسان.» پیامبر اسلام نیز به خدیجه گفت: «اى خدیجه، اینک جبرئیل درود پروردگار را به تو ابلاغ مى‏کند». آنگاه خدیجه در پاسخ گفت: «خداوند خود سلام است و آغاز سلام و درود از اوست، و درود و سلام بر جبرئیل...»

* «ابن‏سعد» یکى دیگر از مورخین اسلامى، در کتاب «طبقات» مى‏نویسد: «حضرت آدم در بهشت نگاهى به زندگى محمد صلی الله علیه و آله مى‏افکند و مى‏گوید: یکى از برتری‌هاى محمد صلی الله علیه و آله بر من این است که همسر او در راه اجراى اوامر خداوند با شوهرش همکارى و مساعدت نمود، و حال آن که همسر من، مرا در نافرمانى نسبت به دستورهاى الهى راه نشان داد.»

* سنیه قراعد، دانشمند عرب می نویسد: تاریخ در مقابل عظمت ام المومنین خدیجه(س) سر فرود می آورد، و در برابرش متواضعانه دست بسته می ایستد، نمی داند نام این بانو را در کدام شناسنامه بزرگان ثبت نماید.

* سلیمان کتانی، نویسنده عرب نوشته است: خدیجه ثروتش را به محمد بخشید. ولی این احساس را نداشت که می بخشد، بلکه این احساس را داشت که از او هدایت را که بر همه گنج های سراسر جهان برتری دارد، کسب می نماید، او احساس می کرد محبت و دوستی را به حضرت محمد (ص) اهدا می کند، ولی در عوض همه ابعاد سعادت را از او کسب می کند.

* بنت الشاملی، نویسنده عرب می گوید: آیا دیگری غیر از خدیجه را می شناسید که با عشقی آتشین، و مهر و ایمانی استوار بی آن که اندک تردیدی به دل راه دهد یا ذره ای از باورش به بزرگداشت همیشگی خدا و پیغمبر بکاهد، دعوت دین را از غار حرا پذیرا شود.

* هشام بن محمّد گفته است: رسول خدا خدیجه را دوست داشت و به او احترام می‏گذاشت و در بعضی کارها با او مشورت می‏کرد. او وزیر صدق و راستی بود و نخستین زنی است که به پیامبر ایمان آورد و پیامبر تا وقتی‏ که خدیجه زنده بود، هرگز همسر دیگری برنگزید. تمام فرزندانش بجز ابراهیم از خدیجه بودند.

/6262

چرا امام زمان(ع) وارث همه ویژگی های انبیاء است؟/

چرا امام زمان(ع) وارث همه ویژگی های انبیاء است؟/ روایاتی درباره ویژگی‌های حکومت امام زمان  

 

 

ویژگی‌های حکومت امام زمان(ع) چیست و چرا باید آن حضرت، وارث ویژگی‌های انبیاء باشد؟ امامان درباره ویژگی‌های حکومت امام زمان چه گفته‌اند؟ پاسخ این سوالات را در مقاله زیر بخوانید.

در بررسی علل و عوامل پیروزی آن حضرت نکات زیادی از جمله ویژگی های آن حضرت منصور بالرعب و قیام بالسیف بود که از خصوصیات حضرت رسول‌الله (ص) بوده است.
می دانیم که هر پیامبری، ویژگی‌ها و معجزه‌ای مخصوص به خود داشت که عامل پیروزی و برتری او بر مردم دیگر و حکومت زمانش بوده است که خواه عامل برتری منطق و برهان، حجت و دلیل یا قدرت ظاهری و باطنی. و این عوامل تماما در وجود امام زمان(ع) متمرکز است.
زیرا آن حضرت، آخرین حجت خدا و ذخیره الهی و بقیه‌الله است و خداوند او را طبق مصلحت خود ذخیره کرده است برای اصلاح مردم و اداره زمان و جهان، آنهم برای قرون و اعصاریکه علوم و فنون در حد اعلای پیشرفت و تکامل خود قرار گرفته است اگر هر پیامبری برتری در آخرین جنبه پیشرفت عصرش داشت و نمی‌باید در آن شکست بخورد و معجزه‌اش معمولاً در راستای علم و فنی بود که در آن عصر به حد کمال رسیده بود، معجزه و کرامت امام زمان(ع) قهرا باید در حد اعلا و برتر از علوم و فنون زمانش باشد، زیرا اگرچه او پیامبر نیست و دین جدیدی نمی‌آورد، ولی چون پیاده‌کننده هدفهای همه پیامبران از آدم تا خاتم است و کاری که توسط آنان در حد کمال و جهانی، انجام نگرفته او به تنهائی باید انجام دهد و از پس همه مشکلات برآید و توحید و عدالت را در سراسر زمین گسترش دهد. 
 

