راز شهادت امام علی (ع) در شب‌ قدر

آیت‌الله محسن اراکی، دبیرکل مجمع تقریب مذاهب اسلامی در خصوص اینکه چرا مردم پس از مرگ عثمان با اصرار، امام علی (ع) را بر منصب خلافت نشاندند، ولی پس از ۵ سال از حکومت ایشان، تاب عدالت علوی را نیاوردند، بیان داشت: مردم در دوران خلیفه سوم به این نکته رسیدند که فرمایش رسول‌ اکرم صلی الله علیه وآله وسلم در مورد امامت امیرالمؤمنین علیه‌السلام درست بوده است چرا که منصب خلافت، منصبی مخصوص آل‌البیت (ع) است و حضرت امیر (ع) شایسته‌ترین فرد برای این منصب است.

*آشکار شدن حقیقت، مردم را به سوی خانه علی (ع) گسیل داد

وی با بیان اینکه مردم با توجه به جریان‌ها و تحریفاتی که در دوران قبل از حکومت حضرت امیر شاهد بودند، این حقیقت را برای آن‌ها آشکار شد، لذا رو به سوی خانه امام (ع) آوردند، افزود: این معنا در قرآن کریم مورد اشاره قرار گرفته است، در سوره نساء آنجایی که خداوند متعال می‌فرماید: «وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ لِیُطَاعَ بِإِذْنِ اللّهِ وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآؤُوکَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللّهَ تَوَّابًا رَّحِیمًا»؛ «و ما هیچ پیامبرى را نفرستادیم، مگر آنکه به توفیق الهى از او اطاعت کنند و اگر آنان وقتى به خود ستم کرده بودند، پیش تو مى‏آمدند و از خدا آمرزش مى‏خواستند و پیامبر [نیز] براى آنان طلب آمرزش مى‏کرد، قطعاً خدا را توبه‏پذیر مهربان مى‏یافتند»، اشاره شده است که یک ظلم به نفس اجتماعی در جامعه اسلامی رخ خواهد داد که پس از این ظلم به نفس، مجدداً رجعت به خانه رسول خدا (ص) صورت خواهد گرفت.

*رسوخ گروه منحرف، بر تمایل مردم به امام علی (ع) تاثیر گذاشت

اراکی با اشاره به اینکه مردم به همین معنا پس از خلافت عثمان متأثر شدند و رجعت به سوی خانه رسول‌خدا (ص) پیدا کردند، اظهار داشت: لیکن پس از اینکه امام علی (ع) خلافت را به دست گرفت،‌‌ همان نیرو‌ها و افرادی که از حکومت حضرت متضرر شدند و عدالت و تقوای امیرالمؤمنین (ع) با منافع شخصی آن‌ها سازگار نبود، متأسفانه در طول خلافت مشکلاتی را ایجاد ‌کردند، به طوری که خلفای قبل از امام علی (ع) یک قشری از قریشیان بودند که در دوران جاهلی قدرت را به دست گرفته بودند و قدرت در جزیره عرب در دست آن‌ها بود، مجدداً آن قشر، ثروت اقتصادی اسلام را تصاحب کردند.

وی ادامه داد: نقش معاویه و عمروعاص در شامات و مصر، همچنین اختصاص پست‌های بسیار حساس به بنی‌امیه در دوران عثمان، قریشیان جاهلی را مجدداً به قدرت رساند، اگرچه توده مسلمین به سوی امام علی (ع) تمایل داشتند و این تمایل، باعث هجوم به سوی خانه حضرت (ع) پس از قتل عثمان شد، ولی این تمایل مادامی استمرار داشت که آن نیروهای قریشی، سودجویان از اوضاع خلافت حضرت امیر (ع)، قشر استعمارگر و سلطه‌گر، توانستند مجدداً خود را سازماندهی کنند.

*امام علی (ع) با اقتدار الهی بر تمام توطئه‌ها فائق آمد

استاد درس خارج مهدویت حوزه علمیه با بیان اینکه قشر استعمارگر با قتل خلیفه سوم ضربه سختی خورد، ابراز داشت: در نتیجه این موضوع، فرصتی فراهم شد تا مردم به خانه حضرت علی (ع) روی آورند، اما پس از مدتی، حرکت طلحه و زبیر به سوی مکه و سپس به سمت بصره از یک سو، همچنین قدرتی که معاویه برای خود در شام فراهم کرده بود و بسیج قدرت علیه خلافت امام از سوی دیگر، حکومت امیر‌المومنین (ع) مورد تهاجم قرار گرفت، این تهاجم، هم تهاجم خارجی بود، یعنی تهاجمی بود که از سوی بصره و شام به سوی حکومت امام علی (ع) صورت گرفت، بعد این تهاجم با دسیسه‌هایی که امویان و قریشیان مخالف سنت رسول اکرم (ص) انجام دادند، توانست در درون جامعه‌ای که به سوی حضرت تمایل داشت، نفوذ کند.

*چرا امام علی (ع) شرط آتش‌بس معاویه را پذیرفت

وی افزود: بنابراین آن‌ها به وسیله ایجاد ارتباط با عناصر ضعیف، به وسیله تشکیک در مشروعیت اقدامات حضرت امیر (ع) برخی را با تطمیع واداشتند که به نفع جبهه مرفه قریشی تلاش کنند و جامعه علوی را دچار آشفتگی کنند، علیرغم این دسیسه‌ها - چه توطئه‌هایی که به وسیله تحمیل جنگ‌های جمل و صفین و چه دسیسه‌هایی به وسیله اقدامات نیروهای ضعیف داخلی جبهه حضرت امیر (ع) صورت گرفت- امام علی (ع) با اقتدار بر همه آن‌ها فائق آمد و توانست جبهه داخلی را مستحکم نگه دارد و دسیسه‌های داخلی که به وسیله نهروانیان به اوج رسیده بود و جبهه جمل، طلحه و زبیر را سرکوب کند و جبهه معاویه را به کنترل درآورد.

اراکی با بیان اینکه حضرت امیر (ع) در تزریق عدالت بر جامعه موفق بود، تصریح کرد: امام احتیاج به فرصتی داشت که مجدداً یک بازسازی در جبهه داخلی صورت دهد، به همین خاطر ایشان آتش‌بس را با معاویه را پذیرفت تا بتواند جبهه داخل را مجدداً سازماندهی کند و همین کار هم انجام گرفت و در ‌‌نهایت این سازماندهی جبهه داخل به قیام سیدالشهدا علیه‌السلام منتهی شد.

*پیوند قرآن با اهل بیت در عالم تشریع با شهادت امام علی رقم خورد

وی در خصوص عجین شدن شب‌های قدر با نام امیرالمؤمنین (ع)، اظهار داشت: ما به سر این نظم‌هایی که در عالم خلقت وجود دارد، آشنا نیستیم، همان‌گونه که بین شب قدر و شب نزول قرآن گره‌ای وجود دارد، بین شب قدر و امیرالمؤمنین (ع)، بلکه بین همه ائمه اطهار این گره وجود دارد و تقدیرات الهی همین بوده است که شهادت حضرت امیر در شب‌های قدر و شب‌های نزول قرآن اتفاق بیفتد تا گره‌ای که در عالم تکوین بین قرآن، اهل‌بیت (ع) و امیرالمؤمنین (ع) وجود داشت، در عالم تشریع (حوزه فعالیت‏های اختیاری بشر) هم مستحکم‌ شود تا در خاطره و یاد مردم حق‌جوی این گره و ارتباط هم‌چنان روز به روز آشکار‌تر شود.

مؤسس مرکز اسلامی انگلیس شهادت امام علی را در ایام شب قدر عامل روشنگری دل‌ها و شناخت لازم همه نسل‌ها دانست و خاطرنشان کرد: این تلاقی برای این است که مسلمانان بدانند نه قرآن قابل جدا شدن از اهل بیت علیهم‌السلام است و نه اهل بیت علیهم السلام قابل جدا شدن از قرآن است «و أنّهما لن یفترقا حتَّی یردا علی الحوض».

وی در خصوص فلسفه نزول سوره «قدر»، بیان داشت: شب قدر، شب برنامه‌ریزی است، موضوع ارتباط با امام در این شب مطرح است که امام عهده‌دار نظارت بر اجرا و اوضاع اجرای این برنامه‌ریزی است، لذا این برنامه‌ریزی در عالم خلقت زیر نظر امام و خلیفه خدا انجام می‌شود که با عرضه آن بر امام صورت می‌گیرد، «تَنَزَّلُ الْمَلَائِکَةُ وَالرُّوحُ» باید توجه داشت که نزول ملائکه و روح بر امام است تا برنامه‌ریزی‌های یک ساله بشر را خدمت امام عرضه کنند.

*شب قدر، شبی که برنامه سالانه بشر بر امام عرضه می‌شود

اراکی با اشاره به آیه‌ای از قرآن درباره عرضه شدن برنامه عذاب قوم لوط توسط فرشتگان الهی بر حضرت ابراهیم (ع) ابراز داشت: فرشتگان گزارش کار را بر ابراهیم خلیل الله عرضه کردند، چرا که ایشان، امام آن زمان بود و چون این حادثه قرار بود اتفاق بیفتد، به ابراهیم نبی (ع) گزارش دادند، لذا اهمیت شب قدر از این ناحیه است که شب برنامه‌ریزی است.

وی با اشاره به اینکه باید در شب‌ قدر مردم و همه اهل یقین و ایمان در بهترین حال باشند، افزود: چرا که در بهترین حالشان، ظرفیت خود را با عبادات، اتصال به اوامر الهی، قرائت قرآن و با اعمالی که در شب قدر وارد شده است، بالا ببرند، آن برنامه‌ای که قرار است برای یک سال آن‌ها تصویب و اجرا شود، اگر برنامه‌ای را خدا برای بنده‌ای مقرر کرده باشد، ولی بنده خدا در شب قدر از خدا بخواهد، آن برنامه را به شکل بهتری تغییر دهد، این کار انجام خواهد گرفت، لذا توصیه شده است که با غنیمت شمردن فرصت‌ها در شب‌های قدر، لحظه‌ای از لحظات شب‌های قدر را به بطالت و کارهای بیهوده تلف نکنند و از همه ظرفیت‌ها برای جلب نظر‌ الهی در شب‌های قدر بهره گیرند.

مناظره آیت الله حسینی قزوینی با مولوی ملازاده

مناظره آیت الله حسینی قزوینی

با مولوی ملازاده

«امامت و خلافت»

سلسله مناظرات آیت الله حسینی قزوینی در دفاع از حریم تشیع


مقدمه

تاریخ شیعه از دیر زمان شاهد حضور عالمان و اندیشوران بزرگ شیعه در میدان دفاع و پشتیبانی از میراث گران قدر اعتقادی شیعی بوده تا آنجا که آثار علمی محکم و استواری در این زمینه به یادگار گذاشته‌اند؛ همانند: علامه ذوفنون، شیخ مفید در آثار ماندگارش الافصاح فى الامامیه و المسائل و نیز سید مرتضی (م436) دیگر مدافع، کتاب الشافی فى الإمامة را در نقد و تحلیل علمی کتاب المغنی نوشته قاضی القضاة عبدالجبار (م415) می‌نویسد.

و دانشمند بلندآوازه شیعه علامه حلیe کتاب «منهاج الکرامه» و قاضی نورالله تستری کتاب الصوارم المهرقه و میرحامد حسین کتاب عبقات الانوار را در برابر نویسنده‌های ضد شیعی می‌نویسند.

و علامه امینی در کتاب الغدیر بی‌مانندش رسوایی بدخواهان شیعه را به اثبات می‌رساند و دانشمندان دیگر شیعه نیز هر کدام به دفاع از حریم تشیع کتاب مناظرات و پاسخ به شبهات اهل سنت تدوین می‌کنند.

آنچه در این نوشتار می‌خوانید مناظره استاد حضرت آیت الله دکتر سید محمد حسینی قزوینی با آقای ملازاده از روحانیون و مولوی‌های اهل سنت است که در تاریخ 15/4/1385هـ.ش صورت گرفته و به طور زنده از شبکه جهانی سلام پخش گردیده است.

استاد حسینی قزوینی در این مناظره با استدلال‌های قوی و ارائه مدارکی مستند از کتاب‌های شیعه و سنی حقانیت شیعه را ثابت و به گفتار بی‌اساس وهابیت و اهل سنت خط بطلان کشیده است.

از ویژگی‌های این اثر، داستانی بودن متن و نیز حفظ کامل مناظره است که به حلاوت کتاب افزوده است.

موسسه تحقیقاتی حضرت ولیعصر(عج)

علی روح اللهی


امامت و خلافت

حجت الاسلام و المسلمین محمد هدایتی، مدیر مسئول شبکه سلام به عنوان مجری، آغاز سخن کرده و گفتند:

خدمت استاد محترم آقای دکتر حسینی قزوینی سلام عرض می‌کنم و سؤالاتی که از برنامه قبل مانده بود خدمت شما می‌پرسم، تا ارتباطمان با آقای ملازاده برقرار شود.

اگر حضرت علی(ع) با خلفای سه گانه مشکلی داشتند، چرا اسم فرزندان خود را ابوبکر و عمر و عثمان گذاشتند؟

امام علی(ع) و انتخاب نام فرزندان

* استاد حسینی قزوینی:

برای اینکه قضیه مقداری روشن بشود، توضیحاتی می‌دهم:

هنگام شهادت امیرالمؤمنین(ع)، ایشان 4 همسر داشتند: أمامه بنت ابی العاص، لیلا بنت مسعود، اسماء بنت عمیس و أم‌البنین.

از میان فرزندانی که آقا امیرالمؤمنین(ع) داشتند، یکی به نام عمر بود که از ام‌حبیب بنت ربیعه و یک فرزند دیگر به نام عثمان بود که برادر حضرت عباس(ع) از ام‌البنین، و یک فرزند دیگری به نام ابوبکر داشتند که برادر علی اکبر از لیلا بنت مسعود بود. امروز وهابی‌ها و برادران اهل سنت در اینترنت یا در کتاب‌ها و حتی در جزواتی که در داخل کشور پخش می‌کنند، خیلی روی این قضیه مانور می‌دهند.

این نامگذاری فرزندان امیرالمؤمنین(ع) را به نام سه خلیفه، دلیل رابطه حسنه میان امیرالمؤمنین(ع) و خلفای سه گانه می‌دانند. در اینجا من به صورت اجمالی نکاتی را عرض می‌کنم و آنگاه به صورت مفصل بحث می‌کنم.

آری! یکی از فرزندان امیرالمؤمنین(ع)، عمر بود و از ام‌حبیب بنت ربیعه که با حضرت رقیه، دوقلو بودند که ابن حجر عسقلانی و مزی و ذهبی و ابن کثیر می‌گویند که این آخرین فرزند آقا امیرالمؤمنین(ع) بوده است.[1]

بحث است که چطور آقا امیرالمؤمنین(ع) این را به نام عمر نامگذاری کرد. ما در پاسخ، توجه عزیزانی که روی این قضیه مانور می‌دهند، به عبارتی که آقای بلاذری از شخصیت‌های طراز اول اهل سنت است جلب می‌کنیم که در کتاب انساب الاشراف می‌گوید: این فرزند آقا امیرالمؤمنین(ع) که به دنیا آمد، خلیفه دوم گفت که اگر اجازه بدهید، نامگذاری این فرزند به من محول شود، آقا امیرالمؤمنین(ع) هم جوابی ندادند.[2]

ابن حجر عسقلانی هم می‌نویسد: «وکان عمر بن الخطاب سمى عمر بن علی باسمه.»[3] «عمر بن خطاب این فرزند امیرالمؤمنین(ع) را به نام خودش نامگذاری کرد.»

در تاریخ ابن عساکر نقل شده که این قضیه را از نوه عمر بن علی بن ابیطالب، آقای عیسی بن عبد الله بن محمد بن عمر سؤال شد: چطور امیرالمؤمنین(ع) جد شما را به نام عمر نامگذاری کرد؟ ایشان در پاسخ گفت: جدم حضرت علی(ع) فرزندی به دنیا آورد و به تقاضای خلیفه دوم، نام او عمر نهاده شده.[4]

پس این قضیه روشن شد که نامگذاری این فرزند، توسط خود خلیفه دوم صورت گرفته است. البته در تاریخ داریم که خلیفه دوم در دوران خلافتش، اسامی فرزندان مردم را جابجا می‌کردند. مثلاً ابن اثیر در اسد الغابه و ابن حجر در الاصابه دارد که در رابطه با ابراهیم بن حارث، عمر گفت: که چرا نامت را ابراهیم گذاشته‌ای؟ نامت را عبد الرحمان بگذار. وقتی نام انبیاء را تغییر می‌دادند، خلیفه دوم اسم ابراهیم بن حارث را، عبد الرحمن بن حارث گذاشت.[5]

در رابطه با طحیل بن رباح است که خلیفه دوم گفت: من از نام طحیل خوشم نمی‌آید و نامت را خالد بگذار.[6]

با اینکه روایت داریم بر نهی نامگذاری بر نام خالد.[7]

نام پدر مفروق، اجدع بود و خلیفه دوم گفت: من از این نام خوشم نمی‌آید و نامت را عبدالرحمن بگذار.[8]

در رابطه با قلیل بن صلت گفت: اسم خوبی نیست و به جای او کثیر بگذار.[9]

اینها نشان می‌دهد که خلیفه دوم در محدوده خانوادگی مردم هم دخالت می‌کرد و به نظر می‌رسد که این خلاف شأن یک حاکم اسلامی است که در این طور قضایا دخالت کند. بلی! اگر اسم فردی به نام بتی یا شبیه آن بود، جا داشت که آن اسم تغییر یابد ولی تغییر ابراهیم که نام پیامبر است، اخلاقا و عرفا و عقلا، قابل پذیرش نیست. حالا سؤال این است که چرا امیرالمؤمنین(ع) به این کار خلیفه دوم اعتراض نکرد و یا در برابر آن مقاومت ننمود؟

اگر تاریخ را نگاه کنید، می‌بینید که یکی از ویژگی‌های جناب خلیفه دوم این بود که یک شلاقی دستش بود و با این شلاق، هر کسی که اراده می‌کرد، مورد ضرب و شتم قرار می‌داد.

شعبی از علمای و فقهای بزرگ اهل سنت که می‌گوید: «کانت درة عمر أهیب من سیف الحجاج.»[10] «شلاق عمر از شمشیر حجاج بن یوسف هم ترسناک‌تر بوده است.»

ابوهریره که تقریباً مفصل‌ترین روایات اهل سنت به ایشان برمی‌گردد می‌گوید: «لقد حدثتکم بأحادیث لو حدثت بها زمن عمر بن الخطاب لضربنی عمر بالدرة.»[11] «این روایاتی که الان نقل می‌کنم، اگر زمان عمر نقل می‌کردم، مرا با شلاق مورد ضرب قرار می‌داد.»

یا کسانی که بعد از نماز عصر نماز می‌خواندند، آنها را مورد ضرب و شتم قرار می‌داد و داستان مفصلی دارد و افراد متعددی را به این جرم مورد ضرب و شتم قرار می‌داد.[12]

چیز جالبی که من در این زمینه عرض کنم، خود ابن عبد البر از ابن عباس نقل می‌کند که گفته است: «مکثت سنتین أرید أن أسأل عمر بن الخطاب عن حدیث ما منعنی منه إلا هیبته حتى تخلف فی حج أو عمرة فی الأراک الذی ببطن مر الظهران لحاجته فلما جاء و خلوت به قلت یا أمیر المؤمنین إنی أرید أن أسألک عن حدیث منذ سنتین ما یمنعنی إلا هیبة لکَ. قال: فلا تفعل إذا أردت أن تسأل فسلنی! فإن کان منه عندی علم أخبرتک و إلا قلت لا أعلم فسألت من یعلم. قلت: من المرأتان اللتان ذکرهما أنهما تظاهرتا على رسول الله صلى الله علیه و سلم؟ قال: عائشة و حفصة.»[13] «من دو سال بود می‌خواستم یک جمله‌ای را از خلیفه دوم سؤال کنم، ولی از او می‌ترسیدم. تا اینکه در ایام حج، جای خلوتی پیدا کردم و گفتم که می‌ترسم از تو سؤال کنم. گفت: بگو. گفت: در این آیه شریفه که نسبت به دو زن پیامبر اکرم(ص) می‌گوید، که علیه حضرت توطئه کردند، چه کسانی هستند؟ گفت: عایشه و حفصه.»

ابن عباس با آن عظمت می‌گوید من از خلیفه دوم می‌ترسیدم.

در خود صحیح مسلم است که ابو موسی اشعری روایتی را نقل کرد و عمر بن خطاب بر او سختگیری کرد و گفت: اگر بر این سخن خود گواهی نیاوری تو را شلاق می‌زنم، در ذیل روایت دارد که اُبیّ بن کعب برگشت گفت: «یا بن الخطاب لا تکونن عذابا علی اصحاب رسول الله.»[14] «بر اصحاب پیامبر اکرم(ص) مایه عذاب نباش.»

در رابطه با ابوبکر هم بگویم که، ابوبکر نام نیست بلکه کنیه است و او برادر حضرت علی اکبر، از لیلای بنت مسعود بوده است. آنچه که مطرح است، نامگذاری بدست پدر و مادر است، ولی کنیه به دست پدر و مادر نیست و توسط مردم و جامعه یا به مناسبت‌های مختلف این کنیه انتخاب می‌شود.

در رابطه با عثمان هم آقای ابوالفرج اصفهانی از علمای بزرگ اهل ست در مقاتل الطالبیین دارد که خود امیرالمؤمنین(ع) می‌گوید: «انما سمیته باسم اخی عثمان بن مظعون.»[15] «من نام عثمان را به خاطر علاقه‌ای که به برادرم عثمان بن مظعون داشتم نام فرزندم را عثمان نهادم.»

پاسخ دیگر در نامگذاری این فرزندان به نام خلفای سه گانه، این است که این اسامی در آن عصر از نام‌های مرسومی بوده و بسیاری از صحابه پیامبر اکرم(ص) و صحابه ائمه(علیهم السلام) به نام ابوبکر و عمر و عثمان بوده است و امیرالمؤمنین(ع) هم از این جهت فرزندان خود را به اسامی نامگذاری فرموده است و هیچ دلیلی نیست که مثلاً خلیفه دوم نامشان عمر است، امیرالمؤمنین(ع) روی علاقه خود این نام را انتخاب کرده باشند.

من در یکی از جلساتم عرض کردم که اگر در زمان شاه، یکی اسم فرزندش را محمد رضا می‌گذاشت، این دلیلی نبود که ایشان از شاه خوشش می‌آید و بچه‌هاش را همنام او قرار داده باشد، محمد رضا اسم مرسوم و مورد توجه مردم بوده است. پس اینها هیچ ارتباطی به روابط حسنه‌ای آقا امیرالمؤمنین(ع) با خلفای سه‌گانه ندارد.

بقیه صحبت بماند به جلسات آینده إن شاء الله.

* مولوی ملازاده[16]:

ما به عنوان سواد اعظم مسلمین جهان، از روزی که پیامبر اکرم(ص) فوت کرد، یاران او که معجزه دوم پیامبر اکرم(ص) هستند، آنها را با اهل بیت پیامبر اکرم (ص)یکجا و یکدل و یک مرام و یک عقیده و یک دین می‌بینیم؛ ولی شما نظر دیگری دارید و خودتان بیشتر توضیح خواهید داد. اما این نگرش به امامت که به نظر شما، تِلو نبوت است و بلکه بالاتر از نبوت است، در نظر ما ـ با احترام به شما و شنوندگان محترم ـ یکی از بزرگترین توطئه‌هایی است که علیه اسلام و حتی علیه تشیع صورت گرفته است. برای اینکه مفهوم امامت در این صورت موجود در میان امامیه اثنی عشریه، هیچ سند درستی، نه در کتاب خدا و نه در سنت رسول الله(ص) ندارد. بلکه اولین کسی که این موضوع را به این معنا و مفهوم در اسلام مطرح کرد، خاخامی بود که تظاهر به اسلام می‌کرد به نام عبدالله بن سبأ که از یهودیان یمن بود و اولین کسی بود که امامت به معنای وصایت از پیامبر اکرم(ص) را مطرح کرد و سابقاً هم وقتی یهودی مذهب بود، راجع به هارون و آل هارون آن را گفته بود و بعد آمد در اسلام این را مطرح کرد. وقتی که این غلو و افراط را مولای متقیان حضرت علی بن ابیطالب (کرم الله وجه) شنید، او را محاکمه کرد و کسانی را که این گفته برایشان ثابت شد، گفت: «لما رأیت الأمر أمرا منکرا، أججت ناری.»[17] «وقتی این منکر بزرگ و غلو و افراط را دید، آنها را محاکمه کرد.»

اما چون عبدالله بن سبأ، مانند یک مار و روباه بود و برای خودش ثابت نشده بود، او را به یمن تبعید کرد.

این موضوع را فعلاً کنار می‌گذاریم. اما اولین کسی که این موضوع را علنی کرد و مخالفان این موضوع را دستگیر کرد، این شخص بود و هم اهل سنت و هم بسیاری از برادران شیعه ما اعتراف می‌کنند از جمله آقای کشی از علمای رجال در رجال کشی، ص108، نوبختی در فرق الشیعه، ص2 و... اینها متفق‌اند بر اینکه این آقا یهودی الاصل بود و یوشع بن نون را وصی موسی می‌دانست، وقتی تظاهر به اسلام کرد، راجع به حضرت علی همین حرف را زد. یعنی همان توطئه قدیمی که مسیحیت را به ویرانگری کشاند، همان به وسیله او در اسلام تجدید بنا شد و دوباره همان خطوط پیاده شد.

ابن بابویه قمی وقتی در قرن 4 عقائد شیعه را می‌نویسد، این موضوع را مطرح می‌کند که آنها معتقدند هر پیامبری وصی دارد و          وصی  پیامبر اکرم(ص)، حضرت علی و تعداد اوصیاء را ذکر می‌کند و آقای مجلسی هم همچنین، تا الان.

ولی وقتی به مفهوم امامت نگاه می‌کنیم، همان طوری که کاشف الغطاء در اصل الشیعه و اصولها می‌گوید حتی معاصرین، این اعتقادات که سابقاً از اعتقادات غلات و افراطیون بوده است، امام جعفر صادق(ع) آنها را لعنت می‌کرده است.

این اعتقادات الان ضروریات دین و مذهب شده است و از اینجاست که امام صادق می‌گوید: غلات از یهود و نصارا هم بدترند.

آنچه را که از غلو و افراط و تندروی بوده است، ائمه اهل بیت و ائمه اهل سنت که بر ضدش بودند، امروزه جزء ضروریات مذهب امامیه اثنا عشریه شده است.

الان، امامت منصبی الهی مانند نبوت شده است. همچنانکه خداوند متعال برای نبوت و رسالت، پیامبرانی را بر می‌گزیند، برای امامت هم افرادی را بر می‌گزیند.

پس مفهوم امامت همان مفهوم نبوت است (در نظر شیعه) و ادعای نبوت نکردن بر آنها، به قول آقای قلمداران - دانشمند شهیر قم، که این اعتقادات را خودش از آن دست برداشت - یک تعارف بیش نیست.

وقتی که خداوند، انبیاء خودش را بر می‌گزیند و امامت هم شبه نبوت است و امام همان نبی است، تا حدی که مجلسی می‌گوید: استنباط فرق بین امام و نبی، خالی از اشکال نیست و ما فقط بخاطر رعایت پیامبر اکرم(ص) می‌گوییم که آنها نبی نیستند و الا ما هیچ فرقی قائل نیستیم.[18]

این مفهومشان در امامت است. در نقدش همین کافی است که در کتاب خدا، یک آیه صریح و روشن و واضح درباره‌اش نیست. مسئله امامت نه اینکه از اصول دین نیست، بلکه از احکام عادی دین است که به خلیفه دوم مسلمین واگذار شده است.

 اما راجع به اینکه چطوری حکومت را خودشان انتخاب کنند:      «وَ أَمْرُهُمْ شُورَى بَینَهُمْ.»[19] [و کارهایشان به صورت مشورت در میان آنهاست.]

پس از اصول دین نیست، و اگر از اصول دین بود، حتماً باید در قرآن می‌آمد، مانند وضو و حج و زکات و احکام فرعی بسیاری دیگر چه رسد به عقائد اصلی. وقتی امامت از اجل امور بود بعد از نبوت (سخن کاشف الغطاء) یا منصب الهی باشد مانند نبوت (در کتاب اصل الشیعه) یا بنا به گفته کلینی (کتاب کافی، ج1، ص175) از منصب نبوت بالاتر است، جزائری می‌گوید: امامت عامه از نبوت و رسالت هم بالاتر است.

چنین افراط و غلوهایی در اندیشه شیعۀ اولیه وجود نداشت. این افراط‌ها و غلوها بعدا آمده است و هیچ ربطی نه به اهل بیت دارد و نه به قرآن و نه به سنت؛ تا حدی که این اعتقاد چنان روی آنها تاثیر کرده که در حدیث پیامبر اکرم(ص) که بین فریقین متفق است، که می‌فرماید: «بنی الاسلام علی خمس: الصلاة و الزکاة و الصوم و الحج و الولایة.»[20]

شهادتین را انداخته‌اند و ولایت را جای آن گذاشته‌اند. مفهوم شهادتین که از ارکان اسلام است، انداخته‌اند کنار و مفهوم ولایت را جای آن گذاشته‌اند و از نبوت هم بالاتر برده‌اند.

شکی نیست که اینها ضلالت است و بر عدم صحت امامت، همین کافی است که سندی از قرآن ندارد و مبدأش در آغاز، سری و مخفی بود و بعداً عمومی‌تر شد و اینکه طرح سری و مخفی علیه قدرت مسلمین و خلافت بکار گرفته شد را بعداً عرض می‌کنم. اما همین کافی است که در قرآن آیۀ صریحی راجع به بسیاری از احکام وجود دارد، ولی راجع به امامت وجود ندارد و خود حضرت علی به امامت معتقد نبود؛ لذا منشأ خلافتش را مردمی می‌داند نه الهی. وقتی بر خلافت استنباط می‌کند، در نهج البلاغه می‌گوید: «إنه بایعنی القوم الذین بایعوا أبا بکر و عمر و عثمان فإن اجتمعوا علی رجل و سموه إماما.»[21] «با من قومی بیعت کردند که به ابوبکر و عمر بیعت کردند.»

* استاد حسینی قزوینی:

از برادرمان آقای ملازاده تشکر می‌کنیم که ادب اسلامی را در گفتگو رعایت کردند.

در رابطه با بحث امامت که ایشان گفتند در زمان خلیفه سوم توسط عبدالله بن سبأ صورت گرفته، و اینکه عبدالله بن سبأ وجود خارجی نداشته، بسیاری از علمای شیعه هم بر این باورند و هم علمای اهل سنت که همچنین چیزی نبوده است. و ما آن را افسانه‌ای بیش نمی‌دانیم.

[علمای شیعه که منکر وجود عبدالله سبا هستند

و آن را افسانه می‌‌دانند

از آنجایی که در وقت مناظره فرصتی نبود که نسبت به قضیه عبدالله سبا مطالب مفصلی بیان شود اینک جهت اطلاع خوانندگان گرامی اسامی شخصیت‌های بزرگ علمی شیعه و سنی که منکر وجود عبدالله سبا هستند و عقیده دارند که این شخصیت خرافی و افسانه‌ای بیش نیست بیان می‌شود.

1- کاشف الغطاء

فقیه فرزانه علامه کاشف الغطا می‌نویسد: «لیس من البعید رأی القائل: إن عبد الله بن سبأ، ومجنون بنی عامر، وأبا هلال، وأمثال هؤلاء الرجال أو الأبطال کلها أحادیث خرافة وضعها القصاصون وأرباب السَمْر والمُجُون.»[22] «بعید نیست این سخن را بپذیریم که برخی گفته‌اند: اشخاصی همچون عبد الله بن سبأ، مجنون بنی‌عامر، ابا هلال و دیگرانی از این قبیل، همه خرافات و افسانه‌هایی است که توسط قصّه‌سازان، رمّان‌نویسان و طنزپردازان ساخته و پرداخته شده است.»

2- علامه عسکریw

علامه سید مرتضی عسکری، که به شکل علمی و منطقی در کتاب خود «افسانه عبد الله بن سبأ» ثابت نموده که عبد الله بن سبأ ساخته سیف بن عمر دروغ‌گو است که این نقش خیالی را برای عبد الله بن سبأ در فتنه و شورش ضد خلیفه سوم ساخته است.

3- آیت الله خوئیw

آیت الله خوئی می‌نویسد: «إن أسطورة عبد الله بن سبأ وقصص مشاغباته الهائلة موضوعة مختلقة، اختلقها سیف بن عمر الوضاع الکذاب.»[23] «افسانه عبدالله بن سبأ و قصه‌های دروغین او ساخته‌ و پرداخته‌هایی بیش نیست که سیف بن عمر در پدید آوردن آن نقش داشته.»

4- علامه طباطبائی

علامه طباطبائی نیز در تفسیر المیزان می‌نویسد: «وأن هذه القصص هی من اختلاق شعیب وسیف، وهما من الکذّابین الوضّاعین المشهورین...، وقد قطع المحققون من أصحاب البحث أخیراً أن ابن السوداء هذا من الموضوعات الخرافیة التی لا أصل لها.»[24] «این داستان‌ها ساخته‌های شعیب و سیف بن عمر است که هر دوی آنها از دروغ‌گویان و جاعلان مشهور بوده‌اند... و محققان عصر اخیر در این نکته به قطع و یقین رسیده‌اند که ابن سودا از ساخته‌های دروغین و خرافی است که هیچ وجود خارجی ندارد.»

5- محمد جواد مغنیه

علامة محمد جواد مغنیه می‌نویسد: «هذا البطل الأسطوری هو عبد الله بن سبأ الذی اعتمد علیه کل من نسب إلى الشیعة ما لیس لهم به علم، وتکلم عنهم جهلاً وخطأ، ونفاقاً وافتراء»[25] «این فرد افسانه‌ای به نام عبدالله سبا که هر کس آمده از روی جهل، خطا، نفاق و یا افتراء به شیعه نسبت داده است و حال آن که شیعه خود از آن خبر ندارد.»

6- دکتر علی وردی

محقق جامعه شناس، دکتر علی وردی می‌گوید: «یخیل إلی أن حکایة ابن سبأ من أولها إلی آخرها کانت حکایة مقننة الحبک رائعة التصویر.»[26] «گمان برده می‌شود که داستان ابن سبأ از اول تا آخر آن داستانی بافتنی با صحنه‌های دل انگیز و جذاب باشد.»

7- دکتر کامل مصطفی

دکتر کامل مصطفى شیبی از جمله کسانی است که در کتاب «الصلة بین التصوف والتشیع» منکر وجود ابن سبأ شده و در این مورد دکتر وردی نیز با او موافقت نموده است.[27]

8 - عبد الله فیاض

عبد الله فیاض از محققان توانمند معاصر در کتاب «تاریخ الإمامیه وأسلافهم من الشیعه» گفته است: «یبدو أن ابن سبأ کان شخصیة إلی الخیال أقرب منها إلی الحقیقة»[28] «به نظر می‌رسد ابن سبأ شخصیتی است که به خیال نزدیک‌تر است تا به حقیقت

منکران شخصیت عبدالله بن سبأ از علمای اهل سنت

1- دکتر طه حسین

دکتر طه حسین یکی از محققان بلند آوزاه اهل سنت به شمار می‌رود می‌گوید: «أراد خصوم الشیعة أن یدخلوا فی أصول هذا المذهب عنصراً یهودیاً إمعاناً فی الکید لهم والنیل.» «دشمنان شیعه به خاطر مکر و نیرنگ خود علیه این مذهب داستان ابن سبا را در اصول آن وارد کرده و بر ضد آن‌ استفاده نموده‌اند؛ در ادامه می‌نویسد: اگر موضوع ابن سبا پایه و اساس تاریخی داشت باید آثار آن در جنگ معضل و پیچیده صفین به چشم می‌خورد و نیز اثری از آن در داستان حکمیت و به دنبال آن در جنگ خوارج ظاهر می‌شد اما می‌بینیم که از وی هیچ نامی در میان خوارج برده نشده است!»

تا آنجا که می‌گوید: «أمّا أنا فلا أعلل الأمرین إلا بعلّة واحدة، وهی أن ابن السوداء لم یکن إلا وهماً.»[29] «من هیچ علتی برای این دو موضوع (عدم حضور ابن سبا در جنگ صفین وخوارج) نمی‌یابم مگر یک علّت و آن این که ابن سوداء جز موجود وهمی و خیالی نیست.»

2- دکتر علی نشار

دکتر نشار متفکر اسلامی و از اساتید فلسفه اسلامی گفته است:      «و من المحتمل أن تکون شخصیة عبد الله بن سبأ شخصیة موضوعة أو أنّها رمزت إلی شخصیة ابن یاسر.»[30] «احتمال دارد که شخصیت عبد الله بن سبأ را شخصیتی جعلی و ساختگی و یا سنبل و نشانه‌ای برای شخصیت عمار یاسر باشد.»

3- دکتر حامد حفنی

وی از شخصیت‌های بارز علمی و دانشگاهی مصر می‌نویسد: «ولعل أعظم هذه الأخطاء التاریخیة التی أفلتت من زمام هؤلاء الباحثین وغم علیهم أمرها، فلم یفقهوها ویفطنوا إلیها، هذه المفتریات التی افتروها علی علماء الشیعة حین لفّقوا علیهم قصة عبد الله بن سبأ فیما لفّقوه من قصص.»[31] «شاید از بزرگ‌ترین خطاهای تاریخی اسفناک محققان و پژوهشگران این است که بدون آن که بفهمند و توجه داشته باشند، داستان‌هایی از عبدالله بن سبأ ساخته و تهمت‌هایی از این طریق به علمای شیعه نسبت داده‌اند.»

4- دکتر محمد کامل حسین

دکتر کامل پزشک، عالم و فیلسوف مصری، می‌گوید: «فقصة ابن سبأ فی مصر وأنه بثّ آراء التشیع بین المصریین هی أقرب إلی الخرافات منها إلی أی شیء آخر.»[32] «داستان ابن سبأ در مصر و این که او تفکرات شیعی را در میان مصری‌ها نشر داده، بیش از هر چیزی به خرافات شباهت دارد.»

5- دکتر عبد العزیز صالح هلابی

دکتر هلابی استاد تاریخ در دانشگاه ملک سعود می‌گوید: «والذی نخلص إلیه فی بحثنا هذا أن ابن سبأ شخصیة وهمیة لم یکن لها وجود.»[33] «در این تحقیقمان به این نتیجه می‌رسیم که ابن سبأ شخصیت وهمی و خیالی بوده و وجود خارجی نداشته است.»

6- دکتر سهیل زکار

دکتر سهیل محقق کتاب «المنتظم» ابن جوزی، گفته است: «أن ابن سبأ لم یوجد بالمرة بل هو شخصیة مخترعة.»[34] «ابن سبأ از ابتدا وجود نداشته و شخصیتی ساختگی است

7- احمد عباس صالح

وی که نویسنده و متفکر مصری است می‌نویسد: «وعبد الله بن سبأ شخص خرافی بغیر شک[35] «بدون شک عبد الله بن سبأ شخصیتی موهوم و خرافی است.»[36] ]

امامت و خلافت از دیدگاه قرآن

اما در پاسخ به اشکال آقای ملازاده درباره جایگاه امامت و خلافت در قرآن باید گفت: اگر ما به قرآن مراجعه کنیم، می‌بینیم که در قرآن اهمیت ویژه‌ای درباره امامت و خلافت مطرح شده است. خداوند نسبت به حضرت آدم(ع) می‌گوید: «إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً.»[37] [«من در روی زمین، جانشینی [= نماینده‌ای] قرار خواهم داد.]

یا در رابطه با حضرت داود(ع) می‌گوید: «یا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ.»[38] [ای داوود! ما تو را خلیفه و (نماینده خود) در زمین قرار دادیم.]

همانطوری که خداوند نسبت به حضرت ابراهیم(ع) دارد که: «وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَ یعْقُوبَ وَ کُلًّا جَعَلْنَا نَبِیا.»[39] [ما اسحاق و یعقوب را به او بخشیدیم؛ و هر یک را پیامبری (بزرگ) قرار دادیم!]

همین خدای عالم، وقتی نوبت به امامت می‌رسد، می‌گوید: «إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا.»[40] [«من تو را امام و پیشوای مردم قرار دادم!»]

یا اینکه حضرت موسی(ع) از خداوند تقاضا می‌کند: «وَ اجْعَلْ لِی وَزِیرًا مِنْ أَهْلِی * هَارُونَ أَخِی.»[41] [و وزیری از خاندانم برای من قرار ده... * برادرم هارون را!]

و خداوند می‌فرماید: «قَالَ قَدْ أُوتِیتَ سُؤْلَکَ یا مُوسَی.»[42] [فرمود: «ای موسی! آنچه را خواستی به تو داده شد.»]

پس بحث خلافت یا امامت، کلیاتش در قرآن کاملاً آمده است و نشان می‌دهد که جعل امام و خلیفه به دست خداست و ما برای این، روایات متعددی هم از سنت داریم که امامت و خلافت یک منصب الهی است و نه به دست پیامبر اکرم(ص) است و نه به دست مردم.

ابن حبان که از علمای بزرگ اهل سنت است، در کتاب الثقات، می‌گوید: وقتی رسول اکرم(ص) در اطراف مکه مشغول تبلیغ دین اسلام بود، قبیله بنی عامر آمدند و عرض کردند که یا رسول الله! ما حاضریم به تو ایمان بیاوریم ولی: «أیکون لنا الامر من بعدک؟ فقال رسول الله(ص) و سلم الامر إلی الله، یضعه حیث یشاء.»[43] «آیا می‌شود که خلافت و جانشینی بعد از تو، به عهده ما باشد؟ رسول اکرم(ص) فرمود: مسئله تعیین خلیفه و امام، به دست خداست و هر کس را که بخواهد امام و خلیفه قرار می‌دهد.»

همچنین در طبقات ابن سعد آمده: که رسول اکرم(ص) به هوذة بن علی حنفی نامه نوشت و او را به اسلام دعوت کرد ، وی در پاسخ گفت: من موقعیت مناسبی دارم و اگر بیایم از تو تبلیغ کنم، خیلی از مردم حرف مرا می‌پذیرند، من حاضرم با تو همکاری کنم، به شرط آنکه خلافت بعد از تو به عهده من باشد. رسول اکرم(ص) فرمود:   تعیین خلافت به دست من نیست و به دست خداوند است.[44]              در مورد غدیر خم، روایات متعدد در منابع شیعه و سنی داریم[45]           و در مورد آیه: «یا أَیهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیکَ مِنْ رَبِّکَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ.»[46] [ای پیامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، کاملاً (به مردم) برسان! و اگر نکنی، رسالت او را انجام نداده‌ای!]

در منابع و تفاسیر اهل سنت آمده از ابن مردویه و ابن عباس که می‌گوید: «کنا نقرأ فی زمن رسول الله «بلغ ما انزل الیک من ربک أن علیا مولی المؤمنین.»[47] «ما در زمان رسول اکرم(ص) این آیه این چنین می‌خواندیم: ای پیامبر به مردم برسان که علی مولای مؤمنین است.»

پس بحث اصول امامت، تعیینش به دست خداوند است و هم چنین قرآن بیان کرده که امامت به ظالمان نمی‌رسد: «إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَ مِنْ ذُرِّیتِی قَالَ لَا ینَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ.»[48] [« من تو را امام و پیشوای مردم قرار دادم!» ابراهیم عرض کرد: «از دودمان من (نیز امامانی قرار بده!)» خداوند فرمود: «پیمان من، به ستمکاران نمی­رسد! (و تنها آن دسته از فرزندان پاک و معصومت،‌ شایسته این مقامند).»]

پس معلوم شد کلیات امامت در قرآن آمده است، همانطور که کلیات نماز در قرآن آمده است. ولی کیفیت نماز مانند این که نماز صبح دو رکعت و نماز عصر چهار رکعت است، در قرآن تعیین نشده، نسبت به خلافت هم این چنین است. اما کلیات امامت و حتی تفصیل آن نیز از زبان رسول خدا(ص) بیان شده است. ایشان می‌فرمایند: «خلفائی بعدی اثنا عشر.»[49] «12 نفر خلیفه بعد از من خواهند آمد.»

مسئله دیگر، ما می‌بینیم که نبی مکرم(ص) در سال سوم هجرت بعد از نزول آیه: «وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ.»[50] [و خویشاوندان نزدیکت را انذار کن!]

چهل نفر از سران قریش را دعوت می‌کند، در همانجا بحث خلافت بعد از خویش را مطرح می‌کند و می‌فرماید: «إنّ هذا أخى ووصیی وخلیفتی فیکم فاسمعوا له وأطیعوا»[51] «این علی برادر، وصی و جانشین من در میان شما هست از او پیروی نموده و اطاعت کنید.»

ایشان که می‌گوید بحث خلافت اصلاً مطرح نبوده، این حدیث مربوط به سال سوم هجرت است.

ابن جریر طبری بنا به نقل متقی هندی در کنز العمال، ج13، ص128 می‌گوید روایت صحیح است. هیثمی در مجمع الزوائد، ج8، ص302 می‌گوید روایت صحیح است. ابوجعفر اسکافی، بنابر نقل ابن ابی الحدید، در شرح نهج البلاغه، ج13، ص243 می‌گوید صحیح است. حاکم نیشابوری در مستدرک الصحیحین، ج3، ص132 می‌گوید صحیح است و ده‌ها افراد دیگر صحت این قضیه را قبول دارند.

همچنین قضیه حدیث ولایت در مسئله یمن که برخی از صحابه آمدند پیش رسول اکرم(ص) از آقا امیرالمؤمنین(ع) سعایت کردند و رسول اکرم(ص) فرمود: «علی منی وأنا من علی، وعلی ولی کل مؤمن بعدی.»[52] «این علی، ولی هر مؤمن بعد از من است.» این قضیه برای سال دهم یا هشتم هجرت است و ربطی به خلافت عثمان و عبدالله بن سبأ ندارد. حاکم نیشابوری درباره این حدیث می‌گوید: «هذا حدیث صحیح علی شرط مسلم.»[53] «این حدیث صحیح السند است بنابه شرائط مسلم در کتاب صحیح خود.» «کلمه «ولی» هم مولا نیست که بگویند به معنای اولی بالامر آمده است یا نیامده.»[54]

قضیه حدیث ثقلین، حتی در صحیح مسلم آمده که پیامبر اکرم(ص) آمد اهل بیت(علیهم السلام) را قرین و عدیل قرآن قرار داده است:

«وَأَنَا تَارِکٌ فِیکُمْ ثَقَلَینِ أَوَّلُهُمَا کِتَابُ اللَّهِ ... وَأَهْلُ بَیتِی.»[55]

«من در میان شما در ثقل عظیم را گذاشتم اول آن کتاب خدا ... و اهل بیت من.»

[و در نقل ترمذی آمده که رسول اکرم(ص) فرمود: «إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمْ مَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِ لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِی أَحَدُهُمَا أَعْظَمُ مِنْ الْآخَرِ کِتَابُ اللَّهِ حَبْلٌ مَمْدُودٌ مِنْ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ وَعِتْرَتِی أَهْلُ بَیتِی وَلَنْ یتَفَرَّقَا حَتَّى یرِدَا عَلَی الْحَوْضَ فَانْظُرُوا کَیفَ تَخْلُفُونِی فِیهِمَا[56] «من در میان چیزی قرار می‌دهم که اگر به آن عمل کنید هیچگاه گمراه نخواهید شد یکی از آنها کتاب خدا و دیگری عترت و اهل بیت هست و این دو از همدیگر جدا شدنی نیستند تا در کنار حوض کوثر به من ملحق شوند بنگرید با این دو چگونه برخورد می‌خورید؟»]

یا قضیه حدیث طیر که پیامبر اکرم(ص) فرمود: «اللَّهمّ ائْتنی بأَحبّ خلقک إلیک یأکل معی، فجاء علی بن أبی طالب رضی اللَّهُ تعالى عنه»[57] «خدایا کسی که محبوب‌ترین خلق در نزد تو است برسان تا با من هم‌غذا شود و همراه من از این مرغ بریان بخورد، و به دنبال این دعا حضرت علی(ع) آمد.»

حدیث منزلت را هم، اهل سنت صراحت دارند که روایت صحیح است.[58]

در قضیه غدیر خم که در یک مجمع و همایش یکصد هزار نفری، آقا رسول اکرم(ص) آمد و با آن مقدماتی که فراهم کرد در آنجا، اشاره کرد بر اینکه حضرت علی(ع) بعد از من مولای هر مؤمن و اولای به نفس هر مؤمن است، و سه شبانه روز مردم آمدند به امیرالمؤمنین(ع) تبریک گفتند و پیشاپیش این تبریک گویان، آقای ابوبکر و عمر بودند که گفتند: «هنیئا لک یابن ابیطالب، اصبحت مولای و مولی کل مؤمن و مؤمنة.»[59] «ای پسر ابوطالب بر تو مبارک باد، مولای من و مولای هر مؤمن و مؤمنه هستی.» حسان بن ثابت هم بلند شد و شعری را انشاء کرد.

و ده‌ها قضایای دیگر که در تاریخ در طول این 23 سال ثبت شده که بالاترین و مهمترین دغدغه نبی مکرم(ص)، بحث خلافت بعد از خویش بوده است. من نمی‌دانم آیا عزیزان به این توجه دارند که وقتی می‌گویند پیامبر اکرم(ص) خلیفه معین نکرد و بحث وصایت در اسلام نبوده؛ به نظر من ایشان از خیلی قضایای تاریخی خبر ندارند و روایات متعدد داریم در منابع اهل سنت که: «اِنّ لکل نبى وصیى و وارث و أنّ علیاً وصیى و وارثى.»[60] «هر پیامبری جانشین و وارثی داشته است و علی بن ابیطالب(ع) وصی من است.» وقال المبرد فی الکامل بعد نقله أبیاتاً للکمیت یذکر فیها لقب الوصی لعلی(ع): «قوله الوصی، فهذا شیء کانوا یقولونه ویکثرون فیه.»[61] «مبرد از بنیانگذاران ادبیات عرب بعد از نقل اشعاری از کمیت می­نویسد: کلمه وصی، لقب علی(ع) است و این لقب را در حق علی زیاد به کار می­برند.»

حوادث بعد از رحلت پیامبر اکرم(ص)

* مجری:

من یک سؤال دارم و لطف کنید هر دو نفر جواب بدهید:

بعد از رحلت یا شهادت پیامبر اکرم(ص)، چه اتفاقی افتاد؟ این واقعیت تاریخی را توضیح بدهید. در تاریخ دروغ بسیار می‌نویسند. ما می‌خواهیم که بینندگان بدانند واقعاً بعد از پیامبر اکرم(ص)، در خصوص امامت و خلافت چه اتفاقی افتاد؟

* مولوی ملازاده:

عبدالله بن سبأ را اهل سنت و شیعه و مستشرقین او را قبول دارند؛ ابن قتیبه، طبری، ابن عبد ربه، اشعری، ابن حبان، ابن قدامه مقدسی، خطیب بغدادی، ابن حزم آندلسی، شهرستانی و ابن عساکر و... و همچنین از شیعیان: قمی، نوبختی، کشی، صدوق، ابن ابی الحدید، جزائری، مامقانی و... همه عبدالله بن سبأ قبول دارند. فقط اخیراً آقای علامه عسگری آمده چیزی نوشته که در آن هم تحقیق کرده و قبول ندارد. اما در بحث علمی و تاریخی، کسی نمی‌تواند آن را انکار کند؛ وجود نداشتنش یک بازی است.[62]

اما اتفاق بعد از پیامبر اکرم، پیامبر(ص) قبلاً فرموده بود: «یأبی الله و المؤمنون الا ابابکر.»[63] یا اینکه او را به جای خود، در نماز جماعت نشاند. مردم گفتند که وقتی پیامبر اکرم(ص) او را بر دین ما انتخاب کرده است، چطور او را بر دنیای خود انتخاب نکنیم.

این چیزهایی که شما گفتید، بحث کلی است و همچنین در امت‌های قبلی بوده است و ربطی به اسلام ندارد. شما می‌گویید: «وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یهْدُونَ بِأَمْرِنَا...»[64] [و آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما، (مردم را) هدایت می‌‌کردند...]

«وَ جَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَ الْخَنَازِیرَ وَ عَبَدَ الطَّاغُوتَ.»[65] [و از آنها، میمون‌ها و خوک‌هایی قرار داده، و پرستش بت کرده‌اند.]

اینها جعل تکوینی است نه تشریعی. یعنی قراردادی است و هیچ ربطی به بعد از اسلام ندارد. ولی بعد از پیامبر اکرم(ص)، بهترین اتفاق ممکن افتاد.

همچنان که پیامبر اکرم(ص) پیش بینی کرده بود! مردم و مؤمنان و خدا، جز ابوبکر را نمی‌پذیرند و مؤمنان به تقدیر الهی ابوبکر را انتخاب کردند! و اتفاقاً خود حضرت علی (کرم الله وجه) خیلی روشن و واضح، به اتفاق شیعه و سنی، قدیم و جدید، همچنان که در کتاب الغارات، ج1، ص306 وقتی بیعت ابوبکر صدیق را نقل می‌کند، می‌گوید: «فمشیت عند ذلک إلی أبی بکر فبایعته و نهضت فی تلک الأحداث حتی زاغ الباطل و زهق و کانت کلمة الله هی العلیا و لو کره الکافرون.» «وقتی من با ابوبکر بیعت کردم، باطل از بین رفت و کلمۀ الهی برتر است هر چند کافران دوست نداشته باشند.»

«فتولی أبوبکر تلک الأمور فیسر و شدد و قارب و اقتصد، فصحبته مناصحا و أطعته فیها أطاع الله فیه جاهدا.» «ابوبکر متولی امور شد... من به عنوان یک ناصح، یار او بودم. در جایی که مطیع خدا بود، من هم تابع او بودم.»

و ده‌ها مورد متعدد دیگر از این‌ها موجود است در جای دیگر می‌گوید: «إن المسلمین من بعده استخلفوا امرأین منهم صالحین عملا بالکتاب و أحسنا السیرة و لم یتعدیا السنة ثم توفاهما الله فرحمهما الله.»[66] «مسلمانان بعد از پیامبر اکرم(ص) دو مرد نیک را جانشین او قرار دادند. هر دوی آنها به کتاب و سنت عمل کردند و نیک سیرت بودند و از سنت تجاوز نکردند. خداوند هم آنها را وفات داد.»

خود حضرت علی می‌گوید: بعد از پیامبر اکرم(ص) مؤمنین شخصی را انتخاب کردند و تعریف و تمجیدشان می‌کند.

ولی در رد سخنان آقای قزوینی که بنده را متهم به بی‌خبری از تاریخ می‌کند، همین کافی است که خود حضرت علی وقتی ابن عباس به او گفت که برویم از پیامبر اکرم(ص) سؤال کنیم که ما در آن حقی داریم، گفت: «والله لئن سألناها رسول الله فمنعناها لا یعطیناها الناس أبدا.»[67] «اگر ما این سؤال را از رسول اکرم(ص) بپرسیم، اگر ما را منع کند، هرگز به ما نخواهند داد.»

* استاد حسینی قزوینی:

روایت‌هایی که شما آوردید، هیچ کدام سند درستی ندارد بر عکس ادعای شما، مهمترین موضوع این است که یاران پیامبر اکرم(ص) معجزه بعد از پیامبر اکرم(ص) را انجام دادند، بدون اینکه در مورد خلافت اختلاف بکنند.

نکته‌ای را که عزیزمان گفتند: «وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یهْدُونَ بِأَمْرِنَا ...»[68] [و آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما، (مردم را) هدایت می‌کردند...]

جعل تکوینی است، ظاهراً کم لطفی کرده‌اند، وقتی خداوند نسبت به حضرت ابراهیم(ع) می‌گوید: «قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا.»[69] [خداوند به او فرمود: «من تو را امام و پیشوای مردم قرار دادم!»]

اگر ما این را جعل تکوینی بگیریم، باید بگوییم: «و علی الاسلام السلام.»

اما در رابطه با این تعابیری که ایشان اشاره کردند و نماز خواندن ابوبکر در جای پیامبر اکرم(ص)، را به عنوان یک دلیل برای صحت خلافت ابوبکر بیان کردند! از ایشان سؤال می‌کنم که اگر واقعاً این مسئله نماز خواندن ابوبکر دلیل بر مشروعیت خلافت وی بود، چرا در سقیفه که آن همه سر و صدا کردند و داد و بی‌داد راه انداختند          -  حتی سعد بن عباده زیر دست و پا داشت له می‌شد[70] ـ  هیچ یک از مهاجرین و انصار نگفتند که پیامبر اکرم(ص) فرموده که: «یابی الله و المؤمنون الا ابابکر.»[71]

چرا این را در آنجا اشاره نکردند؟ اگر واقعاً دلیل بود، باید آنجا اشاره می‌شد!

اما روایاتی را که آقای ملازاده، از کتاب الغارات آورده‌اند، این روایات از نظر سند، کاملاً ضعیف است، همچنین روایات دیگری که آورده‌اند، اینها سندا ضعیف است. اینها را ما قبلاً در مقالات و نوشته‌هایمان اشاره کرده‌ایم خوانندگان محترم می‌توانند به سایت مؤسسه تحقیقاتی ولی عصر (عج) به نشانی www.valiasr-aj.com مراجعه نمایند.

داستان بیعت امام علی(ع) با ابوبکر

اما آنچه که اشاره شد و برادرمان آقای ملازاده گفتند که: «امیرالمؤمنین(ع) آمد بیعت کرد.» ظاهراً ایشان صحیح بخاری را یا نخوانده‌اند و یا اگر خوانده‌اند، مقداری کم لطفی کرده‌اند.

در صحیح بخاری در چند مورد دارد که امیرالمؤمنین علی(ع) تا شش ماه با ابوبکر بیعت نکردند.[72] بعد از شهادت حضرت صدیقه طاهره(س)، امیرالمؤمنین(ع) و بنی‌هاشم آمدند بیعت کردند و این نص صریح صحیح مسلم و صحیح بخاری است و خود حضرت صدیقه (س) اصلا بیعت نکردند و از دیدگاه امیرالمؤمنین(ع) با توجه به آنچه که در صحیح مسلم است، خلافت آقای ابوبکر و عمر را مشروع نمی‌دانست. در صحیح مسلم، صراحت دارد که خلیفه دوم در جمع چند نفری از صحابه خطاب به علی(ع) و عباس عموی رسول اکرم(ص) می‌گوید: «فَلَمَّا تُوُفِّی رَسُولُ اللَّهِ(ص) قَالَ أَبُو بَکْر أَنَا وَلِی رَسُولِ اللَّهِ(ص) ... فَرَأَیتُمَاهُ کَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا ثُمَّ تُوُفِّی أَبُو بَکْر وَأَنَا وَلِی رَسُولِ اللَّهِ(ص) وَوَلِی أَبِی بَکْر فَرَأَیتُمَانِی کَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا.»[73]

«ابوبکر بعد از وفات پیامبر اکرم(ص) گفت: من جانشین پیامبر هستم ... شما ای علی و عباس، ابوبکر را دروغگو و گنهکار و حیله گر و خائن دانستید... همچنین بعد از درگذشت ابوبکر من گفتم: ولی جانشین پیامبر و ابوبکر هستم و شما دو نفر مرا دروغگو و گنهکار و حیله گر و خائن دانستید...»

این نص صریح صحیح مسلم است، شما صحیح مسلم را گذاشته‌اید کنار و می‌خواهید بروید دنبال کتاب‌های الغارات و امثال آن.

بعد از شهادت حضرت فاطمه زهرا(س) که امیرالمؤمنین(ع) پیام داد ابوبکر بیاید منزلش، در آنجا صراحت دارد: «فَأَرْسَلَ إِلَی أَبِی بَکْر أَنِ ائْتِنَا، وَلاَ یأْتِنَا أَحَدٌ مَعَکَ، کَرَاهِیةً لِمَحْضَرِ عُمَرَ»[74] «وقتی می‌خواهی پیش من بیایی، کسی را با خود نیاور و من دوست ندارم عمر را با خود بیاوری و هم نشینی با عمر را کراهت دارم.»

همچنین خطاب به ابو بکر می‌گوید: «و لکنّک استبددت علینا بالامر.»[75] «تو در حق ما استبداد کردی.»

این قضایا، مسئله‌ای است که کاملاً صریح و روشن است. خود خلیفه دوم قضیه سقیفه را مطرح می‌کند و می‌گوید: «حِینَ تَوَفَّى اللَّهُ نَبِیهُ(ص) إِلاَّ أَنَّ الأَنْصَارَ خَالَفُونَا وَاجْتَمَعُوا بِأَسْرِهِمْ فِی سَقِیفَةِ بَنِی سَاعِدَةَ، وَخَالَفَ عَنَّا عَلِی وَالزُّبَیرُ وَمَنْ مَعَهُمَا.»[76] «بعد از رحلت رسول اکرم(ص) انصار با ما مخالفت نموده و همگی در سقیفه بنی ساعده اجتماع کردند و هم چنین علی و زبیر و همراهانشان با ما مخالفت کردند.»

همچنین قضیه خطبه حضرت صدیقه طاهره(س) در مسجد و تعابیر دیگری که در نهج البلاغه و جاهای دیگری که امیرالمؤمنین(ع) اینها را خلیفه مشروع نمی‌دانستند. از اول تا آخر نهج البلاغه، ده‌ها خطبه در این زمینه است.

* مولوی ملازاده:

سؤال من از آقای قزوینی این است که: آن علی ای که آقای قزوینی درست کرده‌اند، غیر از آن علی است که بقیه مسلمین می‌شناسند.

اگر مشروع نمی‌دانست، با آنها بیعت نمی‌کردند و فرزندانش را به اسم آنها نمی‌گذاشتند و با آنها همکاری نمی‌کردند و رئیس پلیس ابوبکر نمی‌شدند و ناصح و دوستدار آنها نمی‌شدند و بعد از او، نه خودش، بلکه حسنین و اکثر اهل بیت(علیهم السلام) همین سنت را در میان آنان جاری نمی‌کردند.

لذا آنچه را که شما ذکر می‌کنید، به نظر من، اوهام خودتان است. همچنان که در تلخیص شافی شیخ طوسی است، وقتی از حضرت علی (کرم الله وجه) سؤال شد: «ما أوصى رسول الله(ص) فأوصی، و لکن إن أراد الله بالناس خیرا فسیجمعهم علی خیرهم کما جمعهم بعد نبیهم علی خیرهم.» [77] «وقتی از او پرسیده شد که شما وصیت نمی‌کنید، گفت: پیامبر اکرم(ص) وصیت نکرد که من وصیت بکنم. اگر خداوند بخواهد، همچنان که بعد از پیامبر اکرم(ص) بر خیر جمعشان کرد، بعد از من هم همین کار را خواهد کرد.»

* استاد حسینی قزوینی:

ایشان گفتند که اگر مشروع نمی‌دانستند، بیعت نمی‌کردند، من این سؤال را از ایشان دارم: در طول این 6 ماه که امیرالمؤمنین(ع) به نص صریح صحیح بخاری که دارد: امیرالمؤمنین(ع) و هیچیک از بنی هاشم، تا وقتی حضرت فاطمه زهرا(س) زنده بود، بیعت نکردند.

این قطعی است و هیچ راه گریزی از آن و راه خدشه نیست.

اما اینکه ایشان گفت: «بیعت کردند»، در منابع اهل سنت این بیعت آمده است، ولی در منابع، شیعه، یک سند صحیح یا موثق که نشانگر این بیعت باشد، نداریم.

برخی روایت مرسل و ضعیف و موضوع و مرفوع داریم که بزرگان ما همه جواب داده‌اند. مرحوم شیخ مفیدw در فصول المختاره، ص56 می‌فرماید: «و المحققون من اهل الامامة یقولون: لم یبابع علی ساعة قط.» «محققین از امامیه و شیعه بر این عقیده‌اند: امیرالمؤمنین(ع) حتی یک ساعت هم با ابوبکر و عمر و عثمان بیعت نکرد.»

امام علی(ع) و انتخاب نام فرزندان

اینکه ایشان گفت: چرا بچه‌هایش را به نام آنان نامگذاری کرده است؟ این را ما مفصل جواب دادیم.[78] آن اسامی در آن زمان، اسامی مرسومی بوده و ارتباطی به خلفاء نداشته است. از طرف دیگر هم، یکی از صحابه پیامبر اکرم(ص)، عثمان بن مظعون است و صراحت دارد آقا امیرالمؤمنین(ع) که من به خاطر علاقه‌ام به عثمان، اسم فرزندم را عثمان گذاشته‌ام. نسبت به عمر هم که می‌گوید خود عمر این نامگذاری را کرده است. نسبت به ابوبکر هم که این کنیه است نه نام.

این قضایا در طول تاریخ مطرح بوده است. چطور شد که نزدیک به 25 مورد از صحابه، نامشان عمر بوده و 26 مورد نامشان عثمان بوده و دو یا سه مورد هم ابوبکر بوده است، از کجا معلوم اگر امیرالمؤمنین(ع) عثمان یا عمر گذاشته، به خاطر علاقه‌شان به سایر صحابه نبوده است؟

اما اینکه رئیس پلیس او بودند، اینها از دروغ‌های تاریخ است. امیرالمؤمنین(ع) هیچ وقت رئیس پلیس ابوبکر و عمر و عثمان نبوده است، بلکه عملا و قولا، اعمال اینها را کاملاً رد می‌کرده است. این همه خطب نهج البلاغه و روایات متعدد دیگر از منابع اهل سنت داریم که آقا امیرالمؤمنین(ع)، اصلا خلافت عمر و ابوبکر را مشروع نمی‌دانستند.

انتخاب عمر خلاف سیره رسول خدا(ص)

سؤال من از آقای آقای ملازاده این است این عزیزان بر این باورند که پیامبر اکرم(ص) کسی را به عنوان خلیفه معین نکرد و مردم آمدند جناب ابوبکر را خلیفه معین کردند.

اگر پیامبر اکرم(ص) خلیفه معین نکرد، و قرآن هم می‌گوید: «لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ.»[79] [مسلماً برای شما در زندگی رسول خدا سرمشق نیکوی بود.]

پس چرا آقای ابوبکر، عمر را به عنوان خلیفه معین کرد؟

اگر عمل ابوبکر درست بوده، پس باید عمل پیامبر اکرم(ص) نادرست باشد،

اگر فعل پیامبر اکرم(ص) درست بوده، پس فعل ابوبکر باید نادرست باشد.

همچنین عمر نسبت به عثمان.

آقای ملازاده:

اولاً: افسانه عدم بیعت حضرت علی را رد می‌کنم از گفته خود حضرت علی(ع)، همچنان که شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید شیعی[80] معتزلی، ج6، ص48 می‌گوید: وقتی از حضرت علی (کرم الله وجه) سؤال شد که چرا مسلمانان ابوبکر را خلیفه انتخاب کردند؟ جواب داد: «و إنا لنری أبا بکر أحق الناس بها، إنه لصاحب الغار و ثانی اثنین.» «ما ابوبکر را شایسته‌ترین مردم بعد از پیامبر اکرم(ص) می‌دانیم، او یار غار و ثانی اثنین بود.» پیامبر اکرم(ص) او را به نماز دستور داد و زنده بود.

اما جواب سؤال ایشان که چرا پیامبر اکرم(ص) خلیفه تعیین نکرد و ابوبکر خلیفه تعیین کرد؟ پیامبر اکرم(ص) اگر تعیین می‌کرد، شرع می‌شد و پیامبر اکرم(ص) رسول خدا بود و اگر ابوبکر تعیین می‌کرد، شرع نمی‌شد و اجتهاد شرعی خودش بود. پیامبر اکرم(ص) اگر خودش تعیین می‌کرد، باید تا روز قیامت وراثتی می‌شد و این کار شاهان است؛ اما ابوبکر آنچه را که خودش بهتر می‌دانست که بهترین فرد امت بود، پیشنهاد کرد نه اینکه تعیین کرد. اگر مردم با عمر بیعت نمی‌کردند، خلافت او شرعی نمی‌شد، چون خلافت زمینی است نه آسمانی. همچنانکه خود حضرت علی می‌فرماید: «إنه بایعنی القوم الذین بایعوا أبابکر و عمر و عثمان.» «قوم و گروهی با من بیعت کردند که با ابوبکر و عمر بیعت کردند.»

«فإن اجتمعوا علی رجل و سموه إماما کان ذلک لله رضى، فإن خرج من أمرهم خارج بطعن أو بدعة ردوه إلی ما خرج منه، فإن أبی قاتلوه.» «اگر با کسی بیعت کنند، رضای خداوند در آن است؛ رضای آنها، رضای خداست. اگر کسی بر آنها خارج شود و طعنه بزند... .»

