آیا بنی امیه شجره ملعونه است ؟ آیا مفسرین شیعه و سنی در تفسیر آیه 60 سوره الاسراء (وَإِذْ قُلْنَا لَکَ إِنَّ رَبَّکَ أَحَاطَ بِالنَّاسِ وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤیَا الَّتِی أَرَیْنَاکَ إِلاَّ فِتْنَةً لِّلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی القُرْآنِ وَنُخَوِّفُهُمْ فَمَا یَزِیدُهُمْ إِلاَّ طُغْیَانًا کَبِیرًا ) شجره ملعونه را به بنی امیه تفسیر کرده اند ؟ آیا از نظر شیعه، تمامی بنی امیه و بدون استثناء ملعون اند ؟ آیا لعن بنی امیه در زیارت عاشورا شامل تمامی بنی امیه می شود ؟
1. اینکه شخصی صرفا به خاطر انتساب به طایفه خاصی (از لحاظ نسبی) ، مورد لعن قرار بگیرد ، مخالف عقل و وحی است. ( عکس این مطلب نیز صحیح است ، به این معنی که مثلا ابولهب با اینکه از بنی هاشم است و عموی پیامبر ، در قران کریم و روایات فرقتین مورد مذمت و لعن قرار گرفته) .
2. در خاندان بنی امیه افرادی بوده اند که مورد تمجید ائمه اطهار ( صلوات الله علیهم) قرار گرفته اند. لذا ملعون بودن بنی امیه به طور عام ، متناقض با روایات صحیحه دال بر وجود افراد صالح و مورد تایید ائمه اطهار ( صلوات الله علیهم) از بنی امیه است ( مانند خالد بن سعید بن العاص و ابوالعاص بن ربیع)، لذا غلط است.
3. مفسرین ( اعم از شیعه و سنی) در تفسیر آیه 60 سوره الاسراء ، تفاسیر و شان نزول زیادی در مورد شجره ملعونه آورده اند و یکی از احتمالات را به این داده اند که منظور از شجره ملعونه ، بنی امیه است. و بعضی از مفسرین این تفسیر را غلط دانسته اند. ( مثلا امام فخرالدین الرازی می فرمایند : قال ابن عباس رضی الله عنهما : الشجرة بنو أمیة یعنی الحکم بن أبی العاص قال ورأى رسول الله صلى الله علیه وسلم فی المنام أن ولد مروان یتداولون منبره فقص رؤیاه على أبی بکر وعمر وقد خلا فی بیته معهما فلما تفرقوا سمع رسول الله صلى الله علیه وسلم الحکم یخبر برؤیا رسول الله صلى الله علیه وسلم فاشتد ذلک علیه ، واتهم عمر فی إفشاء سره ، ثم ظهر أن الحکم کان یتسمع إلیهم فنفاه رسول الله صلى الله علیه وسلم . قال الواحدی : هذه القصة کانت بالمدینة ، والسورة مکیة فیبعد هذا التفسیر إلا أن یقال : هذه الآیة مدنیة ولم یقل به أحد ، ومما یؤکد هذا التأویل قول عائشة لمروان لعن الله أباک وأنت فی صلبه فأنت بعض من لعنه الله.( التفسیر الرازی))
4. روایتی را محدثان اهل سنت نقل کرده اند مبنی بر اینکه : قال رسول الله ( صل الله علیه و آله و سلم ) : هلکة أمتی على یدی غلمة من قریش . حضرت رسول اکرم ( صل الله علیه و آله و سلم ) فرمودند : هلاک امت من به دست جوانانی از قریش است ( صحیح البخاری و المسلم ، کتاب الفتن ) و ظاهرا بخاری و مسلم آن را به بنی امیه تطبیق کرده اند.( ر.ک. صحیحن ، کتاب الفتن)
5. امام طبری و یعقوبی در کتب تاریخشان روایت کرده اند که : ابوسفیان سوار بر الاغى بود و معاویه زمام آن را به دست گرفته و یزید آن را مىراند! رسولاللَّه فرمود: خدا راکب و راهبر و راننده آن را لعنت کند. (مسلم گوید: صحت اسناد این حدیث را بررسی نکرده ام).
