ابن عباس میگوید

ابن عباس میگوید:در حجة الوداع، با رسول خدا مشغول انجام مناسک حج بودیم که حضرت، حلقه در کعبه را گرفته و رو به ما کردند و فرمودند: آیا می خواهید شما را از نشانه ها و حوادث پیش از قیامت (ظهور) خبردار کنم؟

 سلمان که از همه به ایشان نزدیک تر ایستاده بود،گفت: بلی یا رسول الله !

ایشان فرمودند : از جمله آنها ضایع و تباه کردن نمازها و تبعیت از شهوتها، متمایل شدن به هواهای نفسانی، تکریم و بزرگداشت ثروتمندان و مال پرستان و فروختن دین به قیمت دنیاست .در این زمان است که قلب مومن در درونش همانند نمک در آب حل می شود ،چرا که منکرات، کژیها و کاستیها را می بیند وقدرت تغییر دادن آنها را ندارد.

-          سلمان پرسید: آیا واقعآ چنین خواهد شد ؟

-          سلمان! قسم به آن که جانم در دست اوست، آری! و به دنبال آن حاکمان و امیران ستمگر و وزیران فاسق و کار گزاران و کارشناسان ستمکار پیدا می شوند و [مردم] به خیانتکاران، اعتماد می کنند.

 

-          آیا واقعآ چنین روزی خواهد آمد؟

-          سلمان! قسم به آن که جانم به قبضه ی قدرت اوست، آری!در آن زمان است که منکرات و انحرافات، معروف و خوب و اعمال پسندیده، منکر و نا پسندید شمرده می شود.شخص خائن معتمد و شخص امین، خائن خوانده میشود.دروغگو را تایید و راستگو را طرد میکنند.

 

-          آیا واقعا چنین روزی خواهد آمد؟

         - قسم به آنکه جانم در دستانش است؛ آری! در آن زمان است که زنان فرمانروا میشوند و برتری می یابند.با زنان و کنیزان مشورت میگردد و کودکان، بر منبر ها مینشینند و هر چیزی نهایتا به دروغ ختم میشود.زکات و فیء که حق عمومی و همگانی است غنیمت و بهره شخصی شمرده میشود.شخص به والدینش ستم میکند و در عین حال به دوستش خدمت و نیکی. و آنجاست که ستارۀ گنهکاری طلوع میکند.

 

-          آیا چنین چیزی اتفاق خواهد افتاد؟

-          سلمان! قسم به آنکه جانم در دست اوست؛ آری! در چنین شرایطی است که مرد با همسرش در تجارت شریک میشود، خوی و عادتهای شخصی و باطل زیاد شده وخوبیها به شدت کم میشود. شخص به خاطر سخت گیری به بدهکاران خود، تحقیر میشود.و زمانی است که بازار ها به هم نزدیک میشوند و یکی میگوید: چیزی نفروختم و دیگری میگوید: سودی نبردم و چیزی جز شکایت کردن از خدا دیده نخواهد شد.

 

-          آیا چنین چیزی اتفاق خواهد افتاد؟

-          سلمان! قسم به آنکه جانم در دست اوست؛ آری! در آن زمان است که بدنبال این حوادث ، اقوامی پیدا میشوند که اگر حرفی بزنند کشته میشوند و اگرساکت بمانند، غارتشان میکنند تا اینکه از اموالشان بهره مند شوند و به حریمهایشان تجاوز کنند و حرمتشان را شکسته و خونشان را بریزند. قلبهای آنها کاملا با ترس و حقه بازی عجین گشته و آنها را جز در حالت خوف و نگرانی و هراس ووحشت نمی یابی.