این آراء و اندیشه شما را اگر حضرت علی می‌دید، باید محاکمه تان می‌کرد. این رأی حضرت علی است در نهج البلاغه. پس خود حضرت علی به اتفاق تاریخ و مورخان جدید و قدیم، بیعت کرده است؛ ولی شما این متواترات را منکر هستید و آنچه را که خوشتان می‌آید، می‌آورید. من سند از کتاب‌های شما می‌آورم و شما می‌گویید که ضعیف است؛ دیمی نباید عمل کرد.

سؤال من از آقای قزوینی این است که چرا چیزی به نام امامت و وصایت را، خود علی مطرح نکرد؟ آنچه را که از حدیث غدیر می‌گویند، ده‌ها ائمه آن را باطل می‌دانند و برخی صحیح می‌دانند. چرا شما از خود حضرت علی امامی‌تر هستید؟ چرا این باور در ابتداء سری بود و بعدها ادامه پیدا کرد؟ چرا در ابتداء برای حضرت بود و بعد نوبت 12 نفر شد؟

عبدالله بن سبأ وقتی وصیت را مطرح کرد، مخصوص حضرت علی کرد و بعد آمدند کسانی دیگر مانند شیطان الطاق و دیگران آمدند تعمیم دادند به بقیه اهل بیت. حتی خود حضرت علی نمی‌دانست که امام از طرف خداست.

* استاد حسینی قزوینی:

البته من این نکته را بگویم که همان اول هم بنا شد احترام و ادب را داشته باشند و نسبت به مؤمن الطاق، شیطان الطاق گفتن، دون شأن ایشان است و ما هم مقابله به مثل نمی‌کنیم و: «وَ إِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا.»[81] [و هنگامی که جاهلان آنها را مخاطب سازند (و سخنان نابخردانه گویند)، به آنها سلام می‌گویند (و با بی‌اعتنایی و بزرگواری می‌گذارند).]

مؤمن الطاق، از شخصیت‌های بزرگ و از صحابه جلیل القدر      امام صادق(ع) هستند و دودمان بنی‌امیه از او به شیطان الطاق تعبیر می‌کنند. در رابطه با حدیث غدیر که ایشان اشاره کردند بسیاری از ائمه آن را باطل می‌دانند، من نمی‌دانم مرادشان از این ائمه چه کسانی است؟

با اینکه در صحت و اینکه این روایت متواتر است، اکثریت بزرگان اهل سنت این نظر را دارند؛ حتی آقای ضیاءالدین مقبلی در کتاب الابحاث المسببه فی السنون المتعدده، ج2، ص30 می‌گوید: «ان لم یکن معلوما فما فی الدین معلوم.» «اگر بنا باشد ما در قضیه غدیر شک کنیم و بگوییم قطعی نیست، چیزی برای ما در شرع قطعی نمی‌ماند.»

میرزا محمد بدخشانی در کتاب نزل الابرار، ص54 طبع قدیم می‌گوید: «حدیث، صحیح، مشهور، و لم یتکلم فى صحته إلاّ متعصب جاهد لا اعتبار بقوله.» «حدیث غدیر، حدیث صحیح و مشهوری است که در صحت آن، جز آدم متعصب و عنودی که اعتباری به قولش نیست، کس در آن شک نمی‌کند.»

تمام بزرگان اهل سنت که کتاب تواتر نوشته‌اند، حدیث غدیر را از احادیث متواتر آورده‌اند. خود ابن کثیر دمشقی صراحت دارد: «قال شیخنا الحافظ ابو عبد الله الذهبی: الحدیث متواتر، أتیقن أنّ رسول الله قاله.»[82] «استاد ما آقای ذهبی می‌گوید: حدیث غدیر متواتر است و یقین دارم که رسول اکرم(ص) آن را گفته است.»

آقای سیوطی در کتاب الاحادیث المتواتره این حدیث را آورده است. و عده‌ای از بزرگان اهل سنت مانند ابن عبد البر، حاکم نیشابوری، ترمذی و ذهبی و طحاوی و ...[83]، همه اینها صراحت دارند بر اینکه حدیث غدیر، حدیث صحیحی است و این طول و تفسیری که پیامبر اکرم(ص) در آن سه روز آنجا داد، مطلب کاملاً تمام است و احتیاجی ندارد به اینکه بگوییم برخی ائمه آن را قبول ندارند. ای کاش نام برخی از این ائمه را، ایشان با مدرک نام می‌بردند تا ببینیم در برابر ذهبی و ابن حجر و ... می‌توانند قرار بگیرند؟!

سرپیچی عمر از دستور رسول خدا(ص)

آقای ملازاده اشاره کردند که یکی از ادله شان برای صلاحیت خلافت آقای ابوبکر، قضیه نماز خواندن ایشان است که پیامبر اکرم(ص) وی را به عنوان امام جماعت فرستادند به مسجد.

ما سؤال می‌کنیم چطور شد وقتی پیامبر اکرم(ص) گفت: «ائْتُونِی بِکَتِفٍ أَکْتُبْ لَکُمْ کِتَابًا لاَ تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَدًا.»[84] یا «هَلُمَّ أَکْتُبْ لَکُمْ کِتَابًا لاَ تَضِلُّوا بَعْدَهُ.»[85] «برای من قلم و دفتری بیاورید تا مطلبی بنویسم که بعداً هرگز گمراه نشوید.»

جناب عمر و همراهان او گفتند: «إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله علیه وسلم یهْجُرُ.»[86] «بدرستی که رسول خدا(ص) هذیان می‌گوید.»

یا «قَدْ غَلَبَ عَلَیهِ الْوَجَعُ.»[87] «این سخن حضرت در اثر بیماری است که بر او غلبه کرده است.»

و اختلافات شدیدی هم در آنجا شد و از ابن عباس در صحیح مسلم و صحیح بخاری ذکر شده که هر وقت این قضیه یادش می‌آمد، می‌گفت: «اِنَّ الرَّزِیةَ کُلَّ الرَّزِیةِ مَا حَالَ بَینَ رَسُولِ اللَّهِ(ص) وَبَینَ کِتَابِهِ.»[88] «مصیبت و تمام مصیبت از روزی آغاز شد که مانع نوشتن نامه حضرت شدند.»

چطور وقتی پیامبر اکرم(ص) می‌خواست وصیت نامه بنویسد، گفتند که: «إنّ الرجل لیهجر.» «بدرستی که این مرد! هذیان می‌گوید.»

اما وقتی خواست ابوبکر را به مسجد بفرستد، آنجا می‌گویند که: «ان الرجل لا یهجر.» «بدرستی که این مرد هذیان نمی‌گوید.»

* مولوی ملازاده:

در مورد حدیث ولایت، ایشان مثل اینکه خبر ندارند این حدیث، نه اینکه در صحاح اهل سنت نیست، بلکه مردم و ائمه اسلام در صحتش اختلاف کرده‌اند. بخاری که مهمترین کتاب حدیثی را دارد و ابراهیم حربی در این حدیث طعنه زده‌اند و آن را ضعیف دانسته‌اند.

احمد بن حنبل آن را صحیح دانسته است و ابن حزم که یکی از ائمه بزرگ اسلام است، می‌گوید: این حدیث از طریق ثقات ثابت نشده است. این نه اینکه متواتر نیست، بلکه در بین علماء، چنان مورد اختلاف است که برخی از علماء آن را بطور کلی رد می‌کنند و حتی اکثرا آن را حسن می‌دانند نه صحیح.[89] از اینکه بگذریم این اتهامی که شما همیشه به حضرت عمر رضی الله عنه می‌زنید که پیامبر اکرم(ص) را منع کرد از نوشتن، این یک تدلیس بزرگی است و این سخن را عمر نگفت و برخی از نو اسلام‌ها بودند که در آنجا نشسته بودند و اتفاقا این سخن در روز پنجشنبه گفته شد و پیامبر اکرم(ص) در روز دوشنبه فوت کرد و اگر این سخن اجتهادی نمی‌بود و وحی الهی می‌بود، پیامبر اکرم(ص) در وحی الهی تقصیر نمی‌کرد.[90] پیامبر اکرم(ص) می‌داند که مردم غیر از ابوبکر صدیق، کس دیگری را انتخاب نمی‌کردند و اتفاقا این مورد درباره ابوبکر بوده نه دیگران، ولی با تبلیغات شما اینها بلند شدند و الا آن حدیث تائید می‌کند که: «یأبی الله و المؤمنون الا ابابکر.»[91]

این حدیث را در تکمله همین سخن می‌گوید که برای من قلم و قرطاسی بیاورید. مردم غیر از او را انتخاب نمی‌کنند و خود بخود ترکش کرد و این دلیل است بر اینکه این وحی الهی نیست و اجتهاد شخصی پیامبر اکرم(ص) است و اجتهاد فضیلت است و رذیلت نیست. وقتی امت می‌تواند اجتهاد بکند، هر فضیلتی که در امت باشد، بیشترش در پیامبر اکرم(ص) است. این تحصیل حاصل است وقتی به           پیامبر اکرم(ص) کس دیگری را پیشنهاد کردند، پیامبر اکرم(ص) نفرستاد. شما که معتقدید که پیامبر اکرم(ص) قبل از او، حضرت علی را انتخاب کرده است، به قلم و کاغذ چه ربطی و نیازی دارد؟ خود حضرت علی هرگز به این موضوع استناد نکرد و نگفت من برای خلافتم از غدیر خم استفاده می‌کنم. آن آیه هم در صلح حدیبیه نازل شده است و شما وصلش کردید به حجة الوداع.

خود حضرت علی از همه این شبهات و تشبثاتی که الان برای خلافت و امامت او می‌کنند، هرگز به اینها استناد نکرد. جز با روایات مجعول، حضرت علی با بقیه یاران پیامبر اکرم(ص)، همدل و همگام بود. از آنها همان تعریفی را می‌کرد که قرآن از آنها تعریف می‌کرده است.

یکی از عشره مبشره خودش است و: «وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارِ وَ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ رَضِی اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی تَحْتَهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا ذَلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ.»[92] [پیشگامان نخستین از مهاجرین و انصار، و کسانی که به نیکی از آنها پیروی کردند، خداوند از آنها خشنود گشت، و آنها (نیز) از او خشنود شدند؛ و باغ‌هایی از بهشت برای آنان فراهم ساخته، که نهرها از زیر درختانش جاری است؛ جاودانه در آن خواهند ماند؛ و این است پیروزی بزرگ!]

مهاجرین و انصار را خداوند وعده جنت داده است.

شما آمدید اینها را تکفیر می‌کنید برای اینکه او را بلند کنید. این کار نه علمی است و نه اسلامی.

سؤال من از آقای قزوینی این است که حضرت علی(ع) هرگز ادعای خلافت بر خود نکرد و حتی عقل هم منکر این است. وقتی در سقیفه بنی ساعده اینهمه آراء مطرح می‌شود، صحابه و دست پروردگان پیامبر اکرم(ص)، چه مصلحتی در آن است که بیایند و خلافت حضرت علی را پنهان کنند؟ مگر ابوبکر سپاه و اطلاعات و مال داشت که به آنها رشوه بدهد تا او را انتخاب کنند؟ چه مصلحتی بر دست پروردگان پیامبر اکرم(ص) است؟

آیا این اتهامی بر پیامبر اکرم نیست که در تربیت شاگردانش شکست خورده است که آمدند نصی را که پیامبر اکرم برایشان گذاشته است، پنهان کردند و کس دیگری را خلیفه کردند؟ آیا این خودش دلیل بر ضعف و شکست پیامبر اکرم(ص) نیست؟

* استاد حسینی قزوینی:

در رابطه با اینکه ایشان می‌فرماید حضرت علی(ع) در رابطه با خلافت خودش سخنی نگفته است، اگر ایشان مراجعه کنند به کتاب الامامة و السیاسة ابن قتیبه دینوری تحقیق آقای شیری، ج1، ص30 و در تحقیق آقای زینی، ص19، می‌بیند که وقتی آقای ابوبکر قنفذ را فرستاد به سراغ آقا امیرالمؤمنین(ع)، گفت که: «فقال أبوبکر لقنفد و هو مولى له: اذهب فادع لی علیا، قال: فذهب إلى على، فقال له: ما حاجتک؟ فقال: یدعوک خلیفة رسول الله، فقال على: لسریع ما کذبتم على رسول الله.»

حضرت علی(ع) فرمود: «چقدر زود بر رسول اکرم(ص) دروغ بستید و کسی را که خلیفه نیست، او را خلیفه پیامبر اکرم(ص) قرار دادید؟!»

یا در همین صحیح بخاری و صحیح مسلم است که وقتی آقای ابوبکر بعد از 6 ماه آمد پیش امیرالمؤمنین(ع)، آقا امیرالمؤمنین(ع) می‌گوید: «استبددت علینا.»[93] «تو در حق ما استبداد کردی.»

من نمی‌دانم ایشان کلمه استبداد را چطور می‌خواهند معنا کنند؟

یا وقتی می‌گوید: «کاذبا آثما غادرا خائنا.»[94] «هم دروغگو است گنه‌کار، حلیه‌گر و هم خائن است.»

این را هم حتماً می‌خواهند ضعیف بدانند؟!

در نهج البلاغه محمد عبده، ج1، ص30، خطبه 2، آقا امیرالمؤمنین(ع) می‌گوید: «لا یقاس بآل محمد من هذه الامه احد ... و لهم خصائص حق الولایة و فیهم الوصیة و الوراثة.»[95] «حق خلافت و وراثت در آل پیامبر اکرم(ص) است.» وقتی هم خلافت به امیرالمؤمنین(ع) بر می‌گردد، می‌گوید: «الان اذ رجع الحق الی اهله و نقل إلى منتقله.»[96] «الان حق به حق دار رسید و آنچه که به زور به جای دیگر برده بودند، الان به ما رسید.»

یا این تعبیر امیرالمؤمنین(ع): «فوالله ما زلت مدفوعاً عن حقى، مستأثرا علی منذ قبض الله نبیه(ص) حتی یوم الناس هذا.»[97] «قسم به خدا، از روزی که پیامبر اکرم(ص) از دنیا رفت، در حق من ظلم و جفا کردند.»

یا: «فوالله ما کان یلقی فى روعی و لا یخطر علی بالى أن العرب تعدل هذا الامر بعد محمّد عن أهل بیته و لا أنهم منحوه عنى من بعده.»[98] «سوگند به خدا نه در فکرم می­گذشت و نه در خاطرم می­آمد که عرب خلافت را پس از رسول خدا از اهل بیت او بگرداند یا مرا پس از وی از عهده­دار شدن حکومت بازدارد.»

مضافا به اینکه آقای ملازاده از اصحاب پیامبر اکرم(ص) که اینهمه سر و صدا ایجاد کردند و از اینها یک قداستی فرا تر از پیامبر اکرم(ص) درست کرده‌اند و حتی آقایان می‌گویند در مقام اختلاف بین       پیامبر اکرم(ص) و آقای عمر، حضرت جبرئیل می‌آمد و آیه می‌آورد: «تائیدا لعمر و تضعیفا لرسول الله.» «برای تأیید سخن عمر و تضعیف سخن رسول خدا(ص).»

آقای ملازاده اصرار داشت بر اینکه پیامبر اکرم(ص) احادیثی درباره با این قضیه نسبت به آقای ابوبکر مطرح کردند و با نماز خواندن ابوبکر به جای ایشان و یا با: «یابی الله و المؤمنون الا ابابکر.»[99] نشان می‌دهد که پیامبر اکرم(ص) ابوبکر را معین کرده است؛ حال آنکه عبارت جناب عمر در صحیح بخاری و صحیح مسلم برخلاف این است: «قِیلَ لِعُمَرَ أَلاَ تَسْتَخْلِفُ قَالَ إِنْ أَسْتَخْلِفْ فَقَدِ اسْتَخْلَفَ مَنْ هُوَ خَیرٌ مِنِّی أَبُو بَکْرٍ، وَإِنْ أَتْرُکْ فَقَدْ تَرَکَ مَنْ هُوَ خَیرٌ مِنِّی رَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه وسلم.»[100] «از عمر می‌پرسند: آیا کسی را به عنوان خلیفه معین نمی‌کنی؟ پاسخ می‌دهد: اگر خلیفه تعیین کنم پیروی کردم از ابوبکر که از من بهتر بود و اگر تعیین نکنم پیروی کردم از پیامبر اکرم(ص) که نیز از من بهتر بود.»

همچنین نووی که از علمای بزرگ اهل سنت است، می‌گوید: ما هیچ روایتی در خلافت ابوبکر نداریم و ابن کثیر و ایجی هم همین تعبیر را دارند.[101] لطفاً درباره این توضیح دهد.

* مولوی ملازاده:

کتابی که ایشان از ابن قتیبه دینوری نقل می‌کند، کتابی است منسوب به ایشان و علماء در نسبتش به او شک دارند و آدم اگر از کتاب صحیح عدول کند و به این کتاب رجوع کند، این دلیل بی‌دلیلی است.

حضرت علی دوبار بیعت کردند: هم بعد از وفات فاطمه زهرا و هم قبل از او.

سؤالی که ایشان کردند راجع به خلافت ابوبکر، خلافت ابوبکر انتخابی است نه تعیینی. من نگفتم که تعیینی است. پیامبر اکرم(ص) او را به عنوان کاندید مشخص می‌کند و اجتهاد می‌کند که بهترین فرد است. بعد هم می‌بیند که مردم غیر از او را انتخاب نمی‌کنند. این خیلی واضح است.

وقتی شما به این روایت استناد می‌کنید که: «هلم اکتب لکم کتابا لن تضلوا بعدی.» «بزودی برای شما نوشته‌ای می‌نویسم که هرگز بعد از آن گمراه نشوید.» این روایت را اگر شما قبول دارید، دلیل است بر اینکه پیامبر اکرم(ص) وصیت نکرده است قبل از این. پس پیامبر اکرم(ص) قبل از این حضرت علی را به خلافت تعیین نکرده است.

آیا همین توطئه کافی نیست که بیاییم بعد از 1400 سال باز هم بگردیم ببینیم که چه کسی خلیفه بوده است؟ این توطئه کافی است که مسلمانان را چنان متفرق کرد تا بعد از 1400 سال نتوانیم از این دایره بیرون بیاییم. الان در دنیا، کسی که بگوید کلینتون و بوش یا ... کاندید بوده‌اند، مردم می‌خندند به او.

اینهمه خون در تاریخ اسلام ریخته شده است، اینهمه اختلاف و تفرقه، همه بخاطر امام بوده است: «تِلْکَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا کَسَبَتْ وَ لَکُمْ مَا کَسَبْتُمْ وَ لَا تُسْأَلُونَ عَمَّا کَانُوا یعْمَلُونَ.»[102] [آنها امتی بودند که درگذشتند. اعمال آنان، مربوط به خودشان بود و اعمال شما نیز مربوط به خود شماست؛ و شما هیچ گاه مسئول اعمال آنها نخواهید بود.]

اما چون شما امامت را از نبوت می‌دانید، چون جای توحید را گرفته و حتی بر توحیدتان هم تأثیر گذاشته است؛ ولایت را گذاشته‌اید جای شهادت بر توحید. تا حدی که ادعا می‌کنید هر کس بر ولایت ایمان نداشته باشد، مؤمن نیست. شما همه مسلمانان جهان را مؤمن نمی‌دانید. مال و جانشان را حلال می‌دانید. اندکی فکر و اندیشه کنید، خود حضرت علی چنین نبود. این روایاتی را که شما از حضرت علی نقل می‌کنید، کاملاً نادرست است، و همه روایاتی است که از کتب خودتان است و مسلمانان دیگر قبول ندارند. حضرت علی با بقیه یاران پیامبر اکرم(ص) دوست بود.

وقتی از حضرت علی سؤال کردند که چرا وصیت نمی‌کنی؟ گفت: پیامبر اکرم(ص) وصیت نکرد تا من هم وصیت کنم. من هم صبر می‌کنم همانطور که پیامبر اکرم(ص) صبر کرد.

حضرت عایشه که پیامبر اکرم(ص) بر سر سینه او فوت کرد، می‌گوید: پیامبر اکرم وصیت نکرده است.

خود حضرت علی می‌گوید: پیامبر اکرم(ص) وصیت نکرده است.

این نشان می‌دهد که خلافت را مشخص نکرده است.

ابن عباس می‌رود در مورد خلافت از او سؤال کند. حضرت علی می‌گوید نه، اگر الان پیامبر اکرم(ص) این خلافت را به ما ندهد، دیگر مردم تا ابد ما را محروم خواهند کرد.

شما سؤال مرا جواب ندادید و خارج از موضوع جواب دادید و انتظار نبود.

این همه رأی در سقیفه و شورای بنی ساعده و شورای مسلمین مطرح شد. صحابه پیامبر اکرم(ص) چه مصلحتی دارند که ابوبکر را خلیفه بکنند و حضرت علی را کنار بزنند؟ چرا دین خودشان را بخاطر ابوبکر بفروشند؟ چطور قرآن می‌آید این صحابه را تعریف و تمجید می‌کند و وعده بهشت می‌دهد؟ اینها دلیل شکست پیامبر اکرم(ص) است؟ هر کدام از این سؤال‌ها به اندازه یک کوه است و شما اینها را جواب نمی‌دهید و می‌روید دنبال روایات. ما با روایات هرگز به نتیجه نمی‌رسیم. دین و قرآن را روایت زده نکنیم؛ حداقل بحث عقلی بکنیم. چطور شد که یاران پیامبر اکرم(ص) که معجزه دوم پیامبر اکرم(ص) بعد از قرآن هستند، همه این روایات را فراموش کردند و خود حضرت علی هم فراموش کرد و آمدند دشمنی تراشیدند؟

لذا بیرون بیاییم از دایره‌ای که دشمنان دین بر من و شما تراشیده‌اند و 1400 سال ما و شما را به جان هم انداخته‌اند و آنچه در عراق و جای دیگر رخ می‌دهد، نتایج این توطئه‌های شوم است. نگذاریم دشمنان ما به خاطر این روایات از ما سوء استفاده کنند. حداقل اختلاف را بیشتر از این نکنیم؛ دودستگی و فتنه و درگیری مسلمانان را بیشتر از این نکنیم.

تاریخ را نگاه کنید که عثمانی و صفویه را به جان هم انداختند و هر دو را انداختند کنار و الان هم همین کار را می‌کنند. تا کی من و شما، در زندان روایات باشیم؟ تا کی من و شما در زندان 1400 قبل باشیم؟ بیایم صریح قرآن را بفهمیم که از امامت در او خبری نیست. صریح قرآن از احکام بزرگ و کوچک حرف می‌زند، ولی مسائل بزرگ را که شما از نبوت بالاتر می‌دانید را حرف نمی‌زند.

سؤال من از آقای قزوینی این است که ولایتی که شما از آن حرف می‌زنید، یک اعتقاد سری بود و خود کتب شما هم بر همین دلالت می‌کند و می‌گوید: ولایت یک سرّی بود که به حضرت جبرئیل داده شد و حضرت جبرئیل به حضرت محمد(ص)و حضرت محمد (ص)به حضرت علی داد و حضرت علی هر کس را که خواست به او داد. بعد ابوجعفر می‌گوید که این سر را پخش نکنید.

در زمان صحابه، چرا این عهد ظاهر نشد و چرا توطئه گران بعد از آن زمان بر ضد اسلام این را مطرح کردند؟ این دلیل بر این است که حضرت علی از ولایت خبری نداشت و این روایات بعدا تراشیده شد. این روایات را عبدالله بن سبأ بعدا عمومی کرد. چرا اینها علنی کردند؟ چرا وقتی مسلمانان در نیرو و قوت خود هستند، حضرت ابوبکر و عمر و عثمان و علی، هیچ کدام از امامت و ولایت حرفی نزدند؟

سؤال من این است که چرا خود حضرت علی ولایتش را زمینی می‌دانست و در مقابل مردم علنا از زمینی استناد می‌کند نه آسمانی و می‌گوید منشأ ولایت من مردم هستند نه خداوند؟

* استاد حسینی قزوینی:

اینکه ایشان فرمودند: کتاب ابن قتیبه دینوری منسوب به ایشان نیست، حداقل مراجعه بکنند به کتاب «الاعلام» زرکلی، «معجم المطبوعات العربیة» إلیاس سرکیس، «معجم المولفین» عمر رضا کحّالة، [«دائرة المعارف فرید» فرید وجدی] و ... همه این کتاب را منسوب به ابن قتیبه دینوری می‌دانند؛[103]

اما در رابطه با اینکه ایشان فرمودند شما ولایت را بالاتر از توحید قرار می‌دهید، این یک افتراء است بر شیعه که در طول تاریخ و حتی زمان ابن تیمیه مطرح بوده است تا الان که این آقایان مطرح می‌کنند. ولی ما معتقدیم و روایات صحیح داریم که وقتی آیه:

«الْیوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ و َأَتْمَمْتُ عَلَیکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلَامَ دِینًا.[104]»[105] [امروز، دین شما را کامل کردم؛ و نعمت خود را بر شما تمام نمودم؛ و اسلام را به عنوان آیین (جاودان) شما پذیرفتم.] نازل شد، با ولای حضرت علی(ع) اسلام کامل شد و بدون ولای حضرت علی(ع)، اسلام، کامل نیست. همانطوری که اخطب الخواطب خوارزمی صراحت دارد در مناقب و ایشان از پیامبر اکرم(ص) نقل می‌کند: «یا علی لو أن عبداً عبد الله مثل ما دام نوح فی قومه، و کان له مثل جبل أحد ذهباً فأنفقه فى سبیل الله، و مدّ عمره حتی حج الف عام علی قدمیه، ثم قُتل بین الصفا و المروة مظلوماً، ثم لم یوالک یا على لم یشم رائحة الجنة و لم یدخلها.»[106] «یا علی! اگر فردی تمام شبانه روز را نماز بخواند و عبادت کند و هزار سال عمر داشته باشد و هر سال به حج برود و به اندازه کوه احد طلا داشته باشد و در راه خدا صدقه بدهد و بین رکن و مقام کشته شود، اما اگر ولایت تو را نداشته باشد، بوی بهشت را استشمام نمی‌کند.»

این چیزی نیست که مربوط به شیعه باشد. وقتی حدیث ثقلین را که من گمان نمی‌کنم جز آدم متعصب منکر آن شود، می‌گوید:        «انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی اهل بیتی ان تمسکتم بهما لن تضلوا بعدی.»[107] «همانا من در میان شما دو ثقل عظیم کتاب خدا و عترتم که همان اهل بیتم هستند گذاشتم اگر به آنها تمسک کنید هرگز گمراه نمی‌شوید.»

دیگر رسول اکرم(ص) جای عذری و بهانه‌ای برای کسی باقی نگذاشته است.

این مسئله که پیامبر اکرم(ص) در روز پنجشنبه گفت: «هَلُمَّ أَکْتُبْ لَکُمْ کِتَابًا لاَ تَضِلُّوا بَعْدَهُ.»[108] با توجه به اینکه بعضی از قضایا بوده و پیامبر اکرم(ص) خبر داشتند و در روایت صحیح داریم و حاکم نیشابوری می‌گوید روایت صحیح است: «إنّ الأمه ستغدر بک بعدی یا علی.»[109] «بعد از من، این امت در حق تو خیانت می‌کنند.»

یا: «ضغائن فى صدور قوم لا یبدونها لک إلاّ بعدی.»[110] «یا علی! کینه‌هایی در درون سینه‌های مردم می‌بینم که این کینه‌ها بعد از من، به منصه ظهور خواهد رسید.»

و اینکه پیامبر اکرم(ص) فرمود: اصحاب من بعد از من مرتد خواهند شد.

ای کاش فرصتی باشد تا درباره صحابه صحبتی شود. آیا آیات قرآن فقط صحابه را مدح کرده؟ یا نه، آیاتی هم در مذمت صحابه هم هست؟

ما مصداق این آیه نباشیم: «إِنَّ الَّذِینَ یکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ ... وَ یقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَکْفُرُ بِبَعْضٍ وَ یرِیدُونَ أَنْ یتَّخِذُوا بَینَ ذَلِکَ سَبِیلًا.»[111] « [کسانی که خدا و پیامبران او را انکار می‌کنند، و می‌خواهند میان خدا و پیامبرانش تبعیض قائل شوند، و می‌گویند: «به بعضی ایمان می‌آوریم، و بعضی را انکار می‌کنیم» و می‌خواهند در میان این دو، راهی برای خود انتخاب کنند...]»

اینکه قرآن در مورد صحابه می‌گوید: یا أَیهَا الَّذِینَ آَمَنُوا إِنْ جَاءَکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَأٍ فَتَبَینُوا أَنْ تُصِیبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَی مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِینَ.»[112] «[ای کسانی که ایمان آورده‌اید! اگر شخص فاسقی خبری برای شما بیاورد، درباره آن تحقیق کنید، مبادا به گروهی از روی نادانی آسیب برسانید و از کرده خود پشیمان شوید!»

قرطبی از مفسران بنام اهل سنت می‌نویسد: «الآیة نزلت فى الولید بن عقبة بن أبى معیط»؛ این آیه در حق ولید پسر عقبه که یکی از صحابه به شمار می‌رود، نازل شده.[113]

ابن کثیر سلفی می‌نویسد: «وقد ذکر کثیر من المفسرین أنّ هذه الآیة نزلت فى الولید بن عقبة بن أبی معیط»؛[114] «بسیاری از مفسران نوشته‌اند که این آیه در باره ولید نازل گردیده است.»]

آنچه که خیلی مهم است، حدیث حوض است که وقتی به براء بن عازب می‌گویند: «طوبی لک، صحبت النبی(ص) و بایعته تحت الشجرة، فقال: یا ابن أخی! انک لا تدرى ما أحدثنا بعده.»[115] «خوشا به حالتان که همراه پیامبر اکرم(ص) بودید و .... می‌گوید: برادرزاده‌ام! نمی‌دانی که ما چه بدعت‌هایی بعد از پیامبر اکرم(ص) نهادیم.»

همچنین همین تعبیر را ام المؤمنین عایشه می‌گوید: «عن قیس بن أبی حازم، قال: قالت عائشة رضی الله عنها و کان تحدث نفسها ان تدفن فی بیتها مع رسول الله(ص) و أبى بکر، فقالت: انى أحدثت بعد رسول الله صلى الله علیه و سلم حدثا، ادفنونی مع أزواجه فدفنت بالبقیع. هذا حدیث صحیح علی شرط الشیخین و لم یخرجاه.»[116] «از او می‌پرسند که آیا می‌خواهید شما را در کنار قبر رسول اکرم(ص) دفن کنیم؟ می‌گوید: خیر، من را در بقیع کنار دیگر همسران پیامبر اکرم(ص) دفن کنید؛ چون من بعد از رسول اکرم(ص) بدعت‌هایی نهادم.»

همچنین رسول اکرم(ص) در صحیح بخاری و صحیح مسلم است که می‌گوید: صحابه مرا در قیامت به سمت جهنم می‌برند و از آنها سؤال می‌کنم که به کجا می‌برید؟ می‌گویند: به سمت آتش. سؤال می‌کنم: جرمشان چیست؟ می‌گویند: «إِنَّکَ لاَ عِلْمَ لَکَ بِمَا أَحْدَثُوا بَعْدَکَ، إِنَّهُمُ ارْتَدُّوا عَلَی أَدْبَارِهِمُ الْقَهْقَرَى.»[117] «... آنها بعد از تو مرتد شدند و به زمان دوران جاهلیتشان برگشتند.»

سپس خود رسول اکرم(ص) در صحیح بخاری می‌گوید: «فَلاَ أُرَاهُ یَخْلُصُ مِنْهُمْ إِلاَّ مِثْلُ هَمَلِ النَّعَمِ.»[118] «از این صحابه من، جز تعداد اندکی، از آتش جهنم نجات پیدا نمی‌کنند.»

ما چشممان را خوب باز کنیم، این آیه قرآن است که می‌گوید: «أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِکُمْ[119] [آیا اگر او بمیرد و یا کشته شود، شما به عقب بر می‌گردید؟ (و اسلام را رها کرده به دوران جاهلیت و کفر بازگشت خواهید نمود؟)]

و نباید یک چشمی به قرآن نگاه کنیم.

اما در پاسخ به سؤال آقای ملازاده که گفتند از قرآن دلیلی به امامت نداریم! باید بگوئیم اگر ما به قرآن مراجعه کنیم می‌بینیم که در قرآن اهمیت ویژه‌ای درباره امامت و خلافت مطرح شده است و در مباحث قبلی مفصلاً این مسئله ثابت شد و تکرار نمی‌کنیم.[120]

[اما اینکه گفتند ما با روایات به جایی نمی‌رسیم این خلاف سیره و گفته اهل سنت است زیرا آنها خود را پیرو و اهل سنت یعنی روایات پیامبر اکرم(ص) می‌دانند و اگر روایات را کنار بگذاریم اولین کسی که متضرر می‌شود اهل سنت هستند.

و سؤال‌ ما از آقای ملازاده و تمامی اهل سنت این است که اگر روایات را کنار بگذاریم آیا می‌توانند عقاید خود را از قرآن ثابت کنند!! آیا یک دلیل بر عقاید خود از غیر سنت دارند؟

آیا احکام فقهی خود را می‌توانند بدون سنت تبیین کنند؟

آیا تعداد رکعات نماز، اذکار نماز، فروعات روزه و حج در قرآن آمده است؟]

         

          «و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»

مناظره آیت الله حسینی قزوینی

مناظره آیت الله حسینی قزوینی

با مولوی مراد زهی

«فاطمه زهرا(س) سند حقانیت شیعه»

سلسله مناظرات آیت الله حسینی قزوینی در دفاع از حریم تشیع


مقدمه

گفتگوی علمی و مناظره وقتی منطق و اخلاق استوار باشد؛ بهترین راهکار برای دست‌یابی به واقعیت‌ها می‌باشد؛ روشی که قرآن کریم نیز بر آن تاکید ورزیده و می‌فرماید: «فَبَشِّرْ عِبَادِی الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ؛[1] پس بندگان مرا بشارت ده! همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند.»

از دیگر فرایند اساسی مناظرات علمی، بسترسازی برای ایجاد وحدت و همدلی میان پیروان مذاهب اسلامی است. گفتگوی دوستانه و چهره به چهره، عامل برطرف ساختن دشمنی‌ها و درگیری‌هایی است که در اثر اختلاف در مذهب و یا دین ایجاد شده است.

 از پیشگامان عرصه مناظره و گفتگوی علمی، اهل بیت(علیهم السلام) بوده‌اند. کتاب‌های روایی مملوّ از احتجاجات و مناظراتی است که میان اهل بیت(علیهم السلام) و دیگر پیروان مذاهب اسلامی و ادیان الهی در موضوعات اعتقادی و احکام شرعی صورت پذیرفته است.

با الهام از این سخن خداوند: «ادْعُ إلی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ؛[2] با حکمت و اندرز نیکو، به راه پروردگارت دعوت نما! و با آنها به روشی که نیکوتر است، استدلال و مناظره کن!» گریزی نیست که مناظره کنندگان برای دست‌یابی به موفقیت، باید از آدابی پیروی کنند که آنها را به نتیجه مورد نظر خویش برساند.

بدیهی است بدون رعایت روش‌های صحیح اخلاقی و علمی مناظره و عدم پیروی از اهداف مورد نظر نتیجه دلخواه حاصل نخواهد گردید.

به دنبال پخش برنامه‌هایی از آقای دکتر تیجانی و دکتر عصام العماد در ماه رمضان از سیمای جمهوری اسلامی ایران؛ جناب مولوی عبدالحمید امام جمعه مسجد مکی زاهدان مطالبی را در خطبه‌های نماز جمعه مطرح کرد و پیرو آن، حضرت آیت الله دکتر حسینی قزوینی پیشنهاد مناظره با ایشان را دادند ولی بعد از رد و بدل شدن چندین نامه سرگشاده بین آنان، این موضوع محقق نشد تا این که جناب مولوی عبد المجید مرادزهی از اساتید اهل سنت حوزه علمیه دارالعلوم مکی زاهدان از طرف جناب مولوی عبد الحمید به قم آمده و آمادگی خود را جهت مناظره اعلام داشت و به دنبال هماهنگی با مدیریت شبکه جهانی سلام، در روز 17 مرداد 1387 این مناظره انجام شد و از شبکه جهانی سلام پخش گردید.

این کتاب عین گفتار طرفین مناظره، با ویرایش و اندک تغییر  گفتاری به نوشتاری در پیش روی خوانندگان گرامی است و در مواردی که نیاز به توضیح بیشتری بود در پاورقی به آن اشاره شده است.

موسسه تحقیقاتی حضرت ولیعصر (عج)

علی روح اللهی


پیشگفتار

حجت الاسلام آقای هدایتی مدیر مسئول شبکه جهانی سلام به عنوان مجری آغاز سخن نموده و گفتند:

خدمت شما دوستان بیننده سلام و درود تقدیم می‌کنیم، ان‌شاءالله که با موفقیت و سربلندی کامل در پناه خداوند سبحان روز گار را سپری کرده باشید. برنامه‌ای که امروز شروع می‌کنیم، گفتگوی دوستانه و مناظره‌ای است بین دو بزرگوار، جناب آقای دکتر سید محمد حسینی قزوینی از اندیشمندان شیعه و از اساتید حوزه علمیه قم و عضو هیأت علمی دانشگاه بین‌المللی آل البیت و جناب مولوی آقای عبدالمجید مراد زهی از علماء اهل سنت و از اساتید بزرگ حوزه علمیه دار العلوم مکی زاهدان.

موضوع مناظره، شهادت حضرت زهرا(س) است که از ماه‌ها قبل قرار بود برگزار کنیم که متأسفانه به دلایل مختلف این امکان فراهم نشد. دلیل انتخاب این موضوع، اختلافاتی بود که اخیرا برای برخی از دوستان و هموطنان رخ داده و شب نامه‌هایی را پخش کرده و سخنرانی‌هایی کرده‌اند.

اول این که: این گفتگو دوستانه است و هر دو طرف از شخصیّت‌های اسلامی هستند و بنابراین است که حقایق روشن و دانش ‌ما بارورتر شود.

هیچ یک از دو طرف مناظره به دنبال شکست طرف دیگر نیستند.

ان‌شاءالله این برنامه الگویی خواهد شد برای برخی از رسانه‌ها و تلویزیون‌هایی که مناظره برگزار می‌کنند و خودشان هم به قضاوت می‌نشینند که ما پیروز شدیم و فلانی شکست خورد.

ولی ما دوست داریم خود مردم قضاوت کنند و در باره‌اش صحبت کنند و خود این برنامه یک حرکت جدید و تعیین کننده‌ای باشد که ما این مناظره را ادامه دهیم.

دوم این که: انتظار داریم که هر دو بزرگوار، از موضوع مناظره که در رابطه با حضرت زهرا(س) است دور نشوند.

برنامه به این شکل خواهد بود که در آغاز، دو وقت ده دقیقه برای هر دو بزرگوار خواهد بود بعد یک دقیقه طرف مقابل سؤال خود را مطرح خواهد کرد، طرف دیگر چهار دقیقه وقت دارد که در باره این سؤال صحبت کند. وقتی چهار دقیقه‌اش تمام شد، یک دقیقه ایشان وقت دارد که سؤالی مطرح کنند تا طرف مقابل چهار دقیقه وقت داشته باشد که جواب دهد.

برای شروع از آقای مراد زهی خواهش می‌کنیم که چون مهمان هستند شروع کنند و یا به عهده قرعه می‌گذاریم.

* مولوی مراد زهی: هرچه نظر جناب آقای قزوینی باشد ما حرفی نداریم.

* استاد حسینی قزوینی: اگر ایشان تمایل برای شروع دارند و چون مهمان ما هستند این حق اولویت را به ایشان واگذار می‌کنیم.

* مراد زهی: من شروع می‌کنم.

حرکت به سوی وحدت مسلمین

* مولوی مراد زهی:

بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین، نحمده و نصلی علی رسوله الکریم و نصلی و نسلم علی آله و اصحابه الکرام. قال الله تبارک و تعالی: «فَبَشِّرْ عِبَاد الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئکَ الَّذِینَ هَدَئهُمُ اللَّهُ وَ أُوْلَئکَ هُمْ أُوْلُواْ الْأَلْبَاب؛[3] [پس بندگان مرا بشارت ده! همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند؛ آنان کسانی هستند که خدا هدایتشان کرده، و آنها خردمندانند.]»

ضمن عرض تشکر و قدردانی از مسؤولین شبکه سلام و حاج آقای قزوینی که با هم در ارتباط بودیم و قرار بود که یک گفتگوی دوستانه‌ای در این شبکه داشته باشیم که بحمد الله این زمینه فراهم شد و بنده لازم می‌دانم که از همه دست اندرکاران تقدیر و تشکر داشته باشم.

لازم می‌دانم مقدمه‌ای که بسیار مرتبط با بحث‌مان است، عرض کنم تا بعد وارد بحث اصلی بشویم.

همه می‌دانیم که اسلام در زمان فعلی وضعیت خاصی دارد که در طول چهارده قرن فکر نمی‌کنم که چنین وضعیتی را داشته باشد. بسیار متفرق و پراکنده و بنابراین مسؤولیت اندیشمندان، علما، مطبوعات، شبکه‌های ماهواره‌ای و متولّیان امور فرهنگی در جهان اسلام بسیار سنگین است.

ما چهارده ـ سیزده قرن از راه تفرقه و کوبیدن همدیگر دست آورد و نتیجه‌ای نداشته‌ایم، مسلّما در حال حاضر و در قرون آینده هم دست آوردی نخواهیم داشت.

در حال حاضر نیاز شدید به وحدت داریم و آن فرمانی که خداوند متعال فرموده: «بسم الله الرحمن الرحیم: وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا[4]؛ [و همگی به ریسمان خدا [= قرآن و اسلام، و هرگونه وسیله وحدت]، چنگ زنید ، و پراکنده نشوید!

نیاز شدید به اعتصام به حبل الله و چنگ زدن به ریسمان الهی که همان قرآن است و عمل کردن به آن داریم. و این که از تعصبات کورکورانه و از هر گونه فرقه گرایی و تقویت فرقه گرایی کنار بیاییم.

هدف اصلی از این بحث مناظره، همان طور که آقای هدایتی[5] فرمودند، کشتی گرفتن نیست که به دنبال این باشیم که به هر حال این طرف، طرف دیگر را مغلوب کند، خیر. اصل گفتگو، اصل حوار و مخصوصاً در کشور اسلامی ایران که پیشتاز طرح گفتگوی تمدن‌ها بوده و هست، شایسته است که ما این گفتگوی دوستانه و گفتمان را در میان خودمان هم داشته باشیم؛ بنابراین این گفتمان را به فال نیک می‌گیریم.

تمام شنوندگان گرامی، از تمام اهل نظر و آن‌هایی که صدای ما را می‌شنوند؛ چه از برادران شیعه و چه برادران اهل سنّت، این یکی دو ساعت، بحث شیعه و یا بحث سنّی را از مغزشان بیرون بریزند، به عنوان یک مسلمان پای صحبت برادر مسلمان خودشان بنشینند و براساس آیه‌ای که تلاوت کردیم، که قرآن می‌فرماید:

بشارت به آن انسان‌هایی که گفتمان و گفتارها را گوش می‌دهند و از مستندترین و مستدل‌ترین و بهترین گفتمان آن را اتباع می‌کنند، آن‌ها صاحبان اندیشه هستند پیروی می‌کنند.

شبکه سلام، فرصتی است که به هر حال برای دوستان ما پیش آمده و می‌توانند که دراین مکان دوری که قرار دارند به عنوان فرصت استثنایی   در جهت وحدت مسلمین و در جهت دعوت به اسلام و در جهت تبلیغ اسلام تلاش و کوشش کنند.

بنابراین ما از همین الآن مجددا از مسؤولین و متولیان شبکه سلام با روی‌کرد جدیدی به سمت اتّحاد و انسجام اسلامی، به سمت وحدت و به سمت تقریب دل‌ها و نزدیک کردن دل‌های جامعه اسلامی گام بردارند.

بنابراین آنچه که احساس کردیم که انگیزه شد تا در این بحث شرکت کنیم، بحث‌هایی است که در این یکی دو سال اخیر مطرح شده و در شبکه‌های خبری، روزنامه‌ها، مطبوعات و در شبکه‌های اینترنتی بسیار به صورت گسترده روی آن بحث می‌شود و آن همان طرح اتهاماتی که به بهترین انسان‌ها بعد از رسول خدا؛ یعنی حضرت ابوبکر صدیق و حضرت عمر فاروق رضی الله عنهما زده شده این اتهامات و بعد از آن هم مستنداتی که آورده شده برای آن مواردی از کتب اهل سنّت است. می‌خواهیم بررسی کنیم که واقعاً انسان‌هایی که بعد از پیامبر پایه گذار دین اسلام و فتوحات اسلامی بودند و ما ایرانیان هم به ویژه مرهون خدمات و زحمات و تلاش‌ها و مجاهدت‌های آن‌ها هستیم که اسلام به ما رسید و الآن ما مسلمان هستیم. آیا واقعاً چنین برنامه‌هایی بوده، چنین چیزی صورت گرفته و یا این که این‌ها براثر دسیسه مخالفین اسلام و دشمنان اسلام در طول تاریخ که خواسته‌اند تفرقه گرایی را تشویق بفرمایند بین فرقه‌های اسلامی از سوی آن‌ها صورت گرفته و در بعضی از کتاب‌ها روایات جعلی و ساختگی در این خصوص وضع شده است.

ما الآن وظیفه بزرگی نسبت به آل و اصحاب پیامبر بر عهده داریم. آل و اصحاب پیامبر همانند دو بازوی یک پرنده‌ای می‌مانند که هر کدام از این بازو اگر نباشد، پر نباشد، پرنده نمی‌تواند پرواز کند.

بنابراین ما از همه شنوندگان عزیز استدعا داریم که به دور از تعصب و به دور از این که پیرو چه مذهبی هستند به عرائض مختصر بنده ان‌شاءالله در بحث‌های آینده گوش می‌دهند و همه در نهایت دنبال این چیزی که کشف حقیقت هست، باشیم. ان‌شاءالله.

در رابطه با شخصیّت فاطمه زهرا و این که دیدگاه اهل سنّت و بالاتر از آن در رابطه با دیدگاه اهل سنّت نسبت به دخت پیامبر عرائضی است ان‌شاءالله در بحث‌های آینده و بعدی خواهیم داشت و الان چون وقت در این ده دقیقه تمام شد، من سعی می‌کنم که در فرصت‌های بعدی در خدمت دوستان باشیم.

فاطمه زهرا(س) سند حقانیت شیعه

* استاد حسینی قزوینی:

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم، و به نستعین و هو خیر ناصر و معین، الحمد لله والصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله،     لاسیما علی مولانا بقیة الله، واللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله الی یوم لقاء الله. افوض امری الی الله إن الله بصیر بالعباد

ما هم ضمن سلام به همه دست اندرکاران شبکه سلام، جناب حاج آقای هدایتی و بینندگان عزیز در سراسر دنیا، اولاً از شبکه سلام که این بستر را فراهم کردند تشکر می‌کنیم که یکی از عزیزان اهل سنّت که از اساتید برجسته حوزه علمیه دارالعلوم مکی زاهدان هست، حضور پیدا کند و مطالبشان را شفاف در این جلسه دوستانه و گفتگوی صمیمی بیان کند.

من از مقدمه‌ای که برادر عزیزم جناب مراد زهی بیان کردند، تشکر می‌کنم و تأکید می‌کنم بر این که ما مسلمان‌ها امروز در برابر دشمن مشترک قرار گرفته‌ایم که دشمنان برای آنها شیعه و سنّی هیچ کدام فرق نمی‌کند، با همان سلاح‌هایی که در افغانستان و در کابل سنّی را می‌کشند، در مزار شریف شیعه را می‌کشند.

در عراق اگر در فلوجه برادران اهل سنّت ما را می‌کشند، در شهرک صدر هم شیعیان را می‌کشند و ما چه شیعه و چه سنّی برادر هستیم، کتابمان یکی است، قبله‌مان یکی است، پیامبران مان یکی است، مشترکات زیادی داریم و در کنار، هم اختلافاتی داریم و برای اختلافات به جای این که متوسّل به خشونت، اهانت و یا جسارت بشویم، چه بهتر که بسترهای این چنینی فراهم شود که شیعه و سنّی در یک جلسه خیلی دوستانه مطالبشان را مطرح کنند. و اما این که موضوع بحث ما حضرت زهرا(س) است، روی چند محور این موضوع انتخاب شد و جناب مراد زهی هم این پیشنهاد را پذیرفتند.

نکته اول این که: حضرت صدیقه طاهره(س) در میان فرزندان نبیّ مکرم(ص) و هم از دیگر صحابه جایگاه و امتیاز ویژه‌ای داشت. صدیقه طاهره(س) تنها کسی که است که رسول اکرم(ص) به صراحت درباره او فرمود: «سیّدة نساء أهل الجنة»[6]؛ «خانم و بانوی زنان بهشتیان است.»

هم‌چنین روایتی را هیثمی از عائشه ام المؤمنین نقل می‌کند که: «مارأیت أفضل من فاطمة غیر أبیها»؛ «جز رسول اکرم، کسی در فضیلت به حضرت صدیقه طاهره(س) نمی‌رسد.»

و یا: «ما رأیت أحداً أصدق من فاطمة»؛ «راستگوتر از فاطمه(س) در کره زمین نبود.»

هیثمی در مجمع الزوائد این روایت ‌آورد و رجالش هم تصحیح کرده است.[7]

ابن حجر هم در کتاب الإصابة می‌گوید: این روایت سندش به شرط شیخین صحیح است.[8]

هم‌چنین روایات متعددی که می‌گویند محبوب‌ترین زن‌ها در نزد پیامبر حضرت فاطمه زهرا (س)بوده است.[9]

همچنین روایتی به این مضمون احمد بن حنبل در مسند نقل کرده وهیثمی گفته: روایت صحیح است.[10]

حتی ابن حجر عسقلانی از سُبْکی که از استوانه‌های علمی اهل سنّت است نقل می‌کند که حضرت صدیقه طاهره از خدیجه و از عائشه فضیلتش بالاتر بوده است.[11]

و هم‌چنین مناوی نقل می‌کند که فاطمه زهرا(س) از خلفای اربعه، به اتفاق علمای اهل سنّت افضل بوده است.[12]

نکته دیگر: ما می‌بینیم که در کتاب‌های معتبر اهل سنّت، غضب و رضای فاطمه زهرا(س) معادل با رضا و غضب خدای عالم قرار گرفته است: «انّ الله یغضب لغضبک یا فاطمه(س) و یرضی لرضاک.»[13]

هم‌چنین خود بخاری در صحیحش آورده: «فاطمة(س) بضعة منی، فمن اغضبها اغضبنی؛»[14] «فاطمه(س) پاره تن من است، هرکس او را به غضب بیاورد، مرا به غضب آورده است.»

یا مسلم دارد: «فاطمة(س) بضعة منی، یؤذینی ما آذاها»؛[15] «هر آن چه که زهرا را اذیّت کند، مرا اذیّت کرده است.»

این‌ها نشان می‌دهد که فاطمه زهرا (س)جایگاه ویژه‌ای در نزد           رسول اکرم(ص) و خدای عالم داشته و ما بر این عقیده هستیم که قصد      نبیّ مکرم(ص)، از بیان این روایات و احادیث این بود که الگویی برای امّت اسلامی معیّن کند، یعنی اگر بعد از نبیّ مکرم جامعه اسلامی دچار تلاطم، فتنه و اختلاف شد، تنها یادگار نبیّ مکرم، فاطمه زهرا(س) به هر سو رو کرد حق هست و رضای خداوند در آن سو است و اگر نسبت به هر طرفی و هر فردی غضب کرد و ناخشنود شد، قطعاً خدا و پیامبر هم از او غضبناک و ناخشنود است.

و لذا قضیّه فاطمه زهرا(س)، یک قضیه طبیعی نیست و این روایات متعدد روایاتی نیست که نبیّ مکرم فقط به خاطر این که فاطمه زهرا(س) دختر او و از نسل و نطفۀ او هست، بیان کرده باشد؛ چون پیامبر اکرم فرزندان پسر و دختر دیگری هم داشته‌اند.

و لذا ما معتقد هستیم که قضیه حضرت زهرا(س) سند حقانیّت عقیده شیعه است و این که جناب مراد زهی اشاره فرمودند نسبت به صحابه به ویژه جناب خلیفه اول و دوم این مسایل مطرح است، این مسایل قبل از این که در کتاب‌های شیعه مطرح شده باشد، در کتاب‌های اهل سنّت مطرح است. به قول معروف می‌گویند: احترام امام زاده را باید متولّی نگه دارد. آن مطالبی که در مطاعن خلفاء در کتاب‌های اهل سنّت آمده، شاید آن قدر در کتاب‌های شیعه نیامده باشد.

* مجری:

الآن از جناب آقای قزوینی می‌خواهیم که در یک دقیقه سؤال بکنند و جناب مراد زهی در چهار دقیقه پاسخ بدهند. بعد از آن که جناب مراد زهی چهار دقیقه پاسخ دادند، یک دقیقه به ایشان فرصت می‌دهیم که سؤالشان را مطرح کنند.

چرا خلیفۀ اول به خواستۀ فاطمه(س) جواب رد داد؟

* استاد حسینی قزوینی:

سؤال اول من از آقای مراد زهی این است که روایات صحیحی که عرض کردم، از عائشه است که می‌گوید: ما رأیت احداً أصدق من فاطمه(س)؛ راستگوتر از فاطمه(س) ندیدم؛ فاطمه زهرا(س) بعد از رحلت نبی مکرم مطالباتی از خلیفه اول داشتند؛ ولی خلیفه اول پاسخ منفی دادند، آیا این خود نشان‌گر تکذیب سخن پیامبر اکرم(ص) نیست؟

* مولوی مراد زهی:

من با توجه به روایاتی که در رابطه با فضیلت و منقبت فاطمه زهرا قرائت شد، این قبول. فضیلت و منقبت فاطمه زهرا از دیدگاه اهل سنّت یک امری مستند و قطعی است و جا دارد ما این را در سه چهار قطعه شعری که علامه اقبال لاهوری سروده توضیح دهیم:

مریم از یک نسبت عیسی عزیز

از سه نسبت حضرت زهرا عزیز

نور چشم رحمة للعالمین

آن امام اولین و آخرین

آن که جان در پیکر گیتی دمید

روزگار تازه آئین آفرید

بانوی آن تاج دار هل اتی

مرتضی مشکل گشا شیر خدا

در رابطه با حضرت فاطمه زهرا و اهل بیت پیامبر اکرمl، به طور کلّی عقیده اهل سنّت این است که محبّت اهل بیت و محبّت صحابه پیامبر جزء معتقدات مسلم و جزء ایمانیات ما است. یعنی به همان نسبتی که ما نسبت به خلیفه اول و نسبت به خلیفه دوم و سایر صحابه محبّت داریم، به همان نسبت، نسبت به علی، فاطمه زهرا و حسن و حسینF و دیگر اهل بیت محبّت داریم.

اگر یک ترازو جلوی ما گذاشته بشود و محبّت اهل بیت ومحبّت اصحاب پیامبر در دو کفه ترازو قرار بگیرد، هیچ کفه‌ای بر کفه دیگر شاید سنگین‌تر نباشد و دلیلش هم این که ما در خطبه‌های نماز جمعه در هر جمعه و در تمام خطبه‌ها در روزهای جمعه دعای مغفرت برای اهل بیت و به ویژه حضرت فاطمه زهرا و اهل بیت صورت می‌گیرد.

من قطعه‌ای ازآن خطبه را قرائت بکنم. این خطبه دومی است که در تمام مساجد اهل سنّت قرائت می‌شود؛ مخصوصا در کشورهای آسیایی ایران و پاکستان و هندوستان که خطبه‌های اصلی به زبان فارسی و بعضی به زبان عربی قرائت می‌شود.

«قال النبی(ص): أرحم أمتی بأمتی أبوبکر، وأشدهم فی أمر الله عمر، و أصدقهم حیاء عثمان و أقواهم علی، و فاطمة سیدة نساء أهل الجنة، وحمزة أسد الله و أسد رسوله رضوان الله تعالی علیهم أجمعین. اللهم اغفر للعباس و ولده مغفرة ظاهرة و باطنة لاتغادر ذنبا.»[16]

این عقیده ما است. هیچ فرقی در این راستا وجود ندارد. یک قطعه شعری هم از ملا عبدالرحمن جامی قرائت کنم:

جز به آل کرام و صحب عظام

فلک دین نبی نیافته نظام

نامشان جز به احترام مبر

جز به تعظیم به سویشان منگر

همه را اعتقاد نیکو کن

دل ز انکارشان یک سو کن

هر خصومت که بودشان باهم

به تعصب مزن در آن جا دم

حکم آن قصه با خدای بود

زندگی کن، تو را به حکم چه کار

* مجری:

 وقت شما تمام است، الآن لطف کنید سؤال خودتان را مطرح کنید، جناب آقای قزوینی پاسخ دهند.

مستندات حمله به خانۀ فاطمۀ زهرا(س) چیست؟

* مولوی مراد زهی:

جناب آقای قزوینی که سؤال فرمودند خارج از موضوع بحث ما بود، موضوع بحث ما هجوم به خانه فاطمه زهرا و سوزاندن خانه و ضرب و لطم حضرت فاطمه و اسقاط جنین است که توسط طبق ادعای ایشان و در سایت اینترنتی ایشان این مسأله را که گفته‌اند به دستور ابوبکر صدیق و مجری‌اش هم خلیفه دوم و بعضی دیگر بودند، ما سؤال مان این است که با توجه به گذشت چهارده قرن از آن قضایا چه مستنداتی برای طرح این قضیه جناب آقای قزوینی دارند که الآن وجود دارد، نه مدعی علیه وجود، نه شهود وجود دارد لطف بفرمایند پاسخ دهند.

* استاد حسینی قزوینی:

اگر بنا باشد در رابطه با قضیه هجوم به خانه فاطمه زهرا(س)، ما آن چه که در کتاب‌های روایی، رجالی و تاریخی آمده، ارزش قائل نشویم، هیچ یک از موضوعات حتی در اثبات رکعات نماز ما نمی‌توانیم بگوییم چیزی برای ما ثابت شده و یا ثابت نشده است.

ولی آن چه در رابطه با هجوم به خانه حضرت زهرا(س) است، ما چهار تا روایت صحیح داریم. یکی از آن‌ها قضیّه ندامت خود جناب خلیفه اول است که می‌گوید من برای سه چیز که انجام داده‌ام، تأسف می‌خورم و پشیمان هستم؛ یکی از آن‌ها: «وددت أنی لم اکشف بیت فاطمة و إن اغلق علی الحرب»؛ «ای کاش من خانه فاطمه زهرا(س) را مورد هجوم قرار نمی‌دادم، اگر چه سنگر جنگی قرار گرفته بود.»

این روایت کاملاً صحیح است و هیچ شبهه‌ای در صحت روایت نیست، بعضی از بزرگان اهل سنّت صراحت بر صحت روایت دارند.

جناب سیوطی در مسند فاطمه(س)، ص34، و 35 صراحت دارد که این روایت صحیح است.

جناب مقدسی از شخصیّت‌های برجسته اهل سنّت است که ذهبی از او به عنوان: الإمام، العالم الحافظ الحجة، نام می‌برد،[17] می‌گوید: «هذا حدیث حسن عن أبی بکر.»[18]

و هم‌چنین روایت دیگری که ابن أبی شیبه، استاد بخاری، صراحت دارد بر این که جناب خلیفه دوم گفت با این که احترام حضرت زهرا(س) برای من محرز است، ولی قسم به خدای عالم این احترام حضرت زهرا(س) مانع آن نمی‌شود که من دستور بدهم: «أن یحرق علیهم البیت»؛[19] «خانه را با ساکنانش به آتش بکشند.»

از شخصیّت‌های برجسته اهل سنّت؛ مثل جناب فرحان مالکی می نویسد: من اول تصور می‌کردم که این روایات سند ندارد؛ ولی پس از بررسی برایم ثابت شد که این قضیه به اسانید صحیح ثبت شده است.[20]

بلاذری در کتاب الأنساب الأشراف، ج1، ص586، قضیه احراق یعنی تهدید به سوزاندن را مطرح می‌کند و هم‌چنین خود طبری در روایت دیگر همین مسأله را در ج2، ص443 تاریخش مطرح می‌کند.

* مجری:

از الآن شما یک دقیقه فرصت دارید سؤال جدید مطرح کنید، بعد جناب مراد زهی فرصت خواهند داشت که پاسخ دهند.

چگونه محبّت فاطمه (س) و دشمنانش در یک قلب جمع می‌شود؟

* استاد حسینی قزوینی:

ایشان فرمودند ما به همان نسبتی که حضرت زهرا(س) و حضرت علی(ع) را دوست داریم، جناب ابوبکر و عمر را دوست داریم. طبق روایت صحیح بخاری، پیامبر اکرم فرمود: فاطمه(س) غضبش، غضب من و رضایتش رضایت من است.[21]

در صحیح بخاری و مسلم صراحت دارد که فاطمه زهرا(س) از ابوبکر و عمر غضبناک از دنیا رفتند؛ «فلم تزل مهاجرته حتی توفیّت.»[22] واین نشانگر این است که وقتی فاطمه زهرا(س) از آن‌ها راضی نیست، پیامبر هم از آن دو نفر راضی نیست، خدا هم راضی نیست. محبّت کسی که پیامبر و خدا از او راضی نیست، خلاف شرع و خلاف عقل است، جواب بدهند.

خداوند متعال می فرماید: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَوَلَّوْا قَوْمًا غَضِبَ اللَّهُ عَلَیهِمْ» [ای کسانی که ایمان آورده اید! با قومی که خداوند آنان را مورد غضب قرار داده دوستی نکنید] [23]

* مولوی مراد زهی:

ببنیید موضوع بحث ما آن چیزی است که جناب آقای قزوینی مطرح فرمودند. بعد از چهارده قرن دادگاهی ایشان تشکیل دادند و به عنوان مدعی چهار ادعا را و چهار اتهام را متوجه خلیفه اول ودوم کردند:

1. هجوم به خانه فاطمه زهرا؛

2. سوزاندن خانه فاطمه زهرا؛

3. شکستن در و فرو‌‌رفتن میخ به سینه فاطمه زهرا؛

4. سقط جنین.

من خواهشم این است که ما از موضوع خارج نشویم و اول سؤالی که مطرح می‌شود، تمام بشود تا سؤال جدیدی. و چهارده قرن از این قضیه گذشته، آیا در دوران خلیفه اول و دوم و سوم و چهارم و در طول این چهارده قرن، ما در کتب معتبر تاریخ این قضیه، قضیه شوخی نیست.

الآن اگر واقعاً یکی از انسان‌های بزرگ عصر حاضر؛ مثلاً رئیس جمهور و یا یکی از مراجع تقلید و یا یکی از مفتیان اهل سنّت متّهم به چنین امری بشود، بالأخره باید مستندات قوی برایش وجود داشته باشد.

الآن آمده‌اند و خلیفه اول و دوم را که اساس اسلام و برنامه‌های اسلامی، و نشر و دعوت اسلامی از آن جا سرچشمه می‌گیرد، متّهم به این قضیّه کرده‌اند و دلایلی هم که ایشان آورده‌اند، این دلایل اصلاً سندیّت ندارد و صحّت ندارد. کتابی که ایشان فرمودند: انساب الأشراف بلاذری، یک مشکل که وجود دارد معمولاً آقای قزوینی و دیگر دوستان ما یک صفحه کتاب را که مطرح می‌کنند، صفحه دوم را یا نگاه نمی‌کنند و یا مطرح نمی‌کنند.

همین انساب الأشراف بلاذری چه گفته در ص250: «لما بایع الناس أبا بکر، اعتزل علی والزبیر، فبعث إلیهما عمر بن الخطاب، وزید بن ثابت، فأتیا منزل علیّ، فقرعا الباب، فنظر الزبیر من فترة ثم رجع إلى علیّ فقال: هذان رجلان من أهل الجنة، ولیس لنا أن نقاتلهما. قال: افتح لهما. ثم خرجا معهما حتى أتیا أبا بکر، فقال أبو بکر: یا علی أنت ابن عم رسول الله وصهره، فتقول إنی أحق بهذا الأمر، لاها الله لأنه أحق به منک. قال: لا تثریب، یا خلیفة رسول الله، ابسط یدک أبایعک. فبسط یده فبایعه. ثم قال للزبیر: تقول أنا ابن عمة رسول الله وحواریه وفارسه وأنا أحقّ بالأمر؛ لاها الله لأنا أحق به منک. فقال: لا تثریب یا خلیفة رسول الله، ابسط یدک، فبسط یده فبایعه. المدائنی، عن مسلمة بن محارب، عن سلیمان التیمی، و عن ابن عون.»

انساب الأشراف بلاذری، در ص250 می‌گوید که حضرت علیE با حضرت زبیر اول در خانه نشسته بودند، بعد رفتند خدمت ابوبکر صدیق و ایشان علّت این را پرسیدند که شما چرا نیامدید برای بیعت؟ گفتند ما فکر می‌کردیم که ما مستحق تر هستیم. بعد حضرت علی و حضرت زبیر گفتند که دستت را دراز کن تا ما با تو بیعت کنیم. دستشان را دراز کردند و بیعت کردند. بنابراین، به صراحت در انساب الأشراف آمده و بعد هم در چند پاراگراف جلوتر آمده: «فخرج علی فقال یا ابابکر ألم تری لنا حقا فی هذا الأمر، قال بلی ولکن... .»

فقط گلایه‌ای که حضرت علی داشت، انتظار مشاوره داشتند، وضعیت به گونه‌ای بود که خلأ قدرت نباید پیش بیاید. این هم جواب انساب الأشراف بلاذری است وعبارت دیگر هم زیاد داریم که در جاهای دیگر آمده که وقتی حضرت ابوبکر برگشت حضرت علی و حضرت زبیر رفتند و بلافاصله بیعت کردند.

آیا حقیقت جنایت بر فاطمه(س) بر امام صادق(ع) پنهان بود؟

* مولوی مراد زهی:

سؤال من این است که جناب آقای قزوینی مستندات درست و قوی در این رابطه بیاورند. و اگر ایشان معتقدند که هجوم صورت گرفته، بنابراین، خلیفه اول و دوم جانی قلمداد می‌شوند و خیانتی صورت گرفته است.

ایشان بیاند پاسخ بدهند نسبت به این روایتی که در کتاب احقاق الحق قاضی نور الله شوشتری، ج1، ص16 آمده است: «و جاء عن الإمام السادس جعفر الصادق انه سئل عن أبى بکر وعمر رضی الله عنهما ففی الخبر " ان رجلاً سأل الإمام الصادق، فقال: یا ابن رسول الله! ما تقول فى حق أبى بکر و عمر؟ فقال: إمامان عادلان قاسطان، کانا علی الحق، وماتا علیه، فعلیهما رحمة الله یوم القیامة.» «شخصی خدمت امام صادق آمد و از ایشان سؤال کرد در رابطه با أبوبکر و عمر شما چه می‌گویید؟ آن حضرت فرمود آن‌ها هر دو امامان عادلان قاسطان، دو امام عادل بودند و بر حق بودند و بر حق مردند «فعلیهما رحمة الله یوم القیامة.»

چگونه امام صادق نسبت به خلیفه اول و دوم می‌فرماید که این‌ها عادل بودند، بر حق بودند و بر حق هم فوت کردند.

چگونه آقای قزوینی می‌فرمایند که ایشان بر اثر هجوم به خانه فاطمه زهرا این‌ها خیانت کار بودند و این‌ها جنایت کار بودند، آیا این قضایا از ذهن امام صادق پنهان بود؟

* استاد حسینی قزوینی:

اول این که ایشان فرمودند که طبق روایت انساب الأشراف، امیرالمؤمنین(ع) بیعت کردند، من تعجب می‌کنم جناب آقای مراد زهی که از اساتید توانمند حوزه علمیه و شاید حدود پنجاه تا کتاب تألیف کرده‌اند، چگونه عبارت صحیح بخاری، ج5، ص82، حدیث 4240، که صراحت دارد امیرالمؤمنین(ع) شش ماه بعد از رحلت پیامبر اکرم، مادامی که فاطمه زهرا(س) زنده بودند، بیعت نکردند را توجیه می‌کنند؟ «ولم یکن یبایع تلک الأشهر»؛ «در این شش ماه حضرت امیر(ع) بیعت نکردند.»

در صحیح مسلم، ج5، ص154، هم هست که امیرالمؤمنین(ع) بیعت نکردند.، جناب عبد الرزاق استاد بخاری در المصنف، ج5، ص472 می‌گوید: نه تنها علی بیعت نکرد، هیچ یک از بنی هاشم نیز در طول آن شش ماه بیعت نکردند.[24]

طبری صراحت دارد از زهری سؤال کردند: «أفلم یبایع على ستة اشهر»؛ «علی درآن شش ماه بیعت نکرد.» «قال ولا احد من بنى هاشم»؛ «هیچ یک از بنی هاشم نیز بیعت نکردند.»[25]

و بحث این که ایشان می‌فرماید ما جناب ابوبکر وعمر را جنایت کار و خیانت کار معرفی می‌کنیم، جناب مراد زهی در خود صحیح مسلم ج5، ص152، حدیث 4468، خلیفه دوم اشاره می‌کند به علی(ع) و عباس و می‌گوید: وقتی پیامبر از دنیا رفت، ابوبکر گفت که من خلیفه پیامبر هستم؛ ولی شما رأیتان این بود که ابوبکر: «کاذباً آثماً غادراً خائنا»؛ «هم دروغگو است، گنه‌کار، حیله گر و هم خائن است.» «فلما توفیّت ابوبکر قلت أنا خلیفة رسول الله و خلیفة ابی بکر»؛ «پس از ابوبکر هم من خلیفه شدم»، «فرأیتمانی کاذباً آثماً غادرا خائناً.»

