معتبرترین روایت از شهادت حضرت فاطمةالزهرآء (ع)
وقتی فاطمه (ع) خود را میان قنفذ و شوهرش قرار داد و قنفذ با شلاق بر آن حضرت زد عمر کسی را نزد قنفذ فرستاد و گفت: اگر فاطمه بین تو و علی فاصله شد، او را بزن!
به گزارش رصد نیوز، معتبرترین کتاب تاریخ سیاسی تشیع که مورد تائید حضرات معصومین (ع) میباشد؛ کتاب «اسرار آل محمد» نوشته جناب «سلیم بن قیس هلالی» است. آنچه در این یادداشت آمده، روایت جناب سلیم از نحوه هجوم وحشیانه غاصبین به خانه وحی است که بدون هیچ دخل و تصرفی آن را جهت مطالعه منتشر کردهایم. لازم به ذکر است که اسناد صحت و اعتبار این روایت را نیز از کتب و منابع اهل سنت در ادامه آوردهایم. گفتنی است که در صحت و اعتبار این کتاب همین دو حدیث کفایت میکند:
امام زینالعابدین (ع): سلیم راست گفته است. همه اینها احادیث ماست که از آنها خبر داریم.
امام صادق (ع): هر کس از پیروان و دوستان ما که کتاب سلیم بن قیس هلالی را نداشته باشد؛ چیزی از مسایل امامت ما نزد او نیست و از وسیلههای ما هیچ آگاهی ندارد و آن کتاب الفبای شیعه و سری از اسرار آل محمد (ص) است.
اما هجوم وحشیانه به خانه حضرت امیرالمومنین علی علیهالسلام و شهادت حضرت زهرا علیها السلام چگونه انجام پذیرفت؟
عمر به ابوبکر گفت: چرا کسی را سراغ علی نمیفرستی تا او هم بیعت کند؟ غیر از علی و آن چهار نفر (سلمان، ابوذر، مقداد و زبیر) همه بیعت کردند!
ابوبکر از عمر پرسید: چه کسی را بفرستیم؟
عمر گفت: قنفذ را میفرستیم. او مردی خشن و ستمگر است. او از آزادشدگان و یکی از افراد قبیله «بنی عدی بن کعب» است.
قنفذ به همراهی عدهای به سوی خانه امیرالمؤمنین (ع) به راه افتادند و اجازه خواستند. ولی حضرت علی (ع) به آنها اجازه نداد. قنفذ و همراهانش نزد ابوبکر و عمر بازگشتند و گفتند: به ما اجازه داده نشد.
در این حال ابوبکر و عمر هر دو در مسجد نشسته و مردم اطرافشان را گرفته بودند. عمر گفت: برگردید! اگر اجازه داد داخل شوید؛ وگرنه بدون اجازه داخل شوید!
دوباره به راه افتادند و در خانه علی (ع) اجازه خواستند. حضرت فاطمه زهرا دختر پیامبر خدا و سیدةالنساء العالمین فرمود: نمیگذارم بدون اجازه وارد خانه من شوید.
بار دیگر بازگشتند؛ ولی قنفذ ملعون آنجا ماند. آنها به ابوبکر و عمر گفتند: فاطمه چنین گفت و نگذاشت بدون اجازه وارد خانه شویم.
عمر خشمگین شد و گفت: ما با زنها کاری نداریم!
آتش زدن در خانه فاطمه
سپس عمر به عدهای که در اطرافش بودند دستور داد تا هیزم آوردند و عمر به کمک آنها هیزم را اطراف منزل علی و فاطمه و فرزندانش قرار داد. سپس عمر با صدای بلند فریاد زد: قسم به خدا یا علی! باید خارج شوی و با خلیفه رسول الله (!) بیعت کنی وگرنه شما را با آتش میسوزانم!
فاطمه (ع) فرمود: ای عمر! ما را با تو کاری نیست.
عمر گفت: در را باز کن، وگرنه خانه را با خودتان آتش میزنم.
فاطمه (ع) فرمود: آیا از خدا نمیترسی و به خانهام داخل میشوی!؟
کلمات مستدل و در عین حال سوزناک فاطمه در عمر تأثیری نکرد و عمر از کار خود منصرف نشد و آتشی خواست و با آن در خانه را آتش کشید و با فشار به در خانه داخل شد. فاطمه (ع) جلو آمده فریاد زد: ای پدر! ای رسول خدا!
عمر شمشیرش را که در غلاف بود بلند کرد و به پهلوی فاطمه زد. فاطمه نالهای زد: ای پدر!
عمر تازیانه را بلند کرد و به بازوی فاطمه زد. فاطمه صدا زد: یا رسول الله! ابوبکر و عمر بعد از تو چه بد رفتاری کردند.