 

به یملاءالله الارض قسطا و عدلا بعد ما ملئت ظلما و جوراچنانکه بحث شد این ماموریت عظیم الهی با این گستردگی آنهم در عصر و زمانی که مشکلات بمراتب بیشتر و جنگ‌افزار نظامی و وسائل غلبه در دست دشمنان، زیادتر و متنوعتر و قدرت طاغوتها و مخالفان دین فوق‌العاده است و نیاز به کرامت معجزه برای اثبات حقانیت آخرین حجت خداوند بیشتر است، پس طبیعی است که باید چنین حجتی از طرف خدا مجهز به عوامل پیروزی بیشتر و کرامتی زیادتر باشد و پیاده‌کننده اهداف انبیاء باید ویژگی های آنان را داشته باشد تا هیچ کس نتواند در میدان علمی و فنی و... برتر و بالاتر از او باشد. 
 

 

اکنون که‌این نکته روشن شد، باید دید که‌ این ثمرات چیست و آن ویژگی ها کدام است؟ می‌دانیم که مقصود از این میراث، مال و ثروت و ماترک انبیاء نیست، بلکه نوعی از مواریث است که بسیار ارزنده‌تر از اینها است و آن خصوصیاتی است که هر نبیی بخاطر مقام ویژه‌اش در پیشگاه خداوند آن را دریافت کرده است و گوئی مدال افتخار هر نبی و رسول و ویژگی خاصی است که آن نبی را از پیامبران دیگر و مردم عصرش ممتاز و مشخص می‌ساخت.
همانگونه که پیامبر اسلام آخرین پیامبر وارث همه خصوصیات انبیاء بزرگ الهی پیشین بوده است میراثی که به پیامبر خاتم رسیده و از او به اوصیاء او منتقل شده است تمام آنها و حتی برخی از آنها که ضرورت بروز و ظهورش پیش نیامده همگی برای امام زمان ذخیره شده است.
نقش این میراث آن است که از یکسو حقانیت و اولویت حضرت مهدی را اثبات کند و از دیگر سو، عامل تفوق و پیروزی و غلبه بر تمامی قدرتهای زمانش می‌باشد.
ا 