پس این ما نیستیم که آن‌ها را در قفس اتهام قرار داده ایم و نسبت جنایت به آن‌ها می‌دهیم.

اما نسبت به قضیه روایتی که حضرت عالی نقل فرمودید که البته آن آدرسی که جناب عالی دادید، درست نیست؛ آن چه هست در همان کتاب احقاق الحق ج 1 ص 69 و 70 است و در الصوارم المهرقة هم است[26]؛ ولی ای‌کاش حضرت عالی یک دقّتی می‌کردید، که اولاً این روایت هیچ سندی ندارد و روایت از نظر سند کاملاً مخدوش است.

و اضافه در ذیل آن روایت از امام صادق(ع) سؤال می‌کند آیا مراد شما که گفتید امامان عادلان؛ این دو امام عادل هستند، چی بود. حضرت(ع) فرمود: من مرادم این بود که این‌ها «عدلا عن الحق»؛ «این دو از عدل عدول کردند»، این‌ها «اماما اهل النار»، «دو تا امام اهل آتش هستند.»

بعد حضرت(ع) اشاره می‌کند به آیه شریفه: «وجعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ»[27] [و آنان [= فرعونیان ] را پیشوایانی قرار دادیم که به آتش (دوزخ) دعوت می کنند] و گفتم این‌ها قاسط هستند، حضرت(ع) فرمود مراد من این است که: «وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَبًا»[28] [و اما ظالمان آتشگیره و هیزم دوزخند!].

فلذا روی این جهت ما نه تنها این روایت را ضعیف می‌دانیم، از مطاعن می‌دانیم، خواندنش را درست نمی‌دانیم، به طلبه‌هایمان توصیه می‌کنیم که اصلاً این روایت را مطرح نکنند. چون موجب فتنه می‌شود.

بیعت با کدامین امام بر گردن فاطمۀ زهرا(س) بوده است؟

* استاد حسینی قزوینی:

گر چه ایشان نسبت به سؤال دوم بنده جواب ندادند، غضب حضرت زهرا(س) از أبی بکر و عمر یک مسأله ثابت در صحیح بخاری و مسلم است. سؤال سوم من از ایشان این است که شما در روایات، در صحیح بخاری و مسلم آورده‌اید:

«وَمَنْ مَاتَ وَلَیْسَ فِی عُنُقِهِ بَیْعَةٌ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّةً.»[29] «هر کس بمیرد و بیعتی در گردنش نباشد به مرگ جاهلیت مرده است.»

و هم‌چنین «من مات و لیس علیه امام مات میتة الجاهلیة.»[30]

این کاملاً ثابت است.

از طرف دیگر در صحیح بخاری و مسلم هست که: «ماتت وهی واجدة علی ابی بکر.»[31] «حضرت زهرا(س) به شهادت رسید در حالی که از ابوبکر ناراحت بود.»

نه تنها بیعت نکرد؛ بلکه نسبت به ابی بکر غضبناک نیز از دنیا رفت، «فلم تزل مهاجرته حتی توفیت.»[32]

در این جا مسأله این است فاطمه زهرا(س) که در برابر خلیفه اول بیعت نکرد و او را به عنوان امام قبول نکرد، آیا فاطمه زهرا(س) به مرگ جاهلی از دنیا رفته و یا خلافت ابوبکر، خلافت مشروع نیست؟

* مولوی مراد زهی:

ببنید من اولاً به این سبک برنامه که چهار دقیقه و یک دقیقه است، اعتراض دارم. یک بحث وقتی ادامه پیدا می‌کند باید جمع بندی بشود تا حالا سه چهار تا بحث مطرح شد.

سؤالی که من کردم در رابطه با مطلب قاضی نور الله شوشتری. من متأسفم که تمام بینندگان آشنا هستند به زبان عربی. چگونه واقعاً یک مسأله را از ظاهر مسأله بر می‌گردانند که وقتی سؤال کردند: «یا ابن رسول الله! ما تقول فى حق أبى بکر و عمر؟ فقال: إمامان عادلان قاسطان.» «ای فرزند رسول خدا چه می‌گوید در حق ابوبکر و عمر؟ امام فرمودند: دو امام عادل هستند.»

عادل در زبان عربی به چه گفته می‌شود، «قاسطان» قاسط در زبان عربی به چه گفته می‌شود؟ وماتا علیه.

مطلب دوم آن چه از صحیح مسلم آوردند. جای تأسف است که من همین مسأله را عرض کردم که یک پاراگراف را می‌خوانند و یک پاراگراف را نمی‌خوانند.

صحیح مسلم همین الآن جلوی من است، همین حدیثی که ایشان آوردند، حدیث صحیح مسلم است و من می‌خوانم و شنوندگان هم گوش کنند، خود آقای قزوینی هم گوش کنند و بعد قضاوت کنند.

«فلما توفى رسول اللهlقال أبو بکر انا ولى رسول اللهl فجئتما تطلب میراثک من ابن أخیک ویطلب هذا میراث امرأته من أبیها فقال أبو بکر قال رسول اللهa ما نورث ما ترکنا صدقة فرأیتماه کاذبا آثما غادرا خائنا والله یعلم أنه لصادق بار راشد تابع للحق ثم توفى أبو بکر و انا ولى رسول اللهa و ولى أبى بکر فرأیتمانی کاذبا آثما غادرا خائنا والله یعلم انى لصادق بار راشد تابع للحق»؛

حضرت عباسE و حضرت علی (کرم الله وجه) وقتی خدمت حضرت عمر می‌آیند عبارت این است: «فرأیتماه کاذبا آثما غادرا خائنا.» «او را شما هم دروغگو، گنه‌کار، حیله‌گر و خیانت کننده می‌دانستید.»

یعنی وقتی شما نزد خلیفه اول آمدید، به گمان شما؛ یعنی شما چنین فکر می‌کردید، این علامت استفهامی و سؤالی است، آیا شما فکر می‌کردید که ایشان کاذبا غادرا آثما خائنا است، در حالی که این طور نیست؛ چون در ادامه‌اش می‌گوید: «والله یعلم أنه لصادق بار راشد تابع للحق.» «پس مرا نیز دروغگو، گنه‌کار و خیانت کننده می‌دانید و خداوند آگاه است.»

ایشان صادق است، نیکوکار است.

ثم توفى أبو بکر. بعد شما نزد من آمدید، «فرأیتمانی کاذبا آثما غادرا خائنا والله یعلم.» «و خدا می‌داند که من صادق هستم و خدا می‌داند که او نیز صادق است.»

این والله یعلم را نمی‌خوانند: خدا می‌داند که من صادق و بار راشد و تابع حق هستم. بعد شما آمدید پیش من و اصرار دارد و این مسأله‌ای است که ابوبکر صدیق در باره آن قضاوت کرده است.

بعد وقتی که آمدند می‌فرماید: «فرأیتمانی کاذبا آثما غادرا خائنا»،

نه این که من از خودش خبر می‌دهد، یعنی شما چنین فکر می‌کنید. «بعد والله یعلم انی لصادق، والله یعلم إنه لصادق.»

چگونه است که استنباط توهین می‌کند که خلیفه دوم، خلیفه اول را کاذب و غادر و آثم می‌داند؛ در حالی پشت سر همین جمله می‌گوید: «والله یعلم أنه لصادق بار راشد تابع للحق.»

آقای قزوینی نسبت به این عبارت توضیح دهند، امام چهارم حضرت علی بن حسین بن علی در کتاب کشف الغمة اربیلی، ج2، ص78 که گروهی از ایران آمدند خدمت ایشان و از حضرت ابوبکر و عمر و عثمان سؤال کردند. بعد ایشان فرمود: آیا شما نمی‌دانید که «الذین یخرجهم من دیارهم»،

آن آیه معروف در قرآن کریم در باره کی است؟[33] من گواهی می‌دهم که شما از آن گروه سوم نیستید که خداوند درباره آنان گفته: «وَالَّذِینَ جَاءُوا مِنْ بَعْدِهِمْ یقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلِإِخْوَانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونَا بِالْإِیمَانِ وَلَا تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنَا غِلًّا لِلَّذِینَ آمَنُوا»[34] [(همچنین) کسانی که بعد از آنها [= بعد از مهاجران و انصار] آمدند و می گویند: «پروردگارا! ما و برادرانمان را که در ایمان بر ما پیشی گرفتند بیامرز، و در دلهایمان حسد و کینه ای نسبت به مؤمنان قرار مده!]

یعنی وظیفه بنده و آقای قزوینی و مسلمانان بعدی طبق این آیه صریح قرآن این است که ما باید برای مؤمنین گذشته؛ به ویژه برای اصحاب و   اهل دعای مغفرت کنیم و بخواهیم از خدا که هیچ گونه غل و کدورتی در دل‌های ما از آن‌ها نباشد وظیفه ما را قرآن مشخص کرده است.

بنابراین نسبت به این روایت که در کشف الغمة، ج1، ص78 آمده که حضرت علی بن الحسین، نسبت به معترضین و آن‌هایی که بد گو بودند نسبت به سه خلیفه اول این گونه برخورد می‌کند و این آیه قرآن را می‌گوید که آن‌ها مصداق این آیه بودند....

* استاد حسینی قزوینی:

در رابطه با روایتی که ایشان مطرح کردند در کتاب کشف الغمة، ج1، ص78، هم‌چنین روایتی نیست. در ص291، ج2، یک روایتی است که این روایت سندش می‌رسد به ابو هریره، ابوهریره از دیدگاه ما به هیچ وجه مورد وثوق نیست؛ چون مورد ذم آقا امیرالمؤمنین(ع) است.[35] و روایاتی هم که جناب اربلی می‌آورد، غالباً از منابع اهل سنّت می‌آورد و بدون ذکر سند. و روایتی که سند نداشته باشد و یا سندش به روات اهل سنّت برسد که از دیدگاه ما وثاقتش ثابت نیست، این روایت ازدیدگاه و نظر ما اعتبار ندارد.

اما نسبت به روایت صحیح مسلم که جناب مراد زهی فرمودند. آن جا امیرالمؤمنین(ع) و عباس مورد خطاب خلیفه دوم است. تعدادی از صحابه هم آن جا نشسته‌اند.

جناب خلیفه دوم سؤال نکرد بلکه گفت: وقتی من خلیفه شدم «فرأیتمانی» یعنی رأی و نظر شما این بود که من دروغگو هستم، و حیله گر و خائن هستم.

بلی خود ایشان می‌گوید: «والله یعلم أنی لصادق.» این ادعای جناب    خلیفه دوم است؛ ولی آقا امیرالمؤمنین(ع) و عباس وقتی که خلیفه دوم گفت رأی شما این بود، علی(ع) آن جا تکذیب نکرد، علی(ع) نگفت که نه جناب عمر اختیار دارید من چنین عقیده‌ای نسبت به شما نداریم، چنین رأیی نداریم. و هم‌چنین عباس حرف جناب خلیفه دوم را انکار نکرد.

و صحابه‌ای که آن جا نشسته بودند،[36] هیچ کدام نگفتند که جناب خلیفه این که شما می‌گویید نظر آقای عباس و آقا امیرالمؤمنین(ع) درباره تو این است که کاذب و آثم و غادر و حیله‌گر هستید، هیچ کدام این قضیه را تکذیب نکردند.

و اضافه بر این، جناب آقای مراد زهی عزیز! آیا این قضیه مگر منحصر به همین روایت است؟

حدیث حوض مگر جدای از این قضیه است.[37]

مگر قضیه شک خلیفه دوم در قضیه حدیبیه[38]، آیا جدای از این قضیه است؟

این‌ها مطالبی است که ما باید فکر کنیم یک مقداری از جنبه تقلیدی بیاییم بیرون.

یک مقداری دقت کنیم در مضمون روایت و سند روایت که در صحیح مسلم است و هیچ شک و شبهه‌ای نیست.

و خود آقای بخاری احساس می‌کند که این واژه «کاذباً آثماً غادراً خائناً» «دروغگو، گنه‌کار، حیله‌گر و خائن است.»

توهین در حق خلیفه اول و دوم است و لذا در صحیح بخاری این‌ها را حذف می‌کند و می‌آورد «فرأیتمانی کذا وکذا»[39]

این نشانگر این است که آقای بخاری از این روایت در حقیقت اهانت و توهین به خلیفه اول و دوم فهمیده و این واژه‌ها را به کلمه «کذا وکذا» تبدیل کرده است.

عدم رضایت فاطمۀ زهرا(س) دلیل مشروع نبودن خلافت شیخین

* استاد حسینی قزوینی:

من عرض می‌کنم که سؤال قبلی و قبلی‌تر من را جناب مراد زهی جواب ندادند. و من باز تکرار می‌کنم که حضرت صدیقه طاهره(س) از ابوبکر و عمر به ویژه از ابوبکر غضبناک شد. «فغضبت فاطمه(س) بنت رسول الله فهجرت أبابکر» از ابابکر قهر کرد. با این که قهر کردن یک امر منفی است. «فلم تزل مهاجرته حتی توفیت»[40]

تا آخرین لحظه حیات هم جناب حضرت زهرا(س) از ابوبکر راضی نشدند. آیا این غضب فاطمه(س) دلیل بر عدم مشروعیت آن‌ها نیست؟ آیا این دلیل بر آن نیست که آن‌ها بر یک مسندی نشسته‌اند که مرضیّ حضرت زهرا(س) نیست که اگر مورد رضایت حضرت زهرا(س) نباشد، مرضیّ نبیّ مکرم نیست و مرضیّ خدای عالم نیست.[41]  آیا این غضب و این هجرت و آن چه در الإمامة و السیاسه هم آمده که می‌گوید: «والله لأدعونکما فی کل صلاة أصلّیها.»[42] آیا این مشروعیت خلافت شیخین را زیر سؤال نمی‌برد؟

* مولوی مراد زهی:

منظور بحث ما هجوم به خانه فاطمه زهرا، سوزاندن خانه، توهین به حضرت فاطمه زهرا و سقط جنین است. بحث فاطمه زهرا و بحث بیعت یک بحث مستقلی است. من خواهش می‌کنم. من استدعا دارم مستندات خودش را نسبت به ادعا و اتهامی که متوجه خلیفه اول و دوم شده، مستندات هجوم و.... من چون مقید هستم که در موضوع مورد نظر، بحث بشود، نظر من این است که از همین الآن بحث هجوم و این مسایل باشد.

بحث بیعت و بحث غضب، خودش بحث مستقلی است که خودش چندین جلسه را می‌طلبد. آن‌ها در جلسات آینده. فعلاً بحث هجوم مطرح بشود. ایشان مستنداتی نیاوردند برای هجوم.

اولین سؤال من این بود که این مسأله‌ای که نسبت داده شده و در بسیاری از شبکه‌های ماهواره‌ای و در بسیاری از سایت‌های اینترنتی و در کتاب‌ها و یک مسأله بسیار مهمی است که خلیفه دوم را متهم به حمله و هجوم به خانه فاطمه زهرا کرده و متهم شده؛ در حالی که الآن نه مدعی وجود دارد نه مدعی علیه، نه خود حضرت علی و نه خود حضرت فاطمه و حسن و حسین، این ادعا را در طول چهارده قرن مطرح نکرده‌اند.

پرونده‌ای که الآن باز شده، درخواست من از جناب قزوینی این است که مستندات قوی حقوقی و محکمه پسندی را در این مورد بیارند و اثبات کنند. مسأله کشف الغمة. واقعاً بعد از کتاب الله از دیدگاه شیعه، نهج البلاغه قوی‌ترین کتاب است. وقتی ما خطبه‌ها و مطالب نهج البلاغه و بسیاری از کتاب‌هایی که ائمه در باره خلیفه اول و دوم است بررسی می‌کنیم، آن جا یک الگویی از محبّت و از اخوت و برادری می‌بینیم و خطبه‌های نهج‌البلاغه، کلاً این مطاعن را که خلیفه اول و یا دوم بر باطل بودند و یا هجوم صورت گرفته را رد می‌کنند. در خطبه 219 نهج‌البلاغه حضرت علی حضرت عمر رضی الله عنه را این گونه توصیف می‌کند، من عربی‌اش را نمی‌خوانم و فارسی‌اش را می‌خوانم:[43]

خداوند شهرهای عمر بن خطاب را آباد گرداند، همانا او کجی را راست نمود، بیماری را معالجه کرد، سنّت را بر پا داشت، تبهکاری و فساد را پشت سر نهاد و پاک و بی‌آلایش از دنیا رفت، نیکویی و خیر خلافت را دریافت و از شرّ و بدی هم پیشی گرفت.

خوب این خطبه 219 نهج البلاغه است که از زبان مبارک علیE نسبت به خلیفه دوم صادر شده و کاملاً ایشان را متبع سند، مخالف هوای نفس، پاک و بی‌آلایش، قلیل العیب و این که خیر دین اسلام و قرآن را دریافت و از شرش دور بوده است. «أَدَّى إِلَى اللَّهِ طَاعَتَهُ» همواره طاعت الهی را به جا آورده «وَ اتَّقَاهُ بِحَقِّهِ» «و از خداوند هم تقوا را پیشه گرفته.»

این چیزی است که در خطبه 219 نهج البلاغه است و خطبه دیگر نهج البلاغه هم «فِی کَلَامٍ لَهُ وَ وَلِیَهُمْ وَالٍ فَأَقَامَ وَ اسْتَقَامَ حَتَّى ضَرَبَ الدِّینُ بِجِرَانِه»[44] بعد از ابوبکر بر مسلمانان فرمانروا شد، فرمانده یعنی عمر بن خطاب، پس امر خلافت را برپا داشت و استقامت نمود تا این که دین قرار گرفت و پابرجا شد. این خطبه‌های صریح و آشکار نهج البلاغه است. حالا ما روایات بسیاری هم داریم...

ارائه دلایل محکمه پسند برای محکومیت خلیفه اول و دوم

* مولوی مراد زهی:

سؤال من همین است که شنوندگان و خوانندگان سایت‌های اینترنتی که در این مدت این موضوع را دیده‌اند و شنیده‌اند و بررسی کرده‌اند این موضوع را، با دیده انصاف بنگرند و توجه بکنند.

خلیفه اول و خلیفه دوم بهترین انسان‌ها بعد از رسول خدا مورد اتهام قرار گرفته‌اند بعد ازچهارده قرن جلسه دادگاه و محاکمه برایشان تشکیل شده.

ما این استدعا را داریم به عنوان مدافع که مدعی دلایل قوی و مستند که منطبق با قرآن و مطابق با سنّت صحیحه و مطابق با اخلاق و ادبیات ائمه و اهل بیت باشد، نسبت به این ادعا و هم‌چنین مستنداتی که محکمه پسند باشد، در چارچوب مسایل قضایی و حقوقی اسلامی و غیر اسلامی مشروعیت داشته باشد، مستندات این قضیه را مطرح بفرمایند.

* استاد حسینی قزوینی:

در رابطه با سؤالی که برادر عزیزمان داشتند که آیا ما دلیل محکمه پسند داریم یا نداریم، بنده عرض کردم که چهار روایت صحیح و محکم از کتاب ابن أبی شیبه استاد بخاری، المصنف، بحث سندی‌اش هم کاملا محرز است.

محمد بن بِشر است، یحیی بن معین می‌گوید ثقة[45]، ابن حجر می‌گوید «ثقة».[46]

عبید الله بن عمر بن حفص است، یحیی بن معین و هم‌چنین ابوزرعه و ابوحاتم می‌گویند «ثقة».[47]

زید بن اسلم قرشی است، مزی نقل می‌کند از ابوزرعه، ابو حاتم، نسائی و ابن خراج که می‌گویند «ثقة».[48]

اسلم قرشی است. عجلی می‌گوید «مدینی ثقة» ابوزرعه می‌گوید «ثقة».[49]

سند از دیدگاه اهل سنّت کاملاً صحیح است و هیچ مناقشه‌ای در سند روایت نیست. وقتی سند روایت صحیح شد، می‌شود دلیل محکمه پسند.

در متن روایت دارد که جناب خلیفه دوم گفت: من دستور می‌دهم که خانه را به آتش بکشند.

تهدید می‌کند حضرت زهرا(س)، حضرت امیر(ع)، حضرت امام حسن(ع) و حضرت امام حسین(ع) را به سوزاندن.

آیا خلیفه چنین حقی دارد که اگر کسی از بیعت ممانعت کرده و حاضر نشد که بیعت کند، آیا بیعت کردن از قبول دین بالاتر است؟!

قرآن صراحت دارد نسبت به قبول دین که: «لا إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ».[50] [در قبول دین اکراهی نیست زیرا راه درست از راه انحرافی روشن شده است.]

و هم‌چنین نسبت به خود رسول اکرم(ص) صراحت دارد بر این که پیامبر اگر چنانچه مردم از تو روی گردان شدند: «انّما علیک البلاغ»؛ «تو وظیفه‌ات فقط ابلاغ است»، حق این که شما بخواهید مردم را به زور وادار کنید به اسلام ندارید.

وقتی جناب خلیفه دوم تهدید می‌کند، این خلاف سنّت و قرآن است.

و هم‌چنین سه روایت دیگر آوردیم دو روایت از طبری که سنداً کاملاً صحیح است. و یک روایت از بلاذری که سنداً صحیح است. و هم‌چنین شخصیت‌های بزرگ اهل سنّت مثل ضیاء الدین مقدّسی می‌گوید روایت صحیح است، سیوطی می‌گوید روایت صحیح است.

فرحان بن مالکی می‌گوید روایت صحیح است، ابن تیمیه حرانی با       این که نهایت ظلم را در حق اهل بیت کرده، صراحت دارد بر این که      انه کبس البیت؛ جناب ابوبکر، به زور وارد خانه حضرت زهرا(س) شد و حرمت خانه را شکست.[51]


شهرستانی همین را دارد،[52]

ابن حجر عسقلانی در لسان المیزان،[53] صفدی در الوافی بالوفیات،[54] ابن عبد ربه[55] همه این قضایا را مطرح می‌کنند.

عبدالفتاح عبدالمقصود از شخصیّت‌های برجسته اهل سنّت در کتاب الإمام علی بن أبی طالب(ع) این قضیه را تأیید می‌کند.[56]

محمد حسنین هیکل در کتاب «الصدیق ابابکر» این را قبول دارد،[57]

عمر رضا کحاله این قضیه را قبول دارد[58] و هیچ مشکلی هم ندارد.

قضیّه هجوم به خانۀ فاطمۀ زهرا(س) ثابت است

* استاد حسینی قزوینی:

با توجه به مستنداتی که بنده عرض کردم با بررسی سندی و شهادت علمای بزرگ، مثل محمد حسین هیکل و دیگران، قضیه هجوم به خانه حضرت زهرا(س)، کاملاً ثابت است و این نشان می‌دهد که جناب خلیفه دوم این هجوم را انجام داده‌اند و این هجوم نشان می‌دهد که اجماعی در کار نبوده و حد اقل این است که امیرالمؤمنین (ع)وعده‌ای از بنی هاشم از بیعت با ابوبکر خارج شده بودند.

آقای ابن حزم اندلسی در المحلی، ج9، ص345 می‌گوید: «ولعنة الله علی کل اجماع یخرج عنه علی بن أبی طالب و من بحضرته من الصحابة»؛ «لعنت خدا به آن اجماعی باد که حضرت علی(ع) و صحابه‌اش در درون آن اجماع نباشند.»

روایت فقط دال بر تهدید است!

* مولوی مراد زهی:

روایت ‌المصنفی که ایشان می‌آورند، بحث ما این است که متأسفانه ایشان یک صفحه کتاب را نگاه می‌کنند و صفحه دیگر کتاب را نگاه نمی‌کنند. در همین مصنف ابن أبی شیبه، ج7، ص432، ح 4705، حضرت علی و حضرت زبیر: «کان علی والزبیر یدخلان علی فاطمة بنت رسول اللهa فیشاورونها ویرتجعون فى أمرهم، فلما بلغ ذلک عمر بن الخطاب...»

تا آن جا که همان بحث تهدید است. «فلما خرج عمر جاؤوها»؛

حضرت علی(ع) و زبیر نزد فاطمه آمدند. «فقالت: تعلمون أن عمر قد جاءنی وقد حلف بالله لئن عدتم لیحرقن علیکم البیت وأیم الله لیمضین لما حلف علیه، فانصرفوا راشدین»؛

حضرت فاطمه(س) اظهار داشت که حضرت عمر آمده و چنین تهدیدی کرده و تهدیدش را عملی می‌کند، شما بروید و دوباره پیش من نیایید تا تکلیف روشن بشود. «فانصرفوا عنها»؛ «رفتند حضرت علی و حضرت زبیر»، «فلم یرجعوا إلیها حتى بایعوا لأبی بکر»؛ «و با ابوبکر بیعت کردند.»

این روایت تصریح می‌کند این چیزی که این ادعایی که این اتهامی که مطرح شده، هجوم، سوزاندن خانه، سقط جنین و... از این روایت حد اکثر تهدید ثابت می‌شود با وجودی که این روایتی که ایشان مستند آوردند روایت منقطع است. و روایت منقطع از نظر اصول حدیث نمی‌تواند مستند باشد؛ چون راوی زید بن اسلم است، در همین تقریب التهذیب ابن حجر است که «هذه الروایة منقطعة لأن زید بن أسلم کان یرسل. و احادیثه عن عمر منقطع.» ابن حجر و هم‌چنین اسانید الرواة مال علامه البانی.

بنابراین اگر این روایت مورد احتجاج بشود، اصل ادعا باطل است؛ چون در این روایت حداکثر تهدید ثابت می‌شود. اصل ادعا تخریب و سوزاندن خانه و سقط جنین است.

باتوجه به این، شنوندگان گرامی استحضار داشته باشند که خانه حضرت علی و حضرت زهرا متّصل به مسجد النبیّ بود؛ یعنی اگر خانه به آتش کشیده می‌شد، قطعاً مسجد النبی هم بالأخره با آن امکانات آن‌روزی به آتش کشیده می‌شد. چگونه بود که مسجد النبی که در شبانه روز صحابه پنج بار در مرکز مدینه برای نماز خواندن می‌آمدند، این همه صحابه باید در حد تواتر ثابت می‌شد این روایت.

چگونه فرد خاصی می‌آید و این روایت را به صورت منقطع یا به صورت موضوع بیان می‌کند و یا حد اکثر در سه چهار تا کتاب که راوی‌اش متهم است؛ مثل جابر جعفی که کذاب است به اتفاق عامه حدیث. یا روایت زید بن اسلم که منقطع است.

ادعا چیزی دیگر و دلیل چیزی دیگر. دلیل آقای قزوینی بر ادعایی که قبلاً مطرح کردند منطبق نیست. ادعای ایشان سوزاندن بود، ادعای ایشان سقط جنین بود. ادعای ایشان توهین به فاطمه زهرا بود؛ ولی از روایت ثابت می‌شود که بلافاصله حضرت علی و حضرت زبیر رفتند و بیعت کردند.

اما انساب الأشراف بلاذری را هم من قبلا عرض کردم. این روایت هم باطل است؛ به خاطر این که این انساب الأشراف همان طوری که از اسمش پیداست، یک کتاب نسب نامه است. ما نمی‌توانیم یک همچین اتهام بزرگی را از یک مطلبی که در یک کتاب نسب نامه آمده، نوشته شده ثابت کنیم.

«مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ...»[59] «محمد فرستاده خداست و کسانی که با او هستند در برابر کفار سرسخت و شدید...»

قرآن می‌گوید که صحابه در میان همدیگر رحمت داشتند، رحماء بینهم بودند، و با این هم در تضاد است. با خطبه‌های نهج البلاغه درتضاد است....

توضیح مطالب به جای سؤال

من به جایی این سؤالی مطرح کنم، پاسخ روایت طبری را می‌دهم. ببینید که این روایت طبری، یک کتاب تاریخ است که در او رطب و یابس است؛ یعنی یک مورخ و یک تاریخ نویس مثل طبری؛ هیچ گاه این تعهد را نداشته که روایات صحیح را بیاورد.

هزاران روایات موضوع، روایات دروغ و روایات جعلی است که ما در تاریخ طبری داریم. سندیت را باید از کتاب نهج البلاغه بیاورند، از کتاب صحیح بخاری بیاورند، از کتاب صحیح مسلم و صحاح سته بیاورند نه از کتاب تاریخ طبری. وانگهی چه تضمینی وجود دارد که در تاریخ طبری هم دستبرد نباشد.

ما همان الآن دو کتاب داریم یکی به نام العربیة للناشئین، خوانندگان توجه داشته باشند، یکی هم کتاب تعلیم اللغة العربیة که مؤلفش مصری است.

همین دو کتاب توسط یکی از ناشرین قم چاپ شدند و تحریف زیادی در این دو کتاب صورت گرفته است. مطالب جابجا شده و خیلی از مطالب در عصر سرعت امروزی یک شایعه می‌شود و دو ماه طول می‌کشد تا این....

بنابراین استناد به کتاب تاریخ طبری نمی‌تواند سندیت برای اثبات اتهام بزرگی که هم به اهل بیت توهین است و هم به خلیفه اول و خلیفه دوم.

جفای امّت درحق فاطمۀ زهرا(س)

* استاد حسینی قزوینی:

من از جناب آقای مراد زهی انتظارم خیلی بیش از این‌ها بود، چون من به علمیت ایشان اعتقاد دارم و این که یک استاد حوزه هستند و بیش از پنجاه کتاب تألیف کرده‌اند.

ایشان که می‌فرماید از ناحیه زید بن اسلم، این روایت مصنف مورد اشکال است، حداقل یک نگاه بکنند به سند. دارد که: زید بن أسلم، عن أبیه أسلم. انقطاع ندارد، جناب آقای مراد زهی.

زید بن اسلم از پدرش نقل می‌کند. زید بن اسلم مورد ثقه است، هیچ شکی در وثاقت او نیست. ابوزرعه، ابوحاتم، ابن سعد، نسائی وابن خراش، همه می‌گویند که این ثقه است.[60] و اضافه آقای زید بن اسلم از روات بخاری و از روات صحیح مسلم است.

چگونه آقای مراد زهی می‌آید، زید بن اسلم را که از روات بخاری و از روات مسلم است، این چنین تخریب می‌کند.

زید بن اسلم از پدرش اسلم نقل می‌کند. اسلم قرشی از غلامان جناب عمر بن خطاب بوده است.

مزی می‌گوید: «اسلم القرشی العدوی مولی عمر بن الخطاب، ادرک زمان النبی (ص)«اسلم قرشی عدوی غلام عمر بن خطاب است و زمان پیامبر اکرم(ص) را درک کرده است.»

و عجلی هم گفته: «مدینی ثقة ابوزرعه هم گفته: «ثقة[61]

اما ایشان می‌فرمایند که ما از کتاب نهج البلاغه برای ایشان دلیل بیاوریم. چشم ما از نهج البلاغه هم برای ایشان دلیل عرض می‌کنیم.

در نهج البلاغه، خطبه 202 امیرالمؤمنینA هنگام دفن حضرت زهرا(س) خطاب به رسول اکرم(ص) می‌فرماید: «ستنبئک ابنتک بتضافر امتک علی هضمها»؛ «یا رسول الله! دخترت به تو خبر خواهد داد که امّت تو در حق فاطمه زهرا(س) ظلم کرده‌اند.»

جناب شیخ حبیب الله خوئی کتابی در شرح نهج البلاغه، به نام منهاج البراعة دارد، که ج13، ص14 می‌گوید: «تضافر الأمة علی هضمها»

معنایش این است که: «اشارة الی ما صدر عنهم من کسر ضلعها و اسقاط جنینها»؛

این که امت در حق حضرت زهرا(س) ظلم کرده‌اند و حق او را پایمال، اشاره است به شکستن پهلوی حضرت زهرا(س) و سقط جنین حضرت زهرا(س). منهاج البراعه، جناب خوئی از کتاب‌های معتبر است و خود جناب خوئی از شخصیّت‌های برجسته است.

و اضافه در نهج البلاغه، خطبه 202 این عبارت است. بزرگان اهل سنّت هم همین تعبیر را از امیرالمؤمنین(ع) نقل کرده‌اند.

آقای عمر رضا کحاله، از علمای معاصر اهل سنّت است، در کتاب اعلام النساء، ج3، ص21 نقل می‌کند.

فاضل معاصر مصری، جناب مأمون غریب در کتاب خلافة علی بن أبی طالب، ص33 نقل می‌کند.

عبد العزیز شناوی، فاضل مصری در کتاب سیدات نساء اهل الجنة، ص151 نقل می‌کند.

[تذکر: جناب مولوی مرادزهی که کتاب تاریخ طبری را زیر سؤال بردند باید توجه داشته باشند که شخصیت‌های برجسته اهل سنّت وی را توثیق کرده و کتابش را تأیید نموده اند:

ابن خلکان می‌نویسد: «کان إماما فی فنون کثیرة، منها : التفسیر... والتأریخ و تأریخه أصح التواریخ وأثبتها.»[62]

ذهبی می‌نویسد: «کان ثقة، صادقا، حافظا، رأسا فی التفسیر، إماما فی الفقه.. علامة فی التاریخ.»[63]

خطیب بغدادی می‌نویسد: «وله الکتاب المشهور فی تاریخ الأمم والملوک، وکتاب فی التفسیر لم یصنف أحد مثله.[64] »]

آیا تهدید برای بیعت جایز است؟

* استاد حسینی قزوینی:

جناب آقای مراد زهی فرمودند آن چه که این روایت ثابت می‌کند، تهدید است، ما از جناب آقای مراد زهی سؤال می‌کنیم که آیا تهدید فردی برای بیعت، از دیدگاه قرآن سند دارد؟

آیا خلیفه و امام می‌تواند کسی را برای بیعت، اجبار کند؟

یا در سنّت روایتی داریم که جناب خلیفه دوم و هم‌چنین خلیفه سوم و یا آقا امیرالمؤمنین(ع)، کسی را وادار کرده‌اند.

این تهدید مخالف آیه 54 سوره نور است که خداوند به پیامبر اکرم(ص)، می‌گوید: «فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَیْهِ مَا حُمِّلَ وَعَلَیْکُمْ مَا حُمِّلْتُمْ»؛

اصلاً از رسالت تو که به مراتب بالاتر از امامت و خلافت است، رویگردان شدند، گناهش مال خودشان است.

«وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِینُ.»

رابطۀ علی(ع) با شیخین حسنه بوده است

* مولوی مراد زهی:

خطبه نهج البلاغه‌ای که ایشان قرائت فرمودند، من خواهش می‌کنم که کسانی که در رشته فقه و حقوق مطالعاتی دارند، ببینند که این خطبه      نهج البلاغه، دلیلی و سندی می‌شود. دلیل و سند باید روشن باشد که قتل فاطمه زهرا، سقط جنین، هجوم به خانه فاطمه زهرا از آن دلیل ثابت بشود. این یک خطبه است؛ اما خطبه‌ای به این صراحت، خطبه 219 که می‌فرماید: «وَ دَاوَى الْعَمَدَ وَ أَقَامَ السُّنَّةَ وَ خَلَّفَ الْفِتْنَةَ ذَهَبَ نَقِیَّ الثَّوْبِ قَلِیلَ الْعَیْبِ.»

این جا نفی می‌کند این خطبه، این چیزی را که جناب قزوینی به آن استناد می‌کنند. خطبه کاملا روشن است. خطبه بعدی هم: «وَ وَلِیَهُمْ وَالٍ فَأَقَامَ وَ اسْتَقَامَ حَتَّى ضَرَبَ الدِّینُ بِجِرَانِه.»

که تمام شارحین؛ از جمله ابن أبی الحدید، محمد عبده و دیگران از والی، تحت این خطبه نوشته‌اند که مراد خلیفه دوم است. و این جای تأسف است که ایشان از روزنامه نگاری مثل هیکل می‌آیند که ایشان صحبتی کرده باشند برای اثبات هم‌چنین امر مهمی و افتراء مهمی که در        چهارده قرن پیش صورت گرفته باشد.

بعد از چهارده قرن آقای هیکل و یا کسان دیگر، ادیبانی بیایند، رمان نویسانی، داستان نویسانی بیایند، این‌ها سندیت ندارند. من عرض کردم برای ما خطبه‌های نهج البلاغه سند است، قرآن سند است.

وانگهی من از جناب قزوینی سؤال می‌کنم که کتاب ناسخ التواریخ مال میرزا تقی خان که معاصرما است و در کتاب اعیان الشیعة می‌گوید که لم یعمل مثله، می‌گوید: «ان ناساً من رؤساء الکوفة و أشرافهم الذین بایعوا زیداً حضروا یوماً عنده، و قالوا له: رحمک الله، ماذا تقول فى حق أبى بکر و عمر؟»

آمدند از اشراف کوفه سؤال کردند که جناب زید، ما تقول فی حق ابوبکر و عمر؛ در باره ابوبکر و عمر شما چه می‌فرمایید؟ توجه داشته باشند شنوندگان و محققان منصفین که امام زید در پاسخ به این چه فرمود: «قال: ما أقول فیهما إلا خیراً کما أسمع فیهما من أهل بیتی إلا خیرا»،

من تمام اهل بیتم در باره این‌ها جز خیر نمی‌گویند. «ما ظلمانا و لا أحد غیرنا»؛ «به کسی دیگری نیز ظلم نکردند»، «و عملا بکتاب الله و سنة رسوله»؛ «به کتاب الله وسنّت رسول عمل کردند.»

این هم یکی از پژوهشگران بزرگ قرون گذشته است، کتاب ناسخ التواریخ، ج2، تحت عنوان احوال امام زین العابدین.

تمام ائمه اهل بیت منقبت و بزرگواری و عدالت و محبّت اهل بیت وخلیفه اول و دوم را اعتراف دارند و در کتاب‌های مستند آمده است.

و باز در همین خطبه نهج البلاغه، حضرت علی به عنوان مشاور عالی خلیفه دوم قرار می‌گیرد و در تمام کتاب‌های تاریخ است که حدود  چهارده بار خلیفه دوم سفر خارج از مدینه داشته و در آن چهارده بار، دوازده بار جانشینش حضرت علی بود.

شنوندگان عزیز قضاوت بکنید. این قدر محبّت و صفا و صمیمیت بین خلیفه اول و او وجود داشت که دوازده بار او را جانشین خودش تعیین می‌کند. اگر عداوت بود، بغض بود، هیچ کسی همچین کاری انجام نمی‌داد.

من به جای طرح سؤال در رابطه با روایت طبری یک توضیحی دیگر عرض کنم که نخستین راوی تاریخ طبری ابن حمید است. ابن حمید هم از دیدگاه محدثین متهم به دروغ پردازی است.

آخرین راوی هم روایت منقطع است. راوی اول که أبی عبد الله الرازی که متوفای 148 هجری است. که ابن خراش در باره او می‌گوید: «حدثنا حمید وکان والله یکذب.» ابن حمید برایم حدیث کرد؛ ولی به خدا قسم که او دروغ می‌گفت.

هم‌چنین علامه ذهبی در باره او می‌گوید: و هی مع امامته منکر الحدیث، صاحب عجائب است.

آخرین راوی زیاد بن کلیب، ابومعشر کوفی است...

پاسخ به سند روایت و منکرالحدیث

* استاد حسینی قزوینی:

من از همین سؤال ایشان شروع می‌کنم که ایشان نسبت به محمد بن حمید اشکال کردند. جناب مراد زهی! جناب آقای مزی در تهذیب الکمال، ج5، ص100 از یحیی بن معین، ابوزرعه و از احمد بن حنبل، توثیق ایشان را نقل می‌کند. وقتی شخصیتی مثل احمد بن حنبل، یحیی بن معین و ابوزرعه که از استوانه‌های علمی اهل سنّت است، وقتی نسبت به یک فردی بگویند که این فرد ثقه است، حرف دیگران را ما به هیچ وجه نمی‌توانیم قبول کنیم.

ایشان گفتند که منکر الحدیث است. این را ما بارها گفته‌ایم و در شبکه المستقله هم بیان کردیم. ابن حجر عسقلانی می‌گوید: «لو کان کل من روی شیئا منکراٌ استحق أن یذکر فی الضعفاء، لما سلم من المحدثین احد»[65] «اگر بنا باشد هر کس منکر الحدیث بود، او را ما ضعیف بدانیم، از محدثین یک نفر هم سالم نمی‌ماند.»

آقای ذهبی می‌گوید: «ما کل من روی المناکیر یضعف»؛ «این چنین نیست که هر کس حدیث منکر نقل کرد، ضعیف باشد. آن کسی که منکر را نقل می‌کند، او مورد تضعیف نیست.»[66]

پس بنابراین روایت ازنظر سند کاملا ثابت است. و اگر چنانچه جناب آقای مراد زهی دقت کنند، در همین صحیح بخاری که حضرات هر سال برای ایشان ختم صحیح بخاری می‌گیرند، راویان متعددی در صحیح بخاری آمده، درباره آن‌ها گفته‌اند که، منکر الحدیث است.

محمد بن عبدالرحمن طوافی، آقای ابن حجر می‌گوید «قال ابوزرعه، منکر الحدیث.»[67] مفضل بن فضاله، ابن سعد گفته منکر الحدیث، از روات صحیح بخاری است.[68] داود بن حصین مدنی، از رجال صحیح بخاری است، در باره‌اش گفته‌اند منکر الحدیث.

اگر بنابراین باشد، باید یک انبوهی از احادث صحیح بخاری را جناب آقای مراد زهی از صحیح بخاری حذف بفرمایند.

در رابطه با قضیه آقای محمد حسنین هیکل که ایشان فرمود یک روزنامه نگار است، جناب آقای مراد زهی! ایشان کسی است که دو مرتبه وزارت معارف مصر را قبول کرده؛ یعنی دو دوره وزیر معارف مصر بوده و هم‌چنین یک دوره ریاست مجلس شیوخ مصر را داشته. یک روزنامه نگار نیست.

و اضافه، غیر از ایشان، عمررضا کحاله از نویسندگان برجسته اهل سنّت است، ایشان در اعلام النساء، ج4، ص114 قضیه هجوم به خانه         حضرت زهرا(س) را مطرح می‌کند.

و هم‌چنین جناب آقای عبد الفتاح عبد المقصود که از دانشمندان مشهور مصری و عضو هیأت تحریریه مجله الحدیث است و مدتی رئیس دفتر معاون رئیس جمهور مصر حسن ابراهیم و رئیس دفتر نخست وزیر مصر بوده است. و اضافه در رابطه با آن خطبه‌ای که از نهج البلاغه، مطرح کردید که مراد جناب عمر بن الخطاب است، کافی است بگوییم که جناب آقای صبحی صالح از شخصیّت‌های برجسته اهل سنّت می‌گوید که مراد امیرالمؤمنین(ع) از این خطبه، عمر بن خطاب نیست؛ بلکه یکی از اصحاب علی(ع) است. واضافه روایاتی که در نهج البلاغه، در مذمت خلیفه دوم است، اصلاً همه قضایا را روشن کرده است.

برخورد دوگانه با بیعت کنندگان

* استاد حسینی قزوینی:

با این که جناب مراد زهی قضیه تهدید را پذیرفتند، این سؤال مطرح است، جناب خلیفه اول و دوم به خانه آن‌ها هجوم بردند و خواستند که وادار به بیعت کنند؛ ولو این که فرمایش جناب مراد زهی را قبول کنیم که آمدند و بیعت کردند، چرا خلیفه دوم به خانه سعد بن عباده که تا آخر عمر بیعت نکرد، هجوم نبرد؟[69]

و هم‌چنین آقای ابان بن سعید بن عاص جزء کسانی است که از بیعت تخلف کردند، چرا به خانه او هجوم نبردند؟[70] آقای ابی بن کعب از بیعت کردن تخلف کرد.[71] خالد بن سعید بن عاص،[72] زبیر بن عوام،[73] سلمان فارسی،[74] عباس بن عبدالمطلب،[75] عتبة بن ابولهب[76] و عمار یاسر[77] همه از بیعت خودداری کردند، چرا خلیفه دوم دوگانه برخورد کرد؟

شاهدان هجوم کجایند؟

* مولوی مرادزهی:

همان پاسخ قبلی من کامل نشد، من از شنوندگان گرامی تقاضا می‌کنم که منصفانه و به وجدانتان قسم می‌دهم، وجداناً قضاوت کنید،                 در خانۀ متصل به مسجد النبیّ، خلیفه دوم هجوم آورده، خانه فاطمه زهرا به آتش کشیده شده، اتهامی که بعد از چهارده قرن مطرح می‌شود، محسن عزیز سقط شده، فاطمه زهرا مورد اهانت قرار گرفته، 120 هزار صحابه، کم و یا زیاد که در آخرین حجّ در رکاب پیامبر بودند، کجا رفتند؟ مسلمانان مدینه که شبانه روز پنج بار در مسجد النبی نماز می‌خواندند، کجا هستند که این قضیه‌ای که در حد تواتر باید ثابت می‌شد، روایتی از آن‌ها نیست، ائمه از این گلایه و شکایتی نمی‌کنند؟

ببینید جناب قزوینی، شنوندگان محترم، ما می‌خواهیم دادگاهی تشکیل بشود، می‌خواهیم قصاص بگیریم از خلیفه دوم از نظر اصول و از نظر حقوقی. خلیفه دوم قصاص باید بشود.

برای اثبات قصاص آیا کافی است که جناب آقای هیکل و یا نویسندگانی که بعد از 12 قرن و یا 13 قرن آمده، حالا وزیر هم باشد، رئیس جمهور هم باشد، رهبر کل جهان باشد، شاهد قضیه برای قصاص لازم است، آن افرادی که در خانه بودند، چرا آن‌ها شهادت نمی‌دهند؟

چرا خود فاطمه زهرا از این موضوع بحثی به میان نمی‌آورد، شاکی نمی‌شود، بنی هاشم کجا بودند، علی شیر خدا، اسدالله که در مقابل عمرو بن عبدود که در برابر هزار نفر مبارزه می‌کرد، شمشیر کشید و او را به خاک و خون کشید، علیی که ما می‌شناسیم با آن جرأت و غیرتی که ما از او سراغ داریم و آن عمری که عدالتی که ما از او سراغ داریم، کجا بود؟ علی کجا بود؟ بنی هاشم کجا بودند؟ مسلمانان مدینه کجا بودند، و در نتیجه آیا این زیر سؤال بردن تربیت پیامبر اکرمl را نمی‌رساند که پیامبری که بیست و سه سال زحمت کشید، پیامبر آخرالزمان یارانی را باید تربیت کنند که تا قیامت حافظ دین باشند و دین را به دیگران برسانند، 23 سال زحمت کشید، به محضی که چشم از دنیا فرو بست، حاصل زحمتش این بود که نزدیک‌ترین یارانش هجوم بیاورند به خانه دخترش به خانه دامادش، به جان هم بیفتند.

پس کجا رفت اسلام؟ پس کجا رفتند صحابه؟ کجا رفت تربیت پیامبر؟ آیا یک مسیحی، یک یهودی وقتی این صحبت‌ها و این اتهامات ما را بشنود، بعد از چهارده قرن، آیا این سؤال برایش پیش نمی‌آید که پیامبری که نتوانست ده نفر را درست و حسابی صد هزار صحابه، این گونه تربیت بکند.

آن از مهاجمین شان، بقیه کجا بودند، صد هزار، صد بیست هزار صد و نوزده هزار دیگه کجا بودند،که دفاع نکردند؟ پس معلوم است که این دین پیامبر، این آئین پیامبر هم مثل همین قضیه می‌شود.

بنابراین، قضیه مستقیماً تربیت پیامبر را نسبت به صحابه زیر سؤال می‌برد. ما می‌خواهیم مجددا از جناب قزوینی سؤال دارم که ما می‌خواهیم قصاصی را ثابت بکنیم، کجا هستند شاهدان این قضیه؟ آن هم قضیه‌ای که در مسجد النبی اتفاق افتاده، منزل فاطمه زهرا متّصل به مسجد النبیّ بود.

وانگهی عمر رضا کحاله، من خواهش می‌کنم که اگر فرصت باشد، عبارت کاملش را ایشان بیاورند، و این جا مطلبشان را بخوانند که از مطلب ایشان چه ثابت می‌شود.

عبد الفتاح عبد المقصود یک نویسنده که کتابی را تحت عنوان ادبیات امروزی نوشته و هزاران مسأله را آن جا مطرح می‌کنند. ایشان شاهد قضیه نبودند که بخواهند بر علیه خلیفه دوم بر علیه متهم بیایند گواهی بدهند. گواهان محکم قوی و متقن و محکمه پسند می‌خواهیم.

بنابراین در رابطه با خطبه‌های نهج البلاغه، این طوری که جناب قزوینی مطرح فرمودند، یک سری خطبه‌های مذمتی هم داریم، بلی اگر ما معتقدیم که خطبه‌های که در نهج البلاغه مذمت می‌کنند، این‌ها منتسب به حضرت علی(ع) هستند؛ چون با ادبیات حضرت علی منطبق است. اذا تعارضا تساقطا. پس هر دو ساقط می‌شوند ما برگردیم به قرآن که قرآن: «وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرینَ وَ الْأَنْصارِ وَ الَّذینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ.»[78]

مهاجرین اولین چه کسانی بودند، خلیفه اول و دوم و سوم و چهارم رضی‌الله عنهم بودند. خداوند در قرآن از این‌ها اعلام رضایت کردند «رضی‌الله عنهم و رضوا عنه.»

«مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُم.»[79] [محمدa فرستاده خداست؛ و کسانی که با او هستند در برابر کفار سرسخت و شدید، و در میان خود مهربانند]

ناصح‌ترین افراد برای امّت اسلامی

* سه دقیقه نهائی مولوی مراد زهی:

شعاری که در تمام درو دیوار‌های کشور ما و مناطق برادران شیعه است، «لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار.»

علی که شاهد است که نسبت به همسرش این گونه برخورد می‌شود، ذوالفقار علی کجاست؟ آیا دفاع از ناموس، آیا دفاع از خانه، آیا دفاع در مقابل مهاجم واجب نیست؟

بنابراین من نظر خوانندگان، شنوندگان و مطالعه کنندگان را متوجه می‌کنم به نامه‌ای که حضرت علی خطاب به معاویه نوشته، به این نامه توجه بفرمایید: «و أنصحهم لله و لرسوله الخلیفة الصدیق و خلیفة الخلیفة الفاروق، و لعمری أن مکانهما فى الإسلام شدید یرحمهما الله و جزاهم الله بأحسن ما عملا.»[80]

که حضرت علی می‌فرماید: ناصح‌ترین انسان‌ها برای خلق خدا و رسول خدا خلیفه صدیق و خلیفه فاروق هستند. آن‌ها جایگاه والایی در اسلام دارند. و با وفات آن‌ها و شهادت آن‌ها زخم شدیدی در اسلام پیش آمد خداوند به آن‌ها جزا و پاداش خیر عنایت فرماید.

و هم‌چنین آن چیزی که ایشان فرمودند: که شرح نهج البلاغه صبحی صالح است و ابن أبی الحدید هست. ابن أبی الحدید می‌گوید:            «وهذا الوالی عمر بن الخطاب و هذا الکلام من خطبته خطبها فی ایام خلافته طویلة یذکر فیها قربه من النبی(ص).»

پس بنابراین آن چیزی که الآن مطرح است با واقعیت‌های تاریخی کاملاً در تضاد است با نصوص قرآن کاملاً در تضاد است، با برخوردی که خلیفه چهارم با خلیفه اول و دوم داشته. این کتاب شافی مال علامه علم الهدی، ج2، ص428 حضرت شهادت می‌دهد: إن خیر هذه الأمة بعد نبیها ابوبکر و عمر؛ بهترین امّت بعد از پیامبر ابوبکر و عمر هستند به بهترین و خیریت آن‌ها شهادت می‌دهد.

و هم‌چنین در ادامه‌اش می‌فرماید: «انهما الإمام الهدی و شیخ الإسلام والمقتدی بهما بعد رسول الله(ص) ...»

 من از جناب قزوینی و از همه شنوندگان عزیزی که با حوصله به گفته‌ها و عرائض من به گفته‌های من که به عنوان گفتمان دوستانه مطرح بود گوش دادند و خودشان بروند و تحقیق کنند و بررسی کنند و مطالعه کنند.

ارتداد قاطبه صحابه بعد از رسول الله(ص)

* سه دقیقه نهایی استاد حسینی قزوینی:

در رابطه با این که ایشان فرمودند این صد و بیست هزار نفر صحابه کجا رفتند؟ آ یا تربیت پیامبر زیر سؤال نمی‌رود؟

ما از بینندگان عزیز تقاضا می‌کنیم این را از ما سؤال نکنند، از آقایان اهل سنّت سؤال کنند که در صحیح بخاری ج7، ص207، ح 6507 در روایتی پیامبر اکرم(ص) می‌فرماید: تمام صحابه من بعد از من مرتد می‌شوند؛ «انه ارتدوا بعدک علی ادبارهم القهقری»؛ و این‌ها وارد آتش جهنم می‌شوند. «فلا اراه یخلص منهم الا مثل همل النعم»؛ «جز تعداد اندکی از صحابه من از آتش جهنم خلاص نمی‌شوند.» اگر ما دنبال این صد و بیست هزار نفر هستیم این را خود صحیح بخاری آورده است.

* مراد زهی:

عبارت صحیح بخاری را قرائت بفرمایید.

* استاد حسینی قزوینی:

چشم. عبارت این است: «حَتَّى إِذَا عَرَفْتُهُمْ خَرَجَ رَجُلٌ مِنْ بَیْنِى وَبَیْنِهِمْ فَقَالَ هَلُمَّ. فَقُلْتُ أَیْنَ قَالَ إِلَى النَّارِ وَاللَّهِ. قُلْتُ وَمَا شَأْنُهُمْ قَالَ إِنَّهُمُ ارْتَدُّوا بَعْدَکَ عَلَى أَدْبَارِهِمُ الْقَهْقَرَى. ثُمَّ إِذَا زُمْرَةٌ حَتَّى إِذَا عَرَفْتُهُمْ خَرَجَ رَجُلٌ مِنْ بَیْنِى وَبَیْنِهِمْ فَقَالَ هَلُمَّ. قُلْتُ أَیْنَ قَالَ إِلَى النَّارِ وَاللَّهِ. قُلْتُ مَا شَأْنُهُمْ قَالَ إِنَّهُمُ ارْتَدُّوا بَعْدَکَ عَلَى أَدْبَارِهِمُ الْقَهْقَرَى. فَلاَ أُرَاهُ یَخْلُصُ مِنْهُمْ إِلاَّ مِثْلُ هَمَلِ النَّعَمِ.»[81]

از رسول خدا(ص) در مورد قیامت نقل شده است که فرمودند: «در این هنگام که من ایستاده­ام عده ای از (اصحاب) را می­آورند. وقتی آنها را   می­شناسم شخصی بین من و آنها آمده و می­گوید: بیایید. پس من می­گویم: به کجا؟ جواب می­دهد: قسم به خداوند بسوی آتش. می­گویم: آنها را چه شده است؟ در جواب می­گوید: آنها بعد از تو مرتد شده و به گذشته خود بازگشتند. سپس عده دیگری را می آورند ... در آخر از آنها نجات نمی­یابد مگر به انداه چند شتر (معدود) رها شده در بیابان.»

و هم‌چنین از روایت خود عائشه ام المؤمنین صراحت دارد که: «لما قبض رسول الله(ص)، ارتدت العرب قاطبة»؛ «همه عرب؛ یعنی همه مسلمان‌ها مرتد شدند.»[82]

اگر در بعضی از روایت‌های ما هست که «ارتد الناس الا ثلاثة او اربعة»، «مردم مرتد شدند مگر سه یا چهار نفر.»[83]

در روایت ام المؤمنین این استثنا هم نیست. این روایت را جناب ابن کثیر دمشقی در کتاب البدایة والنهایه، ج6، ص33 نقل می‌کند.

اما در رابطه با این که ایشان می‌فرماید که این قضیه شهادت حضرت زهرا(س) هیچ گونه سندی ندارد، ما قبلاً هم آورده‌ایم از جوینی که استاد ذهبی است و ذهبی در حق او تعبیرات خیلی سنگینی دارد و از او تعبیر به امام و پیشوا می‌کند.

ایشان نقل می‌کند از نبی مکرم(ص)، وقتی چشمش به فاطمه(س) افتاد فرمودند من می‌بینیم روزی را که: «وَ انْتُهِکَتْ حُرْمَتُهَا»؛ حرمت او شکسته می‌شود، «وَ غُصِبَتْ حَقَّهَا»؛ «حق او غصب می‌شود»، «وَ مُنِعَتْ إِرْثَهَا»؛ «ارث او گرفته می‌شود»، «وَ کُسِرَ جَنْبُهَا»؛ «پهلویش شکسته می‌شود»، «وَ أَسْقَطَتْ جَنِینَهَا»؛ «جنین او محسن را سقط می‌کنند«وَ هِیَ تُنَادِی یَا مُحَمَّدَاهْ فَلَا تُجَابُ وَ تَسْتَغِیثُ فَلَا تُغَاثُ فَتَکُونُ أَوَّلَ مَنْ یَلْحَقُنی مِنْ أَهْلِ بَیْتِی فَتَقَدَّمَ عَلَیَّ مَحْزُونَةً مَکْرُوبَةً مَغْمُومَةً مَغْصُوبَةً مَقْتُولَة»؛ «در حالى که پیوسته فریاد مى‌زند: وا محمداه؛ ولى کسى به او پاسخ نمى‌دهد،‌ کمک مى‌خواهد؛ اما کسى به فریادش نمى‌رسد. او اول کسى است از خاندانم که به من ملحق مى‌شود؛ در حالى که محزون، نالان، غمگین است وحقش غصب گردیده و شهید شده است.»


تحلیل از مناظره

* مجری:

ایام دهه مهدویت را خدمت تمام عاشقان ائمه عصمت و طهارتc تبریک و تهنیت عرض می‌کنیم.

برخی از اهل سنّت افراطی، به دلیل مناظره آقای مراد زهی با دکتر حسینی قزوینی، علیه آقای مراد زهی هجمه‌ها و بی‌ادبی‌هایی داشتند. توضیحات آقای مراد زهی درباره مناظره جلسه قبل خود را می‌شنویم.

مناظرۀ دوستانه؛ اتّفاقی مبارک و میمون

* مولوی مراد زهی:

فکر می‌کنم برای اولین بار بود که دو نفر از کشور ما ـ از برادران شیعه و اهل سنّت ـ در یک موضوعی مستقیم، با هم بحث و گفتگویی را برقرار کردند و یک گفت و شنود دوستانه‌ای صورت گرفت. با توجه به اینکه در نوع خود، اولین مورد بود، قطعاً نقد و نظرهای موافقین و مخالفین را به دنبال خواهد داشت.

اما نخست، بنده این عرض را داشته باشم که عصر امروز ما، عصر گفتگو و دیالوگ و حوار است و هر نوع شبهات و مشکلاتی را می‌شود از طریق گفتگو و دیالوگ و اظهار عقیده و اظهار نظر، بدون اینکه به معتقدات و مقدسات طرف مقابل توهینی صورت بگیرد، مطرح کرد. بنده با این دیدگاه در این مناظره حضور پیدا کردم.

از یک طرف هم تشکر دارم از شما که حدود یک‌سالی است که با شما یا با آقای حسینی قزوینی تماس تلفنی دارم. قطعاً روی‌کرد شبکه سلام نسبت به قبل از آن، خیلی تغییر کرده و انگیزه اصلی من هم این بوده که در جهت تقریب و کم‌کردن اتهامات و توهین‌ها، از سوی هر کسی که باشد، قدم کوچکی برداشته باشیم. الحمدلله ما احساس خوشحالی می‌کنیم که در این مسیر به حدّی موفق شدیم.

اما بحثی که صورت گرفت، ممکن است بسیاری از بینندگان مخالف اصل طرح چنین موضوعی و یا اصل بحث و گفتگو در شبکه سلام باشند.

همین‌گونه که بسیاری از دوستان با ما تماس می‌گرفتند و خواهان تحریم بحث در شبکه سلام بودند و بنده هم با این نظریه موافق نبوده و نیستم؛ چون ممکن است مشکلات و مسایلی باشد، ولی ما از طریق گفتگو و دیالوگ می‌توانیم به مشترکاتی برسیم و حداقل از موضوعاتی که مشکل آفرین می‌شود، بکاهیم.

موضوع دیگر که برای بسیاری از بینندگان، شبهه وارد شده بود، با توجه به اینکه موضوع بحث و گفتگو، بحث هجوم به خانه حضرت فاطمه زهرا بود، در این چارچوب وارد بحث شدیم.

یک سری سؤالات و شبهاتی که از سوی آقای حسینی قزوینی مطرح شد، چون بنده مقید بودم در آن چارچوب بحث کنم، به آن شبهات پاسخ ندادم. إن‌شاءالله این بحث‌ها و گفتگوها ادامه دارد و در جلسات آینده تکمیل خواهد شد و شبهاتی که بنده و آقای حسینی قزوینی وارد کردیم را، قطعاً مورد بحث و بررسی قرار خواهیم داد.

اما مورد دیگری که خیلی برای بنده تعجب آور و تأسف آور بود، انتقاد و بلکه اتهام و بهتانی بود که از طریق آقای ملازاده در یکی از شبکه‌های معلوم‌الحال به بنده وارد شد که ایشان حدود یک ساعت بحث داشتند و اتهاماتی به بنده وارد شد که خودشان هم واقف هستند بر این قضیه که این اتهامات بی‌اساس است. البته بعدا که بنده تماس گرفتم، ایشان گفت که این گزارشات از زاهدان به ما ارسال شده و قطعاً افراد حاسدی بودند.

بنابراین درخواست من از آقای ملازاده این است که با توجه به اینکه ما حدیثی داریم که پیامبر اکرمl می‌فرماید: «لیس المؤمن بطعان و لا بلعان و لا الفاحش البذى»؛[84] «مؤمن نباید طعنه زننده و لعنت کننده و بد زبان و بدگو باشد.»

درخواست بنده این است که ایشان در همان شبکه، رسما عذرخواهی بفرمایند تا ما مجبور به پاسخ‌گویی و رفع اتهام نباشیم.

اما نصیحت دیگری که بنده به ایشان دارم، چون بنده به صحبت‌های ایشان در همین شبکه گوش می‌دادم، با این توجه که ایشان ملبس به لباس روحانیت هستند، اگر بحثی و گفتگویی دارند، منطقی و مستدل مطرح کنند. در دنیای امروزی، بد گفتن، تهمت، بدزبانی و بدگویی اصلاً مجاز نیست. آیه قرآن است که می‌گوید: «وَ لَا تَسُبُّوا الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَیَسُبُّوا اللَّهَ عَدْوًا بِغَیْرِ عِلْمٍ.»[85] [(به معبود) کسانی که غیر خدا را می‌خوانند دشنام ندهید، مبادا آنها (نیز) از روی (ظلم و) جهل، خدا را دشنام دهند!]

شما حتی به بت‌ها هم اجازه توهین ندارید. در حالیکه بنده شنیدم ایشان توهین‌ها و بدگویی‌های زیادی داشتند به بسیاری از علماء و مراجع و مردم شیعه.

من این نصیحت برادرانه را دارم به ایشان، به جای اینکه به علماء، مراجع، مردم و مذهب شیعه بدگویی بکند، بیاید معتقداتی که مورد نظر ایشان است، نقد و بحث و رد علمی بکند.

این در دنیای امروز پذیرفته شده است؛ و إلا یک چهره خیلی نادرست، آن هم که در لباس روحانیت هستند، از ایشان با آن وضعیّتی که تا الان داشتند، به بینندگان ارائه می‌شود و این قطعا، نه به صلاح خودش است و نه به صلاح اهل سنّت که ایشان منتسب به اهل سنّت هستند و نه به صلاح اخلاق ما ایرانی‌ها.

این درخواست را دارم که ایشان برای رد اتهامات، در آن شبکه خودش رسماً عذرخواهی بکند تا ما هم مجبور به پاسخ‌گویی و رد اتهامات نباشیم.

در نهایت، بنده این گفتگوی اولیه را، با اینکه مخالفانی داشته، به فال نیک می‌گیرم. حتی پریشب در جلسه‌ای بودیم که حدود 20 نفر از اساتید برجسته دانشگاه و حوزه شرکت داشتند و یک ساعت اول بحث ما را مشاهده کردند و دیدند، خیلی خوشحال بودند که این بحث و گفتگوها صورت بگیرد.

ممکن است در اینجا هم مغرضینی باشند، اما از همه بینندگان این انتظار را داریم که در تمام مراحل زندگی، همیشه داوری با انصاف داشته باشند. بعد از اینکه بررسی بکند، مستند باشد، نقد و نظر در چارچوب اخلاق اسلامی باشد، نه در چارچوب اتهام و بهتان که احادیث زیادی در این مورد در فرهنگ اهل سنّت و شیعه داریم. حتی حدیثی داریم که پیامبر اکرم(ص) می‌فرماید: کسی که جانوری را اذیت کند، لعنت خدا بر او باد. حالا ما بیاییم به یک مسلمانی تهمت و افتراء وارد کنیم.

ما امیدواریم که إن‌شاءالله همه علماء و اندیشمندان و سایت‌های اینترنتی و شبکه‌های ماهواره‌ای با رعایت موازین و چارچوب موازین اسلامی، حرکاتی داشته باشند که نه تنها الگو برای مسلمانان، بلکه برای غیر مسلمانان هم در دنیای امروزی ارائه بدهند و تمام مسایل و اختلافات و موارد، در چارچوب یک دیالوگ و گفتگو و بحث سالم، إن‌شاءالله به نتیجه برسد. امیدواریم که این گفتگوها ادامه داشته باشد.

از شما و همه بینندگان عزیز التماس دعا دارم.

* مجری:

از شما تشکر می‌کنیم که این تذکرات را دادید و هم‌چنین خوشحالیم که برای ادامه مناظره اعلام آمادگی کردید. إن شاءالله این گفتگو حدود دو یا سه هفته دیگر شروع می‌شود.

در خدمت آقای حسینی قزوینی هستیم.

سؤالاتی دارم در مورد مناظره که شبهاتی مطرح شد و بی‌پاسخ ماند و یا اتفاقاتی که در هفته گذشته رخ داده را توضیح دهید.

* استاد حسینی قزوینی:

ضمن سلام خدمت بینندگان عزیز، هفته امامت و ولایت و هفته نور را که از ولادت آقا علی اکبر(ع) تا ولادت حضرت ولی عصر(ارواحنا فداه) ادامه دارد، به همه بینندگان و مسلمانان و آزاد اندیشان تبریک و تهنیت عرض می‌کنم و خدا را قسم می‌دهم به آبروی محمد(ص) و آل محمد(علیهم السلام)، عیدی ما را، فرج مولایمان حضرت ولی عصر(ارواحنا فداه) قرار بدهد إن شاءالله.

* مجری:

سؤال اول من این است که چون ایمیل‌ها و تماس‌های زیادی داشتیم در مورد این مناظره، در آن قسمت که شما سؤالاتی داشتید، خصوصا در      سه دقیقه پایانی، ایشان پاسخ سؤال را ندادند و به شبهات جدید پرداختند.

البته عذر ایشان این است که چون سؤالات شما داخل در موضوع نبوده، پاسخ نداده است. گرچه قبلا موضوع مناظره به اطلاع هر دو طرف رسیده بود. چون در این حدود چند دقیقه آخر، از سوی ایشان شبهاتی مطرح شد، از شما می‌خواهیم که به این سؤالاتی که بنده خدمت شما دارم، پاسخ بدهید.

شاهدان هجوم سخن بگویند

* مجری:

یکی از شبهات ایشان این بود که بعد از 13یا 14 قرن، شما دادگاهی قرار دادید و با شهادت امثال هیکل یا عبد الفتاح عبد المقصود و عمر رضا کحاله، می‌خواهید خلیفه دوم را محکوم کنید.

شما شاهد عینی ندارید که این قضایا (هجوم به خانه حضرت فاطمه زهرا(س)) صورت گرفته و شما شواهد و دلایلی محکم و محکمه پسند ارائه بدهید تا این اتهامات شما منطقی باشد.

بعد هم مطرح شد که چرا کسانی که در خانه حضرت فاطمه زهرا(س) بودند، یا خود حضرت فاطمه زهرا(س) شهادت ندادند به عنوان شاهدانی که سخنشان در دادگاه و محکمه قبول باشد. این خلاصه یکی از شبهاتی بود که از طرف شما بی‌پاسخ ماند.

توضیحات شما را در این زمینه می‌شنویم.