6. باید توجه داشت که سعادت و شقاوت هر کسی به دست خود شخص و با اعمال او ( و اختیار او) رقم می خورد و انتساب به طایفه ای یا مصاحبت با شخصی، معجزه نمی کند. مثلا به نقل امام ذهبی یکی از زنان پیامبر ( به نام قتیله) بعد از فوت پیامبر ( صل الله علیه و آله و سلم) ، مرتد شد . یا خداوند در قرآن کریم خطاب به پیامبر می فرماید که : در اطراف تو منافقانی هستند که تو آنها را نمی شناسی. یا بعضی از فرزندان ائمه مورد مذمت قرار گرفته اند و از آنها به فاسق و ... تعبیر شده است ، یا پسر نوح که کافر و هلاک شد . یا زنان حضرت نوح و حضرت لوط ، که قران کریم از آن دو به کافر و خائن یاد کرده ( التحریم 10) .
7. باید توجه داشت که از آنجا که اکثر بنی امیه ( مانند یزید و ...) در تضاد با حق و دشمن ائمه اطهار ( صلوات الله علیهم ) بوده اند ،در ادعیه مورد نص قرار گرفته اند ، نه از آن جهت که از بنی امیه اند ، زیرا حتی اگر کسی از بنی هاشم و ... نیز همانند یزید و امثال او باشد ، مورد لعن قرار می گیرد. مثلا در قبیله ثمود و در جریان کشتن ناقه صالح ( علیه السلام) ،قاتل یک نفر بود ولی چون سایر قبیله نیز به این کار او راضی بودند ، مورد عذاب واقع شدند. یعنی ملاک خوبی و بدی ، اطاعت و عصیان است و نه انتساب به قبیله خاصی.
حضرت امام علی بن موسی الرضا ( صلوات الله و سلامه علیه ) در مورد پسر نوح می فرماید : او واقعا پسر نوح بود ولی به دلیل عصیان و کفر ، خداوند خطاب به نوح می فرماید که او از خانواده تو نیست ( انه لیس من اهلک ) ، و همینگونه است که اگر کسی از بنی هاشم ، اطاعت خداوند را نکند از ما نیست .
و نیز حضرت رسول اکرم ( صل الله علیه و آله و سلم) با اینکه حضرت سلمان ( سلام الله علیه) نه از بنی هاشم است و نه عرب است ، با این حال از آنجا که بر خیر و ایمان و صلاح است ، در مورد او می فرماید (( سلمان منا اهل البیت )). (مسلم گوید : بیان مقام و منزلت و مناقب حضرت سلمان ( سلام الله علیه) در این مختصر نمی گنجد).
و نیز حضرت امام علی بن ابی طالب ( صلوات الله و سلامه علیه) جواب سلام برادر خود ( زید بن موسی بن جعفر ) را نداد ، زید گفت که من پسر پدرتان هستم ، چرا جواب سلام مرا نمی دهی ؟ امام (سلام الله علیه) فرمودند که تا وقتی که اطاعت الهی داشته باشی برادر من هستی و در صورت عصیان هیچ نسبتی میان ما نخواهد بود. ( بحار الانوار)
و نیز حضرت امام محمد باقر ( صلوات الله و سلامه علیه ) به فردی از بنی امیه که از فرزندان مروان است ( به نام سعد بن عبدالملک ) لقب (( سعد الخیر )) را دادند . روزی سعد نزد ایشان آمد در حالی که شدیدا می گریست. امام (علیه السلام) به او فرمودند که چرا گریه می کنی ؟ سعد گفت : چرا گریه نکنم در حالی که از بنی امیه ام و مورد لعن . حضرت امام ( علیه السلام) فرمودند که تو از ما هستی زیرا قران از قول حضرت ابراهیم ( علیه السلام) می فرماید : فمن تبعنی فانه منی ، آن که از من پیروی کند از من است. ( الاختصاص ، شیخ مفید ( قدس سره)).
8. کان بنو أمیة إذا سمعوا بمولود اسمه على قتلوه.
اگر در یک خانهای، نام فرزندشان را علی میگذاشتند، بنیأمیه او را میکشتند.
تهذیب التهذیب لإبنحجر، ج7، ص281
( کتب معاویة إلی المغیرة بن شعبة : أظهر شتم علی وتنقصه ... .
انساب الأشراف ، ج5 ، ص30 )
أن معاویة بن أبی سفیان لما ولى المغیرة بن شعبة الکوفة فی جمادى سنة 41 دعاه فحمد الله وأثنى علیه ثم قال : ... ولست تارکا إیصاءک بخصلة لا تتحم عن شتم على وذمه والترحم على عثمان والاستغفار له والعیب على أصحاب على والاقصاء لهم وترک الاستماع منهم ... .