ین مواریث ویژگی‌ها بر دو دسته است: قسمتی از مواریث، ظاهری است که نشان هر پیامبر بوده و همواره به عنوان علامت تفوق او بشمار می‌رفت و قسمتی از ویژگی‌ها معنوی بوده.
اما میراث در زمینه قسمت اول:
1- امام باقر(ع) می‌فرماید:
اذا ظهرالقائم (ع) ظهر برایة رسول‌الله (ص) و خاتم سلیمان و حجر موسی و عصاه(1)
هنگامی‌که حضرت قائم (امام زمان) ظهور می‌کند پرچم مخصوص رسول‌الله و انگشتر سلیمان و سنگ معجزه و عصای موسی (ع) با او است.
"محمدبن همام" از عبدالله بن عطا نقل می‌کند که گفت به امام باقر(ع) عرض کردم، شیعیان شما در عراق زیادند و سوگند بخدا همانند تو در بیت (پیامبر) کسی نیست پس چرا قیام نمی‌کنی؟
امام(ع) فرمود:
ما انا بصاحبکم قلت فمن صاحبنا؟ فقال‌انظروا من غیب عن‌الناس ولادته..."(2)
امام باقر(ع) فرمود من آن صاحب زمان موعود شما نیستم گفتم پس صاحب ما کیست؟
فرمود بنگرید آن کس را که ولادتش از مردم مخفی مانده است.
امالی صدوق (ره) طی روایت مفصلی از ابوخالد کابلی از امام چهارم نقل می‌کند هنگام ظهور آن حضرت جبرئیل طرف راست و میکائیل طرف چپ و اسرافیل در جلوی او حرکت می‌کند و با اوست پرچم رسول خدا:
"قد نشرها لایهوی بها الی قوم الا اهلکهم‌الله عزوجل"(3)
و این پرچم را باز می‌کند و به سوی هیچ قومی بحرکت درنمی‌آورد مگر آنکه هلاک می‌شوند و بر آنها پیروز می‌شود.
امام چهارم (ع) از امام حسین (ع) و او از حضرت علی (ع) نقل می‌کند که:
"فی‌القائم سنة فی سبعة انبیاء سنة من آدم و سنة من نوح و سنة من ابراهیم و سنة من موسى و سنة من عیسى و سنة من ایوب سنة من ایوب و سنة من محمد (ص) و اما من آدم و نوح فطول العمر و اما من ابراهیم فخفاء‌الولادة و اعتزال الناس فاما من موسی فالخوف والغیبة و اما من عیسی فاختلاف‌الناس فیه و اما من ایوب فالفرج بعدالبلوی و اما من محمد (ص) فالخروج بالسیف."(4)
در امام زمان(ع) شش خصلت و هفت صفت از انبیاء بزرگ الهی وجود دارد. سنتی از آدم، نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و محمد (ص) و سنت و خصلت او از آدم و نوح، طول عمر و از ابراهیم مخفی‌بودن ولادتش و دوری‌گزیدن از مردم و عصرش و از موسی ترس از قبطیان و غیبت از مردم و از عیسی اختلاف مردم (وجود) در آن و از ایوب فرج و گشایش بعد از گرفتاری و آزمایش بزرگ و اما سنت او از حضرت محمد (ص) قیام با شمشیر است.
در غیبت نعمانی آمده است که:
ان القائم من ولد علی (ع) و له غیبة کغیبة یوسف و رجعة کرجعة عیسی بن مریم(5) (منتخب‌الاثر ص 300).
در کمال‌الدین آمده است:
اما سنة من یوسف فالستر، یجعل‌الله بینه و بین‌الخلق حجابا یرونه ولایعرفونه و اما سنة من محمد (ص) فیهتدی بهده و یسیر بسیرته(6) (منتخب‌الاثر ص 301).
حمادبن عیسی از عبدالله بن ابی یعفور از جعفربن محمد (ص)(7) نقل می‌کند که:
ما من معجزة من معجزات‌الانبیاء والاوصیاء الا یظهرالله تبارک و تعالی مثلها علی ید قائمنا لاتمام الحجه علی‌الاعداء(8)
هیچ معجزه از معجزات انبیاء و اوصیاء نیست مگر آنکه خداوند مثل آن را بر دست قائم آل محمد ظاهر می‌سازد تا حجت بر دشمنان تمام گردد.
در باره سنة عیسی (ع) از غیبت شیخ طوسی روایتی است که:
فاما سنة من عیسی فیقال مات ولم یمت(9) (منتخب‌الاثر ص 301).
و نیز آمده است که:
اما سنة من عیسی فی خوفه و مراقبة‌الیهود و قولهم مات ولم یمت ولم یقتل(10)
و سنتش از یوسف در جمال و سخاوتش است (منتخب‌الاثر ص 301) از (اثبات‌الوصیه) علت تشبیه به یوسف علاوه بر کمالات دیگر جمال و سخاوتش است.
امام صادق (ع) طی روایت مفصلی درباره ویژگیهای پیراهن حضرت یوسف که از پارچه‌های بهشتی است و جبرئیل برای حضرت ابراهیم آورد، می‌فرماید... کل نبی ورث علما او غیره فقد انتهی الی آل محمد (ص) و سپس فرمود:
"امام زمان با پیراهن رسول خدا در جنگ احد و عمامه "سحاب" و ذره و شمشیر پیامبر و ذوالفقار، ظهور و قیام می‌کند.
عصای موسی مال حضرت آدم بود، که پیش از شعیب پیامبر بوده و او به حضرت موسی داد و اکنون نیز در ماست که به قائم ما منتقل می‌شود و آن چنانست که آن عصا به هر چه امر بشود انجام می‌دهد بروی هر چه افکنده شود می‌بلعد.(11)
در باره ویژگی‌های پرچم رسول خدا از امام صادق (ع) روایتی است که می فرماید این پرچم را جبرئیل در جنگ بدر نازل کرد و پیامبر آن را باز کرد و همان عامل پیروزی بود.
سپس آن را بست و به علی (ع) داد در نزد علی بود تا روز جنگ جمل آن را گشود و خداوند پیروزی نصیب او کرد و آن پرچم پیچیده شده و نزد ماست و کسی حق بازکردن آن را ندارد مگر قائم ما وقتیکه حضرت قائم قیام کند در آن هنگام گشوده می‌شود (غیبت نعمانی باب 19 حدیث 2)
در روایت قبلی خواندیم که‌این پرچم به هر طرف حرکت کند پیروز است و دشمن در آن قسمت هلاک می‌شود.
ویژگیهای انگشتر سلیمان نیز آنست که در روایات ما آمده است که هر وقت آن را می‌پوشید خداوند پرندگان و باد و طوفان و فرشتگان را مسخر او می‌ساخت در اینجا به نوعی سلطه بر عوامل طبیعت اشاره است که از قرآن می‌فهمیم که بدان وسیله حضرت سلیمان زبان پرندگان و حیوانات را می‌فهمید و...