* استاد حسینی قزوینی:

بنده قبل از اینکه این سؤال شما را پاسخ دهم، مجددا از حضور برادر عزیزم جناب آقای مراد زهی در این بحث و گفتگوی دوستانه تشکر می‌کنم و اینکه ایشان نهایت ادب را نسبت به برنامه، بنده و معتقدات شیعه رعایت فرمودند و إن شاءالله امیدواریم اینها نقطه عطف و آغازی باشد برای گفتگوهای مستمر دیگر.

نکته دیگر که ایشان مطالبی را بیان کردند و تمام فرمایشات ایشان، درست و متین و زیبا بود، به ویژه انتقادات غیراخلاقی یا افترائاتی که بعضی‌ها نسبت به ایشان زدند و ما خودمان هم برخی را شاهد بودیم، اینها برای خود من، مقداری دردآور بود که چرا افرادی این‌چنین اخلاق اسلامی که هیچ، اخلاق انسانی را هم زیر پا می‌گذارند و به بعضی از دوستانشان، به خاطر حسد و کینه و...، این‌چنین می‌تازند.

یکی از چیزهایی که برای من دردآور بود، این بود که آقای ملازاده در همان شبکه معلوم الحالی که خود آقای مراد زهی هم اشاره کردند و ایشان تحریک می‌کرد آقای مراد زهی را که حضور در شبکه سلام را تحریم کند، در یک شبکه‌ای برنامه دارد که در آن به مقدّسات اسلامی، بدترین و وقیحانه‌ترین توهین‌ها می‌شود. به علماء و بزرگان، چه شیعه و چه سنی، بدترین اهانت‌ها در آن شبکه روا می‌شود.

جالب اینکه در همین یکی دو روز قبل بود در همین شبکه معلوم الحالی که آقای ملازاده همواره در آنجا برنامه دارد، به جناب مولوی عبدالحمید، مولوی حبیب‌الرحمان مطهری امام جمعه محترم خاف، عبارت‌های خیلی وقیح و توهین آمیزی روا داشتند. اگر واقعا بنا است که ما یک شبکه را برای حضور در آنجا تحریم کنیم، ایشان اولی هستند.

نکته دیگر که ایشان خیلی نسبت به آقای مراد زهی، نسبت به قضیه معلومات و سواد ایشان و اطلاعات حوزوی شان هجمه داشتند که ایشان کتاب و تألیفی ندارد.

بنده الان خودم نزدیک 35 عنوان از کتاب‌هایی که ایشان تالیف یا تحقیق یا ترجمه کرده، در کتابخانه خودم دارم. مانند کتاب «ما لابد منه» که در فقه حنفی است و کتاب گران سنگی است. من گمان نمی‌کنم که آقای ملازاده یک صفحه از این کتاب را بتواند بخواند و ترجمه کند.

 کتاب «شرح صحیح بخاری» را در 15 جلد ترجمه کرده است. کتاب «اشعة ‌اللمعات»، ترجمه و شرح فارسی «مشکاة المصابیح» خطیب تبریزی است. «مختصر قدوری» را تصحیح و تحقیق کرده. «فروغ جاویدان» در سیره نبوی و... که حتی در خود لبنان و مصر، برخی تالیفات ایشان چاپ و منتشر شده است.

ایشان چند سالی است که در حوزه علمیه زاهدان تدریس دارند. حالا ما نسبت به اختلافات شخصی آقایان کاری نداریم، ولی اینکه انسان بخواهد یک چنین فردی را ناجوانمردانه مورد هجمه قرار بدهد صحیح نیست و من بر خودم لازم و وظیفه اخلاقی می‌دانم که در این زمینه از ایشان دفاع کرده باشم.

اما نسبت به اصل مناظره هم که آقای مراد زهی هم نظرشان را اعلام کردند، ایشان امروز از زاهدان زنگ زده بودند و حدود نیم ساعت تلفنی با هم صحبت داشتیم و دو روز قبل، چند بار با هم در تماس بودیم و انصافا رابطه ما، رابطه صد درصد دوستانه است و اینطور نیست که اگر یک مناظره شده، از همدیگر رنجیده باشیم.

البته بنده به اصل مناظره هم مانند بینندگان عزیز نقدی دارم، مِن جمله که از آقای هدایتی می‌خواهیم که برخی نکات رعایت بشود و 4 دقیقه و یک دقیقه، خیلی فرصت مناسبی نیست، نه برای پاسخ‌گویی و نه برای طرح سؤال. اگر صلاح بدانید و آقای مراد زهی هم موافق باشند، 10 دقیقه برای پاسخ به سؤال و طرح سؤال باشد و طرف مقابل هم موظف باشد که به سؤال پاسخ دهد و اگر بنا شد که پاسخ ندهد و مطالب دیگری مطرح شود، چه بنده باشم و چه این عزیزمان یا دیگری، خیلی به صراحت جلوگیری شود و این سؤالات و شبهات جدید، ارتباطی به پاسخ ندارد.

این مباحث متفرقه‌ای که مطرح می‌شود و مرتبط با موضوع نیست، رعایت بشود. من باز هم از شما و همه عزیزان و دست اندرکاران شبکه سلام تشکر می‌کنم که برنامه را به نحو خوب اداره کردند و حدود 90% یا بیشتر بینندگان از آن راضی بودند و این طبیعی است که تعدادی انتقاد دارند یا ناراضی هستند که اگر بنا باشد همه را راضی باشند این امکان پذیر نیست.

جواب به شبهه‌ای قدیمی

اما در رابطه با سؤالی که مطرح کردید، این سؤال مخصوص آقای مراد زهی نیست، بلکه بحثی است که در گذشته مطرح بوده و بزرگان و علماء اهل سنّت این شبهه را در سایت خودشان مطرح کرده‌اند.

آقای ابن تیمیه و احسان الهی ظهیر در برخی کتاب‌های خود مطرح کرده‌اند. در شبکه المستقله که ما یک بحثی داشتیم، از سوی برخی افراد مصری هم مطرح شد. اگر ما جواب می‌دهیم، اختصاصی به سؤال آقای مراد زهی ندارد و در حقیقت شبهه‌ای است که عموما در سایت‌ها و ماهواره‌ها مطرح می‌شود.

حتی خود آقای ملازاده همین بحث را در شبکه‌ای که ایشان در آنجا هستند، مطرح کردند که شما دادگاهی تشکیل داده‌اید بعد از 1400 سال و شاهد عینی برای این قضیه نیست و از افراد دیگری مانند هیکل و عبدالفتاح عبدالمقصود و عمر رضا کحاله و دیگران استفاده می‌کنید.

در اینجا من ناگزیر هستم که چند نکته را خدمت بینندگان عزیز عرض کنم:

نکته اول:

برای اثبات وقایع تاریخی، نیاز به شاهد نیست؛ بلکه آنچه که باید توجه شود، احادیث صحیح و معتبر است. وگرنه اگر ما در مسایل اسلام و معارف، دنبال شاهد بگردیم، حتی در کوچک‌ترین مسایل فقهی یا اخلاقی و تاریخی، شاهدی نمی‌توانیم ارائه کنیم.

این آقایان به جای اینکه این شبهه را مطرح کنند، بهتر است که بگویند: شما دلیل و حدیث معتبر از منابع شیعه و اهل سنّت اقامه کنید.

نکته دوم:

علماء شیعه و اهل سنّت که در طول تاریخ اظهار نظر می‌کنند، قطعا با توجه به روایاتی که در اختیارشان بوده و از آن روایات این مسئله را به عنوان یک امر مسلّم تلقی کرده‌اند، اظهار نظر می‌کنند؛ مانند هیکل، عبد الفتاح عبد‌المقصود و عمر رضا کحاله.

خود ابن تیمیه متوفای قرن 8 که وقتی این امر را قطعی مطرح می‌کند و می‌گوید که: «إنه کبس البیت»؛[86] «خانه حضرت فاطمه زهرا (س)را مورد هجوم قرار دادند و به زور گشودند.»

اینگونه نیست که ایشان از خودش و بدون توجه به روایاتی که در این زمینه است، این مسئله را بخواهد مطرح کند و این‌چنین قاطعانه صحبت کنند.

نکته سوم:

ما بارها در این برنامه و شبکه المستقله که یک شبکه صد درصد وهابی است، عرض کردیم که شخصیت‌های بزرگی از اهل سنّت مانند:

1- آقای ابن قتیبه دینوری، متوفای 276 در کتاب الامامة و السیاسة، ج1، ص12،

2- آقای بلاذری در انساب الاشراف، ج1، ص586،

3- آقای ابن ابی شیبه، در کتاب‌المصنف، ج8، ص572،

4- آقای طبری در تاریخش، ج2، ص443،

5- آقای مسعودی در اثبات الوصیة، ص143،

6- آقای ابن عبد البر، در کتاب الاستیعاب، ج3، ص975،

7- آقای ابن عبد ربه در کتاب عقد الفرید، ج5، ص12،

8- آقای ابوالفداء در تاریخش، ج1، ص164،

9- آقای صفدی در الوافی بالوفیات، ج5، ص347،

10- آقای ابن حجر عسقلانی در لسان المیزان، ج1، ص268،

11- آقای آلوسی در تفسیرش، ج3، ص124،

12- آقای محمد حافظ ابراهیم، شاعر بِنام مصر معروف به شاعر نیل که در شرح دیوانش، ص374 آمده است.

اینها وقتی قضایای مسئله هجوم به خانه حضرت فاطمه زهرا(س)، قضیه شکستن دنده‌های آن حضرت(س)، سقط جنین یا تهدید به آتش زدن خانه را مطرح می‌کنند، قطعاً روایات و احادیثی که در نزدشان معتبر بوده، دیده‌اند و اظهار نظر می‌کنند.

ضیاء الدین مقدسی، از شخصیت‌های برجسته اهل سنّت و متوفای 643 می‌گوید: این روایات هجوم، صحیح است.[87] یا آقای سیوطی متوفای 910، از شخصیّت‌های بنام اهل سنّت، در کتاب مسند فاطمه(س)، ص34 می‌گوید: روایت صحیح است. یا آقای حسن بن فرهان مالکی از علمای بزرگ و مشهور عربستان سعودی است و مالکی مذهب هست، در کتاب قراءة فی‌کتب ‌العقائد، ص52 می‌گوید:‌ روایت صحیح است.

برای محکمه دو نفر شاهد بیاید، معمولا قاضی و حاکم می‌پذیرد. ما می‌بینیم که ده‌ها نفر از بزرگان اهل سنّت این قضیه را به عنوان یک امر مسلم، مطرح کرده‌اند.

از علمای شیعه، مانند شیخ طوسیw که مورد تائید بزرگان اهل سنّت نیز هست، می‌گوید: «و المشهور الذی لا خلاف فیه بین الشیعة: أن عمر ضرب علی بطنها، حتی أسقطت، فسمی السقط محسنا. و الروایة بذلک مشهورة عندهم. و ما أرادوا من إحراق البیت علیها حتی التجأ إلیها قوم و امتنعوا من بیعته. و لیس لأحد أن ینکر الروایة بذلک و روایة الشیعة مستفیضة به، لا یختلفون فی ذلک. هذه مجموعة من الروایات و الموسوعات التاریخیة ملیئة بالحدیث عن الواقعة»؛[88] «اختلافی بین علماء شیعه نیست و مشهور است که: عمر درب را بر پهلوی زهرا(س) زد و محسن سقط شد...»

موضوع مشهوری که بین شیعه در آن اختلاف نیست، قضیّه هجوم به خانه حضرت فاطمه زهرا(س) و کتک خوردن ایشان و سقط محسن است و یک امری قطعی و روایات شیعه در این زمینه، مستفیض است.

شیخ مفیدw در کتاب الإختصاص خود، ص185 این امر را قطعی می‌داند. مرحوم کاشف الغطاء در جنة المأوی، این مسئله را کاملا به عنوان یک مسئله قطعی مطرح می‌کند.

نکته چهارم:

اگر آقایان برای اثبات قضیه دنبال شاهد عینی هستند، توجه داشته باشند که ما روایات متعددی از آقا امیرالمومنین(س) و حضرت صدیقه طاهره(علیهم السلام) و ائمه(س) داریم، و طبق آن روایات مراسم عزاداری حضرت فاطمه زهرا(س) را در ایام فاطمیه برگزار می‌کنیم و منتظر این نیستیم که ببینیم در کتب برادران اهل سنّت ما، چیزی در این زمینه آمده باشد یا نیامده باشد.

آنچه که برای ما مهم است، احادیثی است که از ناحیه ائمه معصوم(علیهم السلام) و عترت پیامبر اکرم(ص) و اهل بیت(س) وارد شده است و ما تابع این روایات اهل بیت(علیهم السلام) هستیم که پیامبر اکرم(ص) آنها را عِدل و هم طراز قرآن قرار داده است: «انی تارک فیکم الثقلین: کتاب الله و عترتی.»[89]

روایات اینها را در جلسات قبل اشاره کردیم و حدود یک ماه قبل، مفصل عرض کردیم که خود آقا امیرالمومنین(ع) در خطبه 202            نهج البلاغه، قضیه ظلم به حضرت فاطمه زهرا(س) را مطرح می‌کند و از       رسول اکرم(ص) می‌خواهد: «و ستنبئک ابنتک بتضافر أمتک علی هضمها، فأحفها السؤال و استخبرها الحال، هذا و لم یطل العهد و لم یخل         منک الذکر.» «به اصرار، از حضرت فاطمه زهرا(س) بپرس تا قضایا را برای تو بازگو کند. این ‌همه ظلمی که در حق حضرت فاطمه زهرا (س)شد، هنوز از رحلت تو چیزی نگذشته بود، هنوز اسم تو بر زبان‌ها بود.»

هم‌چنین خود علامه مجلسیw در جلاء العیون، روایت معتبری را از امالی شیخ صدوقw، ص137 نقل می‌کند که امیرالمومنین(ع) نقل کرد از پیامبر اکرم(ص) که: «إذا التفت إلینا فبکى، فقلت: ما یبکیک یا رسول الله؟ فقال: أبکی مما یصنع بکم بعدی. فقلت: و ما ذاک یا رسول الله؟ قال: أبکی من ضربتک على القرن، و لطم فاطمة خدها.»[90] «پیامبر اکرم(ص) نگاه کرد به ما و گریه کرد و عرض کردم: یا رسول الله! چرا گریه می‌کنی؟ فرمود گریه می‌کنم از آن ضربتی که بر فرق تو زده می‌شود و سیلی که بر حضرت فاطمه زهرا(س) خورده می‌شود.»

از خود حضرت صدیقه طاهره(س)، شاید ده‌ها روایت در کتاب سلیم بن قیس، بحار الأنوار، ارشاد القلوب دیلمی، مفصل از ایشان در رابطه با قضیه هجوم و شهادت محسن(ع) و سقط جنین آمده است.[91]

بینندگان عزیز شیعه و اهل سنّت را توجه می‌دهم به جالب‌تر از همه اینها، خطبه قراء و آتشین حضرت صدیقه طاهره(س) در مسجد که در منابع متعدد اهل سنّت نقل کرده‌اند به ویژه جناب ابن اثیر جزری از شخصیت‌های برجسته اهل سنّت که ذهبی در سیر اعلام النبلاء، ج21، ص488 تجلیل و تمجید از ایشان کرده، در کتاب منال الطالب فی شرح طول الغرائب، ص501، خطبه حضرت صدیقه طاهره(س) را مفصل مطرح می‌کند و می‌گوید: «فلما اختار الله لنبیه دار أنبیائه و محل أصفیائه، ظهرت حسیکة النفاق و شمل جلباب الدین و نطق کاظم الغاوین و نبغ خامل الآفکین... » «پیامبر اکرم(ص) وقتی پیش خدا رفت، خار و خاشاک نفاق در میان شما صحابه پیدا شد و جامه و لباس دین کهنه گردید، پیمان‌ها پاره گردید،...»

تا آنجا که حضرت صدیقه طاهره(س) مردم را به قیام تحریک می‌کند: «یا مَعْشَرَ الفِئَةِ، وأَعْضادَ المِلّة، وَحَضَنَةَ الإسلامِ، ما هذه الغَمِیزَةُ فی حَقّى، وَالسِّنَةُ عن ظُلامَتِی ؟ أَما قال رسولُ اللهِ(ص) «المرءُ یُحْفَظُ فِی وَلَدِهِ» «ای گروه جوانمردان! ای بازوان ملت! ای حافظان اسلام! این ضعف و سستی در مورد حق من چیست؟ چرا در دادخواهی از حق من سهل انگاری می‌کنید؟ مگر پیامبر اکرم(ص) نفرمود که حرمت هر کسی را درباره فرزندان او حفظ کنید ؟...»

«إیها بنی قیلة! أأهتضم تراث أبیه و أنتم بمرأى منی و مسمع؟...» «ای فرزندان قیله! در حق من چنین ظلم می‌شود و شما دارید می‌بینید و هیچ عکس‌العملی نشان نمی‌دهید؟!!!...»

یعنی حضرت صدیقه طاهره(س) نه تنها عملکرد آنها را محکوم می‌کند، بلکه مردم را تحریک به قیام می‌کند و متأسفانه هیچ حرکتی از مردم در برابر سخنان حضرت صدیقه طاهره(س) مشاهده نمی‌شود.

امام حسن مجتبی(س) که شاهد قضیه بودند، [به مغیره بن شعبه می‌گوید: «وَ أَنْتَ الَّذِی ضَرَبْتَ فَاطِمَةَ بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ (ص) حَتَّى أَدْمَیْتَهَا وَ أَلْقَتْ مَا فِی بَطْنِهَا.»[92] «این تو بودی که فاطمه زهرا دختر پیامبر اکرم را زدی و خون از بدنش جاری گشت و محسن او را سقط کردی.]»

مرحوم کلینیw در کافی، ج1، ص459 از امام حسین(ع) نقل می‌کند که فرمود: «فبعین الله تدفن ابنتک سرا و تهضم حقها و تمنع إرثها.»        «ای پیامبر خدا! در محضر خدا، دختر تو مخفیانه دفن می­شود و حق او غصب و ارث او تصرف می­شود.»

هم‌چنین امام سجاد(ع) داستان هجوم به خانه حضرت زهرا (س) را نقل می‌کند.[93] طبری در دلائل الامامه طی روایت صحیح از امام باقر (ع) قضیه هجوم به خانه حضرت و سقط فرزندش را بیان می‌کند.[94]

از امام کاظم(ع) در کتاب کافی، ج1، ص458 نقل می‌کند که فرمود: «إِنَّ فَاطِمَةَ(س) صِدِّیقَةٌ شَهِیدَةٌ.»

از امام صادق(ع)، شاید بیش از 10 روایت در این زمینه داریم. از        امام رضا(ع) در مهج الدعوات سید بن طاوس، ص257؛ از امام جواد(ع) در دلائل الامامة، ص401، از امام عسکری(ع) در کتاب    موسوعة الامام الجواد، ج2، ص653 که با منابع و مدارک متعدد، ما این مسایل را آورده‌ایم.

اگر چنانچه عزیزان اهل سنّت دنبال مدرک از شاهدان عینی می‌گردند، خوب، این شاهدان. اگر دنبال شهادت از افراد بی‌غرض می‌گردند، علماء اهل سنّت و شیعه، این‌ همه در این زمینه سخن گفته‌اند و یکی دو مورد هم نیست. اینکه بیاییم این همه گفتار بزرگان را زیر سؤال ببریم، گمان می‌کنم دور از انصاف باشد. گر چه در این زمینه سخن بسیار است و من هم به اختصار در این چند دقیقه، اینها را خدمت بینندگان و جنابعالی مطرح کردم.

چرا امیر مؤمنان علی(ع) درهجوم به خانه‌اش دفاع نکرد؟‌

* مجری:

سؤال دیگر من این است و مکررا هم در نظرخواهی‌ها آمده است و بین صحبت‌های آقای مراد زهی هم مطرح شد، که حضرت علی(ع) شیر خدا و اسد الله بود و با آن شجاعتی که زبان زد خاص و عام است و دوست و دشمن آن را مطرح کردند، ذوالفقار علی(ع)؟ کجا رفت؟

آیا مگر دفاع از ناموس و خانه و حیثیت و آبرو واجب نیست؟

پس چرا این دفاع در مقابل هجمه هجوم کنندگان صورت نگرفته است؟

توضیح کوتاهی را بفرمایید.

* استاد حسینی قزوینی:

در یکی دو مورد جواب نقضی داریم بر کسانی که برای آقا امیرالمومنین(ع) ایراد می‌گیرند که چرا در برابر این هجوم به دختر پیامبر اکرم(ص) دفاع نکردند، با آن که شجاعتش زبانزد خاص و عام بود.

جواب اول نقضی:

از اینها سؤال می‌کنیم: رسول اکرم(ص) هم در شجاعت و هم در غیرت و حمایت از دیگران، قطعاً از امیرالمومنین(ع) بالاتر است و خود امیرالمومنین(ع) می‌فرماید که ما هر وقت در جنگ‌ها احساس ضعف می‌کردیم، به آقا رسول اکرم(ص) پناهنده می‌شدیم.[95] رسول اکرم(ص) 13 سال در مکه بودند و شاهد شکنجه‌ها، اذیت‌ها و آزارها بودند. شما ببینید که در رابطه با سمیه، مادر عمار یاسر، که هفتمین نفری بود که اسلام آورد، دارد که: «و کان رسول الله(ص) یمر بعمار و أمه و أبیه و هم یعذبون بالأبطح فی رمضاء مکة، فیقول: صبرا یا آل یاسر، موعدکم الجنة»؛[96] «پیامبر اکرم(ص) عبور می‌کرد و می‌دید که جلوی چشمش، عمار و پدر و مادر عمار را سخت شکنجه می‌کنند و پیامبر اکرم(ص) می‌فرمود: ای آل یاسر! در برابر این شکنجه‌ها صبر کنید که وعده شما بهشت است.»

جواب دوم نقضی:

این آقایان که به امیرالمومنین(ع) اشکال می‌کنند، ما از اینها سؤال می‌کنیم در رابطه با هجوم به خانه خلیفه سوم، عثمان، در تمام کتب تاریخی اهل سنّت، حتی ابن کثیر دمشقی به عنوان یک امر قطعی در البدایة و النهایة، ج7، ص210 نقل می‌کند که سوداب ابن عمران آمد و به عثمان حمله کرد. همسر عثمان - نائله - خواست از عثمان دفاع کند، آنچنان با شمشیر زد و دست همسر عثمان قطع شد و بعد عبارتی نقل شد و من از عزیزان اهل سنّت پوزش می‌طلبم، چون در تاریخ طبری، ج3، ص421 و کامل ابن اثیر، ج3، ص178 و تاریخ ابن کثیر دمشقی سلفی که معمولا مطالب دارای طعن به خلفاء را نمی‌آورد، آورده است که: «فغمز أوراکها و قال إنها لکبیرة العجیزة»؛ «این فرد آمد و دست زد به باسن همسر عثمان و گفت که چه باسن بزرگی است.»

این نهایت وقاحتی است کسی که نسبت به یک زن انجام دهد، ولی جناب عثمان آنجا بود و هیچ‌گونه اعتراض و دفاعی نکردند. با اینکه می‌دانست کشته می‌شود، چرا از همسر خودش دفاع نکرد؟

جواب حلی:

اول:

ما در روایات شیعه و سنی داریم که وقتی خلیفه دوم آمد و وارد منزل شد: «فوثب علی(ع) فأخذ بتلابیبه ثم نتره فصرعه و وجأ أنفه و رقبته و هم بقتله. فذکر قول رسول الله(ص) و ما أوصاه به من الصبر و الطاعة. فقال:...    یا ابن صهاک! لولا کتاب من الله سبق لعلمت أنک لا تدخل بیتی.»[97] «امیرالمؤمنین(ع) از کمربند عمر گرفت و او را بر زمین زد و محکم بر دماغ و گردن او کوبید. امیرالمومنین(ع) به یاد سخن و وصیت پیامبر اکرم(ص) افتاد که یاعلی! اگر کمک نیافتی، صبر و تحمل کن. برگشت گفت: اگر نبود کتاب خدا و وصیت پیامبر اکرم(ص)، یقین بدان که تو نمی‌توانستی وارد خانه من شوی.»

دوم:

این آقایان که می‌گویند امیرالمومنین(ع) اسد الله بود و شجاع و...، ما هم قبول داریم، حتی خلیفه دوم گفت: «و الله لولا سیفه، لما قام عمود الإسلام»؛[98] «اگر شمشیر علی(ع) نبود، پرچم اسلام برفراشته نمی‌شد.»

این امیرالمومنین(ع) که در هیچ‌یک از جنگ‌ها و غزوات نبوده که شرکت نکرده باشد و از خودش شجاعت و دلاوری ثابت نکرده باشد و این قطعی است در بین شیعه و سنی. به تعبیر ابن ابی الحدید، شجاعت علی نام شجاعان گذشته را به فراموشی سپرد و جایی برای شجاعان آینده نگذاشت.[99]

ما از عزیزان اهل سنّت سؤال می‌کنیم که این امیرالمومنین(ع)، چرا در طول این 25 سال دوران خلافت آقای ابوبکر و آقای عمر و آقای عثمان، در این فتوحات حتی یک مورد هم شرکت نکرد و کوچک‌ترین عکس‌العملی نشان نداد؟

شجاعتش کجا رفت؟

نستجیر بالله، آیا بعد از رحلت پیامبر اکرم(ص) شجاعتش را از دست داده بود؟ یا نه، عملکرد خلفاء را مشروع نمی‌دانست؟

سوم:

روایات متعددی داریم از نبی مکرم(ص) که فرمودند: «یا علی! علیک بالصبر علی ما ینزل بک منهم حتی تقدم علیْ؛»[100] «بعد از من صبر و تحمل کن تا پیش من بیایی.»

چهارم:

شاید امیرالمومنین(ع) احساس کرد که اگر درگیری ایجاد شود و در برابر مهاجمان مقاومت کند، حضرت فاطمه زهرا(س) در این وسط از میان برود. خوب، از میان رفتن فرزند و پاره تن پیامبر اکرم(ص) برای حضرت علی(ع) قابل تحمّل نبود.

مضافاً به این‌که اگر با مقاومت امیرالمومنین(ع)، حضرت فاطمه زهرا(س) به شهادت می‌رسید، فردا شایع می‌کردند که حضرت علی(ع) عامل شهادت حضرت فاطمه زهرا(س) شد.

مگر همین آقایان در رابطه با عمار که  پیامبر اکرم(ص) فرمود: «تقتله الفئة الباغیة یدعوهم الی الجنة و یدعونه الی النار»؛[101] «گروه ستمگر او را خواهند کشت. عمار آنها را به بهشت فرا می‌خواند و آنها عمار را به طرف آتش دعوت می‌کنند.»

وقتی عمار در جنگ صفین کشته شد، ببینید که چه بساطی در تشکیلات معاویه به راه انداختند. حتی بعضی از شخصیّت‌های برجسته لشکر معاویه مثل عمرو عاص، از جنگ دست کشیدند و گفتند: چون ثابت شد که باطل هستیم و پیامبر اکرم(ص) فرمود که عمار را گروه ستمگری که اهل آتش است می‌کشد.[102] جالب اینکه وقتی به معاویه اعتراض کردند او گفت: ما که عمار را نکشتیم، عمار را علی کشت. چون علی باعث شد که عمار از خانه‌اش بیاید و در مقابل شمشیر ما قرار بگیرد.

از آقایان اهل سنّت من تقاضا دارم دقت کنند به عبارتی که در مسند أحمد، ج4، ص199، و حاکم نیشابوری در مستدرک، ج2، ص156 می‌گوید معاویه گفت: «أو نحن قتلناه؟ إنْما قتله علیْ و أصحابه، جاؤوا به حتى ألقوة بین رماحنا أو قال: بین سیوفنا. هذا حدیث صحیح على شرط الشیخین و لم یخرجاه بهذه السیاقة»؛ «مگر ما عمار را کشتیم، عمار را علی کشت و او را از خانه‌اش در مقابل شمشیر ما آورد.»

جالب اینکه وقتی این خبر به حضرت علی(ع) رسید، گفت: عجب! پس قاتل حمزه سید الشهداء هم پیامبر اکرم(ص) بوده است؛ چون پیامبر اکرم(ص) او را از خانه‌اش بیرون کشید و در جنگ احد کشته شد.[103]

هم‌چنین جواب‌های دیگری هم هست که من بخاطر رعایت اختصار، به همین جواب اکتفاء می‌کنم.

* مجری:

نکاتی هم به ذهن من رسید در مورد ذو الفقار. کار ذو الفقار دفاع از اسلام است. گاهی برفراز دستان حضرت علی(ع) و گاهی در نیام و غلاف بودنش است که از اسلام دفاع می‌کند و حرکتی صحیح که به مصلحت اسلام باشد؛ چه در غلاف و چه برفراز دستان حضرت علی(ع).

پس مصلحت بزرگ‌تر که حفظ کیان اسلامی است در میان بوده است و قدرت‌های بزرگ مانند ایران و امپراطوری روم در کمین نشسته بودند تا این حرکت نوپا را از بین ببرند و اگر این اختلافات و جنگ‌های داخلی صورت می‌گرفت، آنها هم بیکار نمی‌نشستند و دیگر نامی از اسلام و مسلمانان باقی نمی‌ماند.

هنگام هجوم به خانۀ فاطمه(س)  

مردم مدینه و مکّه کجا بودند؟

* مجری:

سؤال دیگر من شبهه‌ای است که در سایت‌های مختلف آمده و آقای مراد زهی هم مطرح کرد، این است که مردم مدینه کجا بودند و چرا از حضرت فاطمه زهرا(س) دفاع نکردند؟ کجا بودند این صحابه پیامبر اکرم(ص) و  120 هزار صحابه؟

اگر چنین اتفاقی صورت گرفته و آتش زدن درب خانه‌ای بوده، چرا هیچ‌یک از صحابه پیامبر اکرم(ص) واکنشی نشان ندادند؟

* استاد حسینی قزوینی:

در پاسخ به این سؤال، ما از آقایانی که این شبهه را مطرح کردند چند سؤال می‌پرسیم:

سؤال اول:

با توجه به روایات صحیحی که ما اقامه کردیم مبنی بر هجوم بر خانه حضرت فاطمه زهرا(س) و قضیه شهادت، از منابع شیعه و اهل سنّت که علمای دو طرف مطرح کرده‌اند، این را آقایان مستشکلین (اشکال‌کنندگان) باید جواب بدهند که چرا آقایان مهاجرین و انصار، در برابر هجوم به خانه حضرت فاطمه زهرا(س) سکوت کردند و دفاع نکردند؟

سؤال دوم:

این همه صحابه، در تشییع جنازه و دفن حضرت فاطمه زهرا(س) کجا بودند؟ مگر پیامبر اکرم(ص) چند فرزند داشت؟

او فرزند و پاره تن پیامبر اکرم(ص) بود: «فلما توفیت دفنها زوجها علی لیلا»؛ «وقتی حضرت فاطمه زهرا(س) از دنیا رفت، امیرالمومنین(ع) او را شبانه دفن کرد.»[104]

سؤال سوم:

برخی وهابیون اینطوری جواب داده اند که حضرت فاطمه زهرا(س) وصیت کرده بود که نمی‌خواست تابوت او را نامحرمان هم ببینند.

مگر حضرت فاطمه زهرا(س) در مسجد نیامد و خطبه نخواند؟ چرا آنجا بحث نامحرم نبود؟

مگر حضرت فاطمه زهرا(س) در جنگ احد، در پشت جبهه نبود و مگر در مداوای زخم پیامبر اکرم(ص) حضور نداشت؟ ایشان در صحنه‌ها حضور داشته است. حالا گیریم که این‌گونه است که شما می‌گویید:

روایاتی است که اهل سنّت آورده‌اند، حتی عایشه آمد و خواست وارد خانه حضرت علی(ع) شود، اسماء بنت عمیس، همسر ابوبکر، به عایشه اجازه ورود به خانه حضرت علی(ع) و حضور در کنار جنازه حضرت فاطمه زهرا(س) را نداد.

خود آقای ابن عبد البر در کتاب الاستیعاب که معتبرترین کتاب رجالی اهل سنّت است، می‌گوید: «جاءت عایشه تدخل و قالت أسماء لا تدخلی. فشکت إلى أبی بکر فقالت: إن هذه الخثعمیة تحول بیننا و بین بنت رسول الله (ص)، و قد جعلت لها مثل هودج العروس. فجاء أبوبکر، فوقف على الباب، فقال: یا أسماء! ما حملک على أن منعت أزواج النبی (ص) أن یدخلن على بنت رسول الله(ص) و جعلت لها مثل هودج العروس، فقالت: أمرتنی ألا یدخل علیها أحد و أریتها هذا الذی صنعت و هی حیة فأمرتنی أن أصنع ذلک لها، قال أبو بکر: فاصنعی ما أمرتک، ثم انصرف، فغسلها علی و أسماء.»[105] «بعد از وفات حضرت فاطمه زهرا(س)، عایشه آمد که وارد خانه حضرت علی(ع) شود و در کنار جنازه حضرت فاطمه زهرا(س) حضور پیدا کند. اسماء گفت که حق ورود به خانه حضرت علی(ع) و حضور در کنار جنازه حضرت فاطمه زهرا(س) را نداری.

عایشه پیش ابوبکر رفت و شکایت کرد و گفت که همسر تو به من اجازه حضور در کنار حضرت فاطمه زهرا(س) را نداد. ابوبکر آمد درب خانه حضرت علی(ع) و اسماء را صدا زد و گفت: چرا مانع می‌شوی که همسر پیامبر اکرم(ص) در کنار جنازه دختر پیامبر اکرم(ص) حاضر شود؟

اسماء گفت: حضرت فاطمه زهرا(س) به من امر کرد که به کسی اجازه ورود در کنار جنازه‌اش را ندهم. ابوبکر به اسماء گفت: آنچه را که حضرت فاطمه زهرا(س) دستور داده، انجام بده.

ابوبکر برگشت و رفت به خانه‌اش. امیرالمومنین(ع) و اسماء، حضرت فاطمه زهرا(س) را غسل دادند.»

حالا ما سؤال می‌کنیم که چه مسئله‌ای است که حتی عایشه، همسر پیامبر اکرم(ص) هم اجازه ورود به کنار جنازه حضرت فاطمه زهرا(س) را ندارد؟

سؤال چهارم:

گیریم که صحابه می‌آمدند و اعتراض می‌کردند. ما از کسانی که این شبهه را مطرح کردند می‌پرسیم که:

آیا هیئت حاکمه - خلیفه اول و خلیفه دوم - برای نظر صحابه چقدر ارزش قائل بودند؟ آیا با این کار، مسئله فیصله پیدا می‌کرد؟

مگر همین صحابه و مهاجرین و انصار، نبودند که در آخرین لحظات زندگی خلیفه اول که ایشان می‌خواست جناب عمر را برای خلافت انتخاب کند، آمدند و به ابوبکر اعتراض کردند: «دخل علیه المهاجرون و الأنصار حین بلغهم أنه استخلف عمر، فقالوا: نراک استخلفت علینا عمر و قد عرفته وعلمت بوائقه فینا و أنت بین أظهرنا، فکیف إذا ولیت عنا و أنت لاق الله عز وجل، فسائلک فما أنت قائل؟ فقال أبوبکر: لئن سألنی الله لأقولن استخلفت علیهم خیرهم فی نفسی.»[106] «مهاجرین و انصار وقتی شنیدند که ابوبکر، عمر را برای خلافت انتخاب کرده وارد منزل ابوبکر شده و گفتند: شنیده‌ایم که عمر را برای خلافت انتخاب نموده‌ای با این که می‌دانی با حضور تو او نسبت به ما تندی و ستم می‌کرد و روشن هست که پس از تو، با ما چگونه برخورد خواهد داشت و در برابر این جواب خدا را چه خواهی داد ؟  ابوبکر گفت: آیا مرا از پروردگارم می‌ترسانید؟ به خدا می‌گویم: بهترین فرد نزد خودم را خلیفه قرار دادم.»

ابن ابی شیبه طی روایت صحیح نقل کرده: «فقال الناس: تستخلف علینا فظا غلیظا، و لو قد ولینا کان أفظ و أغلظ، فما تقول لربک إذا لقیته و قد استخلفت علینا عمر، قال أبوبکر: أبربی تخوفوننی، أقول اللهم استخلفت علیهم خیر خلقک.»[107] «توده مردم به ابوبکر اعتراض کردند و گفتند: فردی را برای خلافت انتخاب کرده‌ای که تند خو و بد اخلاق است و بعد از تو تندتر و بداخلاق‌تر خواهد بود، پاسخ خدا را چه خواهی داد که عمر را بر ما خلیفه قرار داده‌ای؟ ابوبکر پاسخ داد: خواهم گفت: خدایا بهترین خلق تو را برای خلافت انتخاب کردم.»

حتی خود ابن تیمیه می‌گوید: مردم به ابوبکر اعتراض کردند که چرا عمر را خلیفه قرار می‌دهی؟ ولی برای نظر اینها ارزش قائل نشد.[108]

سؤال پنجم:

از این آقایان که می‌گویند صحابه کجا بودند و چرا از حضرت        فاطمه زهرا(س) دفاع نکردند؟ سؤال می‌کنیم که وقتی عثمان را می‌کشتند و محاصره کردند و آب را بر او بستند و جلوی چشمش به همسر او جسارت کردند، صحابه کجا بودند؟

چرا از عثمان دفاع نکردند؟

مگر جنازه عثمان سه شبانه روز بر روی زمین نماند؟ چرا صحابه برای دفن او اقدام نکردند؟ حتی مجبور شدند عثمان را در قبرستان یهود دفن کنند؛ یعنی مسلمانان نگذاشتند. در آنجا صحابه کجا بودند؟

طبری می‌نویسد: «لبث عثمان بعدما قتل لیلتین لا یستطیعون دفنه... فَلّما وضع لیصلى علیه، جاء نفر من الأنصار یمنعونهم الصلاة علیه فیهم أسلم بن أوس بن بجرة الساعدی وأبو حیة المازنی فی عدة ومنعوهم أن یدفن بالبقیع... فقالوا: لا و الله لا یدفن فی مقابر المسلمین أبدا، فدفنوه فی حش کوکب، فلما ملکت بنو أمیة أدخلوا ذلک الحش فی البقیع.» «جنازه عثمان دوشب زمین ماند و نمی‌توانستند دفن کنند، هنگامی‌که خواستند بر جنازه او نماز بخوانند تعدادی از انصار که در میان آنان اسلم بن اوس و ابو حیه مازنی همراه عده‌ای بودند، از نماز بر جنازه عثمان ممانعت کردند وگفتند به خدا سوگند نمی‌گذاریم او را در قبرستان مسلمانان دفن کنید و در نتیجه جنازه عثمان را در «حش کوکب» (قبرستان یهودیان) دفن کردند و وقتی بنی امیه روی کار آمدند، قبرستان یهود و بقیع را به هم متصل کردند.»[109]

ابن حجر و ابن عبد البر در ترجمه اسلم بن اوس نقل کرده‌اند که وی از کسانی بود که از دفن جنازه عثمان در بقیع جلوگیری کردند.[110]

هیثمی بعد از نقل مفصل داستان می‌نویسد: «رواه الطبرانی وقال الحش البستان، ورجاله ثقات»؛[111]

طبرانی این قضیه را نقل کرده و راویان او نیز ثقه هستند.

تمام این قضایا در حضور صحابه انجام گرفته است، پس هر جوابی که این آقایان دادند، همان جواب را هم ما در سؤال آنها می‌دهیم.

سؤال ششم:

سؤال می‌کنیم وقتی که جنازه امام حسن(ع) را می‌خواستند کنار قبر پیامبر اکرم(ص) دفن کنند و ممانعت کردند، جنازه امام حسن(ع) را تیرباران کردند،[112] ولی همین صحابه هیچ عکس‌العملی نشان ندادند؟ یا به تعبیر یکی از بینندگان که گفت در قضایای امام حسین(ع) صحابه کجا بودند؟ چرا در برابر جنایت یزید هیچ عکس‌العملی نشان ندادند؟

همین صحابه به خاطر اینکه عکس‌العمل نشان ندادند، در سال بعد       (62 هجری) یزید دستور حمله به مدینه را داد و 700 نفر از صحابه، مهاجرین و انصار را قتل عام کردند.

این تعبیری است که ابن کثیر دمشقی در الامامة و السیاسة، ج8، ص242 دارد. این 700 نفر مهاجرین و انصاری که توسط لشکر یزید قتل عام شدند، چرا در قضیه شهادت امام حسین(ع) عکس‌العمل نشان ندادند؟ نتیجه این عمل‌کرد یزید این شد که یزید برای لشکریانش، زنان و دختران مدینه را مباح کرد و لشکریان به هر زن و دختری که می‌خواستند تجاوز به عنف می‌کردند و به تعبیر ابن کثیر دمشقی در البدایة و النهایة ج8، ص241، هزار فرزند نامشروع از این عمل وقیح یزید بن معاویه در مدینه به دنیا آمد.  

هر جوابی که آقایان در این سؤال دادند، ما هم همان را به سؤال آنها می‌دهیم. البته نکات خیلی زیاد است و من با رعایت اختصار به این چند مورد اکتفاء کردم.

ناسازگاری غیرت عربی با ضرب و شتم فاطمه زهرا(س)

* مجری:

لطفاً باقیمانده سؤالات را هم پاسخ دهید.

می‌گویند که این با غیرت مرد عرب سازگاری ندارد که یک مرد عرب، زنی را کتک بزند و عرب برای خودش این را ننگ و عار می‌داند. لذا قضیه هجوم به خانه حضرت فاطمه زهرا(س) و ضرب و شتم ایشان، با غیرت عرب سازگاری ندارد. این را توضیح مختصری بفرمایید.

استاد حسینی قزوینی:

این را ما یک ماه پیش در شبکه المستقلة جواب دادیم که یکی از آقایان گفت اصلا زدن زن برای عرب، ننگ و عار است و زن دارای احترام ویژه‌ای است.

نکته اول:

این آقایان یا فراموش کرده‌اند یا خود را به فراموشی زده‌اند. اصلا در میان عرب، تنها چیزی که فاقد ارزش بود، زن بود. زنان مورد هجوم عرب بوده و آنان را کتک می‌زدند و به عنوان کالا به او نگاه می‌کردند و حتی دختران را زنده به گور می‌کردند: «وَ إِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ بِأَیِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ.»[113] [و در آن هنگام که از دختران زنده به گور شده سؤال شود: به کدامین گناه کشته شدند؟!]

ابن جریر طبری در تفسیرش، ج30، ص91 صراحت دارد بر اینکه: «کان أهل الجاهلیة یقتل أحدهم ابنته، و یغذو کلبه»؛ «عرب‌ها دخترانشان را زنده به گور می‌کردند و غذای آنها را به سگانشان می‌دادند.»

یا اینکه خود قرطبی صراحت دارد بر اینکه اینها دخترانشان را زنده زنده، زیر خاک دفن می‌کردند.[114]ابن کثیر دمشقی هم همین قضایا را مطرح می‌کند.

عجیب است! قیس بن عاصم وقتی وارد محضر پیامبر اکرم(ص) می‌شود، می‌گوید: من 12 دخترم را زنده زنده، زیر خاک دفن کردم. این را می‌گفت و قطرات اشک از چشمان پیامبر اکرم(ص) سرازیر بود.[115]

نکته دوم:

آقایان گویا فراموش کرده‌اند که آقایانی که بعد از شهادت                 امام حسین(ع) در کربلاء به حرم امام حسین(ع) حمله کردند و دختران پیامبر اکرم(ص) را کتک زدند و اینها را مورد حمله قرار داده و به زنجیر بستند و با آن وضع دلخراش، شهر به شهر گرداندند، آیا اینها عرب نبودند؟!!! آیا اینها فارس، دیلم، کرد و غیره بودند؟!!! شما تاریخ را مراجعه بفرمایید. در کتاب جنة المأوی، ص82 مفصل این قضایا آمده است. امالی شیخ صدوق، ص139 و نفس‌المهموم، ص379 و مقتل الحسین خوارزمی، قضایای کتک زدن فرزندان پیامبر اکرم(ص) را مفصل نقل کرده‌اند.

نکته سوم:

مگر همین عرب‌ها نبودند که خود سمیه، مادر یاسر را به بدترین وضع شکنجه می‌کردند، بطوری که در کتاب الاستیعاب آمده که: «و قد قتلت سمیة والدة عمار تحت وطأة التعذیب فی مکة، من قبل فرعون قریش، أبی جهل لعنه الله، فکانت أول شهیدة فی الإسلام»[116] «عرب‌ها، سمیه - مادر عمار یاسر - را به‌ خاطر اسلامش در زیر شکنجه به قدری اذیت کردند که به شهادت رسید و اولین شهیده در راه اسلام بود.»

و ده‌ها موارد دیگر از این مورد، که نه تنها غیرت عربی آن را عار نمی‌دانست، بلکه اکرام و احترام به زن را برای خودشان عار می‌دانستند؛ تا اینکه پیامبر اکرم(ص) آمد و برای زن، یک عزّت فوق العاده‌ای داد که قبل از اسلام برای زن‌ها هم‌چنین عزّتی نبود.

آیا خلیفۀ دوّم تندخو بوده است؟

* مجری:

آخرین سؤال در این قسمت این‌که اینها می‌گویند اساسا زدن حضرت فاطمه زهرا(س) با روحیه خلیفه دوم سازگاری ندارد و هم‌چنین سابقه‌ای ندارد. ایشان اصلا تندخو نبوده وروی اعصاب و رفتار و کردار خود کنترل داشته است. آیا در کتب اهل سنّت، برخورد تندی از خلیفه دوم در مدتی که ایشان اسلام آورد و با پیامبر اکرم(ص) بودند، و با مردم برخورد داشت، مستندا آمده است؟ تا ببینیم که آیا برخورد خلیفه دوم با حضرت فاطمه زهرا(س) سازگاری داشته است یا نه؟

* استاد حسینی قزوینی:

سؤال حساس است و باید با مقداری احتیاط پاسخ دهیم تا عزیزان       اهل سنّت تصور نکنند که قصد ما، جسارت و یا اهانت و زیر سؤال بردن حیثیت و آبروی خلیفه دوم است. همان طوری که آن شب هم روایتی را که آقای مراد زهی مطرح کردند در رابطه با «امامان عادلان» که از قول امام صادق(ع) نقل می‌کند، عرض کردم که در ذیل عبارت آمده که امام صادق(ع) فرمودند: «اماما اهل النار».

برخی تصور کردند که منظور ما از این قضیه، جسارت به خلیفه دوم بوده، نه والله.

اول این که: ما عرض کردیم که روایت معتبر نیست؛ و وقتی روایت معتبر نباشد، استناد آن به معصوم از دیدگاه شیعه اشکال دارد و شرط اول استناد روایت به معصوم، معتبر بودن سند روایت است و این روایت از دیدگاه شیعه، فاقد ارزش است.

دوم این که: در اول روایت دارد که: «سئله رجل من المخالفین»، «یعنی یکی از مخالفین از امام صادق(ع) سؤال کرد» که نظر شما نسبت به ابوبکر و عمر چیست؟ خوب، شما می‌دانید که امام باقر(ع) و امام(ع) در شدّت تقیّه به سر می‌بردند و دودمان بنی‌امیّه دنبال فرصتی می‌گشتند که هم       امام صادق(ع) و هم شیعیان را قتل عام کنند؛ لذا برای حفظ جان خود و شیعیان این تعبیر را داشتند. بعد از اینکه سائل از جلسه بیرون رفت، از امام صادق(ع) پرسیدند که نظر شما چیست و چرا گفتید: «امامان عادلان»؟ حضرت فرمود: «اماما اهل النار» و....

عرض کردم که این اشکال من به آقای مراد زهی این بود که سند روایت مخدوش است. روایت در طعن خلیفه اول و خلیفه دوم است و ما به دانشجویان و طلبه‌هایمان توصیه می‌کنیم که نقل این روایت که در مطاعن خلیفه است، صلاح نیست و خلاف شرع است و موجب تفرقه و فتنه می‌شود. وقتی شما یک سری روایات را در طعن خلفاء مطرح می‌کنید، افراد نادان هم می‌آیند و شروع می‌کنند به جسارت کردن به ساحت مقدس ائمه(علیهم السلام). لذا این سؤال شما خیلی ظریف و دقیق است. این سؤال با دو سه دقیقه جواب دادن امکان پذیر نیست و من فقط اشاره‌ای بکنم به روایتی که خود آقایان اهل سنّت در کتاب‌هایشان آورده‌اند، مانند طبقات کبری، ج8، ص339 و... که صراحت دارند بر اینکه خلیفه دوم یک آدم بسیار تندخو، گستاخ، نامهربان و بد برخورد بوده است؛ «کان عمر شدید الغلظة و عر الجانب، خشن الملمس، دائم العبوس.»

این تعبیراتی است که اهل سنّت در کتب خود دارند و حتی برخی تعبیری دارند بر اینکه: «کان درة عمر أهیب من سیف الحجاج»؛ «شلاق جناب خلیفه دوم به مراتب ترسناکتر از شمشیر حجاج بن یوسف ثقفی بوده است.»

جناب آقای شربینی که از فقهای بزرگ شافعی است در کتاب مغنی المحتاج، ج4، ص390 و در حواشی شروانی بر تحفة المحتاج، ج10، ص134 و ابن خلکان در وفیات الاعیان، ج3، ص14 این قضایا را مطرح می‌کنند. هم‌چنین این آقایانی که می‌گویند از خلیفه دوم خیلی بعید است بر اینکه با دختر پیامبر اکرم(ص) این‌چنین برخورد خشنی داشته باشد و او را تهدید کند و یا اینکه بعید است به حضرت فاطمه زهرا(س) گفته باشد:     قسم به خدایی که قدرت در دست اوست، اگر اینها برای بیعت نیایند، خانه را با ساکنانش به آتش می‌کشم؛

من از برادران اهل سنّت خیلی دوستانه سؤال می‌کنم و از کتاب صحیح مسلم روایتی را عرض می‌کنم نه از کتاب‌های دست دوم و سوم، تقاضا دارم که عزیزان اهل سنّت، با سعه صدر و بزرگواری این روایت را دقت کنند و به ما جواب بدهند: «فَقَالَ (رسول الله(ص)) یَا أَبَا هُرَیْرَةَ وَأَعْطَانِی نَعْلَیْهِ قَالَ «اذْهَبْ بِنَعْلَىَّ هَاتَیْنِ فَمَنْ لَقِیتَ مِنْ وَرَاءِ هَذَا الْحَائِطِ یَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ مُسْتَیْقِنًا بِهَا قَلْبُهُ فَبَشِّرْهُ بِالْجَنَّةِ. فَکَانَ أَوَّلَ مَنْ لَقِیتُ عُمَرُ فَقَالَ مَا هَاتَانِ النَّعْلاَنِ یَا أَبَا هُرَیْرَةَ. فَقُلْتُ هَاتَانِ نَعْلاَ رَسُولِ اللَّهِ(ص) بَعَثَنِی بِهِمَا مَنْ لَقِیتُ یَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ مُسْتَیْقِنًا بِهَا قَلْبُهُ بَشَّرْتُهُ بِالْجَنَّةِ. فَضَرَبَ عُمَرُ بِیَدِهِ بَیْنَ ثَدْیَىَّ فَخَرَرْتُ لاِسْتِی فَقَالَ ارْجِعْ یَا أَبَا هُرَیْرَةَ فَرَجَعْتُ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ(ص) فَأَجْهَشْتُ بُکَاءً وَرَکِبَنِی عُمَرُ فَإِذَا هُوَ عَلَى أَثَرِی فَقَالَ لِی رَسُولُ اللَّهِ(ص) «مَا لَکَ یَا أَبَا هُرَیْرَةَ». قُلْتُ لَقِیتُ عُمَرَ فَأَخْبَرْتُهُ بِالَّذِی بَعَثْتَنِی بِهِ فَضَرَبَ بَیْنَ ثَدْیَىَّ ضَرْبَةً خَرَرْتُ لاِسْتِی قَالَ ارْجِعْ. فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ(ص) «یَا عُمَرُ مَا حَمَلَکَ عَلَى مَا فَعَلْتَ». قَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ بِأَبِی أَنْتَ وَأُمِّی أَبَعَثْتَ أَبَا هُرَیْرَةَ بِنَعْلَیْکَ مَنْ لَقِیَ یَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ مُسْتَیْقِنًا بِهَا قَلْبُهُ بَشَّرَهُ بِالْجَنَّةِ. قَالَ «نَعَمْ». قَالَ فَلاَ تَفْعَلْ فَإِنِّی أَخْشَى أَنْ یَتَّکِلَ النَّاسُ عَلَیْهَا فَخَلِّهِمْ یَعْمَلُونَ. قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) «فَخَلِّهِمْ».»[117] «رسول اکرم(ص) نعلین خود را به ابوهریره داد و فرمود: پشت این دیوار هر کس را دیدی که به وحدانیّت خداوند شهادت می‌دهد، به او بشارت ده که اهل بهشت است.

ابوهریره می‌گوید: اول کسی را که دیدم عمر بن خطاب بود و به من گفت: این کفش‌ها در دست تو چیست؟ گفتم: این ها نعلین رسول اکرم هست که به من فرموده به هر کس که شهادت به وحدانیّت خدا می‌دهد، بشارت بهشت دهم. عمر آن چنان با مشت بر سینه من زد که نقش بر زمین شدم و به من گفت: برگرد! من نزد پیامبر اکرم(ص) آمدم و داستان برخورد تند عمر را به حضرت گفتم و عمر هم به دنبال من نزد حضرت آمد.   رسول اکرم(ص) فرمود: ای عمر چرا با ابو هریره این چنین کردی؟ عمر گفت: آیا تو به ابو هریره گفته‌ای که چنین بگوید؟ رسول گرامی(ص) فرمود: آری ! عمر به حضرت گفت: «فَلاَ تَفْعَلْ فَإِنِّی أَخْشَى أَنْ یَتَّکِلَ النَّاسُ عَلَیْهَا فَخَلِّهِمْ یَعْمَلُونَ»؛ این کار را نکن؛ چون من می‌ترسم که مردم به اعتماد بر شهادت به وحدانیت خدا، دیگر واجباتی را انجام ندهند، این‌ها رها کن که به اعمال خود به پردازند. رسول اکرم(ص) هم قبول کرد.»

اینطور در برابر نبی مکرم(ص) جسارت کردن، کار کوچکی نیست. اگر این روایت در صحیح مسلم نبود، قطعا نقل نمی‌کردم. صحیح مسلم، به عقیده اهل سنّت، صحیح‌ترین کتاب بعد از قرآن است.

آقای خلیفه دوم، ابوهریره را می‌زند و او به زمین می‌افتد و در برابر رسول اکرم(ص) می‌ایستد به حضرت می‌گوید که هم‌چنین کاری نکند.            یعنی - نستجیر بالله - پیامبر اکرم(ص) اشتباه می‌کند! یعنی سخنان حضرت از وحی سرچشمه گرفته است، اشتباه است!!

مگر قرآن هم به پیامبر اکرم(ص) دستور نمی‌دهد: «اتَّبِعْ مَا أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ»؛[118] «از آنچه که از سوی پروردگارت بر تو وحی شده، پیروی کن!»

مگر قرآن از زبان پیامبر اکرم(ص) نمی‌گوید: «وَ لَا أَقُولُ لَکُمْ إِنِّی مَلَکٌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا یُوحَى إِلَیَّ»؛[119] «و به شما نمی گویم من فرشته ام؛ تنها از آنچه به من وحی می شود پیروی می کنم.»

ولی متاسفانه مسلم در صحیح خود از خلیفه دوم این‌چنین نقل می‌کند.

هم‌چنین در کتاب صحیح بخاری، در حدیثی آمده: «قُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ، أَتُصَلِّی عَلَى ابْنِ أُبَىّ وَقَدْ قَالَ یَوْمَ کَذَا وَکَذَا کَذَا وَکَذَا أُعَدِّدُ عَلَیْهِ قَوْلَهُ فَتَبَسَّمَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) وَقَالَ أَخِّرْ عَنِّی یَا عُمَرُ.»[120] «وقتی رسول اکرم(ص) برای نماز خواندن برای عبد الله بن أُبَی می‌ایستد، خود شخص خلیفه دوم نقل می‌کند که من رفتم جلو و گفتم: یا رسول الله! برای ابن أُبَی نماز می‌خوانی در حالی که او این‌چنین کارهای خلافی کرده است؟! پیامبر اکرم(ص) خندید و گفت: از من دور شو، بگذار من نماز بخوانم.»

در حدیث دیگر آمده: «فَلَمَّا أَرَادَ أَنْ یُصَلِّیَ عَلَیْهِ جَذَبَهُ عُمَرُ رضى الله عنه فَقَالَ أَلَیْسَ اللَّهُ نَهَاکَ أَنْ تُصَلِّیَ عَلَى الْمُنَافِقِینَ؟»[121] «پیامبر اکرم(ص) را کشید و گفت: مگر خداوند نگفته که بر منافقین نماز نخوان؟!»

یعنی نستجیر بالله پیامبر اکرم(ص) متوجه نیست و نمی‌فهمد، ولی خلیفه دوم متوجه است.

جالب اینکه خود خلیفه دوم می‌گوید: «فَعَجِبْتُ بَعْدُ مِنْ جُرْأَتِی عَلَى رَسُولِ اللَّهِ(ص) یَوْمَئِذ»؛[122] «بعد از آن قضیه، تعجب کردم که من چه جرأتی بر پیامبر اکرم(ص) داشتم.»

این قضایا واضح و روشن است. هم‌چنین در صحیح بخاری، ج5، ص207 می‌گوید: «فَأَخَذَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ بِثَوْبِهِ فَقَالَ تُصَلِّی عَلَیْهِ وَهْوَ مُنَافِقٌ»؛ «عمر بن خطاب لباس پیامبر اکرم(ص) را گرفت و کشید و گفت: داری بر منافق نماز می‌خوانی؟!.»

آیا کسی که نسبت به نبیّ مکرم(ص) این‌چنین جسورانه اعتراض می‌کند، بعید است که نسبت به دختر پیامبر اکرم(ص)، حضرت صدیقه طاهره(س) این‌چنین تهدید کند؟!

البته این قصه سر دراز دارد و مقداری حساس است و وارد شدن بر میدان مین است؛ ولی ما در این زمینه بیش از 20 سؤال داریم و دوست داریم که عزیزان اهل سنّت، اساتید حوزه‌های علمیه، به ویژه حوزه علمیه دارالعلوم مکی زاهدان به این سؤالات ما جواب بدهد. این فقط سؤال بنده نیست، چه بسا یک جوان و دانشجو و طلبه سنّی بیاید از جناب مولوی عبدالحمید و عبدالمجید این سؤال را بکنند که چه قضیه‌ای است که خلیفه دوم در برابر نبی مکرم(ص) این‌چنین با جرأت برخورد می‌کند؟

امیدواریم که بزرگان اهل سنّت به این سؤال جواب بدهند و هم ما را قانع کنند و هم راه سؤال را بر جوانان اهل سنّت مسدود کنند.

             «و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»

جواز توسل به رسول الله (ص) از زبان مبارک خود رسول الله (ص)

جواز توسل به رسول الله (ص) از زبان مبارک خود رسول الله (ص)
 

سنن ابی داود ص730 حدیث 4084
کِتَاب اللِّبَاسِ بَاب مَا جَاءَ فِی إِسْبَالِ الْإِزَارِ
با تصحیح آلبانی

حَدَّثَنَا مُسَدَّدٌ حَدَّثَنَا یَحْیَى عَنْ أَبِی غِفَارٍ حَدَّثَنَا أَبُو تَمِیمَةَ الْهُجَیْمِیُّ وَأَبُو تَمِیمَةَ اسْمُهُ طَرِیفُ بْنُ مُجَالِدٍ عَنْ أَبِی جُرَیٍّ جَابِرِ بْنِ سُلَیْمٍ قَالَ رَأَیْتُ رَجُلًا یَصْدُرُ النَّاسُ عَنْ رَأْیِهِ لَا یَقُولُ شَیْئًا إِلَّا صَدَرُوا عَنْهُ قُلْتُ مَنْ هَذَا قَالُوا هَذَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قُلْتُ عَلَیْکَ السَّلَامُ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَرَّتَیْنِ قَالَ لَا تَقُلْ عَلَیْکَ السَّلَامُ فَإِنَّ عَلَیْکَ السَّلَامُ تَحِیَّةُ الْمَیِّتِ قُلْ السَّلَامُ عَلَیْکَ قَالَ قُلْتُ أَنْتَ رَسُولُ اللَّهِ قَالَ أَنَا رَسُولُ اللَّهِ الَّذِی إِذَا أَصَابَکَ ضُرٌّ فَدَعَوْتَهُ کَشَفَهُ عَنْکَ وَإِنْ أَصَابَکَ عَامُ سَنَةٍ فَدَعَوْتَهُ أَنْبَتَهَا لَکَ وَإِذَا کُنْتَ بِأَرْضٍ قَفْرَاءَ أَوْ فَلَاةٍ فَضَلَّتْ رَاحِلَتُکَ فَدَعَوْتَهُ رَدَّهَا عَلَیْکَ
جابر بن سلیم می گوید: به شهر مدینه وارد شدم شخصی را دیدم که مردم گفتار و نظرات او را گوش کرده و از او فرا می گیرند و هیچ کلامی از او صادر نمی شود مگر اینکه آن را ضبط می کردند. گفتم: این شخص کیست؟ گفتند: رسول خدا (ص) است. می گوید: گفتم: علیک السلام یا رسول الله و این تحیت را دوبار تکرار کردم.
آن حضرت فرمود: این گونه سلام نکن زیرا این تحیت مردگان است. بگو: السلام علیک. گفتم: تو رسول خدایی؟ فرمود: من فرستاده ی الهی ام. همان کسی که اگر ضرر و صدمه ای به تو رسد و او را بخوانی آن را بر طرف می کند و اگر قحطی نازل شود به او توسل بجویی گیاهان را خواهد رویانید و اگر در بیابان خشک قرار گرفتی و شتر سواری خود را کم کرده باشی و از او درخواست کمک کنی آن را به تو باز می گرداند.

وهابی شاید بگوید:اونجایی که پیامبر فرموده:اگر ضرر و صدمه به تو برسد و من را بخوانی،آن را برطرف می کنم،یعنی در موقع زنده بودن رسول الله ص هست وقتی که از دنیا رفت،دیگه تمام!! می گوییم:باشه.حق با شماست{که نیست و با صدها دلیل از کتب اهل سنت ثابت کرده اییم که نیست و آوردن آن مطالب در اینجا،از حوصله این متن خارج است}
وهابی شاید بگوید:آنجایی که گفته:اگر قحطی نازل شود به او توسل بجویی...باز موقع زنده بودن پیامبر هست و نه الان که وفات یافته!{احتمالا روایت توسل عمر به عموی رسول الله ص را بهانه کنند که:عمر گفته:ما در زمانی که پیامبر زنده بود به او توسل می جستیم و الان به عموی رسول الله توسل می جوییم! می گوییم:هرچند که در آنجا نماز باران هست و یک شخص زنده باید امام جماعت شود{و نمی شود که رسول خداص را از قبر بیرون بیاورند و امام جماعت کنند!!-هرچند در بیرون آوردن مردگان از قبرشان ید طولایی دارید-} ولی با این حال باز می گوییم:باشه حق با شماست.
اما ای وهابیون،این قسمت روایت که پیامبر فرموده:اگر در بیابان خشک قرار گرفتی و شتر سواری خود را گم کرده باشی و از او درخواست کمک کنی آن را به تو باز می گرداند! این را چه می کنی؟در بیابان خشک بی آب و علف،پیامبر کجاست که از او درخواست شتر کنی و پیامبر هم به تو شتر بدهد؟
آلبانی هم گفته:روایت صحیح هست.پس هیچ راه فراری ندارید.آیا می توانید بگویید که رسول الله ص دستور به شرک داده؟!

مرده ها می‌شنوند و قادر به پاسخگویی هستند

مقدمه:

فرقه وهابیت بر این باور هستند که انسان بعد از مردن، درک و قدرت بر ارتباط با این عالم را ندارد؛ از این رو نمی‌تواند صدای کسی را بشنود؛ تا چه رسد به اینکه جواب دهد.

 بر هیچ کس پوشیده نیست که هدف وهابیت از این سخن و اعتقاد ، زیر سؤال بردن اعمال و رفتار تمام مسلمانان در زیارت قبر رسول الله صلى الله علیه وآله و سلم، ائمه اطهار علیهم السلام و دیگر اولیاء و بندگان صالح خداوند است ؛ به این دلیل که آن‌ها صدای ما را نمی‌شنوند و نمی‌توانند جواب دهند!

برای توضیح بیشتر لازم است به پاسخ گروه افتاء عربستان در جواب سؤالی که در این باره شده است،‌ توجه نماییم:

سألت اللجنة الدائمة للإفتاء:

 قرأت فی کتاب الحاوی للفتاوی للإمام السیوطی أن المیت یسمع کلام الناس، وثنائهم علیه، وقولهم فیه، وکذلک یعرف من یزوره من الأحیاء، وإنّ الموتى یتزاورون، فهل هذا حسن؟ فقد اعتمد على بعض الأحادیث وبعض الآثار، وذلک فی ج 2 / 169 ، 170 ، 171 .

از مجمع دائمی افتاء عربستان سؤال شد : در کتاب فتاوای امام سیوطی آمده است که مرده صدای مردم ، مدح و ثنای مردم در باره مردگان و گفتار بازماندگان را در باره مرده‌ها، می‌شنود و هم چنین، مرده کسانی را که او را زیارت می‌کنند می‌شناسد و این‌که مردگان به زیارت همدیگر می‌روند. آیا این مطالب درست است؟ سیوطی به برخی از روایات و آثار استدلال کرده است و این مطلب در جلد 2 صفحه 169 ، 170 ، 171 آمده است.

أجابت اللجنة الدائمة:

الأصل عدم سماع الأموات کلام الأحیاء، إلاّ ما ورد فیه النص؛ لقول الله سبحانه یخاطب نبی (ص): «فَإِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوتى (روم/ 52) الآیة، وقوله سبحانه: « وَما أَنْتَ بِمُسْمِع مَنْ فِی القُبُور». (فاطر/22) وبالله التوفیق وصلى الله على نبینا محمد وآله وصحبه وسلم .

جواب گروه افتاء : اصل این است که مردگان صدای زندگان را نمی‌شنوند مگر در جایی که دلیل خاص  وارد شده باشد دلیل ما بر نشنیدن مردگان، این آیه است که رسول خدا صلی الله علیه وسلم را مخاطب قرار داده و می‌فرماید: «تو نمی‌توانی مردگان را بشنوانی» ، و نیز می‌فرماید:‌ «تو نمی‌توانی مردگان در قبرها را شنوا سازی»، و از خدا توفیق می‌خواهیم و درود و سلام خدا بر پیامبر ما حضرت محمد و آل و اصحابش باد.

اللجنة الدائمة للبحوث العلمیة والإفتاء، عضو: عضو الرئیس

عضو: عبد الله بن قعود. عضو: عبد الله بن غدیان. نائب رئیس اللجنة: عبد الرزاق عفیفی. الرئیس: عبد العزیز بن عبد الله بن باز.  فتاوى اللجنة الدائمة للبحوث العلمیة والإفتاء، جمع أحمد بن عبد الرزاق الدویش، ج 9، ص78، الفتوى رقم 9216.

متن سؤال و جواب فوق در سایت های زیر آمده است:

http://www.alifta.net/fatawa/fatawaDetails.aspx?BookID=3

http://www.startimes.com/f.aspx?t=25133285

با توجه به این فتاوای علمای وهابی، لازم است دیدگاه و ادله آنها را در این نوشتار در ضمن چند بخش مورد بررسی و نقد قرار دهیم.

 قبل از ذکر ادله و نقد آنها، به صورت اختصار به ریشه تاریخی این تفکر اشاره می‌کنیم:

ریشه تاریخی این تفکر وهابیت

با بررسی روایات و تاریخ اسلام به این نتیجه می‌رسیم که این تفکر وهابیت ریشه در تفکر و اعمال حاکمان بنی امیه دارد و نمونه های بسیاری را می‌توان از رفتار و گفتار آنان در این باره ارائه داد.

مروان بن حکم و منع از زیارت قبر مطهر رسول خدا (ص)

حاکم نیشابورى و احمد بن حنبل نقل مى کنند:

مروان بن حکم (متوفاى61هجری) ، در مسجد نبوى، ابو ایوب انصارى، صحابه پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) را مى بیند که روى قبر حضرت نشسته و اظهار عشق و ارادت مى کند، گردن او را گرفت و به او اعتراض کرد و او را از این کار باز داشت. متن گفتگوی او با این صحابه دلباخته رسول خدا صلی الله علیه وآله این است:

8571 حدثنا أبو العباس محمد بن یعقوب ثنا العباس بن محمد بن حاتم الدوری ثنا أبو عامر عبد الملک بن عمر العقدی ثنا کثیر بن زید عن داود بن أبی صالح قال أقبل مروان یوما فوجد رجلا واضعا وجهه على القبر فأخذ برقبته وقال أتدری ما تصنع قال نعم فأقبل علیه فإذا هو أبو أیوب الأنصاری رضی الله عنه فقال جئت رسول الله صلى الله علیه وسلم ولم آت الحجر سمعت رسول الله صلى الله علیه وسلم یقول لا تبکوا على الدین إذا ولیه أهله ولکن ابکوا علیه إذا ولیه غیر أهله هذا حدیث صحیح الإسناد ولم یخرجاه

داود بن ابی صالح نقل می‌کند که روزی مروان شخصی را دید که صورت بر قبرپیامبر گذاشته است ، گردنش را گرفت و گفت می‌دانی داری چه می‌کنی ، وقتی آمد جلوتر دید که ابوایوب انصاری است ، جواب داد : بله آمدم نزد رسول الله صلی الله علیه و سلم و نزد سنگ قبر نیامدم ، من از پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم شنیدم که می‌فرمود : بر دین گریه نکنید اگر به دست اهلش باشد ، بر آن گریه کنید اگر به دست نا اهلان افتاد .