تاریخ طبری ، ج4 ، ص188 . )
مسلم گوید : فضائل و مناقب بنی امیه بسیار زیادتر از چند حدیث فوق است ( فاجعه قضیه حره ، واقعه کربلا ، جنگ صفین ، و...). از این حدیث و نظایر این حدیث ، می توان فهمید که آن بنی امیه ای که در ادعیه شیعه مورد نص قرار گرفته اند چه کسانی بوده اند.
1 - حدیث اول موسسه تحقیقاتی حضرت ولیعصر در این مقاله :
عَنْ عَبَّادِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ قَالَ عَلِیٌّ أَنَا عَبْدُ اللَّهِ وَأَخُو رَسُولِهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَأَنَا الصِّدِّیقُ الْأَکْبَرُ لَا یَقُولُهَا بَعْدِی إِلَّا کَذَّابٌ صَلَّیْتُ قَبْلَ النَّاسِ بِسَبْعِ سِنِینَ .
سنن ابن ماجة ، ج1 ، ص 44 ، و البدایة والنهایة ، ج3 ، ص 26 و المستدرک ، حاکم نیشابوری ، ج3 ، ص 112 وتلخیص آن ، تألیف ذهبی در حاشیه همان صفحه ، و تاریخ طبری ، ج2 ، ص 56 ، والکامل ، ابن الاثیر ، ج2 ، ص 57 و فرائد السمطین ، حموینی ، ج 1 ص 248 و الخصائص ، نسائی ، ص 46 با سندی که تمام روات آن ثقه هستند ، و تذکرة الخواص ، ابن جوزی ، ص 108 و دهها سند دیگر .
عباد بن عبد الله گوید : علی علیه السلام فرمود : من بنده خدا ، برادر رسول خدا و صدیق اکبر هستم ، پس از من جز دروغگو کسی دیگر خود را «صدیق» نخواهد خواند ، من هفت سال قبل از دیگران نماز میخواندم .
محقق سنن ابن ماجه در ادامه مینویسد :
فی الزوائد : هذا إسناد صحیح . رجاله ثقات . رواه الحاکم فی المستدرک عن المنهال . وقال : صحیح على شرط الشیخین .
هیثمی این روایت را در مجمع الزوائد نقل کرده و گفته است : " سند آن صحیح و راویان آن مورد اعتماد هستند " . همچنین حاکم نیشابوری آن را نقل کرده و گفته است : " این روایت طبق شرائط مسلم و بخاری صحیح است " .
مسلم گوید : در سلسله سند این حدیث (( عباد بن عبدالله الاسدی الکوفی )) است که ابن حبان او را ثقه دانسته و دارقطنی نیز حدیثی را که او در سلسله اسناد آن قرار داشته تصحیح کرده . ولی سایر ائمه جرح و تعدیل اهل سنت مثل امام ذهبی و ابن حجر و سایرین او را ضعیف دانسته اند (اکثرا به خاطر نقل این حدیث او را تضعیف کرده اند ).
در مورد مقام علمی ابن حبان در میان اهل سنت این جمله امام ذهبی کافی است : " ینبوع معرفه الثقات : تاریخ البخاری ، ابن ابی حاتم و ابن حبان " یعنی : سرچشمه و منشا شناخت ثقات ( افراد مورد اطمینان در نقل حدیث ) تاریخ بخاری ، ابن ابی حاتم و ابن حبان می باشند .
2 – حدیث دوم موسسه تحقیقاتی حضرت ولیعصر در این مقاله :
عن معاذة بنت عبد الله العدویة سمعت علی بن أبی طالب على منبر البصرة وهو یقول أنا الصدیق الأکبر آمنت قبل ان یؤمن أبو بکر وأسلمت قبل أن یسلم أبو بکر .
المعارف - ابن قتیبة - ص 169 و تهذیب الکمال - المزی - ج 12 - ص 18 – 19 و البدایة والنهایة - ابن کثیر - ج 7 - ص 370 و ... .
معاذه دختر عبد الله گوید که از علی بن أبی طالب علیه السلام شنیدم که بر بالای منبر بصره میفرمود : من صدیق اکبر هستم ، ایمان آوردم قبل از آن که ابوبکر ایمان بیاورد ، اسلام آوردم قبل از آن که ابوبکر اسلام بیاورد .