 

 

خاصیت حجر موسی و عصایش 1- اینکه قرآن می‌فرماید:
و اذا استسقی موسی لقومه فقلنااضرب بعصاک‌الحجر فانفجرت منه‌اثنتی عشرة عینا قد علم کل اناس مشربهم (بقره/60)
و نیز می‌فرماید:
"و اوحینا الی موسی ان الق عصاک فاذا هی تلقف ما یافکون" (اعراف 117).
امام صادق (ع) فرمود:
"عصای موسی از چوب مخصوص "آس" از نهالهای بهشتی بود که جبرئیل آن را برای موسی هنگامیکه می‌خواست به سوی مدین برود آورد
"اتاه جبرئیل لما توجه تلقاء مدین" (غیبت نعمانی باب 13 ص حدیث 27)
امام باقر(ع) فرمود:
وقتیکه حضرت قیام کند با او "حجر" موسی بن عمران است و این سنگ مخصوص به‌اندازه بار شتری است و در هیچ منزلی با آن نزول نمی‌کند مگر آنکه گیاهان و چشمه‌سارها از آنجا می‌رویند و جاری می‌شود. (غیبت نعمانی باب 13 حدیث 27).
در باره پیراهن مخصوص حضرت یوسف امام صادق (ع) به یعقوب بن شعیب فرمود:
نمی‌خواهی پیراهن حضرت قائم را نشانت دهم؟ گفت چرا امام صندوقی را خواست و آن را باز کرد و پیراهنی از نوع کرباس بیرون آورد و بارش کرد در گوشه آستین چپش خونی بود.
سپس فرمود:
این پیراهن پیامبر اسلام است در روزی که دندان مبارکش در جنگ احد شکسته شد و با این پیراهن حضرت مهدی(ع) قیام می‌کند... سپس امام آن را پیچید و برداشت (غیبت نعمانی باب 13 حدیث 42).
امام صادق (ع) طی روایتی دیگر به مفضل بن عمر فرمود:
می دانی که پیراهن یوسف چه بود؟
همان پیراهنی که وقتی که از مصر برای پدرش فرستاد حضرت یعقوب بینائی چشم خویش را بازیافت عرض کرد نه.
امام فرمود:
وقتی که بنا شد حضرت ابراهیم را در آتش نمرودی بیافکنند جبرئیل آن پیراهن را آورد و حضرت ابراهیم آن را پوشید پیراهنی بود که نه گرما و نه سرما در آن اثر نمی‌کرد سپس آن حضرت این پیراهن که در حرزی گذاشت تا به حضرت اسحاق و سپس به حضرت یعقوب رسید و آن را به حضرت یوسف داد ... و این پیراهن (بمیراث، به پیامبر اسلام می‌رسد) و سپس به حضرت قائم (ع) می‌رسد و با همان پیراهن امام زمان(ع) قیام می‌کند...
از بررسی مجموع این احادیث به دست می‌آید که قیام حضرت مهدی (ع) علاوه بر اینکه یک قیام مقدس الهی و اصیل است، ظهور و قیام او با تمام ویژگیها و معجزات خاص انبیاء بزرگ الهی همراه می‌باشد.