حاکم نیشابوری در پایان اعتراف به صحت روایت می‌کند:

این روایت صحیح السند است و شیخین آن را نیاوردند .

الحاکم النیسابوری،  ابو عبدالله محمد بن عبدالله (متوفاى 405 هـ)، المستدرک علی الصحیحین، ج4 ، ص560،تحقیق: مصطفی عبد القادر عطا، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت الطبعة: الأولى، 1411هـ - 1990م.

احمد بن حنبل یکی از ائمه مذاهب چهارگانه اهل سنت در کتاب مسند خود  همین روایت را آورده است :

الشیبانی،  ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاى241هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج 5، ص422،ناشر: مؤسسة قرطبة – مصر.

سمهودی از بزگان اهل سنت نیز همین روایت را آورده و گفته که سندش حسن است :

قلت رواه أحمد بسند حسن.

علی بن عبد الله بن أحمد الحسنی السمهودی (المتوفى : 911هـ) الوفاة: 911 ، خلاصة الوفا بأخبار دار المصطفى ، ج1، ص59.

ابن عساکر الدمشقی الشافعی، أبی القاسم علی بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله (متوفاى571هـ)، تاریخ مدینة دمشق وذکر فضلها وتسمیة من حلها من الأماثل، ج57، ص249،تحقیق: محب الدین أبی سعید عمر بن غرامة العمری، ناشر: دار الفکر - بیروت - 1995.

حمزه الزین، محقق مشهور و معاصر اهل سنت که کتاب مسند احمد بن حنبل را تحقیق کرده است، این روایت را صحیح می‌داند و در ادامه کلام جالبی علیه ابن تیمیه و وهابی‌ها دارد که خواندن آن خالی از لطف نخواهد بود :

 (23476) اسناده صحیح، کثیر بن زید وثقه احمد ورضیه ابن معین ووثقه ابن عمار الموصلی وابن سعد، وابن حبان، وصلحه ابو حاتم ورضیه ابن عدی لکن ضعفه النسائی ولینه ابو زرعه. وتمسک قوم بتضعیف النسائی وکلام ابی زرعه وترکوا کل هؤلاء لا لشئ الا لیضعفوا هذا الحدیث. وخطاً والحاکم والذهبی لانه صححاه فی المستدرک 4/515 علما بانهم یوثقون کثیر بن زید فی اماکن غیر هذا ومعنى ذلک ان التوثیق والاتهام یخضع للأهواء والمذاهب وهذه خیانة علمیة بحد ذاتها اما لماذا یضعفوه هنا؟ فهذه سقطة علمیة محسوبة علیهم یقولون ان فی هذا دلیل لمن یجوز التمسح بالقبور. وهل کان أبو أیوب یتمسح بقبر النبی؟ وهؤلاء عندهم عقدة من أی خبر فیه دنو من القبور وهذا اکبر دلیل على بطلان مذهبهم، فماذا یرجی من خونة للعلم؟ ولا ندری مذهب هؤلاء. انهم یدعون انهم حنابلة تارة ولا مذهبیة تارة اخری. فلا تبعوا الحنابلة وقد خالفوا الذهبی وهو حنبلی ولا هم اثبتوا مذهبا واضحا صریحا یعرف لهم وانما فی مذهب کالحیة.

سند روایت صحیح است، کثیر بن زرعه را احمد بن حنبل ثقه دانسته است و ابن معین و ابن عدی او را قبول دارند ، ابن  عمار موصلی، ابن سعد، ابن حبان او را توثیق کرده‌اند. اما نسائی او تضعیف کرده است . و ابوزرعه او را سست می‌دانند و عده‌ای تمسک به تضعیف نسائی و ابو زرعه کردند و تمام این توثیقات را ترک کردند تا اینکه این روایات را تضعیف کنند. و قول تضعیف خطاست چونکه حاکم و ذهبی در مستدرک ج4، ص515، این روایت را صحیح السند دانستند، با اینکه معلوم است اینهائی که روایت را تضعیف کردند خودشان در جاهای دیگر کثیر بن زید را توثیق کرده‌اند و معنای این کار این است که اینها بر طبق هوای نفسشان و به نفع مذهبشان توثیق و تضعیف می‌کنند و این کار در حد ذاتش خیانت علمی است، اما چرا این روایت را تضعیف کردند؟ می‌گویند که در این روایت دلیلی برای قائلین به جواز تمسح به قبور است و این سقوط علمی برای آنها محسوب می‌شود و آیا ابو ایوب انصاری خودش را به قبر پیامبر صلی الله علیه وآله می‌کشید؟ اینها از هر روایتی که نزدیک شدن به قبر را  ثابت کند، عقده و کینه دارند. و این روایت بزرگترین دلیل است بر بطلان مذهب آنان، و از خائنین علم انتظاری غیر از این نمی‌رود، مذهبشان معلوم نیست. اینها(وهابیها) گاهی می‌گویند حنبلی هستند و گاهی می‌گویند که لامذهب هستند. و اینها از حنابله پیروی نکردند و با ذهبی که حنبلی است مخالفت کردند و این طور نیستند که مذهب خاصی برای خودشان داشته باشند بلکه در مذهب مثل مار هستند. 

المسند للامام احمد بن حنبل، شرحه و صنع فهارسه حمزه احمد الزین ج17، ص42، ص43، طبع دار الحدیث القاهره.

مرده باد گفتن حجاج بن یوسف بر زائران قبر مطهر نبوی (ص)

ابن ابی الحدید سنی ، اهانت حجاج بن یوسف ثقفی «متوفای 95هجری» به ساحت مقدس نبی اکرم صلی الله علیه و آله را ذکر کرده و بزرگان اهل سنت مثل ابن عبد ربه اندلسی ، أبو سعد منصور بن الحسین الآبی ، مبرد از پیشوایان ادبیات عرب ، این جسارت حجاج را موجب تکفیر او توسط علماء و فقهاء اهل سنت دانسته‌اند :

حجاج بن یوسف ثقفى در ضمن خطبه‌ای در کوفه گفت:

وخطب الحجاج بالکوفة فذکر الذین یزورون قبر رسول الله صلى الله علیه وسلم بالمدینة ، فقال : تباً لهم إنما یطوفون بأعواد ورمة بالیة هلا طافوا بقصر أمیرالمؤمنین عبد الملک ألا یعلمون أن خلیفة المرء خیر من رسوله .

حجاج بن یوسف ثقفى در کوفه خطبه‌ای خواند و یادی از زائران قبررسول الله صلى الله علیه وسلم در مدینه کرد و گفت : مرگ بر این ها که بر اطراف استخوان هاى پوسیده پیامبر مى چرخند ـ نستجیر باللّه ـ چرا این ها نمى روند اطراف قصر عبدالملک بگردند، مگر نمى دانند که عبدالملک خلیفه خدا هست و بهتر از رسول و فرستاده خدا است .

إبن أبی‌الحدید المدائنی المعتزلی، ابوحامد عز الدین بن هبة الله بن محمد بن محمد (متوفاى655 هـ)، شرح نهج البلاغة، ج15، ص142، تحقیق محمد عبد الکریم النمری، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1418هـ - 1998م.

اهانت و جسارت حجاج به مقام عظمای نبوی به حدی است که قلم از نوشتن آن شرم دارد و زبان از بیان آن خجالت می‌کشد. او با کمال بی‌شرمی، نه تنها بر زائران دلسوخته مقام نبوی مرگ باد می‌گوید و بدن شریفش را به استخوانهای پوسیده بی‌خاصیت تشبیه می‌کند؛‌ بلکه بالاتر از آن، مردم را به طواف دور خانه‌ای که از سنگ و کلوخ برای دشمن خدا و اهل بیت پیامبر و غاصب مسند خلافت رسول الله صلی الله علیه وآله ساخته شده،‌ تشویق می‌کند و مقام پست او را بالاتر از مقام الهی نبوی می‌داند.

به خاطر همین جسارت های او است که علمای اهل سنت حجاج را کافر دانسته‌اند.

ابن عبد ربه اندلسی در عقد الفرید می‌نویسد که همین امر باعث تکفیر حجاج توسط علماء شده است :

ومما کفرت به العلماء الحجاج قوله ورأى الناس یطوفون بقبر رسول الله صلى الله علیه وسلم ومنبره إنما یطوفون بأعواد ورمة.

از آن مواردی که علما حجاج را به خاطر آن کافر مى دانند، سخن او وقتی دید که مردم مشغول طواف قبر و منبر پیامبر گرامى(صلى الله علیه وآله) هستند گفت بر اطراف استخوان هاى پوسیده پیامبر مى چرخند.

الأندلسی، احمد بن محمد بن عبد ربه (متوفاى: 328هـ)، العقد الفرید، ج 5، ص43، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت / لبنان، الطبعة: الثالثة، 1420هـ - 1999م.

الآبی، ابوسعد منصور بن الحسین (متوفاى421هـ)، نثر الدر فی المحاضرات، ج 5 ،ص23 ، تحقیق: خالد عبد الغنی محفوط، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت /لبنان، الطبعة: الأولى، 1424هـ - 2004م.

مبرد ، از پیشوایان ادبیات عرب (متوفاى 286هجری)، نیز می‌نویسد که همین امر باعث تکفیر حجاج توسط علماء شده است :

 إنّ ذلک ممّا کفّرت به الفقهاء الحجاج ، وأنّه إنّما قال ذلک والناس یطوفون بالقبر.

الکامل فى اللغة والأدب، ج 1، ص222 ، چاپ نهضت مصر.

از این رو، فقهاء حجاج را کافر مى دانند، زیرا این سخن را در حالى گفت: که مردم پروانه‌وار دور قبر پیامبر گرامى(صلى الله علیه وآله) می‌گشتند.

پس منشاء این تفکر در صدر اسلام و از جانب بنی‌امیه و اتباعش به وجود آمده است و یک تفکر جدیدی نیست.

حال که ریشه و اساس این تفکر را دانستیم، ابتدا ادله آن ها را بررسی کرده و سپس به نقد آنها خواهیم پرداخت.

1. ادله وهابیون و نقد آنها

در قسمت نخست،‌ ادله قرآنی وهابیون را ذکر و سپس به نقد استدلال آنها می‌پرداریم:

بررسی ادله این نظریه

قائلین به این نظریه، به آیات ذیل از قرآن استدلال کرده اند:

«فَإِنَّکَ لاَ تُسْمِعُ الْمَوْتَى وَلاَ تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَآءَ إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ» (روم/52)

تو نمى‏توانى مردگان را شنوا سازى و آواز خود را به گوش کرانى که از تو روى مى‏گردانند برسانى.

 «وَما یَسْتَوِى الْأَحْیَآءُ وَلاَ الْأَمْوَاتُ إِنَّ اللّه‏َ یُسْمِعُ مَن یَشَآءُ وَما أَنتَ بِمُسْمِعٍ مَن فِی الْقُبُورِ».

 (فاطر/22)

و زندگان و مردگان برابر نیستند. خدا هر که را خواهد مى‏شنواند. و تو نمى‏توانى سخن خود را به مردگانى که در گور خفته‏اند برسانی .

عائشه و استدلال به این آیه و سپس رجوع از نظر خویش

به نقل علمای اهل سنت، عایشه همسر رسول خدا صلی الله علیه وآله، به این آیه بر نشنیدن مردگان استدلال می‌کند:

و احتجاج عائشة رضی الله عنها بقوله تعالى : وما أنت بمسمع من فی القبور

احتجاج عایشه رضی الله عنها به قول خداوند متعال : و تو نمى‏توانى سخن خود را به مردگانى که در گور خفته‏اند برسانی .

الصالحی الشامی، محمد بن یوسف (متوفاى942هـ)، سبل الهدی والرشاد فی سیرة خیر العباد، ج4 ، ص85،تحقیق: عادل أحمد عبد الموجود وعلی محمد معوض، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1414هـ.

الأنصاری القرطبی، ابوعبد الله محمد بن أحمد بن أبی بکر بن فرح (متوفاى671هـ)، الجامع لأحکام القرآن ج13، ص232، ناشر: دار الشعب – القاهرة.

السهیلی، أبو القاسم وأبو زید عبد الرحمن بن عبد الله بن أحمد بن اصبغ (متوفاى581هـ)، الروض الأنف شرح سیرة سید ولد آدم المرسلین محمد (ص)، ج3 ، ص85،طبق برنامه الجامع الکبیر.

 السیواسی الحنفی، کمال الدین محمد بن عبد الواحد (متوفاى 681هـ)، شرح فتح القدیر، ج2، ص104،ناشر:دار الفکر - بیروت، الطبعة: الثانیة.

ابن عابدین الحنفی، محمد أمین بن عمر (متوفاى1252هـ) ، حاشیة رد المختار على الدر المختار شرح تنویر الأبصار فقه أبو حنیفة ، ج3، ص836 ،ناشر : دار الفکر للطباعة والنشر.  - بیروت.  - 1421هـ - 2000م.

الآلوسی نعمان بن محمود (متوفای1317هـ)، الآیات البینات فی عدم سماع الأموات على مذهب الحنفیة السادات ،ج1،ص14، تحقیق : محمد ناصر الدین الألبانی، دار النشر : ، الطبعة : الثانیة 139هـ

اما ابن حجر عسقلانی در فتح الباری می‌نویسد که عایشه از این نظر برگشته است :

فکأنها رجعت عن الإنکار لما ثبت عندها من روایة هؤلاء الصحابة لکونها لم تشهد القصة.

عایشه از نظریه‌اش که انکار شنیدن مردگان بود، برگشت بخاطر روایاتی که از صحابه در نزد عایشه ثابت شد؛ چونکه خودش در آن قضایا حاضر نبود .

العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفاى852 هـ)، فتح الباری شرح صحیح البخاری،ج7، ص304 ،تحقیق: محب الدین الخطیب، ناشر: دار المعرفة - بیروت.

السیوطی، جلال الدین أبو الفضل عبد الرحمن بن أبی بکر (متوفاى911هـ)، شرح السیوطی لسنن النسائی، ج4، ص111، تحقیق : عبدالفتاح أبو غدة ، ناشر : مکتب المطبوعات الإسلامیة - حلب ، الطبعة : الثانیة ، 1406هـ – 1986م

الصالحی الشامی، محمد بن یوسف (متوفاى942هـ)، سبل الهدی والرشاد فی سیرة خیر العباد، ج4، ص85،تحقیق: عادل أحمد عبد الموجود وعلی محمد معوض، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1414هـ.

التمیمی الحنبلی، حمد بن ناصر بن عثمان آل معمر (متوفاى 1225هـ)، الفواکه العذاب فی الرد علی من لم یحکم السنة والکتاب ج6، ص200، طبق برنامه الجامع الکبیر.

 الجکنی الشنقیطی، محمد الأمین بن محمد بن المختار (متوفاى 1393هـ.)، أضواء البیان فی إیضاح القرآن بالقرآن، ج6، ص135،تحقیق: مکتب البحوث والدراسات، ناشر: دار الفکر للطباعة والنشر. - بیروت. - 1415هـ - 1995م.

حتی اگر از این نظر نیز بر نگشته باشد ، علمای اهل سنت استدلال وی را به این آیات مردود می‌دانند .

تمیمی حنبلی می‌نویسد:

وقد رأیته أخرج عن صحابیین جلیلین ، هما ابن عمر ، وأبو طلحة النبی صلى الله علیه وسلم بأن أولئک الموتى یسمعون ما یقول لهم ، ورد عائشة لروایة ابن عمر بما فهمت من القرآن مردود کما سترى إیضاحه إن شاء الله تعالى .

و به تحقیق که بخاری از صحابه جلیل القدری مثل ابن عمر و ابوطلحه روایت نقل کرده است که رسول خدا (ص) فرمودند : آن مردگان (کشتگان بدر) کلام من را می‌شنوند ، و عایشه که روایت ابن عمر را رد کرده است به خاطر فهمش از قرآن بوده است و نظر او مردود است همانگونه که توضیحش را خواهید دید .  

التمیمی الحنبلی، حمد بن ناصر بن عثمان آل معمر (متوفاى 1225هـ)، الفواکه العذاب فی الرد علی من لم یحکم السنة والکتاب، ج6، ص235 ، طبق برنامه الجامع الکبیر.

جکنی شنقیطی می‌نویسد:

تصریح النبیّ صلى الله علیه وسلم بأن أُولئک الموتى یسمعون ما یقول لهم ، وردّ عائشة لروایة ابن عمر بما فهمت من القرءان مردود ، کم سترى إیضاحه إن شاء اللَّه تعالى

و تصریح رسول خدا (ص) به اینکه آن مردگان (کشتگان بدر) کلام من را می‌شنوند ، و عایشه که روایت ابن عمر را رد کرده است به خاطر فهمش از قرآن بوده است و نظر او مردود است همانگونه که توضیحش را خواهید دید .  

الجکنی الشنقیطی، محمد الأمین بن محمد بن المختار (متوفاى 1393هـ.)، أضواء البیان فی إیضاح القرآن بالقرآن، ج6، ص130، تحقیق: مکتب البحوث والدراسات، ناشر: دار الفکر للطباعة والنشر. - بیروت. - 1415هـ - 1995م.

پاسخ علمای اهل سنت از این آیات :

علمای اهل سنت از آیات مورد استدلال وهابیون، پاسخ های متعددی را ارائه کردند که در این قسمت به آنها اشاره می‌کنیم:

أ. هیچ یک از آیات قرآن صراحت در نشنیدن مردگان ندارد

حمد بن ناصر بن عثمان آل معمر می‌نویسد:

وأنه لیس فی القرآن ما ینفی السماع الثابت للموتى فی الأحادیث الصحیحة .

وإذا علمت به أن القرآن لیس فیه ما ینفی السماع المذکور ، علمت أنه ثابت بالنص الصحیح ، من غیر معارض .

وبه تحقیق که در قرآن مطلبی که معارض باشد، با شنیدن مردگان که با احادیث صحیح ثابت شده است وجود ندارد ، و اگر دانستی که در قرآن آیه ای نیست که با شنیدن مردگان منافات داشته باشد ، می‌دانید که شنیدن مردگان ثابت است با روایات صحیح بدون معارض .

الفواکه العذاب فی الرد على من لم یحکم السنة والکتاب  التمیمی الحنبلی، حمد بن ناصر بن عثمان آل معمر (متوفاى 1225هـ)، الفواکه العذاب فی الرد علی من لم یحکم السنة والکتاب، ج6، ص139،  طبق برنامه الجامع الکبیر.

ب. مراد عدم قدرت زندگان بر شنوا ساختن مردگان به صورت استقلالی است ، و نه با واسطه قدرت خدا

علامه اهل سنت آلوسی می‌نویسد:

«وما أنت بمسمع من فی القبور» ترشیح لتمثیل المصرین على الکفر بالأموات وأشباع فی إقناطه علیه الصلاة والسلام من إیمانهم والباء مزیدة للتأکید أی وما أنت مسمع والمراد بالسماع هنا ما أرید به فی سابقه ولا یأبى إرادة السماع المعروف ماورد فی حدیث القلیب لأن المراد نفی الأسماع بطریق العادة وما فی الحدیث من باب «وما رمیت إذ رمیت ولکن الله رمى» وإلى هذا ذهب البعض وقد مر الکلام فی ذلک فلا تغفل.

و آیه : تو نمى‏توانى مردگان را شنوا سازى ، شرح می‌دهد مثال آوردن اصرارکنندگان بر کفر به مردگان و مبالغه در نا امیدی حضرت از ایمان آوردنشان و حرف باء (در بمسمع) زائده است برای تأکید یعنی تو نمى‏توانى مردگان را شنوا سازى و منظور از اسماع در اینجا آن معنای گذشته است و سماع و شنیدن معروف را رد نمی‌کند آن سماعی که در حدیث چاه بدر آمده است چون مراد از نفی سماع، نفی عادی و استقلالی آن است و حدیث از باب ، تو تیر نانداختی و خدا تیر انداخت ، و مثل این ، و بعضی قائل به آن شدند و کلام در این باره گذشت پس غفلت نکن .     

الآلوسی البغدادی الحنفی، أبو الفضل شهاب الدین السید محمود بن عبد الله (متوفاى1270هـ)، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی، ج 22،  ص 186 ، ناشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت.

توضیح استدلال :

آیات فراوانی در قرآن کریم به این صورت آمده است که به مردم نشان دهد تنها خداوند مسبب الاسباب است .

أَفَرَأَیْتُمْ ما تَحْرُثُونَ أَأَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ. (الواقعه 63/64)

و آیا آنچه را کشت مى‏کنید ملاحظه کرده‏اید؟! آیا شما آن را زراعت مى‏کنید یا ما زراعت کننده‏ایم؟!

در این آیات، زراعت به خداوند متعال نسبت داده شده است و حال آنکه بر همه واضح است که کشاورز زراعت می‌کند ، پس چرا در این آیه زراعت به خداوند نسبت داده شده است؟ جواب این است که خداوند متعال می‌خواهد به همه بفهماند که مسبب اصلی خداست ، اوست که قدرت را به کشاورز می‌دهد .

فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ رَمى‏ وَ لِیُبْلِیَ الْمُؤْمِنینَ مِنْهُ بَلاءً حَسَناً إِنَّ اللَّهَ سَمیعٌ عَلیمٌ. (الانفال/17)

شما آنان را نمى‏کشتید، خدا بود که آنها را مى‏کشت. و آن گاه که تیر مى‏انداختى، تو تیر نمى‏انداختى، خدا بود که تیر مى‏انداخت، تا به مؤمنان نعمتى کرامند ارزانى دارد. هرآینه خدا شنوا و داناست. (انفال/17)

خداوند متعال در این آیات کشتن کافران و حتی تیر انداختن به طرف کفار را به خودش نسبت می‌دهد و حال اینکه واضح است که مسلمانان تیر می‌انداختند و کافران را می‌کشتند ، پس دلیل اینکه خداوند متعال این کار را به خود نسبت می‌دهد این است که مسبب الاسباب و کسی که قدرت را به مسلمانان داده است خداست .

نمونه‌های زیادی از این قبیل در قرآن کریم وجود دارد ، در آیه (انک لا تسمع الموتی) یعنی اینکه تو بدون اجازه خداوند متعال و قدرت خداوند متعال نمی‌توانی مردگان را شنوا سازی و این دلیل بر نشنیدن مردگان نمی‌شود .

ج.  مردگان می‌شنوند ولی شنیدن سودی به حال مردگان ندارد

ابن عابدین از بزرگان اهل سنت می‌گوید: تشبیه کفار به مردگان در این آیات به این دلیل است که شنیدن سودی به آنان نمی‌رساند نه اینکه مردگان صدا را نمی‌شنوند:

ابن حجر از بزرگان اهل سنت می‌نویسد: منظور این است که سخن تو فایده‌ای برای مردگان نمی‌رساند؛ نه این‌که آنها نمی‌شنوند:

وأما استدلالها بقوله تعالى: فَإِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوتى (الروم/52) .فقالوا: معناها لا تسمعهم سماعاً ینفعهم أو لا تسمعهم إلاّ أن یشاء اللّه.

و اما استدلال عایشه به فرمایش خداوند که فرموده : ( تو نمی‌توانی سخنت را به مردگان برسانی ) (روم/52)، علما گفته اند : منظور این است که سخن تو فایده‌ای برای مردگان نمی‌رساند، یا نمی‌توانی سخنت را به آنها برسانی مگر اینکه خدا بخواهد.

العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفاى852 هـ)، فتح الباری شرح صحیح البخاری،ج3،ص234، تحقیق: محب الدین الخطیب، ناشر: دار المعرفة - بیروت.

د. مردگان می‌شنوند ولی سودی از امر و نهی پیامبر (ص) نمی‌برند 

ابن تیمیه رهبر فکری وهابیت می‌نویسد: منظور از شنیدن در این آیات شنیدنی است که امتثال به دنبال داشته باشد نه مطلق شنیدن ، پس این دلیل بر مدعای منکرین شنیدن مردگان نمی‌شود:

فإن المراد بذلک سمع القبول والامتثال فان الله جعل الکافر کالمیت الذى لا یستجیب لمن دعاه وکالبهائم التى تسمع الصوت ولا تَفْقَهُ المعنى فالمیت وان سمع الکلام وفقه المعنى فإنه لا یمکنه إجابة الداعى ولا امتثال ما أُمر به ونُهى عنه فلا ینتفع بالأمر والنهى وکذلک الکافر لا ینتفع بالأمر والنهی وان سمع الخطاب وفهم المعنى کما قال تعالى  {ولو علم الله فیهم خیرا لأسمعهم} وأما رؤیة المیت فقد روى فی ذلک آثار عن عائشة وغیرها.

پس منظور از نفی شنیدن برای مردگان ، شنیدنی است که امتثال به دنبال داشته باشد ، خداوند در این آیه کافر را همانند مرده قرار داده است که به کسی که او را می‌خواند نمی‌تواند جواب دهد و همانند چهارپایان که سخن را می‌شنوند ولی معنی آن را نمی‌فهمند ، پس مرده اگرچه سخن را می‌شنود و معنی آن را می‌فهمد ولی نمی‌تواند جاب دهد و امر و نهی را امتثال کند ، پس امر ونهی سودی به حال او نمی‌رساند ، همانگونه که کافر از امر و نهی فایده‌ای نمی‌برد اگرچه سخن را می‌شنوند و معنی آن را می‌فهمند ، همانطور که خداوند می‌فرماید : (و اگر خدا خیرى در آنان مى‏یافت سخنش را به آنها می‌رساند) و اما درمورد دیدن مردگان روایاتی از عایشه و دیگران  وجود دارد .

ابن تیمیه الحرانی الحنبلی، ابوالعباس أحمد عبد الحلیم (متوفاى 728 هـ)، کتب ورسائل وفتاوی شیخ الإسلام ابن تیمیة، ج24، ص363 ، ص364، تحقیق: عبد الرحمن بن محمد بن قاسم العاصمی النجدی، ناشر: مکتبة ابن تیمیة، الطبعة: الثانیة.

ه. بعضی از مردگان نمی‌شنوند و بعضی دیگر می‌شنوند:

ابن قتیبه از بزرگان اهل سنت می‌نویسد که این دو آیه دلالت بر عدم شنیدن همه مردگان نمی‌کند؛ چون منظور از مردگان در اینجا جاهلان و کفار از مردگان است:

وأما قوله تعالی فَإِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوتى  (الروم/52) . وَما أَنْتَ بِمُسْمِع مَنْ فِی القُبُور،  (فاطر/22) . فلیس من هذا فی شئ؛ لأنّه أراد بالموتى ههنا الجهّال، وهم أیضاً أهل القبور یرید إنّک لا تقدر على إفهام من جعله اللّه تعالى جاهلاً ولا تقدر على إسماع من جعله اللّه تعالى أصمّ عن الهدى.

وفی صدر هذه الآیات دلیل على ما نقول، لأنّه  قال: وَمَا یَسْتَوِى الاَْعْمَى وَالْبَصِیرُ (فاطر/19)یرید بالاعمى: الکافر، وبالبصیر المؤمن.

(وَلاَ الظُّـلُمَـتُ وَ لاَ النُّورُ).  (فاطر/20). یعنی بالظلمات: الکفر، وبالنور: الایمان.

(وَلاَ الظِّـلُّ وَ لاَ الْحَرُورُ).  (فاطر/21). یعنی بالظلّ: الجنة، وبالحرور: النار.

وَمَا یَسْتَوِى الاَْحْیَآءُ وَلاَ الاَْمْوَ تُ یعنی بالآحیاء: العقلاء، وبالاموات: الجهلاء.

ثمّ قال: إِنَّ اللَّهَ یُسْمِعُ مَن یَشَآءُ وَمَآ أَنتَ بِمُسْمِع مَّن فِى الْقُبُورِ.  (فاطر/ 22)

یعنی: أنّک لا تسمع الجهلاء الذین کأنّهم موتى فی القبور، ومثل هذا کثیر فی القرآن، ولم یرد بالموتى الذین ضربهم مثلاً للجهلاء شهداء بدر، فیحتجّ بهم علینا، أولئک عنده أحیاء کما قال اللّه عزوجل.

واما فرمایش خداوند متعال که فرمود : (تو نمى‏توانى مردگان را شنوا سازى و آواز خود را به گوش کرانى که از تو روى مى‏گردانند برسانى). (روم/52) و ( و تو نمى‏توانى سخن خود را به مردگانى که در گور خفته‏اند برسانی). (فاطر/22)، دلیلی بر مدعای اینها نمی‌شود ، چون منظور از مردگان در در اینجا جاهلان است ، و این جاهلان نیز اهل قبور هستند ، منظور این است که تو نمی‌توانی کسی که خداوند اورا جاهل قرار داده را بفهمانی و صدایت را نمی‌توانی به کسی که خداوند او را کر نسبت به هدایت قرار داده است برسانی ، ودر صدر این آیات دلیلی بر قول ما است ، چون خداوند فرمود : (نابینا و بینا برابر نیستند)، (فاطر/19) منظور از نابینا : کافر و منظور از بینا : مؤمن است ، (و نه تاریکى و روشنى)، (فاطر/20) منظور از تاریکی : کفر و منظور از نور : ایمان است ، (و نه سایه و حرارت آفتاب) (فاطر/21) منظور از سایه : بهشت و منظور از حرارت آفتاب : جهنم است ، (و زندگان و مردگان برابر نیستند) منظور از زندگان : صاحبان خرد و منظور از مردگان : جاهلان است . سپس فرمود : (و زندگان و مردگان برابر نیستند. خدا هر که را خواهد مى‏شنواند. و تو نمى‏توانى سخن خود را به مردگانى که در گور خفته‏اند بشنوانى) (فاطر/22) منظور این است که تو نمى‏توانى سخن خود را به جاهلانی که مانند مردگان در قبر هستد برسانی ، و مانند این در آیات قرآن بسیار است ، و منظور از مردگانی که مثال آورده آنها را برای جاهلان ، شهدای بدر نیست تا اینکه بوسیله آن بر علیه ما استدلال شود چون شهداء زنده هستند و نزد خدا روزی می‌خورند ، همانگونه که خداوند فرموده است .

الدینوری، ابومحمد عبد الله بن مسلم ابن قتیبة (متوفاى276هـ)، تأویل مختلف الحدیث، ج1، ص152، تحقیق : محمد زهری النجار ، ناشر : دار الجیل - بیروت – 1393هـ – 1972م

نتیجه :

به اقرار علمای اهل سنت، این آیات به هیچ وجه نمی‌تواند کلام وهابیون را در باره این‌که «مردگان مطلقا نمی‌شنوند»، تایید کنند.

2. مردگان علاوه بر قدرت شنیدن،‌ پاسخ زندگان را نیز داده‌اند

مطلب مهم در این بحث این است که از دیدگاه آیات و روایات، مردگان علاوه بر این که قدرت بر شنیدن دارند، پاسخ سخنان زندگان زائر را نیز می‌دهند.

الف: دلیل قرآنی

از دیدگاه قرآن،‌ آیه ذیل،‌ ناب ترین دلیل بر اثبات مطلب فوق است:

وَسْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رُسُلِنا أَ جَعَلْنا مِنْ دُونِ الرَّحْمنِ آلِهَةً یُعْبَدُونَ. زخرف/45

از پیامبران ما که پیش از تو فرستاده‏ایم بپرس: آیا جز خداى رحمان ، خدایان دیگرى را براى پرستش آنها قرار داده بودیم؟

 در نگاهی که مفسران اهل سنت به تفسیر این آیه دارند ثابت می‌شود که پیامبرانی که از دنیا رفته اند صدا را می‌شنوند و می‌توانند پاسخ دهند .

قرطبی امام اهل سنت در تفسیرش داستان سؤال رسول خدا صلی الله علیه وآله را از محضر پیامبران در شب معراج و پاسخ آنان را با آوردن روایات نقل کرده و در پایان، این تفسیر را صحیح می‌داند:

قال بن عباس وبن زید : لما أسری برسول الله صلى الله علیه وسلم من المسجد الحرام إلى المسجد الأقصى وهو مسجد بیت المقدس بعث الله له آدم ومن ولد من المرسلین وجبریل مع النبی صلى الله علیه وسلم فأذن جبریل صلى الله علیه وسلم ثم أقام الصلاة ثم قال : یا محمد تقدم فصل بهم فلما فرغ رسول الله صلى الله علیه وسلم قال له جبریل صلى الله علیه وسلم : «سل یا محمد من أرسلنا من قبلک من رسلنا أجعلنا من دون الرحمن آلهة یعبدون فقال رسول الله صلى الله علیه وسلم : لا أسأل قد اکتفیت». قال بن عباس : وکانوا سبعین نبیا منهم إبراهیم وموسى وعیسى علیهم السلام فلم یسألهم لأنه کان أعلم بالله منهم

 فی غیر روایة عن بن عباس : فصلوا خلف رسول الله صلى الله علیه وسلم سبعة صفوف المرسلون ثلاثة صفوف والنبیون أربعة وکان یلی ظهر رسول الله صلى الله علیه وسلم إبراهیم خلیل الله وعلى یمینه إسماعیل وعلى یساره إسحاق ثم موسى ثم سائر المرسلین فأمهم رکعتین فلما انفتل قام فقال : إن ربی أوحى إلی أن أسألکم هل أرسل أحد منکم یدعو إلى عبادة غیر الله  فقالوا : یا محمد إنا نشهد إنا أرسلنا أجمعین بدعوة واحدة أن لا إله إلا الله وأن ما یعبدون من دونه باطل وإنک خاتم النبیین وسید المرسلین قد استبان ذلک لنا بإمامتک إیانا وأن لا نبی بعدک إلى یوم القیامة إلا عیسى بن مریم فإنه مأمور أن یتبع أثرک

وقال سعید بن جبیر فی قوله تعالى : واسأل من أرسلنا من قبلک من رسلنا قال : لقی الرسل لیلة أسری به وقال الولید بن مسلم فی قوله تعالى : واسأل من أرسلنا من قبلک من رسلنا قال : سألت عن ذلک خلید بن دعلج فحدثنی عن قتادة قال : سألهم لیلة أسری به لقی الأنبیاء ولقی آدم ومالک خازن النار.

قلت : هذا هو الصحیح فی تفسیر هذه الآیة.

ابن عباس از زید نقل می‌کند : در شب معراج وقتی پیامبر از مسجد الحرام تا مسجد الاقصی (بیت المقدس) سیر داده شد ، خداوند حضرت آدم و بقیه پیامبران را فرستاد و جبرئیل همراه پیامبر بود ، پس جبرئیل اذان داد ، سپس به من گفت ای محمد بیا جلو و امام جماعت باش ، بعد از نماز جبرئیل گفت : از پیامبران گذشته سؤال کن آیا غیر از خداوند اللهی قرار دادیم که او را عبادت کنند پس رسول خدا صلی الله علیه وسلم فرمودند : سؤال نمی‌کنم به تحقیق که من به حد کفایت دانستم ، ابن عباس می‌گوید : هفتاد پیامبر در آن جا بودند ،از جمله ابراهیم و موسی و عیسی علیهم السلام که پیامبر از آنها سؤال نکرد چونکه خودش علمش نسبت به خداوند از آنها بیشتر بود.

 در روایتی دیگر از ابن عباس : هفت صف از پیامبران پشت سر رسول الله صلی الله علیه وسلم نماز خواندند ، سه صف مرسلین و چهار صف نبیین و پشت سر رسول الله صلی الله علیه و سلم ابراهیم خلیل الله و اسماعیل طرف راست و اسحاق طرف چپ ، سپس موسی و بقیه پیامبران پش سر حضرت ایستاده بودند ، پس دو رکعت به امامت رسول الله صلی الله علیه و سلم  خواندند ، بعد از تمام شدن نماز حضرت فرمود : خداوند به من وحی کرد که آیا کسی از شما برای دعوت به غیر خدا فرستاده شده است ، پس همگی گفتند : ای محمد ما شهادت می‌دهیم که همگی برای دعوت به یک چیز فرستاده شدیم و آن کلمه( لا اله الا الله) هیچ معبودی جز الله نیست و هر معبودی جز او باطل است و تو خاتم انبیاء و سرور مرسلین هستی و این با امامت تو بر ما روشن شد و هیچ پیامبری بعد از تو تا روز قیامت نیست مگر عیسی بن مریم که مأمور است که از دین تو پیروی کند.

 سعید بن جبیر در مورد این آیه : از پیامبران ما که پیش از تو فرستاده‏ایم بپرس ، می‌گوید : پیامبر شب معراج با پیامبران ملاقات کرد و ولید بن مسلم درمورد این آیه می‌گوید : از خلید بن دعلج درمورد این آیه پرسیدم ، پس از قتاده برای من چنین نقل کرد : که شب معراج پیامبر با انبیاء ملاقات کرد ، با حضرت آدم و مالک خازن آتش ملاقات کرد .

نظر من این است که تفسیر صحیح این آیه همین است که ما ذکر کردیم .

الأنصاری القرطبی، ابوعبد الله محمد بن أحمد بن أبی بکر بن فرح (متوفاى671هـ)، الجامع لأحکام القرآن، ج16، ص94، ص95، ناشر: دار الشعب – القاهرة.

علمای دیگر نیز روایت ملاقات پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم با پیامبران گذشته در شب معراج و سؤال کردن از آنها را آوردند:

النحاس المرادی المصری، أبو جعفر أحمد بن محمد بن إسماعیل (متوفاى338هـ)، معانی القرآن الکریم ، ج6، ص365، تحقیق : محمد علی الصابونی ، ناشر : جامعة أم القرى - مکة المرمة ، الطبعة : الأولى ، 1409هـ.

البغوی، الحسین بن مسعود (متوفاى516هـ)، تفسیر البغوی، ج4، ص141، تحقیق: خالد عبد الرحمن العک، ناشر: دار المعرفة - بیروت.

الزمخشری الخوارزمی، ابوالقاسم محمود بن عمرو بن أحمد جار الله (متوفاى538هـ)، الکشاف عن حقائق التنزیل وعیون الأقاویل فی وجوه التأویل، ج4، ص258، تحقیق: عبد الرزاق المهدی، بیروت، ناشر: دار إحیاء التراث العربی.

ابن الجوزی الحنبلی، جمال الدین ابوالفرج عبد الرحمن بن علی بن محمد (متوفاى 597 هـ)، زاد المسیر فی علم التفسیر، ج7، ص319، ناشر: المکتب الإسلامی - بیروت، الطبعة: الثالثة، 1404هـ.

الرازی الشافعی، فخر الدین محمد بن عمر التمیمی (متوفاى604هـ)، التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب، ج 27 ،ص 185،ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1421هـ - 2000م.

الثعالبی ، عبد الرحمن بن محمد بن مخلوف (متوفاى875هـ) ، الجواهر الحسان فی تفسیر القرآن ، ج8، ص94، ناشر : مؤسسة الأعلمی للمطبوعات – بیروت.

السیوطی، جلال الدین أبو الفضل عبد الرحمن بن أبی بکر (متوفاى911هـ)، الإتقان فی علوم القرآن، ج1، ص63،تحقیق: سعید المندوب، ناشر: دار الفکر - لبنان، الطبعة: الأولى، 1416هـ- 1996م.

السیوطی، جلال الدین أبو الفضل عبد الرحمن بن أبی بکر (متوفاى911هـ)، الدر المنثور، ج7، ص381،ناشر: دار الفکر - بیروت – 1993.

الحلبی، علی بن برهان الدین (متوفاى1044هـ)، السیرة الحلبیة فی سیرة الأمین المأمون، ج2، ص82، ناشر: دار المعرفة - بیروت – 1400.

الشوکانی، محمد بن علی بن محمد (متوفاى1255هـ)، فتح القدیر الجامع بین فنی الروایة والدرایة من علم التفسیر، ج4، ص557، ناشر: دار الفکر – بیروت.

الآلوسی البغدادی الحنفی، أبو الفضل شهاب الدین السید محمود بن عبد الله (متوفاى1270هـ)، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی، ج21، ص137،ص138،ناشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت.

نتیجه:

خداوند متعال به پیامبر خود دستور می‌دهد که از پیامبران گذشته سؤال کند ، در نتیجه اگر کسی بگوید که پیامبران گذشته از این دنیا که رفتند دیگر صدای ما را نمی‌شنوند باید ملتزم به این باشد که خداوند متعال دستور به یک کار بیهوده‌ای داده است و خداوند حکیم پاک و منزه است از اینکه دستور به کار بیهوده دهد.

ب: ادله روایی

روایات ذیل نیز در منابع اهل سنت، دلیل بر اثبات مطلب فوق است:

شهدای احد از درون قبر جواب سلام دادند و زائر قبر صدا را شنید:

بیهقی از علمای بزرگ اهل سنت می‌نویسد که زائران قبور شهدای احد سلام شهدا را از درون قبر شنیدند:

قال العطاف وحدثتنی خالتی أنها زارت قبور الشهداء قالت ولیس معی إلا غلامان یحفظان علی الدابة فسلمت علیهم فسمعت رد السلام وقالوا والله إنا نعرفکم کما یعرف بعضنا بعضا قالت فاقشعررت وقلت یا غلام أدننی بغلتی فرکبت.

عاطف می‌گوید خاله‌ام به من گفت که روزی به زیارت قبر شهدای احد رفتم و فقط دو غلامی که مرکب من را محافظت می‌کردند همراه من بودند ، پس بر قبر شهدا سلام کردم و جواب سلامشان را شنیدم و گفتند که ما شما را می‌شناسیم همانگونه که همدیگر را می‌شناسیم ، گفت : از مدهوش شدم و گفتم غلام قاطر من را بیار ، پس سوار شدم.

در صفحه دیگر کتاب آورده :

قال الواقدی وکانت فاطمة الخزاعیة تقول لقد رأیتنی وقد غابت الشمس بقبور الشهداء ومعی أخت لی فقلت لها تعالی نسلم على قبر حمزة فقالت نعم فوقفنا على قبره فقلنا السلام علیک یا عم رسول الله فسمعنا کلاما رد علینا وعلیکم السلام ورحمة الله قالت وما قربنا أحد من الناس ....

أخبرنا أبو عبد الله الحافظ قال سمعت أبا یعلى حمزة بن محمد العلوی یقول سمعت هاشم بن محمد العمری من ولد عمر بن علی یقول أخذنی أبی بالمدینة إلى زیارة قبور الشهداء فی یوم جمعة بین طلوع الفجر والشمس وکنت أمشی خلفه فلما انتهى إلى المقابر رفع صوته فقال سلام علیکم بما صبرتم فنعم عقبى الدار قال فأجیب وعلیک السلام یا أبا عبد الله قال فالتفت أبی إلی فقال أنت المجیب یا بنی فقلت لا قال فأخذ بیدی فجعلنی عن یمینه ثم أعاد السلام علیهم ثم جعل کلما سلم علیهم یرد علیه حتى فعل ذلک ثلاث مرات قال فخر أبی ساجدا شکرا لله عز وجل.

واقدی می‌گوید فاطمه خزاعیه می‌گفت که در کنار قبور شهدای احد بودم که خورشید غروب کرد و یکی از خواهرانم همراهم بود پس به او گفتم بیا به قبر حضرت حمزه سلام کنیم ، کنار قبر ایستادیم و گفتیم سلام بر تو ای عموی رسول خدا ، پس صدائی شنیدیم که جواب ما را داد و علیکم السلام و رحمه الله و برکاته ....

عمر بن علی می‌گوید روز جمعه بین طوع فجر و طلوع خورشید پدرم من را به زیارت قبر شهدای احد برد ومن پشت سر او راه می‌رفتم ، پدرم رو به شهدا  گفت سلام بر شما بهترین جایگاه برای شماست بخاطر صبری که کردید ، پس جواب آمد علیک السلام ای ابا عبد الله ، پدرم رو به من کرد و گفت تو جواب دادی پسرم ، گفتم خیر ، پدرم دستم را گرفت و من را طرف راست خود قرار داد سپس دوباره به شهدا سلام کرد پس هر وقت سلام می‌کرد جواب سلامش را می‌دادند تا سه مرتبه این کار را تکرار شد سپس پدرم سجده شکر کرد.    

البیهقی، أبی بکر أحمد بن الحسین بن علی (متوفاى458هـ)، دلائل النبوة ، ج3، ص307، ص308، ص309،  ناشر: دار الکتب العلمیة ـ بیروت، الطبعة: الأولى.

علی بن عبد الله بن أحمد الحسنی السمهودی (المتوفى : 911هـ) خلاصة الوفا بأخبار دار المصطفى ، ج1، ص265، علی طبق برنامج جامع الکبیر .

القرشی البغدادی، أبو بکر عبد الله بن محمد بن عبید ابن أبی الدنیا (متوفای281هـ) ، من عاش بعد الموت، ج1، ص39، تحقیق: محمد حسام بیضون، دار النشر: مؤسسة الکتب الثقافیة – بیروت، الطبعة: الأولى 1413

سیوطی نیز تصریح می‌کند که روایت فوق را ابن جریر در تهذیب الآثار، ابن ابی الدنیا در «من عاش بعد الموت» و بیهقی در «دلائل النبوة» آورده اند:

39 وأخرج إبن جریر فی تهذیب الآثار وإبن أبی الدنیا فی کتاب من عاش بعد الموت والبیهقی فی الدلائل عن العطاف بن خالد قال حدثتنی خالتی قالت رکبت یوما إلى قبور الشهداء وکانت لا تزال تأتیهم قالت فنزلت عند قبر حمزة رضی الله عنه فصلیت عنده وما فی الوادی داع ولا مجیب فلما فرغت من صلاتی قلت السلام علیکم فسمعت رد السلام علی یخرج من تحت الأرض أعرفه کما أعرف أن الله خلقنی وکما أعرف اللیل والنهار فاقشعرت کل شعرة منی.

السیوطی، جلال الدین عبد الرحمن (متوفای911هـ)، شرح الصدور بشرح حال الموتى والقبور، ج1، ص207، تحقیق: عبد المجید طعمة حلبی، دار النشر: دار المعرفة – لبنان،‌ الطبعة: الأولى1417هـ - 1996م

از آنجایی که این بزرگان اهل سنت، روایت فوق را در کتابهای معتبرشان نقل کرده اند،‌ روشن می‌شود که روایت از نظر آنها معتبر و قابل استدلال است.

در نتیجه، از دیدگاه آیات و روایات،‌ مردگان هم قدرت بر شنیدن دارد و هم می‌توانند پاسخ بدهند.

3. ادله آگاهی مردگان به احوال زندگان و شنیدن و دیدن عالم مادی:

مطلب دیگری که باید در این پژوهش مورد بررسی قرار گیرد، نقل ادله آگاهی مردگان به احوال زندگان و دیدن و شنیدن آنها است. این مطلب در آیات قرآن و رویات فراوان آمده است که در این قسمت به ‌آن اشاره می‌کنیم:

ا : ادله قرآنی

1. دیدار رسول خدا (ص) با حضرت موسی (ع)

وَلَقَدْ آتَیْنا مُوسَى الْکِتابَ فَلا تَکُنْ فی‏ مِرْیَةٍ مِنْ لِقائِهِ وَجَعَلْناهُ هُدىً لِبَنی‏ إِسْرائیلَ. (السجده/23)

هرآینه به موسى کتاب دادیم پس از دیدار کردن با او در تردید مباش . و آن کتاب را هدایت‌گر بنى اسرائیل قرار دادیم .

خداوند متعال وعده دیدار با حضرت موسی را به رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم داده است. مفسرین بزرگ اهل سنت می‌گویند این دیدار در دنیا بعد از رحلت حضرت موسی بوده است، پس حضرت موسی بعد از مردن حیات دارد که پیامبر صلی الله علیه وآله  با ایشان ملاقات می‌کند و صحبت می‌کند.

بخاری در صحیح خودش می‌نویسد این دیدار رسول خدا با حضرت موسی و نیز با حضرت عیسی علیهم السلام در شب معراج صورت گرفته است:

3067 حدثنا محمد بن بَشَّارٍ حدثنا غُنْدَرٌ حدثنا شُعْبَةُ عن قَتَادَةَ وقال لی خَلِیفَةُ حدثنا یَزِیدُ بن زُرَیْعٍ حدثنا سَعِیدٌ عن قَتَادَةَ عن أبی الْعَالِیَةِ حدثنا بن عَمِّ نَبِیِّکُمْ یَعْنِی بن عَبَّاسٍ رضی الله عنهما عن النبی صلى الله علیه وسلم قال رأیت لَیْلَةَ أُسْرِیَ بِی مُوسَى رَجُلًا آدَمَ طُوَالًا جَعْدًا کَأَنَّهُ من رِجَالِ شَنُوءَةَ وَرَأَیْتُ عِیسَى رَجُلًا مَرْبُوعًا مَرْبُوعَ الْخَلْقِ إلى الْحُمْرَةِ وَالْبَیَاضِ سَبِطَ الرَّأْسِ وَرَأَیْتُ مَالِکًا خَازِنَ النَّارِ وَالدَّجَّالَ فی آیَاتٍ أَرَاهُنَّ الله إِیَّاهُ (فلا تَکُنْ فی مِرْیَةٍ من لِقَائِهِ) قال أَنَسٌ وأبو بَکْرَةَ عن النبی صلى الله علیه وسلم تَحْرُسُ الْمَلَائِکَةُ الْمَدِینَةَ من الدَّجَّالِ.

به نقل از ابن عباس از رسول الله صلی الله علیه و سلم که فرمودند : در شب معراج موسی را دیدم که قدش بلند و سبزه مثل مردان قبیله شنوءه بود و عیسی را دیدم که قد متناسب و سرخ و سفید بود و مالک خازن آتش و دجال را دیدم ، درآیاتی که خداوند به پیامبرش نشان داد ، پس از دیدار او در تردید مباش ، انس و ابوبکره از پیامبر صلى الله علیه وسلم نقل کردند که فرشته‌ها مدینه را از شر دجال محافظت می‌کنند.

البخاری الجعفی، ابوعبدالله محمد بن إسماعیل (متوفاى256هـ)، صحیح البخاری، ج3، ص1182 ،تحقیق د. مصطفی دیب البغا، ناشر: دار ابن کثیر، الیمامة - بیروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.

مسلم نیشابوری نیز در صحیحش همین روایت را آورده است :

165 وحدثنا عبد بن حُمَیْدٍ أخبرنا یُونُسُ بن مُحَمَّدٍ حدثنا شَیْبَانُ بن عبد الرحمن عن قَتَادَةَ عن أبی الْعَالِیَةِ حدثنا بن عَمِّ نَبِیِّکُمْ صلى الله علیه وسلم بن عَبَّاسٍ قال قال رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم مَرَرْتُ لَیْلَةَ أُسْرِیَ بِی على مُوسَى بن عِمْرَانَ علیه السَّلَام رَجُلٌ آدَمُ طُوَالٌ جَعْدٌ کَأَنَّهُ من رِجَالِ شَنُوءَةَ وَرَأَیْتُ عِیسَى بن مَرْیَمَ مَرْبُوعَ الْخَلْقِ إلى الْحُمْرَةِ وَالْبَیَاضِ سَبِطَ الرَّأْسِ وَأُرِیَ مَالِکًا خَازِنَ النَّارِ وَالدَّجَّالَ فی آیَاتٍ أَرَاهُنَّ الله إِیَّاهُ «فلا تَکُنْ فی مِرْیَةٍ من لِقَائِهِ» قال کان قَتَادَةُ یُفَسِّرُهَا أَنَّ نَبِیَّ اللَّهِ صلى الله علیه وسلم قد لَقِیَ مُوسَى علیه السَّلَام

به نقل از ابن عباس از رسول الله صلی الله علیه و سلم که فرمودند : در شب معراج موسی را دیدم که قدش بلند و سبزه مثل مردان قبیله شنوءه بود و عیسی را دیدم که قد متناسب و سرخ و سفید بود و مالک خازن آتش و دجال را دیدم ، درآیاتی که خداوند به پیامبرش نشان داد ، پس از دیدار او در تردید مباش ، ( قتاده اینگونه این آیه را تفسیر می‌کرد که پیامبر صلى الله علیه وسلم با موسی ملاقات کرد)

النیسابوری القشیری ، ابوالحسین مسلم بن الحجاج (متوفاى261هـ)، صحیح مسلم، ج1، ص151، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت.

معظم مفسرین نیز این آیه را اینگونه تفسیر کرده اند و ما با ذکر روایت صحیح بخاری و مسلم که از اصح الکتب نزد اهل سنت است، احتیاجی به ذکر بقیه کتب نمی‌بینیم .

2. خداوند، رسول خدا و ‌مردگان اعمال زندگان را می‌بینند :

      وَقُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَى اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ وَسَتُرَدُّونَ إِلى‏ عالِمِ الْغَیْبِ وَالشَّهادَةِ فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ. (التوبه/105)

بگو: عمل کنید ، که خدا و پیامبرش و مؤمنان اعمال شما را خواهند دید و شما به نزد داناى نهان و آشکارا بازگردانده مى‏شوید و او از اعمالتان آگاهتان خواهد کرد.

در این آیه خداوند متعال می‌فرماید: پیامبر و مؤمنین اعمال ما را می‌بینند واین نشان می‌دهد که پیامبر بعد از رحلتش حیات دارد که می‌تواند اعمال را ببیند.

 با رجوع به روایات این مطلب روشن می‌شود .

روایت اول؛ پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم اعمال بندگان را می‌بیند :

هیثمی از علمای بزرگ اهل سنت روایت عرضه شدن اعمال امت بر پیامبر صلى الله علیه و آله وسلم بعد از وفات حضرت را آورده و می‌گوید که روایت صحیح است :

- باب ما یحصل لأمته صلى الله علیه وسلم من استغفاره بعد وفاته

عن عبدالله بن مسعود عن النبی صلى الله علیه وسلم قال إن لله ملائکة سیاحین یبلغون عن أمتی السلام قال وقال رسول الله صلى الله علیه وسلم حیاتی خیر لکم تحدثون وتحدث لکم ووفاتی خیر لکم تعرض علی أعمالکم فما رأیت من خیر حمدت الله علیه وما رأیت من شر استغفرت الله لکم.

رواه البزار ورجاله رجال الصحیح.

باب استغفار پیامبر صلى الله علیه وسلم بعد از وفاتش برای امت خود :

به نقل از عبدالله بن مسعود به نقل از نبی مکرم اسلام صلى الله علیه وسلم که فرمودند  خداوند فرشته‌هائی دارد که سلام امت من را به من می‌رسانند و نیز فرمودند : زنده بودن من برای شما سود دارد با من حرف می‌زنید من هم با شما حرف می‌زنم و وفاتم نیز برای شما سود دارد کردار شما بر من عرضه می‌شود پس هر وقت کار خیری از شما ببینم خدا را شکر می‌کنم و هر وقت کار شر از شما دیدم برای شما استغفار می‌کنم .

بزار این را روایت کرده و راویان روایت همه راویان صحیح بخاری هستند .(پس روایت صحیح است) 

الهیثمی، ابوالحسن نور الدین علی بن أبی بکر (متوفاى 807 هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج9، ص24ناشر: دار الریان للتراث/‏ دار الکتاب العربی - القاهرة، بیروت 1407هـ.

روایت دوم؛ مؤمنین هم بعد از مرگ اعمال مردم را می‌بینند و حیات دارند و صداها را می‌شنوند :

امام اهل سنت احمد بن حنبل در مسندش از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم روایت آورده که اعمال مردم بر نزدیکانشان که از دنیا رفته‌اند عرضه می‌شود :

حدثنا عبد اللَّهِ حدثنی أبی ثنا عبد الرَّزَّاقِ ثنا سُفْیَانُ عَمَّنْ سمع أَنَسَ بن مَالِکٍ یقول قال النبی صلى الله علیه وسلم ان أَعْمَالَکُمْ تُعْرَضُ على أَقَارِبِکُمْ وَعَشَائِرِکُمْ مِنَ الأَمْوَاتِ فان کان خَیْراً اسْتَبْشَرُوا بِهِ وان کان غیر ذلک قالوا اللهم لاَ تُمِتْهُمْ حتى تَهْدِیَهُمْ کما هَدَیْتَنَا.

پیامبر صلى الله علیه وسلم فرمودند: اعمال شما بر نزدیکانتان که از دنیا رفتند عرضه می‌شود ، اگر اعمال شما خیر باشد خوشحال می‌شوند، واگر اعمالتان خیر نبود، می‌گویند خدایا آنها را نمیران تا اینکه هدایتشان کنی همانگونه که ما را هدایت کردی.

الشیبانی،  ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاى241هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج3، ص164، ح12706 ناشر: مؤسسة قرطبة – مصر.

دیگر بزرگان اهل سنت همین روایت را آوردند:

ابن کثیر الدمشقی، ابوالفداء إسماعیل بن عمر القرشی (متوفاى774هـ)، تفسیر القرآن العظیم،ج2، ص388،ناشر: دار الفکر - بیروت – 1401هـ.

الطبرانی،  ابوالقاسم سلیمان بن أحمد بن أیوب (متوفاى360هـ)، المعجم الکبیر، ج4، ص129، تحقیق: حمدی بن عبدالمجید السلفی، ناشر: مکتبة الزهراء - الموصل، الطبعة: الثانیة، 1404هـ – 1983م.

الهیثمی، ابوالحسن نور الدین علی بن أبی بکر (متوفاى 807 هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج2، ص328،ناشر: دار الریان للتراث/‏ دار الکتاب العربی - القاهرة، بیروت – 1407هـ.

جلال الدین عبد الرحمن بن أبی بکر السیوطی الوفاة: 911هـ ،الفتح الکبیر فی ضم الزیادة إلى الجامع الصغیر، ج1، ص272، دار النشر : دار الفکر  - بیروت / لبنان - 1423هـ - 2003م ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : یوسف النبهانی

الهیثمی، ابوالعباس أحمد بن محمد بن علی ابن حجر (متوفاى973هـ)، الفتاوى الکبرى الفقهیة، ج2، ص29، دار النشر : دار الفکر

الهندی، علاء الدین علی المتقی بن حسام الدین (متوفاى975هـ)، کنز العمال فی سنن الأقوال والأفعال،ج15،ص326،تحقیق: محمود عمر الدمیاطی، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1419هـ - 1998م.

ابو داود در کتاب «الزهد» روایت دیگری را با سندی که همه رجال آن موثق هستند نقل کرده و در آن تصریح شده است که اعمال بندگان بر عشیره و اقوام شان عرض می‌شود،‌ آنها از اعمال صالح شاد و از اعمال زشت ناراحت می‌شوند:

حدثنا ابو داود قال: نا مُوسَى بْنُ إِسْمَاعِیلَ، قَالَ: نا ابْنُ الْمُبَارَکِ، قَالَ: أنا صَفْوَانُ بْنُ عَمْرِو عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ جُبَیْرِ بْنِ نُفَیْرٍ، قَالَ: قَالَ أَبُو الدَّرْدَاءِ: أَلا إِنَّ أَعْمَالَکُمْ تُعْرَضُ عَلَى عَشَائِرِکُمْ، فَمُسَاءُونَ وَمُسَرُّونَ، فَأَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَعْمَلَ عَمَلا یَخْزَى بِهِ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ رَوَاحَةَ و هو اخوه من امه.

الأزدی السَِّجِسْتانی، أبو داود سلیمان بن الأشعث بن إسحاق بن بشیر بن شداد بن عمرو (متوفاى275هـ)، الزهد لأبی داود، ج1، ص227، دار النشر: طبق برنامه الجامع الکبیر.

این روایت در کتاب «المنامات» نیز آمده است:

القرشی البغدادی، أبو بکر عبد الله بن محمد بن عبید ابن أبی الدنیا (متوفای281هـ)، المنامات، ج1، ص9، تحقیق : عبد القادر أحمد عطا، دار النشر: مؤسسة الکتب الثقافیة بیروت،‌ الطبعة: الأولى 1413 - 1993

حاکم در مستدرک روایتی دیگری را نقل کرده که اعمال ما بر اهل قبور عرضه می‌شود و در پایان به صحت روایت تصریح می‌کند:

أخبرنا أبو النضر الفقیه وإبراهیم بن إسماعیل القارئ قالا ثنا عثمان بن سعید الدارمی ثنا یحیى بن صالح الوحاظی ثنا أبو إسماعیل السکونی قال سمعت مالک بن أدى یقول سمعت النعمان بن بشیر رضی الله عنهما یقول وهو على المنبر سمعت رسول الله صلى الله علیه وسلم یقول ألا إنه لم یبق من الدنیا إلا مثل الذباب تمور فی جوها فالله الله فی إخوانکم من أهل القبور فإن أعمالکم تعرض علیهم .

هذا حدیث صحیح الإسناد ولم یخرجاه .

نعمان بن بشیر می‌گوید: از رسول خدا صلی الله علیه وسم شنیدم که فرمود: .... خدا را خدا را در باره اهل از برادران تان؛ چرا که اعمال شما بر آنها عرضه می‌شود.

این روایت صحیح است و لی مسلم و بخاری آن را نیاورده اند.

الحاکم النیسابوری، ابو عبدالله محمد بن عبدالله (متوفاى405 هـ)، المستدرک علی الصحیحین، ج4، ص342، ح7849 ،تحقیق: مصطفی عبد القادر عطا، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت الطبعة: الأولى، 1411هـ - 1990

ب: ادله روایی

1. سخن گفتن پیامبر (ص) با کشتگان بدر:

بخاری در سه جای صحیحش آورده است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با کشتگان بدر سخن گفت و عمر بن الخطاب به حضرت اعتراض کرد :

حدثنی عبد اللَّهِ بن مُحَمَّدٍ سمع رَوْحَ بن عُبَادَةَ حدثنا سَعِیدُ بن أبی عَرُوبَةَ عن قَتَادَةَ قال ذَکَرَ لنا أَنَسُ بن مَالِکٍ عن أبی طَلْحَةَ أَنَّ نَبِیَّ اللَّهِ صلى الله علیه وسلم أَمَرَ یوم بَدْرٍ بِأَرْبَعَةٍ وَعِشْرِینَ رَجُلًا من صَنَادِیدِ قُرَیْشٍ فَقُذِفُوا فی طَوِیٍّ من أَطْوَاءِ بَدْرٍ خَبِیثٍ مُخْبِثٍ وکان إذا ظَهَرَ على قَوْمٍ أَقَامَ بِالْعَرْصَةِ ثَلَاثَ لَیَالٍ فلما کان بِبَدْرٍ الْیَوْمَ الثَّالِثَ أَمَرَ بِرَاحِلَتِهِ فَشُدَّ علیها رَحْلُهَا ثُمَّ مَشَى وَاتَّبَعَهُ أَصْحَابُهُ وَقَالُوا ما نُرَى یَنْطَلِقُ إلا لِبَعْضِ حَاجَتِهِ حتى قام على شَفَةِ الرَّکِیِّ فَجَعَلَ یُنَادِیهِمْ بِأَسْمَائِهِمْ وَأَسْمَاءِ آبَائِهِمْ یا فُلَانُ بن فُلَانٍ وَیَا فُلَانُ بن فُلَانٍ أَیَسُرُّکُمْ أَنَّکُمْ أَطَعْتُمْ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فانا قد وَجَدْنَا ما وَعَدَنَا رَبُّنَا حَقًّا فَهَلْ وَجَدْتُمْ ما وَعَدَ رَبُّکُمْ حَقًّا قال فقال عُمَرُ یا رَسُولَ اللَّهِ ما تُکَلِّمُ من أَجْسَادٍ لَا أَرْوَاحَ لها فقال رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم وَالَّذِی نَفْسُ مُحَمَّدٍ بیده ما أَنْتُمْ بِأَسْمَعَ لِمَا أَقُولُ منهم قال قَتَادَةُ أَحْیَاهُمْ الله حتى أَسْمَعَهُمْ قَوْلَهُ تَوْبِیخًا وَتَصْغِیرًا ونقمة وَحَسْرَةً وَنَدَمًا.

به نقل از ابی طحه ، پیامبر صلى الله علیه وسلم دستور داد که بیست و چهار نفر از بزرگان قریش را درچاله‌ای از چاله‌های بدر که خیلی کثیف و آلوده بود انداختند....پیامبر صلى الله علیه وسلم در کنار آن چاله ایستاد و آن کشته‌ها را با اسم خودشان و پدرانشان صدا زد .... ما آنچه که پروردگارمان وعده کرده بود را حق یافتیم آیا شما وعده پروردگارتان را حق یافتید پس عمر گفت ای فرستاده خدا چرا با جسدهائی حرف می‌زنی که روح ندارند پس پیامبر صلى الله علیه وسلم جواب دادند : قسم به خدائی که جان من محمد در دست اوست شما شنوا به آنچه می‌گویم از آنها نیستید قتاده گفت خداوند آنها را زنده کرد تا قول پیامبر را بشنوند برای خوارکردن و توبیخ کردن و حسرت خوردن آنها بود . 

البخاری الجعفی، ابوعبدالله محمد بن إسماعیل (متوفاى256هـ)، صحیح البخاری، ج4، ص1461،‌ح3757 ، ص1476، ح1304، ج1، ص462، ح3802، تحقیق د. مصطفی دیب البغا، ناشر: دار ابن کثیر، الیمامة - بیروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.

مسلم نیشابوری در صحیح خود روایت حرف زدن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با کشته‌های بدر و اعتراض عمر و جواب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم که آنها شنواتر از شما هستند، را آورده است :

النیسابوری القشیری ، ابوالحسین مسلم بن الحجاج (متوفاى261هـ)، صحیح مسلم، ج4، ص2202- 2203، ح2874، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت.

پس واضح است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با کشتگان بدر صحبت کرده و عمر اعتراض کرد و پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم جواب داد که آنها از شما شنواتر هستند ، طبق این روایت ثابت می‌شود که مردگان می‌شنوند همانگونه که علمای اهل سنت به این روایت بر شنیدن مردگان استناد کردند .

استدلال محمد بن عبد الوهاب به این روایت برای شنیدن مردگان:

حتی ابن عبد الوهاب امام وهابیت به این روایت و روایت های دیگر بر شنیدن مردگان استدلال می‌کند :

أخرج أحمد وغیره عن أبی سعید أن النبی صلى الله علیه وسلم قال: إن المیت یعرف من یغسله ویحمله ومن یکفنه ومن یدلیه فی حفرته.

وأخرج أبو نعیم وغیره عن عمرو بن دینار قال : ما مِن میّت یموت إلا روحه فی ید ملک الموت ینظر إلى جسده ، کیف یغسل ، وکیف یکفن ، وکیف یمشى به ، ویقال له وهو على سریره: اسمع ثناء الناس علیک.

وأخرج ابن أبی الدنیا معناه عن جماعة من التابعین بلفظ : بید ملک . بلا إضافة .

وللشیخین عن أنس: أن النبی صلى الله علیه وسلم وقف على قتلى بدر فقال: یا فلان بن فلان یا فلان بن فلان هل وجدتم ما وعد ربکم حقاً؟ فإنی وجدت ما وعدنی ربی حقاً' فقال عمر: یا رسول الله، کیف تکلم أجساداً لا أرواح فیها؟ فقال: ما أنتم بأسمع لما أقول منهم ، غیر أنهم لا یستطیعون أن یردوا علی شیئاً.

احمد بن حنبل و دیگران از ابی سعید خدری از رسول الله صلى الله علیه وسلم نقل کردند که فرمود : مرده شخصی که او را غسل می‌دهد و کسی که جنازه او را برمی‌دارد و کسی که او را کفن می‌کند و کسی که بدن را در قبر می‌گذارد، را می‌شناسد.

و ابو نعیم و دیگران از عمرو بن دینار نقل کرده اند که گفته : هر کس که بمیرد روحش در دست فرشته مرگ است و به جسدش نگاه می‌کند ، چگونه غسلش می‌دهند و چگونه کفنش می‌کنند و روی دوش می‌برند و در حالی که در تابوت است به او گفته می‌شود که : ثنای مردم را بر خودت بشنو .

و ابن ابی دنیا این روایت را به همین مضمون از جماعتی از تابعین با این لفظ نقل کرده است : بید ملک، بودن هیچ اضافه‌ای .

مسلم و بخاری از انس نقل می‌کنند : پیامبر صلى الله علیه وسلم کنار کشته‌های بدر ایستاد پس فرمود : ای فلان بن فلان ، ای فلان بن فلان آیا آنچه که خدا به شما وعده داده بود را حق یافتید ؟ همانا که من آنچه را که خداوند به من وعده داده بود را حق یافتم ، پس عمر گفت : ای رسول الله ، چگونه با اجسادی حرف می‌زنی که روح در آنها نیست ؟ پس پیامبر فرمود : شماها شنواتر از آنها به آنچه می‌گویم نیستید ، غیر از اینکه آنها نمی‌توانند پاسخ دهند.