مسلم گوید : در سلسله سند این حدیث (( سلیمان بن عبدالله ابوفاطمه )) قرار دارد که ابن حبان او را ثقه دانسته ، ( وباز می گویم : در مورد مقام علمی ابن حبان در میان اهل سنت این جمله امام ذهبی کافی است : " ینبوع معرفه الثقات : تاریخ البخاری ، ابن ابی حاتم و ابن حبان " یعنی : سرچشمه و منشا شناخت ثقات ( افراد مورد اطمینان در نقل حدیث ) تاریخ بخاری ، ابن ابی حاتم و ابن حبان می باشند . )
ولی نظر سایر ائمه جرح و تعدیل اهل سنت در مورد (( سلیمان بن عبدالله ابوفاطمه )) اینگونه است :
تهذیب الکمال المزی : قال البخاری لا یتابع علیه ولا یعرف الا به و لا یعرف سماع سلیمان من معاذة روى له النسائی فی مسند علی هذا الحدیث الواحد .
تهذیب التهذیب ابن حجر : قال البخاری لا یتابع علیه ولا یعرف إلا به ولا یعرف له سماع من معاذة قلت وقال بن عدی لا أعرف له غیره ولا یتابع علیه کما قال البخاری وذکره بن حبان فی الثقات .
ابن کثیر در البدایه و النهایه بعد از نقل این حدیث اینگونه شرح داده :
وهذا لا یصح قاله البخاری، وقد ثبت عنه بالتواتر أنه قال على منبر الکوفة : أیها الناس ! إن خیر هذه الامة بعد نبیها أبو بکر ثم عمر، ولو شئت أن أسمی الثالث لسمیت .
یعنی : این صحیح نیست و بخاری گفته است و براستی ثبت شده است از او -به تواتر- که علی رضی الله عنه بر روی منبر کوفه بارها فرموده است ای مردم بهترین این امت بعد از پیامبر صلی الله علیه و سلم ابوبکر و سپس عمر است.
مسلم گوید : اگر خواننده محترم در مطالب ابن کثیر دقت کند ، متوجه می شود که ابن کثیر و سایرین از آنجا که این حدیث که امام علی (صلوات الله و سلامه علیه) می فرماید من صدیق اکبر هستم ، ایمان آوردم قبل از آن که ابوبکر ایمان بیاورد ، اسلام آوردم قبل از آن که ابوبکر اسلام بیاورد . و مشابه این احادیث اولا افضل بودن امام علی (ع) را می رساند و ثانیا لقب صدیق اکبر را که حضرات برای خلیفه اول بکار می برند را زیر سوال می برد ، لذا حدیث را رد کرده اند و گفته اند که : که علی رضی الله عنه بر روی منبر کوفه بارها فرموده است ای مردم بهترین این امت بعد از پیامبر صلی الله علیه و سلم ابوبکر و سپس عمر است.
مسلم گوید : البته ابن کثیر احتمالا فراموش کرده که در ادامه بنویسد که : و سپس عثمان و سپیس من ( و سلسله مراتب نظام اهل سنت که خلفای راشدین را به ترتیب خلیفه شدنشان افضل می دانند (!!! دقت کنید) را تکمیل نکرده است) . و نمی دانم امام (علیه السلام) چگونه از طرفی ابوبکر و عمر را درغگو و خائن و حلیه گر و گناهکار میداند (صحیح المسلم ) و نیز از دیدن عمر کراهت دارد (صحیح البخاری) و ابویکر را مستنبد میداند (صحیح البخاری و المسلم) و به انتخاب عمر توسط ابوبکر اعتراض می کند (الطقات ابن سعد و ...) و سیره و سنت خلیفه اول و دوم را نا مشروع می داند و حاضر به عمل کردن به آن نیست (مسند الامام احمد و ...) و نیز ابوبکر را دروغگو و او را خلیفه نمی داند (الامامه و السیاسه) و به بعد از شش ماه با ابوبکر بیعت می کند (صحیح البخاری) و ابوبکر می گوید ایکاش خانه فاطمه را نمی گشودم و به آن کاری نداشتم (ابن حجر و الذهبی و...) و فاطمه (سلام الله علیها) از ابو بکر غضبناک می شود واز او رویگردان می شود و تا وقتی که از دنیا می رود با او سخن نمی گوید (صحیح البخاری) و این چه فضیلتی است برای عمر که به گفته او همه از او داناترند حتی زنان پشت پرده . و افتضاحات عثمان. به عنوان نمونه : روزی زنی را نزد “عثمان بن عفان” آوردند که