 

-          آیا واقعا چنین خواهد شد؟

-          سلمان! آری قسم به آنکه جانم در دست اوست. درآن زمان است که چیزی از مشرق و چیزی از مغرب می آید و امت مرا رنگارنگ میکند. چه بیچاره اند کسانیکه به خاطر آنها ضعیف میشوند و وای برآنها که خدا چه برای آنها مهیّا کرده است و چگونه مترصد آنهاست، نه به کوچکتر ها رحم میکنند و نه به بزرگتر ها احترام میگذارند.از خطاکاران و گنهکاران در امان نیستند،بدنهایشان، بدن انسان و قلب هایشان، قلب شیطان است.

 

-          آیا واقعا چنین خواهد شد؟

-          سلمان! قسم به کسی که جانم در دست اوست؛ آری!درآن زمان مردان تنها به مردان و زنان تنها به زنان [برای ارضاء شهوات] مشغول میشوند. همانگونه که اهل خانه ای نسبت به دختران خانه خود احساس غیرت میکنند [غریبه ها] نسبت به پسرکان جوان، غیور میگردند [ وآنها را ناموس خود میشمارند ] مردان به زنان و زنان به مردان شبیه میشوند و زنان بر زینها سوار میگردند که لعنت من برچنین زنان مسلمانی باد!

 

-          آیا واقعا چنین خواهد شد؟

-          سلمان! آری قسم به آنکه جانم در دست اوست. در آن زمان مساجد راهمانند کلیساها و کنسیه ها تزیین میکنند و قرآنها را طلاکاری وزینت.مناره ها بلند میشوند وخطوط (دسته ها) زیاد میشوند. قلبهایشان نسبت به هم متنفر ودرزبانهایشان، اختلاف نمایان است.

 

-          آیا واقعا چنین خواهد شد؟

-          سلمان! قسم به کسی که جانم در دست اوست؛ آری! در آن زمان است که مردان و پسران امتم برای زینت از طلا استفاده میکنند و حریرودیبا و ابریشم میپوشند وبا بیگانگان متحد میشوند.

 

-          آیاچنین چیزی واقع خواهد شد؟

-          سلمان! قسم به کسی که جانم در دست اوست؛ آری! درآن زمان، رباعلنی میشود وبا اجناس ممتاز، رشوه و معامله میکنند.دین رهامیشود ومقام و منزلت دنیا [در نظرمردم] رفیع میگردد.

 

-          آیا چنین خواهد شد؟

-          سلمان! قسم به کسی که جانم در دست اوست؛ آری! هرچندبه خداضرری نمیرسانند[ به خودشان ظلم میکنند] لیکن طلاق زیاد میشود و حدود اقامه و اجرا نمیشود.

 

-          آیا واقعا چنین خواهد شد؟

-          سلمان! قسم به کسی که جانم در دست اوست؛ آری! در آن زمان است که زنان آوازه خوان میشوند وآلات موسیقی جلوه می یابند و بدنبال آن اشرار امتم پیدا میشوند.

 

-          آیا واقعا چنین خواهد شد؟

-          سلمان! قسم به کسی که جانم در دست اوست؛ آری! درآن زمان ثروتمندان امتم ، برای تفریح و سیاحت، افراد عادی برای تجارت و کسب درآمد و فقرا برای ریا و خودنمایی به حج وعمره میروند. جمعیتی پیدامیشوندکه تفکر وتدبر و تفقه آنها برای غیر خدا [واغراض غیرالهی] است. زنازادگان زیادمیشوند وقرآن را با آواز و غنا میخوانند و به خاطر دنیا بر سر هم میریزند و با هم درگیر میشوند.

 

-          آیا واقعا چنین خواهد شد؟

-          سلمان! قسم به کسی که جانم در دست اوست؛ آری! درآن زمان به محارم تجاوز میکنند وبدنبال گناهان میروند، اشرار و بدان بر خوبان مسلط میشوند.دروغ علنی میشود ولجاجت نمایان میگردد. بیچارگیها نمایان میشود، با لباسها به هم فخر میفروشند ومباهات میکنند و ظرفهای ناشایست را پر میکنند.نرد و شطرنج و آلات موسیقی موردپسند[مردم] واقع میشوند.امر به معروف و نهی از منکر را انکار میکنند،به طوری که مؤمن خوارتر از کنیز میگردد.همدستی میان زاهد[نما]ها وقاریان [بدکردار] نمایان میشود. اینها همانها هستند که درآسمانها آنها را پلیدان ناپاک می خوانند.