پی‌نوشت:1 . کتاب غیبت نعمانی باب 13 حدیث 28 و اکمال‌الدین و منتخب ص 221 شبیه آن.
2 . بحار ج 51 ص 138.
3 . منتخب‌الاثر ص 312 از امالی صدوق.
4 . کمال‌الدین بنقل از منتخب ص 300.
5 . حضرت قائم از اولاد علی (ع) و غیبتی همانند غیبت حضرت عیسی و بازگشتی چون عیسی‌بن مریم دارد.
6 . اما سنت او از حضرت یوسف آنست که خداوند حجاب و پرده‌ای بین او و مردم قرار می‌دهد که او را می‌بینند ولی نمی‌شناسند و اما سنتش از حضرت محمد (ص) آنست که همانند او هدایت می‌کند و سیره و خط‌مشی او را دنبال می‌کند.
7 . بنقل از منتخب‌الاثر ص 303 از کشف‌الحق.
8 . سنت عیسی در آن حضرت آن است مردم می‌پندارند او مرده است و حال آنکه زنده است و نمرده. به علاوه به ترس حضرت عیسی و از یهودیان و مراقبت از آنان و خیانت و توطئه، تشبیه شده است.
9 . سنت عیسی در آن حضرت آن است مردم می‌پندارند او مرده است و حال آنکه زنده است و نمرده. به علاوه به ترس حضرت عیسی و از یهودیان و مراقبت از آنان و خیانت و توطئه، تشبیه شده است.
10. غیبت نعمانی باب 13 حدیث 42 و باب 19 حدیث 2 کتاب کمال‌الدین للصدوق ج 2 ص 58 حدیث 27.
11. وقر بعیر به کتاب‌المهدی من‌المهد الی‌الظهور مراجعه شود

/6262

چگونه نوه قیصر روم، همسر امام حسن عسکری شد؟/

چگونه نوه قیصر روم، همسر امام حسن عسکری شد؟/ احادیثی درباره مادر حضرت مهدی(عج)  

 

 

 

(نرجس خاتون) مادر امام عصر (علیه السلام) یکى از ملکه هاى وجاهت وزیبایى است که از نسل حواریون عیسى بن مریم بوده است. قدرت الهى آن بانوى مکرمه را براى همسرى حضرت عسکرى (علیه السلام) از روم به سامرا فرستاده تا گوهر تابناک وجود مهدویت در آن رحم پاک پرورش یابد.

نرجس خاتون که نام دیگر او ملیکا بود، نوه قیصر روم و از خاندان شمعون، وصى بلا فصل حضرت مسیح است.