در ششمین ماه بارداری وضع حمل کرده و فرزندش را به دنیا آورده بود. عثمان دستور داد که آن زن را سنگسار کنند. در این هنگام علی بن ابیطالب ( سلام الله علیه ) گفت: حکم این زن سنگسار نیست، خداوند متعال در قرآن می فرماید: « و دوران حمل و از شیربازگرفتن اش سی ماه است » و نیز می فرماید: « مادران فرزندان خود را دو سال تمام شیر می دهند، این برای کسی است که بخواهد دوران شیرخوارگی را تکمیل نماید ». با توجه به این دو آیه وضع حمل می تواند در شش ماهگی صورت گیرد، پس سنگسار بر این زن نیست. عثمان با شنیدن این استدلال شخصی را به دنبال آن زن فرستاد. فرستاده عثمان زمانی رسید که آن زن سنگســــــــار شده بود . (الموطا، امام مالک - الاستذکار، ابن عبدالبر، - سنن بیهقی - الدر المنثور، سیوطی – مسند الامام احمد و...) وعمر می خواست داستانهای یهودیان را بنویسد و رسول الله از آن منع کرد (سیر اعلام النبلاء الذهبی) ودر مورد دیه ( که نظر عمر با رسول الله مغایرت داشته) ، ابن عباس می گوید : سخن رسول خدا مقدّم بر سخن عمر است و پیروى از آن شایسته تر است ( الام الامام الشافعی و السنن البیهقی) و ابوبکر در سقیفه می گوید : با هر کدام از این دو نفر ابو عبیده وعمر بن خطاب که خود می خواهید بیعت کنید ( البخاری ، المسند الامام احمد ، تاریخ الامام الطبری) و ابو بکر در سقیفه به ابو عبیده می گوید : دستت را بده تا با تو بیعت کنم ( المسند الامام احمد ، الطبقات الکبری ) و یا ابو بکر می گوید : که من بهترین شما نیستم و حال آن که علی بن ابی طالب در میان شماست (الامامه و السیاسه – ج1 – ص 14 – الصواعق المحرقه – ص 30 – الریاض النضره ج1 –ص 175 – کنز العمال – ج3 – ص 302 .) و عمر بیعت با ابوبکر را اینگونه می داند : بیعت ابوبکر لغزشی بود که خداوند شرّش را مرتفع سازد واگر کسی دوباره چنین خطایی مرتکب شد او را بکشید ( البخاری) و ...
مسلم گوید : اینها گوشه ای از حوادث و حقایقی بود که از کتب اهل سنت آوردم و احادیث زیادی در این باب وجود دارد که ذکر آنها در این مختصر نمی گنجد. جا دارد که در این زمینه تحقیق شود و ارزش مطلب ابن کثیر و سایرین در مورد افضل و مفضول و تعریف و تمجید ها و سلسله مراتب برتری امت و صحابه ، در میدان علم و به دور از تعصب سنجیده شود.
3 – حدیث سوم موسسه تحقیقاتی حضرت ولیعصر
" الصدیقون ثلاثة : حبیب النجار مؤمن آل یاسین ، وحزبیل مؤمن آل فرعون ، وعلی بن أبی طالب الثالث ، وهو أفضلهم .
مناقب علی بن أبی طالب (ع) وما نزل من القرآن فی علی (ع) - أبی بکر أحمد بن موسى ابن مردویه الأصفهانی - ص 331 و الجامع الصغیر - جلال الدین السیوطی - ج 2 - ص 115 و کنز العمال - المتقی الهندی - ج 11 - ص 601 و فیض القدیر شرح الجامع الصغیر - المناوی - ج 4 - ص 313 و تفسیر الرازی - الرازی - ج 27 - ص 57 و تفسیر البحر المحیط - أبی حیان الأندلسی - ج 7 - ص 442 و تفسیر الآلوسی - الآلوسی - ج 16 - ص 145 و تاریخ مدینة دمشق - ابن عساکر - ج 42 - ص 43 و ج 42 - ص 313 و المناقب - الموفق الخوارزمی - ص 310 و ...
صدیقان سه نفر هستند : حبیب نجار ، مؤمن آل یاسین ، حزقیل مؤمن آل فرعون ، و علی بن أبی طالب علیه اسلام که او برتر از آن ها است . اگر لقب ابوبکر نیز صدیق بود ، باید پیامبر اسلام متذکر میشد و به جای الصدیقون ثلاثة ، میفرمود : « الصدیقون اربعة » و ابوبکر را نیز داخل آن میکرد ؛ از این رو نامگذاری ابوبکر به صدیق با حصر صدیق در آن سه نفر از سوی نبی مکرم اسلام نمیسازد.