محمد بن عبد الوهاب (متوفای 1206 هـ )، أحکام تمنی الموت ، ج1، ص458، تحقیق : الشیخ عبد الرحمن بن محمد السّدحان ، والشیخ عبد الله بن عبد الرحمن الجبرین ، ناشر : مطابع الریاض - الریاض ، الطبعة : الأولى .

عمومیت این روایت برای تمامی مردگان کفار

 علمای اهل سنت تصریح کرده‌اند که شنیدن و آگاهی، مخصوص کشتگان بدر نیست؛ بلکه شامل سایر مردگان نیز می‌شود.

تمیمی حنبلی:

وی بعد از نقل روایت نظر خودش را در باره تعمیم مفاد روایت این‌گونه می‌نویسد:

وهو نص صحیح صریح فی سماع الموتى ، ولم یذکر صلى الله علیه وسلم فی ذلک تخصیصاً ،

روایات شنیدن کشتگان بدر بعد از مرگ روایت صریحی در اثبات شنیدن مردگان است و پیامبر صلى الله علیه وسلم در شنیدن مردگان نفرموده که مختص به کشتگان بدر است .

التمیمی الحنبلی، حمد بن ناصر بن عثمان آل معمر (متوفاى 1225هـ)، الفواکه العذاب فی الرد علی من لم یحکم السنة والکتاب، ج6، ص195، طبق برنامه الجامع الکبیر.

جکنی شنقیطی:

وی نیز بعد از نقل روایت فوق می‌نویسد:

وهو نص صحیح صریح فی سماع الموتى ، ولم یذکر صلى الله علیه وسلم فیه تخصیصًا .

الجکنی الشنقیطی، محمد الأمین بن محمد بن المختار (متوفاى 1393هـ.)، أضواء البیان فی إیضاح القرآن بالقرآن، ج6، ص130 تحقیق: مکتب البحوث والدراسات، ناشر: دار الفکر للطباعة والنشر. - بیروت. - 1415هـ - 1995م.

او در جای دیگر بعد از نقل روایت قرع نعال که بعدا ذکر می‌کنیم، نیز بر شنیدن اموات تصریح کرده است:

وهو نصّ صحیح صریح فی سماع الموتى، وظاهره العموم فی کل من دفن وتولّى عنه قومه، کما ترى.

أضواء البیان، ج 6، ص131

2. مرده صدای پای مردم را می‌شنود:

مسلم نیشابوری در صحیح خودش آورده است که مرده صدای نعلین مردم را هنگام رفتنشان از کنار قبر، می‌شنود:

وحدثنا محمد بن مِنْهَالٍ الضَّرِیرُ حدثنا یَزِیدُ بن زُرَیْعٍ حدثنا سَعِیدُ بن أبی عَرُوبَةَ عن قَتَادَةَ عن أَنَسِ بن مَالِکٍ قال قال رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم إِنَّ الْمَیِّتَ إذا وُضِعَ فی قَبْرِهِ إنه لَیَسْمَعُ خَفْقَ نِعَالِهِمْ إذا انْصَرَفُوا.

به نقل از انس بن مالک از پیامبر صلى الله علیه وسلم که فرمود : وقتی که مرده را در قبر می‌گذارند ، مرده  صدای نعلین مردم را  هنگام رفتنشان از کنار قبر را می‌شنود .

النیسابوری القشیری ، ابوالحسین مسلم بن الحجاج (متوفاى261هـ)، صحیح مسلم، ج4، ص2201، ح2870 و ج4، ص2200 ، ح2870تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت.

بخاری در صحیحش همین روایت را با تفصیل بیشتر آورده است :

66 بَاب الْمَیِّتُ یَسْمَعُ خَفْقَ النِّعَالِ

صحیح البخاری، ج1، ص448

و در جای دیگر می‌نویسد:

حدثنا عَیَّاشُ بن الْوَلِیدِ حدثنا عبد الأعلى حدثنا سَعِیدٌ عن قَتَادَةَ عن أَنَسِ بن مَالِکٍ رضی الله عنه أَنَّهُ حَدَّثَهُمْ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله علیه وسلم قال إِنَّ الْعَبْدَ إذا وُضِعَ فی قَبْرِهِ وَتَوَلَّى عنه أَصْحَابُهُ وَإِنَّهُ لَیَسْمَعُ قَرْعَ نِعَالِهِمْ ......

البخاری الجعفی، ابوعبدالله محمد بن إسماعیل (متوفاى256هـ)، صحیح البخاری، ج1، ص462 ، ح1308، تحقیق د. مصطفی دیب البغا، ناشر: دار ابن کثیر، الیمامة - بیروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.

استدلال ابن تیمیه به این روایت برای اثبات توانایی مردگان بر شنیدن :

حتی ابن تیمیه رئیس تفکر وهابیت به این روایت بر شنیدن مردگان استدلال می‌کند:

فان المیت یسمع النداء کما ثبت فى الصحیح عن النبى صلى الله علیه وسلم أنه قال ( انه لیسمع قرع نعالهم ، وأنه قال (ما أنتم بأسمع لما أقول منهم) وأنه أمرنا بالسلام على الموتى فقال: ما من رجل یمر بقبر الرجل کان یعرفه فى الدنیا فیسلم علیه الا رد الله روحه حتى یرد علیه السلام (والله أعلم).

پس مرده صدا را می‌شنود همانگونه که در روایت صحیح از پیامبر صلى الله علیه وسلم : مرده صدای نعلین تشیع کندگان را می‌شنود ....

ابن تیمیه الحرانی الحنبلی، ابوالعباس أحمد عبد الحلیم (متوفاى 728 هـ)، کتب ورسائل وفتاوی شیخ الإسلام ابن تیمیة، ج24، ص297، تحقیق: عبد الرحمن بن محمد بن قاسم العاصمی النجدی، ناشر: مکتبة ابن تیمیة، الطبعة: الثانیة.

و در جای دیگر می‌گوید:

فلا ریب أن الموتى یسمعون خفق النعال کما ثبت عن رسول الله ( وما من رجل یمر بقبر الرجل کان یعرفه فى الدنیا فیسلم علیه الا رد الله علیه روحه حتى یرد علیه السلام ( 2 صح ذلک عن النبى إلى غیر ذلک من الأحادیث.

بدون شک و تردید، مردگان صدای نعلین زندگان را می‌شنوند؛‌ چنانچه این مطلب در روایت رسول خدا ثابت شده است .... این روایت از رسول خدا صحیح است و روایات دیگر.

کتب ورسائل وفتاوى ابن تیمیة فی الفقه، ج 24، ص173

پس طبق روایات بخاری و مسلم که از صحیح‌ترین کتابها بعد از قرآن نزد اهل سنت هست ، ثابت می‌شود که مرده آهسته‌ترین صداها را هم می‌شنود حتی صدای پای تشییع کنندگان.

3. سلام پیامبر به اموات:

 زیارت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم از مردگان و سلام کردن به آنها در قبرستان یکی دیگر از ادله توانایی مردگان بر شنیدن است ؛ به خصوص که در این روایات آمده است که رسول خدا (ص) آنها را با ضمیر مخاطب «کم» خطاب قرار داده است ؛ و اگر آنها توانایی شنیدن نداشتند ، چنین کاری لغو و بیهوده بود :

249 حدثنا قُتَیْبَةُ بن سَعِیدٍ حدثنا عبد الْعَزِیزِ یَعْنِی الدَّرَاوَرْدِیَّ ح وحدثنی إسحاق بن مُوسَى الْأَنْصَارِیُّ حدثنا مَعْنٌ حدثنا مَالِکٌ جمیعا عن الْعَلَاءِ بن عبد الرحمن عن أبیه عن أبی هُرَیْرَةَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله علیه وسلم خَرَجَ إلى الْمَقْبُرَةِ فقال السَّلَامُ عَلَیْکُمْ دَارَ قَوْمٍ مُؤْمِنِینَ وَإِنَّا إن شَاءَ الله بِکُمْ لَاحِقُونَ بِمِثْلِ حدیث إسماعیل بن جَعْفَرٍ غیر أَنَّ حَدِیثَ مَالِکٍ فَلَیُذَادَنَّ رِجَالٌ عن حَوْضِی.

ابوهریره نقل می‌کند که رسول الله صلى الله علیه وسلم خارج شد به سمت قبرستان پس فرمود : سلام بر شما اهل دیار مؤمنین و ما انشاء الله به شما ملحق می‌شویم ، مثل حدیث اسماعیل بن جعفر و حدیث مالک با این اضافه است که بعضی از اصحاب من روز قیامت از کنار حوض من رانده می‌شوند.

النیسابوری القشیری ، ابوالحسین مسلم بن الحجاج (متوفاى261هـ)، صحیح مسلم، ج 1،ص218،تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت.

ابن تیمیه

ابن تیمیه رهبر فکری وهابیت اعتراف می‌کند که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دستور به سلام کردن به مردگان داده است:

وقد ثبت عنه فى الصحیحین من غیر وجه أنه کان یأمر بالسلام على أهل القبور ویقول (قولوا السلام علیکم أهل الدیار من المؤمنین والمسلمین وانا ان شاء الله بکم لاحقون ویرحم الله المستقدمین منا ومنکم والمستأخرین نسأل الله لنا ولکم العافیة اللهم لا تحرمنا أجرهم ولا تفتنا بعدهم واغفر لنا ولهم ، فهذا خطاب لهم وإنما یخاطب من یسمع

و ثابت است روایت در صحیح بخاری و مسلم از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از طرق مختلف که دستور به سلام کردن بر مردگان داده است و می‌فرمود ( بگویید سلام بر شما ای اهل دیار مؤمنین و مسلمین و ما انشاء الله به شما ملحق می‌شویم و خداوند مستقدمین و مستأخرین از ما و شما را رحمت کند و از خداوند برای ما و شما طلب عافیت داریم ، خدایا ما از اجر و پاداششان محروم نکن و ما و آنها را ببخش. و این خطاب به مردگان است و فقط کسی که می‌شنود مورد خطاب قرار می‌گیرد.

ابن تیمیه الحرانی الحنبلی، ابوالعباس أحمد عبد الحلیم (متوفاى 728 هـ)، کتب ورسائل وفتاوی شیخ الإسلام ابن تیمیة، ج24، ص363، تحقیق: عبد الرحمن بن محمد بن قاسم العاصمی النجدی، ناشر: مکتبة ابن تیمیة، الطبعة: الثانیة.

4. مردگان افراد زنده کنار قبر خود را می‌بینند

احمد بن حنبل امام اهل سنت در مسند خود می‌نویسد که عایشه اعتقاد دارد که عمر از درون قبر می‌بیند :

25701 حدثنا عبد اللَّهِ حدثنی أبی ثنا حَمَّادُ بن أُسَامَةَ قال أنا هِشَامٌ عن أبیه عن عَائِشَةَ قالت کنت أَدْخُلُ بیتی الذی دُفِنَ فیه رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم وأبی فاضع ثوبی فَأَقُولُ إنما هو زوجی وأبی فلما دُفِنَ عُمَرُ مَعَهُمْ فَوَاللَّهِ ما دَخَلْتُ إِلاَّ وأنا مَشْدُودَةٌ عَلَىَّ ثیابی حَیَاءً من عُمَرَ.

عایشه می‌گوید : داخل خانه‌ام که پیامبر صلى الله علیه وسلم و پدرم در آن دفن بودند ، می‌شدم و حجاب خودم را می‌گذاشتم کنار و می‌گفتم که پدر و شوهرم فقط اینجا هستند ، پس وقتی که عمر با آنها دفن شد ، به خدا قسم دیگر وارد نشدم مگر اینکه لباسهایم را به خودم می‌پیچیدم به خاطر اینکه از عمر خجالت می‌کشیدم .  

الشیبانی،  ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاى241هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج6، ص202، ناشر: مؤسسة قرطبة – مصر.

حاکم نیشابوری در مستدرک همین روایت را آورده و تصریح می‌کند که این روایت صحیح است :

هذا حدیث صحیح على شرط الشیخین ولم یخرجاه.

این حدیث صحیح است بر طبق شرایط صحت روایت در صحیح مسلم و صحیح بخاری و در کتابشان نیاورده‌اند .

الحاکم النیسابوری،  ابو عبدالله محمد بن عبدالله (متوفاى 405 هـ)، المستدرک علی الصحیحین، ج3، ص63، تحقیق: مصطفی عبد القادر عطا، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت الطبعة: الأولى، 1411هـ - 1990م

هیثمی نیز این روایت را ذکر می‌کند و می‌نویسد : تمام راویان آن از راوت صحیح بخاری هستند :

رواه أحمد ورجاله رجال الصحیح.

احمد بن حنبل این روایت کرده و راویان این روایت ، راویان صحیح بخاری است .

الهیثمی، ابوالحسن نور الدین علی بن أبی بکر (متوفاى 807 هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج8، ص26، ناشر: دار الریان للتراث/‏ دار الکتاب العربی - القاهرة، بیروت – 1407هـ.

پس طبق این روایت نظر عایشه این است که عمری که مرده و دفن شده است از درون قبر او را می‌بیند و عایشه مجبور می‌شود که با حجاب کنار قبر برود.

5. پاسخ مردگان به سلام زنده‌ها:

مرده از درون قبر به کسانی که در کنار قبر وی به او سلام می‌کنند نگاه می‌کند و جواب سلامشان را می‌دهد :

أخبرنا أبو عبد الله عبید بن محمد قراءة منی علیه سنة تسعین وثلاثمائة فی ربیع الأول قال أملت علینا فاطمة بنت الریان المستملی فی دارها بمصر فی شوال سنة اثنتین وأربعین وثلاث مئة قالت حدثنا الربیع بن سلیمان المؤذن صاحب الشافعی قال حدثنا بشر بن بکیر عن الأوزاعی عن عطاء عن عبید بن عمیر عن بن عباس قال قال رسول الله صلى الله علیه وسلم «ما من أحد مر بقبر أخیه المؤمن کان یعرفه فی الدنیا فسلم علیه إلا عرفه ورد علیه السلام».

از ابن عباس به نقل از پیامبر صلى الله علیه وسلم : هر کسی که به قبر برادر مؤمن خود بگذر که در دنیا او را می‌شناخت پس به او  سلام کند میت از درون قبر او را می‌شناسد و جواب سلام او را می‌دهد .   

النمری القرطبی المالکی، ابوعمر یوسف بن عبد الله بن عبد البر (متوفاى 463هـ)، الاستذکار الجامع لمذاهب فقهاء الأمصار فی شرح الموطأ، ج1، ص185 تحقیق: سالم محمد عطا - محمد علی معوض، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى، 2000م.

تصحیح روایت توسط عینی :

بدر الدین عینی شارح صحیح بخاری می‌نویسد سند روایت صحیح است :

وعند ابن عبد البر ، بسند صحیح : « ما من أحد یمر بقبر أخیه المؤمن کان یعرفه فی الدنیا فیسلم علیه إلاَّ عرفه ورد علیه السلام » . ولما أخرج الترمذی حدیث بریدة ، قال : والعمل على هذا عند أهل العلم : لا یرون بزیارة القبور بأسا . وهو قول ابن المبارک والشافعی وأحمد وإسحاق .

و از ابن عبد البر با سند صحیح روایت شده : هر کسی که به قبر برادر مؤمن خود بگذر که در دنیا او را می‌شناخت پس به او  سلام کند میت از درون قبر او را می‌شناسد و جواب سلام او را می‌دهد ، و ترمذی وقتی که حدیث بریده را آورده گفته : اهل علم به این روایت عمل کردند : و علما زیارت قبور را جایز می‌دانند ، و این قول ابن مبارک و شافعی و احمد بن حنبل و اسحاق است . 

العینی الغیتابی الحنفی، بدر الدین ابومحمد محمود بن أحمد (متوفاى 855هـ)، عمدة القاری شرح صحیح البخاری، ج8، ص69،  ناشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت.

تصحیح روایت توسط ابن تیمیه:

ابن تیمیه می‌گوید که این روایت از پیامبر ثابت و صحیح است :

کما ثبت عن رسول الله «وما من رجل یمر بقبر الرجل کان یعرفه فى الدنیا فیسلم علیه الا رد الله علیه روحه حتى یرد علیه السلام» صح ذلک عن النبى إلى غیر ذلک من الأحادیث.

روایت ثابت است از پیامبر هر کسی که به قبر برادر مؤمن خود بگذر که در دنیا او را می‌شناخت پس به او  سلام کند میت از درون قبر او را می‌شناسد و خدا روحش را برمی‌گرداند و جواب سلام او را می‌دهد و این روایت ثابت است از پیامبر و روایات دیگر هم وجود دارد .   

ابن تیمیه الحرانی الحنبلی، ابوالعباس أحمد عبد الحلیم (متوفاى 728 هـ)، کتب ورسائل وفتاوی شیخ الإسلام ابن تیمیة، ج24، ص173تحقیق: عبد الرحمن بن محمد بن قاسم العاصمی النجدی، ناشر: مکتبة ابن تیمیة، الطبعة: الثانیة.

أحمد بن عبد الحلیم بن تیمیة الحرانی أبو العباس الوفاة: 728 ، قاعدة جلیلة فی التوسل والوسیلة ، ج1، ص150  دار النشر : المکتب الإسلامی - بیروت - 1390 - 1970 ، تحقیق : زهیر الشاویش

أحمد بن عبد الحلیم بن تیمیة الحرانی أبو العباس الوفاة: 728 ، الرد على الأخنائی واستحباب زیارة خیر البریة ، ج1، ص88  دار النشر : المطبعة السلفیة - القاهرة ، تحقیق : عبد الرحمن بن یحیى المعلمی الیمانی

ابن تیمیه الحرانی الحنبلی، ابوالعباس أحمد عبد الحلیم (متوفاى 728 هـ)، منهاج السنة النبویة، ج2، ص442، تحقیق: د. محمد رشاد سالم، ناشر: مؤسسة قرطبة، الطبعة: الأولى، 1406هـ.

نقل تصحیح روایت توسط محمد بن عبد الوهاب:

حتی محمد بن عبد الوهاب امام وهابیت این روایت را آورده و می‌نویسد که عبد الحق روایت را تصحیح کرده است :

أخرج ابن عبد البر عن ابن عباس قال : قال رسول الله صلى الله علیه وسلم : ' ما من أحد یمرّ بقبر أخیه المؤمن - کان یعرفه فی الدنیا - فیسلم علیه ، إلا عرفه ورد علیه السلام ' صححه عبد الحق ، وفی الباب عن أبی هریرة وعائشة .

محمد بن عبد الوهاب (متوفای 1206 هـ )، أحکام تمنی الموت ، ج1، ص46،  تحقیق : الشیخ عبد الرحمن بن محمد السّدحان ، والشیخ عبد الله بن عبد الرحمن الجبرین ، ناشر : مطابع الریاض - الریاض ، الطبعة : الأولى .

6. جواب پیامبر (ص) در قبر به سلام حضرت عیسى علیه السلام

ابو یعلی موصلی در کتابش آورده که پیامبر فرمود: در زمانی که حضرت عیسی نازل می‌شود اگر کنار قبر من بایستد و مرا بخواند و من جوابش را می‌دهم: 

حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ عِیسَى، حَدَّثَنَا ابْنُ وَهْبٍ، عَنْ أَبِی صَخْرٍ، أَنَّ سَعِیدًا الْمَقْبُرِیَّ أَخْبَرَهُ، أَنَّهُ سَمِعَ أَبَا هُرَیْرَةَ، یَقُولُ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صلى الله علیه وسلم) یَقُولُ: " وَالَّذِی نَفْسُ أَبِی الْقَاسِمِ بِیَدِهِ، لَیَنْزِلَنَّ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ إِمَامًا مُقْسِطًا وَحَکَمًا عَدْلا، فَلَیَکْسِرَنَّ الصَّلِیبَ، وَلَیَقْتُلَنَّ الْخِنْزِیرَ، وَلَیُصْلِحَنَّ ذَاتَ الْبَیْنِ، وَلَیُذْهِبَنَّ الشَّحْنَاءَ، وَلَیُعْرَضَنَّ عَلَیْهِ الْمَالُ فَلا یَقْبَلُهُ، ثُمَّ لَئِنْ قَامَ عَلَى قَبْرِی، فَقَالَ: یَا مُحَمَّدُ لأُجِیبَنَّهُ ".

از رسول الله (صلى الله علیه وسلم) نقل می‌کند که فرمود : به تحقیق عیسی بن مریم نازل می‌شود و حال اینکه امامی عدات گستر و حاکمی عادل است ، پس صلیب را می‌شکند و گراز را می‌کشد ، و اختلافات و کینه و دشمنی را از بین می‌برد و اموال بر او عرضه می‌شود او قبول نمی‌کند ، سپس وقتی که بر قبر من بایستد و بگوید : ای محمد ، من جواب او را خواهم داد .

سند حدیث معتبر است ، تمام راویان آن از روات بخاری و مسلم است ،‌ غیر از ابوصخر حمید که فقط از روات مسلم است و هر کس که از راویان مسلم و بخاری باشد در نزد اهل سنت ثقه است؛ چرا که همه، روایات بخاری و مسلم را صحیح می‌دانند و شک در آن را جایز نمی‌دانند.

حسین سلم أسد در ذیل این روایت می‌نویسد:

إسناده صحیح.

أبو یعلی الموصلی التمیمی، أحمد بن علی بن المثنی (متوفاى307 هـ)، مسند أبی یعلی، ج11، ص462، ح6584،تحقیق: حسین سلیم أسد، ناشر: دار المأمون للتراث - دمشق، الطبعة: الأولى، 1404 هـ – 1984م.

البانی این روایت را «روایت: 2733 - (الصحیحة)» آورده است :

السلسلة الصحیحة - (ج 6 / ص 236)

 السلسلة الصحیحة المجلدات الکاملة  طبق نرم افزار مکتبه شامله نیز این روایت را آورده و کلام البانی را درمورد روایت نقل می‌کند:

2733 - " والذی نفس أبی القاسم بیده لینزلن عیسى ابن مریم إماما مقسطا و حکما عدلا ، فلیکسرن الصلیب و لیقتلن الخنزیر و لیصلحن ذات البین و لیذهبن الشحناء و لیعرضن علیه المال فلا یقبله ، ثم لئن قام على قبری فقال : یا محمد لأجبته " .

قال الألبانی فی " السلسلة الصحیحة " 6 / 524 :

أخرجه أبو یعلى فی " مسنده " ( 4 / 1552 ) : حدثنا أحمد بن عیسى أخبرنا ابن وهب عن أبی صخر أن سعید المقبری أخبره أنه سمع أبا هریرة یقول : سمعت رسول الله

صلى الله علیه وسلم : فذکره . قلت : و هذا إسناد جید رجاله کلهم ثقات رجال

الشیخین غیر أبی صخر - و هو حمید ابن زیاد الخراط - فمن رجال مسلم وحده ، و قد تکلم فیه بعضهم ، و صحح له ابن حبان و الحاکم و البوصیری ، و مشاه المنذری ،

بعد از نقل روایت گفته : و سند این روایت خوب است و همه راویانش ثقه هستند و راویان صحیح بخاری و مسلم هستند غیر از ابی صخر که از روات مسلم است و ابن حبان و بوصیری و مشاه المنذی او را توثیق کردند .

السلسلة الصحیحة المجلدات الکاملة 1-9 - (ج6 ،ص232)

هیثمی همین روایت را آورده و می‌نویسد که راویان آن از راویان صحیح بخاری و مسلم هستند :

رواه أبو یعلى ورجاله رجال الصحیح.

الهیثمی، ابوالحسن نور الدین علی بن أبی بکر (متوفاى 807 هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج8، ص211، ناشر: دار الریان للتراث/‏ دار الکتاب العربی - القاهرة، بیروت – 1407هـ.

ابن عساکر الدمشقی الشافعی، أبی القاسم علی بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله (متوفاى571هـ)، تاریخ مدینة دمشق وذکر فضلها وتسمیة من حلها من الأماثل، ج47، ص494، تحقیق: محب الدین أبی سعید عمر بن غرامة العمری، ناشر: دار الفکر - بیروت - 1995.

العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفاى852هـ)، المطالب العالیة بزوائد المسانید الثمانیة، ج15، ص211و ج 18، ص 401، تحقیق: د. سعد بن ناصر بن عبد العزیز الشتری، ناشر: دار العاصمة/ دار الغیث، الطبعة: الأولى، السعودیة - 1419هـ .

الآلوسی البغدادی الحنفی، أبو الفضل شهاب الدین السید محمود بن عبد الله (متوفاى1270هـ)، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی، ج22، ص35، ناشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت.

السیوطی، جلال الدین أبو الفضل عبد الرحمن بن أبی بکر (متوفاى911هـ)، الحاوی للفتاوی فی الفقه وعلوم التفسیر والحدیث والاصول والنحو والاعراب وسائر الفنون، ج2، ص154، تحقیق: عبد اللطیف حسن عبد الرحمن، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1421هـ - 2000م.

صالحی شامی روایتی آورده که پیامبر جواب سلام حضرت عیسی را می‌دهد و می‌گوید سند روایت صحیح است.

وروى محمد بن یحیى بن أبی عمر - برجال ثقات - عن أبی هریرة - رضی الله تعالى عنه - أن رسول الله - صلى الله علیه وسلم - قال : ( إن عیسى ابن مریم یکون مارا بالمدینة حاجا أو معتمرا ولئن سلم علی لأردن علیه ) .

الصالحی الشامی، محمد بن یوسف (متوفاى942هـ)، سبل الهدی والرشاد فی سیرة خیر العباد، ج12، ص357، تحقیق: عادل أحمد عبد الموجود وعلی محمد معوض، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1414هـ.

پس این روایت دلالت می‌کند بر اینکه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بعد از جان دادن هم صدای دیگران را می‌شنوند و هم می‌تواند جواب دهد و اختصاصی به حضرت عیسی ندارد همانطور که سیره صحابه و تابعین این بود که می‌آمدند و به حضرت سلام می‌دادند همانند روایت ابو ایوب انصاری که در اول بحث آوردیم و روایات فراوانی که این مطلب را تأیید می‌کند .

7. دستور رسول خدا (ص) به زیارت شهدای احد ، و کلام حضرت در مورد جواب سلام آنها 

واقدی از علمای بزرگ اهل سنت این روایت را در کتاب مغازی آورده است :

ومر رسول الله صلى الله علیه وسلّم على مصعب بن عمیر فوقف علیه ، ودعا ، وقرأ : ' رجالٌ صدقوا ما عاهدوا الله علیه فمنهم من قضى نحبه ومنهم من ینتظر وما بدلوا تبدیلاً ' ، أشهد أن هؤلاء شهداء عند الله یوم القیامة ، فأتوهم وزوروهم وسلموا علیهم والذی نفسی بیده ، لا یسلم علیهم أحدٌ إلى یوم القیامة إلا ردوا علیه .

 وکان أبو سعید الخدری یقف على قبر حمزة فیدعو ویقول لمن معه : لا یسلم علیهم أحدٌ إلا ردوا علیه السلام ، فلا تدعوا السلام علیهم وزیارتهم .

 وکان أبو سفیان مولى ابن أبی أحمد یحدث أنه کان یذهب مع محمد بن مسلمة وسلمة بن سلامة بن وقش فی الأشهر إلى أحد ، فیسلمان على قبر

وکانت أم سلمة زوج النبی صلى الله علیه وسلّم تذهب فتسلم علیهم فی کل شهرٍ فتظل یومها ، فجاءت یوماً ومعها غلامها نبهان ، فلم یسلم فقالت : أی لکع ، ألا تسلم علیهم ؟ والله لا یسلم علیهم أحدٌ إلا ردوا إلى یوم القیامة .

 وکان أبو هریرة یکثر الاختلاف إلیهم . وکان عبد الله بن عمر إذا رکب إلى الغابة فبلغ ذباب ، عدل إلى قبور الشهداء فسلم علیهم ، ثم رجع إلى ذباب حتى استقبل الطریق طریق الغابة ویکره أن یتخذهم طریقاً ، ثم یعارض الطریق حتى یرجع إلى طریقه الأولى .

 وکانت فاطمة الخزاعیة قد أدرکت تقول : رأیتنی وغابت الشمس بقبور الشهداء ومعی أختٌ لی ، فقلت لها : تعالى ، نسلم على قبر حمزة وننصرف . قالت : نعم . فوقفنا على قبره فقلنا : السلام علیک یا عم رسول الله . فسمعنا کلاماً رد علینا : وعلیکما السلام ورحمة الله .

رسول الله صلى الله علیه وسلّم بر مصعب بن عمیر پس ایستاد و دعا کرد و این آیه را خواند : از مؤمنان مردانى هستند که به پیمانى که با خدا بسته بودند وفا کردند. بعضى بر سر پیمان خویش جان باختند و بعضى چشم به راهند و هیچ پیمان خود دگرگون نکرده‏اند. (احزاب/23) ، سپس فرمودند : نزد قبورشان بیایید و آنها را زیارت کنید و بر آنها سلام کنید ، قسم به خدائی که جان من در دست قدرت اوست ، کسی بر آنها سلام نمی‌کند تا روز قیامت مگر اینکه جواب سلام او را می‌دهند ،....

الواقدی، ابوعبد الله محمد بن عمر بن واقد (متوفاى207 هـ)، کتاب المغازی، ج1، ص267، ص268، تحقیق: محمد عبد القادر أحمد عطا، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1424 هـ - 2004 م.

الأصبهانی، ابو نعیم أحمد بن عبد الله (متوفاى430هـ)، حلیة الأولیاء وطبقات الأصفیاء، ج1، ص108، ناشر: دار الکتاب العربی - بیروت، الطبعة: الرابعة، 1405هـ.

إبن أبی‌الحدید المدائنی المعتزلی، ابوحامد عز الدین بن هبة الله بن محمد بن محمد (متوفاى655 هـ)، شرح نهج البلاغة، ج15، ص25، تحقیق محمد عبد الکریم النمری، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1418هـ - 1998م.

السیواسی الحنفی، کمال الدین محمد بن عبد الواحد (متوفاى 681هـ)، شرح فتح القدیر، ج3، ص183،  ناشر:دار الفکر - بیروت، الطبعة: الثانیة.

السیوطی، جلال الدین أبو الفضل عبد الرحمن بن أبی بکر (متوفاى911هـ)، جامع الاحادیث (الجامع الصغیر وزوائده والجامع الکبیر)، ج1، ص453،  طبق برنامه الجامع الکبیر.

الهندی، علاء الدین علی المتقی بن حسام الدین (متوفاى975هـ)، کنز العمال فی سنن الأقوال والأفعال، ج10، ص173، تحقیق: محمود عمر الدمیاطی، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1419هـ - 1998م.

این روایت ، ثابت می‌کند که تعداد زیادی از صحابه و بزرگان اهل سنت به زیارت قبر شهدای احد رفته ، و سلام کرده و جواب سلام نیز گرفته‌اند که به برخی از آنها اشاره می‌کنیم :

ابوسعید خدری ؛ أبو سفیان مولى ابن أبی أحمد ؛ محمد بن مسلمة ؛ سلمة بن سلامة بن وقش ؛ ام المؤمنین أم سلمة زوج النبی صلى الله علیه وسلّم ؛ أبو هریرة ؛ عبد الله بن عمرو؛ فاطمة الخزاعیة

محمد بن عبد الوهاب و نقل تصحیح این روایت:

محمد بن عبد الوهاب امام وهابیت می‌گوید حاکم نیشابوری روایت را صحیح می‌داند :

وللحاکم وصححه عن عبد الله بن أبی فروة أن النبی صلى الله علیه وسلم زار قبور الشهداء بأحد ، فقال : ' اللهم إن عبدک ونبیک یشهد أن هؤلاء شهداء ، وأن من زارهم أو سلم علیهم إلى یوم القیامة ردوا علیه.

وحاکم تصحیح کرده از عبد الله بن ابی فروه اینکه پیامبر صلى الله علیه وسلم قبرهای شهدای احد را زیارت کرده و فرموده : خدایا شاهد باش که بنده تو و پیامبر تو شهادت می‌دهد که اینها شهید هستند و هرکس که به زیارت آنان بیاید و به آنان سلام کند جواب او را می‌دهند تا روز قیامت .

محمد بن عبد الوهاب (متوفای 1206 هـ )، أحکام تمنی الموت ، ج1، ص47، تحقیق : الشیخ عبد الرحمن بن محمد السّدحان ، والشیخ عبد الله بن عبد الرحمن الجبرین ، ناشر : مطابع الریاض - الریاض ، الطبعة : الأولى

آلوسی و تصحیح روایت:

علامه اهل سنت آلوسی می‌گوید روایت صحیح است :

وبما رواه البیهقی والحاکم وصححه وغیرهما عن أبی هریرة أن النبی صلى الله علیه وسلم وقف على مصعب بن عمیر وعلى أصحابه حین رجع من أحد فقال : أشهد أنکم أحیاء عند الله تعالى فزوروهم وسلموا علیهم فوالذی نفسی بیده لا یسلم علیهم أحد إلا ردوا علیه إلى یوم القیامة وبما أخرج إبن عبدالبر وقال عبدالحق الأشبیلی إسناده صحیح.

الآلوسی البغدادی الحنفی، أبو الفضل شهاب الدین السید محمود بن عبد الله (متوفاى1270هـ)، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی، ج21، ص55، ناشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت.

8. استحباب تلقین میت در قبر و میت تلقین را می‌شنود:

ابن حجر عسقلانی در کتاب تخلیص الحبیر در این باره می‌نویسد:

الطَّبَرَانِیُّ عن أبی أُمَامَةَ إذَا أنا مِتُّ فَاصْنَعُوا بِی کما أَمَرَنَا رسول اللَّهِ صلى اللَّهُ علیه وسلم أَنْ نَصْنَعَ بِمَوْتَانَا أَمَرَنَا رسول اللَّهِ صلى اللَّهُ علیه وسلم فقال إذَا مَاتَ أَحَدٌ من إخْوَانِکُمْ فَسَوَّیْتُمْ التُّرَابَ على قَبْرِهِ فَلْیَقُمْ أحدکم على رَأْسِ قَبْرِهِ ثُمَّ لْیَقُلْ یا فُلَانُ بن فُلَانَةَ فإنه یَسْمَعُهُ وَلَا یُجِیبُ ثُمَّ یقول یا فُلَانُ بن فُلَانَةَ فإنه یَسْتَوِی قَاعِدًا ثُمَّ یقول یا فُلَانُ بن فُلَانَةَ فإنه یقول أَرْشِدْنَا یَرْحَمْکَ اللَّهُ وَلَکِنْ لَا تَشْعُرُونَ فَلْیَقُلْ اُذْکُرْ ما خَرَجْت علیه من الدُّنْیَا شَهَادَةَ أَنْ لَا إلَهَ إلَّا اللَّهُ وَأَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ وَأَنَّک رَضِیت بِاَللَّهِ رَبًّا وَبِالْإِسْلَامِ دِینًا وَبِمُحَمَّدٍ نَبِیًّا وَبِالْقُرْآنِ إمَامًا فإن مُنْکَرًا وَنَکِیرًا یَأْخُذُ کُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا بِیَدِ صَاحِبِهِ وَیَقُولُ انْطَلِقْ بِنَا ما یُقْعِدُنَا عِنْدَ من لُقِّنَ حُجَّتُهُ قال فقال رَجُلٌ یا رَسُولَ اللَّهِ فَإِنْ لم یَعْرِفْ أُمَّهُ قال یَنْسُبُهُ إلَى أُمِّهِ حَوَّاءَ یا فُلَانُ بن حَوَّاءَ.

وَإِسْنَادُهُ صَالِحٌ وقد قَوَّاهُ الضِّیَاءُ فی أَحْکَامِهِ وَأَخْرَجَهُ عبد الْعَزِیزِ فی الشَّافِی.

سعید بن عبد الله اودی ابا امامه را در هنگام جان دادن دیدم که می‌گفت اگر جان دادم همان کاری را انجام دهید که رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فرموده است برای مردگانتان انجام دهید ، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم دستور داد که اگر کسی از شما از دنیا رفت و او را دفن کردید و خاک روی او ریختید یکی بر سر قبرش بایستد و بگوید ای فلانی فرزند فلان زن پس آن مرده می‌شنود ولی جواب نمی‌دهد سپس می‌گوید ای فلانی فرزند فلان زن پس آن مرده می‌نشیند و می‌گوید من را ارشاد کن خدا رحمتت کند ولی شما نمی‌شنوید پس ذکر کنید عقیده‌ای که در دنیا داشتی از شهادت لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَأَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ والله را به عنوان رب قبول داری و اسلام را به عنوان دین و محمد را به عنوان پیامبر و قرآن را به عنوان امام قبول دارم و پس نکیر و منکر دست همدیگر را می‌گیرند و می‌گویند برویم و نمی‌نشینیم نزد کسی که حجتش را تلقین شده است و خدا حجت او می‌شود ، شخصی سؤال کرد ای رسول خدا اگر مادر میت را ندانیم کیست چه بگوییم فرمود: نسبتش دهید به حوا و گفته شود ای فلانی فرزند حوا .

سند این روایت صالح است و ضیاء المقدصی این روایت را در کتاب احکامش تقویت کرده و عبد العزیز آن را در شافی آورده است.

العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفاى852هـ)، تلخیص الحبیر فی أحادیث الرافعی الکبیر، ج2، ص136،  تحقیق السید عبدالله هاشم الیمانی المدنی، ناشر: - المدینة المنورة 1384هـ 1964م.

شوکانی نیز همین روایت و کلام ابن حجر را نقل کرده است:

قال الْحَافِظُ فی التَّلْخِیصِ وَإِسْنَادُهُ صَالِحٌ.

الشوکانی، محمد بن علی بن محمد (متوفاى 1255هـ)، نیل الأوطار من أحادیث سید الأخیار شرح منتقی الأخبار، ج4، ص139،  ناشر: دار الجیل، بیروت 1973.

ابن جوزی می‌نویسد که ابن حجر گفته است: سند روایت صالح است و ضیاء این روایت را تقویت کرده است:

الأول الحافظ ابن حجر رحمه الله تعالى ذکر فی التخلیص ( 1 \ 135 - 136 ) حدیث أبی أمامة المرفوع فی تلقین المیت على القبر بعد دفنه فقال إسناده صالح وقد قواه الضیاء فی أحکام.

اول حافظ ابن حجر ره در کتاب تلخیص ذکر کرده است که حدیث ابا امامه که مرفوع است در تلقین میت بعد از دفن پس ابن حجر گفت سند روایت صالح و درست است و ضیاء در کتاب احکام این اروایت را تقویت کرده است .

ابن الجوزی الحنبلی، جمال الدین ابوالفرج عبد الرحمن بن علی بن محمد (متوفاى 597 هـ)، دفع شبه التشبیه بأکف التنزیه ، ج1، ص298،  تحقیق : حسن السقاف ، ناشر : دار الإمام النووی - الأردن ، الطبعة : الثالثة ، 1413هـ - 1992م.

صنعانی می‌نویسد:

قال المصنف إسناده صالح.

الأمیر الصنعانی ، محمد بن إسماعیل (متوفاى1182هـ) ، سبل السلام شرح بلوغ المرام من أدلة الأحکام ، ج2، ص113، تحقیق : محمد عبد العزیز الخولی ، ناشر : دار إحیاء التراث العربی - بیروت ، الطبعة : الرابعة ، 1379 هـ .

انصاری شافعی بعد از ذکر روایت می‌نویسد که سند آن هیچ مشکلی ندارد و حافظ ابو منصور آن را در  جامع الدعاء الصحیح آورده است و امام احمد تلقین میت را جایز می‌داند :

إسناده لا أعلم به بأسًا ( 1720 ) ، وذکره الحافظ أبو منصور فی ( جامع الدعاء الصحیح ) ، وزاد بعد قوله :( قد لقن حجته ): ( ویکون الله  حجته ) ( 1721 ) دونهما ). قال : وقد أرخص الإمام أحمد بن حنبل فی تلقین المیت ، وأعجبه ذلک ( 1722 ) ،

الأنصاری الشافعی، سراج الدین أبی حفص عمر بن علی بن أحمد المعروف بابن الملقن(متوفاى804هـ)، البدر المنیر فی تخریج الأحادیث والأثار الواقعة فی الشرح الکبیر، ج5، ص334، تحقیق: مصطفی ابوالغیط و عبدالله بن سلیمان ویاسر بن کمال، ناشر: دار الهجرة للنشر والتوزیع - الریاض-السعودیة، الطبعة: الاولى، 1425هـ-2004م.

ملا علی قاری می‌نویسد که ابن حجر می‌گوید : در این روایت اشاره‌ای به تلقین میت بعد از تمام شدن دفن و کیفیت آن مشهور است و تلقین میت سنت است بر آنچه مورد اعتماد است نزد اهل سنت خلاف کسانی که آن را بدعت دانسته‌اند و حدیث صریحی در جواز تلقین میت هست که به آن عمل می‌شود در مستحبات اتفاق دارند، بلکه این حدیث تقویت می‌شود بوسیله شواهدی وتا حد درجه حسن می‌رسد:

وقال ابن حجر : وفیه إیماء إلى تلقین المیت بعد تمام دفنه وکیفیته مشهورة وهو سنة على المعتمد من مذهبنا خلافاً لمن زعم أنه بدعة کیف وفیه حدیث صریح یعمل به فی الفضائل اتفاقاً ، بل اعتضد بشواهد یرتقی بها إلى درجة الحسن.

ملا علی القاری، نور الدین أبو الحسن علی بن سلطان محمد الهروی (متوفاى1014هـ)، مرقاة المفاتیح شرح مشکاة المصابیح، ج1، ص327، تحقیق: جمال عیتانی، ناشر: دار الکتب العلمیة - لبنان/ بیروت، الطبعة: الأولى، 1422هـ - 2001م .

عمل علمای اهل سنت به این روایت:

امام اهل سنت نووی می‌نویسد که جماعت زیادی از علماء قائل به استحباب تلقین میت بعد از دفن هستند:

470 وروینا فی سنن البیهقی بإسناد حسن أن ابن عمر استحب أن یقرأ على القبر بعد الدفن أول سورة البقرة وخاتمتها

فصل وأما تلقین المیت بعد الدفن فقد قال جماعة کثیرون من أصحابنا باستحبابه وممن نص على استحبابه القاضی حسین فی تعلیقه وصاحبه أبو سعد المتولی فی کتابه التتمة والشیخ الإمام الزاهد أبو الفتح نصر بن إبراهیم بن نصر المقدسی والإمام أبو القاسم الرافعی وغیرهم ونقله القاضی حسین عن الأصحاب وأما لفظه فقال الشیخ نصر إذا فرغ من دفنه یقف عند رأسه ویقول یا فلان بن فلان اذکر العهد الذی خرجت علیه من الدنیا شهادة أن لا إله إلا الله وحده لا شریک له وأن محمد عبده ورسوله وأن الساعة آتیة لا ریب فیها وأن الله ببعث من فی القبور قل رضیت بالله ربا وبالإسلام دینا وبمحمد صلى الله علیه وسلم نبیا وبالکعبة قبلة وبالقرآن إماما وبالمسلمین إخوانا ربی الله لا إله إلا هو وهو رب العرش العظیم هذا لفظ الشیخ نصر المقدسی فی کتابه التهذیب ولفظ الباقین بنحوه وفی لفظ بعضهم نقص عنه ثم منهم من یقول یا عبد الله بن أمة الله ومنهم من یقول یا عبد الله بن حواء ومنهم من یقول یا فلان باسمه ابن أمة الله أو یا فلان بن حواء....

و در سنن بیهقی با سند حسن از ابن عمر روایت شده است که خواندن اول و آخر سوره بقره بر قبر مستحب است ، فصل : جماعت زیادی از علماء قائل به استحباب تلقین میت بعد از دفن هستند ، از کسانی که قائل به استحباب شدند : قاضی حسین در تعلیقش و ابوسعید متولی در کتاب تتمه و شیخ و امام زاهد ابوالفتح نصر بن ابراهیم بن نصر مقدسی و امام ابو القاسم رافعی و دیگر علما...

النووی الشافعی، محیی الدین أبو زکریا یحیى بن شرف بن مر بن جمعة بن حزام (متوفاى676 هـ)، الأذکار المنتخبة من کلام سید الأبرار، ج1، ص129، دار النشر: دار الکتب العربی - بیروت - 1404هـ - 1984م.

اشبیلی همین روایت را آورده و باب خاصی برای تلقین میت بعد از دفن دارد :

الباب السابع تلقین المیت بعد الدفن والدعاء له وقراءة القرآن عنده وذکر محاسنه والسکوت عن مساوئه.

الإشبیلی أبو محمد عبد الحق بن عبد الرحمن بن عبد الله الوفاة: 581 ،  العاقبة فی ذکر الموت ، ج1، ص182،دار النشر : مکتبة دار الأقصى - الکویت - 1406 - 1986 ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : خضر محمد خضر

بهاء‌ الدین جندی بعد از ذکر روایتی از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم می‌نویسد به حکم این روایت تلقین میت در قبر واجب است:

ومن غریب ما أورده عن هانی مولى عثمان بن عفان بسند متصل أنه قال قال رسول الله صلى الله علیه وسلم إن القبر أول منزل من منازل الآخرة فمن نجا منه فما بعده أیسر منه ومن لم ینج فما بعده أشر قال وکان صلى الله علیه وسلم إذا فرغ من دفن المیت قال استغفروا لصاحبکم واسألوا الله تعالى له التثبیت فإنه الآن یسأل قال وفی هذا الحدیث دلیل على وجوب تلقین المیت إذا ألحد بالشهادتین.

الجندی الکندی بهاء الدین محمد بن یوسف بن یعقوب الوفاة: قبل سنة 732هـ ، السلوک فی طبقات العلماء والملوک ، ج1، ص282، ص283، دار النشر : مکتبة الإرشاد  - صنعاء - 1995م ، الطبعة : الثانیة ، تحقیق : محمد بن علی بن الحسین الأکوع الحوالی

ابن تیمیه رهبر فکری وهابیت می‌گوید تلقین میت جایز است :

وسئل «هل یشرع تلقین المیت الکبیر والصغیر أو لا»

فأجاب وأما تلقین المیت فقد ذکره طائفة من الخراسانیین من أصحاب الشافعى واستحسنوه أیضا ذکره المتولى والرافعى وغیرهما وأما الشافعى نفسه فلم ینقل عنه فیه شیء ومن الصحابة من کان یفعله کأبى أمامة الباهلى وواثلة بن الإسقع وغیرهما من الصحابة ومن أصحاب أحمد من استحبه والتحقیق أنه جائز ولیس بسنة راتبة والله أعلم.

سؤال «آیا تلقین میت بزرگ و کوچک جایز است یا نه ؟»

جواب:

تلقین  میت را گروهی از خراسانیها و اصحاب شافی ذکر کردند و آن را حسن دانستند و همچنین متولی و رافعی و دیگران ذکر کردند ولی از شافعی چیزی در این باره ذکر نشده است و بعضی از صحابه تلقین را انجام می‌دادند مثل اباامامه و واثبه بن الاسقع و دیگر صحابه و اصحاب احمد بن حنبل تلقین را حسن دانسته‌اند و قول تحقیق شده این است که تلقین میت جایز است و سنت نیست و الله اعلم.

ابن تیمیه الحرانی الحنبلی، ابوالعباس أحمد عبد الحلیم (متوفاى 728 هـ)، کتب ورسائل وفتاوی شیخ الإسلام ابن تیمیة، ج24، ص299، تحقیق: عبد الرحمن بن محمد بن قاسم العاصمی النجدی، ناشر: مکتبة ابن تیمیة، الطبعة: الثانیة.

ابن تیمیه الحرانی الحنبلی، ابوالعباس أحمد عبد الحلیم (متوفاى 728 هـ)، الفتاوى الکبرى لشیخ الإسلام ابن تیمیة ، ج1، ص289، تحقیق : قدم له حسنین محمد مخلوف ، ناشر : دار المعرفة - بیروت .

زرعی دمشقی می‌نویسد:

 عمل مسلمانان از قدیم تا الآن این بوده که مرده را تلقین می‌کردند و اگر مرده نمی‌شنید این کار عبث و بی فایده بود و از امام احمد درمورد تلقین میت در قبر سؤال شد گفت حسن است و بر عمل مسلمانان بر آن استدلال کرد :

فصل ویدل على هذا أیضا ما جرى علیه عمل الناس قدیما وإلى الآن من تلقین المیت فی قبره ولولا أنه یسمع ذلک وینتفع به لم یکن فیه فائدة وکان عبثا وقد سئل عنه الإمام أحمد رحمه الله فاستحسنه واحتج علیه بالعمل.

الزرعی الدمشقی أبو عبد الله شمس الدین محمد بن أبی بکر بن أیوب بن سعد الوفاة: 751 هـ ،الروح فی الکلام على أرواح الأموات والأحیاء بالدلائل من الکتاب والسنة ، ج1، ص13 دار النشر : دار الکتب العلمیة - بیروت - 1395 - 1975

حدادی عبادی حنفی می‌نویسد: تلقین میت در قبر نزد اهل سنت جایز است:  

وَأَمَّا تَلْقِینُ الْمَیِّتِ فِی الْقَبْرِ فَمَشْرُوعٌ عِنْدَ أَهْلِ السُّنَّةِ لِأَنَّ اللَّهَ تَعَالَى یُحْیِیه فِی الْقَبْرِ وَصُورَتُهُ أَنْ یُقَالَ یَا فُلَانُ بْنَ فُلَانٍ أَوْ یَا عَبْدَ اللَّهِ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ اُذْکُرْ دِینَک الَّذِی کُنْت عَلَیْهِ وَقَدْ رَضِیت بِاَللَّهِ رَبًّا وَبِالْإِسْلَامِ دِینًا وَبِمُحَمَّدٍ نَبِیًّا .

الحدادی العبادی الحنفی ، أبو بکر بن علی بن محمد (متوفاى800هـ)، الجوهرة النیرة شرح مختصر القدوری، ج1، ص398،  طبق برنامه الجامع الکبیر.

شنقیطی می‌نویسد:

  ابن قیم برای جواز تلقین میت در قبر ادله‌ای آورده است ، که از آن ادله، حسن دانستن امام احمد و عمل مسلمانان که در همه زمانها بوده و متصل به زمان پیامبر است بدون انکار کسی از مسلمانان .

وقد رأیت ابن القیم استدلّ له بأدلّة ، منها : أن الإمام أحمد رحمه اللَّه سئل عنه فاستحسنه. واحتجّ علیه بالعمل . ومنها : أن عمل المسلمین اتّصل به فی سائر الأمصار والأعصار من غیر إنکار .

الجکنی الشنقیطی، محمد الأمین بن محمد بن المختار (متوفاى 1393هـ.)، أضواء البیان فی إیضاح القرآن بالقرآن، ج6، ص138، تحقیق: مکتب البحوث والدراسات، ناشر: دار الفکر للطباعة والنشر. - بیروت. - 1415هـ - 1995م.

التمیمی الحنبلی، حمد بن ناصر بن عثمان آل معمر (متوفاى 1225هـ)، الفواکه العذاب فی الرد علی من لم یحکم السنة والکتاب، ج6، ص203 طبق برنامه الجامع الکبیر

4. ادله حیات پس از مرگ

قسمت چهارم این نوشتار را به نقل ادله حیات پس از مرگ قرار می‌دهیم.

بررسی این ادله از آن جهت اهمیت دارد که وقتی حیات پس از مرگ ثابت شود ، دیگر لفظ «میت» که وهابیون روی آن تکیه فراوان داشتند از کار افتاده و شنیدن مردگان بعد از مرگ با همین استدلال ممکن می‌شود.

ابن قتیبة می‌گوید :

وهذه أشیاء مشهورة کأنها عیان فإذا جاز أن یکون هؤلاء الشهداء أحیاء عند ربهم یرزقون وجاز أن یکونوا فرحین ومستبشرین فلم لا یجوز أن یکون أعداؤهم الذین حاربوهم وقتلوهم أحیاء فی النار یعذبون وإذا جاز أن یکونوا أحیاء فلم لا یجوز أن یکونوا یسمعون وقد أخبرنا رسول الله صلى الله علیه وسلم وقوله الحق.

سالم بودن اجساد شهدا و حیاتشان اینقدر مشهور است که گویا آشکار و ثابت است ، پس اگر ثابت باشد که شهدا زنده هستند و نزد پروردگارشان روزی می‌خورند و خوشحال و مستبشر هستند؛ پس چرا جایز نباشد که دشمنان آنها که با آنها جنگیدند و آنها را کشتند در آتش جهنم زنده باشند و عذاب شوند و اگر جایز باشد که زنده باشد چرا جایز نباشد که بشنوند و حال این است که رسول الله صلی الله علیه وسلم شنیدن آنها را به ما خبر داده است و حق فرمایش حضرت است .

الدینوری، ابومحمد عبد الله بن مسلم ابن قتیبة (متوفاى276هـ)، تأویل مختلف الحدیث، ج1، ص151- 152، تحقیق: محمد زهری النجار ، ناشر : دار الجیل - بیروت – 1393هـ – 1972م

بنا براین ، اگر ثابت شود کسی بعد از مرگ زنده شده است ، دیگر نمی‌توان به صورت مطلق حکم به عدم سماع وی کرد.

ادله حیات پس از مرگ را از نظر قرآن و روایات بررسی می‌کنیم:

أ. آیاتی که دلالت بر حیات بعد از مرگ می‌کنند

آیات متعددی از قرآن کریم، بر حیات پس از مرگ دلالت دارند:

آیه اول؛ زنده بودن شهداء

خداوند متعال در قرآن کریم تصریح می‌کند که شهداء زنده و در نزد او متنعم هستند .

وَلا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی‏ سَبیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُون * فَرِحینَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَیَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلا هُمْ یَحْزَنُون * یَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَة مِّنَ اللَّهِ وَفَضْل وَأَنَّ اللَّهَ لاَ یُضِیعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِینَ . (آل عمران/ 169-171)

هرگز کسانى را که در راه خدا کشته شده اند، مرده مپندار، بلکه زنده اند و نزد پروردگارشان روزى داده مى شوند. به آنچه خدا از فضل خود به آنان داده است شادمانند، و براى کسانى که از پى ایشانند و هنوز به آنان نپیوستهاند شادى مىکنند که نه بیمى بر ایشان است و نه اندوهگین مىشوند. بر نعمت و فضل خدا و اینکه خداوند پاداش مؤمنان را تباه نمىگرداند، شادى مىکنند.

در این آیات، بهره مندى شهیدان از نعمتهاى الهى و خوشنودى از آنچه به دست آوردهاند دلیل بر حیات و زندگى مجدّد آنان است .

سخنان علمای اهل سنت درباره این آیه

1. احمد بن حنبل (متوفای241هـ):

احمد بن حنبل امام اهل سنت می‌گوید که شهداء زنده هستند:

الشهداء أحیاء یرزقون ویقول إن الشهداء بعد القتل باقون یأکلون أرزاقهم.

شهداء زنده‌اند و روزی داده می‌شوند. شهداء بعد از کشته شدن باقی هستند روزی خود را می‌خورند .

الشیبانی، أحمد بن محمد بن حنبل أبو عبد الله (متوفای241هـ)، العقیدة روایة أبی بکر الخلال، ج1،ص121، تحقیق: عبد العزیز عز الدین السیروان، دار النشر: دار قتیبة – دمشق، الطبعة: الأولى 1408

ابو یعلی حنبلی در کتاب «طبقات الحنابلة»، نیز عقیده احمد بن حنبل را بازگو می‌کند:

ویقول إن الشهداء بعد القتل باقون یأکلون أرزاقهم

وکان یقول إن الأنبیاء أحیاء فی قبورهم یصلون وأن المیت یعلم بزائره یوم الجمعة بعد طلوع الفجر وقبل طلوع الشمس.

احمد بن حنبل می‌گوید : شهیدان بعد شهادت حیات دارند و روزی می‌خورند و نیز می‌گفت که انبیاء در قبرهایشان زنده هستند و نماز می‌خوانند و مرده از زائر قبرش در وقت طلوع فجر روز جمعه قبل از طلوع خورشید آگاهی دارد . 

البغدادی الحنبلی، أبو الحسین محمد بن أبی یعلى بن الفراء (متوفاى521هـ) ، ذیل طبقات الحنابلة ،ج1،ص303،تحقیق : محمد حامد الفقی ، ناشر : دار المعرفة - بیروت .

2. قرطبی (متوفاى671هـ):

قرطبی امام اهل سنت بعد از نقل شأن نزول آیه می‌نویسد: بیشتر علماء بر این عقیده هستند که شهداء زنده هستند :

فالذی علیه المعظم هو ما ذکرناه وأن حیاة الشهداء محققة.

آن مطلبی که معظم علماء به آن معتقد هستند این است که ما ذکر کردیم به این که زنده بودن شهدا ثابت شده است .

الأنصاری القرطبی، ابوعبد الله محمد بن أحمد بن أبی بکر بن فرح (متوفاى671هـ)، الجامع لأحکام القرآن ، ج4، ص269، ناشر: دار الشعب – القاهرة.

3. نووی شافعی:

نووی از بزرگان اهل سنت و شارح صحیح مسلم این آیه را دلیل بر حیات مردگان می‌آورد:

لقول الله تعالى فى الشهداء أحیاء عند ربهم یرزقون والأحادیث السابقة أن أرواح الشهداء تأکل من ثمار الجنة.

قول خداوند متعال درمورد شهدا که زنده هستند و نزد پروردگارشان روزی می‌خورند و روایات گذشته که ثابت می‌کند ارواح شهدا از میوه‌های بهشتی می‌خورند .

النووی الشافعی، محیی الدین أبو زکریا یحیى بن شرف بن مر بن جمعة بن حزام (متوفاى676 هـ)، شرح النووی علی صحیح مسلم، ج13، ص61، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت، الطبعة الثانیة، 1392 هـ.

4.  ادعای تواتر روایات این باب از فخر رازی:

فخر رازی از بزرگان اهل سنت در ذیل این آیه روایات مختلفی را مطرح می‌کند که دلالت بر زنده شدن دوباره شهدا بعد از مردن دارد و سپس این روایات را متواتر می‌داند :

وسئل ابن مسعود رضی الله عنه عن هذه الآیة ، فقال : سألنا عنها فقیل لنا ان الشهداء على نهر بباب الجنة فی قبة خضراء ، وفی روایة فی روضة خضراء ، وعن جابر بن عبدالله قال : قال رسول الله صلى الله علیه وسلم : « ألا أبشرک أن أباک حیث أصیب باحد أحیاه الله ثم قال : ما ترید یا عبدالله بن عمرو أن فعل بک فقال یا رب أحب أن تردنی إلى الدنیا فأقتل فیها مرة أخرى»  والروایات فی هذا الباب کأنها بلغت حد التواتر ، فکیف یمکن انکارها.

و از ابن مسعود در مورد ای آیه سؤال شد ، جواب داد: ما در مورد این آیه سؤال کردیم گفتند شهیدان بر رودی کنار در بهشت در گنبد سبزی هستند ، و در روایتی دیگر گفته در باغی سرسبز هستند ، و به نقل از جابر بن عبد الله که پیامبر (ص) به پسر عبد الله بن عمرو فرمودند: بشارت بدهم به تو که پدرت وقتی در احد شهید شد خدا او را زنده کرد سپس فرمود: خدا به عبد الله بن عمرو فرمود که چه می‌خواهی؟ گفت خدایا دست دارم که مرا به دنیا برگردانی تا بار دیگر کشته شوم ، و روایات این باب که شهدا حیات دارند به حد تواتر رسیده است پس چگونه می‌شود آن را منکر شد ؟

الرازی الشافعی، فخر الدین محمد بن عمر التمیمی (متوفاى604هـ)، التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب، ج9، ص74، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1421هـ - 2000م.

5.آلوسی

علامه اهل سنت آلوسی می‌نویسد: حیات برزخی انبیاء برتر از حیات شهداء است که خداوند درمورد آنها فرموده: بلکه زنده اند و نزد پروردگارشان روزى داده مى شوند، و این مطلب با احادیث صحیح ثابت است.

أما حیاة الأنبیاء علیهم الصلاة والسلام الحیاة البرزخیة التی هی فوق حیاة الشهداء الذین قال الله تعالى فیهم بَل أحیَاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقُونَ فأمر ثابت بالأحادیث الصحیحة.

الآیات البینات فی عدم سماع الأموات ج1 ص39 للآلوسی النعمان بن محمود

6. السبکی

سبکی می‌گوید: حیات انبیاء و شهدا مثل حیاتشان در دنیا است:

قال الحلبی المتوفى 1044:  وروى أبو یعلى عن أبی هریرة رضی الله تعالى عنه لَیَنْزِلَنَّ عیسى بن مریم علیه السلام ثم إن قام على قبری وقال یا محمد لأجبته ومن ثم قال الإمام السبکی حیاة الأنبیاء والشهداء کحیاتهم فی الدنیا ویشهد له صلاة موسى علیه السلام فی قبره فإن الصلاة تستدعی جسدا حیا وکذا الصفات المذکورة فی الأنبیاء لیلة الإسراء کلها صفات الأجسام

السیرة الحلبیة  ج2، ص432 ، دار النشر : دار المعرفة - بیروت – 1400.

7. اقرار ابن تیمیه : این حیات پس از مرگ مختص شهیدان نیست.

ابن تیمیه رهبر فکری وهابیت می‌گوید حیات بعد از مرگ مختص به شهیدان نیست و شامل دیگران مردگان هم می‌شود :

وأما ما أخبر الله به من حیاة الشهید ورزقه وما جاء فى الحدیث الصحیح من دخول أرواحهم الجنة فذهب طوائف إلى أن ذلک مختص بهم دون الصدیقین وغیرهم والصحیح الذى علیه الأئمة وجماهیر أهل السنة ان الحیاة والرزق ودخول الأرواح الجنة لیس مختصا بالشهید کما دلت على ذلک النصوص الثابتة ویختص الشهید بالذکر لکون الظان یظن أنه یموت فینکل عن الجهاد فأخبر بذلک لیزول المانع من الإقدام على الجهاد والشهادة.

واما خبر دادن خداوند متعال به حیات شهید و روزی خوردنش وآنچه که در روایت صحیح آمده است که ارواح شهداء داخل در بهشت می‌شوند ، گروهی گفتند که این حیات مختص شهداء است و شامل صدیقین و دیگران نمی‌شود ، ولی قول صحیحی که ائمه و علمای اهل سنت بر آن هستند ، این است که حیات و روزی و داخل شدن ارواح به بهشت مختص به شهداء نیست ، همانگونه که نصوص ثابت بر آن دلالت می‌کند و اختصاص شهید به ذکر کردنش در قرآن برای این است که کسی فکر نکند که شهید می‌میرد و از جهاد کردن امتناع کنند و خبر دادن به حیات شهداء برای از بین بردن مانع جهاد و شهادت است .

ابن تیمیة أحمد عبد الحلیم الحرانی أبو العباس (متوفاى 728 هـ)، کتب ورسائل وفتاوى شیخ الإسلام ابن تیمیة، ج24، ص332، دار النشر : مکتبة ابن تیمیة ، الطبعة : الثانیة ، تحقیق : عبد الرحمن بن محمد بن قاسم العاصمی النجدی

قسمتی از سخنان علمای اهل سنت را بر این‌که حیات مخصوص شهداء و یا تنها کشتگان بدر نیست، در ذیل روایت سخن گفتن رسول خدا با کشتگان بدر، ذکر کردیم. و آن سخنان نیز بهترین دلیل بر این است که حیات پس از مرگ مخصوص شهیدان نیست.

آیه دوم؛ ‌حبیب نجّار پس از شهادتش زنده است و روزی داده می‌شود

حبیب نجّار در میان افراد قبیله و خویشاوندانش از شرایع آسمانى تبلیغ و دفاع مىکرد، و در این راه آزار و اذیّت فراوانى را به جان خرید، تا سرانجام بدست همان افراد به شهادت رسید.

حال بعد از شهادتش بلا فاصله به او گفته شد وارد بهشت شوید. قرآن کریم این مطلب را در آیه ذیل بازگو می‌کند:

قِیلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ.

گفته شد وارد بهشت شوید.

از این جا به بعد آیه کریمه گفته های این مجاهد را بیان کرده که در باره قومش با خداوند در میان گذاشته است. او بعد از این که در بهشت قبرش قرار گرفت گفت:

قَالَ یَــالَیْتَ قَوْمِى یَعْلَمُونَ بِمَا غَفَرَ لِى رَبِّى وَ جَعَلَنِى مِنَ الْمُکْرَمِینَ. (یس/26 /27)

اى کاش ، قوم من مى دانستند، که پروردگارم چگونه مرا آمرزید و در زمره گرامى‏شدگان درآورد.

بزرگان اهل سنت گفته اند که حبیب نجار هم در حال حیات ، هم بعد از شهادت، قبیله خود را نصیحت کرده است.  نصیحت قبل از حیات او را آیه قبل این‌گونه گزارش کرده است:

وَ جاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدِینَةِ رَجُلٌ یَسْعى‏ قالَ یا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِینَ اتَّبِعُوا مَنْ لا یَسْئَلُکُمْ أَجْراً وَ هُمْ مُهْتَدُونَ وَ ما لِیَ لا أَعْبُدُ الَّذِی فَطَرَنِی وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ أَ أَتَّخِذُ مِنْ دُونِهِ آلِهَةً إِنْ یُرِدْنِ الرَّحْمنُ بِضُرٍّ لا تُغْنِ عَنِّی شَفاعَتُهُمْ شَیْئاً وَ لا یُنْقِذُونِ إِنِّی إِذاً لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ إِنِّی آمَنْتُ بِرَبِّکُمْ فَاسْمَعُونِ. (یس/20- 25)

علمای اهل سنت گفته اند که حبیب نجار (حی یرزق)؛ یعنی زنده است و روزی می‌خورد :

ابن جریر طبری:

طبری از بزرگان اهل سنت می‌نویسد که حبیب نجار زنده است و روزی می‌خورد :

ذلک حدثنا بن حمید قال ثنا سلمة قال ثنی بن إسحاق عن بعض أصحابه أن عبد الله بن مسعود کان یقول قال الله له ادخل الجنة فدخلها حیا یرزق فیها قد أذهب الله عنه سقم الدنیا وحزنها ونصبها فلما أفضى إلى رحمة الله وجنته وکرامته قال یا لیت قومی یعلمون بما غفر ربی وجعلنی من المکرمین.

ابن مسعود می‌گوید: خداوند به حبیب نجار فرمود: وارد بهشت شوید؛ پس او وارد بهشت شد در حالی زنده است و به او روزی داده می‌شود، خداوند بیماری دنیوی و حزن را از وی برداشته است. هنگامی‌که خداوند او را به سوی رحمت خودش بر و در بهشت و رحمتش جای داد گفت: ای کاش قوم من می‌دانستند که خداوند مرا بخشیده و از جمله بندگان گرامی داشته خود قرار داده است.

الطبری، أبو جعفر محمد بن جریر بن یزید بن کثیر بن غالب (متوفاى310)، جامع البیان عن تأویل آی القرآن، ج22، ص161 ، ناشر: دار الفکر، بیروت – 1405هـ

این روایت را دیگر بزرگان اهل سنت نیز نقل کرده اند:

الآلوسی البغدادی الحنفی، أبو الفضل شهاب الدین السید محمود بن عبد الله (متوفاى1270هـ)، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی، ج22، ص229، ناشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت.

العمادی، أبو السعود محمد بن محمد (متوفاى 951هـ)، إرشاد العقل السلیم إلی مزایا القرآن الکریم (تفسیر أبی السعود )، ج7، ص164، ناشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت.

ابن عادل الدمشقی الحنبلی، ابوحفص عمر بن علی (متوفاى بعد 880 هـ)، اللباب فی علوم الکتاب، ج16، ص196، تحقیق: الشیخ عادل أحمد عبد الموجود والشیخ علی محمد معوض، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1419 هـ ـ 1998م

الزمخشری الخوارزمی، ابوالقاسم محمود بن عمرو بن أحمد جار الله (متوفاى538هـ)، الکشاف عن حقائق التنزیل وعیون الأقاویل فی وجوه التأویل، ج4، ص13 ،تحقیق: عبد الرزاق المهدی، بیروت، ناشر: دار إحیاء التراث العربی.

السمعانی، ابوالمظفر منصور بن محمد بن عبد الجبار (متوفاى489هـ)، تفسیر القرآن، ج4 ، ص373 ،تحقیق: یاسر بن إبراهیم و غنیم بن عباس بن غنیم، ناشر: دار الوطن - الریاض - السعودیة، الطبعة: الأولى، 1418هـ- 1997م.