 

-          آیا واقعا چنین خواهد شد؟

-          سلمان! قسم به کسی که جانم در دست اوست؛ آری! درآن زمان ثروتمند از وضعیت فقیر هراسان نمی شود به طوری که گدا یک هفته کامل از مردم گدایی میکند اما کسی را که چیزی در دستش بگذارد، نمی یابد.

 

-          آیا حقیقتا چنین اتفاقی خواهد افتاد؟

-          سلمان! قسم به کسی که جانم در دست اوست؛ آری! در آن زمان «روبیضه» به سخن می آید.

-          پدرومادرم به فدایت یا رسول الله ! «روبیضه» دیگر چیست؟

-          کسی که تابه حال صحبت نمیکرد برای امور عموم به سخن می آید وجز کمی از او فرمان نبرند...

-          قسم به جانم که این همان چیزی است که دائما در عصرگمراهی و فسقی که درآن زندگی میکنیم، مشاهده میشود وبا تمام حواس ووجود از آنها خبر داریم. صلوات خداوند بر تو باد یا رسول الله ! ما را از آنهابا خبر کردی سلام بر تو یا مهدیا ! که روزی همه اینها را از بین می بری و عدل و داد را جایگزین آن میگردانی.

 

حضرت جبرئیل علیه السلام که یکی از ملائک مقرب خداوند است ،

حضرت جبرئیل علیه السلام که یکی از ملائک مقرب خداوند است ،

هزاران بار بر پیامبران الهی نازل شده و فرامین حضرت حق را به آنان انتقال داده است

که عبارتست از :

 

نزول حضرت جبرئیل علیه السلام بر حضرت آدم علیه السلام ، 12 مرتبه .  

نزول حضرت جبرئیل علیه السلام بر حضرت ادریس علیه السلام ، 4 مرتبه .  

نزول حضرت جبرئیل علیه السلام بر حضرت نوح  علیه السلام ، 50 مرتبه .  

نزول حضرت جبرئیل علیه السلام بر حضرت ابراهیم علیه السلام ، 42 مرتبه .  

نزول حضرت جبرئیل علیه السلام بر حضرت موسی علیه السلام ، 400 مرتبه .  

نزول حضرت جبرئیل علیه السلام بر حضرت عیسی علیه السلام ، 13 مرتبه .  

نزول حضرت جبرئیل علیه السلام بر حضرت محمد صلی الله علیه و آله ، 24000 مرتبه .


نبرد خیبر و سه امتیاز بزرگ حضرت على (ع )


نبرد خیبر و سه امتیاز بزرگ حضرت على (ع )