اما ماجرا از این قرار است که:

بشر بن سلیمان برده فروش، از فرزندان ابو ایوب انصارى و از شیعیان با اخلاص حضرت امام هادى وامام حسن عسکرى بود و در سامره افتخار همسایگرى حضرت عسکرى را داشت. او گفت که روزى کافور - یکى از خدمتگزاران امام هادى (علیه السلام) - به خانه ام آمد وگفت: امام با شما کار دارد، وقتى من به خدمت حضرت رسیدم، چنین فرمود: اى بشر تو از اولاد انصار هستى که در زمان ورود حضرت رسول اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم) به یارى آن جناب به پا خاستند، ودوستى شما نسبت به ما اهل بیت مسلم است، بنابراین به شما اطمینان زیادى دارم ومى خواهم به تو افتخارى بدهم. رازى را با تو در میان مى گذارم که نزدت محفوظ بماند. سپس نامه پاکیزه اى به خط وزبان رومى مرقوم فرموده وسر آن نامه را با خاتم مبارکش مهر کرد، وکیسه زردى که در آن 225 اشرفى بود بیرون آورد وفرمود: این کیسه را بگیر وبه بغداد برو، وصبح فلان روز سر پل فرات مى روى، در این حال کشتى مى آید، در آن اسیران زیادى خواهى دید که بیشتر آنان مشتریان فرستادگان اشراف بنى عباس خواهند بود وکمى از جوانان عرب هستند.

در چنین وقتى متوجه شخصى به نام عمر بن زید برده فروش باش که کنیزى با چنین وصفى خواهى دید که خود را از دسترس مشتریان حفظ مى کند. در این حال صداى ناله اى به زبان رومى از پس پرده رقیق ونازکى خواهى شنید که بر هتک احترام خود مى نالد.

بشر بن سلیمان گوید: من به فرموده حضرت امام على النقى عمل کردم وبه همانجا رفتم وآنچه امام فرموده بود من دیدم ونامه را به آن کنیزک دادم، چون نگاه وى به نامه حضرت افتاد به شدت گریه کرد ونگاه (به عمر بن زید) کرد وگفت: مرا به صاحب این نامه بفروش، وقسم یاد نمود که در غیر این صورت خودم را هلاک خواهم کرد.

من در تعیین قیمت با فروشنده گفتگوى زیادى کردم تا به همان مبلغى که امام داده بود راضى شد، من هم پول را تسلیم کردم وبا کنیزک که خندان وشادان بود به محلى که قبلا در بغداد تهیه کرده بودم، در آمدیم. پس از ورود، دیدم نامه را با کمال بى قرارى از جیب خود درآورد وبوسید وروى دیدگان ومژگان خود نهاد وبر بدن وصورت خود مالید.

گفتم: خیلى شگفت است که شما نامه اى را مى بوسى که نویسنده آن را نمى شناسى. گفت: آنچه مى گویم بشنو، تا علت آن را دریابى: من ملکه دختر یشوعا، پسر قیصر روم هستم، مادرم از فرزندان حواریین است واز نظر نسب، نسبت به حضرت عیسى دارم، بگذار داستان عجیب خودم را برایت نقل کنم.

جد من قیصر میخواست مرا در سن سیزده سالگى براى برادرزاده اش تزویج کند. سیصد نفر از رهبانان وقسیسین نصارى از دودمان حواریین عیسى بن مریم وهفتصد نفر از رجال واشراف وچهار هزار نفر از امرا وفرماندهان وسران لشگر وبزرگان مملکت را جمع نمود، آنگاه تختى آراسته به انواع جواهرات را روى چهل پایه نصب کرد، وقتى که پسر برادرش را روى آن نشانید صلیبها را بیرون آورد واسقفها پیش روى او قرار گرفتند وانجیلها را گشودند، ناگهان صلیبها از بلندى روى زمین ریخت وپایه هاى تخت درهم شکست.

پسرعمویم با حالت بیهوشى از بالاى تخت بر روى زمین درافتاده ورنگ صورت اسقفها دگرگون گشت وبه شدت لرزید.

بزرگ اسقفها چون چنین دید، به جدم گفت: پادشاها! ما را از مشاهدى این اوضاع منحوس، که علامت بزرگى مربوط به زوال دین مسیح ومذهب پادشاهى است، معاف بدار.

جدم در حالى که اوضاع را به فال بد گرفت، به اسقفها دستور داد تا پایه هاى تخت را استوار کنند ودوباره صلیبها را برافرازند وگفت: پسر بدبخت برادرم را بیاورید تا هر طور هست این دختر را به وى تزویج نمایم تا شاید که این وصلت مبارک، نحوست آن از بین برود.