انصاری قرطبی:

قرطبی امام اهل سنت درکتاب الجامع لأحکام القرآن می‌نویسد که حبیب نجار زنده است و روزی داده می‌شود و بعد از مردن هم قوم خود را نصیحت کرد و سابقون امتها سه نفر هستند که حتی یک لحظه به خدا کافر نشدند : علی بن ابی طالب که افضل آنهاست و مؤمن آل فرعون وصاحب یس (حبیب نجار) اینان صدیقین هستند:  

قلت : والظاهر من الآیة أنه لما قتل قیل له ادخل الجنة قال قتادة : أدخله الله الجنة وهو فیها حی یرزق أراد قوله تعالى : ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله أمواتا بل أحیاء عند ربهم یرزقون على ما تقدم فی [آل عمران] بیانه والله أعلم قوله تعالى : (قال یا لیت قومی یعلمون) مرتب على تقدیر سؤال سائل عما وجد من قوله عند الفوز العظیم الذی هو (بما غفر لی ربی وجعلنی من المکرمین) وقریء من المکرمین وفی معنى تمنیه قولان : أحدهما أنه تمنى أن یعلموا بحاله لیعلموا حسن مآله وحمید عاقبته الثانی تمنى ذلک لیؤمنوا مثل إیمانه فیصیروا إلى مثل حاله ..... وقال بن أبی لیلى : سباق الأمم ثلاثة لم یکفروا بالله طرفة عین : علی بن أبی طالب وهو أفضلهم ومؤمن آل فرعون وصاحب یس فهم الصدیقون.

و از ظاهر این آیه به دست می‌آید که وقتی حبیب نجار کشته شد به او گفته شد وارد بهشت شوید ، قتاده می‌گوید : خداوند او را وارد بهشت کرد و او در بهشت زنده و متنعم است ، مرادش فرمایش خداوند است که فرمود : (هرگز کسانى را که در راه خدا کشته شده اند، مرده مپندار، بلکه زنده اند و نزد پروردگارشان روزى داده مى شوند) که در سوره آل عمران ذکرش گذشت ، و خداوند اعلم است به آن ،  گفت: اى کاش ، قوم من مى دانستند، در اینجا سؤال ، سؤال کننده‌ای در تقدیر است که درمورد گفته او هنگام رستگاریش است ( که پروردگارم چگونه مرا آمرزید و در زمره گرامى‏شدگان درآورد). و از گرامی شدگان شمرده شده است و در مراد از آرزویش دو قول است : قول اول این است که آرزو کرد که قومش از حالش آگاه شوند تا اینکه حسن عاقبتش را بدانند ، قول دوم : آن آرزو را کرد تا از حالش آگاه شوند و تا اینکه قومش به آنچه که ایمان آورده بود ایمان بیاورند و عاقبت بخیر شوند .

الأنصاری القرطبی، ابوعبد الله محمد بن أحمد بن أبی بکر بن فرح (متوفاى671هـ)، الجامع لأحکام القرآن، ج15، ص20، ناشر: دار الشعب – القاهرة.

آیه سوم؛ زنده بودن و عذاب شدن کفار بعد از مرگ :

به شهادت آیاتى از قرآن کریم ، کفار پس از مرگ زنده و از عذاب الهى در امان نخواهند بود.

 وَحَاقَ بِـَالِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذَابِ النَّارُ یُعْرَضُونَ عَلَیْهَا غُدُوًّا وَ عَشِیًّا وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُواْ ءَالَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ. (غافر/45 – 46)

(و فرعونیان را عذاب سخت فرو گرفت، هر صبح و شام بر آتش عرضه مى شوند، و روزى که رستاخیز برپا شود ]فریاد مى رسد که [فرعونیان را در سخت ترین ]انواع [عذاب در آورید).

عذاب این گروه از کافران به دو بخش و زمان مستقل تقسیم شده است:

 بخش اوّل بعد از مردن و قبل از روز قیامت ، که می‌فرماید : صبح و شام بر آتش عرضه مى شوند.

  بخش دوم روز قیامت است که شدیدترین عذابها در انتظار آنهاست؛ پس آنها بعد از مردن حیات دارند که عذاب می‌شوند و لازمه عذاب شدن حیات داشتن است.

و به اقرار علمای اهل سنت ،‌ عذاب  فرع بر حیات است :

والتعذیب مشروط بالحیاة.

الرازی الشافعی، فخر الدین محمد بن عمر التمیمی (متوفاى604هـ)، التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب، ج9، ص73، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1421هـ - 2000م.

سخنان علمای اهل سنت در اثبات عذاب قبر و حیات کفار پس از مرگ در ذیل آیه

بزرگان علمای اهل سنت بر اثبات عذاب قبر برای کافران و حیات آنها پس از مرگ اعتراف کرده اند که به بخشی از سخنان آنان اشاره می‌کنیم:

1. محمد بن اسماعیل بخاری:

بخاری امام اهل سنت در صحیح خودش این آیه را در باب عذاب قبر آورده و درباره این مطلب به این آیه و آیات دیگر استدلال کرده است :

بَاب ما جاء فی عَذَابِ الْقَبْرِ وَقَوْلُهُ تَعَالَى «إِذْ الظَّالِمُونَ فی غَمَرَاتِ الْمَوْتِ وَالْمَلَائِکَةُ باسطوا أَیْدِیهِمْ أَخْرِجُوا أَنْفُسَکُمْ الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهُونُ» هو الْهَوَانُ وَالْهَوْنُ الرِّفْقُ وَقَوْلُهُ جَلَّ ذِکْرُهُ «سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَیْنِ ثُمَّ یُرَدُّونَ إلى عَذَابٍ عَظِیمٍ» وَقَوْلُهُ تَعَالَى «وَحَاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذَابِ النَّارُ یُعْرَضُونَ علیها غُدُوًّا وَعَشِیًّا وَیَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ».

البخاری الجعفی، ابوعبدالله محمد بن إسماعیل (متوفاى256هـ)، صحیح البخاری، ج1، ص461 ، تحقیق د. مصطفی دیب البغا، ناشر: دار ابن کثیر، الیمامة - بیروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.

2. محمد شوکانی:

شوکانی در فتح القدیر نیز دلالت این آیه را بر عذاب در عالم برزخ واضح و آشکار می‌داند:

فإن قوله «ویوم تقوم الساعة أدخلوا آل فرعون أشد العذاب» یدل دلالة واضحة على أن ذلک العرض هو فى البرزخ .

پس فرمایش خداوند : و روزى که رستاخیز برپا شود ]فریاد مى رسد که [فرعونیان را در سخت ترین ]انواع [عذاب در آورید) دلالتش بر اینکه این عذاب در عالم برزخ است واضح و آشکار است.

الشوکانی، محمد بن علی بن محمد (متوفاى1255هـ)، فتح القدیر الجامع بین فنی الروایة والدرایة من علم التفسیر، ج4، ص495 ناشر: دار الفکر – بیروت.

3. ابن قتیبه دینوری:

ابن قتیبة از بزرگان اهل سنت توسط این آیه بر وجود عالم برزخ و اثبات عذاب قبر برای کفار استدلال کرده است:

نحن نقول إنه إذا جاز فی المعقول وصح فی النظر وبالکتاب والخبر أن الله تعالى یبعث من فی القبور بعد أن تکون الأجساد قد بلیت والعظام قد رمت جاز أیضا فی المعقول وصح فی النظر وبالکتاب والخبر أنهم یعذبون بعد الممات فی البرزخ.

 فأما الکتاب فإن الله تعالى یقول النار یعرضون علیها غدوا وعشیا ویوم تقوم الساعة أدخلوا آل فرعون أشد العذاب فهم یعرضون بعد مماتهم على النار غدوا وعشیا قبل یوم القیامة ویوم القیامة یدخلون أشد العذاب .

ما می‌گوییم که اگر عقلا جایز و در قرآن و احادیث ثابت باشد که خداوند متعال خدا همه کسانى را که در گورها هستند زنده مى‏کند بعد از آن که اجسادشان از بین رفته و استخوانهایشان پودر شده است، همچنین عقلا جایز است و در نظر صحیح است ودر قرآن و روایات ثابت است که مردگان در برزخ بعد از مردن عذاب می‌شوند، اما دلیل از قرآن فرمایش خداوند : هر صبح و شام بر آتش عرضه مى شوند ، و روزى که رستاخیز برپا شود (فریاد مى رسد که ) فرعونیان را در سخت ترین (انواع) عذاب در آورید). پس آل ‌فرعون بعد از مردنشان صبح و شام بر آتش عرضه می‌شوند و این قبل از روز قیامت است و روز قیامت سخت‌ترین عذاب را می‌چشند.

الدینوری، ابومحمد عبد الله بن مسلم ابن قتیبة (متوفاى276هـ)، تأویل مختلف الحدیث ، ج1، ص150، تحقیق : محمد زهری النجار ، ناشر : دار الجیل - بیروت – 1393هـ – 1972م

ابن قتیبه در جای دیگر چنین می‌نویسد :

وقد أعلمنا الله تعالى فی کتابه أنه یعذب قوما قبل یوم القیامة إذ یقول «النار یعرضون علیها غدوا وعشیا ویوم تقوم الساعة أدخلوا آل فرعون أشد العذاب».

خداوند متعال در قرآن به ما خبر داده است که گروهی را قبل از قیامت عذاب می‌کند چون می‌فرماید : هر صبح و شام بر آتش عرضه مىشوند ، و روزى که رستاخیز برپا شود (فریاد مىرسد که) فرعونیان را در سخت ترین (انواع ) عذاب در آورید .

الدینوری، ابومحمد عبد الله بن مسلم ابن قتیبة (متوفاى276هـ)، تأویل مختلف الحدیث ، ج1، ص247،‌ تحقیق : محمد زهری النجار ، ناشر : دار الجیل - بیروت – 1393هـ – 1972م

4. ابن تیمیه حرانی:

ابن تیمیه حرانی شیخ الاسلام وهابیت به عالم برزخ و عذاب شدن کفار قبل از قیامت اعتراف می‌کند:

وهذا إخبار عن فرعون وقومه أنه حاق بهم سوء العذاب فی البرزخ وأنهم فی القیامة یدخلون أشد العذاب وهذه الآیة أحد ما استدل به العلماء على عذاب البرزخ.

و این روایت درمورد فرعون و قوم اوکه گرفتار بدترین عذاب شدند در برزخ است و در روز قیامت وارد سخترین عذاب خواهند شد و این آیه یکی از دلایل علماء برای اثبات عالم برزخ است.

ابن تیمیه الحرانی الحنبلی، ابوالعباس أحمد عبد الحلیم (متوفاى 728 هـ)، دقائق التفسیر الجامع لتفسیر ابن تیمیة، ج2، ص255، تحقیق : د. محمد السید الجلیند ، ناشر : مؤسسة علوم القرآن - دمشق ، الطبعة : الثانیة ، 1404هـ .

5. ابن کثیر دمشقی:

ابن کثیر دمشقی سلفی نیز می‌نویسد که این آیه دلالت بر عالم برزخ و عذاب قبر دارد:

«وحاق» أی أحاط «بآل فرعون سوء العذاب النار یعرضون علیها غدوا وعشیا» أی تعرض أرواحهم فی برزخهم صباحا ومساء على النار «ویوم تقوم الساعة أدخلوا آل فرعون أشد العذاب» وقد تکلمنا على دلالة هذه الآیة على عذاب القبر فی التفسیر ولله الحمد.

عذاب آل فرعون را در بر گرفت ، هر صبح و شام بر آتش عرضه می‌شوند (یعنی ارواحشان در برزخ هر صبح و شام بر آتش عرضه می‌شود ) و روز قیامت آل‌فرعون را وارد سخت ترین عذاب می‌شوند ، و درمورد دلالت این آیه بر عالم برزخ و عذاب قبر قبلا در تفسیر ذکر کردیم و لله الحمد .    

ابن کثیر الدمشقی، ابوالفداء إسماعیل بن عمر القرشی (متوفاى774هـ)، البدایة والنهایة، ج1، ص264، ناشر: مکتبة المعارف – بیروت.

و متن سخن ابن کثیر در تفسیرش این است:

وهذه الآیة أصل کبیر فی استدلال أهل السنة على عذاب البرزخ فی القبور وهی قوله تعالى ) النار یعرضون علیها غدوا وعشیا) ..

این آیه، یک اصل بزرگ در استدلال اهل بر اثبات عذاب قبر در عالم برزخ است و آن این سخن خداوند است که می‌فرماید: آتش جهنم هر صحبگاهان و شام بر آل فرعون عرضه می‌شود.

ابن کثیر الدمشقی،  ابوالفداء إسماعیل بن عمر القرشی (متوفاى774هـ)، تفسیر القرآن العظیم، ج4، ص82 ناشر: دار الفکر - بیروت – 1401هـ.

6 . محیی الدین نووی:

نووی یکی از شارحان صحیح مسلم تصریح می‌کند که مذهب و عقیده اهل سنت اثبات عذاب قبر است :

اعلم أن مذهب أهل السنة اثبات عذاب القبر وقد تظاهرت علیه دلائل الکتاب والسنة قال الله تعالى النار یعرضون علیها غدوا وعشیا الآیة وتظاهرت به الأحادیث الصحیحة عن النبى صلى الله علیه وسلم.

بدانید که مذهب و عقیده اهل سنت اثبات عذاب قبر است و دلایل از قرآن و سنت بر این مطلب فراوان است ، خداوند متعال می‌فرماید : هر صبح و شام بر آتش عرضه مى شوند ، و احادیث صحیح از نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و سلم در اثبات این مطلب فراوان وجود دارد .   

النووی الشافعی، محیی الدین أبو زکریا یحیى بن شرف بن مر بن جمعة بن حزام (متوفاى676 هـ)، شرح النووی علی صحیح مسلم،ج17، ص200، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت، الطبعة الثانیة، 1392 هـ

آیه چهارم؛ منافقین در عالم قبر عذاب می‌شوند

یکی از آیات مورد استدلال بر حیات پس از مرگ،‌ آیه ذیل است:

وَمِمَّنْ حَوْلَکُمْ مِنَ الْأَعْرابِ مُنافِقُونَ وَمِنْ أَهْلِ الْمَدینَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفاقِ لا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَیْنِ ثُمَّ یُرَدُّونَ إِلى‏ عَذابٍ عَظیمٍ. (توبه/101) 

گروهى از عربهاى بادیه‏نشین که گرد شما را گرفته‏اند منافقند و گروهى از مردم مدینه نیز بر نفاق اصرار مى‏ورزند ، تو آنها را نمى‏شناسى ، ما مى‏شناسیمشان و دو بار عذابشان خواهیم کرد و به عذاب بزرگ گرفتار مى‏شوند.

خداوند متعال در این آیه می‌فرماید که منافقین را دو بار عذاب می‌کنیم. بزرگان مفسرین اهل سنت گفته اند که یک عذاب در قبر بعد از مردن و دیگری در قیامت است؛ پس در قبر حیات وجود دارد که عذاب می‌شوند.

فخررازی در تفسیر این آیه می‌نویسد که طبق این آیه، مردگان در عالم قبر نیز حیات دارند؛ و این آیه شامل عذاب دنیا و قبر می‌شود:

والأولى أن یقال مراتب الحیاة ثلاثة: حیاة الدنیا، وحیاة القبر، وحیاة القیامة، فقوله: «سَنُعَذّبُهُم مَّرَّتَیْنِ» المراد منه عذاب الدنیا بجمیع أقسامه، وعذاب القبر. وقوله : «ثُمَّ یُرَدُّونَ إِلَى عَذَابٍ عَظِیمٍ» المراد منه العذاب فی الحیاة الثالثة، وهی الحیاة فی القیامة .

وقول اولَی و صحیح در این آیه این است که قائل شویم به اینکه مراتب حیات سه قسم است : حیات در دنیا و حیات در قبر و حیات در قیامت ، پس فرمایش خداوند : دو بار عذابشان خواهیم کرد (مراد از آن دو عذاب : عذاب دنیا با تمام اقسامش و عذاب قبر ، وفرمایش خداوند : و به عذاب بزرگ گرفتار مى‏شوند (مراد از آن عذاب در حیات قسم سوم است و آن حیات در قیامت است).

الرازی الشافعی، فخر الدین محمد بن عمر التمیمی (متوفاى604هـ)، التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب، ج16، ص479، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1421هـ - 2000م.

بخاری نیز در صحیح خودش این آیه را در باب عذاب قبر آورده و به آن استدلال کرده است:

البخاری الجعفی، ابوعبدالله محمد بن إسماعیل (متوفاى256هـ)، صحیح البخاری، ج1، ص461، تحقیق د. مصطفی دیب البغا، ناشر: دار ابن کثیر، الیمامة - بیروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.

حتی ابن تیمیه حرانی وهابی نیز بر طبق این آیه، اعتراف به عذاب و حیات برزخی دارد :

وقال عن المنافقین «سنعذبهم مرتین ثم یردون إلى عذاب عظیم» قال غیر واحد من العلماء المرة الأولى فی الدنیا والثانیة فی البرزخ «ثم یردون إلى عذاب عظیم» فی الآخرة.

خداوند در مورد منافقین می‌فرماید: و دو بار عذابشان خواهیم کرد و به عذاب بزرگ گرفتار مى‏شوند ، کثیری از علماء گفتند که عذاب اول در دنیا و عذاب دوم در برزخ است و (به عذاب بزرگ گرفتار مى‏شوند) عذاب در آخرت است.

ابن تیمیه الحرانی الحنبلی، ابوالعباس أحمد عبد الحلیم (متوفاى 728 هـ)، کتب ورسائل وفتاوی شیخ الإسلام ابن تیمیة، ج4، ص266، تحقیق: عبد الرحمن بن محمد بن قاسم العاصمی النجدی، ناشر: مکتبة ابن تیمیة، الطبعة: الثانیة.

وقال قتادة وغیره فی قوله تعالى (وممن حولکم من الأعراب منافقون) إلى قوله (سنعذبهم مرتین) قالوا فی الدنیا القتل وفی البرزخ عذاب القبر.

قتاده و دیگران در مورد این آیه (از اعرابی که نزد تو هستند منافق می‌باشند) تا اینجا که می‌فرماید (دو بار عذابشان خواهیم کرد) گفته‌اند که عذابشان در دنیا کشته شدن است و در عالم برزخ عذاب قبر است .

ابن تیمیه الحرانی الحنبلی، ابوالعباس أحمد عبد الحلیم (متوفاى 728 هـ)، الصارم المسلول على شاتم الرسول، ج3، ص655، دار النشر : دار ابن حزم - بیروت - 1417 ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : محمد عبد الله عمر الحلوانی , محمد کبیر أحمد شودری .

دیگر علمائی که یکی از عذابها را در این آیه عذاب قبر دانستند :

الطبری، أبو جعفر محمد بن جریر بن یزید بن کثیر بن غالب (متوفاى310)، جامع البیان عن تأویل آی القرآن، ج11، ص10 ، ص11، ناشر: دار الفکر، بیروت – 1405هـ

 إبن أبی حاتم الرازی التمیمی، ابو محمد عبد الرحمن بن محمد بن إدریس (متوفاى327هـ)، تفسیر ابن أبی حاتم، ج6، ص1870 ،تحقیق: أسعد محمد الطیب، ناشر: المکتبة العصریة - صیدا.

البیهقی، أحمد بن الحسین بن علی بن موسی ابوبکر (متوفاى458هـ)، شعب الإیمان،ج1،ص355،تحقیق: محمد السعید بسیونی زغلول، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1410هـ.

إثبات عذاب القبر، ج1، ص56، دار النشر : دار الفرقان - عمان الأردن - 1405 ، الطبعة : الثانیة ، تحقیق : د. شرف محمود القضاة

الواحدی، علی بن أحمد ابوالحسن (متوفاى468هـ)، الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز(تفسیر الواحدی)، ج1، ص479تحقیق: صفوان عدنان داوودی، ناشر: دار القلم، الدار الشامیة - دمشق، بیروت، الطبعة: الأولى، 1415هـ.

ابن کثیر الدمشقی، ابوالفداء إسماعیل بن عمر القرشی (متوفاى774هـ)، تفسیر القرآن العظیم، ج2، ص386، ناشر: دار الفکر - بیروت – 1401هـ.

العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفاى852 هـ)، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج3، ص233، تحقیق: محب الدین الخطیب، ناشر: دار المعرفة - بیروت.

العینی الغیتابی الحنفی، بدر الدین ابومحمد محمود بن أحمد (متوفاى 855هـ)، عمدة القاری شرح صحیح البخاری، ج8، ص233، ناشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت.

آیه پنجم؛ زنده شدن انسان یک بار دیگر در قبر

آیه ذیل یکی دیگر از آیاتی است که برای استدلال حیات انسان در عالم قبر به آن استدلال شده است:

کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَکُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْیاکُمْ ثُمَّ یُمیتُکُمْ ثُمَّ یُحْییکُمْ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ. (بقره/28)

چگونه خدا را انکار مى‏کنید، در حالى که مُرده بودید و او شما را زنده ساخت، باز مى‏میراند و زنده مى‏کند و آن گاه به نزد او بازگردانده مى شوید؟

طبق سخنان مفسران، مقصود از «ثُمَّ یُحْییکُمْ» زنده شدن دوباره در قبر است.

سیوطی از سدی نقل کرده است که می‌گوید بعد از مرگ نخستین حیات انسان در عالم قبر است و این آیه دلالت می‌کند که انسان در قبر عذاب می‌شود:

وذکر الحاکم: أن الموتة الأولى فی الدنیا بعد الحیاة والثانیة فی القبر قبل البعث ، والحیاة الأولى فی القبر والثانیة فی الحشر عن الحسن السدی ، وقیل : الحیاة الأولى فی الدنیا والثانیة فی القبر، والآیة تدل على صحة عذاب القبر واسم الموت على النطفة مجاز فحمل الکلام على حقیقته أولى.

حاکم در مورد این آیه ذکر کرده : مردن اول در دنیا بعد از حیات دنیوی است  و مردن دوم در قبر است قبل از قیامت ، و زنده شدن اول در قبر و زنده شدن دوم در محشر است ، از حسن سدی است ، و گفته شده است که زنده شدن اولی در دنیا و زنده شدن دوم در قبر است ، و این آیه بر صحت عذاب قبر دلالت دارد و اگر کسی بگوید که نطفه مرده است این مجاز است و حمل کلام بر حقیقت اولی است .

السیوطی، عبد الرحمن بن أبو بکر، جلال الدین (متوفای911هـ)، أسماء المدلسین، ج2، ص100، علی طبق برنامج جامع الکبیر

قالُوا رَبَّنا أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ وَأَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ فَاعْتَرَفْنا بِذُنُوبِنا فَهَلْ إِلى‏ خُرُوجٍ مِنْ سَبیل.  (غافر/11)

مى‏گویند: اى پروردگار ما، ما را دو بار میرانیدى و دو بار زنده ساختى و ما به گناهانمان اعتراف کرده‏ایم. آیا بیرون‏شدن را راهى هست؟

دوبار میراندن و زنده کردن که در این آیه ذکر شده، محقق نمی‌شود مگر اینکه در قبر هم حیات باشد.

عینی شارح صحیح بخاری می‌نویسد که این دو بار مردن محقق نمی‌شود مگر اینکه در قبر حیات و مرگ باشد:

الثانیة: قوله تعالى: ربنا أمتنا اثنتین وأحیینا اثنتین (غافر/11). فإن الله تعالى ذکر الموتة مرتین، وهما لا تتحققان إلاَّ أن یکون فی القبر حیاة وموت، حتى تکون إحدى الموتتین ما یتحصل عقیب الحیاة فی الدنیا والأخرى ما یتحصل عقیب الحیاة التی فی القبر.

آیه دوم که دلالت بر عذاب قبر و حیات بعد از مرگ می‌کند : فرمایش خداوند متعال : اى پروردگار ما، ما را دو بار میراندى و دو بار زنده ساختى؛ پس خداوند متعال مرگ را دو بار ذکر کرده است ، و این دو بار مردن محقق نمی‌شود مگر اینکه در قبر حیات و مرگ باشد ، تا اینکه یک مردن بعد از حیات دنیا باشد و دیگری بعد از حیاتی باشد که در قبر است .

العینی الغیتابی الحنفی، بدر الدین ابومحمد محمود بن أحمد (متوفاى 855هـ)، عمدة القاری شرح صحیح البخاری، ج8، ص146، ناشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت.

آیه ششم؛ انسان بعد از جان دادن حیات دارد

ششمین دلیل بر حیات پس از مرگ، آیه ذیل است:

فَأَمَّا إِنْ کانَ مِنَ الْمُقَرَّبینَ فَرَوْحٌ وَرَیْحانٌ وَجَنَّةُ نَعیمٍ وَأَمَّا إِنْ کانَ مِنْ أَصْحابِ الْیَمینِ فَسَلامٌ لَکَ مِنْ أَصْحابِ الْیَمینِ وَأَمَّا إِنْ کانَ مِنَ الْمُکَذِّبینَ الضَّالِّینَ فَنُزُلٌ مِنْ حَمیمٍ وَتَصْلِیَةُ جَحیمٍ. (واقعه88- 94)

اما اگر از مقربان باشد، براى اوست آسایش و روزى و بهشت پرنعمت. و اما اگر از اصحاب سعادت باشد: پس تو را از اصحاب سعادت سلام است. و اما اگر از تکذیب‏کنندگان گمراه باشد، به آب جوشان مهمانش کنند، و به دوزخش درآورند.

در این آیات تقسیم بندی مردم در هنگام جان دادن ذکر می‌شود و این غیر از تقسیم بندی روز قیامت است که در اوائل سوره ذکر شد و این نشان می‌دهد که انسان بعد از جان دادن حیات دارد که اگر از مقربان باشد، براى اوست آسایش و روزى و بهشت پر نعمت. و اما اگر از تکذیب‏کنندگان گمراه باشد به آب جوشان مهمانش کنند، و به دوزخش درآورند.

اعتراف ابن تیمیه به حیات پس از مرگ:

ابن تیمیه حرانی شیخ الاسلام وهابیت این آیات را دلیل بر حیات بعد از مرگ می‌داند:

 وقال تعالى لما ذکر أحوال الموتى عند الموت «فأما إن کان من المقربین فروح وریحان وجنة نعیم وأما إن کان من أصحاب الیمین فسلام لک من أصحاب الیمین وأما إن کان من المکذبین الضالین فنزل من حمیم وتصلیة جحیم» وهذا غیر ما ذکره فی أول السورة من انقسامهم یوم القیامة الکبرى إلى سابقین وأصحاب یمین ومکذبین فانه سبحانه ذکر فی أول السورة انقسامهم یوم القیامة الکبرى وذکر فی آخرها انقسامهم عند الموت وهو القیامة الصغرى کما قال المغیرة بن شعبة من مات فقد قامت قیامته وکذلک قال علقمة وسعید بن جبیر عن میت أما هذا فقد قامت قیامته أی صار إلى الجنة أو النار وإن کان بعد هذا تعاد الروح إلى البدن ویقعد بقبره ومقصودهم أن الشخص لا یستبطئ الثواب والعقاب فهو اذا مات یکون فی الجنة أو فی النار قال تعالى عن قوم نوح «مما خطیئاتهم أغرقوا فأدخلوا نارا» وقال عن آل فرعون «النار یعرضون علیها غدوا وعشیا ویوم تقوم الساعة أدخلوا آل فرعون أشد العذاب» .

و خداوند متعال وقتی که حال مردگان لحظه جان دادن ذکر می‌کند می‌فرماید :   

اما اگر از مقربان باشد، براى اوست آسایش و روزى و بهشت پرنعمت. و اما اگر از اصحاب سعادت باشد: پس تو را از اصحاب سعادت سلام است. و اما اگر از تکذیب‏ کنندگان گمراه باشد، به آب جوشان مهمانش کنند، و به دوزخش درآورند.

و این غیر از آن فرمایشی است که اول سوره ذکر کرد از تقسیم کردن مردم در روز قیامت به سابقین و اصحاب یمین و مکذبین ، پس در اول سوره تقسیم‌بندی روز قیامت کبری را فرمود و در آخر سوره تقسیم‌بندی هنگام مرگ را فرمود که قیامت صغری است همانگونه که مغیره بن شعبه می‌گوید: هرکس بمیرد قیامتش برپا می‌شود و همچنین علقمه و سعید بن جبیر درمورد مرده می‌گویند : اما انسانی که میمرد پس قیامتش برپا شده است یعنی به بهشت یا جهنم وارد می‌شود اگرچه بعد از آن روح به بدن برگردانده می‌شود و مرده در قبر خود می‌نشیند.

 و مقصودشان این است که مرده برای ثواب و عقاب منتظر نمی‌ماند پس وقتی از دنیا رفت در بهشت یا جهنم وارد می‌شود، خداوند متعال درمورد قوم نوح چنین می‌فرماید : به کیفر گناهانشان غرقه شدند و به آتش رفتند، و درمورد آل فرعون می‌فرماید: هر صبح و شام بر آتش عرضه شوند و روزى که قیامت برپا شود ندا دهند که خاندان فرعون را به سخت‏ترین عذابها درآورید.

ابن تیمیه الحرانی الحنبلی، ابوالعباس أحمد عبد الحلیم (متوفاى 728 هـ)، النبوات، ج1، ص184، ص183، دار النشر : المطبعة السلفیة - القاهرة – 1386

فخر رازی: روح پس از مرگ بر می‌گردد:

فخررازی این آیات را دلیل بر حیات بعد از مرگ می‌داند:

وثالثها: قوله: فَأَمَّا إِن کَانَ مِنَ الْمُقَرَّبِینَ فَرَوْحٌ وَرَیْحَانٌ وَجَنَّةٍ نَعِیمٍ (الواقعة/88/) وفاء التعقیب تدل على أن هذا الروح والریحان والجنة حاصل عقیب الموت،

آیه سوم که دلالت بر عذاب قبر و حیات بعد از مرگ دارد : فرمایش خداوند : اما اگر از مقربان باشد، براى اوست آسایش و روزى و بهشت پرنعمت. فاء تعقیب است که دلالت می‌کند بر اینکه این روح و ریحان و جنت بلافاصله بعد از مردن است . 

الرازی الشافعی، فخر الدین محمد بن عمر التمیمی (متوفاى604هـ)، التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب، ج9، ص74، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1421هـ - 2000م.

علامه اهل سنت آلوسی نیز می‌نویسد که این روح و ریحان بعد از مردن است:

وأخرج الإمام أحمد فی الزهد وابن أبی شیبة وعبد بن حمید وابن المنذر عن الربیع بن خثیم قال فی قوله تعالى: «فأما إن کان من المقربین فروح وریحان»: هذا له عند الموت وفی قوله تعالى: «وجنة نعیم» تخبأ له الجنة إلى یوم یبعث.

امام احمد بن حنبل در زهد و ابن ابی شیبه (استاد بخاری) و عبد بن حمید و ابن منذر عن ربیع بن خثیم در مورد فرمایش خداوند متعال : (اما اگر از مقربان باشد،  براى اوست آسایش و روزى) : این هنگام مردن است و فرمایش خداوند (و بهشت پرنعمت) بهشت برای او تا روز قیامت نگه داشته می‌شود .

الآلوسی البغدادی الحنفی، أبو الفضل شهاب الدین السید محمود بن عبد الله (متوفاى1270هـ)، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی، ج27، ص160، ناشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت

السیوطی، جلال الدین أبو الفضل عبد الرحمن بن أبی بکر (متوفاى911هـ)، الدر المنثور، ج8 ، ص36، ناشر: دار الفکر - بیروت – 1993.

پس معلوم می‌شود که بعد از مردن، انسان حیات دارد و در قبر متنعم یا معذب می‌شود؛ چون طبق این آیات و تفاسیر علمای اهل سنت که این روح و ریحان هنگام مردن است، اگر حیات نباشد این روح و ریحان بی‌فایده می‌شود.

آیه هفتم؛ خدا مؤمنان را به سبب اعتقاد استوارشان در دنیا و آخرت پایدار مى‏دارد

آیه ذیل، هفتمین دلیل بر حیات پس از مرگ است:

یُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَفِی الْآخِرَةِ وَیُضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمینَ وَیَفْعَلُ اللَّهُ ما یَشاءُ. (ابراهیم/27)

خدا مؤمنان را به سبب اعتقاد استوارشان در دنیا و آخرت پایدار مى‏دارد. و ظالمان را گمراه مى‏سازد و هر چه خواهد همان مى‏کند.

خداوند متعال در دنیا و آخرت مؤمنین را در عقیده ثابت نگه می‌دارد منظور از آخرت عالم قبر است، پس در قبر حیات وجود دارد که تثبیت در عقیده وجود داشته باشد .

بخاری امام اهل سنت در صحیحش از براء بن عازب از رسول خدا صلی الله علیه وآله آورده است که این آیه درمورد عذاب قبر نازل شده است:

حدثنا حَفْصُ بن عُمَرَ حدثنا شُعْبَةُ عن عَلْقَمَةَ بن مَرْثَدٍ عن سَعْدِ بن عُبَیْدَةَ عن الْبَرَاءِ بن عَازِبٍ رضی الله عنهما عن النبی صلى الله علیه وسلم قال إذا أُقْعِدَ الْمُؤْمِنُ فی قَبْرِهِ أتى ثُمَّ شَهِدَ أَنْ لَا إِلَهَ إلا الله وَأَنَّ مُحَمَّدًا رسول اللَّهِ فَذَلِکَ قَوْلُهُ: «یُثَبِّتُ الله الَّذِینَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ» حدثنا محمد بن بَشَّارٍ حدثنا غُنْدَرٌ حدثنا شُعْبَةُ بهذا وزاد «یُثَبِّتُ الله الَّذِینَ آمَنُوا» نَزَلَتْ فی عَذَابِ الْقَبْرِ.

به نقل از براء بن عازب از پیامبر صلى الله علیه وسلم که فرمودند : وقتی مؤمن در قبرش می‌نشیند فرشته‌ها سراغش می‌آیند سپس شهادت می‌دهد به لا اله الا الله و ان محمدا رسول الله ، و این همان فرمایش خداوند است : خدا مؤمنان را به سبب اعتقاد استوارشان در دنیا و آخرت پایدار مى‏دارد ، و نقل کرد محمد بن بشار از غندر از شعبه با این اضافه : این آیه درمورد عذاب قبر نازل شده است .  

البخاری الجعفی، ابوعبدالله محمد بن إسماعیل (متوفاى256هـ)، صحیح البخاری، ج1، ص461، ح1303، و ج4، ص1735 ، تحقیق د. مصطفی دیب البغا، ناشر: دار ابن کثیر، الیمامة - بیروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.

مسلم نیشابوری نیز در صحیحش همان روایت براء بن عازب را آورده است :

2871 حدثنا محمد بن بَشَّارِ بن عُثْمَانَ الْعَبْدِیُّ حدثنا محمد بن جَعْفَرٍ حدثنا شُعْبَةُ عن عَلْقَمَةَ بن مَرْثَدٍ عن سَعْدِ بن عُبَیْدَةَ عن الْبَرَاءِ بن عَازِبٍ عن النبی صلى الله علیه وسلم قال «یُثَبِّتُ الله الَّذِینَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ» قال نَزَلَتْ فی عَذَابِ الْقَبْرِ فَیُقَالُ له من رَبُّکَ فیقول رَبِّیَ الله ونبی مُحَمَّدٌ صلى الله علیه وسلم فَذَلِکَ قَوْلُهُ عز وجل «یُثَبِّتُ الله الَّذِینَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وفی الْآخِرَة».

النیسابوری القشیری ، ابوالحسین مسلم بن الحجاج (متوفاى261هـ)، صحیح مسلم، ج4، ص2201، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت.

همین روایت در بقیه صحاح آمده است :

السجستانی الأزدی،  ابوداود سلیمان بن الأشعث (متوفاى 275هـ)، سنن أبی داود، ج4، ص238، تحقیق: محمد محیی الدین عبد الحمید، ناشر: دار الفکر.

القزوینی، ابوعبدالله محمد بن یزید (متوفاى275هـ)، سنن ابن ماجه، ج2، ص1427، تحقیق محمد فؤاد عبد الباقی، ناشر: دار الفکر - بیروت.

الترمذی السلمی،  ابوعیسی محمد بن عیسی (متوفاى 279هـ)، سنن الترمذی، ج5، ص295، تحقیق: أحمد محمد شاکر وآخرون، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت.

النسائی، ابوعبد الرحمن أحمد بن شعیب بن علی (متوفاى303 هـ)، السنن الکبرى، ج1، ص660، تحقیق: د.عبد الغفار سلیمان البنداری، سید کسروی حسن، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1411 - 1991.

پس در صحاح سته آمده است که این آیه دلالت بر حیات در قبر و عذاب قبر دارد.

ابن تیمیه ‌سؤال فرشتگان از انسان در عالم قبر را یکی از موارد امتحان انسان می‌داند و تصریح می‌کند که باید به این مطلب ایمان داشت:

ومن الإیمان بالیوم الآخر الإیمان بکل ما أخبر به النبى صلى الله علیه وسلم مما یکون بعد الموت فیؤمنون بفتنة القبر وبعذاب القبر وبنعیمه فأما الفتنة فإن الناس یفتنون فی قبورهم فیقال للرجل «من ربک وما دینک ومن نبیک» فیثبت الله الذین آمنوا بالقول الثابت فی الحیاة الدنیا وفى الآخرة فیقول المؤمن الله ربى والإسلام دینى ومحمد صلى الله علیه وسلم نبیی وأما المرتاب فیقول هاه هاه لا أدری سمعت الناس یقولون شیئا فقلته فیضرب بمرزبة من حدید فیصیح صیحة یسمعها کل شیء إلا الإنسان ولو سمعها الإنسان لصعق.

و از موارد ایمان به آخرت ، ایمان به تمام روایات پیامبر صلى الله علیه وسلم که روایت شده در مورد آنچه که بعد از مرگ اتفاق می‌افتد ، پس ایمان بیاورد به ابتلاء و عذاب و پاداش در قبر ، و اما ابتلاء و امتحان : مردم در قبرهایشان امتحان می‌شوند و از آنها سؤال می‌شود (خدای تو کیست ؟و دین تو چیست؟ و پیامبرت کیست ؟ پس خدا مؤمنان را به سبب اعتقاد استوارشان در دنیا و آخرت پایدار مى‏دارد ، پس مؤمن می‌گوید : الله خدای من و اسلام دین من و محمد صلى الله علیه وسلم پیامبر من است و اما کسی که شک دارد می‌گوید : ها ، ها ، نمی‌دانم شنیدم مردم چیزی می‌گویند من هم گفتم ‌، پس با گرزی از آهن به او می‌زنند و فریادی می‌کشد که همه موجودات صدای او را می‌شنوند مگر انسان ، که اگر بشنود از هوش می‌رود .  

ابن تیمیه الحرانی الحنبلی، ابوالعباس أحمد عبد الحلیم (متوفاى 728 هـ)، کتب ورسائل وفتاوی شیخ الإسلام ابن تیمیة، ج3، ص145، تحقیق: عبد الرحمن بن محمد بن قاسم العاصمی النجدی، ناشر: مکتبة ابن تیمیة، الطبعة: الثانیة.

نتیجه:

این آیه همانگونه که در روایت آمده و علمای اهل سنت هم تصریح کرده اند، اگر ثابت کند که انسان بعد از مردن در عالم قبر مورد بازخواست و سؤال قرار می‌گیرد، بالطبع ثابت می‌شود که انسان حیات دارد؛‌ چرا که سؤال از استخوان ها و پیکر بدون جان و روح که دارای حیات نباشد، غیر ممکن است. در نتیجه حیات انسان در عالم قبر با این آیه ثابت می‌شود و وقتی انسان زنده بود هم کلام دیگران را می‌شنوند و هم قدرت بر پاسخگویی دارند.

آیه هشتم؛ قوم نوح بعد از غرق شدن بلافاصه وارد آتش شدند

مِمَّا خَطیئاتِهِمْ أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا ناراً فَلَمْ یَجِدُوا لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْصاراً. (نوح/25)

به کیفر گناهانشان غرق شدند و به آتش رفتند و جز خدا براى خود یاورى نیافتند.

این آیه،‌ نیز یکی از آیاتی است که بر حیات انسان پس از مرگ دلالت دارد. سخنان علمای اهل سنت را در استدلال به این آیه، متذکر می‌شویم:

فخر رازی:

فخر رازی از بزرگان اهل سنت می‌نویسد که این آیه بر حیات بعد از مرگ دلالت می‌کند :

وقوله : أُغْرِقُواْ فَأُدْخِلُواْ نَاراً یدل على أن الإنسان یحیا بعد الموت.

و فرمایش خداوند: غرق شدند و وارد آتش شدند، دلالت می‌کند بر اینکه انسان بعد از مرگ زنده می‌شود.

الرازی الشافعی، فخر الدین محمد بن عمر التمیمی (متوفاى604هـ)، التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب، ج21، ص74، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1421هـ - 2000م.

فخر رازی در جای که دلایل اثبات حیات شهدا را ذکر می‌کند ، این آیه را می‌آورد و ‌می‌گوید اگر جایز باشد که کفار بعد از مرگ زنده باشند و عذاب شوند؛ پس نیکان هم باید زنده شوند و پاداش خودشان را ببینند :

الحجة الثانیة: انه لا شک أن جانب الرحمة والفضل والاحسان أرجح من جانب العذاب والعقوبة ، ثم إنه تعالى ذکر فی أهل العذاب أنه أحیاهم قبل القیامة لأجل التعذیب فانه تعالى قال: أُغْرِقُواْ فَأُدْخِلُواْ نَاراً (25/ نوح) والفاء للتعقیب، والتعذیب مشروط بالحیاة،

دلیل دوم : شکی نیست که جانب رحمت و فضل و احسان از جانب عذاب و عقوبت ارجحیت دارد و مقدم است ، خداوند متعال درمورد اهل عذاب ذکر کرده است که آنها را قبل از قیامت برای عذاب زنده کرده است فرمایش خداوند : غرق شدند و وارد آتش شدند ، 25 نوح ، و فاء در اینجا برای تعقیب است(یعنی بلافاصله) و عذاب کردن مشروط به حیات داشتن آنهاست .

الرازی الشافعی، فخر الدین محمد بن عمر التمیمی (متوفاى604هـ)، التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب، ج9، ص73، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1421هـ - 2000م.

آلوسی بغدادی:

علامه اهل سنت آلوسی در روح المعانی می‌نویسد که مقصود از این آیه حیات برزخی و عذاب قبر است :

فأدخلوا نارا (هی نار البرزخ والمراد عذاب القبر).

پس وارد آتش شدند : منظور آتش برزخ و عذاب قبر است .

الآلوسی البغدادی الحنفی، أبو الفضل شهاب الدین السید محمود بن عبد الله (متوفاى1270هـ)، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی، ج29، ص79، ناشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت.

ابن تیمیه حرانی:

ابن تیمیه نیز به همین آیه بر عذاب قبر و عالم برزخ استدلال کرده است :

وذکر عذاب القیامة والبرزخ معا فی غیر موضع ذکره فی قصة آل فرعون فقال (وحاق بآل فرعون سوء العذاب النار یعرضون علیها غدوا وعشیا ویوم تقوم الساعة أدخلوا آل فرعون أشد العذاب) وقال فی قصة قوم نوح (مما خطیئاتهم أغرقوا فأدخلوا نارا فلم یجدوا لهم من دون الله أنصارا) مع إخبار نوح لهم بالقیامة فی قوله (والله أنبتکم من الأرض نباتا ثم یعیدکم فیها ویخرجکم إخراجا).

خداوند عذاب قیامت و برزخ را با هم در چند جای ذکر کرده است در قصه آل‌فرعون (و فرعونیان را عذاب سخت فرو گرفت، هر صبح و شام بر آتش عرضه مى شوند، و روزى که رستاخیز برپا شود ]فریاد مى رسد که [فرعونیان را در سخت ترین ]انواع [عذاب در آورید) و در قصه نوح (به کیفر گناهانشان غرق شدند و به آتش رفتند و جز خدا براى خود یاورى نیافتند . با اینکه حضرت نوح درمورد قیامت به آنها خبر داده بود ، و خدا شما را چون نباتى از زمین برویانید. باز شما را بدان باز مى‏گرداند و باز از آن بیرون مى‏آورد.

ابن تیمیه الحرانی الحنبلی، ابوالعباس أحمد عبد الحلیم (متوفاى 728 هـ)، کتب ورسائل وفتاوی شیخ الإسلام ابن تیمیة، ج4، ص266، تحقیق: عبد الرحمن بن محمد بن قاسم العاصمی النجدی، ناشر: مکتبة ابن تیمیة، الطبعة: الثانیة.

دیگر علمائی که این آیه را دلیل بر اثبات عذاب قبر آوردند :

التفتازانی، سعد الدین مسعود بن عمر بن عبد الله (متوفاى 791هـ)، شرح المقاصد فی علم الکلام، ج2، ص220، ناشر: دار المعارف النعمانیة - باکستان، الطبعة: الأولى، 1401هـ - 1981م.

النیسابوری، نظام الدین الحسن بن محمد بن حسین المعروف بالنظام الأعرج (متوفاى 728 هـ)، تفسیر غرائب القرآن ورغائب الفرقان، ج1، ص439 ، تحقیق: الشیخ زکریا عمیران، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1416هـ - 1996م .

ابن عادل الدمشقی الحنبلی، ابوحفص عمر بن علی (متوفاى بعد 880 هـ)، اللباب فی علوم الکتاب، ج3، ص220، ج19، ص220 ، تحقیق: الشیخ عادل أحمد عبد الموجود والشیخ علی محمد معوض، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1419 هـ ـ 1998م

آیه نهم: کفار بدر بعد از مرگ وارد عذاب خوار کننده‌ای می‌شوند

نهمین دلیل بر حیات پس از مرگ این آیه است:

وَلَوْ تَرى‏ إِذِ الظَّالِمُونَ فی‏ غَمَراتِ الْمَوْتِ وَالْمَلائِکَةُ باسِطُوا أَیْدیهِمْ أَخْرِجُوا أَنْفُسَکُمُ الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ بِما کُنْتُمْ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ غَیْرَ الْحَقِّ وَکُنْتُمْ عَنْ آیاتِهِ تَسْتَکْبِرُونَ. (انعام/93)

اگر ببینى آن گاه که این ستمکاران در سکرات مرگ گرفتارند و فرشتگان بر آنها دست گشوده‏اند که جان خویش بیرون کنید، امروز شما را به عذابى خوارکننده عذاب مى‏کنند، و این به کیفر آن است که درباره خدا به ناحق سخن مى‏گفتید و از آیات او سرپیچى مى‏کردید.

طبق نظر علمای اهل سنت،‌ این آیه بر اثبات عذاب قبر ظالمان بعد مردن دلالت دارد. به سخنان تعدادی از این دانشمندان اشاره می‌کنیم:

محمد بن اسماعیل بخاری:

بخاری امام اهل سنت در صحیح خودش این آیه را در «باب عذاب قبر» ذکر کرده است :

بَاب ما جاء فی عَذَابِ الْقَبْرِ وَقَوْلُهُ تَعَالَى «إِذْ الظَّالِمُونَ فی غَمَرَاتِ الْمَوْتِ وَالْمَلَائِکَةُ باسطوا أَیْدِیهِمْ أَخْرِجُوا أَنْفُسَکُمْ الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهُونُ» هو الْهَوَانُ وَالْهَوْنُ الرِّفْقُ.

باب آنچه در عذاب قبر ذکر شده است و فرمایش خداوند متعال «آن گاه که این ستمکاران در سکرات مرگ گرفتارند و ملائکه بر آنها دست گشوده‏اند که: جان خویش بیرون کنید، امروز شما را به عذابى خوارکننده عذاب مى‏کنند» هوان یعنی خواری ...

البخاری الجعفی، ابوعبدالله محمد بن إسماعیل (متوفاى256هـ)، صحیح البخاری، ج1، ص461 ، تحقیق د. مصطفی دیب البغا، ناشر: دار ابن کثیر، الیمامة - بیروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.

حسین بغوی:

بغوی نیز این آیه را در کتاب «شرح السنة» در «باب عذاب القبر» آورده است:

البغوی، الحسین بن مسعود (متوفاى516هـ)، شرح السنة، ج5، ص421، تحقیق: شعیب الأرناؤوط - محمد زهیر الشاویش، ناشر: المکتب الإسلامی - دمشق _ بیروت، الطبعة: الثانیة، 1403هـ - 1983م.

ابن حزم اندلسی:

ابن حزم در کتاب «رسالة فی حکم من قال إن أرواح أهل الشقاء معذبة إلى یوم الدین»، از این آیه نتیجه گرفته است که نفس انسان از موقع مردن تا قیامت، در حال عذاب است:

وقال تعالى (ولو ترى إذ الظالمون فی غمرات الموت والملائکة باسطو أیدیهم أخرجوا أنفسکم الیوم تجزون عذاب الهون) ( الأنعام : 93 ) فصح أن النفس معذبة کما ترى من حین موتها إلى یوم القیامة دون الأجساد.

خداوند فرموده است: اگر ببینى آن گاه که این ستمکاران در سکرات مرگ گرفتارند و فرشتگان بر آنها دست گشوده‏اند که جان خویش بیرون کنید، امروز شما را به عذابى خوارکننده عذاب مى‏کنند. پس صحیح این است که نفس انسان از هنگام مردنش تا روز قیامت گرفتار عذاب است نه بدن.

  الأندلسی، أبو محمد علی بن أحمد بن سعید بن حزم (متوفای456 هـ)، رسالة فی حکم من قال إن أرواح أهل الشقاء معذبة إلى یوم الدین ، ج3، ص219، تحقیق : د . إحسان عباس، دار النشر: المؤسسة العربیة للدراسات والنشر  - بیروت / لبنان،‌ الطبعة : الثانیة، 1987 م

نظام الدین نیشابوری:

وی نیز در «تفسیر غرائب القرآن ورغائب الفرقان»، منظور از کلمه «الیوم» را در این آیه، از هنگام مردن تا عالم برزخ و قیامت است؛ پس انسان در عالم برزخ عذاب می‌شود:

 (الیوم) یرید وقت الإماتة أو الوقت الممتد الذی یلحقهم فیه العذاب فی البرزخ والقیامة (تجزون عذاب الهون).

مراد از یوم، وقت مردن، یا وقت ممتدی است که عذاب در برزخ و قیامت به آنها می‌رسد.

النیسابوری، نظام الدین الحسن بن محمد بن حسین المعروف بالنظام الأعرج (متوفاى 728 هـ)، تفسیر غرائب القرآن ورغائب الفرقان، ج3، ص421، تحقیق: الشیخ زکریا عمیران، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1416هـ - 1996م.

ابن تیمیه:

ابن تیمیه نیز این آیه را دلیل بر وقوع عذاب بعد از مردن می‌داند و می‌نویسد:

وقوله ( الیوم تجزون عذاب الهون ) دل على وقوع الجزاء عقب الموت

وقال تعالى فی الأنفال (ولو ترى إذ یتوفى الذین کفروا الملائکة یضربون وجوههم وأدبارهم وذوقوا عذاب الحریق ذلک بما قدمت أیدیکم وأن الله لیس بظلام للعبید) وهذا ذوق له بعد الموت.

این آیه که می‌فرماید: امروز عقاب می‌شوید به عذاب خوار کننده، دلیل بر این است که جزاء بعد از مردن واقع می‌شود. و خداوند در سوره انفال فرموده: و اگر ببینى کافران را هنگامى که فرشتگان (مرگ)، جانشان را مى‏گیرند و بر صورت و پشت آنها مى‏زنند و (مى‏گویند:) بچشید عذاب سوزنده را (، به حال آنان تأسف خواهى خورد)... این چشدن عذاب، بعد از مرگ است.

ابن تیمیه الحرانی الحنبلی، ابوالعباس أحمد عبد الحلیم (متوفاى 728 هـ)، کتب ورسائل وفتاوی شیخ الإسلام ابن تیمیة، ج4، ص267، تحقیق: عبد الرحمن بن محمد بن قاسم العاصمی النجدی، ناشر: مکتبة ابن تیمیة، الطبعة: الثانیة.

ابن قیم الجوزیه:

ابن قیم الجوزیه شاگرد ابن تیمیه بعد از نقل آیه می‌نویسد:

فقول الملائکة الیوم تجزون عذاب الهون المراد به عذاب البرزخ الذی أوله یوم القبض والموت ونظیره قوله تعالى ولو ترى إذ یتوفى الذین کفروا الملائکة یضربون وجوههم وأدبارهم وذوقوا عذاب الحریق، فهذه الاذاقة هی فی البرزخ واولها حین الوفاة.

سخن فرشته که می‌گوید:‌ امروز به عذاب سخت عقاب می‌شوید، مراد از آن عذاب برزخ است؛ همان برزخی که ابتدای آن روز قبض روح و مردن است. نظیر این آیه،  آیه دیگر است که می‌فرماید: و اگر ببینى کافران را هنگامى که فرشتگان .... این چشاندن در برزخ است که ابتدای آن زمان وفات است.

الزرعی، محمد بن أبی بکر أیوب أبو عبد الله (متوفای751هـ)، مفتاح دار السعادة ومنشور ولایة العلم والإرادة،  ج1، ص43، دار النشر: دار الکتب العلمیة - بیروت

ب: روایاتی که دلالت بر حیات پس از مرگ می‌کنند

علاوه بر آیات،‌ روایات نیز بر حیات انسان پس از مرگ دلالت دارند که در این قسمت به این روایات اشاره می‌شود:

1.  پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم صدای عذاب شدن یهود از درون قبر را می‌شنید:

بخاری در صحیح خود در باب «بَاب التَّعَوُّذِ من عَذَابِ الْقَبْرِ» آورده است که صدای عذاب شدن یهود از درون قبر شنیده می‌شد؛ پس مردگان حیات دارند که صدای عذاب شدنشان می‌آمد:

حدثنا محمد بن الْمُثَنَّى حدثنا یحیى حدثنا شُعْبَةُ قال حدثنی عَوْنُ بن أبی جُحَیْفَةَ عن أبیه عن الْبَرَاءِ بن عَازِبٍ عن أبی أَیُّوبَ رضی الله عَنْهُمْ قال خَرَجَ النبی صلى الله علیه وسلم وقد وَجَبَتْ الشَّمْسُ فَسَمِعَ صَوْتًا فقال یَهُودُ تُعَذَّبُ فی قُبُورِهَا وقال النَّضْرُ أخبرنا شُعْبَةُ حدثنا عَوْنٌ سمعت أبی سمعت الْبَرَاءَ عن أبی أَیُّوبَ رضی الله عنهما عن النبی صلى الله علیه وسلم.

روزی پیامبر صلى الله علیه وسلم هنگام غروب خارج شد، صدائی شنید، پس فرمود: عده‌ای از یهود هستند که در قبرهایشان عذاب می‌شوند ...

البخاری الجعفی، ابوعبدالله محمد بن إسماعیل (متوفاى256هـ)، صحیح البخاری، ج1، ص463 ، ح 1309، تحقیق د. مصطفی دیب البغا، ناشر: دار ابن کثیر، الیمامة - بیروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.

مسلم نیز این روایت را در صحیح خود آورده است :

حدثنا أبو بَکْرِ بن أبی شَیْبَةَ حدثنا وَکِیعٌ ح وحدثنا عُبَیْدُ اللَّهِ بن مُعَاذٍ حدثنا أبی ح وحدثنا محمد بن الْمُثَنَّى وبن بَشَّارٍ قالا حدثنا محمد بن جَعْفَرٍ کلهم عن شُعْبَةَ عن عَوْنِ بن أبی جُحَیْفَةَ ح وحدثنی زُهَیْرُ بن حَرْبٍ وَمُحَمَّدُ بن الْمُثَنَّى وبن بَشَّارٍ جمیعا عن یحیى الْقَطَّانِ واللفظ لِزُهَیْرٍ حدثنا یحیى بن سَعِیدٍ حدثنا شُعْبَةُ حدثنی عَوْنُ بن أبی جُحَیْفَةَ عن أبیه عن الْبَرَاءِ عن أبی أَیُّوبَ قال خَرَجَ رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم بَعْدَ ما غَرَبَتْ الشَّمْسُ فَسَمِعَ صَوْتًا فقال یَهُودُ تُعَذَّبُ فی قُبُورِهَا.

النیسابوری القشیری ، ابوالحسین مسلم بن الحجاج (متوفاى261هـ)، صحیح مسلم، ج4، ص2200، ح2869، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت.

2.  صدای خواندن سوره تبارک میت از درون قبر شنیده شده است :

ترمذی در سنن خود (که یکی از صحاح سته است) روایت آورده که صدای خواندن سوره تبارک میت از درون قبر شنیده شده است بعد می‌گوید: این روایت معتبر است:

حدثنا محمد بن عبد الْمَلِکِ بن أبی الشَّوَارِبِ حدثنا یحیى بن عَمْرِو بن مَالِکٍ النُّکْرِیُّ عن أبیه عن أبی الْجَوْزَاءِ عن بن عَبَّاسٍ قال ضَرَبَ بَعْضُ أَصْحَابِ النبی صلى الله علیه وسلم خِبَاءَهُ على قَبْرٍ وهو لَا یَحْسِبُ أَنَّهُ قَبْرٌ فإذا فیه إِنْسَانٌ یَقْرَأُ سُورَةَ تَبَارَکَ الذی بیده الْمُلْکُ حتى خَتَمَهَا فَأَتَى النبی صلى الله علیه وسلم فقال یا رَسُولَ اللَّهِ إنی ضَرَبْتُ خِبَائِی على قَبْرٍ وأنا لَا أَحْسِبُ أَنَّهُ قَبْرٌ فإذا فیه إِنْسَانٌ یَقْرَأُ سُورَةَ تَبَارَکَ الْمُلْکِ حتى خَتَمَهَا فقال رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم هِیَ الْمَانِعَةُ هِیَ الْمُنْجِیَةُ تُنْجِیهِ من عَذَابِ الْقَبْرِ.

 قال أبو عِیسَى هذا حَدِیثٌ حَسَنٌ غَرِیبٌ من هذا الْوَجْهِ وفی الْبَاب عن أبی هُرَیْرَةَ.

ابن عباس می‌گوید بعضی از اصحاب رسول الله صلى الله علیه وسلم خیمه‌ای بر قبر برپاکردند و نمی‌دانستند که قبر است و در درون قبر کسی سوره تبارک را می‌خواندند و سوره را ختم کرد پس پیامبر صلى الله علیه وسلم آمدند آن صحابی گفت آقا جان من خیمه بر قبری زدم و نمی‌دانستم قبر است و در قبر شخصی سوره تبارک می‌خواند تا آن را ختم کرد ، پیامبر صلى الله علیه وسلم فرمودند سوره تبارک او را از عذاب نجات می‌دهد ، ابو عیسی می‌گوید روایت حسن و غریب است (مورد قبول است)

الترمذی السلمی،  ابوعیسی محمد بن عیسی (متوفاى 279هـ)، سنن الترمذی، ج5، ص164 تحقیق: أحمد محمد شاکر وآخرون، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت.

اقرار علمای اهل سنت به اعتبار سند روایت:

دیگر علمای اهل سنت که روایت را آوردند، نیز بر حسن بودن روایت تصریح کرده اند:

سیوطی می‌نویسد : ترمذی روایت را آورده است و گفته روایت حسن است و حاکم نیشابوری روایت را صحیح دانسته است:

وأخرج الترمذی وحسنه والحاکم وصححه والبیهقی عن ابن عباس قال ضرب بعض أصحاب النبی صلى الله علیه وسلم خباءه على قبر وهو لا یحسب انه قبر فإذا فیه إنسان یقرأ سورة الملک حتى ختمها فأتانی النبی صلى الله علیه وسلم فأخبره فقال رسول الله صلى الله علیه وسلم وهی المانعة هی المنجیة باب ما وقع فی حمراء الاسد من الآیات.

السیوطی، جلال الدین أبو الفضل عبد الرحمن بن أبی بکر (متوفاى911هـ)، الخصائص الکبرى، ج1، ص364،  ناشر:دار الکتب العلمیة - بیروت - 1405هـ - 1985م.

اشبیلی ازدی نیز سخن ترمذی را در تحسین روایت نقل کرده است:

قال أبو عیسى : هذا حدیث حسن غریب من هذا الوجه .

الاشبیلی الازدی ، أبو محمد عبد الحق بن عبد الرحمن بن عبد الله (معروف بابن الخراط) (متوفاى581هـ) ، الأحکام الشرعیة الکبرى ، ج4، ص34،  تحقیق : أبو عبد الله حسین بن عکاشة ، ناشر : مکتبة الرشد - السعودیة / الریاض  ، الطبعة : الأولى ، 1422هـ - 2001م .

قرطبی می‌نویسد :

قال حدیث حسن غریب.

الأنصاری القرطبی، ابوعبد الله محمد بن أحمد بن أبی بکر بن فرح (متوفاى671هـ)، الجامع لأحکام القرآن، ج18، ص205، ناشر: دار الشعب القاهرة.

زرعی دمشقی می‌گوید :

قال الترمذى هذا حدیث حسن غریب.

أبو عبد الله شمس الدین محمد بن أبی بکر بن أیوب بن سعد الزرعی الدمشقی الوفاة: 751 هـ ، الروح فی الکلام على أرواح الأموات والأحیاء بالدلائل من الکتاب والسنة ، ج1، ص80 دار النشر : دار الکتب العلمیة - بیروت - 1395 1975

محمد بن عبد الوهاب نیز می‌گوید :

 امام وهابیت روایت را آورده و می‌نویسد که ترمذی آن را آورده و گفته روایت حسن است :

وللترمذی وحسنه عن ابن عباس قال : ضرب بعض أصحاب النبی صلى الله علیه وسلم خباءه على قبر ، وهو لا یحسب أنه قبر ، فإذا فیه إنسان یقرأ سورة الملک حتى ختمها ، فأتى النبی صلى الله علیه وسلم فأخبره فقال رسول الله صلى الله علیه وسلم : ' هی المانعة ، هی المنجیة ، تنجیه من عذاب القبر ' .

محمد بن عبد الوهاب (متوفای 1206 هـ )، أحکام تمنی الموت ، ج1، ص40،  تحقیق : الشیخ عبد الرحمن بن محمد السّدحان ، والشیخ عبد الله بن عبد الرحمن الجبرین ، ناشر : مطابع الریاض - الریاض ، الطبعة : الأولى .

از عبارات فوق، روشن می‌شود که ناقلان تحسین ترمذی و تصحیح حاکم نیز به اعتبار سند این روایت اعتقاد داشته اند و گرنه تعلیقه‌ای بر آن می‌افزودند.

3. عذاب شدن سخن چین در زمان پیامبر (ص):

در صحیح بخاری باب خاصی برای عذاب قبر تحت عنوان «87 بَاب عَذَابِ الْقَبْرِ من الْغِیبَةِ وَالْبَوْلِ» وجود دارد، و هنگامی که عذاب ثابت شد، حیات هم ثابت می‌شود:

حدثنا قُتَیْبَةُ حدثنا جَرِیرٌ عن الْأَعْمَشِ عن مُجَاهِدٍ عن طَاوُسٍ قال بن عَبَّاسٍ رضی الله عنهما مَرَّ النبی صلى الله علیه وسلم على قَبْرَیْنِ فقال إِنَّهُمَا لَیُعَذَّبَانِ وما یُعَذَّبَانِ من کَبِیرٍ ثُمَّ قال بَلَى أَمَّا أَحَدُهُمَا فَکَانَ یَسْعَى بِالنَّمِیمَةِ وَأَمَّا أَحَدُهُمَا فَکَانَ لَا یَسْتَتِرُ من بَوْلِهِ قال ثُمَّ أَخَذَ عُودًا رَطْبًا فَکَسَرَهُ بِاثْنَتَیْنِ ثُمَّ غَرَزَ کُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا على قَبْرٍ ثُمَّ قال لَعَلَّهُ یُخَفَّفُ عنهما ما لم یَیْبَسَا.

پیامبر صلى الله علیه وسلم بر دو قبر گذشت؛ پس فرمود این دو نفر دارند عذاب می‌شوند و به خاطر گناه کبیره عذاب نمی‌شوند سپس فرمود بله اما یکی از آن دو خبر چین بود و دیگری در جلوی مردم ادرار می‌کرد  سپس حضرت یک چوب تر برداشت و دو قسمتش کرد و روی قبر شان گذاشت و فرمود بلکه خدا قبل از خشک شدن چوب در عذابشان تخفیف دهد.

البخاری الجعفی، ابوعبدالله محمد بن إسماعیل (متوفاى256هـ)، صحیح البخاری، ج1، ص464 ، ح1312، تحقیق د. مصطفی دیب البغا، ناشر: دار ابن کثیر، الیمامة - بیروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.

4. پناه بردن رسول خدا از عذاب قبر:

در صحیح بخاری باب خاصی برای پناه بردن به خدا از عذاب قبر «بَاب التَّعَوُّذِ من عَذَابِ الْقَبْرِ» وجود دارد که خود رسول خدا صلی الله علیه وآله از عذاب قبر به خداوند پناه بره است و در این باره به دو روایت آن اشاره می‌کنیم.

روایت اول:

حدثنا مُعَلًّى حدثنا وُهَیْبٌ عن مُوسَى بن عُقْبَةَ قال حَدَّثَتْنِی ابْنَةُ خَالِدِ بن سَعِیدِ بن الْعَاصِ أنها سَمِعَتْ النبی صلى الله علیه وسلم وهو یَتَعَوَّذُ من عَذَابِ الْقَبْرِ.

از دختر خالد نقل می‌کند که از پیامبر صلى الله علیه وسلم شنید که حضرت از عذاب قبر به خدا پناه می‌برند .

البخاری الجعفی، ابوعبدالله محمد بن إسماعیل (متوفاى256هـ)، صحیح البخاری، ج1، ص463، ح1310، تحقیق د. مصطفی دیب البغا، ناشر: دار ابن کثیر، الیمامة - بیروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.

روایت دوم:

حدثنا مُسْلِمُ بن إبراهیم حدثنا هِشَامٌ حدثنا یحیى عن أبی سَلَمَةَ عن أبی هُرَیْرَةَ رضی الله عنه قال کان رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم یَدْعُو اللهم إنی أَعُوذُ بِکَ من عَذَابِ الْقَبْرِ وَمِنْ عَذَابِ النَّارِ وَمِنْ فِتْنَةِ الْمَحْیَا وَالْمَمَاتِ وَمِنْ فِتْنَةِ الْمَسِیحِ الدَّجَّالِ.

ابوهریره گفت : پیامبر صلى الله علیه وسلم این‌گونه دعا می‌کردند : خدایا به تو پناه می‌برم از عذاب قبر و عذاب دوزخ و فتنه زنده شدن و مردن و فتنه مسیح دجال.

البخاری الجعفی، ابوعبدالله محمد بن إسماعیل (متوفاى256هـ)، صحیح البخاری، ج1، ص463، ح1311 ، تحقیق د. مصطفی دیب البغا، ناشر: دار ابن کثیر، الیمامة - بیروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.

نتیجه این روایات این است که لازمه عذاب در قبر، حیات و زنده بودن در قبر است؛ چرا که عذاب بدون حیات امکان ندارد پس مرده در قبر حیات دارد.

5. سؤال پرسیدن از میت در قبر:

طبق روایت دیگر، رسول خدا صلی الله علیه وآله از سؤال در قبر سخن گفت و مسلمانان که این سخن را شنیدند ضجه زدند:

حدثنا یحیى بن سُلَیْمَانَ حدثنا بن وَهْبٍ قال أخبرنی یُونُسُ عن بن شِهَابٍ أخبرنی عُرْوَةُ بن الزُّبَیْرِ أَنَّهُ سمع أَسْمَاءَ بِنْتَ أبی بَکْرٍ رضی الله عنهما تَقُولُ قام رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم خَطِیبًا فذکر فِتْنَةَ الْقَبْرِ التی یَفْتَتِنُ فیها الْمَرْءُ فلما ذَکَرَ ذلک ضَجَّ الْمُسْلِمُونَ ضَجَّةً زاد غندر عذاب القبر حق.

پیامبر صلى الله علیه وسلم در خطبه‌ای امتحان در قبر و اینکه از انسان در قبر سؤال می‌شود را ذکر کرد و مسلمانان در این هنگام ضجه زدند و گریه کردند، غندر اضافه کرد که عذاب قبر حق است. 

البخاری الجعفی، ابوعبدالله محمد بن إسماعیل (متوفاى256هـ)، صحیح البخاری، ج1، ص462 ، ح1307، تحقیق د. مصطفی دیب البغا، ناشر: دار ابن کثیر، الیمامة - بیروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.

6. شنیده شدن صدای عذاب شدن مردگان در قبر:

مسلم نیشابوری امام اهل سنت در صحیح خودش آورده است که صدای عذاب شدن مردگان در قبر را می‌شود شنید :

حدثنا محمد بن الْمُثَنَّى وبن بَشَّارٍ قالا حدثنا محمد بن جَعْفَرٍ حدثنا شُعْبَةُ عن قَتَادَةَ عن أَنَسٍ أَنَّ النبی صلى الله علیه وسلم قال لَوْلَا أَنْ لَا تَدَافَنُوا لَدَعَوْتُ اللَّهَ أَنْ یُسْمِعَکُمْ من عَذَابِ الْقَبْرِ.