چگونه زبان دشمن به شرح افتخارات حضرت على (ع ) گشوده شد و مجلسى که براى بدگویى از او تشکیل شده بود به مجلس ثناخوانى وى تبدیل گشت ؟
شهادت امام مجتبى (ع ) به معاویه فرصت داد که در حیات خود زمینهء خلافت را براى فرزندش یزید فراهم سازد واز بزرگان صحابه و یاران رسول خدا که در مکه و مدینه مى زیست براى یزید بیعت بگیرد, تا دست فرزند او را به عنوان خلیفهء اسلام و جانشین پیامبر بفشارند.
به همین منظور, معاویه سرزمین شام را به قصد زیارت خانهء خدا ترک گفت و در طول اقامت خود در مراکز دینى حجاز, با صحابه و یاران رسول خدا ملاقاتهایى کرد. وقتى از طواف کعبه فارغ شد و در <دار الندوة>, که مرکز اجتماع سران قریش در دوران جاهلیت بود, قدرى استراحت کرد و با سعد و قاص و دیگر شخصیتهاى اسلامى , که در آن روزاندیشهء خلافت و جانشینى یزید بدون جلب رضایت آنان عملى نبود, به گفتگو پرداخت .
وى بر روى تختى که براى او در دار الندوه گذارده بودند نشست و سعد و قاص را نیز در کنار خود نشاند. او محیطجلسه را مناسب دید که از امیر مؤمنان (ع ) بدگویى کند و به او ناسزا بگوید. این کار, آن هم در کنار خانهء خدا و درحضور صحابهء پیامبر که از سوابق درخشان و جانبازى و فداکاریهاى امام (ع ) آگاهى کاملى داشتند, کار آسانى نبود, زیرامى دانست تا چندى پیش محیط کعبه و داخل و خارج آن مملو از معبودهاى باطل بود که همه به وسیلهء حضرت على (ع ) سرنگوش شدند و او به فرمان پیامبر (ص ) گام بر شانه هاى مبارکش نهاد و بتهایى را که خود معاویه و پدران وى سالیان دراز آنها را عبادت مى کردند از اوج عزت به حضیض ذلت افکند و همه را در هم شکست (1) اکنون معاویه ّمى خواست , با تظاهر به توحید و یگانه پرستى , از بزرگترین جانباز راه توحید, که در پرتو فداکاریهاى او درخت توحیددر دلهاى ریشه دوانید و شاخ و برگ برآورد, انتقاد کند و به او ناسزا بگوید.
سعد و قاص در باطن از دشمنان امام (ع ) بود و به مقامات معنوى و افتخارات بارز امام رشک مى ورزید. روزى که عثمان به وسیلهء مهاجمان مصرى کشته شد همهء مردم با کمال میل و رغبت امیرمؤمنان را براى خلافت و زعامت انتخاب کردند, جز چند نفر انگشت شمار که از بیعت با وى امتناع ورزیدند و سعد وقاص از جملهء آنان بود. هننگامى که عمار او را به بیعت با حضرت على (ع ) دعوت کرد سخنى زننده به وى گفت . عمار جریان را به عرض امام (ع )رسانید. حضرت فرمود: حسادت او را از بیعت و همکارى با ما بازداشته است .
تظاهر سعد به مخالفت با امام (ع ) به حدى بود که روزى که خلیفهء دوم به تشکیل شوراى خلافت فرمان داد واعضاى شش نفرى شورا را خود تعیین کرد و سعد وقاص و عبدالرحمان بن عوف پسر عموى سعد و شوهر خواهرعثمان را از اعضاى شورا قرار داد, افراد خارج از شورا با بینش خاصى گفتند که عمر با تشکیل شورایى که برخى ازاعضاى آن را سعد و عبدالرحمان تشیکل مى دهند مى خواهد براى بار سوم دست حضرت على (ع ) را از خلافت کوتاه سازد. و نتیجه همان شد که پیش بینى شده بود.
سعد, به رغم سابقهء عدوات و مخالفتهاى خود با امام (ع ), هنگامى که مشاهده کرد معاویه به على (ع ) ناسزامى گوید به خود پیچید و رو به معاویه کرد و گفت :