عکسالعمل امیرالمؤمنین (ع)
با مشاهده این جریان، ناگهان علی (ع) از جا بلند شد و یقه عمر را گرفت و او را محکم کشید و بر زمین زد و به بینی و گردنش کوبید و خواست او را بکشد که فرمایش پیامبر و وصیت او را به خاطر آورد و فرمود: قسم به خدایی که محمد را به پیامبری ارج نهاده است، ای پسر صهاک (مادر عمر)! اگر نبود کتابی از طرف خدا گذشته و نیز عهدی که با رسول خدا (ص) کرده، میفهمیدی که تو نمیتوانی داخل خانه من شوی!
در اینجا، عمر از دست علی (ع) آزاد شد و از مردم کمک خواست. مردم رو به خانه علی (ع) آوردند و داخل خانه شدند. امیرالمؤمنین (ع) دست به شمشیر برد. قنفذ از ترس اینکه مبادا علی (ع) با شمشیر خارج شود، برگشت. چون صلابت و شدت عمل علی را میدانست. ابوبکر به قنفذ دستور داد تا برگردد و گفت: اگر علی حمله کرد، کنار بیایید و الا سرسختانه داخل شوید و اگر مانع شد؛ خانهاش را آتش بزنید!
قنفذ ملعون راهی خانه علی (ع) شد و با همراهانش با شدت وارد خانه شدند. علی (ع) دست به طرف شمشیر برد، ولی آنها زودتر به شمشیر حملهور شدند و چون عدهشان زیاد بود غالب شدند. سپس بعضی دست به شمشیر بردند و بالاخره اطراف علی را گرفتند و ریسمان به گردن آن حضرت انداختند! هنگامی که امیرالمؤمنین (ع) را از در خانه به مسجد میکشاندند، فاطمه (ع) جلو آمد و خود را بین علی و آنها فاصله قرار داد و مانع شد. قنفذ ملعون چنان با تازیانه به فاطمه (ع) زد که اثر آن تازیانه پس از شهادت فاطمه (ع) همچون بازوبندی در بازوی او باقی بود! لعنت خدا بر قنفذ باد.
سپس علی را کشان کشان نزد ابوبکر آوردند؛ در حالی که عمر با شمشیر بالای سرش ایستاده بود و دیگران اطراف ابوبکر را گرفته بودند و همه مسلح بودند.
عکسالعمل فاطمه (ع)
سلیم گوید از سلمان پرسیدم: آیا بدون اجازه به خانه فاطمه داخل شدند؟
پاسخ داد : آری! و الله بدون اجازه، در حالی که فاطمه (ع) با صدای بلند فریاد زد: پدرم! یا رسول الله! ابوبکر و عمر، بعد از تو و دور از چشمانت، با تو بد رفتاری کردند. همه مردم با دیدن این وضع گریه میکردند جز عمر و خالد و مغیره؛ و عمر میگفت: ما را با زنها و رای آنها کاری نیست! علی را به ابوبکر برسانید تا بیعت کند!
سخنان امیرالمؤمنین (ع) با ابوبکر
در این حال علی (ع) میفرمود: به خدا قسم! اگر شمشیر به دستم بود میفهمیدید که شما هیچگاه به چنین کاری دست نمییافتید. قسم به خدا! از جهاد خود را منع نمیکنم. اگر چهل نفر مرا یاری میکردند جمعیت شما را پراکنده میکردم. لعنت خدا بر کسانی که با من بیعت کردند و سپس مرا تنها گذاشتند.
وقتی ابوبکر چشمش به علی افتاد فریاد کرد: علی را رها کنید!
علی (ع) فرمود: ای ابابکر، چقدر زود بر رسول الله طغیان کردی! تو به کدام حق و با چه مقامی مردم را به بیعت خود دعوت کردی!؟ آیا تو دیروز به امر خدا و رسول با من دست بیعت ندادی!؟
دفاع فاطمه و مجروح شدنش
و اما نتیجه زدن قنفذ به فاطمه (ع)؛ وقتی فاطمه (ع) خود را میان قنفذ و شوهرش قرار داد و قنفذ با شلاق بر آن حضرت زد عمر کسی را نزد قنفذ فرستاد و گفت: اگر فاطمه بین تو و علی فاصله شد، او را بزن!
قنفذ، فاطمه (ع) را پشت لنگه درب قرار داد و در را فشار داد و استخوان پهلوی فاطمه (ع) را شکست و طفلی که در رحم داشت سقط کرد. فاطمه (ع) همواره در بستر بیماری بود تا از همان بیماری شهید شد.
* برگرفته از کتاب اسرار آل محمد (ص)؛ تألیف سلیم بن قیس هلالی؛ متوفای ۹۰ هجری قمری.
Top of Form