مسلم گوید : اولا در سلسله سند این حدیث (( عمرو بن جمیع )) قرار دارد که نظر ائمه جرح و تعدیل اهل سنت در مورد او این چنین است :
الموضوعات، ابن جوزی: عمرو بن جمیع متروک الحدیث غیر ثقة ولا مأمون .قال یحیى بن معین: عمرو کان کذابا خبیث. قال یحیى : عمرو ابن جمیع کذاب خبیث . قال ابن حبان : یروى الموضوعات عن الاثبات وقال النسائی والدارقطنی : هو وجویبر متروکان.
ثانیا : این جمله غلط است که صدیقان سه نفرند و اگر ابوبکر نیز صدیق بود باید رسول الله (ص) می فرمود : الصدیقون اربعه...
زیرا خداوند در قران مریم را صدیقه نامیده و نیز می فرماید : وَالَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ أُولَئِکَ هُمُ الصِّدِّیقُونَ وَالشُّهَدَاءُ عِنْدَ رَبِّهِمْ . پس این استدلال صحیح نیست . ( والله اعلم)
از طرفی در ادامه مقاله چنین آمده :
جالب این است که جلال الدین سیوطی ، مفسر و ادیب مشهور اهل سنت در کتاب الدر المنثور و نیز قندوزی حنفی در ینابیع المودة عین همین روایت را با کمی تفاوت از کتاب تاریخ بخاری این گونه نقل میکنند :
وأخرج البخاری فی تاریخه عن ابن عباس قال قال رسول الله صلى الله علیه وسلم الصدیقون ثلاثة حزقیل مؤمن آل فرعون وحبیب النجار صاحب آل یاسین وعلی بن أبی طالب .
الدر المنثور - جلال الدین السیوطی - ج 5 - ص 262 و ینابیع المودة لذوی القربى - القندوزی - ج 2 - ص 400
ولی وقتی به نسخههای مختلف تاریخ صغیر و تاریخ کبیر بخاری مراجعه میکنیم ، این روایت را در آن نمییابیم . این نیز یکی دیگر از ظلمهای است که دشمنان امیر المؤمنین در حق آن حضرت مرتکب شدهاند
مسلم گوید : این جمله صحیح است و توجیهات اهل سنت قابل قبول نیست. مگر اینکه امام سیوطی و قندوزی اشتباها این حدیث را در تاریخ بخاری دیده باشند که بسیار بعید است از امام حافظ جلال الدین سیوطی.
در ادامه مقاله موسسه تحقیقاتی ولیعصر ، یک مطلب غیر علمی و اشتباه آورده شده که :
اعتراف علمای اهل سنت بر جعلی بودن این دو لقب برای ابوبکر و عمر :
از طرف دیگر بسیاری از علمای اهل سنت اعتراف کردهاند که این دو لقب ، شایسته ابوبکر و عمر نیست و حدیث آن جعلی است . ابن جوزی ، عالم معروف اهل سنت در کتاب الموضوعات مینویسد :
عن أبى الدرداء عن النبی صلى الله علیه وسلم قال : «رأیت لیلة أسرى بى فی العرش فرندة خضراء فیها مکتوب بنور أبیض : لا إله إلا الله محمد رسول الله أبو بکر الصدیق عمر الفاروق».
هذا حدیث لا یصح
مسلم گوید : شگفتا که چگونه این استدلال را کردید ؟؟؟ ابن جوزی و سایرین این حدیث را جعلی دانسته اند نه القاب حدیث را . اگر این طور است که شما می گوئید پس ( نعوذ بالله) محمد رسول الله نیز که در حدیث است جعلی بوده ( نستجیر بالله) .