وقتى که دستور ثانوى او را عمل کردند، هر چه که در دفعه اول دیده بودند تجدید شد، مردم پراکنده گشتند وجدم با حالت اندوه به حرمسرا رفت وپرده ها بیفتاد.

همان شب در عالم خواب دیدم مثل اینکه حضرت عیسى وشمعون وصى او وگروهى از حواریین در قصر جدم قیصر اجتماع کرده اند ودر جاى تخت منبرى که نور از آن مى درخشید قرار داد. طولى نکشید که (محمد) (صلى الله علیه وآله وسلم) پیغمبر خاتم وداماد وجانشین او وجمعى از فرزندان او وارد قصر شدند. حضرت عیسى به استقبال شتافت وبا حضرت (محمد) معانقه کرد وحضرت فرمود: یا روح الله! من به خواستگارى دختر وصى شما شمعون براى فرزندم آمده ام، ودر این هنگام اشاره به امام حسن عسکرى (علیه السلام) نمود، حضرت عیسى نگاهى به شمعون کرده وگفت: شرافت به سوى تو روى آورده است، با این وصلت با میمنت موافقت کن، او هم گفت: موافقم.

آنگاه دید که حضرت محمد (صلى الله علیه وآله وسلم) بالاى منبر رفت وخطبه اى بیان فرمود ومرا براى فرزندش تزویج کرد، سپس حضرت عیسى وحواریون را گواه گرفت، وقتى که از خواب بیدار شدم از ترس جان خود، خواب را براى پدرم وجدم نقل نکردم وپیوسته آن را در صندوقچه قلبم نهفته وپوشیده مى داشتم.

از آن شب به بعد قلبم از فرط محبت به امام عسکرى (علیه السلام) موج مى زند تا به جایى که از خوراک بازماندم، وکم کم رنجور ولاغر شدم، وبه شدت بیمار گردیدم. جدم تمام پزشکان را احضار کرد وهمه از مداواى من عاجز گردیدند، وقتى از مداوا مایوس شدند جدم گفت: اى نور دیده! شما هر خواهشى دارى به من بگو تا حاجتت را برآورم. گفتم: پدر جان! اگر در به روى اسیران مسلمین بگشایى وقید وبند از آنان بردارى واز زندان آزاد گردانى امید است که عیسى ومادرش مرا شفا دهند.

پدرم درخواست مرا پذیرفت ومن نیز به ظاهر اظهار شفا وبهبودى کردم وکمى غذا خوردم، پدرم خیلى خوشحال شد واز آن روز به بعد، نسبت به اسیران مسلمین احترام شدید انجام مى داد.

در حدود چهارده شب از این ماجرا گذشت. باز در خواب دیدم که دختر پیغمبر اسلام، حضرت فاطمه (سلام الله علیها) به همراهى حضرت مریم وحوریان بهشتى به عیادت من آمدند، حضرت مریم به من توجه کرد وفرمود: این بانوى بانوان جهان، ومادر شوهر تو است. من فورى دامن مبارک حضرت زهرا را گرفتم وبسیار گریستم واز این که امام حسن عسکرى (علیه السلام) به دیدن من نیامده خدمت حضرت زهرا (سلام الله علیها) شکایت کردم، فرمود: او به عیادت تو نخواهد آمد، زیرا تو به خداوند متعال مشرکى ودر مذهب نصارا زندگى مى کنى، اگر مى خواهى خداوند وعیسى ومریم از تو خشنود باشند ومیل دارى فرزندم به دیدنت بیاید، شهادت به یگانگى خداوند ونبوت پدرم که خاتم الانبیا است بده، من هم حسب الامر حضرت فاطمه (سلام الله علیها) آنچه فرموده بود گفتم، حضرت مرا در آغوش گرفت واین باعث بر بهبودى من شد، آنگاه فرمود: اکنون به انتظار فرزندم حضرت امام حسن عسکرى (علیه السلام) باش که او را به نزدت خواهم فرستاد.