مرا بر روى تخت خود نشانیده اى و در حضور من به على ناسزا مى گویى ؟ به خدا سوگند هرگاه یکى از آن سه فضیلت بزرگى که على داشت و داشتم بهتر از آن بود که آنچه آفتاب بر آن مى تابد مال من باشد:
1 روزى که پیامبر (ص ) او را در مدینه جانشین خود قرار داد و خود به جنگ تبوک رفت به على چنین فرمود:<موقعیت تو نسبت به من , همان موقعیت هارون است نسبت به موسى , جز اینکه پس از من پیامبرى نبست >.
2 روزى که قرار شد پیامبر با سران <نجران >به مباهله بپردازد, دست على و فاطمه و حسن و حسین را گرفت وگفت : <پروردگارا! اینان اهل بیت من هستند>.
3 روزى که مسلمانان قسمتهاى مهمى از دژهاى یهودان خیبر را فتح کرده بودن ولى دژ <قموص >, که بزرگترین دژ ومرکز دلاوران آنها بود, هشت روز در محاصرهء سپاه اسلام بود و مجاهدان اسلام قدرت فتح و گشودن آن را نداشتند.ّّسردرد شدید رسول خدا مانع از آن شده بود که شخصاً در صحنهء نبرد حاضر شود و فرماندهى سپاه را بر عهده بگیرد وهر روز پرچم را به دست یکى از سران سپاه اسلام مى داد و همهء آنان بدون نتیجه باز مى گشتند. روزى پرچم را به دست ابوبکر داد و روز بعد آن را به عمر سپرد ولى هر دو, بى آنکه کارى صورت دهند به حضور رسول خدا بازگشتند.
ادامهء این وضع براى رسول خدا گران و دشوار بود. لذا فرمود:
فردا پرچم را به دست کسى مى دهم که هرگز از نبرد نمى گریزد و پشت به دشمن نمى کند. او کسى است که خدا ورسول خدا او را دوست دارند و خداوند این دژ را به دست او مى گشاید.
هنگامى که سخن پیامبر (ص ) را براى حضرت على (ع ) نقل کردند, او رو به درگاه الهى کرد و گفت : <اللهم لا معطى لما منعت و لا مانع لما اعطیت >یعنى پروردگارا! آنچه را که تو عطا کنى بازگیرنده اى براى آن نیست و آنچه را که تو ندهى دهنده اى براى او نخواهد بود.
عد ادامه داد:) هنگامى که آفتاب طلوع کرد یاران رسول خدا دور خیمهء او را گرفتند تا ببینند این افتخار نصیب کدام یک از یاران او مى شود. وقتى پیامبر (ص ) از خیمه بیرون آمد گردنها به سوى او کشیده شد و من در برابر پیامبرایستادم شاید این افتخار از آن من گردد و شیخین بیش از همه آرزو مى کردند که این افتخار نصیب آنان شود. ناگهان پیامبر فرمود: على کجاست ؟ به حضرتش عرض شد که وى به درد چشم دچار شده و استراحت مى کند. سلمة بن اکوع به فرمان پیامبر به خیمهء حضرت على رفت . و دست او را گرفت و به حضور پیامبر آورد. پیامبر در حق وى دعا کرد ودعاى وى در حق او مستجاب شد. آنگاه پیامبر زره خود را به حضرت على پوشانید و ذوالفقار را بر کمر او بست وپرچم را به دست او داد و یادآور شد که پیش از جنگ آنان را به آیین اسلام دعوت کن و اگر نپذیرفتند به آنان برسان که مى توانند زیر لواى اسلام و با پرداختن جزیه و خلع سلاح , آزادانه زندگى کنند و بر آیین خود باقى بمانند و اگر هیچ کدام را نپذیرفتند راه نبرد را در پیش گیر; و بدان که هرگاه خداوند فردى را به وسیلهء تو راهنمایى کند بهتر از آن است که شتران سرخ موى مال تو باشد و آنها را در راه خدا صرف کنى .(2)
سعد وقاص پس از آنکه قسمت فشرده اى از این جریان را, که به طور گسترده آوردیم , نقل کرد مجلس معاویه را به عنوان اعتراض ترک گفت .