اگر گیری وضو با آب زمزم
اگر سجاده گردد عرش اعظم
اگر گویی اذان بر بام افلاک
گر از تکبیر شود سینه ات چاک
اگر ضرب المثل گردد خضوعت
به حمد و قل هو الله در رکوعت
اگر بر توحیدت باشد تعهد
اگر گردی شهید اندر تشهد
مبادا بر نماز خود بنازی
علی را گر نداری بی نمازی
اللهمَّ العن اولَ ظالم ظلمَ حقَّ محمد و ال محمد و اخِرَ تابِع له علی ذالکَ اللهمَّ العنِ العصابةَ التی جاهدتِ الُحسین وَشایعتْ و بایِعتْ و تابِعتْ علی قِتله اللهمَّ العنهم جمیعاً السلام علیکَ یا ابا عَبداللهِ وَ علی الاَرواح الَّتی حَلت بفنآئِکَ علیکَ مِنی سلامُ الله ابداً ما بَقیتُ وَ بقیَ اللیلُ وَ النهارَوَ لاجعلهُ اللهُ اخرَ العهدِمنی لزیارتکم السلامُ علی الحسین وعلی علی بن الحیسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین
شیعه یعنی چه ؟ سنی یعنی چه ؟
در ابتدا باید تعریفی از شیعه و سنی داشته باشیم همچنین اول باید اسلام
را تعریف کرد تا معانی دقیق تری از این دوفرقه ی بزرگ اسلام به دست
آوریم
اسلام در لغت معنای تسلیم وگردن نهادن است و قرآن کریم دینی را که به
سوی آن دعوت میکند .از این روی اسلام نامیده که برنامه کلی آن تسلیم
شدن انسان در مقابل خدای جهان و جهانیان است که در اثر این تسلیم جز
خدای یگانه را پرستش نکند وجز فرمان او را اطاعت ننمایند ؛چنان که قرآن
کریم خبر اولین کسی که این دین را (اسلام ) و پیروان آن را (مسلمان)
حضرت ابراهیم (علیه السلام ) بود .
شیعه
شیعه در لغت به معنی ((پیرو ))است و در اصطلاح عنوان (( شیعه
امامیه )) و یا شیعه ((دوازده امامی )) به گروهی از مسلمانان گفته می
شود که پس از پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله و سلم) ، حضرت علی
(علیه السلام ) و یازده فرزند معصوم او را امام و جانشین او می دانند
اصطلاح شیعه به معنای پیرو علی (علیه السلام ) و به معنی کسی که
پیروی آن حضرت رابرگزیده و به او اظهار محبت و ارادت نموده اند و به عصر
رسالت باز می گرددزیرا مطابق احادیثی که محدثان سنی و شیعه از پیامبر
اکرم (صلی الله علیه وآله و سلم) نقل کرده اند :
پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله و سلم) هواداران و پیروان علی (علیه
السلام ) را به این نام نامیده است .
دو نظریه در مورد شیعه وجود دارد :
نظریه نخست این است که عقیده تشیع و گرایش های شیعی در اثر
رسالت آغاز شده است و نخستین فردی که شیعه را مطرح نموده رسول
گرامی اسلام بوده ولی در آن زمان مسلمانان به دو فرقه شیعه و غیر
تقسیم نشده بودند .
نظریه دوم این است که اختلاف در مورد خلافت و امامت منشاء ظهور
شیعه و سنی شد و گروهی به عنوان شیعه از خلافت و امامت علی
(علیه السلام ) طرفداری می کردند ، در مقابل گروهی دیگر ابوبکر را به
عنوان خلیفه ی بلافصل پیامبر برگزیدند .
شیعیان امامت را از ارکان اعتقادی و نه فروع فقهی اسلام می دانند و
عقیده دارند که خداوند اهل بیت و امامان معصوم (علیه السلام ) را برای
اداره نظام سیاسی و هدایت جامعه اسلامی بعد از پیامبر (صلی الله علیه
وآله و سلم)برگزیده است . به اعتقاد شیعیان پیامبر با نص خاص (اعم از
نص جلی یا خفی ) امام علی (علیه السلام ) را به جانشینی تعیین نموده
است . به جا حظ لقب شیعه در صدر اسلام جز به پیروان علی (علیه
السلام )اطلاق نمی شده است .
سنی
سنت در لغت به معنای طریقه و شیوه ای از زندگی است . در اصطلاح
فقهی مجموعه آثاری است که از پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله و سلم)
خواه به صورت قول یا فعل و یا تقریربر جای مانده است . اما اهل سنت در
اصطلاح رایج بین مسلمانان ، نام فرقه ای دیگر از پیروان اسلام است که
دیدگاه سیاسی خاصی دارند ؛
معتقدند که خداوند ((صحابه )) را برای حفظ رسالت و تبلیغ آن بعد از رحلت
رسول خدا (صلی الله علیه وآله و سلم) و نیز حفظ میراث سیاسی پیامبر
(صلی الله علیه وآله و سلم) را حفظ و به نسل های آینده منتقل می کنند .
صحابه در نظر اهل سنت در اعلی درجه از صلاح و تقوا هستند ونقل و
تردید در کردار آنها و نقل قول هایی از پیامبر (صلی الله علیه وآله و سلم)
دارند به هیچ وجه روا نیست .