وقتى از خواب بیدار شدم، شوق زیادى در تمام اعماق وجودم راه یافت ومشتاق ملاقات آن حضرت بودم تا اینکه شب بعد امام را در خواب دیدم، در حالى که از گذشته شکوه مى نمودم، گفتم: اى محبوبم، من که خود را در راه محبت تو تلف کردم، فرمود: نیامدن من علتى جز مذهب تو نداشت، ولى حالا که اسلام آورده اى، هر شب به دیدنت مى آیم تا آنکه کم کم وصال واقعى پیش آید، از آن شب تا حال پیوسته در عالم خواب خدمت آن حضرت بودم.

(بشر بن سلیمان) پرسید چگونه در میان اسیران افتادى؟ گفت: در یکى از شبها در عالم خواب حضرت عسکرى را دیدم فرمود: فلان روز جدت قیصر، لشگرى به جنگ مسلمانان مى فرستد، تو مى توانى به طور ناشناس در لباس خدمتگزاران همراه با عده اى از کنیزان که از فلان راه مى روند به آنها ملحق شوى.

من به فرموده حضرت عمل کردم، وپیش قراولان اسلام با خبر شدند وما را اسیر گرفتند وکار من به اینجا کشید که دیدى، ولى تا به حال به کسى نگفتم که نوه پادشاه روم هستم. تا اینکه پیرمردى که در تقسیم غنایم جنگى سهم او شده بودم، نامم را پرسید، من اظهار نکردم وگفتم: نرجس. گفت: نام کنیزان؟

(بشر) گفت چه بسیار جاى تعجب است که تو رومى هستى وزبانت عربى است؟

گفتم: جدم در تربیت من جهدى بلیغ وسعى بسیارى داشت، وزنى را که چندین زبان مى دانست، براى من تهیه کرده بود واز صبح وشام نزد من مى آمد وزبان عربى به من مى آموخت، روى همین اصل است که مى توانم عربى حرف بزنم.

(بشر) مى گوید: وقتى او را به سامره خدمت امام على النقى (علیه السلام) بردم، حضرت از وى پرسید: عزت اسلام وذلت نصارى وشرف خاندان پیغمبر (صلى الله علیه وآله وسلم) را چگونه دیدى؟

گفت: در موردى که شما از من داناترید چه بگویم. فرمود: مى خواهم ده هزار دینار ویا مژده مسرت انگیزى به تو بدهم، کدام یک را انتخاب مى کنى؟ عرض کرد: فرزندى به من بدهید، فرمود: تو را مژده به فرزندى مى دهم که شرق وغرب عالم را مالک مى شود وجهان را پر از عدل وداد خواهد کرد پس از آنکه پر از ظلم وجور شده باشد.

عرض کرد: این فرزند از چه شوهرى خواهد بود؟ فرمود: از آن کس که پیغمبر اسلام در فلان شب در فلان ماه وفلان سال رومى تو را براى او خواستگارى نمود، در آن عیسى بن مریم و وصى او تو را به چه کسى تزویج کردند؟

گفت: به فرزند دلبند شما، فرمود او را مى شناسى؟ عرض کرد: از شبى که به دست حضرت فاطمه (علیها السلام) اسلام آوردم، دیگر شبى نبود که او به دیدن من نیامده باشد.

آنگاه حضرت امام على النقى (علیه السلام) به (کافور) خادم فرمود: خواهرم حکیمه را بگو نزد من بیاید، وقتى که آن بانوى محترم آمد فرمود: خواهرم این همان زنى است که گفته بودم، حکیمه خاتون آن بانو را مدتى در آغوش خود گرفت واز دیدارش شادمان گردید، آنگاه حضرت فرمود: اى عمه او را به خانه خود ببر و فرایض مذهبى و اعمال مستحبه را به وى یاد بده که او همسر فرزندم حسن و مادر قائم آل محمد (علیه السلام) است.

منابع: کتاب غیبت، شیخ طوسى، ص 124. - کشف الحق، خاتون آباى، ص 34.
/6262