از انس نقل می‌کند که پیامبر صلى الله علیه وسلم  فرمودند : اگر نمی‌ترسیدم که از دفن همدیگر امتناع کنید دعا می‌کردم تا صدای عذاب شدن مردگان در قبر را می‌شنیدید .

النیسابوری القشیری ، ابوالحسین مسلم بن الحجاج (متوفاى261هـ)، صحیح مسلم، ج4، ص2200، ح2868، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت.

استدلال ابن تیمیه به شنیدن اموات:

حتی ابن تیمیه به این روایت بر شنیدن مردگان (که فرع بر زنده بودن آنها است) استدلال می‌کند :

وثبت عنه فی الصحیح أنه قال لولا أن لا تدافنوا لسألت الله أن یسمعکم عذاب القبر مثل الذی أسمع وثبت عنه فی الصحیح أنه نادى المشرکین یوم بدر لما ألقاهم فی القلیب وقال ما أنتم بأسمع لما أقول منهم والآثار فی هذا کثیرة منتشرة والله أعلم .

و ثابت است این روایت از پیامبر در صحیح مسلم که پیامبر فرمود : اگر نمی‌ترسیدم که از دفن همدیگر امتناع کنید دعا می‌کردم تا صدای عذاب شدن مردگان در قبر را می‌شنیدید همانطوری که من می‌شنوم و ثابت شده در صحیح بخاری و مسلم که پیامبر با کشته شدگان مشرکین وقتی که در چاه بدر انداخت صحبت کرد و فرمود شما شنواتر آنها نیستید و روایات در این باره زیاد است و الله اعلم .

ابن تیمیه الحرانی الحنبلی، ابوالعباس أحمد عبد الحلیم (متوفاى 728 هـ)، کتب ورسائل وفتاوی شیخ الإسلام ابن تیمیة، ج4، ص273، تحقیق: عبد الرحمن بن محمد بن قاسم العاصمی النجدی، ناشر: مکتبة ابن تیمیة، الطبعة: الثانیة.

7. حیات طفلان شیرخواره در بهشت

ابراهیم فرزند رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم در بهشت مرضعه (دایه) دارد.

بخاری امام اهل سنت در صحیح خودش روایت را از پیامبر صلی الله علیه و آله این‌گونه نقل کرده است:  

حدثنا أبو الْوَلِیدِ حدثنا شُعْبَةُ عن عَدِیِّ بن ثَابِتٍ أَنَّهُ سمع الْبَرَاءَ رضی الله عنه قال لَمَّا توفى إِبْرَاهِیمُ علیه السَّلَام قال رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم إِنَّ له مُرْضِعًا فی الْجَنَّةِ.

براء می‌گوید : وقتی ابراهیم علیه السلام(فرزند پیامبر) از دنیا رفت ، پیامبر صلى الله علیه وسلم فرمودند : در بهشت کسی هست که ابراهیم را شیر می‌دهد .

البخاری الجعفی، ابوعبدالله محمد بن إسماعیل (متوفاى256هـ)، صحیح البخاری، ج1، ص465، ح1316، تحقیق د. مصطفی دیب البغا، ناشر: دار ابن کثیر، الیمامة - بیروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.

پس حضرت ابراهیم زنده است و بعد از مردن حیات دارد.

عمومیت این حکم برای تمام اطفال مسلمان :

این روایت طبق نظر شارحین صحیح بخاری اختصاصی به ابراهیم فرزند رسول الله صلى الله علیه و آله وسلم ندارد و شامل اطفال مسلمانان می‌شود.

ابن بطال قرطبی می‌نویسد:

وعلى هذا القول جمهور علماء المسلمین أن أطفال المسلمین فى الجنة إلا المجبرة ، فإنهم عندهم فى المشیئة ، وهو قول مجهول مردود بإجماع الحجة الذین لا یجوز علیهم الغلط ، ولا یسوغ مخالفتهم .

و بنا بر این قول است که جمهور علماء مسلمانان عقیده دارند که اطفال مسلمانان وارد بهشت می‌شوند غیر از فرقه مجبره ...  

إبن بطال البکری القرطبی، ابوالحسن علی بن خلف بن عبد الملک (متوفاى449هـ)، شرح صحیح البخاری، ج3، ص368 تحقیق: ابوتمیم یاسر بن إبراهیم، ناشر: مکتبة الرشد - السعودیة / الریاض، الطبعة: الثانیة، 1423هـ - 2003م.

بدر الدین عینی می‌نویسد:

حدَّثنا أبُو الوَلِیدِ قال حدَّثنا شُعْبَةُ عنْ عَدِیِّ بنِ ثَابِتٍ أنَّهُ سَمِعَ البَرَاءَ رضی الله تعالى عنهُ . قال لَمَّا تُوُفِّیَ أبْرَاهِیمْ علیه السلاَمُ قال رسولُ الله صلى الله علیه وسلم إنَّ لَهُ مُرْضِعا فِی الجَنَّةِ .

مطابقته للترجمة من حیث إن النبی ، صلى الله علیه وسلم ، أخبر أن لأبنه إبراهیم مرضعا فی الجنة ، وهذا یدل على أن أولاد المسلمین الأطفال فی الجنة .

....طبق روایت ذکر شده بخاطر اینکه پیامبر صلى الله علیه وسلم خبر داد که برای فرزندش ابراهیم مرضعه است در بهشت و این دلیل است بر اینکه اطفال مسلمانان در بهشت هستند.

العینی الغیتابی الحنفی، بدر الدین ابومحمد محمود بن أحمد (متوفاى 855هـ)، عمدة القاری شرح صحیح البخاری، ج8، ص211 ، ح2831، ناشر: دار إحیاء التراث العربی بیروت.

اجماع اهل سنت ، بر حیات اطفال بعد از مرگ :

ابو بکر حدادی در پاسخ سؤالی گفته است: به اجماع اهل سنت تمام فرزندان آدم که دارای روح هستند در عالم قبر مورد سؤال واقع می‌شوند:

فَإِنْ قِیلَ هَلْ یُسْأَلُ الطِّفْلُ الرَّضِیعُ فَالْجَوَابُ أَنَّ کُلَّ ذِی رُوحٍ مِنْ بَنِی آدَمَ فَإِنَّهُ یُسْأَلُ فِی الْقَبْرِ بِإِجْمَاعِ أَهْلِ السُّنَّةِ لَکِنْ یُلَقِّنُهُ الْمَلَکُ فَیَقُولُ لَهُ مَنْ رَبُّک ثُمَّ یَقُولُ لَهُ قُلْ اللَّهَ رَبِّی ثُمَّ یَقُولُ لَهُ مَا دِینُک ثُمَّ یَقُولُ لَهُ قُلْ دِینِی الْإِسْلَامُ ثُمَّ یَقُولُ لَهُ مَنْ نَبِیُّک ثُمَّ یَقُولُ لَهُ قُلْ نَبِیِّی مُحَمَّدٌ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَقَالَ بَعْضُهُمْ لَا یُلَقِّنُهُ بَلْ یُلْهِمُهُ اللَّهُ حَتَّى یُجِیبَ کَمَا أُلْهِمَ عِیسَى عَلَیْهِ السَّلَامُ فِی الْمَهْدِ.

پس اگر گفته شود آیا از طفل شیرخوار سؤال می‌شود؟ جواب این است که به اجماع اهل سنت تمام ذی روح از فرزندان آدم در عالم قبر مورد سؤال قرار می‌گیرند، ولی فرشته به او تلقین می‌کند که پروردگارت خداوند و دینت اسلام و پیامبرت رسول خدا صلی الله علیه وسلم است. برخی گفته است که فرشته به او تلقین نمی‌کند بلکه خداوند به او الهام می‌کند تا این‌که جواب بدهد همانگونه که به حضرت عیسی علیه السلام در گهوار الهام شد. 

الحدادی العبادی الحنفی ، أبو بکر بن علی بن محمد (متوفاى800هـ)، الجوهرة النیرة شرح مختصر القدوری، ج1، ص 398 ، طبق برنامه الجامع الکبیر.

8. پرواز برخی افراد بهشتی با فرشتگان

پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند: جعفر بن ابی طالب را در بهشت دیدم با دو بال همراه فرشته پرواز می‌کند پس حضرت جعفر بعد از شهادت حیات دارد:

6464 حدثنا أحمد بن المقدام حدثنا عبد الله بن جعفر المدینی وکان خیرا من أبیه إن شاء الله حدثنا العلاء عن أبیه عن أبی هریرة قال قال رسول الله صلى الله علیه وسلم رأیت جعفر بن أبی طالب ملکا یطیر مع الملائکة بجناحین فی الجنة.

ابوهریره از پیامبر صلى الله علیه وسلم نقل می‌کند که فرمود : جعفر بن ابی طالب را در بهشت دیدم با دو بال همراه فرشته پرواز می‌کند .

أبو یعلی الموصلی التمیمی، أحمد بن علی بن المثنی (متوفاى307 هـ)، مسند أبی یعلی، ج11، ص350، تحقیق: حسین سلیم أسد، ناشر: دار المأمون للتراث - دمشق، الطبعة: الأولى، 1404 هـ – 1984م.

همین روایت را حاکم نیشابوری در مستدرک آورده است و می‌گوید این روایت صحیح است :

أخبرنی أحمد بن کامل القاضی ثنا الهیثم بن خلف الدوری ثنا محمد بن المثنى حدثنی عبید الله بن عبد المجید الحنفی ثنا ربیعة بن کلثوم عن سلمة بن وهرام عن عکرمة عن بن عباس رضی الله عنهما قال قال رسول الله صلى الله علیه وسلم دخلت الجنة البارحة فنظرت فیها فإذا جعفر یطیر مع الملائکة وإذا حمزة متکئ على سریر.

 صحیح الإسناد ولم یخرجاه هذه أحادیث ترکها فی الإملاء.

الحاکم النیسابوری،  ابو عبدالله محمد بن عبدالله (متوفاى 405 هـ)، المستدرک علی الصحیحین، ج3، ص217،ح4890، تحقیق: مصطفی عبد القادر عطا، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت الطبعة: الأولى، 1411هـ - 1990م

و در جای دیگر آورده است:

حدثنا أبو محمد المزنی ثنا الهیثم بن خلف الدوری ثنا محمد بن المثنى حدثنی عبید الله بن عبد المجید الحنفی ثنا زمعة بن صالح عن سلمة بن وهرام عن عکرمة عن بن عباس رضی الله عنهما قال قال رسول الله صلى الله علیه وسلم دخلت الجنة البارحة فنظرت فیها فإذا جعفر یطیر مع الملائکة وإذا حمزة متکئ على سریر. هذا حدیث صحیح الإسناد ولم یخرجاه.

الحاکم النیسابوری،  ابو عبدالله محمد بن عبدالله (متوفاى 405 هـ)، المستدرک علی الصحیحین،ج3،ص231، ح4933، تحقیق: مصطفی عبد القادر عطا، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت الطبعة: الأولى، 1411هـ - 1990م

بزرگان اهل سنت در کتابهای ذیل، این روایت را آورده‌اند :

الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، سیر أعلام النبلاء، ج1، ص212، تحقیق : شعیب الأرناؤوط , محمد نعیم العرقسوسی ، ناشر : مؤسسة الرسالة - بیروت ، الطبعة : التاسعة ، 1413هـ .

ابن کثیر الدمشقی،  ابوالفداء إسماعیل بن عمر القرشی (متوفاى774هـ)، السیرة النبویة، ج3، ص467، طبق برنامه الجامع الکبیر.

الهیثمی، ابوالحسن نور الدین علی بن أبی بکر (متوفاى 807 هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج9، ص273، ناشر: دار الریان للتراث/‏ دار الکتاب العربی - القاهرة، بیروت – 1407هـ.

العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفاى852 هـ)، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج7، ص76،تحقیق: محب الدین الخطیب، ناشر: دار المعرفة - بیروت.

العینی الغیتابی الحنفی، بدر الدین ابومحمد محمود بن أحمد (متوفاى 855هـ)، عمدة القاری شرح صحیح البخاری، ج8، ص22،ناشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت.

الهندی، علاء الدین علی المتقی بن حسام الدین (متوفاى975هـ)، کنز العمال فی سنن الأقوال والأفعال، ج5، ص287، تحقیق: محمود عمر الدمیاطی، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1419هـ - 1998م.

پس طبق این روایت حضرت جعفر بن ابی طالب بعد از شهادت در بهشت متنعم است و با دو بالی که خداوند به او داده است همراه فرشته‌ها پرواز می‌کند ، و این بعد از شهادت است و در زمان حیات پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بوده است .

9. حضرت موسی (ع) در قبرش زنده است و نماز می‌خواند:

امام اهل سنت مسلم نیشابوری در کتاب صحیح خود روایت آورده است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شب معراج حضرت موسی را دید که در قبر خود نماز می‌خواند:

حدثنا هَدَّابُ بن خَالِدٍ وَشَیْبَانُ بن فَرُّوخَ قالا حدثنا حَمَّادُ بن سَلَمَةَ عن ثَابِتٍ الْبُنَانِیِّ وَسُلَیْمَانَ التَّیْمِیِّ عن أَنَسِ بن مَالِکٍ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله علیه وسلم قال أَتَیْتُ وفی رِوَایَةِ هَدَّابٍ مَرَرْتُ على مُوسَى لَیْلَةَ أُسْرِیَ بِی عِنْدَ الْکَثِیبِ الْأَحْمَرِ وهو قَائِمٌ یُصَلِّی فی قَبْرِهِ.

وحدثنا عَلِیُّ بن خَشْرَمٍ أخبرنا عِیسَى یَعْنِی بن یُونُسَ ح وحدثنا عُثْمَانُ بن أبی شَیْبَةَ حدثنا جَرِیرٌ کلاهما عن سُلَیْمَانَ التَّیْمِیِّ عن أَنَسٍ ح وحدثناه أبو بَکْرِ بن أبی شَیْبَةَ حدثنا عَبْدَةُ بن سُلَیْمَانَ عن سُفْیَانَ عن سُلَیْمَانَ التَّیْمِیِّ سمعت أَنَسًا یقول قال رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم مَرَرْتُ على مُوسَى وهو یُصَلِّی فی قَبْرِهِ وزاد فی حدیث عِیسَى مَرَرْتُ لَیْلَةَ أُسْرِیَ بِی.

النیسابوری القشیری ، ابوالحسین مسلم بن الحجاج (متوفاى261هـ)، صحیح مسلم، ج4، ص1845، ح2375، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت.

این روایت در کتابهای ذیل نیز آمده است:

إبن أبی شیبة الکوفی، ابوبکر عبد الله بن محمد (متوفاى235 هـ)، الکتاب المصنف فی الأحادیث والآثار، ج7، ص335،  تحقیق: کمال یوسف الحوت، ناشر: مکتبة الرشد - الریاض، الطبعة: الأولى، 1409هـ.

الصنعانی، ابوبکر عبد الرزاق بن همام (متوفاى211هـ)، المصنف، ج3، ص577، تحقیق حبیب الرحمن الأعظمی، ناشر: المکتب الإسلامی - بیروت، الطبعة: الثانیة، 1403هـ.

الشیبانی،  ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاى241هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج3، ص120، ناشر: مؤسسة قرطبة مصر.

البزار، ابوبکر أحمد بن عمرو بن عبد الخالق (متوفاى292 هـ)، البحر الزخار (مسند البزار) ج14، ص120، تحقیق: د. محفوظ الرحمن زین الله، ناشر: مؤسسة علوم القرآن، مکتبة العلوم والحکم - بیروت، المدینة الطبعة: الأولى، 1409 هـ.

النسائی، ابوعبد الرحمن أحمد بن شعیب بن علی (متوفاى303 هـ)، السنن الکبرى، ج1، ص419، تحقیق: د.عبد الغفار سلیمان البنداری، سید کسروی حسن، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1411 - 1991.

أبو یعلی الموصلی التمیمی، أحمد بن علی بن المثنی (متوفاى307 هـ)، مسند أبی یعلی، ج7، ص126،  تحقیق: حسین سلیم أسد، ناشر: دار المأمون للتراث - دمشق، الطبعة: الأولى، 1404 هـ 1984م.

سیوطی: ادعای تواترروایات این باب

سیوطی عالم بزرگ اهل سنت می‌نویسد: حیات پیامبران در قبر معلوم و در نزد ما علمی قطعی است به خاطر ادله و روایات متواتر در این باب.

فأقول حیاة النبی صلى الله علیه وسلّم فی قبره هو وسائر الأنبیاء معلومة عندنا علماً قطعیاً لما قام عندنا من الأدلة فی ذلک وتواترت [ به ] الأخبار ، وقد ألف البیهقی جزءاً فی حیاة الأنبیاء فی قبورهم .

السیوطی، جلال الدین أبو الفضل عبد الرحمن بن أبی بکر (متوفاى911هـ)، الحاوی للفتاوی فی الفقه وعلوم التفسیر والحدیث والاصول والنحو والاعراب وسائر الفنون، ج2، ص139،  تحقیق: عبد اللطیف حسن عبد الرحمن، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1421هـ - 2000م.

السبکی:

  عقیده ما این است که انبیاء در قبرهایشان زنده هستند

ومن عقائدنا: أنّ الأنبیاء أحیاء فی قبورهم فأین الموت؟.

طبقات الشافعیة الکبرى،  ج3، ص384 ، دار النشر : هجر للطباعة والنشر والتوزیع - 1413هـ ، الطبعة : ط2 ، تحقیق : د. محمود محمد الطناحی د.عبد الفتاح محمد الحلو

قسطلانى

حیات انبیاء ثابت و معلوم است

ولا شک أن حیاة الأنبیاء علیهم الصلاة والسلام ثابتة معلومة مستمرة ونبینا أفضلهم ، وإذا کان کذلک فینبغی أن تکون حیاته أکمل وأتم من حیاة سائرهم.

  المواهب اللدنیّة: ج3 ص 413.

زینی دحلان

زینی دحلان مفتی اعظم عربستان می‌نویسد: حیات انبیاء در نزد اهل سنت ثابت است.

وحیاة الأنبیاء علیهم الصلاة والسلام فی قبورهم ثابتة عند أهل السنة بأدلّة کثیرة منها حدیث مررت على موسى لیلة أسرى بی یصلى فی قبره

الدرر السنیة فی الرد على الوهابیة، ص13.

نتیجه:

با توجه به آیات و روایات فوق، روشن می‌شود که مردگان پس از رفتن از این دنیا زنده هستند و طبق نظر علمای اهل سنت، حیات پس از مرگ مختص به شهدا نیست؛ بلکه شامل تمامی اموات می‌شود.

10. عذاب قبر حق است:

در روایت دیگر آمده است که عایشه از رسول خدا از عذاب قبر سؤال کرد،‌ حضرت فرمود: عذاب قبر حق است:

حدثنا عَبْدَانُ أخبرنی أبی عن شُعْبَةَ سمعت الْأَشْعَثَ عن أبیه عن مَسْرُوقٍ عن عَائِشَةَ رضی الله عنها أَنَّ یَهُودِیَّةً دَخَلَتْ علیها فَذَکَرَتْ عَذَابَ الْقَبْرِ فقالت لها أَعَاذَکِ الله من عَذَابِ الْقَبْرِ فَسَأَلَتْ عَائِشَةُ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله علیه وسلم عن عَذَابِ الْقَبْرِ فقال نعم عَذَابُ الْقَبْرِ حق قالت عَائِشَةُ رضی الله عنها فما رأیت رَسُولَ اللَّهِ صلى الله علیه وسلم بَعْدُ صلى صَلَاةً إلا تَعَوَّذَ من عَذَابِ الْقَبْرِ.

یک زن یهودی بر عایشه وارد شد پس از عذاب قبر سخن گفت و به عایشه گفت خدا تو را از عذاب قبر حفظ کند پس عایشه از پیامبر صلى الله علیه وسلم  درمورد عذاب قبر سؤال کرد پیامبر صلى الله علیه وسلم فرمود عذاب قبر حق است ، عایشه می‌گوید که پیامبر صلى الله علیه وسلم بعد از هر نماز از عذاب قبر به خدا پناه می‌برد.

البخاری الجعفی، ابوعبدالله محمد بن إسماعیل (متوفاى256هـ)، صحیح البخاری، ج1، ص462 ،ح1306، تحقیق د. مصطفی دیب البغا، ناشر: دار ابن کثیر، الیمامة - بیروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.

11.انبیاء درون قبر نماز می‌خوانند

ابو یعلی در مسند خود روایت کرده است که انبیاء درون قبر زنده هستند و نمار می‌خوانند:

حدثنا أبو الجهم الأزرق بن علی حدثنا یحیى بن أبی بکیر حدثنا المستلم بن سعید عن الحجاج عن ثابت البنانی عن أنس بن مالک قال رسول الله صلى الله علیه وسلم الأنبیاء أحیاء فی قبورهم یصلون.

انس بن مالک می‌گوید پیامبر صلى الله علیه وسلم فرمود: انبیاء در قبرهایشان زنده هستند و نماز می‌خوانند.

أبو یعلی الموصلی التمیمی، أحمد بن علی بن المثنی (متوفاى307 هـ)، مسند أبی یعلی، ج6، ص147، حدیث3425، تحقیق: حسین سلیم أسد، ناشر: دار المأمون للتراث - دمشق، الطبعة: الأولى، 1404 هـ – 1984م.

 هیثمی می‌گوید که راویان این روایت همه ثقه هستند و روایت صحیح است.

رواه أبو یعلى والبزار ورجال أبی یعلى ثقات

الهیثمی، ابوالحسن نور الدین علی بن أبی بکر (متوفاى 807 هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج8، ص211،  ناشر: دار الریان للتراث/‏ دار الکتاب العربی - القاهرة، بیروت – 1407هـ.

ملا علی قاری می‌نویسد روایت صحیح است.

وصح خبر ( الأنبیاء أحیاء فی قبورهم ، یصلون )

ملا علی القاری، نور الدین أبو الحسن علی بن سلطان محمد الهروی (متوفاى1014هـ)، مرقاة المفاتیح شرح مشکاة المصابیح، ج3، ص415،  تحقیق: جمال عیتانی، ناشر: دار الکتب العلمیة - لبنان/ بیروت، الطبعة: الأولى، 1422هـ - 2001م .

مناوی می‌نویسد روایت صحیح است.

وهو حدیث صحیح

المناوی، محمد عبد الرؤوف بن علی بن زین العابدین (متوفاى 1031هـ)، فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، ج3، ص184، ناشر: المکتبة التجاریة الکبری - مصر، الطبعة: الأولى، 1356هـ.

البانی نیز روایت را صحیح دانسته است.

الألبانی, سلسلة الأحادیث الصحیحة: ج2 ص187ـ 189, حدیث رقم:621.

تواتر روایات و اجماع علمای اهل سنت بر حیات انبیاء بعد از وفات

ابن حجر هیتمی از بزرگان اهل سنت می‌نویسد: علمای اهل سنت بر حیات انبیاء بعد از مردن اجماع دارند و روایات متواتر بر این مطلب وجود دارد.

 الْإِجْمَاعِ على حَیَاةِ الْأَنْبِیَاءِ کما تَوَاتَرَتْ بِهِ الْأَخْبَارُ .

الهیثمی، ابوالعباس أحمد بن محمد بن علی ابن حجر (متوفاى973هـ)، الفتاوى الکبرى الفقهیة ، ج2، ص135، ناشر : دار الفکر

پس روایت از نظر بزرگان اهل سنت صحیح است و ثابت می‌کند که انبیاء بعد از مردن در قبر زنده هستند.

12. رسول الله ص بعد از وفات جواب سلام را می‌دهد

حدثنا عبد اللَّهِ حدثنی أبی ثنا عبد اللَّهِ بن یَزِیدَ ثنا حَیْوَةُ ثنا أبو صَخْرٍ أَنَّ یَزِیدَ بن عبد اللَّهِ بن قُسَیْطٍ أخبره عن أبی هُرَیْرَةَ عن رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم قال ما من أَحَدٍ یُسَلِّمُ علی الا رَدَّ الله عزوجل إلی روحی حتى أَرُدَّ علیه السَّلاَمَ.

پیامبر ص فرمودند: هر کس که به من سلام می‌کند خداوند روح من را برمی‌گرداند تا جواب سلامش را بدهم.

الشیبانی،  ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاى241هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج2، ص527، حدیث10827،  ناشر: مؤسسة قرطبة – مصر.

همین روایت در سنن ابی داود نیز آمده است.

السجستانی الأزدی،  ابوداود سلیمان بن الأشعث (متوفاى 275هـ)، سنن أبی داود، ج2، ص218، تحقیق: محمد محیی الدین عبد الحمید، ناشر: دار الفکر.

تصحیح سند روایت توسط علمای اهل سنت:

نووی از بزرگان اهل سنت می‌گوید سند روایت صحیح است:

334 وروینا فیه أیضا بإسناد صحیح عن أبی هریرة أیضا أن رسول الله صلى الله علیه وسلم قال ) ما من أحد یسلم علی إلا رد الله علی روحی حتى أرد علیه السلام .

الإمام النووی الوفاة: 676هـ ، الأذکار المنتخبة من کلام سید الأبرار ، ج1، ص66 دار النشر : دار الکتب العربی - بیروت - 1404هـ - 1984م.

نووی: سند روایت صحیح است.

رواه أبو داود بإسناد صحیح

أبو زکریا یحیى بن شرف النووی الوفاة: 676 هـ ، ریاض الصالحین من کلام سید المرسلین ، ج1، ص255،  دار النشر : دار الفکر - بیروت - 1421هـ -2000م ، الطبعة : الثالثة

النووی الشافعی، محیی الدین أبو زکریا یحیى بن شرف بن مر بن جمعة بن حزام (متوفاى676 هـ)، المجموع، ج8، ص200،  ناشر: دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع، التکملة الثانیة.

رواه أبو داود بإسناد صحیح .

یحیى بن مری بن حسن بن حسین بن محمد بن جمعة بن حزام الحزامی، الحورانی، أبو زکریا، محیی الدین الدمشقی الشافعی  الوفاة: 24 / 676 هـ ، خلاصة الاحکام فی مهمات السنن وقواعد الاسلام ، ج1، ص441 دار النشر : مؤسسة الرسالة  - لبنان - بیروت  - 1418هـ - 1997م  ، الطبعة : الاولى  ، تحقیق : حققه وخرج أحادیثه: حسین إسماعیل الجمل

ابن تیمیه رهبر فکری وهابیت می‌نویسد: این روایت بر طبق تصحیح مسلم نیشابوری است و ائمه اهل سنت طبق آن فتوی دادند به جواز سلام کردن بر قبر پیامبر ص :

وهذا الحدیث على شرط مسلم

أحمد بن عبد الحلیم بن تیمیة الحرانی أبو العباس الوفاة: 728 ،اقتضاء الصراط المستقیم مخالفة أصحاب الجحیم ، ج1، ص324، دار النشر : مطبعة السنة المحمدیة - القاهرة - 1369 ، الطبعة : الثانیة ، تحقیق : محمد حامد الفقی

وعلى هذا الحدیث اعتمد الأئمة فی السلام علیه عند قبره صلوات الله وسلامه علیه

أحمد بن عبد الحلیم بن تیمیة الحرانی أبو العباس الوفاة: 728 ، قاعدة جلیلة فی التوسل والوسیلة ، ج1، ص71، دار النشر : المکتب الإسلامی - بیروت - 1390 - 1970 ، تحقیق : زهیر الشاویش

 انصاری شافعی می‌نویسد: سند روایت صحیح است.

قلت : رواه أبو داود ( 1350 ) بإسناد جید ،

الأنصاری الشافعی، سراج الدین أبی حفص عمر بن علی بن أحمد المعروف بابن الملقن(متوفاى804هـ)، البدر المنیر فی تخریج الأحادیث والأثار الواقعة فی الشرح الکبیر، ج5، ص290 تحقیق: مصطفی ابوالغیط و عبدالله بن سلیمان ویاسر بن کمال، ناشر: دار الهجرة للنشر والتوزیع - الریاض-السعودیة، الطبعة: الاولى، 1425هـ-2004م.

عمر بن علی بن أحمد الوادیاشی الأندلسی

رواه أبو داود بإسناد على شرط الصحیح

عمر بن علی بن أحمد الوادیاشی الأندلسی الوفاة: 804 ، تحفة المحتاج إلى أدلة المنهاج ، ج2، ص190، دار النشر : دار حراء - مکة المکرمة - 1406 ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : عبد الله بن سعاف اللحیانی 

ابن حجر عسقلانی می‌گوید روایت صحیح است:

ورواته ثقات

العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفاى852 هـ)، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج6، ص488،  تحقیق: محب الدین الخطیب، ناشر: دار المعرفة - بیروت.

الشربینی الخطیب الشافعی

رواه أبو داود بإسناد صحیح

الشربینی الخطیب الشافعی ، شمس الدین محمد (متوفاى977هـ) ، مغنی المحتاج إلی معرفة معانی ألفاظ المنهاج، ج1، ص512،  ناشر: دار الفکر – بیروت.

الزرقانی

أخرجه أبو داود ورجاله ثقات

الزرقانی، محمد بن عبد الباقی بن یوسف (متوفاى1122هـ) شرح الزرقانی علی موطأ الإمام مالک، ج4، ص357،  ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1411هـ.

علمای اهل سنت: لازمه این روایت حیات علی الدوام و همشگی پیامبر ص است:

سیوطی از بزرگان اهل سنت می‌نویسد از این روایت حیات همیشگی برای پیامبر ص ثابت می‌شود :

روینا فی الترمذی قال : قال رسول الله صلى الله علیه وسلّم : ( ما من أحد یسلم علی إلا رد الله علی روحی حتى أرد علیه السلام ) یؤخذ من هذا الحدیث أن النبی صلى الله علیه وسلّم حی على الدوام وذلک أنه محال عادة أن یخلو الوجود کله من واحد مسلم على النبی صلى الله علیه وسلّم فی لیل أو نهار فإن قلت : قوله علیه السلام : (إلا رد الله إلی روحی) لا یلتئم مع کونه حیاً على الدوام بل یلزم منه أن تتعدد حیاته ووفاته فی أقل من ساعة إذ الوجود لا یخلو من مسلم یسلم علیه کما تقدم بل یتعدد السلام علیه فی الساعة الواحدة کثیراً . فالجواب : والله أعلم أن یقال : المراد بالروح هنا النطق مجازاً فکأنه قال علیه السلام إلا رد الله إلی نطقی وهو حی على الدوام ،

در کتاب ترمذی روایت کردیم  که پیامبر ص فرمودند: هر کس که به من سلام می‌کند خداوند روح من را برمی‌گرداند تا جواب سلامش را بدهم. از این حدیث استفاده می‌شود که پیامبر ص همیشه زنده است ؛ زیرا محال است که در شبانه روز کسی نباشد که بر پیامبر صلی الله علیه وآله سلام نفرستد.

اگر گفته شود که این فرمایش حضرت ، تناسبی با حیات همیشگی و علی الدوام ندارد؛ بلکه لازم می‌آید تعدد حیات و وفات پیامبر صلی الله علیه واله در کمتر از یک ساعت؛ چون عالم خالی نمی‌شود از مسلمانی که بر پیامبر ص سلام می‌فرستد؛ بلکه در یک ساعت سلامهای متعددی بر حضرت می‌شود، جواب: منظور از روح در این حدیث مجازاً نطق و حرف زدن است پس اینگار پیامبر صلی الله علیه وآله فرموده باشند که خدا قدرت حرف زدن را به من برمی‌گرداند و پیامبر صلی الله علیه وآله حیات همیشگی و علی الدوام دارد.      

السیوطی، جلال الدین أبو الفضل عبد الرحمن بن أبی بکر (متوفاى911هـ)، الحاوی للفتاوی فی الفقه وعلوم التفسیر والحدیث والاصول والنحو والاعراب وسائر الفنون، ج2، ص143، تحقیق: عبد اللطیف حسن عبد الرحمن، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1421هـ - 2000م.

صالحی شامی

الصالحی الشامی، محمد بن یوسف (متوفاى942هـ)، سبل الهدی والرشاد فی سیرة خیر العباد، ج12، ص364، تحقیق: عادل أحمد عبد الموجود وعلی محمد معوض، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1414هـ.

مناوی

المناوی، محمد عبد الرؤوف بن علی بن زین العابدین (متوفاى 1031هـ)، فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، ج5، ص467، ناشر: المکتبة التجاریة الکبری - مصر، الطبعة: الأولى، 1356هـ.

سخاوی

السخاوی, القول البدیع فی الصلاة على الحبیب الشفیع: ص243.

پس طبق این حدیث حضرت حیات دارد و جواب سلام مسلمان را از درون قبر می‌دهد.

مسلمانان در هر نماز بر پیامبر ص سلام می‌دهند به سلام خطاب، السلام علیک أیها النبی ورحمة الله وبرکاته و حتی لجنه افتاء عربستان نیز به آن فتوی داده است و ابن تیمیه رهبر فکری وهابیت می‌گوید: سلام خطابی به کسی می‌شود که صدا را می‌شنود.

جواب لجنه افتاء عربستان در مورد کیفیت تشهد و سلام نماز:

صفة التشهد الذی کان یقوله رسول الله ( ص ) فی صلاته ویأمر أصحابه بها هی ما أخرجه الشیخان فی الصحیحین عن عبد اللّه بن مسعود رضی الله عنه قال : علمنی رسول الله (ص) کفی بین کفیه کما یعلمنی السورة من القرآن التحیات لله والصلوات والطیبات السلام علیک أیها النبی ورحمة الله وبرکاته السلام علینا وعلى عباد الله الصالحین  أشهد أن لا إله إلا الله وأشهد أن محمدا عبده ورسوله.

وهذا هو الأصح لأن النبی ( ص ) علمه أصحابه ولم یقل إذا مت فقولوا السلام على النبی . . وبالله التوفیق وصلى الله على نبینا محمد وآله وصحبه وسلم.

طریقه تشهد که رسول خدا (ص) در نماز خود می‌خواند و به اصحابش دستور می‌داد، همان روایتی است که بخاری و مسلم در صحیحین از ابن مسعود : پیامبر (ص) به من تعلیم داد در حالی که دستم در دستش بود همانگونه که سوره‌ای از قرآن یادم می‌داد، السلام علیک أیها النبی ورحمة الله وبرکاته السلام علینا وعلى عباد الله الصالحین  أشهد أن لا إله إلا الله وأشهد أن محمدا عبده ورسوله.

و این صحیح است چونکه پیامبر (ص) به صحابه تعلیم داد و نفرمود که اگر از دنیا رفتم بگویید: السلام على النبی . . وبالله التوفیق وصلى الله على نبینا محمد وآله وصحبه وسلم.

 فتاوى اللجنة الدائمة للبحوث العلمیة والإفتاء، ج 7، ص 7، الفتوى رقم 6035.

http://www.alifta.net/Fatawa/FatawaChapters.aspx?View=Page&PageID=2195&PageNo=1&BookID=3

ابن تیمیه رهبر فکری وهابیت:

وقد ثبت عنه فى الصحیحین من غیر وجه أنه کان یأمر بالسلام على أهل القبور ویقول ( قولوا السلام علیکم أهل الدیار من المؤمنین والمسلمین وانا ان شاء الله بکم لاحقون ویرحم الله المستقدمین منا ومنکم والمستأخرین نسأل الله لنا ولکم العافیة اللهم لا تحرمنا أجرهم ولا تفتنا بعدهم واغفر لنا ولهم ، فهذا خطاب لهم وإنما یخاطب من یسمع

و ثابت است روایت در صحیح بخاری و مسلم از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از طرق مختلف که دستور به سلام کردن بر مردگان داده است و می‌فرمود ( بگویید سلام بر شما ای اهل دیار مؤمنین و مسلمین و ما انشاء الله به شما ملحق می‌شویم و خداوند مستقدمین و مستأخرین از ما و شما را رحمت کند و از خداوند برای ما و شما طلب عافیت داریم ، خدایا ما از اجر و پاداششان محروم نکن و ما و آنها را ببخش. و این خطاب به مردگان است و فقط کسی که می‌شنود مورد خطاب قرار می‌گیرد.

ابن تیمیه الحرانی الحنبلی، ابوالعباس أحمد عبد الحلیم (متوفاى 728 هـ)، کتب ورسائل وفتاوی شیخ الإسلام ابن تیمیة، ج24، ص363، تحقیق: عبد الرحمن بن محمد بن قاسم العاصمی النجدی، ناشر: مکتبة ابن تیمیة، الطبعة: الثانیة.

13. صلوات مسلمانان بر پیامبر صلی الله علیه وآله در قبر عرضه می‌شود

روایت در مصنف ابن ابی شیبه استاد بخاری، مسند احمد، سنن دارمی، سنن ابی داود، سنن ابن ماجه، سنن نسائی و... آورده‌اند:

حدثنا حُسَیْنُ بن عَلِیٍّ عن عبد الرحمن بن جَابِرٍ عن أبی الأَشْعَثِ الصَّنْعَانِیِّ عن أَوْسِ بن أَوْسٍ قال قال رسول اللهِ صلى الله علیه وسلم ان من أَفْضَلِ أَیَّامِکُمْ یوم الْجُمُعَةِ فیه خُلِقَ آدَم وَفِیهِ النَّفْخَةُ وَفِیهِ الصَّعْقَةُ فاکثروا عَلَیَّ من الصَّلاَة فیه فإن صَلَاتَکُمْ مَعْرُوضَةٌ عَلَیَّ فقال رَجُلٌ یا رَسُولَ اللهِ کَیْفَ تُعْرَضُ صَلَاتُنَا عَلَیْکَ وقد أَرَمْتَ یعنی بَلِیتَ فقال إنَّ اللَّهَ حَرَّمَ على الأَرْضِ أَنْ تَأْکُلَ أَجْسَادَ الأَنْبِیَاءِ

رسول الله ص می‌فرماید: روز جمعه از برترین روزهاست در این روز حضرت آدم آفریده شده و دمیدن روح و نفخه صور در این روز است پس زیاد بر من در این روز درود بفرستید پس همانا که درود شما بر من عرضه می‌شود، پس شخصی گفت: ای پیامبر خدا چگونه بر شما عرضه می‌شود در حالی که بدن شما از بین می‌رود، پس حضرت فرمود: خداوند بر زمین حرام کرده است که اجساد انبیاء را از بین ببرد.

إبن أبی شیبة الکوفی، ابوبکر عبد الله بن محمد (متوفاى235 هـ)، الکتاب المصنف فی الأحادیث والآثار، ج2، ص253، حدیث8697، تحقیق: کمال یوسف الحوت، ناشر: مکتبة الرشد - الریاض، الطبعة: الأولى، 1409هـ.

الشیبانی،  ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاى241هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج4، ص8، ناشر: مؤسسة قرطبة – مصر.

الدارمی ، أبو محمد عبدالله بن عبدالرحمن (متوفاى255هـ) ، سنن الدارمی ، ج1، ص445،  تحقیق : فواز أحمد زمرلی / خالد السبع العلمی ، ناشر : دار الکتاب العربی - بیروت ، الطبعة : الأولى ، 1407هـ

السجستانی الأزدی،  ابوداود سلیمان بن الأشعث (متوفاى 275هـ)، سنن أبی داود، ج1، ص275، تحقیق: محمد محیی الدین عبد الحمید، ناشر: دار الفکر.

القزوینی، ابوعبدالله محمد بن یزید (متوفاى275هـ)، سنن ابن ماجه، ج1، ص345، تحقیق محمد فؤاد عبد الباقی، ناشر: دار الفکر - بیروت.

النسائی، ابوعبد الرحمن أحمد بن شعیب بن علی (متوفاى303 هـ)، السنن الکبرى، ج1، ص519، تحقیق: د.عبد الغفار سلیمان البنداری، سید کسروی حسن، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1411 - 1991.

تصحیح روایت توسط علمای اهل سنت:

حاکم نیشابوری: این حدیث طبق شرایط صحت روایات صحیح بخاری و مسلم است.

هذا حدیث صحیح على شرط الشیخین ولم یخرجاه

الحاکم النیسابوری،  ابو عبدالله محمد بن عبدالله (متوفاى 405 هـ)، المستدرک علی الصحیحین، ج4، ص604، تحقیق: مصطفی عبد القادر عطا، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت الطبعة: الأولى، 1411هـ - 1990م.

ذهبی نیز در تعلیقه بر مستدرک: این حدیث طبق شرایط صحت روایات صحیح بخاری و مسلم است.

تعلیق الذهبی قی التلخیص : على شرط البخاری ومسلم

المستدرک على الصحیحین للحاکم مع تعلیقات الذهبی فی التلخیص - (ج 4 / ص 604)

البانی: سند روایت صحیح است.

وإسناده صحیح وأخرجه أبو داود ( رقم 1047 و 1531 ) والنسائی ( 1 / 203 - 204 ) والدارمی ( 1 / 369 ) وابن ماجه ( رقم 1085 و 1636 ) والحاکم ( 1 / 278 ) وأحمد ( 4 / 8 )

إرواء الغلیل - (ج 1 / ص 34)

سلسلة الأحادیث الصحیحة: ج4 ص32, مکتبة المعارف للنشر والتوزیع, الریاض.

الألبانی, إرواء الغلیل: ج1 ص34ـ 35, الناشر: المکتب الإسلامی, بیروت ـ لبنان, الطبعة: الثانیة, 

1405 - 1985م.

نووی: این حدیث صحیح است، ابو داود و نسائی و دیگران با سند صحیح آن را آورده‌اند.

حدیث أوس بن أوس هذا صحیح ، رواه أبو داود والنسائی وغیرهما بأسانید صحیحة ،

النووی الشافعی، محیی الدین أبو زکریا یحیى بن شرف بن مر بن جمعة بن حزام (متوفاى676 هـ)، المجموع، ج4، ص469، ناشر: دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع، التکملة الثانیة.

رواه أبو داود بإسناد صحیح

أبو زکریا یحیى بن شرف النووی الوفاة: 676 هـ ،ریاض الصالحین من کلام سید المرسلین ، ج1، ص221 دار النشر : دار الفکر - بیروت - 1421هـ -2000م ، الطبعة : الثالثة

الحزامی

رواه أبو داود بإسناد صحیح .

یحیى بن مری بن حسن بن حسین بن محمد بن جمعة بن حزام الحزامی، الحورانی، أبو زکریا، محیی الدین الدمشقی الشافعی  الوفاة: 24 / 676 هـ  ، خلاصة الاحکام فی مهمات السنن وقواعد الاسلام  ، ج1، ص441 دار النشر : مؤسسة الرسالة  - لبنان - بیروت  - 1418هـ - 1997م  ، الطبعة : الاولى  ، تحقیق : حققه وخرج أحادیثه: حسین إسماعیل الجمل

الزرعی

إسناده صحیح

الزرعی الدمشقی الحنبلی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أبی بکر أیوب (مشهور به ابن القیم الجوزیة ) (متوفاى751هـ)، جلاء الأفهام فی فضل الصلاة علی محمد خیر الأنام، ج1، ص80 تحقیق: شعیب الأرناؤوط - عبد القادر الأرناؤوط، ناشر: دار العروبة - الکویت، الطبعة: الثانیة، 1407 - 1987.

ابن حجر عسقلانی: سند روایت صحیح است.

سنده صحیح

العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفاى852 هـ)، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج6، ص488،  تحقیق: محب الدین الخطیب، ناشر: دار المعرفة - بیروت.

الأنصاری الشافعی

رَوَاهُ أبو دَاوُد وَغَیْرُهُ بِأَسَانِیدَ صَحِیحَةٍ

الأنصاری الشافعی ، أبویحیى زکریا (متوفاى926هـ) ، أسنى المطالب فی شرح روض الطالب ، ج1، ص268، تحقیق : د . محمد محمد تامر  ، ناشر : دار الکتب العلمیة - بیروت  ، الطبعة : الأولى ، 1422 هـ - 2000

الصالحی الشامی

وروى ابن ماجة - برجال ثقات

الصالحی الشامی، محمد بن یوسف (متوفاى942هـ)، سبل الهدی والرشاد فی سیرة خیر العباد، ج12، ص444، تحقیق: عادل أحمد عبد الموجود وعلی محمد معوض، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1414هـ.

الشربینی

رواه أبو داود وغیره بأسانید صحیحة

الشربینی الخطیب الشافعی ، شمس الدین محمد (متوفاى977هـ) ، مغنی المحتاج إلی معرفة معانی ألفاظ المنهاج، ج1، ص295، ناشر: دار الفکر – بیروت.

پس طبق این روایت صحیح ثابت می‌شود که صلوات مسلمانان بر پیامبر عرضه می‌شود و حضرت آن را درک می‌کند و بدن حضرت نیز سالم می‌ماند، این را اگر حیات نگوییم چه بگوییم.

5. نظر علمای اهل سنت درمورد شنیدن مردگان

بخش پایانی این مقاله را با ذکر سخنان علمای اهل سنت را در باره شنیدگان مردگان به پایان می بریم:

1. محمد بن اسماعیل بخاری:

بخاری در کتاب صحیح بخاری که اصح کتب نزد اهل سنت بعد از قرآن است باب خاصی در باره شنیدن مردگان صدایی پای تشیع کنندگان دارد :

66 بَاب الْمَیِّتُ یَسْمَعُ خَفْقَ النِّعَالِ.

البخاری الجعفی، ابوعبدالله محمد بن إسماعیل (متوفاى256هـ)، صحیح البخاری، ج1، ص448 تحقیق د. مصطفی دیب البغا، ناشر: دار ابن کثیر، الیمامة - بیروت، الطبعة: الثالثة، 1407 – 1987

و روایتش را قبلا متذکر شدیم.

2. مسلم بن الحجاج نیشابوری:

وی نیز در صحیح خودش می‌نویسد که مرده، حتی صدای پای تشیع کنندگان را که از کنار قبر برمی‌گردند، می‌شنود .

إِنَّ الْمَیِّتَ إذا وُضِعَ فی قَبْرِهِ إنه لَیَسْمَعُ خَفْقَ نِعَالِهِمْ إذا انْصَرَفُوا.

النیسابوری القشیری ، ابوالحسین مسلم بن الحجاج (متوفاى261هـ)، صحیح مسلم، ج4، ص2201، ح2870، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت.

روایات این کتاب را نیز در بحث های قبلی متذکر شدیم.

3. ابن تیمیه

 ابن تیمیه رهبر فکری وهابیت به این آیات و روایات بر شنیدن مردگان استدلال کرده است :

سئل هل یتکلم المیت فی قبره؟

فقال وأما سؤال السائل هل یتکلم المیت فی قبره فجوابه أنه یتکلم وقد یسمع أیضا من کلمه کما ثبت فی الصحیح عن النبی أنه قال إنهم یسمعون قرع نعالهم وثبت عنه فی الصحیح أن المیت یسأل فی قبره فیقال له من ربک وما دینک ومن نبیک فیثبت الله الذین آمنوا بالقول الثابت فیقول الله ربی والإسلام دینی ومحمد نبی ویقال له ما تقول فی هذا الرجل الذی بعث فیکم فیقول المؤمن هو عبد الله ورسوله جاءنا بالبینات والهدى فآمنا به واتبعناه وهذا تأویل قوله تعالى (یثبت الله الذین آمنوا بالقول الثابت فی الحیاة الدنیا وفی الآخرة). (ابراهٍیم/27).

از ابن تیمیه سؤال شد : آیا مرده در قبرش حرف می‌زند ؟

جواب : و اما در مورد این سؤال که آیا مرده در قبرش حرف می‌زند ؟ جواب این است که مرده هم حرف می‌زند و هم می‌تواند صدای کسی را که با او حرف می‌زند، بشنود ، همانگونه که در حدیث صحیح از نبی مکرم آمده که فرمود : مردگان صدای نعلین را می‌شنوند و ثابت شده در حدیث صحیح که از مرده در قبر سؤال می‌شود، پس به او گفته می‌شود خدای تو کیست؟ دینت چست؟ و پیامبرت کیست؟ پس خدا مؤمنین را در گفتار استوار قرار می‌دهد ، پس مؤمن جواب می‌دهد الله پروردگار و اسلام دین و محمد پیامبر من است ، پس از مؤمن سؤال می‌شود در مورد آقائی که به سوی شما مبعوث کردیم چه عقیده‌ای داری؟ پس مؤمن جواب می‌دهد که ایشان بنده و فرستاده خداست ، با آیات آشکار و هدایت به سوی ما آمد پس ما ایمان آوردیم و از ایشان پیروی کردیم و این تأویل ای آیه است.

ابن تیمیه الحرانی الحنبلی، ابوالعباس أحمد عبد الحلیم (متوفاى 728 هـ)، کتب ورسائل وفتاوی شیخ الإسلام ابن تیمیة، ج4، ص273 تحقیق: عبد الرحمن بن محمد بن قاسم العاصمی النجدی، ناشر: مکتبة ابن تیمیة، الطبعة: الثانیة

همچنین در جای دیگر می‌گوید :

وسئل عن الأحیاء إذا زاروا الأموات هل یعلمون بزیارتهم وهل یعلمون بالمیت إذا مات من قرابتهم أو غیره؟

فأجاب الحمد لله نعم قد جاءت الآثار بتلاقیهم وتساؤلهم وعرض أعمال الأحیاء على الأموات کما روى إبن المبارک عن أبى أیوب الأنصارى قال (إذا قبضت نفس المؤمن تلقاها الرحمة من عباد الله کما یتلقون البشیر فى الدنیا فیقبلون علیه ویسألونه فیقول بعضهم لبعض أنظروا أخاکم یستریح فإنه کان فى کرب شدید قال فیقبلون علیه ویسألونه ما فعل فلان وما فعلت فلانة هل تزوجت) الحدیث

وأما علم المیت بالحی إذا زاره وسلم علیه ففی حدیث إبن عباس قال قال رسول الله (ما من أحد یمر بقبر أخیه المؤمن کان یعرفه فى الدنیا فیسلم علیه إلا عرفه ورد علیه السلام) قال إبن المبارک ثبت ذلک عن النبى صلى الله علیه وسلم وصححه عبد الحق صاحب الأحکام.

از ابن تیمیه سؤال شد وقتی زنده‌ها به زیارت قبرهای مردگان می‌روند ، آیا مردگان، زائر قبر را می‌شناسند؟ و آیا اگر کسی از خویشاوندانشان بمیرد از حال او آگاه می‌شوند؟

 جواب داد : بعد از حمد و سپاس خدا ، بله، روایت در اثبات ملاقات مردگان با هم و عرضه شدن اعمال زندگان بر آنها آمده است ، مثل روایت ابن مبارک از ابوایوب انصاری که گفته : وقتی جان مؤمن گرفته می‌شود بندگان خدا به استقبال او می‌آیند همانگونه که در دنیا مردم به استقبال کسی می‌روند که مژده آورده است و از او سؤال می‌کنند ، بعضی از آنان می‌گویند اجازه دهید برادر مؤمنتان استراحت کند ، او در سختی و شدت بوده است ، سپس از او سؤال می‌کنند فلانی چکار کرد و آیا فلانی ازدواج کرد ؟ .........

و اما درمورد آگاهی مردگان به کسی که به زیارتشان می‌آید و به آنان سلام می‌کند ، در روایت ابن عباس از پیامبر آمده است ( هر کسی که به قبر برادر مؤمن خود که در دنیا او را می‌شناخت برود و به او سلام بدهد مرده او را می‌شناسد و جواب سلام او را می‌دهد ) ابن مبارک می‌گوید این روایت از پیامبر صلى الله علیه وسلم ثابت شده است و عبد الحق صاحب کتاب الاحکام این روایت را تصحیح کرده است .

ابن تیمیه الحرانی الحنبلی، ابوالعباس أحمد عبد الحلیم (متوفاى 728 هـ)، کتب ورسائل وفتاوی شیخ الإسلام ابن تیمیة، ج24،ص331، تحقیق: عبد الرحمن بن محمد بن قاسم العاصمی النجدی، ناشر: مکتبة ابن تیمیة، الطبعة: الثانیة.

4. ابن قیم الجوزیه:

او نیز بر تواتر روایاتی که حاکی این مطلب که میت زائران قبرش را می‌شناسند، تصریح کرده است:

وقد تواترت الآثار عنهم بأن المیت یعرف زیارة الحی له ویستبشر به

روایات  متواتر است که مرده زائر قبرش را می‌شناسد و خوشحال می‌شود.

أبو عبد الله شمس الدین محمد بن أبی بکر بن أیوب بن سعد الزرعی الدمشقی،الروح فی الکلام على أرواح الأموات والأحیاء بالدلائل من الکتاب والسنة ، ج1، ص5 ،الوفاة: 751 هـ ، دار النشر : دار الکتب العلمیة - بیروت - 1395 1975

5. ابن کثیر دمشقی سلفی

ابن کثیر دمشقی سلفی از بزرگان اهل سنت در تفسیرش تصریح می‌کند که روایات متواتر وجود دارد که مردگان، زائران قبرشان را می‌شناسند و با دیدن آنها خوشحال می‌شوند:

وقد تواترت الاثار عنهم بأن المیت یعرف بزیارة الحی له ویستبشر فروى ابن أبی الدنیا فی کتاب القبول عن عائشة رضی الله عنها قالت قال رسول الله صلى الله علیه وسلم ما من رجل یزور قبر أخیه ویجلس عنده إلا استأنس به ورد علیه حتى یقوم وروی عن أبی هریرة رضی الله عنه قال إذا مر الرجل بقبر یعرفه فسلم علیه رد علیه السلام

وبه درستی که روایت متواتر از صحابه وجود دارد که مرده زائر قبرش را می‌شناسد و خوشحال می‌شود ، ابن ابی دنیا در کتاب قبول از عایشه روایت کرده که گفت : پیامبر صلى الله علیه وسلم فرمود هر کس که به زیارت قبر برادر مؤمنش برود و در کنار قبرش بنشیند ، از درون قبر جوابش  را می‌دهد و از آمدنش خوشحال می‌شود تا اینکه از کنار قبر برود ، و ابو هریره از پیامبر نقل می‌کند که فرمود : هرگاه که شخصی به قبر کسی گذر کند که او را می‌شناسد و سلام کند جواب سلامش را می‌دهد.

ابن کثیر الدمشقی،  ابوالفداء إسماعیل بن عمر القرشی (متوفاى774هـ)، تفسیر القرآن العظیم، ج3، ص439 ناشر: دار الفکر - بیروت 1401هـ.

6. ابن جریر طبری

محمد بن جریر طبری از بزرگان اهل سنت می‌نویسد که بیشتر علما قائل به شنیدن مردگان هستند و روایات این باب را تصحیح کرده اند:

فقال جماعة یکثر عددها بتصحیحها وتصحیح القول بظاهرها وعمومها وقالوا المیت بعد موته یسمع کلام الأحیاء ولذلک قال النبی صلى الله علیه وسلم لأهل القلیب بعدما ألقوا فیه ما قال قالوا وفی قوله لأصحابه إذ قالوا أتکلم أقواما قد ماتوا وصاروا أجسادا لا أرواح فیها فقال (ما أنتم بأسمع لما أقول منهم).

جماعت زیادی از علما روایات سماع مردگان در جنگ بدر را تصحیح کردند و عمل به ظاهر آن روایات کردند و قائل شدند کهانسان بعد از مردن صدای زندگان را می‌شنود و بخاطر این است که پیامبر صلی الله علیه وسلم با کشتگان بدر صحبت کردند بعد از انداختنشان در چاه و فرمایش پیامبر به اصحابش وقتی اعتراض کردند و گفتند با مردگانی صحبت می‌کنید که جسد بون روح هستند پس حضرت جواب داد : شما شنواتر از آنها به حرفهای من نیستید 

الطبری، أبو جعفر محمد بن جریر بن یزید بن کثیر بن غالب (متوفاى310)، تهذیب الآثار، ج2، ص491 تحقیق: محمود محمد شاکر ، ناشر: مطبعة المدنی ـ مصر، الطبعة: الأولى.

7. انصاری قرطبی

 امام اهل سنت قرطبی می‌نویسد، اگر مرده نمی‌شنید به او سلام نمی‌شد؛ پس مرده می‌شنود واین مطلب واضح است و به تحقیق ما آن را در کتاب تذکره بیان کردیم .

وبأن المیت یسمع قرع النعال إذا انصرفوا عنه إلى غیر ذلک فلو لم یسمع المیت لم یسلم علیه وهذا واضح وقد بیناه فی کتاب التذکرة.

الأنصاری القرطبی، ابوعبد الله محمد بن أحمد بن أبی بکر بن فرح (متوفاى671هـ)، الجامع لأحکام القرآن، ج13، ص233 ،ناشر: دار الشعب القاهرة.

8. آلوسی بغدادی

آلوسی علامه اهل سنت می‌نویسد که قول حق این است که مردگان می‌شنوند:

والحق أن الموتى یسمعون فی الجملة.

الآلوسی البغدادی الحنفی، أبو الفضل شهاب الدین السید محمود بن عبد الله (متوفاى1270هـ)، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی، ج21، ص57، ناشر: دار إحیاء التراث العربی بیروت.

9. محیی الدین نووی

نووی شارح صحیح مسلم می‌نویسد که مرده صدای کسانی که کنار قبر هستند را می‌شنود:

اثبات فتنة القبر وسؤال الملکین وهو مذهب أهل الحق ومنها استحباب المکث عند القبر بعد الدفن لحظة نحو ما ذکر لما ذکر وفیه أن المیت یسمع حینئذ من حول القبر.

اثبات سؤال منکر و نکیر در قبر مذهب اهل حق است و به خاطر این است که بعد از دفن مستحب است که چند لحظه‌ای در کنار قبر بمانند و اینکه مرده صدای کسانی که دور قبر هستند را می‌شنود .

النووی الشافعی، محیی الدین أبو زکریا یحیى بن شرف بن مر بن جمعة بن حزام (متوفاى676 هـ)، شرح النووی علی صحیح مسلم، ج2، ص139 ، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت، الطبعة الثانیة، 1392 هـ.

10. ابن حجر هیثمی

وی در پاسخ سؤالی می‌گوید: مردگان کلام مردم را می ‌شنوند:

هل یَسْمَعُ الْمَیِّتُ کَلَامَ الناس فَأَجَابَ بِقَوْلِهِ نعم لِحَدِیثِ أَحْمَدَ وَجَمَاعَةٍ إنَّ الْمَیِّتَ یَعْرِفُ من یُغَسِّلُهُ وَیَحْمِلُهُ وَیُدْلِیهِ فی قَبْرِهِ.

آیا مرده کلام مردم را می‌شنود ، جواب : بله بخاطر روایت احمد بن حنبل و جماعتی از علما که مرده کسی را که او را غسل می‌دهد و جنازه‌اش را حمل می‌کند و کسی که او را در قبر می‌گذارد  را می‌شناسد .

ابن حجر الهیتمی (متوفای973هـ )، الفتاوى الکبرى الفقهیة ، ج2، ص29،  دار النشر : دار الفکر

11. محمد بن حسن شیبانی

وی نیز اجماع اکثر صحابه را بر شنیدن مردگان گزارش کرده است:

واجماع اکثر الصحابة علیه.

الشیبانی ، أبو عبد الله محمد بن الحسن (متوفای 189 هـ) ، الجامع الصغیر وشرحه النافع الکبیر ، ج1، ص273 ، دار النشر : عالم الکتب - بیروت - 1406 ، الطبعة : الأولى

12. إبن بطال بکری قرطبی

ابن بطال نیز در شرح بخاری همچنین سخنی دارد:

52 - بَاب الْمَیِّتُ یَسْمَعُ خَفْقَ النِّعَالِ

إبن بطال البکری القرطبی، ابوالحسن علی بن خلف بن عبد الملک (متوفاى449هـ)، شرح صحیح البخاری، ج3، ص320  تحقیق: ابوتمیم یاسر بن إبراهیم، ناشر: مکتبة الرشد - السعودیة / الریاض، الطبعة: الثانیة، 1423هـ - 2003م.

13. جلال الدین سیوطی

سیوطی بر شنیدن مردگان اعم از انبیاء و غیر آنها، تصریح دارد:

وأما الإدراکات کالعلم والسماع فلا شک أن ذلک ثابت لهم ولسائر الموتى.

و اما ادراکات مثل علم و شنیدن، شکی نیست که ثابت است برای انبیاء و برای دیگر مردگان.

السیوطی جلال الدین عبد الرحمن الوفاة: 911هـ ، شرح الصدور بشرح حال الموتى والقبور ، ج1، ص202،  دار النشر : دار المعرفة - لبنان - 1417هـ - 1996م ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : عبد المجید طعمة حلبی

وی در پاسخ این پرسش که آیا میت سخن مردم و مدح و ثنای آن را می‌شنوند؟ گفته است که مردگان می‌شنوند. متن استفتاء و جواب آن این است:

وأما المسألة الثالثة : وهی هل یسمع المیت کلام الناس وثناءهم علیه وقولهم فیه ؟ فنعم أیضاً ، أخرج الإمام أحمد فی مسنده ، والمروزی فی الجنائز ، وابن أبی الدنیا ، وغیرهم من طریق أبی عامر العقدی عن عبد الملک بن الحسن المدنی عن سعد بن عمرو بن سلیم عن معاویة أو ابن معاویة وعن أبی سعید الخدری قال : قال رسول الله صلى الله علیه وسلّم : ( إن المیت یعرف من یغسله ویحمله ویدلیه فی قبره ) وأخرجه الطبرانی فی الأوسط من طریق آخر عن أبی سعید ،

واما مسئله سوم : آیا مردگان کلام و ثناء زندگان را می‌شنوند ؟ بله احمد حنبل در مسند خود و مروزی در کتاب جنائز و ابن ابی دنیا و دیگران از ابی عامر از عبد الملک بن الحسن مدنی از سعد بن عمرو بن سلیم از معاویه یا ابن معاویه و از ابی سعید خدری نقل می‌کند که رسول خدا صلى الله علیه وسلّم فرمودند : مرده کسی را که او را غسل می‌دهد و جنازه‌اش را حمل می‌کند و کسی که او را در قبر می‌گذارد  را می‌شناسد .

السیوطی، جلال الدین أبو الفضل عبد الرحمن بن أبی بکر (متوفاى911هـ)، الحاوی للفتاوی فی الفقه وعلوم التفسیر والحدیث والاصول والنحو والاعراب وسائر الفنون، ج2، ص162، تحقیق: عبد اللطیف حسن عبد الرحمن، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1421هـ - 2000م.

14. أحمد بن إدریس صنهاجی

وی می‌نویسد که مردگان در قبرهایشان موعظه و قرآن و ذکر و تسبیح و تهلیل (سبحان الله و لااله الا الله) را می‌شنوند :

وکذلک الموتى یسمعون فی قبورهم المواعظ والقرآن والذکر والتسبیح والتهلیل ولا ثواب لهم فیه على الصحیح لأنهم غیر مأمورین بعد الموت ولا منهیین فلا إثم ولا ثواب لعدم الأمر والنهی هذا أحد أسباب المثوبات.

و همچنین مردگان در قبرهایشان موعظه و قرآن و ذکر و تسبیح و تهلیل (سبحان الله و لااله الا الله) را می‌شنوند و بنابر قول صحیح ثواب و عقاب ندارند چون مردگان بعد از مردن مأمور و منهی نیستند و پس نه گناهی برآنان است و نه ثوابی به خاطر نبود امر ونهی که از اسباب ثواب و عقاب است .

أبو العباس أحمد بن إدریس الصنهاجی القرافی الوفاة: 684هـ ، الفروق أو أنوار البروق فی أنواء الفروق (مع الهوامش ) ، ج4، ص392 ، دار النشر : دار الکتب العلمیة - بیروت - 1418هـ - 1998م ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : خلیل المنصور

15. تمیمی حنبلی

وی نیز در کتاب «الفواکه» بعد از نقل روایات مربوط به کشتگان بدر می‌نویسد:

وهو نص صحیح صریح فی سماع الموتى ، ولم یذکر صلى الله علیه وسلم فی ذلک تخصیصاً ،

روایات شنیدن کشتگان بدر بعد از مرگ روایت صریحی در اثبات شنیدن مردگان است و پیامبر صلى الله علیه وسلم در شنیدن مردگان نفرموده که مختص به کشتگان بدر است .

التمیمی الحنبلی، حمد بن ناصر بن عثمان آل معمر (متوفاى 1225هـ)، الفواکه العذاب فی الرد علی من لم یحکم السنة والکتاب، ج6، ص195، طبق برنامه الجامع الکبیر.

16. جکنی شنقیطی

وی نیز در ذیل روایتی می‌نویسد:

وهو نص صحیح صریح فی سماع الموتى ، ولم یذکر صلى الله علیه وسلم فیه تخصیصًا .

الجکنی الشنقیطی، محمد الأمین بن محمد بن المختار (متوفاى 1393هـ.)، أضواء البیان فی إیضاح القرآن بالقرآن، ج6، ص130 تحقیق: مکتب البحوث والدراسات، ناشر: دار الفکر للطباعة والنشر. - بیروت. - 1415هـ - 1995م.

17. محمد بن عبدالوهاب

ابن عبد الوهاب نیز اعتراف به شنیدن مردگان دارد :

أخرج أحمد وغیره عن أبی سعید أن النبی صلى الله علیه وسلم قال : ' إن المیت یعرف من یغسله ویحمله ومن یکفنه ومن یدلیه فی حفرته ' .

وأخرج أبو نعیم وغیره عن عمرو بن دینار قال : ما مِن میّت یموت إلا روحه فی ید ملک الموت ینظر إلى جسده ، کیف یغسل ، وکیف یکفن ، وکیف یمشى به ، ویقال له وهو على سریره : اسمع ثناء الناس علیک .

وأخرج ابن أبی الدنیا معناه عن جماعة من التابعین بلفظ : بید ملک . بلا إضافة .

وللشیخین عن أنس : أن النبی صلى الله علیه وسلم وقف على قتلى بدر فقال : ' یا فلان بن فلان یا فلان بن فلان هل وجدتم ما وعد ربکم حقاً ؟ فإنی وجدت ما وعدنی ربی حقاً ' فقال عمر : یا رسول الله ، کیف تکلم أجساداً لا أرواح فیها ؟ فقال : ' ما أنتم بأسمع لما أقول منهم ، غیر أنهم لا یستطیعون أن یردوا علی شیئاً ' .

احمد بن حنبل و دیگران از ابی سعید خدری از رسول الله صلى الله علیه وسلم نقل کردند که فرمود : مرده شخصی که او را غسل می‌دهد و کسی که جنازه او را برمی‌دارد و کسی که او را کفن می‌کند و کسی که بدن را در قبر می‌گذارد را می‌شناسد.

و ابو نعیم و دیگران از عمرو بن دینار نقل کردن که گفته : هر کس که بمیرد روحش در دست فرشته مرگ است و به جسدش نگاه می‌کند ، چگونه غسلش می‌دهند و چگونه کفنش می‌کنند و روی دوش می‌برند و در حالی که در تابوت است به او گفته می‌شود که : ثنای مردم را بر خودت بشنو .

و ابن ابی الدنیا این روایت را به همین مضمون از جماعتی از تابعین  با این لفظ نقل کرده است : بید ملک ، بودن هیچ اضافه‌ای .

مسلم و بخاری از انس نقل می‌کنند : پیامبر صلى الله علیه وسلم کنار کشته‌های بدر ایستاد پس فرمود : ای فلان بن فلان ، ای فلان بن فلان آیا آنچه که خدا به شما وعده داده بود را حق یافتید ؟ همانا که من آنچه را که خدایم وعده داده بود را حق یافتم ، پس عمر گفت : ای رسول الله ، چگونه با اجسادی حرف می‌زنی که روح در آنها نیست ؟ پیامبر فرمود : شماها شنواتر از آنها به آنچه می‌گویم نیستید ، غیر از اینکه آنها نمی‌توانند پاسخ دهند.

محمد بن عبد الوهاب (متوفای 1206 هـ) ، أحکام تمنی الموت، ج 1، ص 458، تحقیق : الشیخ عبد الرحمن بن محمد السّدحان ، والشیخ عبد الله بن عبد الرحمن الجبرین ، ناشر: مطابع الریاض - الریاض ، الطبعة : الأولى.

همچنین از بسیاری دیگر از علمای اهل سنت ، تصحیح روایات مربوط به شنیدن مردگان و پاسخ دادن آنها را آوردیم که به همین مقدار بسنده می‌کنیم .

نتیجه‌گیری:

1. به اقرار علمای اهل سنت ، آیاتی که وهابیون برای مقصود خویش به آن استدلال می‌کنند ، دلالت بر مدعای آنها ندارد .

2. تنها کسی از بزرگان اهل سنت ، به وی قول به عدم سماع موتی نسبت داده شده است ، عائشه است و وی نیز از نظر خود برگشته است .

3. آیات فراوانی وجود دارد که به اقرار علمای اهل سنت ، دلالت بر حیات برزخی اموات ، قدرت شنیدن آنها و پاسخگویی آنها دارد .

4. اجماع اهل سنت بر حیات برزخی اموات ، و قدرت شنیدن آن و پاسخگویی آنها است .

5. احادیث اهل سنت در حیات برزخی اموات ، و قدرت شنیدن آنها و پاسخگویی آنها متواتر و بسیاری از آنها صحیح و یا حسن است .