خلافت در اندیشه سنی وصفی است که برای تمام دولت های بعد از پیامبر
(صلی الله علیه وآله و سلم) اعم از صالح و فاسد اطلاق می شود
امیدواریم که عده ای از مسلمانان از خواب
غفلت بیدار شوند
شیعه یعنی چه؟ این لقب را چه کسی وضع کرد؟ می گویند در ابتدای اسلام چنین لقبی نبوده و از زمان عثمان و تشدید اختلافات وضع و رایج شده است؟
: مدعیان یا مطالعه ندارند و یا با عنادی جاهلانه و بیدلیل دروغ میگویند.
شیعه یعنی «پیرو». هر کسی پیرو هر کسی یا چیزی باشد، شیعهی او محسوب و اطلاق میگردد. خواه مادی باشد یا معنوی، انسان باشد یا جماد، حق باشد یا باطل.
لقب «شیعه» بر پیروان حضرت علی علیهالسلام نیز از زمان پیامبراکرم (ص) بوده و واضع این لفظ برای پیروان ایشان نیز شخص پیامبراکرم (ص) بوده است. چرا که امام علی (ع) از همان ابتدای رسالت در کلام حضرت رسول اعظم (ص) به عنوان برادر، جانشین و وصی معرفی شدند و بدیهی است که بسیاری به رغم ادعای مسلمانی، با ایشان و جانشینی ایشان مخالف بودند و نقش ایشان در جنگهای سخت و نرم علیه اسلام و پیامبر اکرم (ص) نیز به این خصومت، حسادت، عناد و لجاجت نیز افزوده بود و مسلمین به لحاظ طرفداری از قومیتها یا افراد، دسته نبدیهای خاصی داشتند (مثل امروز). لذا پیامبراکرم (ص) که هادی انسانها میباشند، مکرر به این دستهبندیها اشاره نموده و تصریح نمودند که در میان گروهها و گرایشات متفاوت و حتی مختلف، جناح علی بن ابیطالب علیهالسلام و پیروان او بر حق هستند.
اگر چه ضرورتی وجود ندارد که برای اثبات هر بحثی حتماً دلایل و مستنداتی از اهل سنت ارائه شود، اما چون موضوع به همین دستهبندیها و افتراقها بر میگردد، با صرف نظر از روایات محکم و فراوان مابع شیعه، به برخی از منابع اهل تسنن در خصوص واژه «شیعه»، زمان پیدایش و واضع آن اشاره میگردد:
الف – حافظ ابونعیم اصفهانی، از بزرگترین، مشهورترین و معتبرترین محدثین اهل سنت میباشد، در معروفترین کتابش به نام «حلیة الاولیاء» به سند خود از ابن عباس مینویسد: چون آیه 6 تا 8 از سوره مبارکه البینة نازل شد، حضرت رسول اکرم (ص) خطاب به حضرت علی (ع) فرمود:
«یا علی! هو انت و شیعتک. تأتی انت و شیعتک یوم القیامة راضیین المرضیین»
ترجمه: یا علی! مراد از «خیر البریه» [در این آیات]، تو و شیعیان تو میباشد. روز قیامت تو و شیعیان تو بیایید در حالی که خدا از شما راضی و شما نیز از خداوند راضی و خشنود باشید.
ب – خوارزمی که از مشهورترین مفسرین اهل است در فصل نهم کتاب مناقب خود به سند جابر بن عبدالله مینویسند: در خدمت رسول خدا (ص) بودیم که علی (ع) رو به ما آمد. حضرت فرمود: «قد اتاکم اخی – رو به شما آمد برادر من». آنگاه دست علی را گرفت و رو به کعبه نمود و فرمود:
«والذی نفسی بیده، ان هذا و شیعته هم الفائزون یوم القیامة»
ترجمه: قسم به کسی که جانم در دست اوست، این (علی) و شیعان او در روز قیامت رستگارانند.
ج – میر سید علی همدانی شافعی در کتاب «مودة القربی» و نیز ابن حجر متعصب در «صواعق محرقه» به نقل از ام سلمه همسر پیامبر اکرم (ص) نقل میکنند که ایشان فرمود:
«یا علی! أنت و اصحابک فی الجنة. أنت و شیعتک فی الجنة»
ترجمه: یا علی! تو و اصحاب تو در بهشتاید. تو و شیعیان تو در بهشتاید.
البته از این دست احادیث، دال بر این که لفظ «شیعه» در زمان پیامبر اکرم (ص) و توسط ایشان وضع شد و به طرفداران و پیروان حضرت علی علیهالسلام اطلاق گردید و نه در زمان عثمان، در کتب معتبر روایی اهل سنت نیز بسیار است که همین سه نمونه فوق کفایت مینماید.