شناسنامه حضرت هــارون علیه السلام


19. شناسنامه حضرت هــارون علیه السلام

حضرت هارون (ع) از انبیاء بنی اسرائیل و برادر بزرگتر حضرت موسی (ع) است . نام مبارکش 20 بار در کلام الله مجید در سوره های « بقره ، قصص ، نساء ، انعام ، اعراف ، یونس ، مریم ، طه ، انبیاء ، مؤمنون ، فرقان ، شعراء ، صافات » ذکر شده است .

وی 3745 سال بعد از هبوط آدم (ع) متولد شد . بیشتر دوران زندگی وی با برادرش موسی (ع) همراه بود و او همواره یگانه یار و یاور موسی (ع) بوده است . او آئین و شریعت برادرش حضرت موسی (ع) را تبلیغ می کرد و هرگاه موسی (ع) به مسافرت می رفت مانند رفتن به میعادگاه طور و میقات چهل روزه اش ، هارون (ع) را در میان مردم جانشین خود قرار می داد. از امتیازات وی همین بس که خداوند به او سلام و درود فرستاده است و موسی (ع) او را چنین توصیف می کند : « خدایا زبان بردارم هارون (ع) از من فصیح تر است ، او را همراه من بفرست تا یاور من باشد و مرا تصدیق کند . »

سرانجام پس از 126 سال که از عمر موسی (ع) گذشته بود ، به اتفاق برادرش هارون (ع) عازم طور سینا شدند . چون به آن مکان رسیدند هارون (ع) وفات یافت و موسی (ع) او را دفن کرد و به میان بنی اسرائیل بازگشت و موضوع را به اطلاع آنان رسانید اما قوم یهود او را به دروغ به قتل برادرش متهم ساختند . کمی بعد با دعای موسی (ع) فرشتگان تخت حامل جنازه هارون (ع) را در میان آسمان و زمین در معرض دید بنی اسرائیل قرار دادند تا مرگ او را باور نمایند . ولی برخی گویند در بیابان « تیه » قبل از رسیدن به سرزمین مقدس از دنیا رفت . « تیه » نام بیابانی است که بنی اسرائیل پس از خروج از مصر مدت 40 سال در آن ماندند و میان سرزمین « ایله » مصر واقع شده و جزو سرزمین شام است .

 

شناسنامه حضرت خدیجه (س)


36. شناسنامه حضرت خدیجه (س)

حضرت خدیجه  (س) دختر « خُوَیلد بن اسد بن عبدالعزّی بن قُصَی » پانزده سال قبل از عام الفیل و 68 سال قبل از هجرت نبوی در شهر مکه دیده به جهان گشود . مادرش « فاطمه دختر زائد بن أصَمّ » از بنی معیص بن عامر بن لُوَیّ بود . پدر و  مادر خدیجه (س) با چند واسطه به  « لُوَیّ بن غالب » می  رسد که جد اعلای پیامبر خداست و مادرِ مادرِ خدیجه « هاله » دختر عبد مناف از اجداد پیامبر اسلام (ص) است . بنابراین خدیجه (س) هم از طرف پدر و هم از سوی مادرش با پیامبر اسلام هم نسب می باشد .

وی نخست به ازدواج ابوهاله تمیمی درآمد ، سپس به ازدواج عُتَیّق درآمد و پس از آن در سن چهل سالگی با رسول خدا (ص) ازدواج کرد و همه فرزندان رسول خدا (ص) جز ابراهیم از وی متولد شدند . خدیجه (س) برای رسول خدا (ص) شش فرزند آورد ، دو  پسر بنامهای قاسم و عبدالله که به آنها طاهر و طیّب می گفتند و چهارتای آنها دختر بودند بنامهای « رقیه ، زینب ، ام کلثوم ، فاطمه » .

وی نخستین زنی  است که به رسول خدا (ص) ایمان آورد و احدی از مسلمین بر او تقدم نیافت و آنچه از ثروت و مال داشت در طَبَق اخلاص گذاشته و برای پیشرفت دین اسلام در اختیار پیامبر اسلام (ص) قرار داد و پس از 65 سال زندگی با شرافت و فضیلت ( که 25 سال آن با پیامبر سپری شد ) سرانجام در روز دهم رمضان سال دهم بعثت و سه سال قبل از هجرت رسول خدا (ص) به مدینه ، فوت کرد و در قبرستان ابوطالب مکه به خاک سپرده شد .